ابوسعید ابوالخیراَبوسَعیدِ اَبوالخِیر، فضل الله بن احمد بن محمد بن ابراهیم میهنی (اول محرم ۳۵۷ ـ ۴ شعبان ۴۴۰ق/ ۷ دسامبر ۹۶۷ ـ۱۲ژانویه ۱۰۴۹م)، عارف بنام خراسانی، منسوب به میهنه، از قرای مشهور خاوران در میانه سرخس و ابیورد است. فهرست مندرجات۲ - مذهب ۳ - زندگی نامه ۴ - سفر به مرو ۵ - سفر به سرخس ۶ - پیران سه گانه در تربیت ۷ - در دوره ۴۰ سالگی ۸ - بازگشت به میهنه ۹ - سفر به نیشابور ۱۰ - دیدار با قشیری ۱۱ - مخالفت فقها ۱۲ - گسترش شهرت و اعتبار ۱۳ - دیدار با خرقانی ۱۴ - بازگشت به زادگاه ۱۵ - وفات ۱۶ - تربت او مورد تکریم ۱۷ - شهرت ابوسعید پس از در گذشت ۱۸ - فرزندان ۱۹ - پراکنده شدن خاندان ۲۰ - نسب نامه خاندان ۲۱ - مریدان و شاگردان ۲۲ - تأثیر افکار و اقوال ۲۳ - سر سازش نداشتن با ارباب زر ۲۴ - تقلید سیره پیامبر ۲۵ - نظرش در مورد کرامت ۲۶ - نظرش در مورد عشق و وجد ۲۷ - زبان جوانمردان ۲۸ - شوق به شعر و بیت خوانی ۲۹ - صوفیان و اشعار ابوسعید ۳۰ - آمیخته بودن با شعر ۳۱ - تفاوت با آداب و رسوم خانقاهی دیگران ۳۲ - احوال و اخبارش در ادبیات فارسی ۳۳ - ملاقات با ابن سینا ۳۴ - آثار ۳۴.۱ - آثار مسلم ۳۵ - آثار منسوب و مجعول ۳۵.۱ - آثار مربوط به او ۳۶ - فهرست منابع ۳۷ - پانویس ۳۸ - منبع ۱ - از توابع ابیورداینکه برخی از مورخان او را به ابیورد منسوب داشتهاند، [۱]
فصیح خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۱ ش.
از آن روست که میهنه از نواحی و توابع ابیورد محسوب میشده است. [۲]
محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم، ج۱، ص۳۲۱، لیدن ۱۹۰۹ م.
نام او را «فضل» نیز میگفتهاند [۳]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۴]
عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۷، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
که در برخی مواضع به صورت «فضیل» ضبط شده است. [۵]
عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۱۵، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۵۹ق/ ۱۹۷۵م.
[۶]
عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، ج۱، ص۴۶۶، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۵۹ق/ ۱۹۷۵م.
در نام پدر وی، مورخان اختلافی ندارند و اینکه بعضی از آنان او را فرزند محمد خواندهاند، [۷]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۴، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۸]
محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام (وقایع، ج۱۱، ص۳۵۰، ۴۰۱ـ۴۵۰ق)، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
یک پشت از نسبش را نادیده گرفتهاند، اما در نام جد و جد اعلای او اختلاف است. جدش را علی و جد بزرگش را احمد نیز خواندهاند. [۱۰]
عمر بن علی ابن ملقن، طبقات الأولیاء، ج۱، ص۲۷۲، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
[۱۱]
فصیح خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۱ ش.
۲ - مذهبابوسعید در میهنه، در خانوادهای شافعی مذهب زاده شد. [۱۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۳]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
پدرش ابوالخیر احمد مردی با دیانت بود که به عطاری ( دارو فروشی) اشتغال داشت و اهالی میهنه او را بابو ابوالخیر میخواندند. [۱۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۵ ـ ۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۵]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۰، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
وی ظاهراً تمکنی داشته و با صوفیان شهرش نشست و برخاست میکرده است. نخستین آشناییهای ابوسعید با تصوف از طریق پدرش بود. در کودکی شبی به اصرار مادر و به همراهی پدر در مجلس صوفیان میهنه شرکت جست و با آداب صوفیانه در مجلس سماع آشنا شد و حتی ترانهای را که فؤال در آن مجلس به تکرار میخواند ـ با آنکه به مفهوم عرفانی آن راه نمیبرد ـ به حافظه سپرد. [۱۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
رابطه دوستانه پدرش با برخی از مشایخ صوفیه همچون ابوالقاسم بشر یاسین نیز در پرورش ذوق عرفانی او مؤثر افتاد. [۱۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸]
ص۸۰۲، فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
۳ - زندگی نامهدر کودکی قرائت قرآن را نزد ابو محمد عنازی فراگرفت و سپس به توصیه پدر، نزد مفتی و ادیب مشهور عصر استاد ابوسعید عنازی به آموختن لغت و ادب پرداخت. در این احوال گهگاه بشر یاسین را میدید و دیدار او برایش جاذبهای خاص داشت. [۱۹]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۷ ـ ۱۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
وی نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان کودکی و نوجوانی از بشر یاسین فرا گرفت و اینکه خود گفته است که «مسلمانی» را از بشر یاسین آموخته، [۲۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۲]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
حاکی از تأثیر پذیرفتن عمیق از سخنان و تعلیمات اوست. از زندگی نامههای ابوسعید چنین برمی آید که او تا پس از ۱۷ سالگی در میهنه بوده و پس از درگذشت بشر یاسین در ۳۸۰ق، به گورستان میهنه بر سر مزار وی میرفته است. [۲۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۹۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۴ - سفر به مروابوسعید در میهنه مقدمات معارف دینی و عرفانی را فراگرفته و ادب عربی را نیز تا آنجا آموخته بود که به قولی ۳۰۰۰۰ بیت از اشعار جاهلی، در یادداشت. [۲۴]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۸، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در این احوال زادگاه خود را به قصد مرو ترک گفت تا فقه بیاموزد. در مرو نخست نزد ابوعبدالله خضری فقه شافعی خواند و ۵ سال در خدمت او به سر برد و متَفَق و مختلف فقه را از او آموخت. البته خضری از «علم طریقت» نیز آگاه بود و ابو سعید از دانش عرفانی او نیز بهره ور شد. [۲۶]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۸ ـ ۳۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
پس از درگذشت ابوعبدالله خضری، ابوسعید نزد فقیه مشهور مرو ابوبکر قفّال مروزی (د ۴۱۷ق) تحصیل فقه را ادامه داد و ۵ سال نیز در مجلس درس وی حاضر میشد. چند تن از محدثان و فقیهان بزرگ آن عصر چون ابو محمد جوینی، ابوعلی سنجی و ناصر مروزی در این دوران همدرس او بودند [۲۹]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۳۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۱]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ص۸۰۲، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
ابوسعید در مرو مجلس برخی از محدثان مشهور آنجا را نیز درک کرده بود، چنانکه نقل کردهاند که [[صحیح بخاری]] را از ابوعلی محمد شبویی مروزی شنیده است. [۳۲]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۲۹۹، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۳]
ابوبکر بن احمد ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعی، ج۱، ص۱۵۰، به کوشش عبدالعلیم خان، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
۵ - سفر به سرخسظاهراً ابوسعید در حدود ۳۰ سالگی به قصد درک مجلس درس فقیه سرخسی، ابوعلی احمد زاهر (د ۳۸۹ق)، به سرخس رفت [۳۴]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۳۵]
عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۸، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
[۳۶]
عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۶، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۳۷]
محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام (وقایع، ج۱۱، ص۳۵۰، ۴۰۱ـ۴۵۰ق)، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
به هر حال ابوسعید نزد ابوعلی زاهر تفسیر، اصول و حدیث آموخت و چون فقیه سرخسی در وی استعداد فوق العاده دید، درس سه روزه به در یک روز به او میآموخت. [۳۸]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۳۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳ ـ ۲۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۲۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۱]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۶، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
با وجود این روح عرفان طلب ابوسعید که از کودکی و نوجوانی با مایههای عرفانی و با سخنان پیرانی چون ابوالقاسم بشر یاسین آشنایی یافته بود و نیز فضای عارفانه سرخس با داشتن پیرانی چون لقمان و ابوالفضل سرخسی، او را از عالم فقه و فقاهت و روایت اهل مدرسه دور کرد و از مجلس فقیه سرخسی به خانقاه پیر سرخسی کشاند. آشنایی او با لقمان سرخسی و دیدارش با ابوالفضل سرخسی و گذراندن شبی در خانقاه او و شیندن سخنانش در باب حقیقت اسم جلاله، روح او را صید پیر سرخسی ساخت و هر چند فردای آن شب به مدرسه بازگشت، اما شور و غوغایی که بر اثر گفتار پیرانه ابوالفضل در او پیدا شده بود، او را از مدرسه به خانقاه سرخسی کشید. [۴۲]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۰ ـ ۴۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۴۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۴ ـ ۲۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از ۶ - پیران سه گانه در تربیتپیران سه گانهای که در ارشاد و تربیت روحی ابوسعید سهم داشتهاند، بیشک ابوالفضل سرخسی پس از بشر یاسین و پیش از قصاب آملی، بیش از دیگران بر او تأثیر نهاده بود. [۴۴]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۶ـ ۲۰۷، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
اینکه ابوسعید ابوالفضل را «پیر» میخوانده و زیارت مزار او را همچون سفر حج میدانسته است [۴۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۲ ـ ۵۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۷]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ص۲۹۰، به كوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
، از تأثیر شگرف ابوالفضل بر دل و جان او خبر میدهد.۷ - در دوره ۴۰ سالگیاما اگر درست باشد که ابوسعید در حدود ۴۰ سالگی، دوره مجاهده و سلوک را به پایان برده است. [۴۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۰-۵۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
، بیگمان نبایستی که مدت درازی در خانقاه سرخسی مانده باشد، زیرا پس از تحولی که از ذکر اسم جلاله نزد ابوالفضل حاصل کرده بود، به دستور همو به میهنه بازگشته و در سرای پدر مدتی در تجرید گذرانده و به روش پیر سرخسی ذکر میگفته است [۴۹]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
نیز در همین اوقات به اسلوب خانقاهیان در میهنه خلوت و ریاضت داشته و گاهی مدتها در صحرا و بیابان و رباطهای ویران میهنه میگذرانده است [۵۰]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۰ ـ ۵۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۵۱]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۳، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۵۲]
سید محمد نوربخش، «سلسلـة الاولیاء» جشن نامه هانری کربن، ج۱، ص۱۲ ـ ۱۳، به کوشش سید حسین نصر، تهران، ۱۳۵۶ ش.
اما با اینهمه در همین دورهگاه گاهی نیز به خدمت درویشان و صوفیان میهنه اهتمام میکرده و خانقاهها و مساجد را نظافت مینموده و برای اطعام خانقاهیان «سؤال» میکرده و چون نقدینه به دست نمیآمده، دستار و کفش و جبّه خود را میفروخته است. [۵۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
نیز در همین دوره درباره نکات و اشارات صوفیه تأمیل میکرده و هرگاه که نکتهای برای او پوشیده میمانده، به سرخس میرفته و از ابوالفضل مطلب خود را جویا میشده است. [۵۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
این مدت ظاهراً چندان طولانی نبود، زیرا وی مجدداً به سرخس رفت و به قولی یک سال دیگر نزد ابوالفضل سرخسی سلوک کرد، تا آنکه به اشارت همو به نیشابور نزد ابوعبدالرحمن سلمی رفت و [۵۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۵۶]
عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۷، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۵۷]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۴، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
اینکه علاء الدولة سمنانی مدعی است که ابوسعید پس از گذشت سرخسی نزد سلمی رفته و از دست او خرفه گرفته است، [۵۸]
احمد بن محمد علاء الدولة سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۳۱۴، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.
البته قرین صواب نیست، اما از آنجا که ابوالفضل سرخسی در آخرین دهه سده چهارم، ۴ یا ۵ سالی قبل از ۴۰۰ق در گذشته است (ه د، ابوالفضل سرخسی)، باید این سفر ابوسعید به نیشابور در اوسط دهه آخر سده چهارم صورت گرفته باشد. زیرا به تصریح محمد بن منور پس از آنکه ابوسعید از دست سلمی خرقه گرفت. [۵۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و ظاهراً سلمی یادداشتی مبتنی بر اینکه تصوف خلق است، به خط خویش به او داد، [۶۰]
عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۸، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
وی به سرخس بازگشت و ابوالفضل را دیدار کرد و به دستور او به نیت ارشاد به میهنه رفت. اما با اینهمه، با وجود آنکه پیر سرخسی سلوک او را پایان یافته تلقی کرد، ابوسعید به ارشاد نپرداخت و به ریاضت و مجاهدت بیشتر اهتمام داشت [۶۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۳ ـ ۳۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و هنگامی که پدر و مادرش درگذشتند، وی باز هم به بیابانهای حوالی میهنه، باورد، مرو و سرخس روی نهاد و نزدیک به ۷ سال به سلوک پرداخت و خلوت گزید و ریاضت کشید. [۶۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در این دوره نیز تا هنگام درگذشت ابوالفضل سرخسی، ابوسعیدگاه گاهی به جهت حال اشکال به نزد او به سرخس میرفت. پس از درگذشت ابوالفضل در اواخر سده ۴ ق ابوسعید برای دیدار ابوالعباس قصاب آملی، میهنه را به قصد آمل ترک گفت. [۶۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اگر سخن جامی مبتنی بر اینکه ابوسعید در استراباد، ابوالحسن علی بن مثنّی (د ۴۰۰ق) را ملاقات کرده و اخبار و اقوال شبلی را از او شنیده است [۶۴]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۲۳، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
، درست باشد، میتوان گفت که این ملاقات در همین سفر صورت گرفته است.ابوالعباس قصاب سومین شیخی است که در زندگی روحانی ابوسعید سهم بزرگ داشته است، تا آنجا که ابوسعید او را «شیخ» مطلق میخواند و نکتههایی را که از او شنیده و آموخته بود، تا پایان عمر همواره بر زبان میراند. [۶۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۶۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۸۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۶۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۹۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۸ - بازگشت به میهنهابوسعید به روایتی یک سال و به روایتی ضعیفتر دو سال و نیم در آمل در خانقاه ابوالعباس قصاب سپری کرد و خرقه گونهای نیز از او فرا یافت و به اشارت همو به میهنه بازگشت. [۶۸]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۳، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۶۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۴۴ ـ ۴۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در بازگشت او به میهنه مردمی بسیار گرد او جمع شدند. [۷۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۷۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۴۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از این پس ابوسعید در خانقاهش در میهنه به ارشاد پرداخت و ظاهراً هیچ مسافرتی نکرد و فقط گهگاه بر اثر قبضی یا واردی، عزم زیارت تربت ابوالفضل سرخسی میکرد و با مریدان به سرخس مس رفت. [۷۲]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۴، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۷۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۲ ـ ۵۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
چنین مینماید که ابوسعید در اوایل سده ۵ق/ ۱۱م باشناختی که پیش از آن از نیشابور و مشایخی چون ابوعبدالرحمن سلمی داشته، زادگاهش را به قصد آنجا ترک گفته است. [۷۴]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۸، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۷۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اینکه گفتهاند که ابوسعید در حدود ۴۱۲ق در نیشابور بوده است، [۷۶]
یوگنی ادواردویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۸۰، ترجمه سیروس ایزدی، تهران، ۱۳۵۶ش.
بعید نمینماید، اما از برخی اخبار که در اسرارالتوحید آمده است، [۷۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۲۸ ـ ۱۲۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
چنین برمی آید که وی در ۴۱۲ق در میهنه بوده و پس از درگذشت ابوعبدالرحمن سلمی در آن سال، ابومسلم فارسی از نیشابور به میهنه آمده و ابوسعید را ملاقات کرده است. از این رو گمان نمیرود که ابوسعید در زمان حیات سلمی و حتی مقارن درگذشت او به نیشابور وارد شده باشد. ظاهراً وی در اواخر ۴۱۲ق یا اندکی پس از آن میهنه خارج شده و پیش از آنکه به نیشابور برود، به طوس رفته و محمد معشوق طوسی را ملاقات کرده است. [۷۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۷۹]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۱۴، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۸۰]
عبدالله بن محمد عین القضاة همدانی، نامهها، ج۱، ص۶۳، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، ۱۳۶۲ ش.
فضای صوفیانه طوس چند روزی ابوسعید را مشغول ساخت. وی چندی در خانقاه استاد ابواحمد اقامت کرد و به خواهش او و دیگر صوفیان طوس در آنجا مجلس گفت و مردم طوس نیز برای شنیدن سخنانش ازدحام مینمودند. [۸۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۷ ـ ۵۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
دیدار و صحبت ابوسعید با ابوالقاسم کُرّکانی هم میبایست در همین ایام در طوس صورت گرفته باشد. [۸۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۸۳]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۱۲ ـ ۳۱۳، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
با اینهمه او بیش از چند روزی در طوس نماند و به سوی نیشابور شتافت.۹ - سفر به نیشابوروقتی که ابوسعید به نیشابور وارد شد، شیخی مینمود بالای ۵۰ سال که البته آوازه او پیش از خودش به نیشابور رسیده بود. شاید در سفر نخست که برای اخذ خرقه از سلمی به آنجا رفته بود، دوستانی هم یافته بود. از این روی هنگامی که او با یاران و مریدانش وارد نیشابور شد، برخی از صوفیان آن شهر به استقبال او آمدند که از آن میان خواجه محمود مرید، مشهورتر بود و به قول ابوسعید «راهبرک نیک» بود که او و همسفرانش را به کوی عدنی کویان نیشابور راهنمایی کرد و در خانقاه ابوعلی طرسوسی مقام داد. [۸۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
مقارن ورود ابوسعید، نیشابور شهری بود که به رغم رواج آراء ملامتیان، مشایخ صوفیهاش سلوکی متشرعانه داشتند و اهل مذهبش سختگیر بودند و اصحاب دیوانش محافظه کار. [۸۵]
ادموند کلیفورد باسورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۱۹۲، ترجمه حسن انوشه، تهران، ۱۳۵۶ش.
به هر روی ابوسعید یک روز پس از ورود، در خانقاه طرسوسی به مجلس گفتن پرداخت و آوازه او به سرعت در شهر فراگیر شد و بسیاری از مریدان دیگر خانقاهها را به مجلس او راغب و مشتاق ساخت، تا جایی که مریدان شیخی متشرّع چون ابوالقاسم قشیری، مجلس پیرمیهنه را مغتن میدانستند و با آنکه قشیری از این کار منعشان میکرد، برای درک مجالس ابوسعید به خانقاه او میرفتند. [۸۶]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۱۰ ـ ۸۱۱، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۸۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۱ ـ ۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۰ - دیدار با قشیریالبته پارهای از افکار و روشهای خانقاهی ابوسعید نزد مشایخ صوفیه نیشابور خالی از غرابت نبود و انس او به سماع و برخی از گفتارها و رفتارهای او که با راه و رسم دیگر مشایخ خانقاههای نیشابور مغایر مینمود، اسباب نگرانی و بدبینی آنان به پیرمیهنه ـ که تازه به محیط نیشابور آمده بود ـ میشد و حتی آنان را به داوری و انکار در حق او وامی داشت. ابوالقاسم قشیری ـ که گویا ابوسعید در نخستین مجلس خود در نیشابور بر یک سخن عارفانه او انتقاد کرده بود [۸۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۱ ـ ۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ـ با آنکه یک سال از اقامت ابوسعید در نیشابور میگذشت، در انکار او سخن میگفت. [۸۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه، نزدیک به ۷۰ تن از مریدان قشیری در این یک سال همواره به نزد ابوسعید میآمدند و از تعلیمات او در آداب خانقاهی و آراء عرفانی بهره میبردند. سرانجام همین مریدان قشیری، او را به اصرار به مجلس ابوسعید بردند و وقتی که او توانایی ابوسعید را در خواندن ضمیر خویش دریافت، دیگر در انکار او چیزی نگفت [۹۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۵ ـ ۷۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و از آن پس میان آن دو رابطهای دوستانه برقرار شد، تا جایی که ابوسعید، قشیری را ـ ظاهراً به لحاظ تسلط او بر علوم ظاهر ـ استاد میخواند [۹۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و قشیری نیز ابوسعید را در تصوف و آداب خانقاهی برتر از خود میدانست و حتی خود را به او محتاج مییافت. [۹۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
قشیری از اینکه ابوسعید، فرزند او را همنام خود کرد، خشنود بود [۹۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و با رفتن همسر خود فاطمه، دختر ابوعلی دقّاق، به خانقاه ابوسعید موافقت مینمود [۹۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و حتی از ابوسعید دعوت کرد که هفتهای یک بار مجلسش را در خانقاه او برگذار کند. [۹۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
علاوه بر قشیری، ابوعبدالله باکویه نیز راه و رسم خانقاهی ابوسعید را در نیشابور نمیپسندید و او را منکر بود و حتی نیشابوریان را به جهت رقص و سماع ابوسعید، بر او برمی آشفت و آنان را به دوری و اجتناب از او فرا میخواند. [۹۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۳ ـ ۸۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۱ - مخالفت فقهابا همه این مخالفتها و انکارها ابوسعید راه و روش خانقاهی و افکار و گفتارهای صوفیانه خود را، هنگام اقامت در نیشابور نه تنها تغییر نداد، بلکه به سماع شور و شوق بیشتر نشان میداد و بر منبر، شعر و دوبیتی میخواند و از تفسیر قرآن و نشر اخبار ـ به عباراتی که نزد متشرعان و ارباب علوم ظاهر، معروف و معمول بود ـ احتراز میکرد. اینگونه رفتار غیرمتعارف، بیشک فقها و اهل ظاهر را به مخالفت با او برمی انگیخت، به طوری که یک بار ابوبکر اسحاق کرّامی ـ رئیس کرامیان نیشابور ـ و قاضی صاعد حنفی را بر آن داشت تا به سلطان محمد غزنوی نامهای نوشتند که در آن آمده بود: «اگر تدارک این نفرمایند، زود خواهد بود که فتنهای عام ظاهر میشود». [۹۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۸ ـ۶۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۹۸]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۸ ـ ۶۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
نیز گفتهاند که روزی ابوسعید در نیشابور خواست که ابوالحسن تونی را که از زاهدان کرّامی بود، دیدار کند، اما وی به ابوسعید پیام فرستاد که به کلیسا رفتن برای تو سزاوارتر است تا به مسجد آمدن و در میان مسلمانان بودن. [۹۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۹۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه، طرز سلوک و روش صوفیانه ابوسعید در نیشابور و گفتههای شورانگیز و مجالس گرم و پر حال او، گروه بزرگی از مردم آن ناحیه را به سوی او جلب کرد و ذکر کرامتها و فراستها و درون بینیهای او در همه جا شایع شد و چنان قبول عام و اعتباری یافت که ستیزه جویی و خصومت مشایخ و علمای شهر را فرونشاند و آنان را به دوستی و ارات کشاند، [۱۰۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۹۳ ـ ۹۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
تا جایی که محتسبان مغرور نیشابور نیز که به سبب سماع بیت خوانی ابوسعید با او عناد میرزیدند، به تدریج از در مصالحت و موافقت پیش آمدند و از گفته و کرده خود اظهار پشیمانی کردند [۱۰۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۲۶ ـ ۱۲۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و سرانجام حتی اصحاب دیوان، چون عمید خراسان اعتبار اجتماعی خود را بیشتر از توجه شیخ میدانستند تا از توجه سلطان. [۱۰۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۸ ـ ۸۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۲ - گسترش شهرت و اعتبارشهرت و اعتبار ابوسعید در زمان اقامتش در نیشابور به آن شهر محدود نماند و به سرعت نام او شهرهای دیگر خراسان را فرا گرفت و سبب شد که مشایخ دیگر نواحی خراسان نیز برای دیدار او به نیشابور سفر کنند. خواجه عبدالله انصاری با آنکه به لحاظ عقیده راسخش به اصول حنبلی با ابوسعید موافق نمینمود و حتی با تصوف عاشقانه وی مخالف میورزید، دو بار به نیشابور آمد و از دیدار ابوسعید بهره ور شد [۱۰۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۰۴]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۵۰ ـ ۳۵۱، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
۱۳ - دیدار با خرقانیابوسعید بیشتر از ۱۰ سال بدین روش در نیشابور به سر برد و یک روز در حالی که در خانقاه سماع میکرد، فرزندش ابوطاهر سعید در وقت سماع احرام حج گرفت و از پدر اجازت سفر خواست. ابوسعید نیز با او موافقت و همراهی کرد و هر چند مریدان و مشایخ نیشابور کوشیدند که ابوسعید را از این سفر باز دارند، سودمند نیفتاد [۱۰۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و او به قصد گزاردن حج نیشابور را ترک گفت، اما وقتی که به نزدیکی خرقان رسید، تقاضای دیدار ابوالحسن خرقانی وی را به سوی آن شهر کشانید. طبق گزارش مؤلف «نورالعلوم»، ابوالحسن چون از ورود ابوسعید به خرقان آگاه شد، فرزند خود احمد را با تنی چند ا زمریدان به استقبال او فرستاد. با آنکه گزارشهایی که مریدان خرقانی و ابوسعید از دیدار آن دو دادهاند، از بسیاری جهات قابل تطبیق است [۱۰۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۵ ـ ۱۴۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
، لیکن در هر دو مورد آثار تکریم و دوستی مریدان نسبت به هر دو پیر روشن و آشکار است.اگرچه ابوسعید از لحاظ سن از خرقان جوانتر بوده و به همین جهت در این دیدار دست خرقانی را بوسیده است، اما سکوت آشکار ابوسعید در محضر خرقانی که نزد صوفیان از باب رعایت ادب تلقی میشده است، در حقیقت برای شنیدن اسراری بوده که ابوالحسن بیان میکرده است، چنانکه خود میگوید: «ما را از بهر استماع آوردهاند». [۱۰۷]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۴ ـ ۲۰۵، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۱۰۸]
عبدالرحمن اسفراینی، کاشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۸، به کوشش هرمان لندلت، تهران، ۱۳۵۸ش.
ابوسعید ۳ روز در خرقان ماند [۱۰۹]
عبدالرحمن اسفراینی، کاشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۸، به کوشش هرمان لندلت، تهران، ۱۳۵۸ش.
و از ادامه سفر حجاز به توصیه پیر خرقان منصرف شد و از راه بسطام قصد نیشابور کرد. در بسطام یک شبانه روز برای زیارت تربت با یزید اقامت کرد. [۱۱۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۸ ـ ۱۳۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از بسطام به دامغان رفت و به قولی ۳ روز و به روایتی ۴۰ روز به اضطرار در آنجا ماندگار شد [۱۱۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۸ ـ ۱۳۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
. در بازگشت از دامغان پس از عبور از بسطام، باز به خرقان رفت. این بار نیز خرقانی مریدان را به استقبال وی فرستاد و او را به خانقاه خود دعوت کرد. ابوسعید ۳ روز دیگر در خرقان ماند و روز چهارم به بدرقه و راهنمایی مریدان ابوالحسن از طرییق جاجرم به سوی نیشابور رهسپار شد. [۱۱۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۲ ـ ۱۴۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۴ - بازگشت به زادگاهپس از بازگشت به نیشابور چند سال دیگر در آن شهر اقامت داشت. در این شهر چند تن از فرزندان و نوادگان او پرورش یافته بودند. [۱۱۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از برخی روایات زندگی نامه ابوسعید برمی آید که او در آخرین سالهای اقامت در نیشابور به پیری رسیده بوده است. [۱۱۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
نیز از سخنان محمد بن منور استنباط میشود که ابوسعید در حدود ۴۳۰ق یا اندکی پس از آن نیشابور را ترک کرده و به میهنه بازگشته است. [۱۱۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
سبب بازگشت پیر میهنه به زادگاهش با آنهمه نفوذ معنوی و منزلتی که در میان مشایخ، علما، دیوانیان و اهالی نیشابور داشته است، به درستی معلوم نیست. ظاهراً وی میخواسته است که سالهای آخر عمر را در شهر و دیار اصلی خود و فارغ از تنگدلیهای غربت بگذراند. [۱۱۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابوسعید خانقاه خود را بیآنکه در آنجا جانشینی بگمارد، رها کرد و با جمعی از مریدان به سوی زادگاهش روانه شد. هنوز مسافت دارزی از راه را طی نکرده بود که از اسب فرو افتاد و رانش سخت آسیب دید. مریدان او را بر روی دوش به طوس رساندند و از طوس نیز به اشاره استاد ابوبکر طوسی، شاگردان او ابوسعید را بر محفّهای گذاردند و به میهنه بردند. [۱۱۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۹ ـ ۱۵۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در میهنه نیز طرز سلوک و رفتار ابوسعید با مریدان و همشهریانش همانگونه بود که در نیشابور بود. در خانقاه به همان شیوه مجلس میگفت و انبوه مردم، از مریدان و اهالی شهر گرفته تا رئیس میهنه در مجالس او شرکت میکردند. [۱۱۸]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۲ ـ ۵۴، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۱۹]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۶۴ ـ ۶۶، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۲۰]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۶، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۲۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در این ایام آوازه او حتی به گوش مشایخ حجاز نیز رسیده بود و آنان برای آگاهی یافتن از احوال و اقوال او کسانی را به خراسان گسیل میداشتند. [۱۲۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۵۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابن حزم اندلسی، همعصر او در دورترین نواحی غرب جهان اسلام، از رفتار و طرز سلوک او سخن میگوید. [۱۲۳]
علی بن احمد ابن حزم، الفصل، ج۴، ص۱۸۸، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
۱۵ - وفاتخانقاه او در میهنه محلی بود که از نقاط مختلف خراسان و ماوراءالنهر اهل عرفان و مریدان و مشایخ را به خود جلب میکرد و گروهی از مریدان او نیز که در نیشابور مانده بودند، برای دیدار او به میهنه میآمدند. [۱۲۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۲۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۲۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابوسعید آخرین مجلس را در ۲۷ رجب ۴۴۰ ق برگذار کرد. در این مجلس ابوطاهر سعید را جانشین خود قرار داد و درباره چگونگی مراسم تشییع جنازه خود به مریدان سفارش کرد. [۱۲۷]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۸ ـ ۸۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۲۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۵ ـ ۳۴۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بعد از آن به مدت یک هفته زنده بود و در سنی افزودن بر ۸۳ سالگی در ۴ شعبان همان سال درگذشت [۱۲۹]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۳۰]
عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۸، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
[۱۳۱]
عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۷، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
ابو روح، ص۸۹ ـ ۹۰؛. [۱۳۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
جنازه او را فردای آن روز در سرای خودش دفن کردند [۱۳۳]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۳۴]
عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۸، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
[۱۳۵]
عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۷، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۱۳۶]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۹ ـ ۹۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۳۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در تشییع جنازه او اهالی میهنه چنان ازدحام کرده بودند که تابوت او نیمی از روز به سبب انبوهی عزاداران دفن نشد، تا آنکه رئیس میهنه به وسیله عسسان راه را گشود و جنازه به خاک سپرده شد. [۱۳۸]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۳۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۷ ـ ۳۴۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۴۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۰ ـ ۳۶۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۶ - تربت او مورد تکریمبعد از درگذشت ابوسعید، ابوبکر واعظ سرخسی در رثای او شعر گفت [۱۴۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۰۵ ـ ۱۰۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و ابوالقاسم قشیری در نیشابور چون خبر وفاتش را شنید، به خانقاه کوی عدنی کویان رفت و به ماتم نشست و پس از چندی برای زیارت تربت او به میهنه آمد. [۱۴۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۱ ـ ۳۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
مزار او ـ که ظاهراً در سده ۶ ق «مشهد مقدس» خوانده میشد [۱۴۳]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۴۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ـ از همان روزگار محل زیارت شده بود، چنانکه ابوالفضل شامی از بیت المقدس و هجویری غزنوی از آن سوی غزنه به زیارت خاک او به میهنه آمدند. [۱۴۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۸ ـ ۳۶۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۴۶]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۰۱، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۱۴۷]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۲۲، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
صوفیه نیز در آنجا مراسم خانقاهی برگذار میکردند و مجالس سماع برپا میداشتند. [۱۴۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۱ ـ ۳۴۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۴۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه در حدود ۱۰۰ سال پس از درگذشت ابوسعید به هنگام حمله غز، مزار او ویران شد و یادگارهایی که از او برجای مانده بود، به غارت رفت، ولی در نیمه دوم سده ۶ ق سلطان سنجر سلجوقی وسایلی در اختیار نوه او محمد بن منور میهنی گذارد، تا مزار ابوسعید را تعمیر و بازسازی کند. محمد بن منور نزدیک به ۵۰ تن از خاندان پیر میهنه را که در حمله غز به عراق و نواحی دیگر ایران کوچیده بودند، دوباره در آنجا گرد آورد و مزار بوسعید مجدداً رونق گرفت، اما دیری نپایید که حمله دوم غز روی داد و این بار مزار بیش از بار اول ویران شد. [۱۵۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۹ ـ ۳۵۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه، تربت ابوسعید حرمت و شهرت خود را همچنان حفظ کرد. در اواخر سده ۷ق غازان خان مغول به زیارت آنجا رفت. [۱۵۱]
رشیدالدین میبدی، كشف الاسرار وعدة الابرار، ص۲۰۸، به كوشش علی اصغر حكمت، تهران، ۱۳۴۴ش.
در عصر تیموریان نیز تربت او مورد تکریم و احترام امیران و شاهزادگان بود [۱۵۲]
محمد بن برهان الدین میرخواند، روضـة الصفا، ج۶، ص۶۹۱، تهران، ۱۳۳۹ ش.
[۱۵۳]
محمد بن برهان الدین میرخواند، روضـة الصفا، ج۶، ص۷۰۲، تهران، ۱۳۳۹ش.
در نیمه نخست سده ۱۰ق مزار ابوسعید صندوق و قبهای داشته که فضل الله بن روزبهان از آن یاد کرده است. [۱۵۴]
روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ص۳۲۷ ـ ۳۲۸، به كوشش هانری كربن، تهران، ۱۳۴۴ش.
در سده ۱۱ق نیز بر مزار او یکی از کتابهای «مقامات» ابوسعید موجود بوده که سیستانی [۱۵۵]
حسین بن محمد سیستانی، احیاء الملوک، ج۱، ص۴۶۸، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۴ش.
در هنگام زیارت آن محل، آن را مطالعه کرده است. اکنون مزار ابوسعید در قلمرو ترکمنستان واقع شده و مشهور به «مانه بابا» است. [۱۵۶]
سعید نفیسی، سرچشمه تصوف، ج۱، ص۲۲۵ ـ ۲۲۶، تهران، ۱۳۴۳ ش.
۱۷ - شهرت ابوسعید پس از در گذشتشهرت ابوسعید پس از در گذشت او سراسر سرزمینهای ایرانی و فارسی زبان را فرا گرفت و حتی چنانکه اشاره شد، به دورترین نقاط جهان اسلام نیز رسید، چنانکه جامه او که به وسیله یکی از مریدانش ـ ایونصر شروانی ـ به شروان برده شده بود، به عنوان دافع بلاها و مصیبتهای همگانی شناخته میشد و آن را « تریاک مجرب» مینامیدند. [۱۵۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابن نیز که در چند جای دیگر از خراسان و حتی در بادکوبه تربتهایی را به منسوب داشتهاند [۱۵۸]
محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید (هم، محمد بن منور).
دلالت بر دامنه شهرت و رواج میراث عرفانی او دارد. اعضای خاندان ابوسعید عموماً با تصوف مأنوس بودهاند و حتی در میان زنان خانواده او خواهرش ـ که به عمّه شهرت داشته است ـ رفتار و خلق و خوی صوفیانه داشته [۱۵۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۷۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و همسر بزرگ او ( مادر ابوطاهر) از راه و رسم تصوف و آداب خانقاهی آگاه بوده و ظاهراً زنانی که به خانقاه شیخ میهنه میآمدهاند، به دست او خرقه میپوشیدهاند. [۱۶۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۸ - فرزندانابوسعید، از ماین فرزندان خود، فرزند بزرگتر، ابوطاهر سعید (۴۰۰ ـ ۴۷۹ق/ ۱۰۱۰ ـ ۱۰۸۶م) را «وقف صوفیان» کرد و به «قطبی» آنان برگزید، [۱۶۱]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۸ ـ ۸۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۶۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۰ ـ ۳۴۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۶۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اما ابوطاهر که معارف پدر را انتقال میداد [۱۶۴]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۶۵۹ ـ ۶۶۰، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ق.
، هرگز نتوانست همان مقام و منزلت را حفظ کند. دست یافتن به پایگاه علمی و معرفت صوفیانه ابوسعید کاری سهل نبود و ابوطاهر هر چند معارف خانقاهی را از پدر و مشایخ روزگارش آموخته بوده و به قول عبدالغافر فارسی [۱۶۵]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۳۷۰، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
از سیرت پدر هم بهره داشت، اما چون از علوم ظاهر چندان نصیبی نداشت، [۱۶۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۴ ـ ۳۶۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
طبعاً در این راه توفیقی نمیتوانست داشته باشد. اینکه بعضی از معاصران امی بودن ابوطاهر را مردود دانستهاند، [۱۶۷]
محمد رضا شفیعی کدکنی، «خاندان ابوسعید ابوالخیر در تاریخ»، ج۱، ص۲۴۵ ـ ۲۴۶، نامه مینویی، به کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۰ش.
محل تأمل است و اینکه به او هیچ گونهای اثری نسبت ندادهاند ـ حتی در حد اقوال و سخنان خانقافی هم چیزی از او نقل نشده است ـ خود دلیل بر آن است که وی تحصیلاتی نداشته است.پس از درگذشت ابوطاهر، خاندان پیرمیهنه مدتها از اعتبار دیوانی اجتماعی و نیز عرفانی و خانقاهی برخوردار بودند [۱۶۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۵۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و بعضی از فرزندان ناصر بن ابی سعید (د ۴۹۱ق) که آداب تصوف را نزد پدر آموخته بود [۱۶۹]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۷۰۵، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
و نیز مفضّل بن ابی سعید (د ۴۹۲ق) که در خانقاه پدر در نیشابور میزیست، [۱۷۰]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۹۷، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
دارای شهرت و حیثیتی بودند و نیز برخی از نوادگان ابوسعید مانند ابوالفتح طاهر (د ۵۰۲ق) به مقام شیخی در تصوف رسیدند، [۱۷۱]
عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۷، ص۱۱۳، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
لیکن از منابع موجود چنین برمی آید که هیچیک از آنان نتوانستند در این کار منزلتی به دست آورند. اینکه محمد بن منور پدر خود نورالدین منور را «پیر و پیشوای فرزندان شیخ» معرفی میکند، [۱۷۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
تنها میتواند بر آن دلالت کند که وی در میان نوادگان و بازماندگان خاندان ابوسعید نوعی پیشوایی داشته است. ابوروح (د ۴۵۱ق)، مؤلف حالات و سخننان ابوسعید، با آنکه در ثبت و ضبط اخبار و شرح احوال پیر میهنه سهمی کلان دارد، [۱۷۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۸ ـ ۳۷۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بر روی هم نتوانسته است صورتی منظم و منسجم از طریقت ابوسعیدی عرضه نماید.۱۹ - پراکنده شدن خاندانبا اینهمه خاندان ابوسعید در سده ۵ و اوایل سده ۶ق، نزدیک به ۱۰۰ سال در میهنه، یا در طی سیر و سفرهایی که برای تحصیل علوم و استماع حدیث به دیگر نواحی خراسان و عراق و شام میکردند، در نشر معارف ابوسعید و معرفی را روش صوفیانه او اهتمام داشتند، [۱۷۴]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۴۱۸، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۷۵]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۸۶، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۷۶]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۹۷، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۷۷]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۷۰۵، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۷۸]
یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۷۲۳.
[۱۷۹]
ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص۲۸۰ ـ ۲۸۱، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
[۱۸۰]
عمر بن علی ابن ملقن، طبقات الأولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
[۱۸۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۰ ـ ۳۴۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۵۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اما ظاهراً حمله غز در ۵۴۹ق آنان را پراکنده ساخت و بیش از ۱۰۰ تن از آنان کشته شدند. [۱۸۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۹ ـ ۳۵۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
پس از حمله غز، جمعی از خاندان شیخ میهنه که زنده مانده بودند، به عراق رفتند، [۱۸۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بعضی در قزوین مقیم شدهاند [۱۸۸]
عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، ج۱، ص۷۸، به کوشش عزیز الله عطاردی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م.
[۱۸۹]
عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، ج۴، ص۱۴۶، به کوشش عزیز الله عطاردی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م.
و برخی نیز به بغداد کوچیدند و حتی در آنجا به مقام شیخص نائل شدند، مانند ابوالبرکات محمد بن عبدالمنعم (د ۵۹۶ق) که در رباط خلیفه در بغداد مقام شیخی داشته است. [۱۹۰]
عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری، التکملة لوفیات النقلـة، ج۱، ص۳۶۶، به کوشش بشّار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴م.
[۱۹۱]
عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری، التکملة لوفیات النقلـة، ج۲، ص۴۰۵، به کوشش بشّار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴م.
برخی از اعضای این خاندان نیز همچنان در میهنه ماندند [۱۹۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و بعضی از آثار در نظام خانقاهی خراسان در اواخر سده ۶ ق و نیمه نخست سده ۷ ق مورد توجه و مراجعه صوفیه بودهاند [۱۹۳]
عبدالرحمن اسفراینی، کاشف الاسرار، ج۱، ص۲۶، به کوشش هرمان لندلت، تهران، ۱۳۵۸ش.
۲۰ - نسب نامه خانداننسب نامه خاندان ابوسعید تا اوایل سده ۷ق به درستی روشن است. اما از نیمه دوم این سده به بعد به سبب تسامح و بیدقتی در ضبط کامل نام و نشان احفاد او، سلسلههای ارتباط مبهم و مخدوش مینماید و نمیتوان رشته نسبتها را به درستی ترسیم کرد. با وجود این، احفاد او تا نخستین دهههای سده ۱۰ق در خراسان و آذربایجان میزیستهاند و به سبب انتساب به خاندان پیر میهنه مورد احترام اهل دیوان و مردم آنن نواحی بودهاند. در سده ۹ق که احاد ابوسعید از نفوذ و قدرت اجتماعی و دیوانی برخوردار بودند، بر سر قدرت و ریاست خانقاهی یا مسائلی دیگر با هم جنگ و ستیز میکردند، [۱۹۴]
علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۱۰۵، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش.
ولی با اینهمه بعضی از آنان به تصوف و امور خانقاهی میپرداختهاند. [۱۹۵]
علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۳۵، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش.
[۱۹۶]
علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش.
[۱۹۷]
احمد امین رازی، هفت اقلیم، ج۲، ص۲۸ ـ ۲۹، به كوشش جواد فاضل، تهران، انتشارات علمی.
[۱۹۸]
عبدالواسع نظامی باخرزی، منشأ الانشاء، ج۱، ص۱۳۳ ـ ۱۳۷، به کوشش رکن الدین همایون فرخ، تهران، ۱۳۵۷ ش.
[۱۹۹]
محمد معصوم علیشاه، طرائق الحائق، ج۳، ص۱۰۷، به كوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۸۱ش.
[۲۰۰]
سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ج۱، ص۳۲۲ ـ ۳۲۳، تهران، ۱۳۴۴ ش.
[۲۰۱]
سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ج۱، ص۳۳۵، تهران، ۱۳۴۴ ش.
[۲۰۲]
سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ج۱، ص۶۱۹ ـ ۶۲۰، تهران، ۱۳۴۴ ش.
[۲۰۳]
محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید، ج۱، ص۱۴۱ ـ ۱۶۲، (هم، محمد بن منور).
۲۱ - مریدان و شاگردانمریدان و شاگردان ابوسعید هم در انتقال میراث عرفانی و علمی وی سهمی بزرگ داشتهاند. وی بیرون از حوزه معارف خانقاهی نیز شاگردانی تربیت کرد، از جمله امام الحرمین جوینی، ابوالقاسم سلمان ابن ناصرانصاری، حسن بن ابی طاهر جیلی، عبدالففار شیرویی و ابوعبدالله فارسی که از دانشمندان و محدثان بنام بوده، از او روایت کردهاند. [۲۰۴]
عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۶، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۲۰۵]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۲۰۶]
عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۸، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
[۲۰۷]
عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۳، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۵۹ق/ ۱۹۷۵م.
از میان مریدان او عبدالصمد بن حسن قلانسی سرخسی، حسن مؤدب، احمد بن علی طریثیثی، ابونصر شروانی، احمد بن محمد میهنی، مشهور به بابوفله و ابوسعد دوست دادا که از شهرتی بیشتر برخودارندن، کسانی بودند که در انتقل میراث عرفانی ابوسعید کوشش داشتهاند. ابونصر شروانی ـ که از تجّار عصر بود و پس از ارادت یفاتن به ابوسعید همه ثروتش را در راه او صرف کرد ـ در پایان عمر او به عنوان خلیفهاش، معارف ابوسعید را به نواحی شروان منتقل کرد. [۲۰۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۲ ـ ۱۳۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بابوفله از جانب او خانقاه ابوالفضل را در سرخس دایر نگاه داشت. [۲۰۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
عبدالصممد قلانسی یکی از ناقلان احوال و اقوال اوست [۲۱۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۱۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۰۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و ابوسعد دوست دادا (د ۴۷۹) ژق) نیز میراث خانقاهی ابوسعید را به بغداد برد و در آنجا خانقاهی بنا نهاد. [۲۱۲]
عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، المنتظم، ج۱، ص۳۵۶ ـ ۳۶۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۹ق.
[۲۱۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۹، ص۱۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۲۲ - تأثیر افکار و اقوالتأثیر و اقوال ابوسعید در طی سدههای گذشته همواره در میان اهل عرفان ودر ادبیات عرفانی ایران مشهور بوده است. روشنترین خصیصه عرفان ابوسعید هماهنگی آن با زندگی است، چنانکه میتوان گفت که او با عرفان زندگی نمیکرده است، بلکه عرفان جوهر حیات او بوده و به تعبیر دیگر، عرفانی میزیسته است. در همه حالات و سخنان او و هم در جمیع روایات و حکایات مربوط به او به ندرت میتوان به موضوعی برخورد که وی به روش اصحاب عرفان بحصی نظری مطرح کرده باشد. او هر چه میکرده و هر چه میگفته است، از تفسیر و حدیث و آداب خانقاهی، همه را با واقعیتهایی که در زندگی روزانه اهل خانقاه روی میداده. در خور تطبیق میدانسته است. از این روست که بیشتر اخبار مربوط به احوال و سیرو سلوک او به قصد و حکایت میماند. [۲۱۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۵ ـ ۲۰۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۱۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
وی مباحث عرفانی، علیمات اخلافی و آداب خانقاهی را غالباً به اقتضای موقع و مقام در بستر کنش و رفتار و داستان وار، عرضه میکند. بیشتر نکاتی که در نوشتههای صوفیان معاصر ابوسعید در قالب تغییرات و اصطلاحات عرفان نظری مطرح شده است، [۲۱۶]
محمد ابن حسین سلمی، «درجات المعاملات»، ج۱، ص۴۸۹، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، به کوشش نصراللهپور جوادی، تهران، ۱۳۶۹ش.
در شیوه بیان رفتاری ابوسعید به صورت قصهای در متن زندگانی روزانه انعکاس مییابد. [۲۱۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۱۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۱۸]
فریدالدین عطار، مصیبت نامه، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش نورانی وصال، تهران، ۱۳۳۸ش.
عرفان در نظر ابوسعید رابطهای است قلبی که بنده با خداوند برقرار میدارد [۲۱۹]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۷، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
و این رابطه هنگامی تحقق مییابد که در قلب بنده چیزی جز اخلاص و صدق نباشد وی تصوف را عین اسلام و آن را مستلزم قربان کردن نفس میداند. [۲۲۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۸۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۲۱]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۷۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
قربان کردن نفس در حقیقت گذشتن از خودی خود است و کسی که از خودی خود نرهد، نه به عرفان نسبتی دارد، نه به اسلام. [۲۲۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۸۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۲۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۸۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
نفس خاستگاه «منی» است که البته « درخت لعنت» است [۲۲۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۰۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و میان خالق و خلق جز آن حجابی نیست. [۲۲۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۸۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابوسعید «دوزخ» را در جایی میدیده است که «تو» و «من» و «ما» در آن باشد. [۲۲۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
سماحت و وسعت مشرب از خصوصیات برجسته خلق و خوی او بود. [۲۲۷]
فریدالدین عطار، الهی نامه، ج۱، ص۴۶ ـ ۴۷، به کوشش فؤاد روحانی، تهران، کتابفرشی زوّار.
[۲۲۸]
فریدالدین عطار، منطق الطیر، ج۱، ص۲۵۹، به کوشش سید صادق گوهرین، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۲۲۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۶۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
او در فروع، مذهب شافعی داشت، [۲۳۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۱۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اما وقتی دید که صوفیان خانقاه و از صلوت گفتن بر آل رسول (صلی الله علیه و اله و سلم) در تشهد اول و در قنوت خودداری کردند. پیش نماز خانقاه را ملامت کرد و گفت که «ما در موکبی نرویم که آل محمد در آنجا نباشد». [۲۳۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۳۲]
بعدالجلیل قزوینی رازی، نقض، ج۱، ص۲۱۳، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
وی با رفق و سماحت خود ترسایان و جهودان را به اسلام خوشبین و برای قبول این دین مستعد و مهیا میکرد. [۲۳۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۰ـ ۱۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۳۴]
عبدالله بن محمد عین القضاة همدانی، تمهیدات، ج۱، ص۲۸۵، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱ش.
[۲۳۵]
عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۳۴۰، قاهره، ۱۳۶۸ق.
۲۳ - سر سازش نداشتن با ارباب زرابوسعید با ارباب زر و زور و صاحبان مقامات دیوانی سر سازش نداشت و آنان را همواره به رعایت حق مردم و اجتناب از ظلم و تعدی فرا میخواند. [۲۳۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶ ـ ۱۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۳۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۵۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با آنکه اینگونه اشخاص در بزرگداشت او کوتاهی نمیکردهاند و بعضی از آنان او را به مثابه پدر و بزرگ خویش میخواندهاند و به وی ارادت میورزیدهاند، با اینهمه شیخ میهنه ارات آنان را آنگاه در خور قبول میدیده است که دستور جور لشکر را از مردم کوتاه دارند و عدل پیشه کنند. [۲۳۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۳۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۳۸ ـ ۳۳۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۴۰]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۶ ـ ۸۷، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
۲۴ - تقلید سیره پیامبرابوسعید تا پایان عمر سیره و رفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) را تقلید و تتبع میکرد. در پاپان عمر که حتی یک دندان در دهانش نبود، برای حفظ حرمت سنت نبوی خلال به همراه داشت [۲۴۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۱۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و حتی گاهی دیدار کسانی را که در حفظ ادبی از آداب نبوی تقصیر میکردهاند، برمی تافت، [۲۴۲]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۶، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۲۴۳]
فقیرالله جلال آبادی حصارکی، طریق الارشاد، ج۱، ص۱۷۴، کابل، ۱۳۵۹ش.
اما با اینهمه، برخی او را بدعت متهم میکردند [۲۴۴]
علی بن احمد ابن حزم، الفصل، ج۴، ص۱۸۸، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
[۲۴۵]
محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام (وقایع، ج۱۱، ص۳۵۰، ۴۰۱ـ۴۵۰ق)، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
و بر او ایراد میگرفتند که پیران دیگر بر اثر مجاهدت نحیف و ضعیف شدهاند و گردن تو در «زه پیراهن» نمیآید و دیگر مشایخ حج کردهاند و تو نکردهای. [۲۴۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۶۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابوسعید زندگی را با فراخی و تمکّن میگذرانده و لباس او خرقهای کهنه و ژنده نبوده است. [۲۴۷]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۷، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۲۴۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۵ ـ ۸۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در نیشابور وقتی که از خانقاه بیرون میرفت، انبوهی از مریدان و خدم و حشم در پی او روان میشدند. [۲۴۹]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۷۳، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۲۵۰]
بارتولد، ترکستان نامه، ج۱، ص۶۵۲، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۲۵۱]
ادموند کلیفورد باسورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۱۹۲ ـ ۱۹۳، ترجمه حسن انوشه، تهران، ۱۳۵۶ش.
در خانقاه او نیز سفرهای رنگین گسترده میشده است. [۲۵۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۹ ـ ۷۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۵۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۵۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
این روش زندگی، نه تنها مورد لعن و تعریض مشایخ صوفیه قرار میگرفته است، [۲۵۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۵ ـ ۸۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بلکه علما و عوام نیز بدان به دیده انکار مینگریستند و آن را با احوال و شرایط زندگی صوفیانه ناسازگار میدانستند. [۲۵۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۵۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۵۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۵۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اما سلطان وار زیستن شیخ میهنه بر اساس نظریه او درباره فقر و غنا بوده است. او اولیا را پادشاهان حقیقی میدانسته [۲۵۹]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۱۳، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
و بر آن بوده که غنا صفت خداوند است و فقر بر او روا نیست. عارف نیز که تخلق به اخلاف و صفات الهی وجهه اوست، نباید به صفتی تخلق یابد که صفت خدا نیست. آیا کسی که در مشاهده حق به سر میبرد، اسم فقر بر او واقع میشود؟ این سؤالی است در ردّ فقر ظاهری که ابوسعید در تفسیر فقر مطرح داشته است، [۲۶۰]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۴، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۲۶۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اما فقر حقیقی در نظر او سرّی است باطنی که سالک را از دنیا بینیاز و به درگاه حق محتاج و نیازمند میدارد. او ظاهر ژنده و دریوزگی در فقر نمیداند، چنانکه یک بار در مجلس او شخصی به دریوزگی برخاست و خود را «فقر» خواند، اما شیخ او را به گدایی منسوب داشت، نه به فقر. [۲۶۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۶۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۲۵ - نظرش در مورد کرامتکرامت نیز در جهان بینی عرفانی ابوسعید نه بر آب رفتن است، نه بر هوا پریدن و نه طری ارض کردن. [۲۶۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
کراماتی که به او نسبت داد، یا از او نقل کردهاند، همگی از نوع فراست و آگاهی از ضمیر دیگران بوده است. [۲۶۴]
ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۲۶۵]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۶، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۲۶۶]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۰، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۲۶۷]
عبدالرحمن جامی، هفت اورنگ، ج۱، ص۱۵۲ ـ۱۵۳، به کوشش مرتضی مدرسی گیلانی، تهران، ۱۳۶۱ش.
وی به این خاصیت در تاریخ تصوف مثل شده است، زیرا که سرتاسر زندگی خانقاهی او پراست از ضمیر خوانیها و فراستهایی که منکران را در حق او به اقرار و قبول وامی داشته است. [۲۶۸]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۶۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲۶۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بیشتر مشایخ صوفیه او را به این صفت ممتاز دانسته و از او با عنوانهای «آگاه بر همه سینهها»، «فارس غیوب» و «جاسوس و یا حارس القلوب» [۲۷۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۷۱]
فضل الله بن روزبهان، مهمانخانه بخارا، ص۴۴، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۵۵ش.
و حتی «مشرق الضمائر» [۲۷۲]
عبدالرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفی، ج۱، ص۸۵، به کوشش محمد کمال ابراهیم جعفر، قم، ۱۳۷۰ش.
یاد کردهاند.۲۶ - نظرش در مورد عشق و وجدعشق و وجد و سماع به روش و بینش عرفانی ابوسعید در میان میراث مشایخ معاصرش جایگاهی ممتاز بخشیده است. عشق نزد ابوسعید «شبکه» ای است از شبکههای حق، شبکهای که در آن بنده از همه چیز خود جدا و به حق وابسته میشود. [۲۷۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۱۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۷۴]
احمد جام نامقی زنده پیل، انس التائبین، ج۱، ص۲۱۰، به کوشش علی فاضل، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۲۷۵]
ادهم خلخالی، کدو مطبخ قلندری، ج۱، ص۶۹ ـ ۷۰، به کوشش احمد مجاهد، تهران، ۱۳۷۰ش.
وی در اقلیم عرفان عاشقانه نقطه مقابل عارفانی متشرع، همچون شهاب الدین سهروردی (د ۶۳۲ق/ ۱۲۳۵م)، قرار میگرفته [۲۷۶]
شمس تبریزی، محمد، مقالات، ج۱، ص۳۳۷، به کوشش محمد علی موحد، تهران، ۱۳۶۹ش.
و نسبت به عارفان اهل سکر توجه و تعلق خاطری خاص داشته است. او منصور حلاج را عاشقی میدانست که در شرق و غرب همانند نداشته است. [۲۷۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از نظر پیرمیهنه در باب عشق مؤید نظریه وحدت شهود است، چنانکه او عشق خدا را به بنده در حقیقت عشق حق به خودش تعبیر میکرده و این نکته را در تفسیر کریمه «یحِبًّهُم وَ یحِبُّونَهُ»، با این عبارت باز گفته است: «… یحبهم فانه لا یحب الانفسه» [۲۷۹]
محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۴، ص۳۲۸، بیروت، دارالمعرفة.
[۲۸۰]
عبدالرحمن بن محمد ابن دباغ، مشارق انوار القلوب، ج۱، ص۶۵، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۹م.
[۲۸۱]
احمد بن منصور سمعانی، روح الارواح، ج۱، ص۱۶۴ ـ ۱۶۵، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۸ش.
توجه ابوسعید به عشق، انگیزه سماع و پایکوبیهای خانقاهی را در او بیدار میداشت و انس او به سماع تا جایی بود که از مریدان خواسته بود، جنازهاش را با اقوال و ابیاتی در خور سماع تشییع کنند [۲۸۲]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲۸۳]
عبدالواسع نظامی باخرزی، منشأ الانشاء، ص۲۶۶، به كوشش ركن الدین همایون فرخ، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۲۸۴]
محمد داراشکوه، سکینالاولیاء، به کوشش تاراجند و سید محمد رضا جلالی نائینی، تهران، ۱۳۴۴ش.
شاید در تاریخ تصوف پیش از عصر ابوسعید، انس و الفتی را که او به سماع داشت در کس دیگری نتوان سراغ گرفت. شدت دلبستگی او را به سماع در برخی روایاتی که از احوال او نقل کردهاند، میتوان دید. [۲۸۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۸۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۸۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابوسعید اندیشه شاد زیستن را از نوجوانی از بشر یاسین آموخته بود که میگفت «مرد باید که جگرخواره و خندان بودا». [۲۸۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۸۸]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۷۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
اینکه عطار نام و گفتار ابوسعید را مایه خوشی وقت و شادی دل صوفیان شمرده است، [۲۸۹]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۰، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
هم از تعلق باطن او به شادی حکایت دارد.۲۷ - زبان جوانمردانزبان ابوسعید زبان گفتوگوی روزانه مردم است [۲۹۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۹۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۲۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و در عین حال به زبان جوانمردان نزدیک است. شاید یکی از دلایل گیرایی مجالس وعظ او در همین نکته نهفته باشد که وی از ساختار زبانی عامه مردم بهره میبرده و از مثال رایج در میان آنان استفاده میکرده است. [۲۹۲]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ص۴۷۹، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
وی گاهی با کنایه و ایماء و غیرمستقیم مقصود خود را بیان میکند وگاه نکتههای دقیق عرفانی را به قصه و افسانه در میآمیزد. [۲۹۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۷۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۹۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۷۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در بسیاری از سخنان او تناسب لفظی و نوعی وزن و آهنگ یافت میشود. [۲۹۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۹۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۹۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۱۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
این ویژگی یکی از عوامل عمده شهرت و انتشار پارهای از سخنان او شده است، تا جایی که برخی از اقوال وی به کلمات قصار و مثل سائر همانند گردیده. [۲۹۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۹۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۸۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۹۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۰۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۰۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۱۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۲۸ - شوق به شعر و بیت خوانیشوق وافر ابوسعید به شعر و بیت خوانی در موارد مختلف و نیز در مجالس سماع. زبان او را اسلوی خاص بخشیده است و اگرچه او را نخستین شاعر پارسی گوی در قلمرو و تصوف نمیتوان به شمار آورد [۳۰۱]
ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران (از فردوسی تا سعدی)، ج۱، ص۳۹۵، ترجمه فتح الله مجتبائی، تهران، ۱۳۴۱ش.
[۳۰۲]
یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۳۵۵، ترجمه عیسی شهابی، تهران، ۱۳۵۴ش.
لیکن بیشک وی یکی از بزرگترین مشایخ تصوف ایراناست که شعر و مضامین عاشقانه را به حوزه عرفان کشانده است. رباعیان و ابیات عاشقانهای که وی در مجالس سماع میخواند، مشحون از تغییرات و اصطلاحات زبان عاشقان، چون بت، گبر، زنار و یار بود [۳۰۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
که از این لحاظ مورد اعتراض دیگر مشایخ قرار میگرفت. [۳۰۴]
عبدالواسع نظامی باخرزی، منشأ الانشاء، ص۲۰۹ ـ ۲۱۰، به كوشش ركن الدین همایون فرخ، تهران، ۱۳۵۷ش.
اما اینگونه بیان و تعبیر در این دوران، اساس تکوین مجموعهای از اصطلاحات صوفیانه و سمبولیسم زبان شعر و ادب عرفانی شد که در ادوار بعد در آثار کسانی چون سنائی، عطار، مولوی و … به کمال خود رسید. در اسناد معتبری که درباره احوال ابوسعید پرداخته شده، به شاعر بودن او اشارتی نرفته است [۳۰۵]
محمد رضا شفیعی کدکنی، صور خیال در شعر فارسی، ج۱، ص۵۸۲، تهران، ۱۳۵۸ش.
و ابوروح [۳۰۶]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۷۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
و محمد بن منور [۳۰۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۲ ـ ۲۰۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
نسبت شعر و شاعری به او را حتی از قول خود او رد کردهاند، وی آوردن شماری بسیار از رباعیات و دیگر انواع شعر و نام او از اندکی بعد از وفات او شروع شده، چنانکه هجویری بیتی به نام او در کشف المحجوب ثبت کرده است. [۳۰۸]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۲۲، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
۲۹ - صوفیان و اشعار ابوسعیداز اشارهای در کتاتب محمد بن منور [۳۰۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
میتوان استنباط کرد که صوفیان سده ۶ق بسیاری از رباعیان عاشقانه عارفانه را به نام ابوسعید میشناختهاند، صوفیان سدههای میانه نیز او را سراینده برخی از رباعیان میشمرده و به پارهای از آنها در آثار خود استناد میکردهاند؛ [۳۱۰]
جمال خلیل شروانی، نزه المجالس، ج۱، ص۱۱۹، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران، ۱۳۶۶ش.
و از سده ۹ق به بعد نام او در تذکرههای شاعران ثبت میشود و از رباعی سرایان به شمار میرود؛ [۳۱۱]
علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۳۱۷ ـ ۳۱۸، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش.
[۳۱۲]
غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، حبیب السیر، ج۲، ص۳۱۰، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۳۱۳]
احمد امین رازی، هفت اقلیم، ج۲، ص۲۳ ـ ۲۵، به كوشش جواد فاضل، تهران، انتشارات علمی رازی.
[۳۱۴]
لطفعلی آذر بیگدلی، آتشکده آذر، ج۱، ص۱۳۶، به کوشش سید جعفر شهیدی، تهران، ۱۳۳۷ش.
[۳۱۵]
رضا قلیخان هدایت، مجمع الفصحاء، ج۱، ص۱۴۳، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۳۶ ش.
در همین دوره و شاید پیشتر از آن، رباعیات عرفانی فراوانی ساخته شد و به نام او رواج و انتشار یافت، چنانکه شمار رباعیهای منسوب به او از ۷۰۰ درگذشته است. [۳۱۶]
سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ص۶۲، تهران، ۱۳۴۴ش.
و البته تا عصر ما شمار اینگونه رباعیها، با احتساب رباعیاتی که محمد صالح رضوی در جواهرالخیال به نام او درج کرده است، به بیش از ۱۸۰۰ میرسد.۳۰ - آمیخته بودن با شعرزندگانی روحی وعاطفی ابوسعید با شعر آمیخته بود. از کودکی شعر شنیده و شعر حفظ کرده بود، [۳۱۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۱۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
آیات قرآنی را با شعر قابل تفسیر میدید [۳۱۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۷۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۲۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۷۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۲۱]
یحیی بن احمد باخرزی، اوراد الحباب، ص۲۰۶، به كوشش ایرج فشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
ناگواری مرگ فرزندش را با شعر تحمل کرده بود [۳۲۲]
فصیح خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۱ ش.
و وصیت میکرد که جنازه او را با شعر تشییع کنند. کتبیه مرقدش را نیز با شعر منقش سازند. [۳۲۳]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۳۲۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۲۵]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۰۹، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
این انس و الفت به شعر، سخن ابوروح [۳۲۶]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۷۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
ومحمد بن منور [۳۲۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۲ ـ ۲۰۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
را که شاعری ابوسعید را منکر سشدهاند، اندکی در خور تردید میسازد. از اینکه ابوسعید بر پارهای از اشعار، نقادانه خرده میگرفته و آنها را با تغییرات و اصلاحات خود پسندیدهتر میساخته است، [۳۲۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۳۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۲۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۳۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
چنین برمی آید که وی به قواعد و اصول شاعری وقوف داشته وذوق و توانایی خود را در این زمینه به کار میبرده است. بنابراین بعید نیست که علاو بر یک تک بین و یک رباعی که از او نقل کردهاند [۳۳۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۲ ـ ۲۰۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۳۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۳۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۳۳]
محمود بن علی غجدوانی، مفتاح الطالبین، ص۱۸۵، نسخه خطی كتابخانه گنج بخش، شم ۲۸۵۳.
اشعار دیگری نیز سروده باشد.۳۱ - تفاوت با آداب و رسوم خانقاهی دیگرانپیش از ابوسعید نیز در خانقاههای خراسان آداب و رسوم خانقاهی وجود داشته است، اما ظاهراً وی بر طبق نظر گاههای عرفانی خویش این آیینها را به گونهای دگرگون کرده بود که موجب مخالفت برخی از صوفیان و مشایخ معاصر او شده بود [۳۳۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۳۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۳۶]
محمد بن احمد سعید فرغانی، مناهج العابد الی العماد، ص۱۸۳، استانبول، ۱۹۹۰م.
[۳۳۷]
محمد بن احمد سعید فرغانی، مناهج العابد الی العماد، ص۲۲۱، استانبول، ۱۹۹۰م.
اینکه زکریا قزوینی در آثار البلاد وضع طریقه تصوف و تأسیس خانقاه و ترتیب سفره و آداب صوفیه را در خراسان کالاً به او نسبت میدهد. [۳۳۸]
زكریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد، ص۳۶۱، بیروت، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.
ظاهراً مقصودش رواج وانتشار روش و قواعد خانقاهی اوست که پس از او در خراسان بر جای ماند. بسیاری از آداب و قواعد خانقاهی که ابوسعید بنیاد نهاد، [۳۳۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۱۵ ـ ۳۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
پس از او به صورت رسمها و روشهای معمول در خانقاهها درآمد و از همین رو بیشتر آداب خانقاهی را در سدههای میانه به او منسوب داشتهاند. [۳۴۰]
زكریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد، ص۳۶۱، بیروت، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.
ابوسعید همچنانکه در دوران حیات مورد تکریم همگان بود و آوازهاش به نقاط دور دست رسید، پس از مرگ نیز در میان صوفیه به عنوان نمونه اعلی و فرد اکمل شناخته شد. اوصاف و القابی چون شیخ المشایخ، شاهنشاه محبّان، ملک الملوک صوفیان. نازنین مملکت، زعیم صوفیه، شیخ میهنه و حتی سلطان طریقت و بهطور اطلاق سلطان که مؤلفان در دورههای بعد ـ از صوفیه و غیرصوفیه ـ به او دادهاند [۳۴۱]
فضل الله بن روزبهان، مهمانخانه بخارا، ص۴۴، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۳۴۲]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۴، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۳۴۳]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۶، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۳۴۴]
فریدالدین عطار، الهی نامه، ص۱۰۰، به كوشش فؤاد روحانی، تهران، كتابفرشی زوّار.
[۳۴۵]
فریدالدین عطار ، تذكره الاولیاء، ص۸۰۰، به كوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۳۴۶]
عبدالرحمن جامی، هفت اورنگ، ج۱، ص۱۵۲، به کوشش مرتضی مدرسی گیلانی، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۳۴۷]
عبدالرحمن جامی، هفت اورنگ، ج۱، ص۱۵۷، به کوشش مرتضی مدرسی گیلانی، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۳۴۸]
دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعراء، ج۱، ص۶۸، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۳۴۹]
علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۳۱۷، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش.
و نیز اشارات فراوانی که در نوشتهها به احوال و اقوال و کرامات او رفته، همگی مؤید این مطلب است.۳۲ - احوال و اخبارش در ادبیات فارسیدر ابیات عرفانی فارسی از احوال و اخبار ابوسعید شاید بیش از هر کس دیگری داستان ساخته شد، چنانکه بسیاری از حکایات منظومههای عطار درباره کارها و گفتههای اوست. [۳۵۰]
فریدالدین عطار، الهی نامه، ج۱، ص۴۶، به کوشش فؤاد روحانی، تهران، کتابفرشی زوّار.
[۳۵۱]
فریدالدین عطار، مصیبت نامه، ج۱، ص۷۱، به کوشش نورانی وصال، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۳۵۲]
فریدالدین عطار، منطق الطیر، ج۱، ص۱۳۶، به کوشش سید صادق گوهرین، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۳۵۳]
فریدالدین عطار، منطق الطیر، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش سید صادق گوهرین، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۳۵۴]
فریدالدین عطار، منطق الطیر، ج۱، ص۲۵۷، به کوشش سید صادق گوهرین، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۳۵۵]
فریدالدین عطار، منطق الطیر، ج۱، ص۲۵۹، به کوشش سید صادق گوهرین، تهران، ۱۳۴۸ش.
اعتبار میراث عرفانی ابوسعید در میان صوفیان به اندازهای بود که بسیاری از مشایه صوفیه هر یک به نوعی خود را بدو نسبت میدادند. عطار خود را «مست جام محبت بوسعیدی» میشناخته و دولت عرفانش را برخاسته از دم بوسعید میدانسته است [۳۵۶]
فریدالدین عطار، دیوان، ج۱، ص۲۱۸، به کوشش تقی تفضلی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۳۵۷]
فریدالدین عطار، دیوان، ج۱، ص۷۹۲، به کوشش تقی تفضلی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۳۵۸]
فصیح خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۲۸۵ ـ ۲۸۶، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۱ ش.
و لاهیجی [۳۵۹]
محمد لاهیجی، دیوان اشعار و رسائل، ج۱، ص۴۲، به کوشش برات زنجانی، تهران، ۱۳۵۷ ش.
وقوف از کیفیت «شراب شیخ جام» را آنگاه ممکن میدیده است که مشرب بوسعیدی حاصل شود. اینک مریدان شیخ احمد جام نیز خرقه شیخ خود را به ابوسعید میرساندند، [۳۶۰]
محمد غزنوی، مقامات ژنده پیل، ج۱، ص۱۹۳، به کوشش حشمت الله مؤید سنندجی، تهران، ۱۳۴۵ ش.
[۳۶۱]
عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۹۷، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
از اعتبار و تأثیرات میراث عرفانی پیرمیهنه حکایت دارد. از این رو اگر در حق وی گفتهاند که بیشتر مشایخ صوفیه پیرو او بودهاند. [۳۶۲]
زكریا بن محمد قزوینی، ص۳۶۱، آثار البلاد، بیروت، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.
سخنی به گزاف نگفتهاند.۳۳ - ملاقات با ابن سینادر سده ۶ق بنابر روایاتی، ابوسعید در مقابل ابن سینا، قرار داده شد و در پی آن گفته شد که ابن سینا با او ملاقات داشته و نیز بین آن دو حتی پیش از ملاقات، مکاتباتی صورت گرفته است. [۳۶۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۹۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در تمهیدات عین القضاة همدانی آمده است که ابوسعید در طریق سلوک از ابوعلی دلالت خواسته و ابوعلی او را به «دخول در کفر حقیقی و خروج از اسلام مجازی» فرا خوانده است درباره ملاقات ابن سینا و ابوسعید و رویارویی عرفان و شهود با علم و فلسفه، نیز روایتی آمده است که در آن دانش ابن سینا فروتر از عرفان پیر میهنه تصور گردیده و حاصل ملاقات چنان است که ابن سینا به ابوسعید ارادت حاصل میکند و پس از آن در آثار خود ذوق و پسند ارباب عرفان را مورد تأیید و تأکید قرار میدهد. [۳۶۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۹۴ ـ ۱۹۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در میان محققان معاصر درباره این ملاقات، اختلاف نظر وجود دارد، به طوری که بعضی آن را تأیید و عدهای در باب آن اظهار تردید کردهاند [۳۶۵]
بارتولد، ترکستان نامه، ج۱، ص۶۵۲، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۳۶۶]
یوگنی ادواردویچ برتلس، «رباعیان ابن سینا»، ج۱، ص۱۲ ـ ۱۳، جشن نامه ابن سینا، تهران، ۱۳۳۴ش، شم ۲.
[۳۶۷]
محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید ج۱، ص۴۳ ـ ۴۶، (هم، محمد بن منور).
از اسناد کهنی که متضمن شرح حال شیخ میهنه است و اشارهای به این دیدار دارد، تنها اسرارالتوحید محمد بن منور است که در حدود ۵۷۴ق و بیش از ۱۳۰ سال بعد از درگذشت ابوسعید تألیف شده است. اینکه برخی از معاصران، حالات و سخنان ابوسعید تألیف ابوروح را در این خصوص قدیمترین سند دانستهاند. [۳۶۸]
محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحیدج۱، ص۴۳، (هم، محمد بن منور).
محل تأمل و تردید است. آنچه در باب این ملاقات و نیز بخشی از یک نامه مربوط به آن دو که در این کتاب آمده است، ظاهراً از خامه مؤلف اصلی، یعنی ابوروح نیست. کتاب در آخر باب پنجم (در وصیت وفات وی)، پایان میپذیرد. [۳۶۹]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
حکایتی که پس از جمله دعائیه مؤلف آمده و نیز پارهای از نامه ابن سینا که بدون عنوان در یگانه نسخه آن مندرج است [۳۷۰]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۳ ـ ۹۶، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
و همچنین حکایات و مطالب یادداشت گونهای که پسا ز آن در آن نسخه دیده میشود، [۳۷۱]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۷ ـ ۱۰۷، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
اگر به خامه ابوروح بود، بیتردید در لابه لای ابواب پنجگانه کتاب جای میگرفت، خصوصاً که زبان این یادداشتها و حکایات پراکنده با اسلوب بیان ابوروح چندان همانند و سازگار نیست. یکی از این یادداشتها [۳۷۲]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۱۰۲، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
به نقل از ابوسعید بن ابی روح آمده است که شاید فرزند مؤلف باشد.چنین به نظر میرسد که پیش از کتابت نسخه موجود حالات و سخنان، یعنی پیش از ۶۹۹ق نسخه دیگری وجود داشته که مطالب یادداشت گونهای در صفحات آخر آن کتابت شده بوده است و محمود بن علی بن سلمه، کاتب نسخه موجود، پس از تحریر متن، آن یادداشتها را نیز در پی آن نوشته و سپس ترقیمه خود را آورده است [۳۷۳]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۱۰۷، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
و همین ترقیمه. محققان معاصر را به اشتباه انداخته، آن را قدیمترین سند در این باب تصور کردهاند. به نظر میرسد که مسأله ملاقات ابن سینا با ابوسعید ظاهراً پیش از حدود ۵۵۰ق مطرح نبوده است و اگر هم کسانی درباره این ملاقات چیزی میگفتهاند، چون واقعیت تاریخی نداشته، مورد اعتنای ابوروح قرار نگرفته است. باید دانست همچنانکه اسناد کهن و اقوال و حکایات متقن درباره ابوسعید چنین ملاقاتی را نشان نمیدهند، سرگذشت نامه ابن سینا و اسناد کهن درباره او نیز مسافرتش را به نیشابور و میهنه و ملاقاتش را با ابوسعید تأیید نمیکنند. [۳۷۴]
جوزجانی، «سیرة الشیخ الرئیس»، ج۱، ص۴۲، ابن سینا به روایت اشکوری و اردکانی، به کوشش ابراهیم دیباجی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۳۴ - آثاربا آنکه ابوسعید در زمان خود یکی از مشایخ دانشمند و آگاه به علوم رسمی از قبیل تفسیر، حدیث، فقه و ادب بوده است [۳۷۵]
فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۰، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۳۷۶]
فضل الله بن روزبهان، مهمانخانه بخارا، ص۴۴، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۵۵ ش.
از تصنیف کتاب و رساله پرهیز داشته و جستن حق را با «مداد و کاغذ» ناممکن میدانسته است. [۳۷۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۴۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۷۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از همین روی بو که پس از گرایش به تصوف، کتابها و تعلیقههایش را که در حلقه درس استادان مرو فراهم کرده بود، دفن کرد و بر سر آنها درخت مورد کاشت. [۳۷۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۴۳ ـ ۴۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اما با اینهمه، ادعیه، اذکار، نکات و فوایدی را که در گفتوگو در مجالس خانقاهی بر زبان میآورده و یا املا میکرده است، کاتب خاص و مریدان او تحریر مینمودهاند. [۳۸۰]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۳۸۱]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۸، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۳۸۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۶ ـ ۳۱۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۸۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۱۹ ـ ۳۲۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
وی مکاتباتی نیز با مشایخ معاصر و دوستان و یاران خود داشته که ظاهراً به دست خودش کتابت میشده است. [۳۸۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲۵ ـ ۳۲۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از این رو با آنکه ابوسعید خود اثری مدون تصنیف نکرده، مقداری از مکاتبات و امالی و اقوال او در دست است.۳۴.۱ - آثار مسلماز آثار مسلم پیرمیهنه، یک رباعی و یک تک بیت است که به تصریح محمد بن منور [۳۸۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۲ ـ ۲۰۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و ضبط محمود غجدوانی [۳۸۶]
محمود بن علی غجدوانی، مفتاح الطالبین، ج۱، ص۱۵۸، نسخه خطی کتابخانه گنج بخش، شم ۲۸۵۳.
از سرودههای خود او شناخته شده است. اشعاری هم که در مجالس خانقاهی بر زبان او رفته است، [۳۸۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲۹ ـ ۳۳۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بیگمان نمودار ذوق و بینش عرفانی اوست و ظاهراً از تصرفات شعرشناسانه او نباید بر کناره مانده باشد. سخنان و نکات و اشارات او نیز در آثار محقق وی محسوب تواند بود. دعوات و وصیتهایی هم از پیرمیهنه نقل کردهاند [۳۸۸]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۵، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۳۸۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
که در انتساب بعضی از آنها به او، نباید تردید کرد. اثری که به نام ذکر سلطان ابی سعید فراهم شده و نسخهای از آن به تاریخ ۸۷۷ق موجود است، [۳۹۰]
مرکزی، میکروفیلمها، ج۱، ص۴۹۲.
شاید یکی از همین دعوات باشد. اما یکی از امالی مسلم ابوسعید فصلی است درباره رسوم و آداب خانقاهیان که به تصریح محمد بن منور پیرمیهنه آن را املا و ابوبکر مودّب تحریر کرده است. متن املای ابوسعید را محمد بن منور ضبط کرده است. [۳۹۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۱۶ ـ ۳۱۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از جمله دیگر آثار مسلم ابوسعید نامهها و مکتوبات اوست که به فرزندان مشایخ و بزرگان روزگار خود نوشته است. ساختار این نامهها حکایت از آن دارد که بعضی از آنها را او خود نوشته است. نصّ پارهای از نامههای او در جایی نقل نشده است، چنانکه از مکتوبات وی و شیخ ابوالسحاق کازرونی، [۳۹۲]
احمد بن شهاب الدین زرکوب، شیرازنامه، ج۱، ص۱۴۶، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش.
نسخهای در دست نیست. اما نامههایی که نصّ آنها در زندگی نامههای او آمده، به این قرار است: ۱. جواب نامه ابوسلیمان داوود، مشهور به سلطان چغری که به دست رئیس میهنه برای ابوسعید فرستاد بود؛ ۲. نامهای به ابوطاهر سعید؛ ۳. نامهای به قاضی حسین مرو رودی؛ ۴. جواب نامهای به فرزندان؛ ۷. نامهای به ابوبکر خطیب مروزی. [۳۹۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲۵ ـ ۳۲۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۹۴]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
۳۵ - آثار منسوب و مجعولمیراث عرفانی ابوسعید و آوازه گسترده او در سدههای پس از سده ۵ق، موجب انتساب پارهای از آثار به او شد: ۱. رباعیات. به رغم تصریح ابوروح [۳۹۵]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۷۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
و محمد بن منور [۳۹۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
که شعر گفتن ابوسعید را منکر شدهاند. در اواخر سده ۵ و اوایل سده ۶ق کسانی اشعاری از او نقل کردهاند [۳۹۷]
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۲۲، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۳۹۸]
رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار وعدة الابرار، ج۱، ص۴۸۱، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۴۴ ش.
و خانقاهایان میپنداشتهاند ابیاتی که پیر میهنه در مجالس بر زبان آورده است، از سرودههای خود اوست. [۳۹۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از جمله رباعیان منسوب به ابوسعید که از سده ق به بعد، از آثار مسلم او پنداشته شده، رباعیی است که به سبب وجود کلمه «حورا» در صدر بیت نخست آن، به حورائیه شهرت یافته است. [۴۰۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۷۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از اواخر سده ۸ تا سده ۱۰ق این رباعی را بارها شرح کردهاند و در نسبت آن به ابوسعید نیز هیچ گونه تردیدی روا نداشتهاند [۴۰۱]
سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ج۱، ص۷۹۵، تهران، ۱۳۴۴ ش.
[۴۰۲]
محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید ج۱، ص۱۲۰ ـ ۱۲۲،(هم، محمد بن منور).
۲. مقامات اربعین، رسالهای است کوتاه در ۴۰ مقم صوفیه از تألیفات ابوعبدالله محمد حموی جوینی (د ۵۳۰ق) که در سده ۸ق توسط امیر سیدعلی همدانی ظاهراً به فارسی تلخیص شده است. برخی از نسخ این رساله به نام ابوسعید نیز منتشر گردیده است، [۴۰۳]
محمد دامادی، «مقامات اربعین»، ج۱، ص۵۸ ـ ۶۲، معارف اسلامی، تهران، ۱۳۵۰ش.
ولی همچنانکه گفتهاند، این رساله از او نیست. [۴۰۴]
محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسید علی همدانی، ج۱، ص۱۳۶، اسلام آباد، ۱۳۶۴ش/ ۱۹۸۵م.
[۴۰۵]
محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید ج۱، ص۱۱۵ ـ ۱۱۹، (هم، محمد بن منور).
علاوه بر این دو اثر، نسخهای از یک نامه که به غیاث الدین محمد یزدی نوشته شده است [۴۰۶]
محمد تقی دانش پژوه، فهرست کتابهای خطی کتابخانه مجلس سنا، ج۱، ص۳۱۱، تهران، ۱۳۵۵ش.
و رسالهای به نام مناجات ابوسعید که در ۱۸۶۲م منتشر شده و نیز رسالهای به عنوان اصطلاحات صوفیان، [۴۰۷]
منزوی، خطی مشترک، ج۳، ص۱۲۶۹.
به او نسبت دادهاند.۳۵.۱ - آثار مربوط به اواز زمان حیات ابوسعید، عدهای از خانقاهیان در پی گردآوردن اقوال و حالات و حکایات مربوط به زندگی او بودهاند. [۴۰۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
پس از وفات وی نیز مریدان و فرزندان او بسیاری از اینگونه نکات و مطالب و اخبار را به صورت «مجلس» های خانقاهی به تحریر آورده بودند. [۴۰۹]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۴۱۰]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۸، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
ولی بسیاری از اخبار زندگی و اقوال او درخاطره فرزندان و مریدان محفوظ بوده و سینه به سینه نقل میشده است. این نوشتههای پراکنده و روایتها و حکایتها و محفوظات اصحاب پیر میهنه پایه و اساس آثاری را فراهم آورد که هم از لحاظ شرح احوال و آراء ابوسعید و هم از لحاظ مطالعات تاریخی و اوضاع و احوال اجتماعی و خانقاهی آن کتاب است که به قلم دو تن از نوادگان ابوسعید نوشته شده و به سبب نزدیک بودن زمان تألیف آنها به عصر ابوسعید و نیز نسبت و قرابت نویسندگان با شخص او، از اعتبار و ارزش خاص برخوردارند:۱. حالات و سخنان ابوسعید، رسالهای است کوتاه از ابوروح لطف الله بن سعد بن اسعد بن ابی طاهر سعید بن ابی سعید فضل الله میهنی (د ۵۴۱ق/ ۱۱۴۶م) که به ۳ واسطه اقوال و احوال پیرمیهنه را در دست داشتهاست. او پیش از حمله غز به میهنه، یا به تعبیر محمد بن منور [۴۱۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در «عهد استقامت» در میهنه بوده و درباره ابوسعید مطالعاتی گسترده داشته و بر اثر خواهش طالبان و دوستداران، [۴۱۲]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۵، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
ظاهراً در حدود ۵۳۶ق این کتاب را تدوین کرده است. از آنجا که او خود مردی محدث بوده و با موازین توثیق حدیث و خبر آشنا [۴۱۳]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۸ ـ ۳۷۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و نیز از آنجا که با تصوف و اصول و مبانی آن نیز آشنایی داشته است، گفتههایش در بسیاری از موارد قابل اعتماد و استناد است، خاصه که او در روایات و اخباری که مریدان از اینگونه روایات را هم روشن داشته است. [۴۱۴]
لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
این کتاب نخستین بار توسط والنتین ژوکوفسکی در پترزبورگ (۱۸۹۹م) منتشر شد و سپس بر پایه همان چاپ به کوشش ایرج افشار در تهران (۱۳۳۱، ۱۳۴۱ و ۱۳۴۹ش) چاپ گردید و تصحیح انتقادی آن در تهران (۱۳۶۶ش) به ککوشش محمد رضا شفیعی کدکنی به چاپ رسید.۲. اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، از محمد بن منور بن ابی سعید ابی طاهر سعید بن ابی سعید میهنی که حالات، سخنان، حکایات و اخبار مربوط به پیرمیهنه را در ۳ باب فراهم آورده است. او حالات و سخنان ابوسعید را اساس و پایه تألیف خود قرار داده، اما با تکیه بر آنچه از گفتههای مریدان ابوسعید همچون خواجه حسن مؤدب خواجه ابوالفتح شنیده است و با افزودن حکایتها و روایتهایی که نقل میشده، اشارات مؤلف حالات و سخنان را گسترش داده است. [۴۱۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳ ـ ۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۱۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
البته با آنکه محمد بن منور در تهذیب اخبار و حکایات اهتمام فراوان داشته [۴۱۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و از آوردن اخباری که محقّق نمینموده، اجتناب کرده است [۴۱۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و پارهای از حکایات را هم که ضعیف مییافته، به دو روایت آورده است، [۴۱۹]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۲ ـ ۳۷۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه لغزشهای تاریخی و نیز هواخواهی نسبت به ابوسعید در کتاب او چشمگیر است و به قیاس با حالات و سخنان ابوسعید اعتبار علمی آن کمتر. از اشاراتی که در این کتاب آمده است، چنین برمی آید که تاریخ تألیف آن حدود ۵۷۴ق بوده است، زیرا به تصریح مؤلف، حمله غزان که موجب ویرانی میهنه و غریب افتادن مزار شیخ شده بود، ۱۰۰ سال بعد از وفات او، یعنی در ۵۴۰ق اتفاق افتاد و نویسنده ۳۴ سال بعد از آن، یعنی در ۵۷۴ق مشغول تحریر آخرین فصل کتاب بوده است [۴۲۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۲۱]
محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید ج۱، ص۱۶۷ ـ ۱۶۸، (هم، محمد بن منور).
اسرار التوحید نخست به کوشش ژوکوفسکی در ۱۸۹۹م در پترزبورگ به چاپ رسید، سپس در ۱۳۱۳ ش به اهتمام احمد بهمنیار و در ۱۳۳۲ ش به کوشش ذبیح الله صفا در تهران منتشر شد. تصحیح علمی و انتقادی نسخه نسبتاً جامعتر آن نیز به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی در تهران (۱۳۶۶ش) انتشار یافت.۳۶ - فهرست منابع(۱) لطفعلی آذر بیگدلی، آتشکده آذر، به کوشش سید جعفر شهیدی، تهران، ۱۳۳۷ش. (۲) ابن تغری بردی، النجوم. (۳) عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، تلبیس ابلیس، قاهره، ۱۳۶۸ق. (۴) عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۹ق. (۵) علی بن احمد ابن حزم، الفصل، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م. (۶) عبدالرحمن بن محمد ابن دباغ، مشارق انوار القلوب، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۹م. (۷) ابوبکر بن احمد ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعی، به کوشش عبدالعلیم خان، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م. (۸) عمر بن علی ابن ملقن، طبقات الأولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م. (۹) لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش. (۱۰) ادهم خلخالی، کدو مطبخ قلندری، به کوشش احمد مجاهد، تهران، ۱۳۷۰ش. (۱۱) عبدالرحمن اسفراینی، کاشف الاسرار، به کوشش هرمان لندلت، تهران، ۱۳۵۸ش. (۱۲) یحیی بن احمد باخرزی، اوراد الحباب، به کوشش ایرج فشار، تهران، ۱۳۴۵ش. (۱۳) بارتولد، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش. (۱۴) ادموند کلیفورد باسورث، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران، ۱۳۵۶ش. (۱۵) ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران (از فردوسی تا سعدی)، ترجمه فتح الله مجتبائی، تهران، ۱۳۴۱ش. (۱۶) یوگنی ادواردویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمه سیروس ایزدی، تهران، ۱۳۵۶ش. (۱۷) یوگنی ادواردویچ برتلس، «رباعیان ابن سینا»، جشن نامه ابن سینا، تهران، ۱۳۳۴ش، شم ۲. (۱۸) سرژ بورکوی، سرگذشت پیرهرات، ترجمه روان فرهادی، کابل، ۱۳۵۵ش. (۱۹) عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش. (۲۰) عبدالرحمن جامی، هفت اورنگ، به کوشش مرتضی مدرسی گیلانی، تهران، ۱۳۶۱ش. (۲۱) ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش. (۲۲) جوزجانی، «سیرة الشیخ الرئیس»، ابن سینا به روایت اشکوری و اردکانی، به کوشش ابراهیم دیباجی، تهران، ۱۳۶۴ش. (۲۳) فقیرالله جلال آبادی حصارکی، طریق الارشاد، کابل، ۱۳۵۹ش. (۲۴) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ق. (۲۵) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، ۱۳۵۴ش. (۲۶) محمد داراشکوه، سکینالاولیاء، به کوشش تاراجند و سید محمد رضا جلالی نائینی، تهران، ۱۳۴۴ش. (۲۷) محمد دامادی، «مقامات اربعین»، معارف اسلامی، تهران، ۱۳۵۰ش؛ شم ۱۲؛ (۲۸) محمد تقی دانش پژوه، فهرست کتابهای خطی کتابخانه مجلس سنا، تهران، ۱۳۵۵ش. (۲۹) مرموزات اسدی عبدالله بن محمد، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۵۲ش. (۳۰) دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعراء، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش. (۳۱) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام (وقایع، ۴۰۱ـ۴۵۰ق)، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز. (۳۲) احمد امین رازی، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، انتشارات علمی. (۳۳) عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، به کوشش عزیز الله عطاردی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م. (۳۴) رشیدالدین فضل الله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، لندن، ۱۹۴۰م. (۳۵) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۴۴ش. (۳۶) محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسید علی همدانی، اسلام آباد، ۱۳۶۴ش/ ۱۹۸۵م. (۳۷) یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی، تهران، ۱۳۵۴ش. (۳۸) احمد بن شهاب الدین زرکوب، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش. (۳۹) احمد جام نامقی زنده پیل، انس التائبین، به کوشش علی فاضل، تهران، ۱۳۶۸ش. (۴۰) عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م. (۴۱) محمد بن احمد سعید فرغانی، مناهج العابد الی العماد، استانبول، ۱۹۹۰م. (۴۲) محمد ابن حسین سلمی، «درجات المعاملات»، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، به کوشش نصراللهپور جوادی، تهران، ۱۳۶۹ش. (۴۳) احمد بن منصور سمعانی، روح الارواح، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۸ش. (۴۴) عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م. (۴۵) عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۵۹ق/ ۱۹۷۵م. (۴۶) حسین بن محمد سیستانی، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۴ش. (۴۷) جمال خلیل شروانی، نزه المجالس، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران، ۱۳۶۶ش. (۴۸) محمد رضا شفیعی کدکنی، «خاندان ابوسعید ابوالخیر در تاریخ»، نامه مینویی، به کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۰ش. (۴۹) محمد رضا شفیعی کدکنی، صور خیال در شعر فارسی، تهران، ۱۳۵۸ش. (۵۰) محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید (هم، محمد بن منور). (۵۱) ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق. (۵۲) عبدالرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفی، به کوشش محمد کمال ابراهیم جعفر، قم، ۱۳۷۰ش. (۵۳) فریدالدین عطار، الهی نامه، به کوشش فؤاد روحانی، تهران، کتابفرشی زوّار. (۵۴) فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش. (۵۵) فریدالدین عطار، دیوان، به کوشش تقی تفضلی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۵۶) فریدالدین عطار، مصیبت نامه، به کوشش نورانی وصال، تهران، ۱۳۳۸ش. (۵۷) فریدالدین عطار، منطق الطیر، به کوشش سید صادق گوهرین، تهران، ۱۳۴۸ش. (۵۸) احمد بن محمد علاء الدولة سمنانی، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۹ش. (۵۹) علیشیر نوایی، مجالس النفائس، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش. (۶۰) عبدالله بن محمد عین القضاة همدانی، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۴۱ش. (۶۱) عبدالله بن محمد عین القضاة همدانی، نامهها، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، ۱۳۶۲ ش. (۶۲) محمود بن علی غجدوانی، مفتاح الطالبین، نسخه خطی کتابخانه گنج بخش، شم ۲۸۵۳. (۶۳) محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفة. (۶۴) محمد غزنوی، مقامات ژنده پیل، به کوشش حشمت الله مؤید سنندجی، تهران، ۱۳۴۵ ش. (۶۵) فصیح خوافی، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۱ ش. (۶۶) فضل الله بن روزبهان، مهمانخانه بخارا، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۵۵ ش. (۶۷) محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی. (۶۸) قرآن مجید. (۶۹) زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد، بیروت، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م. (۷۰) بعدالجلیل قزوینی رازی، نقض، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۸ ش. (۷۱) محمد لاهیجی، دیوان اشعار و رسائل، به کوشش برات زنجانی، تهران، ۱۳۵۷ ش. (۷۲) محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش. (۷۳) مرکزی، میکروفیلمها. (۷۴) محمد معصوم علیشاه، طرائق الحائق، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۸۱ ش. (۷۵) محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم، لیدن ۱۹۰۹ م. (۷۶) عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری، التکملة لوفیات النقلـة، به کوشش بشّار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴م. (۷۷) منزوی، خطی مشترک. (۷۸) محمد بن برهان الدین میرخواند، روضـة الصفا، تهران، ۱۳۳۹ ش. (۷۹) رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار وعدة الابرار، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۴۴ ش. (۸۰) عبدالواسع نظامی باخرزی، منشأ الانشاء، به کوشش رکن الدین همایون فرخ، تهران، ۱۳۵۷ ش. (۸۱) سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۴ ش. (۸۲) سعید نفیسی، سرچشمه تصوف، تهران، ۱۳۴۳ ش. (۸۳) سید محمد نوربخش، «سلسلـة الاولیاء» جشن نامه هانری کربن، به کوشش سید حسین نصر، تهران، ۱۳۵۶ ش. (۸۴) نوالعلوم، نصوف و ادبیات تصوف، (هم، برتلس). (۸۵) علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش. (۸۶) رضا قلیخان هدایت، مجمع الفصحاء، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۳۶ ش. (۸۷) یاقوت حموی، معجم البلدان. (۸۸) شمس تبریزی، محمد، مقالات، به کوشش محمد علی موحد، تهران، ۱۳۶۹ش. ۳۷ - پانویس
۳۸ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوسعید ابوالخیر»، ج۵، ص۲۲۰۹. |