تکلیف
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
تکلیف، اصطلاحی فقهی و کلامی و به معنای وظیفهای است که از ناحیه دین بر گردن بندگان نهاده میشود که به واسطه آن انجام دادن یا ترک کاری بر فرد واجب میشود. در علوم اسلامی به تکلیف از دو منظر توجه شده است: نخست از منظر فقهی، و به تبع آن اصولی؛ دوم از منظر کلامی. در فقه و اصول ماهیت تکلیف و شرایط آن با توجه به وجه عملی موضوع بررسی میشود. در مقابل، در کلام به موضوعات مذکور به صورت نظری و انتزاعی توجه میگردد. در بخش کلام از موضوعاتی چون غرض از تکلیف و راه شناخت تکلیف و اولین تکلیف آدمی بحث میشود.
علاوه بر این دو حوزه، گاه بعضی فلاسفه مسلمان در مباحث مربوط به الهیات و نیز بعضی عارفان، از جهت رابطه تکلیف با معرفت، به مسئلۀ تکلیف توجه کرده و در بارۀ آن نظر دادهاند.
تکلیف در قرآن و حدیث
واژة تکلیف در قرآن به کار نرفته، اما از مشتقات این مصدر هفت بار در قرآن استفاده شده که شش بار آن (یعنی بجز نساء: ۸۴) ناظر به معنایی واحد است. این معنای واحد که در عبارات متعددی بیان شده، از قبیل «...لاتُکَلَّفُ نَفْسٌ اِلاّ وُسْعَها...»، «لا یکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها...»، «لانُکَلِّفُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها...» و «...لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا...» ناظر به این امر است که خداوند آدمی را به انجام دادن آنچه در توانش نیست، مکلف نمیسازد.
هر چند معنای ظاهری این آیات روشن است، اساساً در اینکه تکلیف چیست، چرا باید باشد، و بویژه اینکه آیا خداوند میتواند بیش از وُسع و طاقت آدمی به او تکلیف کند یا نه، میان متکلمان و مفسران اختلاف نظر وجود داشته و به اظهار آرای مختلف در این زمینه انجامیده است. مثلاً مفسران معتزلی یا شیعه، با استناد به این آیات، «تکلیف مالایطاق» (اینکه خدا بیش از توان آدمی به او تکلیف کند) را نفی کردهاند. از سوی دیگر، مفسر اشعری مسلکی مثل فخر رازی، ضمن تفسیر آیه ۲۸۶ سوره بقره و با ذکر آیات دیگری که معتزله در نفی تکلیف مالایطاق به آنها استناد کردهاند، از قبیل «.. وَما جَعَلَ عَلَیکُم فی الدّینِ مِنْ حَرَجٍ...» (حج : ۷۸)، «یریدُ اللّهُ اَنْ یخَفِّفَ عَنْکُم...» (نساء: ۲۸)، «... یریدُاللّهُ بِکُمُ الْیسْر وَلایریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ...»، با مطرح کردن بحثی کلامی در باب کفر و ایمان و قدرت و اراده خدا، به این نظر میرسد که وجوه عقلی قطعی یقینیای وجود دارد که تکلیف مالایطاق را مجاز میدارد. وی سپس نتیجه میگیرد که در چنین شرایطی باید آیه را به صورتی تأویل کرد که مغایر با این نظر عقلی و کلامی نباشد. البته همه اشاعره به این صورت به تفسیر به رأی روی نمیآوردهاند و غالباً میکوشیدهاند برای نظر خود شواهدی در قرآن بجویند، چنانکه گاه از آیاتی مانند «... و یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلاَ یسْتَطِیعُون” (قلم : ۴۲) برای اثبات جواز تکلیف مالایطاق بهره میبردهاند؛
در روایات و احادیث نیز، بهصراحت یا به طور ضمنی، نکات مختلفی در بارة تکلیف آمده است. از جمله گفته شده است که تکلیف امر دشواری نیست حال آنکه ثواب بسیار به آن تعلق میگیرد. همچنین گفته شده است که سه گروه تکلیف ندارند و بازخواست نمیشوند: دیوانه تا وقتی که عاقل شود، فردی که در خواب است تا وقتی که بیدار شود، و کودک تا وقتی که بالغ شود ( رجوع کنید به حدیث رفع). علاوه بر اینها به این نکته نیز اشاره شده است که خداوند فوق طاقت بشر به او تکلیف نمیکند.
تکلیف و مکلف در فقه
در فقه تکلیف را خواست شارع برای انجام دادن یا انجام ندادن امری دانستهاند که بر آوردن آن خواست، مستلزم سختی و مشقتی است. این خواست شارع به صورت حکم بیان میشود و خطابی است که متعلق آن افعال مکلَّفین است.
در میان فقها درباره تکلیف مباحث مختلفی مطرح شده است، از جمله به این مسائل پرداخته شده که مخاطب تکلیف کیست؟، رابطه تکلیف و ثواب چگونه است؟ و آیا به تکلیفی که بدون نیت انجام شده باشد ثوابی تعلق میگیرد؟، تکلیف چه موقع قطعی میشود؟ و آیا در قطعی شدن تکلیف، وجود علم مکلَّف به تکلیف شرط است یا صرفاً امکان علم داشتن او؟
در اصطلاح شناسی فقه، اصطلاح تکلیف با اصطلاح اهلیت پیوند دارد. فقها، مخاطب تکلیف را کسی دانستهاند که اهلیت داشته باشد؛ یعنی، خطاب به او بوده و او برای انجام دادن آن امر صلاحیت داشته باشد. اصولیان شرایط این اهلیت را بلوغ و عقل دانسته و انسان عاقل بالغ را مکلف قلمداد کردهاند.
بحثهای تکلیف را فقها غالباً در باب «حِجر» و اصولیان معمولاً در بحث حکم و حاکم و محکومٌ علیه و محکومٌ به و جاهای دیگری که با تکلیف پیوند دارد، آوردهاند، چرا که تکلیف نسبت مستقیم با حکم، و به تبع آن با حاکم و محکومٌ علیه و محکومٌ به، دارد.
فقها و اصولیان و متکلمان درباره نسبت تکلیف ـ محکومٌبه به بحث پرداخته و احکام تکلیفیه یا احکام شرعیه را دو یا پنج قسم دانستهاند. بعضی بر این اساس که در تکلیف الزام هست صرفاً واجب و حرام را حکم تکلیفی دانستهاند و گروهی دیگر بر این اساس که تکلیف التزام به احکام اللّه است و احکام الاهی نیز پنج قسم (واجب، مستحب، مباح، مکروه، حرام) است، احکام تکلیفی را پنج قسم دانستهاند.
تکلیف و مکلف در علم کلام
در کتابهای کلامی بحث تکلیف در مواضع گوناگون مطرح شده و متناسب با ارتباطی که این مفهوم با مفاهیم دیگر، نظیر مکلِّف، عدل، لطف، حسن و قبح، استطاعت، عوض، تفضل، ثواب و عقاب و مانند اینها پیدا میکرده، در مباحث توحید و عدل و نبوت و غیره بحث میشده است.
متکلمان تکلیف را الزام یا طلب امری که انجام دادن آن مستلزم سختی ومشقت است، دانستهاند؛ و درباره شرایط آن بحث کردهاند که خود سه قسم است: شرایط مکلَّف و اینکه چه کسی مخاطب تکلیف است، شرایط مکلِّف، و نیز شرایط خود تکلیف از حیث خطاب و امر و نهی و خبر بودن و مانند اینها. مثلاً گفته شده است که تکلیف، کلام و خطاب است و هر کلامی مصدری دارد که مکلِّف است و مخاطبی دارد که مکلَّف است. شرط مکلِّف این است که متکلم باشد و شرط مکلَّف این است که کلام را فهم کند. این شرط برای مکلَّف سبب شده است که غالباً صرفاً انسان زندة عاقل بالغ را مخاطب تکلیف بدانند و کودکان و دیوانگان و حیوانات و جمادات را مخاطب تکلیف ندانند؛ . گاه حتی گفته شده است که قائلان به تکلیف برای حیوانات، قائل به نظریة تناسخاند. در مواردی نیز از اینکه جمادات نیز مخاطب تکلیف باشند سخن به میان آمده است و مثلاً ملائکه را اغلب امامیه و معتزله و مرجئه و گروهی از اهل حدیث مکلف دانستهاند، اما گروهی از امامیه و اهل حدیث آنها را مکلف نمیدانند.
همچنین به پیروی از اصولیان، درباره کلام یا خطابی که تکلیف به واسطه آن بیان میشود بحث شده است و بعضی آن را به سه صورت امر و نهی و خبر دانسته و گروهی دیگر آن را صرفاً در دو دسته امر و نهی تقسیم بندی کرده و گروه دیگری نیز با تحویل نهی به امر، آن را فقط به صورت امر دانستهاند. همچنین گفته شده است که تکلیف امر خداست و اطاعت از پیامبر و اتباع او و همچنین والدین هم به جهت اطاعت از امر خداست.
به رغم اینکه بسیاری از متکلمان، بهویژه معتزله و شیعه، همه تکالیف را لطف الاهی برای رشد آدمی دانستهاند، در اغلب تعاریف و توضیحاتی که در مورد تکلیف بیان شده، با توجه به ریشه کلمه ( ک ل ف)، این موضوع که تکلیف متضمن مشقتی است، لحاظ شده و حتی گاه بر این مبنا، استدلال شده است که انبیا از ملائکه افضلاند چون تکلیف دشوارتری دارند ولی بعضی اساساً در این امر تردید کردهاند و مؤمنی را که به انجام دادن تکلیف میپردازد در سختی و مشقت ندانستهاند.
غرض تکلیف
یکی از مباحث کلامی مهم ناظر به مسئلة تکلیف، غرض از تکلیف است. متکلمان به این مسئله رویکردهای مختلفی داشتهاند که این رویکردها با دیگر آرای کلامی آنها پیوند داشته است. اشاعره بر این اساس که اراده خداوند را حدی نیست و آدمی نمیتواند برای افعال الاهی به دنبال غرض و علت بگردد، این پرسش را پرسش اصیلی نمیدانستند و تکلیف را از آن جهت که از جانب خداست مقبول و آدمی را ملزم به عمل به آن میدانستند. در صورتی که معتزله، با تعابیر مختلف، کوشیده بودند بر این اساس که خداوند خیر آدمی را میخواهد، تکلیف را لطف خداوند برای کمک به رشد آدمیان یا مشقتی برای بردن ثواب بیشتر معرفی کنند و آن را بر مبنای مصلحت آدمی توضیح دهند. البته در میان معتزله در اینکه آیا خداوند باید برای آدمیان تکالیفشان را مشخص میکرده یا نه، اختلاف نظر بوده است. غالب معتزله قائل به نظریه اصلح بودند، یعنی بر آن بودند که خدا آنچه را که از هر جهت به مصلحت ماست به ما تکلیف میکند، اما به نظر گروهی دیگر، از جمله بشر بن معتمر و ابوعلی جُبّایی و پیروانش، خدا ملزم به چنین کاری نبوده و نیست و اگر چنین کرده، این تفضل او به ماست.
متکلمان شیعه نیز با تفاوتهای ظریفی چنین تبیینی از مسئله داشتهاند.
تکلیف کافر
عالمان مسلمان بر این اساس که انسان عاقلِ بالغ مخاطب تکلیف است، با این مسئله مواجه شدهاند که آیا کافر نیز مکلف است یا نه. بعضی صرفاً کفر کافر را مشکل او دانسته و تکالیف شرعی را مستقلاً بر عهده او ندانستهاند و در حقیقت تکلیف شرعی را فرع بر ایمان دانستهاند. بعضی نیز کافر را در عین کافر بودن، مکلف به انجام دادن تکالیف شرعی دانسته و گفتهاند که کافر هم به جهت کفر و هم به جهت انجام ندادن تکلیف، بازخواست میشود. این بحث به تألیف آثار مستقلی با عنوان «تکلیف الکفار بالفروع» انجامیده است.
اولین تکلیف و راه شناخت تکالیف
این بحث با پرسش اساسی تری پیوند دارد که به بحثهای ظریفی در کلام انجامیده است؛ یعنی، این پرسش که اولین تکلیف آدمی چیست؟ گروهی اولین تکلیف آدمی را شناخت خدا یا ایمان به خدا، و گروهی استدلال برای معرفت به خدا دانستهاند (مثلاً عبدالجبار نخستین تکلیف آدمی را استدلال برای شناخت خدا میداند، ولی شیخ مفید شناخت خداوند را نخستین تکلیف میداند). بر همین اساس بعضی، تکالیف شرعی را متأخر از معرفت خدا و توحید و عدل دانسته و گروهی آنها را به موازات هم مطرح کردهاند.
این بحث خود با بحث مهمتر و اساسیتری پیوند داشته است؛ یعنی، این پرسش که راه شناخت تکلیف و دلیل انجام دادن آن چیست؟ بسته به پاسخی که به این پرسش داده میشده، پاسخ به پرسش کفر و تکلیف نیز مشخص میشده است. متکلمان معتزلی، از جمله قاضی عبدالجباربن احمد، تکالیف را به دو دسته تکالیف سمعی یا شرعی و تکالیف استدلالی یا عقلی تقسیم میکردهاند. تکالیف سمعی یا شرعی بر مبنای شرع مشخص میشوند و لازم الاجرا بودنشان از جهت شرع است، اما تکالیف عقلی تکالیفیاند که انسان به مدد عقل خود و تفکر استدلالی آنها را در مییابد. شق اخیر با نظریة معتزله در باب حسن و قبح ذاتی پیوند ناگسستنی دارد. اشعری و پیروان او، که قائل به حسن و قبح عقلی نبودهاند، قائل به تکلیف عقلی هم نبودهاند و همه تکالیف را سمعی میدانستهاند. متکلمان شیعه و نیز در بین اهل سنّت، ماتُریدی و پیروان او، با تقسیم بندی تکالیف به عقلی و سمعی کم و بیش موافق بودهاند، اما متکلمان شیعه، همسخن با معتزلة بغداد، متذکر این موضوع نیز میشدهاند که عقل به تنهایی کفایت نمیکند و تکلیف متأخر از شرع است و عقل به سمع نیاز دارد.
جشن تکلیف و بلوغ
سید بن طاووس عارف بزرگ شیعه در قرن هفتم در کتاب کشف المحجة که مجموعهای از وصایا و سفارشهای رفتاری و اخلاقی به فرزندانش محمد و علی است؛ اهمیت رسیدن انسان به سن بلوغ را یادآور شده وخطاب به فرزندش تاکید کرده که مواعظ ونصایحی را که برایش نوشته پیش از رسیدن به سن تکلیف بخواند تا با آمادگی لازم روحی وارد این مرحله از زندگی بشود. وی هم چنان به فرزندش توصیه کرده که چون رسیدن به سن تکلیف همان رسیدن به سن کمال عقلی است که او را شایسته تکلیف از سوی خداوند متعال کرده بایسته است که منتظر فرا رسیدن چنین روزی باشد وآن را از بهترین اوقات زندگانی و به عنوان عید بدان بنگرد و هر سال نیز همان تاریخ را با تجدید شکرگزاری و صدقه دادن از خداوندی که نعمت عقل را به او بخشیده سپری کند.
تکلیف ما لا یطاق
تَکْلیفِ مالایطاق، اصطلاحی است کلامی به معنای واجب کردن تکلیفی از سوی خدا بر شخص مکلّف که توانایی انجام دادن آن را ندارد. اشاعره به امکان چنین تکلیفی معتقدند و در مقابل، معتزله و امامیه معتقدند این تکلیف از نظر عقلی، ممکن نیست.
پانویس
- ↑ بقره: ۲۳۳، ۲۸۶؛ نساء: ۸۴؛ انعام: ۱۵۲؛ اعراف: ۴۲؛ مؤمنون: ۶۲؛ طلاق: ۷
- ↑ د. اسلام، چاپ اول، ذیل واژه
- ↑ طوسی، تبیان؛ زَمَخْشَری؛ طَبْرِسی، ذیل بقره: ۲۸۶
- ↑ فخررازی، ۱۴۲۱، ذیل بقره: ۲۸۶
- ↑ رجوع کنید به اشعری، ۱۹۵۵، ص۱۱۳ـ۱۱۴
- ↑ محمدی ری شهری، ج ۸، ص۴۲۵ـ۴۲۶
- ↑ الموسوعة الفقهیة، ذیل «تکلیف”
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به امام الحرمین، ۱۳۹۹، ص۳۵ـ۳۶؛ شاطِبی، ج ۲، ۳۱۵ـ۳۱۷؛ شهیدثانی، ص۶۶ـ ۷۸
- ↑ الموسوعة الفقهیة، همانجا
- ↑ تَهانَوی، ذیل واژه؛ نیز رجوع کنید به بغدادی، اصول الدین، ص۲۰۷
- ↑ غزالی، ۱۳۲۲ـ۱۳۲۴، ج ۱، ص۵۴ـ۱۲۰
- ↑ فخررازی، ۱۴۱۲، ج ۱، ص۹۴ـ۱۰۵
- ↑ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۳۸۵، ج ۱۱، ص۲۹۳ـ۳۰۱
- ↑ بغدادی، اصول الدین، ص۲۰۷
- ↑ طوسی، تمهیدالاصول، ص۱۵۷
- ↑ نیسابوری مقری، ص۱۰۶
- ↑ غزالی، ۱۴۰۹، ص۱۱۲
- ↑ طوسی، تمهیدالاصول، ص۱۵۸
- ↑ (رجوع کنید به بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۳۴۷؛ و همو، اصول الدین، ص۲۰۷
- ↑ علم الهدی، ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰، ج ۱، ص۴۳؛ و همو، ۱۴۱۵، ص۱۳۲، ۳۵۵
- ↑ علم الهدی، ۱۴۰۵ـ ۱۴۱۰، ج ۱، ص۴۲۵
- ↑ د. اسلام، چاپ اول، همانجا
- ↑ مفید، ص۲۳ـ۲۴
- ↑ بغدادی، اصول الدین، ص۲۰۸
- ↑ علامه حلّی، ص۳۱۹
- ↑ بغدادی، اصول الدین، ص۲۰۷
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به شهرستانی، ج ۱، ص۸۱
- ↑ رجوع کنید به علم الهدی، ۱۴۰۵ـ ۱۴۱۰، ج ۱، ص۱۱۰
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابن طاووس، ص۵ ـ ۱۶؛ نیز رجوع کنید به طارمی، ص۴۵ـ۴۷
- ↑ اشعری، ۱۹۵۵، ص۹۹ـ۱۱۵؛ باقلانی، ص۵۰ ـ ۵۲؛ ابن فُورَک، ص۱۲۹ـ ۱۴۸؛ فخررازی، ۱۴۰۴، ص۲۹۶ـ ۲۹۸
- ↑ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۳۸۵، ج ۱۴، ص۱۱۵ـ۱۸۰؛ همو، ۱۴۰۸، ص۵۰۹ ـ ۵۲۵؛ همو، ۱۹۸۱، ج ۲، ص۱۶۹ـ۳۶۰؛ منصورباللّه، ص۱۱۳
- ↑ رجوع کنید به مفید، ص۷ـ ۸؛ نیز رجوع کنید به مکدرموت، ص۹۸
- ↑ همچنین برای اختلاف نظرهای شیخ مفید در مقام متکلمی شیعی با عبدالجبار در مقام یکی از معتزله بصره رجوع کنید به مکدرموت، ص۱۰۴ـ ۱۱۲؛ علم الهدی، ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰، ج ۱، ص۷۸؛ طوسی، تمهید الاصول، ص۱۵۹ـ۱۶۰؛ ابن میثم، ص۱۱۴ـ ۱۱۷؛ علامه حلّی، همانجا
- ↑ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۳۸۵، ج ۱۱، ص۲۵۴ـ۲۹۲؛ فخررازی، ۱۴۱۲، ج ۲، ص۲۳۷ـ ۲۴۶
- ↑ برای نمونه از تألیفات شیعیان در این باره رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج ۴، ص۴۰۷
- ↑ رجوع کنید به مکدرموت، ص۸۰
- ↑ 1385، ج ۱۴، ص۱۴۹ـ۱۸۰؛ همو، ۱۹۸۱؛ همو، ۱۴۰۸، همانجاها
- ↑ اشعری، ۱۹۵۵، همانجا؛ ابن فورک، ص۳۲، ۱۸۰ـ۱۸۱، ۲۸۵ـ۲۸۶؛ عضدالدین ایجی، ص۳۲۳ـ۳۳۲؛ تفتازانی، ج ۴، ص۲۸۲ـ ۳۰۵
- ↑ ماتریدی، ص۲۶۳ـ۲۸۶
- ↑ علم الهدی، ۱۴۱۵، ص۲۵؛ نیز رجوع کنید به مفید، ص۷؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به مکدرموت، ص۸۰ ـ۹۲
- ↑ سیدبن طاووس، کشف المحجة لثمرة المهجة، ج۱۷ ص۸۶.
- ↑ سیدبن طاووس،کشف المحجة لثمرة المهجة، ج۱، ص۸۶.
- ↑ شیخ طوسی، الاقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد، ج۱، ص ۶۱.
- ↑ : فإذا وصلت إلى الوقت الذي يشرفك الله جل جلاله يا ولدي محمد بكمال العقل وهو جل جلاله أهل من استصلاحك لمجالسته ومشافهته ودخول مقدس حضرته لطاعته فليكن ذلك الوقت عندك مؤرخا محفوظا من أفضل أوقات الاعياد وكلما أوصلك عمرك المبارك إليه في سنة من السنين فجدد شكرا وصدقات وخدمات لواهب العقل الدال لك على شرف الدنيا والمعاد.
- ↑ و انما قلنا ان تكليف ما لا يطاق قبيح، لأنه مركوز في العقل قبح تكليف الأعمى نقط المصاحف و...
منابع
- قرآن کریم.
- آقا بزرگ طهرانی.
- ابن طاووس، کتاب التشریف بتعریف وقت التکلیف، در کتاب برنامه سعادت، ترجمة کتاب کشف المحجة لثمرة المهجة، ترجمة محمدباقر شهیدی گلپایگانی، تهران : مکتبة المرتضویه، بیتا.
- ابن فورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، چاپ دانیل ژیماره، بیروت ۱۹۸۷.
- ابن منظور؛ ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۶.
- علی بن اسماعیل اشعری، کتاب اللّمع فی الرّدّ علی اهل الزیغ و البدع، چاپ حموده غرابه، مصر ۱۹۵۵.
- علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
- عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، الکافیة فی الجدل، چاپ فوقیه حسین محمود، قاهره ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
- عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، کتاب الارشاد، چاپ محمدیوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/۱۹۵۰.
- محمدبن طیب باقلانی، التمهید فی الرد علی الملحدة المعطلة و الرافضة و الخوارج و المعتزلة، چاپ محمودمحمد خضیری و محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره ۱۳۶۶/۱۹۴۷.
- عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت : دارالمعرفه، بیتا.
- عبدالقاهربن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
- مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش
- محمد اعلی بن علی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق العجم و علی دحروج، بیروت ۱۹۹۶.
- زمخشری؛ ابراهیم بن موسی شاطبی، الموافقات فی اصول الشریعة، چاپ محمد عبداللّه دراز، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
- محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ سیدمحمد کیلانی، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
- زین الدین بن علی شهیدثانی، تمهیدالقواعد، قم ۱۳۷۴ ش.
- حسن طارمی، «تکلیف از دو دیدگاه»، مجلة تخصصی کلام اسلامی، سال ۵، ش ۱۸ (تابستان ۱۳۷۵).
- طبرسی؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت بیتا.
- طبرسی؛ محمد بن حسن طوسی، تمهیدالاصول فی علم الکلام، چاپ عبدالمحسن مشکوة الدینی، تهران ۱۳۶۲ ش.
- عبدالرحمان بن احمد عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، بیروت: عالم الکتب، بیتا.
- حسن بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، چاپ حسن حسن زادة آملی، قم ۱۴۰۷.
- علی بن حسین علم الهدی، الانتصار، قم ۱۴۱۵؛ حسن بن یوسف علامه حلّی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۵.
- محمدبن محمد غزالی، کتاب الاقتصاد فی الاعتقاد، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۸.
- محمدبن محمد غزالی، المستصفی من علم الاصول، بولاق ۱۳۲۲ـ۱۳۲۴.
- محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰.
- محمدبن عمر فخررازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین من العلماء و الحکماء و المتکلّمین، چاپ طه عبدالرّؤوف سعد، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
- محمدبن عمر فخررازی، المحصول فی علم اصول الفقه، چاپ طه جابر فیاض علوانی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
- قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
- قاضی عبدالجباربن احمد، کتاب المجموع فی المحیط بالتکلیف، چاپ یوسف هوبن یسوعی و دانیل ژیماره، بیروت ۱۹۸۱.
- قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۱۱، چاپ محمدعلی نجار و عبدالحلیم نجار، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج ۱۴، چاپ مصطفی سقا، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
- محمدبن محمد ماتریدی، کتاب التوحید، چاپ فتح اللّه خلیف، استانبول ۱۹۷۹.
- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، قم ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش.
- محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران ۱۳۷۱ ش.
- محمدبن محمد مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، چاپ مهدی محقق، تهران ۱۳۷۲ ش.
- مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمة احمد آرام، تهران ۱۳۶۳ ش.
- قاسم بن محمد منصورباللّه، کتاب الاساس لعقائد الاکیاس فی معرفة رب العالمین و عدله فی المخلوقین و مایتصل بذلک من اصول الدین، علق علیه محمدقاسم عبداللّه هاشمی، صعده ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
- الموسوعة الفقهیة، ج ۷، ۱۴۰۶/ ۱۹۸۵، ج ۱۳، ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸، کویت: وزارة الاوقاف و الشئون الاسلامیة.
- محمدبن حسن نیسابوری مقری، الحدود: المعجم الموضوعی للمصطلحات الکلامیة، چاپ محمود یزدی مطلق (فاضل)، قم ۱۴۱۴.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: