قضا و قدر
قَضا و قَدَر از عقاید بحثبرانگیز دینی. قضا به معنای حتمیت پیدا کردن پدیدههای عالم با استناد به علت تامه خود است و قدر به معنای نسبتی است که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.
هر کدام از قضا و قدر، به علمی و عینی تقسیم میشود. قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ ضرورت و حتمیت اشیاء و قضای عینی، همان ضرورت و حتمیت شیاء از جهت استناد به واجب الوجود است. همچنین، قدر علمی، علمی است که منشأ حدود و اندازه اشیاء است و قدر عینی همان تعین وجود و اندازه اشیاء است از این جهت که به واجب الوجود منتسب میشوند. به اعتبار جهات دیگر، تقسیمبندیهای دیگری نیز در مورد قضا و قدر مطرح شده است، از جمله مهمترین این تقسیمبندیها، تقسیم قضا و قدر به قضا و قدر تکوینی و تشریعی است.
مفهومشناسی
کلمۀ «قضا» به حسب اصل لغت، همان طور که راغب در مفرداتالقرآن میگوید به معنی فیصله دادن است، خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود و یا به غیر خداوند.
کلمه «قدر» به معنی اندازه است. موارد استعمال این کلمه همین مفهوم را میرساند، مثل إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ بنابراین، کلمۀ «تقدیر» به معنای اندازهگیری کردن و یا تعیین و تشخیص اندازۀ یک شئ است.
در تجرید و شروح آن، در مبحث افعال باری، ادعا شده که هر یک از قضا و قدر به سه معنا اطلاق شده است: خلق، الزام و ایجاب، اعلام. اما به باور برخی محققان، همۀ مواردی که ادعا شده است که به معنای «خلق» یا «اعلام» استعمال شده است، همان مفهوم «فیصله دادن و قطعی کردن» را میدهد. بنابراین، معنی قضای الهی دربارۀ حوادث جهان، این است که این حوادث از ناحیۀ ذات حق قطعیت و حتمیت یافتهاند و معنای تقدیر الهی این است که اشیاء اندازۀ خود را از آن ناحیه کسب کردهاند.
قضا
قضا عبارت است از ایجاد نسبت ضروری و قطعی میان موضوع و محمول. در تحلیل حقیقی این مفهوم و انطباق آن بر هر یک از پدیدههای عینی، قضا بدین معناست که آن پدیده از سوی علت تامۀ خود ضرورت و قطعیت داشته، آن علت مبدأ قطعی بودن و حتمی بودن وجود آن شده است. از آنجا که ضرورت و قطعیت همۀ پدیدههای امکانی از ذات خداوند و علم و قدرت و ارادۀ ازلی او سرچشمه میگیرد، قضاء الهی عبارت است از قطعی شدن وجود حادثهای که نتیجۀ تعلق اراده و قدرت و علم ذاتی و ازلی خدا به آن شئ است.
تبیین فلسفی قضا
حکما و فلاسفۀ اسلامی قضای الهی را به گونهای خاص تفسیر میکنند. آنها:
- اولاً قضای الهی را فعل الهی میدانند؛
- ثانیاً آن را عبارت از نوعی وجود علمی اشیاء در مرتبهای از مراتب وجود میدانند؛
- و ثالثاً آن را عام و شامل همهچیز میدانند.
ایشان، معمولاً در تعریف «قضای الهی» میگویند:
- القضاءُ عبارة عن وجود جمیع الموجودات فی العالم العقلی و مجتمعة و مجملة علی سبیل الابداع.
- ترجمه: قضای عبارت است از وجود همه اشیاء به نحو بسیط در عالم عقل.
مراتب قضا
قضا به اعتبار «مرتبه»ی مورد ملاحظه به قضای علمی و عینی تقسیم میشود.
- قضای علمی: قضای علمی عبارت است از علمی الهی که منشأ حتمیت و ضرورت اشیاء است.
- قضای عینی: قضای عینی عبارت است از نفس ضرورت و حتمیت اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.
قدر
قدر به معنای اندازه است. قدر الهی عبارت است از نسبتی که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند. به بیان دقیقتر، اندازه و حدودِ صفات و آثار هر چیز، قدر است؛ و تقدیر، تعیین این اندازه و حدود است. در تحلیل حقیقیِ این معنا و منطبق ساختن آن بر پدیدههای عینی، قدر همان حدودی است که موجودات مادی از جانب هر یک از علتهای ناقصۀ خود -متناسب با صورتهای علمی این حدود در عالم والاتر(عالم مثال)- پیدا میکنند.
مراتب قدر
قدر نیز به اعتبار مرتبه بر دو قسم است: قدر علمی، قدر عینی؛
- قدر علمی: قدر علمی عبارت است از علمی که منشأ حدود و اندازۀ اشیاء است.
- قدر عینی: قدر عینی عبارت است از نفس تعین وجود و اندازۀ وجود اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.
قضا و قدر و اختیار انسان
در کلام اسلامی، دیدگاههای مختلفی درباره نسبت قضا و قدر و اختیار انسان مطرح شده است.
صفات فعلیه الهی
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
دیدگاه اشاعره
در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.
اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان، میدانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آوردهاند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد میکنند، یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کردهاند که از پیامبر (ص) روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق میشود و آنچه نخواهد محقق نمیشود
در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسانها به گونهای است که استناد آن افعال به قدرت و ارادهای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر میدانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی میکنند.
دیدگاه معتزله
معتزله بر این باورند که قضاء و قدر الهی افعال بندگان را در بر نمیگیرد. در کتاب شرح الاصول الخمسة برای اثبات این مطلب چندین استدلال آمده است:
- استدلال اول: افعال بندگان به قصد و انگیزۀ آنها وابسته است؛ اگر بخواهند، آن افعال را انجام میدهند و اگر نخواهند، آنها را ترک میکنند؛ چنین افعالی چگونه ممکن است فعل خداوند باشند؟
- استدلال دوم: اگر این افعال، مخلوق خداوند باشند، بندگان به خاطر آن کارها استحقاق ثواب و عقاب پیدا نمیکنند.
- استدلال سوم: اگر همۀ افعال بندگان تحت قضا و قدر الهی باشد، لازم میآید خداوند از همه آنها خشنود باشد، حال آن که بعضی از رفتارها کفر و الحاد است. خشنودی به کفر نیز کفر است.
دیدگاه شیعه
دیدگاه مورد پذیرش حکما و متکلمان شیعه در این موضوع، پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی در عین پذیرش اختیار انسان و تأثیر اراده و قدرت او در افعال اختیاری است: قضا و قدر شامل تمام پدیدههای موجود در جهان هستی است و هیچ پدیدهای را از آن گریزی نیست، خواه این پدیده فعل انسان باشد و خواه دیگر حوادث زمینی و آسمانی... زیرا با توجه به این که قضا و قدر به مراتب علم الهی و ارادۀ پیشین و گستردۀ خدا بازگشت میکند، عمومیت و گستردگی آن بدیهی است ولی هرگز مایۀ سلب اختیار و آزادی انسان نخواهد بود چرا که به تعبیرعلامه طباطبائی، اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است. توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنعترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب میکند. به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر میزند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال میباشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچکدام هیچگونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.
الهیات مسیحی
در الهیات مسیحی نیز درباره نسبت میان اراده و علم مطلق خدا و اختیار انسان، دیدگاههای مختلفی مطرح شده است: گروهی به سبب دفاع از اختیار انسان، خدا یا اراده و علم مطلق خدا را منکر شدند؛ گروهی به جهت دفاع از اراده و علم مطلق خدا، اختیار انسان را منکر شده و جبرگرا گشتند؛ گروهی نیز به سازگاری و حفظ هر دو باور حکم کردند.
قضا و قدر در آیات و روایات
قضا و قدر در آیات و روایات نیز آمده است. برخی از این آیات و روایات به قرار ذیل است:
آیات
- وَإِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یقُولُ لَهُ کن فَیکونُ (ترجمه: و چون به کاری اراده فرماید فقط میگوید [موجود] باش پس [فورا موجود] میشود)
- قُضِی الأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ (ترجمه: امری که شما دو تن از من جویا شدید تحقق یافت)
- إِنَّ رَبَّک یقْضِی بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِیمَا کانُواْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ (ترجمه: همانا پروردگار تو در روز قیامت درباره آنچه بر سر آن اختلاف میکردند میانشان داوری خواهد کرد)
- وَإِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ (ترجمه: و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینههای آن نزد ماست و ما آن را جز بهاندازهای معین فرو نمیفرستیم)
- وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا (ترجمه: و فرمان خدا همواره بهاندازه مقرر [و متناسب با توانایی] است)
روایات
- قال ابوعبدالله (ع): إنّ الله إذا أراد شَیئاً قدّره فإذا قدّره قضاه فإذا قضاه أمضاه (ترجمه: همانا خداوند هنگامی که چیزی را اراده کند آن را مقدّر میسازد، وقتی آن را مقدر کرد آن را حتمی میکند؛ و آن گاه که آن را حتمی کرد آن را محقق میکند.)
- قال ابوجعفر(ع): لا یکونُ شَیئٌ فی الأرض و لا فی السماء إلّا بهذه الخِصال السبعة: بمشیةٍ و إرادةٍ و قَدَرٍ و قَضاءٍ و إذنٍ و کتابٍ و أجَلٍ فَمَن زَعم أنّه یقدرُ عَلی نَقص واحدةٍ منهنّ فَقد کَفَر (ترجمه: هیچ چیز در زمین و آسمان نیست مگر با این هفت ویژگی: مشیت، اراده، قدر، قضا، اذن، کتاب و اجل؛ اگر کسی بپندارد که میتواند از آنها یکی را بکاهد همانا کفر ورزیده است.)
- ... عن یونس بن عبدالرحمن عن ابی الحسن الرضا(ع) قال: قُلتُ لایکونُ إلّا ما شاءَ الله و أرادَ و قَضی فقال لا یکون إلّا ما شاء الله و أرادَ و قَدّرَ و قَضی قالَ قلتُ فَما معنی شاءَ قال ابتداء الفعل قلتُ فَما معنی أرادَ قالَ الثّبوتُ علیه قلتُ فما معنی قدّرَ قال تقدیرُ الشّئ من طوله و عرضه قلتُ فما معنی قَضی قالَ إذا قَضاهُ أمضاه فذلکَ الّذی لا مَرَدَّ له (ترجمه: یونس بن عبدالرحمن میگوید به امام رضا عرض کردم چیزی جز با مشیت، اراده و قضای الاهی نیست؟ امام فرمود: چیزی جز با مشیت، اراده، قدر و قضای الاهی نیست. میگوید گفتم معنای مشیت چیست؟ فرمود آغاز کردن کار. گفتم معنای اراده چیست؟ فرمود: استقرار کار. پرسیدم معنای قدر چیست؟ جواب داد: مشخص کردن مقدار اشیاء از قبیل طول و عرض آنها. سؤال کردم معنای قضا چیست؟ فرمود وقتی قضای الاهی به چیزی تعلق بگیرد آن را محقق میکند. این است که برگشتناپذیر است.)
بداء و قضا و قدر الهی
اهل سنت با بداء مخالفند و عمدتا تلقی خاصی از بداء را به شیعیان نسبت میدهند که مقبول شیعیان نیز نیست. مثلا فخر رازی (از عالمان برجسته اهل سنت) بداء را از عقاید شیعیان دانسته و مینویسد شیعیان بداء را بر خدا جایز میدانند بدین معنا که خدا معتقد به چیزی باشد و بعدا مشخص شود واقعیت غیر از آن بوده است. انتساب این نظر به شیعیان قابل قبول نیست چون شیعیان نیز این معنای خاص از بداء را با علم مطلق خداوند ناسازگار و نامقبول میدانند.. شیعیان معنای دیگری از بداء را در نظر دارند که افزون بر قرآن و روایات شیعی، در روایات و منابع اهل سنت نیز تایید شده است: تمامی تغییرات و تحولات در امور تشریعی و تکوینی، تفاوت در ظهور قدرت و اراده خداوند است بی آن که جهلی در علم و یا تغییری در قصد و اراده خداوند رخ دهد.
جستارهای وابسته
- الامر بین الامرین
- جبر و اختیار
- بدا
- جبرگرایی
پانویس
- ↑ نیز ر.ک: ابن منظور، ذیل «قضی»
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۵
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۶
- ↑ ر.ک: علامه حلی، ص۴۳۳
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۶
- ↑ ربانی گلپایگانی، ص۱۰۱؛ با اندکی تصرف
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۸
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۹
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۹
- ↑ طباطبائی، نهایه الحمکه، ۱۳۸۶ش، ج۴، ص۱۱۴۴-۱۱۴۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ص۱۰۶۹
- ↑ جرجانی، ج۸، ص۲۰۰ - ۲۰۱
- ↑ جرجانی، ج۸، ص۱۹۴
- ↑ جرجانی، ج۸، ص۱۶۴
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی، ص ۷۷۱
- ↑ ربانی گلپایگانی، ص۱۱۳
- ↑ طباطبائی، ص۲۹۵
- ↑ مطهری، انسان و سرنوشت، ص۵۶
- ↑ مصباح، ج۲، ص۴۴۶
- ↑ Flint, "Providence", 2010, pp.329-334.
- ↑ برقی، ج۱، ص۲۴۴
- ↑ فانی اصفهانی، بداء از نظر شیعه، ۱۳۹۴ش، ص۶۸.
- ↑ رازی؛ التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۹، ص۵۲.
- ↑ فانی اصفهانی، بداء از نظر شیعه، ۱۳۹۴ش، ص۸۰.
- ↑ فانی اصفهانی، بداء از نظر شیعه، ۱۳۹۴ش، ص۸۰ و ۹۹-۱۰۱.
- ↑ از جمله آیات مورد استناد اشاعره میتوان بدین آیات مثال زد: وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ (ترجمه: و اگر خداوند میخواست آنان را بر طریق هدایت فرا میآورد)، فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ (ترجمه: و اگر میخواست همگی شما را هدایت میکرد)و إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ (ترجمه: سخن ما درباره چیزی که ارادهاش را کردهایم فقط این است که به آن میگوییم موجود شو، و بیدرنگ موجود میشود)؛ ر.ک: جرجانی، ج۸، ص۱۹۷-۱۹۹
- ↑ ما شاء الله کان و ما لم یشأ لم یکن
منابع
- ابن منظور، لسان العرب
- برقی، احمد بن محمد، المحاسن، تصحیح و تعلیق جلالالدین محدث، قم: دارالکتب الاسلامیة
- جرجانی، سید شریف علی بن محمد، شرح المواقف، بیروت: دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۹ق / ۱۹۹۸م
- رازی، فخر الدین محمّد، التفسیر الکبیر، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۰ق
- ربانی گلپایگانی، علی، جبر و اختیار، بحثهای استاد جعفر سبحانی، قم: مؤسسه تحقیقاتی سیدالشهداء، تابستان ۱۳۶۸
- علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیق حسن حسن زاده آملی، قم: موسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، ۱۴۲۲ق / ۱۳۸۰ش
- طباطبائی، سید محمدحسین، نهایة الحکمة، قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین
- طباطبائی، سید محمدحسین، نهایه الحمکه (همراه با تعلیقات غلامرضا فیاضی)، قم: موسسه امام خمینی، ۱۳۸۶ش.
- فانی اصفهانی، سید علی، بداء از نظر شیعه، ترجمه سیدمحمدباقر بنی سعید لنگرودی، انتشارات امام علی بن ابیطالب(ع)، ۱۳۹۴ش
- قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، تعلیق الامام احمد بن الحسین بن ابی هاشم، قاهره: مکتبة وهبة، چاپ سوم، ۱۴۱۶ق / ۱۹۹۶م
- مصباح، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بین الملل، ۱۳۷۸
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری ج۶ (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، تهران: انتشارات صدرا، چاپ ششم ۱۳۷۷
- مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت
- Flint, Thomas P., "Providence", in: A companion to philosophy of religion, 2nd ed. / edited by Charles Taliaferro, Paul Draper, and Philip L. Quinn, Blackwell Publishing Ltd, 2010