فطرت

فِطرَت یا سِرِشت به نوع آفرینش انسان گفته می‌شود که خدادادی و مادرزاد بوده و بین همه انسان‌ها مشترک است. فطرت به دو شاخۀ فطرت شناختی و فطرت گرایشی تقسیم می‌شود. بر اساس قرآن و روایات، شناخت خدا و گرایش به توحید از مصادیق فطرت هستند.

معنا شناسی

فطرت از ریشه «فطر» در لغت به معنای شكافتن، اختراع بدون الگو و نمونه قبلی، و صفات و ویژگیهای مادرزاد آمده است. از آنجا كه آفرینش و خلقت نیز نوعی شکافتن عدم و پدید آمدن است، «فطرت» در معنای آفرینش و خلقت نیز به کار می‌رود.

تعاریف اصطلاحی مختلفی برای «فطرت» بیان شده است. علامه طباطبایی فطرت را همان عامل هدایت علمی و گرایش عملی به کمال واقعی وسعادت حقیقی می داند. مصباح یزدی آن را نوعی هدایت تکوینی و خدادادی در وجود انسان می‌داند، هدایتی در حوزه شناخت و هدایتی در حوزه احساس. جوادی آملی فطرت را عامل جدا شدن انسان از حیوان (فصل اخیر) می‌داند که همان عقل و میل او در رسیدن به کمال مطلق است.

واژۀ فطری و فطرت در منطق، فلسفه، کلام و عرفان کاربردهای مختلفی دارد که همۀ آنها تا حدودی در یک مفهوم اساسی مشترکند و آن عبارت است از معرفت یا گرایشی که مقتضای نوع آفرینش انسان است و از طریق تجربه و تعلیم به دست نمی‌آید.

فرق فطرت و غریزه

فطرت در لغت، معنای عام و گسترده‌ای دارد که امور سرشتی مشترک در انسان و حیوان (مثلا گرایش به تغذیه، گرایش به لذات جنسی، حبّ ذات) را دربرمی‌گیرد؛ اما در فرهنگ اسلامی اصطلاحا فقط به امور سرشتی مخصوصِ انسان، فطرت گفته می‌شود و امور سرشتی مشترک میان انسان و حیوان را غریزه می‌نامند.

فطرت شناختی و گرایشی

فطرت را در دو حوزه شناخت و گرایش به کار برده‌اند که هر کدام نیز زیرشاخه‌هایی دارد:

  • شناخت‌هایی که فطری نامیده شده‌اند:
  1. شناخت‌های حضوری و غیرمفهومی و بی‌واسطه انسان، مثل علم حضوری او به خودش، فطری و در سرشت و آفرینش او است.
  2. قضایای وجدانی که از علم حضوری حکایت می‌کنند؛ همانند اعتقاد به این که «من هستم» یا «من خوشحال هستم». این دسته از قضایا، از سنخ علم حصولی و مفهومی هستند اما چون از علم حضوری بی‌واسطه حکایت می‌کنند، به آنها فطری گفته می‌شود.
  3. قضایایی که عقل با تصور صحیح از موضوع و محمول و رابطه آنها، بی نیاز از حواس، شهود و استدلال، آنها را تصدیق می‌کند؛ همانند تصدیق به این که «اجتماع دو نقیض، محال است». به این دسته از قضایای فطری، اولیات یا بدیهیات اولیه نیز گفته می‌شود.
  4. قضایایی که استدلال آنها همراهشان است و برای تصدیق به آنها، نیازی به فکری و استدلال ساده یا پیچیده نیست؛ همانند تصدیق به این که «چهار نصف هشت است». به این دسته از قضایای فطری، بدیهیات ثانویه نیز گفته می‌شود.
  5. قضایای نظری نزدیک به بدیهی که عقل در تصدیق به آنها، نیازمند استدلال‌های پیچیده نیست و با استدلال ساده، به آنها تصدیق می‌کند؛ همانند تصدیق به این که «خدا هست». این قضایای فطری، نظری هستند و برخلاف بدیهیات ثانویه، به فکر و استدلال ساده نیازمندند.
  6. در فلسفه اشراق، تمام قضایای بدیهی (وجدانیات، بدیهیات اولیه، بدیهیات ثانویه، مشاهدات، مجربات، و غیره) را فطری و تمام قضایای نظری و غیربدیهی را غیرفطری می‌نامند.
  • گرایش‌هایی که فطری نامیده شده‌اند:
  1. گرایش انسان به حقیقت‌جویی که از ابتدای زندگی تا انتها همراه او است.
  2. گرایش انسان به قدرت‌خواهی که جز از طریق حرکت به سوی منبع قدرت بیکران، آرام نمی‌یابد.
  3. گرایش انسان به زیبادوستی و زیباآفرینی(هنر) که جز از طریق وصال به زیبایی مطلق و نامتناهی، فرونمی‌نشیند.
  4. گرایش به عشق و محبت ورزیدن که اوج شیفتگی و عشق، فدایِ محبوب شدن و پرستش او است.

فطرت عمومی و اختصاصی

برخی از متفکران معاصر، با استناد به برخی از متون دینی، به این باور رسیده‌اند که افزون بر فطریات مشترک در همه انسان ها، هر انسانی می‌تواند دارای فطریات مختص به خودش نیز باشد؛ چنانکه هر انسانی به سبب امتحانی که در عالم ذر شده، دارای طینت و خُلقیات فطری مختص به خودش گشته است.

فطرت در قرآن و روایات

کلمات هم ریشه فطرت ۲۰ بار در قرآن به کار رفته‌اند که تنها در یک آیه آن از خود واژه «فطرت» استفاده شده است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ذَٰلِكَ الدِّینُ الْقَیّمُ وَ لَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَایعْلَمُونَ (پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین كن، با همان سرشتی كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر است. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند. سوره روم، آیه ۳۰).

این آیه و روایات متعدد دیگر، به صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در همه انسان ها حکایت می‌کند. شهید مطهری با استفاده از آیه بالا، این آفرینش خاص را آمادگی انسان‌ها برای پذیرش دین می‌داند به گونه‌ای که اگر انسان به حال خود رها شود راه دین را انتخاب می‌كند، مگر آن كه محیط و شرایط اجتماعی او را منحرف كند. علامه طباطبایی نیز بر اساس آیه بالا دین را فطری و متناسب با نیازها و فطرت بشر توصیف می‌کند ودین را همان اصول علمی و قوانین عملی می داند که پای بندی به آنها تضمین کننده سعادت حقیقی انسان می داند وی هم چنان گرایش وتمایل به این دین رادر خلقت انسان نهفته می داند که همان انطباق تشریع(دین)بر خلقت و تکوین است.

محتوای روایات

بیشتر احادیث مربوط به فطرت به اصول عقاید اسلامی همچون معرفت خدا، توحید، نبوت و امامت مربوط می‌شود و بسیاری از این احادیث در کتاب‌های معتبری همچون کافی و من لایحضره الفقیه آمده است. بر اساس برخی از این روایات همه انسانها در بدو تولد دارای فطرت الهی هستند فطرتی که با آن خدایش را شناخته و او را آفریننده و پروردگار آسمانها و زمین و یگانه می‌داند. در تعدادی از روایات، شناخت پیامبر و امام نیز از مصادیق فطرت شمرده شده است.

بر اساس حدیثی از امام صادق(ع)، فطرت انسان می‌تواند با تربیت نادرست کارآیی خود را از دست داده و حتی میل به شرک در آن ایجاد شود. فطری‌بودن معارف پیش‌گفته به این معنا نیست که انسان‌ها از همان آغاز تولد به این معارف توجه دارند.

برهان فطرت

نوشتار اصلی: برهان فطرت

برخی اندیشمندان مسلمان یکی از برهان‌های اثبات وجود خدا را برهان فطرت دانسته‌اند. این برهان به چند صورت متفاوت بیان شده است:

  • خداوند فطرت و نهاد انسان را با معرفت و شناخت خویش آمیخته و قرین ساخته است، اگر انسان به این فطرت باز گردد خود به خود خدا را می‌شناسد و درک می‌کند.
  • درون انسان احساس و میلی است که او را به سمت خدا می‌کشاند.
  • انسان با فطرت خود میل به کمال مطلق دارد، فطرت مشترک در همه انسان ها خطا نمی‌کند، پس باید موجودی در عالَم دارای کمال مطلق باشد که این میل مشترک انسان‌ها معنا پیدا کند.

فطرت در دیدگاه اندیشمندان غیر مسلمان

درباره ماهیت فطرت و فطریات، میان اندیشمندان غیرمسلمان اختلاف نظر است. افلاطون، دکارت، لایب نیتس و جمع دیگری از عقل‌گرایان، از موافقان وجود فطرت در انسان، و جان لاک و بیشتر تجربه‌گرایان، مارکسیست‌ها و اگزیستانسیالیست ها نیز از برجسته‌ترین مخالفان فطرت در انسان هستند و تمام دریافت‌های انسان را ناشی از تجربه می‌دانند و معتقدند که ماهیت انسان، از محیط و جامعه متأثر است و انسان دارای سرشت مستقل از محیط و جامعه نیست. اثبات یا رد این نظریه، تاثیر بسزائی در مرزبندی‌های فلسفی در غرب دارد.

در نظریه مشهور افلاطون، تمام معرفت‌های بشر، فطری بوده و ریشه در عالَم مُثُل دارند.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵
  2. صحاح جوهری، ج۲، ص۷۸۱
  3. قاموس اللغه، ذیل واژه فطر؛ اقرب الموارد ذیل واژه الفطره
  4. نهایه ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۷
  5. طباطبایی، المیزان، ج۱۹، ص۲۷۱.
  6. مصباح یزدی، معارف قرآن، ص۲۶
  7. حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۳-۲۳۴ و ص۲۳۹.
  8. حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۴.
  9. حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۴-۲۳۸.
  10. حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۹-۲۴۴.
  11. مطهری، مرتضی، فطرت، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۲، ص۱۹ ـ ۲۱
  12. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۹۳
  13. تهرانی، میرزا جوادآقا، میزان المطالب، مؤسسه در راه حق، ص۴۷
  14. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۴۲
  15. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰۳
  1. ومن المعلوم أن الفطرة لا تهتدي علما ولا تميل عملا إلا إلى ما فيه كمالها الواقعي وسعادتها الحقيقية.
  2. ۱. اصطلاح منطقی: یکی از انواع ششگانه بدیهیات در منطق، فطریات است که در آن به «قضایا قیاساتها معها» تعبیر می‌شود که با تصور خود قضیه و بدون واسطه خارجی، تصدیق آن حاصل می‌شود؛ مانند تصور دو به این که نصف چهار است. ۲. فطری افلاطونی: افلاطون معتقد بود همه معلومات انسان از عقل سرچشمه می‌گیرد که ریشه این معلومات پیش از تعلق نفس به بدن در عالم مثل موجود بوده است؛ اما انسان آن را فراموش کرده است. ۳. ادراکات بالقوه: معلومات و ادراکاتی که فعلاً در ذهن انسان بالقوه است و با مرور زمان فعلیت می‌یابد. ۴. قریب به بدیهی: قضایایی که عموم مردم با یک استدلال ساده به راحتی آن را درک می‌کنند. ۵. تعریف عرفانی: یکی از معانی به کار رفته در علم عرفان، تعریف فطرت به عالم جبروت است که بر عالم مادی و ملکوت تقدم دارد. در علم منطق، «فطریات» از اقسام قضایای بدیهی بوده و چنین تعریف شده‌اند: قضیه‌ای که استدلال و قیاس آن به همراه خود قضیه است و با تصور اجزاء جمله، استدلال آن نیز به ذهن می‌رسد، مانند «کل، از جزء خود بزرگتر است».(قطب الدین رازی، تحریر القواعد المنطقیه، ج۱، ص۱۶۶- ۱۶۷) وجه اشتراک «فطریات» با «فطرت» این است که هیچکدام نیازمند تعلیم یا تجربه نیستند.
  3. فتبين أن من الواجب أن يتخذ الدين ـ أي الأصول العلمية والسنن والقوانين العملية التي تضمن باتخاذها والعمل بها سعادة الإنسان الحقيقية ـ من اقتضاءات الخلقة الإنسانية وينطبق التشريع على الفطرة والتكوين ، وهذا هو المراد بكون الدين فطريا
  4. امام صادق(ع): إنَّ اللهَ عزوجل خَلَقَ الناسَ كُلَّهُم عَلی الفطرةِ الّتی فَطَرَهُمْ عَلَیها.کلینی، محمد، اصول کافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۸۹ق.: ج۲، ص۴۱۶
  5. امام باقر(ع) از پیامبر اکرم(ع) نقل می‌کنند که هر مولودی با فطرت متولد می‌شود و مقصود از فطرت، معرفت به این مطلب است که خداوند، آفریدگار او است و آیه شریفه وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللهُ (لقمان، ۲۵) به همین مطلب اشاره دارد. کافی، چاپ اسلامیه، ج۲، ص۱۲؛ امام علی(ع) می‌فرماید: الحمد لله الذی الهم عباده حمده و فاطرهم علی معرفة ربوبیته؛ سپاس و ستایش خدایی را که سپاس و ستایش خود را بر بندگانش الهام کرد، و آنان را بر شناخت پروردگاری‌اش مفطور ساخت.. کافی، چاپ اسلامیه، ج۱، ص۱۳۹
  6. امام علی(ع): کلمة الإخلاص فانّها الفطرة.الفقیه: ج۱، ص۲۰۵؛ نهج‌البلاغه: ۱۶۳
  7. الامام الباقر(ع) فِی قَوْلِهِ فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها قَالَ هُوَ لاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَلِی اللهِ إِلَی هَاهُنَا التَّوْحِیدهو لاإله إلا الله، محمد رسول الله، علی أمیرالمؤمنین ولی الله، الی ههُنا التوحید. تفسیر قمی، ج۲، ص۱۵۵
  8. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْ مَوْلُودٍ یولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ اللَّذَانِ یهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یمَجِّسَانِهِ وَ إِنَّمَا أَعْطَی رَسُولُ اللَّهِ(ص) الذِّمَّةَ وَ قَبِلَ الْجِزْیةَ عَنْ رُءُوسِ أُولَئِكَ بِأَعْیانِهِمْ عَلَی أَنْ لایهَوِّدُوا. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، انتشارات اسلامی، ج۲، ص۴۹

منابع

  • امام خمینی، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی.
  • برنجکار، رضا، «فطرت در احادیث»، مجله قبسات، تابستان ۱۳۸۴، شماره ۳۶.
  • تهرانی، میرزا جوادآقا، میزان المطالب، مؤسسه در راه حق.
  • حسین‌زاده، محمد، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۹۰ش.
  • صدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، تحقیق: علی‌اکبرغفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی‌تا.
  • طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق
  • قطب الدین رازی، تحریر القواعد المنطقیه شرح الرساله الشمسیه، قم۱۳۶۳ش.
  • قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم، ۱۴۰۴ق.
  • کلینی، محمد، اصول کافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۸۹ق.
  • مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن (خداشناسی، كیهان شناسی، انسان شناسی)، انتشارات مؤسسه امام خمینی، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش.
  • مطهری، مرتضی، فطرت، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۲ش.