حکمت
حکمت به معنای علمِ با ارزشی است که همراه با عمل باشد. حکمت در فرهنگهای گوناگون به کار میرود و در قرآن، حدیث، فلسفه، تصوف و عرفان اسلامی درباره آن بحث شده است. معادل فارسی حکمت، فرزانگی است و به شخص حکیم، فرزانه میگویند.
معانی
واژه عربی حکمت از ریشه (ح ک م) است.
- معنای اول این ریشه را برخی «بازداشتن» دانستهاند. همین معنا را در یکی از معانی ذکر شده برای حکمت مییابیم: علمی که انسان را از کار زشت باز میدارد. بر همین اساس، لگام اسب را حَکَمَة خواندهاند، چون اسب را از چموشی باز میدارد، و فرمانروا را حاکم خواندهاند چون ستمگر را از ستمگری بازمیدارد. این وجه معنایی برای حاکم، همریشگی حکمت و حکومت را معنادارتر میسازد و یادآور اندیشه کهن و افلاطونی حکیم/ فیلسوف حاکم است.
- اگر چه «بازدارندگی» عنصری مهم در مفهوم حکمت است، به نظر میرسد که حکم به معنای نهادن امور در جای خود به نحوی جامعتر به مفهوم حکمت اشاره میکند که «تعادل» جایگاه ویژهای در آن دارد.
- معنای دیگر حکم، یعنی نسبت دادن چیزی به چیز دیگر چه به نحو ایجابی چه سلبی، یعنی همان «حکم کردن»، نیز با مفهوم حکمت بیارتباط نیست؛ درست داوری کردن در موقعیتهای دشوار، مقدمه لازم برای تصمیمگیری و عمل درست و از اقتضائات حکمت است.
- شناخت بهترین چیزها با برترین دانشها، که چنین حکمتی را میتوان دینی تلقی کرد و مصداق بارز آن را شناخت خداوند دانست؛
- دست یافتن به حقیقت به یاری علم و عقل؛
- علم همراه با عمل؛
- سخن موافق با حق؛
- سخن معقول دور از حَشو(زائد و بی فایده)؛
- دانشی که آدمی به کمک آن افعالش را از روی تدبیر و اتقان انجام میدهد.
نزد فیلسوفان
حکمت در لغت به معنای دانش، دانایی، معرفت و عرفان بکار رفته است. تهانوی، حکمت را در اصطلاح فیلسوفان به دو معنای خاص، شامل دو بخش عملی و نظری، و معنای اخص یعنی قوهای عملی حد وسط میان جُربزه و بَلاهت میداند. در اصطلاح اهل فلسفه، حکمت، به اطلاق، علمی است که در آن از حقایق اعیان بحث میشود. صدرالدین شیرازی، حکمت را معادل فلسفه میگیرد و فلسفه را در معنای کلی آن استکمال نفس انسانی از طریق معرفت حقایق موجودات به یاری برهان به قدر وسع بشری میداند. منظور وی از معرفتِ حقایقِ موجودات، شناخت «نظم عالم به عنوان نظم عقلی بر حسب طاقت بشری» است تا انسان به مقام تَشَبُّه به خداوند نایل آید. حکمت در معنای اصطلاحی آن، نخست به عنوان معادلی برای «فلسفه» -معرب فیلوسوفیای یونانی- و نیز به عنوان معادلی برای اصطلاح یونانی سوفیا در نزد ابویعقوب کندی (منجم و نخستین فیلسوف اسلامی۱۸۵-۲۵۲ق) و گاهی فرونسیس (به معنای فطنت) به کار رفته است.
نزد صوفیه و عرفا
مفهوم حکمت در تصوف بیشتر به مواعظ و نکات پندآموز و یا باطن علم اشاره دارد و از دیدگاه ابن عربی، به عنوان مقام، حاکی از علمی محکم و متقن نسبت به معلومی خاص است. شهرت برخی از صوفیان به واسطه وعظ و پندهای حکیمانه و یا نوشته هایشان درباره چیستی حکمت، به عنوان حکیم، با توجه به دعوت قرآن کریم برای ارشاد خلق به سوی خدا با حکمت و موعظه حسنه است.
صوفیان، سکوت و خاموشی را از نشانههای حکمت دانستهاند. سخن گفتن آنان هنگامی است که نور حکمت و معرفت از دل عارفان بر دل کسانی که در مقام ارشادشان برآمدهاند، ساطع شود و پس از آنکه به واسطه نور، استعداد لازم برای قبول حکمت مهیا شد، سخنان حکیمانه اظهار میگردد.
کاربردهای ادبی
در زبان و ادبیات فارسی، حکمت به معانی دانایی، عدل و حلم و بردباری و درستکرداری و راست گفتاری، و نیز دلیل و سبب و جهت و غایت (فایده و مصلحت) به کار رفته، اما نزدیکترین معادل فارسی برای حکمت، «فرزانگی» است (و برای حکیم: فرزانه)، هر چند که این واژه همه بار مفهومی واژه حکمت را دربرنمیگیرد.
کاربردهای قرآنی
واژه حکمت بیست بار در قرآن کریم بهکار رفته است. براساس آیات قرآن، پیامبران برانگیخته شدهاند تا به مردم کتاب و حکمت بیاموزند. خدا به همه پیامبران و لقمان حکمت عطا کرده است. برخی از جملات حکمتآمیز لقمان در قرآن و روایات آمده است. خدا به حضرت داوود مُلک و حکمت و نیز حکمت و فصلالخطاب داده و به آلابراهیم نیز کتاب و حکمت و مُلک عظیم بخشیده است. ابراهیم و اسماعیل در یکی از دعاهای خود از خدا خواستهاند در میان ذرّیه ایشان رسولی را برانگیزد که بر مردم آیات الهی را بخواند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد. خدا به عیسی بن مریم کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموخت و او را به جانب بنی اسرائیل فرستاد.
بنابر آیات قرآن، خدا به هرکس بخواهد، حکمت عطا میکند و به کسی که حکمت عطا کند، خیر فراوانی داده شده است. براساس مجموع آیات، حکمت به پیامبران عطا شده و به مردم تعلیم داده میشود. از میان پیامبران، فقط در مورد عیسیبن مریم گفته شده که حکمت به او تعلیم شده است. به پیامبر اسلام حکمت وحی شده است و این حکمت، مجموعهای از توصیههای اعتقادی و دستورهای اخلاقی است از قبیل نهی از شرک، زیادهروی در هزینهها، خوردن ناروای مال یتیم، تبعیت از امر نامعلوم، قتلنفس، تکبر و امر به احسان به پدر و مادر و پرداخت حق نزدیکان و درماندگان، میانهروی در معیشت و داد و ستد عادلانه. و وی افزون بر تلاوت آیات الهی و تزکیه، برای تعلیم کتاب و حکمت به مردمان بر انگیخته شده است. از پیامبر خواسته شده است با حکمت و اندرز نیکو (المَوعِظَة الحَسَنَة) مردم را به راه پروردگار دعوت کند و با آنان به شیوهای نیکو مجادله نماید. طباطبائی بر آن است که آنچه در آیه ۱۲۵ سوره نحل آمده، به ترتیب، همان برهان(حکمت) و خطابه(موعظه حسنه) و جدل(جدال)، در اصطلاح منطقیان است. به نظر او حکمت، برهانی است که حق را بدون هیچ تردید و سستی و ابهامی نتیجه میدهد.
به نوشته تفلیسی، حکمت در قرآن به پنج وجه بهکار رفته است: پنددادن، علم و فهم، قرآن، تفسیر قرآن، پیامبری و نبوت.
مفسران غالباً ذیل آیه ۲۶۹ سوره بقره به تفصیل مراد از حکمت را بیان کردهاند. وجوه ذکر شده برای معنای حکمت از این قرار است: علم قرآن، شامل شناخت ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخر، حلال و حرام و مانند آن؛ دستیابی به حقیقت در گفتار و کردار؛ علم دین؛ نبوت؛ شناخت خدا؛ فهم؛ خشیت و پروای الهی؛ قرآن و فقه؛ سنّت؛ آنچه خدا به پیامبران و امتهایشان عطا کرده است، از قبیل کتاب و نشانههای پیامبران، که آنان را به شناخت خدا و دینش راهنمایی میکند و لطفی است از جانب او که به هرکس بخواهد عطا میکند؛ علم و عمل به آن؛ و علم نافعی که به عمل بینجامد به اعتقاد طباطبائی، گزارههای حق و مطابق با واقع، از آنرو که به گونهای مشتمل بر سعادت انسان است، حکمت خوانده میشود، مانند معارف حقه الهیه درباره مبدأ و معاد. همچنین معارفی که حقایق عالم طبیعی را توضیح میدهد، از آنرو که با سعادت انسان مرتبط است، حکمت است، زیرا حقایق فطری، اساس تشریعات دینی است.
در تمام این معانی، یک معیار کلی وجود دارد و آن بازداشتن از نادرستی و ناراستی است و چون قرآن، سنّت، عقل، علم، شریعت، خشیت و ورع، همه، از مصادیق بازدارنده از خطا و ناراستیاند، حکمت خوانده شدهاند، لذا حکمت منحصر به هیچیک از آنها نیست. همچنین حکمت در روایات نوعی ثبات و استواری رأی خوانده شده که صفتی نفسانی است و دیگر موارد، یا وسایل و مقدمات ایجاد و تقویت آن است یا از جمله مصادیق و ثمرههای آن.
در آیه پنجم سوره قمر، تعبیر «حکمة بالغة» بهکار رفته که در فرهنگ اسلامی پرکاربرد است. در این آیه و آیات پیش از آن، سخن از نزدیک شدن قیامت و شکافتن ماه است و اینکه کافران چون آیت و نشانهای ببینند، روی بگردانند و تکذیب کنند و هوسهای خویش را دنبال کنند، در حالی که اَخبار مردمان گذشته به عنوان حکمت بالغهای که هشدارهایشان به کافران سود نبخشد، به آنان رسیده است.
حکمت بالغه یعنی نهایت و غایت حکمت. به نظر برخی مفسران، مراد از آن حکمتی است تمام و کمال، که به خودی خود و از حیث آثار، نقصانی ندارد و آن خود قرآن است.
کاربردهای حدیثی
در احادیث مقصود از حکمت، اطاعت خدا، شناخت امام، تفقّه در دین و اجتناب از کبائر دانسته شده است. مجلسی از بررسی احادیث چنین نتیجه گرفته که مراد از حکمت، علوم حقیقی سودمند و عمل به آن علوم است و نیز علومی که بنده پس از عمل به دانستههای خود از درگاه خدا دریافت میکند.
درباره فضیلتِ حکمت، در روایات، سخن بسیار رفته است. حکمت، گمشده مؤمن بهشمار آمده است که هر جا آن را بیابد، هرجا که باشد، هرچند از منافق، و مشرک، باید آن را دریابد.
مؤمن راضی است که حکمت داشته باشد و دنیایی ناچیز، اما راضی نیست که بهرهمند از دنیا باشد و کمبهره از حکمت.
در احادیث، حکمتْ ضدهوی و خطا دانسته شده است که ژرفایش به عقل دریافت میشود، چنانکه ژرفای عقل به حکمت دریافت میشود. حکمت درختی است که در قلب میروید و بر زبان ثمر میدهد. حکیم تا نبی شدن راهی در پیش ندارد. ترس از خدا، رأس حکمت است، چنانکه رفق و مدارا چنین است.
در احادیث، زهد، سکوت، روزهداری و گرسنگی، تفکر، راستگویی، وقار و برخی فضیلتهای دیگر، راههای کسب حکمت یا نشانههای آن شمرده شدهاند. همچنین در حدیثی نبوی آمده است که هر کس چهل صبح برای خدا اخلاص ورزد سرچشمههای حکمت از قلب او بر زبانش جاری میگردد.
حکمت در همه انسانها به ودیعت نهاده شده است و سرشت هیچ انسانی تهی از حکمت نیست.
در روایتی آمده است که قلب پیامبر اکرم پیش از رفتن به معراج، سرشار از حکمت و ایمان گردید. همچنین پیامبر خانه حکمت و امیرالمؤمنین و ائمه(ع) کلیدهای آن دانسته شدهاند. برخی محدّثان این حدیث نبوی را در فضیلت علی علیهالسلام نقل کردهاند که نُه جزء از ده جزء حکمت، به آن حضرت داده شده است و یک جزء آن به دیگر مردمان. در بیشتر کتابهای حدیثی اهل سنّت از پیامبر اکرم نقل شده است که برخی اَشعار واجد حکمتاند.
پانویس
- ↑ مثلا رجوع کنید به ابنفارس، ذیل «حکم»
- ↑ طریحی، ذیل «حکم»
- ↑ برای مثال رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ ازهری، ذیل «حکم»
- ↑ نیز رجوع کنید به حائری یزدی، ص۶۶، که کشورداری و حکومت را از انواع اصیل حکمت به معنای دانایی و تدبیر دانسته است
- ↑ جرجانی، ص۹۷
- ↑ مثلاً رجوع کنید به همانجا
- ↑ ابنمنظور، ذیل «حکم»
- ↑ راغب اصفهانی، ذیل «حکم»
- ↑ جرجانی، ص۹۶
- ↑ علمالهدی، ج ۲، ص۲۶۸؛ نیز رجوع کنید به زینالدین رازی، ذیل «حکم»، که حکیم را «المُتقِنُ لِلامور» تعریف میکند
- ↑ طباطبائی، جواد، حکمت، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۱، ص۱۹۵.
- ↑ طباطبائی، جواد، حکمت، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۱، ص۱۹۵.
- ↑ امامی، علی اشرف، حکمت در تصوف و عرفان، در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۱، ص۲۰۳.
- ↑ امامی، علی اشرف، حکمت در تصوف و عرفان، در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۱، ص۲۰۶.
- ↑ رجوع کنید به احمدنگری، ج ۲، ص۴۵
- ↑ دهخدا، ذیل واژه
- ↑ تهانوی، ذیل «حکیم»؛ دهخدا، همانجا
- ↑ رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل «حکمة»
- ↑ رجوع کنید به آلعمران: ۱۶۴؛ جمعه: ۲
- ↑ آلعمران: ۸۱
- ↑ لقمان: ۱۲
- ↑ لقمان: ۱۳۱۹
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به مجلسی، ج ۱۳، ص۴۰۸۴۳۴
- ↑ بقره: ۲۵۱
- ↑ ص: ۲۰
- ↑ نساء: ۵۴
- ↑ بقره: ۱۲۹
- ↑ آلعمران: ۴۸؛ مائده: ۱۱۰
- ↑ آلعمران: ۴۹
- ↑ رجوع کنید به بقره: ۲۶۹
- ↑ رجوع کنید به آلعمران: ۴۸؛ مائده: ۱۱۰
- ↑ اسراء: ۲۲۳۹
- ↑ جمعه ۲
- ↑ نحل: ۱۲۵
- ↑ ذیل سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ تفلیسی، ص۸۰۸۱
- ↑ بقره: ۲۳۱؛ نساء: ۱۱۳
- ↑ لقمان: ۱۲
- ↑ نحل: ۱۲۵
- ↑ بقره: ۲۶۹
- ↑ نساء: ۵۴؛ ص: ۲۰
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به طوسی؛ طبرسی؛ قرطبی؛ ابنکثیر، ذیل آیه
- ↑ رجوع کنید به طوسی؛ زمخشری؛ طبرسی؛ سیوطی، ذیل آیه
- ↑ ذیل بقره: ۲۶۹
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به مجلسی، ج ۱، ص۲۱۶
- ↑ بیضاوی، ذیل قمر: ۵
- ↑ رجوع کنید به ابوالفتوح رازی؛ طباطبائی، ذیل قمر: ۵
- ↑ رجوع کنید به مجلسی، ج ۲۴، ص۸۶
- ↑ مجلسی، ج ۱، ص۲۱۵
- ↑ رجوع کنید به ابنماجه، ج ۲، ص۱۳۹۵؛ ترمذی، ج ۴، ص۱۵۵؛ کلینی، ج ۸، ص۱۶۷
- ↑ نهجالبلاغة، حکمت ۷۹؛ مجلسی، ج ۲، ص۹۹
- ↑ نهجالبلاغة، حکمت۸۰؛ مجلسی، همانجا
- ↑ مجلسی، ج ۲، ص۹۷
- ↑ کلینی، ج ۱، ص۱۷؛ مجلسی، ج ۱، ص۱۳۸
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج ۱، ص۲۲، ۱۱۲؛ مجلسی، ج ۱، ص۱۱۱
- ↑ کلینی، ج ۱، ص۲۸
- ↑ لیثی واسطی، ص۲۱
- ↑ متقی، ج ۱۶، ص۱۱۷
- ↑ دیلمی، ۱۳۶۸ش، ج ۱، ص۷۳؛ حرّعاملی، ج ۱۶، ص۱۶۳
- ↑ نوری، ج ۱۱، ص۲۹۵
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج ۲، ص۱۲۸؛ ابنشعبه، ص۵۸؛ دیلمی، ۱۴۰۸، ص۱۹۴
- ↑ کلینی، ج ۲، ص۱۱۳؛ ابنشعبه، ص۴۴۲، ۴۴۵
- ↑ دیلمی، ۱۳۶۸ش، ج ۱، ص۲۰۳
- ↑ همو، ۱۴۰۸، ص۲۷۳
- ↑ مجلسی، ج ۱، ص۲۱۵۲۱۶
- ↑ دیلمی، ۱۳۶۸ش، ج ۱، ص۱۰۴
- ↑ ابنبابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص۶۹؛ قضاعی، ج ۱، ص۲۸۵؛ مجلسی، ج ۶۷، ص۲۴۹
- ↑ رجوع کنید به هیثمی، ج ۸، ص۸۲۸۳؛ متقی، ج ۳، ص۱۱۲، ۱۱۴
- ↑ رجوع کنید به ابنحنبل، ج ۴، ص۲۰۷؛ مسلمبن حجاج، ج ۱، ص۱۰۲؛ نسائی، ج ۱، ص۳۲۷۳۲۹
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج ۱، ص۲۲۱؛ ابنبابویه، ۱۴۱۷، ص۷۷ ۱۸۸
- ↑ رجوع کنید به حسکانی، ج ۱، ص۱۳۵؛ دیلمی، ۱۳۶۸ش، ج ۲، ص۲۱۲؛ متقی، ج ۱۱، ص۶۱۵
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابنحنبل، ج ۳، ص۴۵۶، ج ۵، ص۱۲۵؛ دارمی، ج ۲، ص۲۹۶۲۹۷؛ بخاری، ج ۷، ص۱۰۷؛ ترمذی، ج ۴، ص۲۱۶
منابع
- قرآن کریم.
- نهجالبلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست قم، بیتا.
- علیبن حسین علمالهدی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۵۱۴۱۰.
- علیبن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، چاپ گوستاو فلوگل، لایپزیگ ۱۸۴۵، چاپ افست بیروت ۱۹۷۸.
- مهدی حائرییزدی، حکمت و حکومت، لندن ۱۹۹۵.
- ابنفارس.
- ابنمنظور.
- فخرالدینبن محمد طریحی، مجمعالبحرین، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش.
- خلیلبن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
- محمدبن ابیبکر زینالدین رازی، مختارالصحاح، بیروت ۱۹۸۸.
- محمدبن احمد ازهری، تهذیباللغة، ج ۴، چاپ عبدالکریم عزباوی، قاهره، بیتا.
- حسینبن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران، ۱۳۳۲ش.
- ابنبابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
- همو، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم ۱۳۶۳ش.
- ابنحنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، بیتا.
- ابنشعبه، تحف العقول عن آلالرسول صلیاللّه علیهم، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت ۱۴۱۲.
- ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴، چاپ افست، بیروت، بیتا.
- ابوالفتوح رازی، روضالجِنان و روح الجَنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵۱۳۷۶ش.
- محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، چاپ محمد ذهنیافندی، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
- عبداللّه بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، المعروف بتفسیر البیضاوی، مصر ۱۳۳۰، چاپ افست بیروت، بیتا.
- محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
- حبیشبن ابراهیم تفلیسی، وجوه قرآن، چاپ مهدی محقق، تهران ۱۳۵۹ش.
- حرّ عاملی.
- عبیداللّهبن عبداللّه حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ محمدباقر محمودی، تهران ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
- عبداللّهبن عبدالرحمان دارمی، سنن الدارمی، چاپ محمداحمد دهمان، دمشق: مکتبة الاعتدال، بیتا.
- حسنبن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، قم ۱۳۶۸ ش.
- همو، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، قم ۱۴۰۸.
- زمخشری.
- سیوطی.
- طباطبائی.
- طباطبائی، جواد، حکمت، در: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲۱، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۳ش.
- طبرسی.
- طوسی.
- محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
- محمد بن سلامه قضاعی، مسندالشهاب، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
- کلینی.
- علی بن محمد لیثی واسطی، عیونالحکم و المواعظ، چاپ حسین حسنی بیرجندی، قم ۱۳۷۶ش.
- علیبن حسامالدین متقی، کنز العُمّال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیانی و صفوة سقا، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
- مجلسی.
- محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، قاهره ۱۳۶۴، چاپ افست تهران، ۱۳۹۷.
- مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، بیتا.
- احمد بن علی نسائی، سنن النسائی، بشرح الامامین السیوطی و السندی، چاپ سیدمحمد سید، علیمحمد علی، و سیدعمران، قاهره ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
- حسینبن محمدتقینوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷۱۴۰۸.
- علیبن ابوبکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
پیوند به بیرون