حیاءحَیاء، یکی از صفات پسندیده نفسانی است که در شرع مقدس بر آن تاکید شده که مقابل آن صفت رذیله بیشرمی قرار دارد؛از حیا در بابهای طهارت ، زکات ، حج و جهاد سخن گفتهاند. فهرست مندرجات۲ - معنای لغوی حیاء ۳ - حیاء درلغتنامههای عربی ۴ - متضاد حیاء ۵ - هم معنا گرفتن حیاء و خجل ۶ - حیاء در قرآن ۶.۱ - نسبت دادن فعل حیاء به خداوند در قرآن ۶.۲ - تفسیر حیاء در سورههای قصص و احزاب ۷ - حیاء در احادیث ۷.۱ - انواع کلی حیاء ۷.۲ - صفات متضاد حیاء در احادیث ۷.۳ - خاستگاه حیاء ۷.۴ - ترغیب افراد به حیاء ۷.۴.۱ - پیامدهای مثبت مادّی و معنوی حیاء ۷.۴.۲ - آثار کم حیایی ۷.۴.۳ - ارتباط حیاء با عقل و دین ۷.۴.۴ - اهمیت حیاء ۷.۵ - تبیین عملی و بیان مصادیق حیاء ۷.۶ - اقسام حیاء در احادیث ۷.۷ - الگوهای حیاء در احادیث ۸ - حیاء در اخلاق و عرفان ۸.۱ - حیاء از دیدگاه علمای اخلاق ۸.۲ - حیاء از ویژگیهای زنان ۸.۳ - اقسام حیاء از دیدگاه راغب اصفهانی ۸.۴ - کاربرد حیاء در متون عرفانی ۸.۵ - حیاء از دیدگاه قشیری ۸.۶ - حیاء از دیدگاه خواجه عبداللّه انصاری ۸.۷ - ماهیت حیاء و ریشه آن در عرفان ۸.۸ - حیاء از دیدگاه غزالی ۸.۹ - حیاء از دیدگاه حارث محاسبی ۸.۱۰ - درجات حیاء ۸.۱۱ - انواع حیاء ۸.۱۲ - حیاء از دیدگاه صوفیه ۸.۱۳ - اثر منفی غضب بر حیاء ۸.۱۴ - نهی از حیای نابجا ۸.۱۵ - اخلاص در حیاء ۹ - احکام حیا ۹.۱ - تحصیل حیا ۹.۲ - اعمال ضد حیا ۹.۳ - ترک واجب و حیا ۹.۴ - جهل و حیا ۹.۵ - نیازمند با حیا ۱۰ - فهرست منابع ۱۱ - پانویس ۱۲ - منابع ۱ - معنای اصطلاحی حیاحیا عبارت است از حالت و خویی نفسانی در انسان که مانع ارتکاب اعمال زشت میشود. مقابل آن، بیشرمی قرار دارد. ۲ - معنای لغوی حیاءحیاء از ریشه «ح ی و» یا «ح ی ی»، [۱]
خلیل بن احمد، کتاب العین، ذیل «حیو»، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
[۲]
اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، ذیل «حیا»، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
به معنای شرم داشتن [۳]
محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، ج۱، ص۶۳۸، یا، مقدمة الادب، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ش.
و آزَرم [۴]
دهخدا، ذیل «حیا».
[۵]
دهخدا.
و منظور از آن خودداری از انجام دادن کارهای زشت به سبب ترس از سرزنش شدن است. [۶]
فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، ذیل «ح ی ی»، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش.
۳ - حیاء درلغتنامههای عربیدر برخی لغتنامههای عربی، مصادر «اِستِحیاء»، [۷]
اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، ذیل «حیا»، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
«تَوبَه» (از ریشه وأب) و «حِشمت» (از ریشه حش م)؛ [۸]
ذیل «حیا»، ابن منظور، لسان العرب.
هم معنای آن تلقی شدهاند.
۴ - متضاد حیاء«وَقاحَت» (بیشرمی)، که حقیقت آن اصرار بر انجام دادن زشتیهاست، [۹]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۸، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
معنای متضاد آن است. [۱۰]
ابن فارس، ذیل «حی».
۵ - هم معنا گرفتن حیاء و خجلگاهی حیاء به جای «خَجَل» (تحیّر ناشی از فرط حیاء) به کار میرود، اما به اعتقاد ابوهلال عسکری [۱۱]
حسن بن عبداللّه عسکری، معجم الفروق اللغویه، ج۱، ص۲۱۲ـ ۲۱۳، الحاوی للکتاب ابی هلال العسکری و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم ۱۴۱۲.
این کاربرد، نوعی توسع معنایی حیاء است، زیرا حیاء در اصل شرم کردن از انجام دادن کاری است که هنوز به وقوع نپیوسته و خَجَل، شرمگین شدن در برابر امری است که انجام پذیرفته است.
۶ - حیاء در قرآنحیاء در قرآن دقیقاً به همین شکل نیامده، اما مفهوم «شرم داشتن» چهار مرتبه و با الفاظی از مصدر «استحیاء»، سه بار به کار رفته است: به صورت فعلِ منفیِ «لایَستَحیی» در آیه ۲۶ بقره و آیه ۵۳ احزاب، که در هر دو مورد به خدا نسبت داده شده است؛ و به صورت فعل مثبت «یَستَحیی» در آیه ۵۳ احزاب، که فاعل آن رسول اکرم است. این مفهوم یک بار هم به صورت مصدر «استحیاء» در آیه ۲۵ قَصَص آمده و به دختر حضرت شُعَیب علیهالسلام نسبت داده شده است. ۶.۱ - نسبت دادن فعل حیاء به خداوند در قرآنمفسران در نسبت دادن فعل حیاء به خداوند، به تأویل آیات ِ یاد شده پرداخته و گفتهاند شرم نکردن خداوند در آیه ۲۶ بقره، به معنای نترسیدن و منصرف نشدن خداوند از انجام دادن امری است که، برخلاف نظر بندگان، فی نفسه زشت نیست [۱۵]
طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه.
[۱۶]
ذیل آیه، طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
و در آیه ۵۳ احزاب به معنای منصرف نشدن خداوند از بیان حق است. [۱۷]
ذیل آیه، طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
[۱۸]
محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، ذیل آیه، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
به نظر فخررازی [۱۹]
محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، ذیل بقره: ۲۶، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
، بروز حالات نفسانی از قبیل حیاء و غَضَب دارای مبدأ (مقدمه) و منتهی (نتیجه) است. مثلا مبدأ حیاء احساسی است که در انسان به واسطه ترس از انتساب وی به انجام دادن کاری زشت پدید میآید و نتیجه این احساس ترک آن کار زشت است. چون انتقال از مبدأ به منتهی مستلزم تغییری در موجود شرم کننده است و تغییر نیز مختص جسم است و خداوند جسم نیست، پس انتساب این صفات به خداوند در واقع انتساب نتایج آن به ذات وی است. بنابراین، حیای خداوند به این معناست که وی از انجام دادن کار زشت منزه است و شرم نکردن خداوند بدان معنا نیست که وی اهل حیاء نیست و از انجام دادن کار ناپسند ابایی ندارد.
۶.۲ - تفسیر حیاء در سورههای قصص و احزابدر آیه ۲۵ قصص نیز استحیاء به صورت ظهور و بروز عفت و شدت حیاء در رفتار دختر شعیب معنا شده است. [۲۰]
ذیل آیه، طباطبائی، تفسیر المیزان.
در صدر آیه ۵۳ سوره احزاب هم حیای پیامبر اکرم از اعتراض به کسانی که با رعایت نکردن ادب موجب آزار ایشان شده بودند، به سکوت ایشان در برابر بیادبی آنان و برخاسته از حِلم ایشان تفسیر شده است. [۲۱]
طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه.
۷ - حیاء در احادیثحیاء به عنوان خُلقی که مایه تمایز انسان و حیوان و جامع خصال شایسته انسانی است، در حدیث، مورد توجه جدّی قرار گرفته و بر این اساس به ارتباط نزدیک آن با دو امر دین و اجتماع تصریح شده است. ۷.۱ - انواع کلی حیاءحیاء برحسب آنکه در برابر چه کسی صورت پذیرد، به دو نوع کلی تقسیم شده است: حیاء از خداوند و حیاء از انسانها. برای بیان این دو مفهوم، علاوه بر لفظ حیاء، از لفظ استحیاء و برخی مشتقات آن نیز استفاده شده است. با این همه، قرائن لفظی و معنوی موجود در احادیث به گونهای است که گاهی فقط یکی از دو مفهوم یاد شده قابل حمل بر الفاظ مذکور است [۲۳]
محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۴، ص۵۴، ج ۲، ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
و گاهی هر دو مفهوم را میتوان از الفاظ یاد شده استنباط کرد. [۲۵]
ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۹، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
۷.۲ - صفات متضاد حیاء در احادیثصفاتی چون «قِحَه» (یا قَحَه از ریشه «وقح» : کم حیایی) و مجازاً «خَلْع» (کندن لباس) و «بَذاء» (بدزبانی)، صفات متضاد حیاء تلقی شدهاند. [۲۷]
ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۴۰۰، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
[۲۸]
ابن بابویه، علل الشرایع، ج۱، ص۱۱۵، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم.
۷.۳ - خاستگاه حیاءعلم، صیانت نفس (از مکروهات و شبهات)، تواضع و توجه به اینکه خدا همواره به یاد بندگان است، از جمله خاستگاههای حیاء دانسته شده اند. ۷.۴ - ترغیب افراد به حیاءاحادیث راجع به حیاء، برحسب جهت گیری کلی آنها، بر دو دستهاند : احادیثی که ترغیب افراد را به حیاء، به عنوان امری اخلاقی، مورد توجه قرار دادهاند. پارهای از این احادیث، به صراحت اشخاص را به رعایت حیاء سفارش کرده و از محبوب بودن اهل حیاء در نزد خدا خبر دادهاند، زیرا خدا خود اهل حیاء است. [۳۵]
ابن بابویه، کتاب من لایَحضُرُه الفقیه، ج۳، ص۵۰۶، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
ازاینرو، حیاء در رأس نُه خُلقِ نیکِ دیگر، یکی از «مکارم اخلاق» معرفی شده است، چنانکه پیامبر اکرم در دعاهای خویش، حیاء از خداوند را از او درخواست کرده است. سفارش به حیاء حتی در خصوصیترین زوایای زندگی فردی نیز مطرح گردیده است. [۳۹]
سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، ج۲، ص۲۵۱، چاپ سعید محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۷.۴.۱ - پیامدهای مثبت مادّی و معنوی حیاءبه پیامدهای مثبت مادّی و معنوی حیاء نیز توجه شده است؛ مثلا براساس حدیثی نبوی، حیاء سراسر خیر است و جز خیر نتیجهای ندارد. [۴۲]
مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج۱، ص۴۷، بیروت: دارالفکر.
ابن بابویه در توضیح معنای این حدیث گفته است که حیاء انسان را، چه دیندار باشد چه غیردیندار، از پلیدیها بازمیدارد.
همچنین حیاء سبب همه زیباییها معرفی شده و وجود برخی امور در حوزه دین و مناسبات اجتماعی، مترتب بر آن دانسته شده است، از جمله انجام دادن فرایض دینی، دوری از زشتیها، رعایت حقوق والدین، وفای به عهد، صله رحم، برآوردن نیازهای دیگران و پذیرایی از مهمان. حیاء عیوب فرد را از دیگران میپوشاند و در کنار صداقت، حسن خلق و شکر نعمتهای الهی، گناهان انسان را به حسنات تبدیل مینماید، چنانکه به کار بستن همزمان حیاء، حسن خلق، وفای به عهد، تدبیر در امور و آزادمنشی موجب برانگیخته شدن اقبال عمومی جامعه به فرد میگردد. [۵۱]
ابن بابویه، الامالی، ج۱، ص۳۶۰، قم ۱۴۱۷.
۷.۴.۲ - آثار کم حیاییدر احادیث به آثار کم حیایی نیز اشاره شده، چنانکه کم حیایی (از خداوند) یکی از رذایل اخلاقی تلقی شده که ممکن است گریبانگیر دانشمندان شود. به گفته پیامبر اکرم، کم حیایی موجب بیتوجهی شخص به رعایت حدود شرعی و اخلاقی میشود. [۵۳]
محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۷، ص۱۰۰، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت.
بنابه وصیت امام علی به امام حسن، این خصلت باعث تضعیف «وَرَع» (ترک شبهات) و در نتیجه کم شدن ایمان و باورهای دینی انسان میشود و سرانجام او را مستحق عذاب الهی میکند. در بُعد اجتماعی، کم حیاییِ فرد به مُجاز شدن غیبت از وی میانجامد.
۷.۴.۳ - ارتباط حیاء با عقل و دیندر احادیث به ارتباط حیاء با عقل و دین، و به تبع آن ایمان، توجه شده است. مثلا حیاء از جنود عقل، چشم آن و همراه جدانشدنی عقل معرفی شده است. در این میان احادیثی وجود دارد که بر ربط وثیق دین (و ایمان) به حیاء تأکید میکند، از جمله دو حدیث «اَلحیاءُ مِنَ الایمانِ» و «اَلحیاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الایمانِ»، که بسامد بسیار دارند. [۵۹]
محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۸، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت.
[۶۰]
محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۱۱، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت.
[۶۱]
مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج۱، ص۴۶، بیروت: دارالفکر.
۷.۴.۴ - اهمیت حیاءدر برخی احادیث حیاء تا آنجا اهمیت یافته که لباس اسلام و خُلقی که اسلام با آن شناخته میشود [۶۶]
ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۹، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
معرفی گردیده و به افراد توصیه شده است که حیاء را میزانی برای سنجش اعمال خود قرار دهند. همچنین حیاء، صداقت، امانتداری و حسن خلق چهار خصلتی دانسته شدهاند که به اتفاق یکدیگر موجب تکمیل ایمان انسان و ورود وی به جرگه مؤمنان میشوند. اما برتری نقش حیاء در این باب با حدیث مشهور «لاایمانَ لِمَن لاحیاءَ لَه»؛ «هر که حیاء ندارد ایمان ندارد» به اوج میرسد و با روایتی تأیید میشود که براساس آن زایل شدن ایمان شخص، با سلب حیاء از او آغاز میشود. [۷۱]
ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۴۷، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
بنابراین، میتوان حیاء را توفیق الهی دانست که براساس اعمال بندگان، از جانب خداوند به آنان عطا میگردد یا از آنان سلب میشود. راغب اصفهانی [۷۳]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۹، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
در شرحِ حدیثِ «مَن لاحَیاءَ لَهُ فَلا ایمانَ لَهُ» بیان میدارد که چون حیاء اولین نشانه ظهور عقل در انسان، و ایمان آخرین مرتبه عقل است، کسب آخرین مرتبه بدون کسب مرتبه اول ممکن نیست. احادیثی هم وجود دارد که حیاء و ایمان را در عرض هم معرفی می کند که از دست رفتن یکی موجب از دست رفتن دیگری می شود. در این میان، ابن بابویه، براساس حدیثی نبوی، حیاء نداشتن از مردم و مرتکب کار قبیح و زشت در ارتباط با دیگران شدن را موجب بی توجهی به حیاء از خداوند میداند که سرانجام شخص را از حوزه دین خارج میکند.
۷.۵ - تبیین عملی و بیان مصادیق حیاءدستهای دیگر، احادیثی هستند که در آنها به تبیین عملی و بیان مصادیق حیاء پرداخته شده است. براساس این دسته از احادیث، حیاء باید آگاهانه، بجا و به اندازه باشد، چنانکه به سفارش رسول اکرم حیاء در امور گوناگون باید بجا و به اندازه شأن آنها باشد [۷۵]
ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۴۰۰، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
و به فرموده امام حسن عسکری علیهالسلام نیز زیاده روی در حیاء کردن از مصادیق اسراف است. بنابر حدیث دیگری از پیامبر اکرم، حیای واقعی از خداوند باید همانگونه که شایسته آن است صورت پذیرد، که این امر با یاد مرگ و مراقبت شخص از فکر و اندرون (شکم) خود تحقق مییابد [۷۷]
محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۴، ص۵۴، ج ۲، ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
بنابراین، حیاء از خداوند در مراعات واجبات و محرّمات شرعی ظهور و بروز مییابد. به گفته راغب اصفهانی، [۷۸]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۹، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
این حدیث متضمن سفارش افراد به تلاش برای شناخت خداوند نیز هست، زیرا تا انسان خدا را نشناسد او را بزرگ نخواهد شمرد و درنتیجه از او حیاء نخواهد کرد.
۷.۶ - اقسام حیاء در احادیثدر احادیث، حیاء به دو نوع تقسیم شده است: «حیای عقل» (حیای بجا) که عین علم و منشأ اسلام و ایمان و توانمندی فرد است؛ و «حیای حُمق» (حیای نابجا) که عین جهل است و موجب ضعف و پشیمانی میشود. [۸۰]
ابن شعبه، تحف العقول عن آلالرسول صلیاللّهعلیهم، ج۱، ص۲۰۱، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
به همین دلیل در احادیث، ترک کارهای خیر (از جمله کسب دانش) به سبب حیاء (نابجا) از دیگران، نهی شده و ترک نکردنِ کارهای خیر به سبب حیاء از مردم، سیره مؤمنان بیان گردیده است.
۷.۷ - الگوهای حیاء در احادیثسرمشق گرفتن افراد از یک اسوه، به منظور تخلق به حیاء، اهمیت بسیاری دارد و پیامبران و معصومان علیهمالسلام سرمشقهای حیاء معرفی شدهاند. [۸۷]
محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۷۲، ج ۲، ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
همچنین به پیروی مردم از اهل حیاء سفارش شده، تا آنجا که به حاکمان توصیه شده است کارگزاران حکومتی خود را از میان اهل حیاء انتخاب کنند.
عواملی چون رفت وآمد مکرر به مساجد موجب تقویت این فضیلت اخلاقی و درنتیجه ترک گناهان میشود، و عواملی چون فقر، دست نیاز به سوی دیگران درازکردن، شُرب خَمر، و حفظ نکردن وقار مایه از دست رفتن حیاء میگردد. بنابر سخنی از امام علی علیهالسلام، کثرتِ خطاهای فرد، موجب کم شدن حیای وی میشود. ۸ - حیاء در اخلاق و عرفاناز نظر علمای اخلاق، حیاء از جمله فضائلی است که از قوه عفت ناشی میشود. [۹۸]
احمد بن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ج۱، ص۴۱، چاپ حسن تمیم، بیروت (۱۳۹۸).
بر این اساس، حیاء از جمله ممیزات انسانی و ودیعهای الهی است تا خداوند به وسیله آن بشر را از زشتیهایی که به علت غلبه شهوت مرتکب میشود بازدارد و بدین طریق بین انسان و حیوان تمایز قرار دهد. [۹۹]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۷، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
۸.۱ - حیاء از دیدگاه علمای اخلاقعلمای اخلاق حیاء را اولین نتیجه ظهور قوه تمیز در انسان معرفی کردهاند که از همان اوان طفولیت بروز می کند، ازاینرو توصیه کردهاند که برای تربیت کودک باید در اولین قدم قوه حیاء را در وی تقویت کرد تا قدرت تشخیص نیکی و بدی در وی تقویت شود. [۱۰۰]
احمد بن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ج۱، ص۶۹، چاپ حسن تمیم، بیروت (۱۳۹۸).
[۱۰۱]
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ج۱، ص۲۲۲، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۵۶ش.
۸.۲ - حیاء از ویژگیهای زنانهمچنین حیاء، عقل و عفت از ویژگیهای زنان شایسته تلقی شده که به هنگام انتخاب آنان برای همسری باید بر دیگر خصال آنان مقدّم داشته شود، در غیر این صورت امور دین و دنیای مرد مختل خواهد شد. [۱۰۲]
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۶، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۵۶ش.
۸.۳ - اقسام حیاء از دیدگاه راغب اصفهانیراغب اصفهانی [۱۰۳]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۸، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
حیاء را برحسب آنکه در برابر چه کسی باشد به سه گونه تقسیم کرده است: حیای انسان از خداوند، حیای انسان از دیگر انسانها، و حیای انسان از نفس خود. به عقیده وی [۱۰۴]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۸ـ۲۶۹، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
شرم کردن از دیگران بدون حیاء کردن از خود، نشانه پست انگاشتن نفس خویش است و حیاء نکردن از خداوند نیز موجب میشود شخص حق تعظیم ذات وی را چنانکه باید به جا نیاورد؛ چیزی که ناشی از نشناختن خداوند است. بنابر نظر وی، [۱۰۵]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۷، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
حیاء مرکّب از دو صفت جُبن (ترس و ضعف نفس) و عفت است. بر این اساس، حیاء به دو نوع تقسیم میشود: حیایی که با شناخت صحیح پلیدیها و نیکیها و بجا صورت میگیرد، و ازاینرو جنبه مثبت دارد و ارزشمند است؛ و حیایی که از ترس یا خجالت شخص ناشی میشود و جنبه منفی دارد. اما راغب اصفهانی [۱۰۶]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۷، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
خجالتی بودن را در کودکان، برخلاف بزرگسالان، پسندیده میداند. به نظر وی، چون عفت با فسق جمع شدنی نیست، هیچ فاسقی اهل حیاء و هیچ فردِ باحیایی اهل فسق نیست. همچنین از آنجا که ترس با شجاعت جمع شدنی نیست، به ندرت ممکن است شخص شجاعی اهل حیاء و اهل حیایی شجاع باشد. هم از اینروست که اجتماع شجاعت و حیاء در فرد، فضیلت محسوب میشود. راغب اصفهانی [۱۰۷]
حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۸، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
راه کسب حیاء را در این میداند که شخص به هنگام دست زدن به کاری زشت، کسی را در نظر آورد که بزرگتر از وی برایش متصور نیست و ناظر بر اوست تا از این کار دست بکشد.
۸.۴ - کاربرد حیاء در متون عرفانیدر متون عرفانی کاربرد اصلی واژه حیاء برای بیان مفهومِ حیاء از خداوند است و اگرچه در مرتبه بعد برای مفهوم حیاء از انسانها نیز به کار برده شده، تعاریفی که برای حیاء ذکر گردیده ناظر به مورد اول است. از جمله، حیاء همان تعظیم ذات خداوند و برترین نوعِ آن مراقبت از اعمال است که باید در سه عرصه صورت پذیرد: مراقبت بر انجام دادن طاعات، ترک معصیت، و مراقبت از خواطری که بر قلب وارد میشود. [۱۰۸]
حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، ج۱، ص۱۸۱، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
بر این اساس، حیاء از خداوند در واقع شرم داشتن از رعایت نکردن اوامر الهی است.
۸.۵ - حیاء از دیدگاه قشیریهمچنین قشیری [۱۰۹]
عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۷ـ۲۱۸، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
تعریف حیاء را «در اختیار گرفتن دل به خاطر بزرگداشت پروردگار یکتا» ذکر کرده و، به نقل از جُنید، آن را حالتی دانسته که شخص با دیدن نعمتهایی که به وی ارزانی گردیده است و نیز قصور خود در امرِ بندگیِ خداوند، واجد آن میشود. منابع یاد شده حیاء را یکی از لوازم ضروری رابطه بین انسان و خداوند دانستهاند.
۸.۶ - حیاء از دیدگاه خواجه عبداللّه انصاریخواجه عبداللّه انصاری [۱۱۰]
عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، ج۱، ص۴۹، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۱۱۱]
عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، ج۱، ص۵۴، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
آن را یکی از مقامات سیر الی الحق و از مدارج سالکان این طریق میداند که از تعظیم خداوند، به شرط محبت به ذات وی، ناشی میشود.
۸.۷ - ماهیت حیاء و ریشه آن در عرفاندر متون عرفانی به بیان ماهیت حیاء و ریشه آن نیز پرداخته شده است، از جمله آنکه حیاء فعلی است که از طبع کریم نشئت میگیرد [۱۱۲]
حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۰، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
که، به همراه خوف و یقین و محبت و اجلال و تعظیم خداوند، از آثار اخلاص در بندگی است. [۱۱۳]
حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، ج۱، ص۱۷۰، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
در مقابل، کم حیایی از احوال ناپسند قلب [۱۱۴]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۲۱، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
و نشانه و نتیجه شقاوت آن شمرده شده است. [۱۱۵]
حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۲، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
[۱۱۶]
عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۷، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
چنانکه براساس حدیث «مَنْ اَلْقی جِلْبابَ آلْحَیاءِ فَلاغیبَةَ لَهُ» (هرکس پوشش حیاء را براندازد، غیبت کردن از او اشکال ندارد)، غیبت کردن از کسی که حیاء را رعایت نکند و تجاهر به فسق نماید، مجاز است. [۱۱۷]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۳، ص۱۵۳، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
۸.۸ - حیاء از دیدگاه غزالیغزالی در ضمن بیان مقام صدّیقان، که یکی از درجات یقین است، حیاء را یکی از نتایج این درجه از یقین بنده به خداوند، که به واسطه آن همواره خدا را ناظر بر اعمال خود میبیند، معرفی کرده [۱۱۸]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۷۵، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
و به هنگام بیان آن دسته از معانی باطنی که روح نماز بر آنها استوار است نیز به برقراری همین رابطه بین یقین و حیاء اشاره نموده، چنانکه رعایت پنج معنای باطنی حضور قلب، فهم معانی عبارات نماز، توجه به عظمت ذات خدا، خوف و رجا، به کسب یقین از سوی نمازگزار میانجامد و این یقین نیز وی را به رعایت حیاء، به عنوان یکی از معانی باطنی یاد شده، رهنمون میگردد. [۱۱۹]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۱۶۲ـ۱۶۳، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
[۱۲۰]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۲۸۷، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
۸.۹ - حیاء از دیدگاه حارث محاسبیحارث محاسبی [۱۲۱]
حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۰، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
حیاء را موهبتی الهی میداند که خداوند آن را به هرکسی که بخواهد عنایت میکند. به نظر او، این موهبت هم برای انسان مطیع خداوند و هم برای شخص عاصی سودمند است، زیرا با رعایت این خُلق، انسانِ مطیع، زشتیهای وجود خود را از بین میبرد و انسان عاصی هم با رعایت آن میتواند از ارتکاب دیگر گناهان دور بماند.
۸.۱۰ - درجات حیاءدر متون عرفانی به درجات و انواع حیاء نیز پرداخته شده است. خواجه عبداللّه انصاری [۱۲۲]
عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، ج۱، ص۵۴ـ۵۵، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
حیاءِ (بندگان از خداوند) را دارای سه درجه دانسته است: اول، حیایی که از علم بندگان به اینکه خدا ناظرِ اعمال آنهاست ناشی میگردد و به تحمل سختیها و ناپسند داشتن گناه میانجامد؛ دوم، حیایی که از علم بنده به نزدیکی خدا به او ناشی میشود و درنتیجه آن بین بنده و خدا انس و محبت ایجاد میگردد و شخص از پرداختن به کار خلق میپرهیزد؛ سوم، حیایی که از شهود حضرت حق حاصل میشود و برای آن غایتی متصور نیست، به گونهای که در این حالت بین بنده و خدا فاصلهای وجود ندارد و هیچ امری قادر به ایجاد تفرقه بین آنها نیست.
۸.۱۱ - انواع حیاءقُشَیری [۱۲۳]
عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۶ـ۲۱۷، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
نیز از هفت نوع حیاء نامبرده است، بیآنکه آنها را تعریف کند، اما باتوجه به مثالهایی که برای هریک آورده است میتوان آنها را به دو دسته کلی تقسیم کرد: اول، حیای موجودِ فَرادَست (خداوند یا انسان) در برابر موجود فرودست، که در این صورت انسان فرادست متحمل مشقت ناشی از این کار میگردد. این حیاء درواقع لطف موجود فرادست در حق فرودست خود است و بر دو نوع «حیای إنعام» از جانب خداوند و «حیای کرم» از جانب انسان فرادست تقسیم میشود. دوم، حیای موجود فرودست در برابر فرادست خود (خدا یا انسان)، به واسطه درک عظمت او و نقص و حقارتی که در خود یا درخواستهایش میبیند، که عبارت است از: حیای جنایت (ارتکاب به گناه)، حیای تقصیر، حیای إجلال، و حیای استحقار از سوی بندگان در برابر خداوند، و حیای حشمت از سوی انسان فرودست در برابر انسان فرادست.
۸.۱۲ - حیاء از دیدگاه صوفیهصوفیان و عارفان معتقدند که آیه «اَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ آللّهَ یَری» (آیا نمیداند که خداوند به آنچه میکند آگاه است؟) افراد را به حیاء از خداوند فرامیخواند. [۱۲۵]
عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۴، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۱۲۶]
عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، ج۱، ص۵۴، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
به اعتقاد صوفیه، هیچ موجودی شایستهتر از خدا برای آنکه از او حیاء شود وجود ندارد و حیاء از خداوند باید بر حیاء از مردم مقدّم داشته شود، [۱۲۷]
حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۱، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
[۱۲۸]
حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۳، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
چنانکه به واسطه حیاء از خداوند وی نیز از بندگانش حیاء خواهد کرد. [۱۲۹]
عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۷، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
به نظر آنان حیاء شرایط و آدابی دارد. بر این اساس کسی که خوف از خداوند و وَرَع در وجودش نیست واجد حیاء نخواهد شد و حیاءکننده از خدا همواره در حالت فرمانبرداری و سکوت محض در برابر اوست و باید این حالت را با دور نگهداشتن خود از افراد و مجالسی که باید از آنها حیاء کرد حفظ نماید. [۱۳۰]
عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۶، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
همچنین با تفکر در این امر که خدا با وجود کم حیایی بندگان از ذات وی همچنان گناهان و خطاهای آنان را میپوشاند، در تقویت خصلت حیاء از خداوند بکوشد. [۱۳۱]
حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، ج۱، ص۱۵۴، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
۸.۱۳ - اثر منفی غضب بر حیاءغضب از عواملی است که بر حیای شخص تأثیر منفی دارد، به طوری که وی در حالت غضب پرده حیاء را خواهد درید. [۱۳۲]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۳، ص۱۶۸، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
همچنین «س تر عورت»، به عنوان یکی از شروط نمازگزاردن، در ایجاد حالت خوف و حیاء در نمازگزار مؤثر دانسته شده است. [۱۳۳]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۱۶۵ـ۱۶۶، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
۸.۱۴ - نهی از حیای نابجااشخاص از حیای نابجا نهی شدهاند [۱۳۴]
حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، ج۱، ص۱۴۰، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
و گدایی کردن به سبب آنکه شخصِ مقابلِ سائل برای برآورده کردن نیاز وی به نقصان مالی دچار میشود و به اجبار و از روی حیاء به این کار اقدام میکند حرام تلقی شده است. [۱۳۵]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۴، ص۲۱۰، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
۸.۱۵ - اخلاص در حیاءهمچنین به افراد توصیه کردهاند که حیاء صرفآ از روی اخلاص و برای کسب رضای الهی صورت گیرد و از آمیخته شدن آن با ریا پرهیز شود. [۱۳۶]
حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۱، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
[۱۳۷]
حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۳، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
ابن عربی بابهای ۱۲۸ و ۱۲۹ فتوحات [۱۳۸]
ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۲۲۳ـ۲۲۶، بیروت: دارصادر.
را به بیان اسرار حیاء و تفسیر عرفانی آن اختصاص داده است.
۹ - احکام حیا۹.۱ - تحصیل حیاتحصیل فضائل اخلاقی از جمله حیا، مستحب است. ۹.۲ - اعمال ضد حیاارتکاب اعمالی که موجب از بین رفتن حیا در میان برادران دینی نسبت به یکدیگر میشود، مکروه است. ۹.۳ - ترک واجب و حیاحیا نمیتواند عذر شرعی برای ترک واجب یا فعل حرام باشد؛ [۱۴۲]
توضیح المسائل مراجع ج۱، ص۲۳۰.
[۱۴۳]
التنقیح (الإجتهاد و التقلید)، ص۲۵۷.
۹.۴ - جهل و حیاچنان که نمیتواند برای باقی ماندن بر جهل به وظایف شرعی و ترک پرسش عذر به شمار آید. ۹.۵ - نیازمند با حیابه نیازمند ی که به جهت حیا ازگرفتن زکات خودداری میکند، جایز، بلکه مستحب است به ظاهر تحت عنوان هدیه و در واقع به قصد زکات، زکات بدهند. ۱۰ - فهرست منابع(۱) قرآن. (۲) ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷. (۳) ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم. (۴) ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش. (۵) ابن بابویه، کتاب من لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴. (۶) ابن بابویه، معانی الاخبار، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش. (۷) ابن شعبه، تحف العقول عن آلالرسول صلیاللّه علیهم، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش. (۸) ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر. (۹) ابن فارس. (۱۰) ابن ماجه، سنن ابن ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست. (۱۱) ابن منظور، لسان العرب. (۱۲) سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰. (۱۳) عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۱۴) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت. (۱۵) محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج ۲، ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳. (۱۶) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷. (۱۷) حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸. (۱۸) حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت. (۱۹) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹. (۲۰) دهخدا. (۲۱) حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش. (۲۲) محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ش. (۲۳) طباطبائی، تفسیر المیزان. (۲۴) فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش. (۲۵) طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن. (۲۶) حسن بن عبداللّه عسکری، معجم الفروق اللغویه، الحاوی للکتاب ابی هلال العسکری و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم ۱۴۱۲. (۲۷) محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت: دارالندوة الجدیدة. (۲۸) محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰. (۲۹) عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۳۰) کلینی، اصول کافی. (۳۱) مجلسی، بحار الانوار. (۳۲) احمد بن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت (۱۳۹۸). (۳۳) مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر. (۳۴) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۵۶ش. (۳۵) طبرسی، تفسیر مجمع البیان. ۱۱ - پانویس
۱۲ - منابعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حیاء»، شماره۶۶۶۴. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۳،ص۳۸۸-۳۸۹. |