تبرک
تَبَرُّک، برکت جویی یا درخواست خجستگی، میمنت و شگون و نوعی طلب التفات و مراحم از خداوند و موجودات قدسی فراطبیعی.
واژۀ تبرک مشتق از ریشۀ «ب ر ک» سامی و به معنای نزدیکی و قرابت است. در زبان مندایی از گویشهای شرقی زبان آرامی (نک : گوردن، «مندایی»؛ ER, IX / 15؛ نیز نک : ه د، آرامی) واژههایی همچون بَراخه به معنای نماز و دعای روزانه (عربستانی، 262) و بَرَخَتا به معنای تقدیس کردن (دراور، 50) و دعا کردن به کار میرود. در زبان عبری نیز براخاه به معنای دعا، آرزوی توفیق، تقدیس و التفات الاهی برای خیر و سعادت به کار رفته است («فرهنگ...»، 53). واژۀ عربی بَرَکَة هم به معنای نیکبختی، فزونی و دعای روحانیان برای جماعت در پایان نماز است (معلوف، ذیل برک). در زبان فارسی واژۀ تبرّک واژهای دخیل از عربی است که در برابر کلماتی مثل فرخنده داشتن، همایون داشتن، خجسته داشتن و میمنت (نک : لغتنامه...؛ آنندراج؛ معین، 1 / 1022) به کار میرود.
تبرک به مثابۀ یک پدیدار
انسان دیندار به قلمروی مقدس باور دارد. این قلمرو متعالی، و به کلی متفاوت از قلمرو زندگی روزمرۀ طبیعی و غیرمقدس است، ولی میتواند بر آن اثر گذارده، یا در آن تجلی یابد (الیاده، 11). تبرک در واقع القا و اثرگـذاری امر قدسی ــ در عـامترین وجه ــ بر عناصر عالم غیرقدسی و ارتقای کیفیت آنهاست. این ارتقای کیفیت میتواند به صورت تقویت مادی عناصر و یا به شکل گونهای ارتقای وجودی آنها باشد. بنابراین، تبرک همواره نوعی تجلی امر قدسی در وجه رحمانی است. خطاب و پیام رحمانی به هر شکل ــ خواه به شکل وحـی و الهام، یـا به شکـل التفات و انتساب ــ حـاوی عنصر برکت و رضا و خشنودی الاهی نیز هست. از این رو، تبرک در برابر لعن و نفرین قرار دارد که نشانی از ناخشنودی الاهی است (ER, IV / 182).
در عمل تبرک میتوان 3 عنصر را شناسایی کرد، یکی برقراری ارتباط با عالم قدسی یا قلمرو «امر به کلی متفاوت» که منشأ نیروی ماوراء طبیعی مؤثر است، دیگر انتقال دادن این نیرو به موجود یا شیء، و سهدیگر ارتقای وجودی آن موجود یا شییء (نک : همان، II / 182).
منشأ نیروی ماورائی
جست و جو برای فهم برکت را میتوان در آراء رابرت مارت (1866-1943م)، انسانشناس انگلیسی یافت. وی با رویکردی تکاملگرایانه باور به «قابلیت مثبت امر ماوراء طبیعی» را سادهترین شکل دین میداند و برای توصیف این پدیده واژۀ «مانا»، رایج در برخی از زبانهای شاخۀ اقیانوسیه را وام میگیرد که به معنای نیرویی ماوراء طبیعی و غیرشخصی است که با جایگیرشدن در مردم یا اشیاء آنها را تقویت میکند و به آنها قدرت اثرگذاری و سودمندی میدهد (نک : «دائرةالمعارف...»، 346). امیل دورکیم از همان واژۀ مانا برای توصیف نیروی غیرشخصی درتوتم، بهره میگیرد و آن را با مفاهیم مشابهی در میان اقوام مختلف دیگر همارز میداند (ص 216 ff. ؛ نیز مشابهت با «فَرّ» یا «فرّه» و «خرّه» نزد ایرانیان باستان، نک : ه د، 11 / 190). به این ترتیب، مانا یک نام نوعی برای مفاهیم مشابه با مفهوم برکت است که در میان فرهنگهای مختلف مصادیقی از آن را میتوان یافت.
انتقال برکت
میتوان نحوۀ انتقال برکت به عناصر عالم طبیعت، یا عمل تبرک را تحت 3 مقولۀ کلی قرار داد: یکی انتقال تبرک از طریق تماس با یک عنصر متبرک. در این حالت لمس یک قدیس یا لمس عنصری متبرک یا شیئی آیینی میتواند باعث برکت یافتن باشد، مانند استلام حجر الاسود توسط زائران کعبه در مناسک حج و عمره، یا لمس ضریح یا صندوق قبر ائمۀ اطهار و اولیا که به نوبۀ خود به سبب تماس و ارتباط با شخصیت مقدس مدفون متبرک تلقی میشود. تقدس و تبرک قدمگاهها و پدیدههای طبیعی مثل چشمهها، درختها، غارها و احجار منسوب به مقدسان را نیز میتوان از همین سنخ دانست. همچنین میتوان به لمس جای پای حضرت محمد(ص) در سنگ به نیت برکت (ناصرخسرو، 128) اشاره کرد. در جعرانه ــ در 4 فرسنگی شمال مکه ــ نیز در سنگی، گودیهایی وجود دارد که گفتهاند پیامبر (ص) در آنها آرد ساخته است. از اینرو، مردم در آن گودیها آرد میسازند و از آن نانی متبرک میپزند (همو، 137- 138)؛ همینطور تبرک جستن با لمس پیامبر (ص) و یا اجزاء بدنی او (مثل مو و ناخن) و اشیائی (مانند جام، جامه، اضافۀ آب وضو، و بقایای خوردنی و آشامیدنی) که در تماس با آن حضرت بودهاند (کردی مکّی، 17-19، 29-33؛ احمدی، 19-26، 75-76، 128-142).
شیوۀ دیگر انتقال برکت از راه تشابه با امری متبرک است. این شباهت علاوه بر اینکه خودمایۀ برکت است، در عین حال میتواند قدرت برکتدهی را هم پدید آورد. به عبارت دیگر تمثال و نماد امر متبرک به گونهای با آن هم ذات میشود و خود میتواند مایۀ برکت باشد. آویختن تصاویری از مکانهای مقدسی مثل کعبه و یا مشاهد مشرفه در خانهها یا محل کار نمونهای از تبرک با واسطۀ شباهت است. همینطور بهرهگیری از شمایل قـدیسـان مذهبی ــ کـه بـه ویـژه در مسیحیـت رواج دارد ـ مصداقی دیگر از این شیوۀ انتقال برکت است. تبرکجویی به واسطۀ شباهت محدود به استفاده از تصاویر نیست و انواع دیگری را هم دربرمیگیرد، مثلاً امامباره (ه م)ها که شیعیان شبهـ قارۀ هند مشابه با مزارات و مشاهد مشرفۀ ائمه میسازند و به زیارت آن میروند و از آن برکتجویی میکنند (احمد، 32). همچنین شیعیان هنـد محلـی در کنـار رودخانه یا یک چـاه را ــ ظاهراً در تشابه با شطّ فرات ــ به نام کربلا نامگذاری میکنند و بخشی از مراسم عزاداری محرم را در آنجا انجام میدهند (همانجا)؛ به همین ترتیب، انواع تابوتوارههای تمثیلی مذهبـی مثل تعزیه (نماد قبر و ضریح امام حسین (ع)) در شبـه ـ قارۀ هند؛ حجله (تابوت تمثیلی شهید و نیز نماد حجلۀ حضرت قاسم) در تهران و برخی شهرهای دیگر ایران (نک : بلوکباشی، 23-32)؛ و نیز نخل (تابوتوارۀ امام حسین (ع) ویژۀ عزاداری محرم در میان شیعیان) که به ویژه در مناطق حاشیۀ کویر در ایران رواج دارد (همو، 41- 48، 57-86)، همگی سازههای آیینی متبرکی هستند که مایۀ تبرک تلقی میشوند. شاید مشهورترین نماد متبرک دینی در حوزۀ غیراسلامی، صلیب در میان مسیحیان باشد که آن را نماد صلیبی میدانند که عیسى (ع) را بر آن به دار کشیدند. ترسیم علامت صلیب روی بدن از سدۀ 3م به بعد یکی از متداولترین شیوههای تبرک در میان مسیحیان است (ER, II / 252-253).
انتقال برکت به واسطۀ تماس و تشابه، متناظر با آن چیزی است که جادوی همپیوستگی نامیده شده، خود به دو گونۀ جادوی سرایت و جادوی یکگونگی یا تقلیدی تقسیم میشود (نک : فریزر، 26-28، برای شرح کوتاه جادوی ساری و تقلیدی، نک : ه د، 11 / 190).
اما شیوۀ دیگر انتقال برکت که متفاوت با دوشیوۀ پیشین است، مبتنی بر خواست و التفات شخصی است. در این حالت خداوند یا کسی که قدرت تبرک دارد، آگاهانه کسی یا چیزی را متبرک میکند. ممکن است این کار با صرف بیان اراده، یا با گذاردن دست بر شخصی یا شیئی و یا از طریق دعای خیر و طلب برکت برای کسی یا چیزی صورت گیرد. در داستان آفرینش به روایت سِفر پیدایش، خداوند پس از آفرینش موجودات دریایی و انسان، ایشان را برکت میدهد تا در زمین تکثیر شوند (1: 22، 28) و نیز ارادۀ خود را برای تبرک ابراهیم(ع) بیان میکند (همان، 12: 2-3). اسحاق (ع) پسرش یعقوب (ع) را با دعای خیر برکت میدهد و او را مبارک میکند (همان، 27: 27-33). عیسى (ع) بچهها را در آغوش میگیرد، دست بر آنها نهاده، و ایشان را متبرک میکند (مرقس، 10: 16)، و با برکتدادن به 5 نان و دو ماهی، هزاران نفر را با آنها اطعام میکند (متى، 14: 19-21). به همین قیاس، دعای خیر مقدسان و اولیا را در فرهنگ اسلامی میتوان در زمرۀ این مقوله از انتقال برکت قرار داد. همینطور «تبریک» و «مبارک باد» گفتن هم دعای خیر و آرزوی افاضۀ برکت برای کسی یا چیزی است.
در همۀ اینها آنچه مایۀ تبرک است، التفات و ارادهای از جانب خداوند و یا شخصی مقدس است که باعث جریان برکت میشود.
تبرک در گفتمان اسلامی
مشتقات ریشۀ «برک» 30 بار در قرآن کریم آمده است. گاه در معنای فزونی، وفور و نعمتهای زمینی به کار رفته است (فصلت / 41 / 10؛ اعراف / 7 / 96، 137). خصیصۀ واضح تبرک در قرآن، انتساب و ارجاع آن به خداوند، و تلقی آن به منزلۀ امری از جانب او و به ارادۀ اوست: تبرک یا صفتی الاهی است، یا هبهای الاهی که تنها از جانب او نشئت میگیرد (برای تفصیل، نک : ه د، 11 / 744-745).
تلقی از تبرک و برکتجویی در میان اصناف مختلف مسلمانان موضوعی مورد مناقشه بوده است. در حالی که در میان عامۀ مسلمانان زیارت قبور اولیا و توجه به آثار منسوب به ایشان و تبرک به آن امری نامعمول نبوده است، اما برخی از شخصیتهای دینی این امر را سخت نهی کرده، و آن را منافی توحید دانستهاند. این تیمیه (د 728ق / 1328م) زیارت قبور و مسح و استلام جایی ــ غیر از بیتالله ــ را جایز نمیداند و آن را از بزرگترین اسباب عبادت اوثان میپندارد (نک : «النیة»، 297- 298، العبودیة، 35). در این رویکرد هر برداشتی مبتنی بر وساطت برای ارتباط با الوهیت و برکتجویی کاملاً نفی میشود. بعدها چنین تلقی نامنعطفی از توحید در آراء محمد ابن عبدالوهاب (1115-1206ق) (نک : ابنعبدالوهاب، 14) و پیروانش بازتاب مییابد و در قالب نحلۀ وهابیه منعقد میگردد. در حالـی که دیگر اصناف مسلمانان ــ و بهویژه شیعیان ــ چنینرویکردی نسبت به توحید ندارند، و تبرک به قبور و جنازۀ اولیای خدا را جایز، و نشانۀ ایمان میدانند (احمدی، 145- 168). بر همین سیـاق متکلمان شیعـی نیز مغفرت و رحمت الاهـی ــ و به همین قیـاس برکت الاهـی ــ را بـا وساطت مجـاری تکوینیای ممکن میدانند کـه شامل نفـوس کامـل انبیا و اولیـا ــ با اختلاف در مرتبت ــ است (مطهری، 277- 279). اگر چه در نزد شیعیان هم، منشأ این مغفرت و رحمت ــ یا «قابلیت مثبت امر ماوراءطبیعی» ــ خداونـد است و واسطهها هم از جانب او مأذون هستند، و لازم است کـه توجه انسان ابتـدا به خدا، و سپس به طرف واسطه باشد (همو، 284). به هر حال، به نظر میرسد که تلقی اخیر نسبت به وجود واسطۀ تکوینی در جریان رحمت و برکت الاهی هماهنگی بیشتری با برکتجوییهای رایج عامۀ مسلمانان داشته باشد.
مآخذ
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمددبیرسیاقی، تهران، 1336ش؛ ابن تیمیه، احمد، العبودیة، بیروت، 1401ق / 1981م؛ همو، «النیة»، مجموعة الرسائل الکبرى، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 1؛ ابنعبدالوهاب، محمد، کشف الشبهات من التوحید، به کوشش محمود مطرجی، بیروت، 1406ق / 1986م؛ احمد، عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ نقی لطفی و محمد جعفر یاحقی، تهران، 1367ش؛ احمدی، علی، التبرک، بیروت، 1403ق / 1983م؛ بلوکباشی، علی، نخلگردانی، تهران، 1383ش؛ عربستانی، مهرداد، تعمیدیان غریب، تهران، 1383ش؛ عهد جدید؛ عهد عتیق؛ قرآن کریم؛ کردی مکی، محمدطاهر، تبرک الصحابه، ترجمۀ حیدر انصاری نجفآبادی، 1385ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مطهری، مرتضى، عدل الاهی، قم، 1357ش؛ معلوف، لویس، المنجد، بیروت، 1973م؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1353ش؛ ناصر خسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356ش؛ نیز: