زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه
 

ترور شخصیت نوح (قرآن)





یکی از روش‌های مبارزاتی زورگویان و دشمنان انبیاء تهمت زدن و افتراء و دروغ بستن به آنان و ترور شخصیت آنان بود.


۱ - افترای برتری طلبی به نوح



افترای برتری طلبی به نوح علیه‌السلام، با هدف لطمه زدن به شخصیت وی بود:
ولقد ارسلنا نوحا الی قومه... • فقال الملؤا الذین کفروا من قومه ما هـذا الا بشر مثلکم یرید ان یتفضل علیکم...
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم ... جمعیت اشرافی (و مغرور) از قوم نوح که کافر بودند گفتند: «این مرد جز بشری همچون شما نیست، که می‌خواهد بر شما برتری جوید! ... .

۱.۱ - دیدگاه علامه طباطبایی


کلمه ملا به معنای بزرگان و اشراف قوم است، و اگر آنان را در این آیه به وصف الذین کفروا من قومه، توصیف فرموده، این توصیف برای توضیح است نه احتراز، برای اینکه اصلا از اشراف قوم نوح کسی به او ایمان نیاورده بود، به دلیل اینکه بنا به حکایت قرآن کریم به او گفتند: و ما نراک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای.
سیاق دلالت می‌کند بر اینکه ملا و بزرگان قوم نوح، مطالب این دو آیه را در خطاب به عموم مردم می‌گفته‌اند تا همه را از نوح روی گردان نموده علیه او تحریک، و بر آزار و اذیتش تشویق کنند، تا شاید به این وسیله ساکنش سازند.
مطالبی که این دو آیه از گفته‌های آنان حکایت کرده اگر تجزیه و تحلیل شود برگشت به چهار یا پنج اشکال می‌کند که یا جنبه افتراء دارد، یا مغالطه.
اول اینکه گفتند: ما هذا الا بشر مثلکم یرید ان یتفضل علیکم، و حاصلش این است که نوح یک فرد بشر است مثل خود شما، اگر او در ادعای وحی الهی خود راست می‌گفت و راستی با عالم غیب اتصال داشت، شما هم باید مثل او اتصال می‌داشتید، چون شما در بشریت و لوازم آن هیچ دست کمی از او ندارید و چون چنین اتصالی در شما نیست پس او در ادعای خود کاذب است؟.
زیرا ممکن نیست کمالی در خور طاقت بشر باشد، ولی در میان تمامی افراد بشر فقط بک نفر به آن کمال برسد و بدون هیچ شاهدی مدعی آن گردد، پس دیگر هیچ وجهی برای عمل او نمی‌ماند، مگر اینکه بخواهد بر شما برتری یافته و ریاست کند. دلیلش هم همین است که به بانگ بلند می‌گوید: همه باید از من پیروی نموده و مرا اطاعت کنید، که در حقیقت حجتی که آورده‌اند منحل به دو حجت می‌شود.

۱.۲ - دیدگاه آیت‌الله مکارم


به هر حال آنها در سخنان خود سه نوع اتهام واهی و ضد و نقیض برای نوح قائل شدند، و هر یک را دلیل بر نفی رسالت او گرفتند.
نخست اینکه اصولا ادعای رسالت از ناحیه بشر دروغ است! چنین چیزی سابقه نداشت اگر خدا می‌خواست باید فرشتگانی بفرستد.
دیگر اینکه او مرد سلطه جویی است و این ادعا را وسیله‌ای برای رسیدن به این هدف قرار داده است.
سوم اینکه او عقل درستی ندارد و آنچه می‌گوید: از این رهگذر است!.
و از آنجا که پاسخ این ایرادها و اتهامات بی اساس و پریشان همه روشن بود و در آیات دیگر قرآن نیز آمده، قرآن در اینجا سخنی در این زمینه نمی‌گوید.
زیرا از یک سو مسلم است رهبر انسان باید از جنس خود او باشد تا با نیازها و دردها و مسائل انسان آشنایی داشته باشد، بعلاوه همیشه پیامبران از جنس بشر بوده‌اند. از سوی دیگر از زندگی پیامبران به خوبی روشن می‌شود که مساله برادری و تواضع و نفی هرگونه سلطه جویی از بارزترین صفاتشان بوده، و عقل و هوش و درایتشان نیز حتی بر دشمنانشان آشکار بوده و در لابلای گفته‌هاشان به آن اعتراف می‌کردند.

۲ - نسبت جنون به نوح



نسبت ناروای جنون به نوح علیه‌السّلام از سوی اشراف کافر قوم وی، توطئه‌ای دیگر جهت تخریب شخصیت وی بود:
ولقد ارسلنا نوحا الی قومه... • فقال الملؤا الذین کفروا من قومه... • ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتی حین.
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم... جمعیت اشرافی (و مغرور) از قوم نوح که کافر بودند گفتند... او فقط مردی است که به نوعی جنون مبتلاست! پس مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگش فرا رسد، یا از این بیماری رهایی یابد!)»
کذبت قبلهم قوم نوح فکذبوا عبدنا وقالوا مجنون وازدجر.
پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند، (آری) بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: «او دیوانه است! » و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد.

۲.۱ - تفسیر آیات


نخست از نوح نخستین پیامبر اولوا العزم و منادی توحید شروع کرده می‌گوید: ما نوح را به سوی قومش فرستادیم، او به آنها گفت که‌ای قوم من! الله خداوند یگانه یکتا را بپرستید که غیر از او معبودی برای شما نیست (و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره).
آیا با این بیان روشن از پرستش بتها پرهیز نمی‌کنید؟ (ا فلا تتقون).
نوح هم چنان به دعوت خود ادامه می‌داد و نشانه‌ای از برتری جویی و سلطه طلبی در کار او نبود، لذا او را به اتهام دیگری متهم ساختند و آن اتهام جنون و دیوانگی بود که همه پیامبران الهی و رهبران راستین را در طول تاریخ به آن متهم ساختند، گفتند:
او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است باید مدتی درباره او صبر کنید تا مرگ او فرا رسد و یا از این جنون شفا یابد! (ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتی حین). جالب اینکه آنها در این تهمت خود نسبت به این پیامبر بزرگ تعبیر به جنه را (دارای نوعی جنون است) به کار بردند، تا بر این واقعیت سرپوش نهند که زندگی این پیغمبر و سخنان او همگی بهترین نشانه عقل و دانش او است در حقیقت آنها می‌خواستند بگویند همه اینها درست است، ولی جنون فنون و چهره‌های مختلفی دارد که در بعضی مظاهر عقل نیز هست!! جمله فتربصوا به حتی حین ممکن است اشاره به انتظار مرگ نوح باشد که مخالفان برای آن دقیقه شماری می‌کردند تا آسوده خاطر شوند، و ممکن است تاکیدی بر نسبت جنون به او باشد یعنی انتظار بکشید تا از این بیماری بهبودی یابد!.
مطالبی که این دو آیه از گفته‌های آنان حکایت کرده اگر تجزیه و تحلیل شود برگشت به چهار یا پنج اشکال می‌کند که یا جنبه افتراء دارد، یا مغالطه.
اول اینکه گفتند: ما هذا الا بشر مثلکم یرید ان یتفضل علیکم، و حاصلش این است که نوح یک فرد بشر است مثل خود شما.
دوم اینکه گفتند: و لو شاء الله لانزل ملائکة، که حاصلش این است که اگر خدا خواسته باشد ما را به دعوت غیبی خود بخواند، باید یکی از ملائکه مقرب خود، و یکی از شفعایی که واسطه میان ما و خدا است برای این کار انتخاب کند، و به سوی ما گسیل بدارد نه یک بشری که هیچ نسبت و ارتباطی با او ندارد.
سوم اینکه گفتند: ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین، و حاصلش این است که اگر دعوت او حق بود، نظیر و مانندی برایش پیدا می‌شد و تاریخ گذشتگان مانندی برای او سراغ می‌داد و قطعا پدران و نیاکان ما از ما بهتر و عاقل‌تر بودند و در اعصار آنان چنین دعوتی اتفاق نیفتاده، پس این دعوت نوظهور و دروغی است.
چهارم اینکه گفتند: ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتی حین، کلمه به جنة، یا مصدر است، و به معنای مجنون است و یا اینکه مفرد جن است، و معنای به جنة، این است که: فردی از جن در او حلول کرده، و این مرد با زبان آن جن حرف می‌زند، برای اینکه چیزهایی می‌گوید که عقل سلیم آن را قبول ندارد، و نیز چیزهایی می‌گوید که جز دیوانگان آن را نمی‌گویند، پس ناگزیر مدتی صبر کنید شاید از این کسالت بهبودی یابد و یا بمیرد و شما از شرش راحت شوید.

۳ - نسبت گمراهی به نوح



ترور شخصیت نوح علیه‌السّلام با نسبت ناروای گمراهی به آن حضرت، از سوی اشراف و سرشناسان قومش نمونه دیگری از بی‌احترامی به این پیامبر بزرگ خدا یود:
لقد ارسلنا نوحا الی قومه... • قال الملا من قومه انا لنرک فی ضلـل مبین.
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم... . (ولی) اشراف قومش به او گفتند: «ما تو را در گمراهی آشکاری می‌بینیم!»

کلمه ملا به معنای اشراف و بزرگان قوم است، و این طبقه از افراد اجتماع را از این نظر ملا گفته‌اند که هیبت آنان دل‌ها، و زینت و جمال‌شان چشم‌ها را پر می‌کند، و اگر با این تاکید شدید نسبت ضلالت به او داده‌اند، برای این است که این طبقه هرگز توقع نداشتند که یک نفر پیدا شود و بر بت پرستی آنان اعتراض نموده، صریحا پیشنهاد ترک خدایان‌شان را کند و از این عمل انذارشان نماید، لذا وقتی با چنین کسی مواجه شده‌اند تعجب نموده، او را با تاکید هر چه تمامتر گمراه خوانده‌اند، این هم که گفته‌اند: ما به یقین تو را گمراه می‌بینیم، مقصود از دیدن، حکم کردن است، یعنی به نظر چنین می‌رسد که تو سخت گمراهی.
قوم نوح به جای اینکه از دعوت اصلاحی این پیامبر بزرگ که توام با نهایت خیرخواهی بود استقبال کنند، به آئین توحید بپیوندند و دست از ستم و فساد بردارند، جمعی از اشراف و ثروتمندانی که منافع خود را با بیداری مردم در خطر می‌دیدند، و مذهب او را مانعی بر سر راه هوسرانی‌ها و هوسبازی‌های خویش مشاهده می‌کردند صریحا در جواب نوح گفتند: ما ترا در گمراهی آشکار می‌بینیم (قال الملا من قومه انا لنراک فی ضلال مبین) ملا معمولا به جمعیتی گفته می‌شوند که عقیده واحدی برای خود انتخاب کرده‌اند و اجتماع و شکوه ظاهری آنها چشم‌ها را پر می‌کند، زیرا ماده اصلی این لغت به معنی پر کردن است، و در قرآن مجید این تعبیر بیشتر در مورد جمعیت‌های خودخواه و خودکامه‌ای که ظاهری آراسته، و باطنی آلوده دارند، و صحنه‌های مختلف اجتماع را با وجود خود پر می‌کنند، اطلاق شده است.

۴ - افترای دروغگو بودن به نوح



افترای دروغگو بودن به نوح علیه‌السّلام از سوی اشراف قومش، با هدف ترور شخصیت آن حضرت از نمونه‌های دشمنی و مبارزه با آن پیامبر بود:
ولقد ارسلنا نوحا الی قومه... • فقال الملا الذین کفروا من قومه... ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کـذبین.
ما نوح را بسوی قومش فرستادیم... . اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند:... برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو تصور می‌کنیم!»

۱.۲ - دیدگاه آیت‌الله مکارم


آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند:
نخست، اشراف و ثروتمندانی که از قوم نوح کافر بودند، گفتند ما تو را جز انسانی همانند خود نمی‌بینیم (فقال الملا الذین کفروا من قومه ما نراک الا بشرا مثلنا).
دلیل دیگر آنها این بود که گفتند‌: ای نوح، ما در اطراف تو، و در میان آنها که از تو پیروی کرده‌اند کسی جز یک مشت اراذل و جوانان کم سن و سال ناآگاه و بی خبر که هرگز مسائل را بررسی نکرده‌اند نمی‌بینیم (و ما نراک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای) اراذل جمع ارذل (بر وزن اهرم) است و آن خود نیز جمع رذل می‌باشد که به معنی موجود پست و حقیر است خواه انسان باشد یا چیز دیگر.
بالآخره سومین ایراد آنها این بود که می‌گفتند قطع نظر از اینکه تو انسان هستی نه فرشته، و علاوه بر اینکه ایمان آورندگان به تو نشان می‌دهد که دعوتت محتوای صحیحی ندارد، اصولا ما هیچگونه برتری برای شما بر خودمان نمی‌بینیم تا به خاطر آن از شما پیروی کنیم (و ما نری لکم علینا من فضل) و به همین دلیل، ما گمان می‌کنیم که شما دروغ گو هستید (بل نظنکم کاذبین).

۴.۲ - دیدگاه علامه طبرسی


«و ما نری لکم علینا من فضل» و ما برای تو و همراهانت فضیلت و برتری بر خود نمی‌بینیم زیرا مزیت و برتری افراد بواسطه مال بسیار و منزلت و مقام و یا شرافت نسبی است... و اینکه آنان از این راه وارد شدند برای آن بود که نسبت بطریقه استدلال نادان و جاهل بودند، و اگر براستی از راه معجزاتی که دلیل بر نبوت و پیغمبری آن حضرت بود وارد می‌شدند بخوبی می‌دانستند که او پیغمبر خدا است و کسانی که بدو ایمان آورده به حقیقت مؤمن هستند، و هر که به مخالفت با آن حضرت برخاسته کافر است، و اساسا این طرز تفکر و استدلال دنیا داران است که همیشه دین داران را وقتی فقیر باشند کوچک شمرده و تحقیر می‌کنند و پست می‌شمارند اگر چه در پیشگاه خدای سبحان گرامی و محبوب باشند. «بل نظنکم کاذبین» و این دنباله سخن سران قوم نوح بود که به آن حضرت می‌گفتند: بلکه ما شما را مردمانی دروغگو می‌پنداریم.

۱.۱ - دیدگاه علامه طباطبایی


بل نظنکم کاذبین، کلمه بل، اعراض از مطالب قبل از خود را می‌رساند، و در اینجا اعراض از احتجاج قبلی را می‌فهماند که قبلا نیز به آن اشاره کردیم، پس حاصل معنای این جمله این است که ما نه تنها در شما فضیلتی نمی‌بینیم که پیرویتان را بر ما واجب کند، بلکه مطلب دیگری اینجا هست که ایجاب می‌کند ما شما را پیروی نکنیم، و آن این است که ما شما را دروغگو می‌دانیم.
و معنای آیه، آن طور که از سیاق بر می‌آید (و خدا داناتر است) این است که وقتی در شما (صاحبان دعوت دینی) چیزی که صحت دعوتتان را نشان دهد دیده نمی‌شود، و شما با اینکه از مزایای حیات یعنی مال و جاه، تهیدست هستید، مع ذلک اصرار دارید که ما تسلیم شما شده و اطاعتتان کنیم، همین اصرار شما این گمان را در دل ما قوی می‌سازد که شما در این ادعایتان دروغگو بوده و می‌خواهید به این وسیله آنچه که از امتیازات دنیوی که در دست ما است از چنگ ما در آورید. و کوتاه سخن اینکه این اصرار شما نشانه و شاهدی است که عادتا این فکر را در دل آدمی می‌اندازد که دعوت شما صرف یک دروغ، و نیرنگی برای جمع کردن و به دست آوردن ثروت مردم و به دنبالش آقایی و ریاست و حکومت بر مردم بیش نیست و این نظیر گفتار دیگری است که خدای تعالی (در مثل این داستان) از کفار حکایت کرده و فرموده: فقال الملا الذین کفروا من قومه ما هذا الا بشر مثلکم یرید ان یتفضل علیکم.
و با این بیان روشن می‌شود که چرا دروغگویی را مستند به ظن کردند نه به جزم (چون گفتند: ما می‌پنداریم که شما دروغگوئید، و نگفتند: ما یقین داریم که شما دروغگویید، برای اینکه از اصرار نوح و یارانش این را حدس زدند) و نیز روشن می‌شود که مراد از کذب، کذب مخبری است نه کذب خبری. یعنی خواسته‌اند بگویند شما دروغگوئید، نه اینکه بگویند خبری که می‌دهید دروغ است چون آن حضرات خبری نداده بودند تا راست باشد یا دروغ.

۵ - پانویس


 
۱. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۲۳.    
۲. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۲۴.    
۳. هود/سوره۱۱، آیه۲۷.    
۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۳۷.    
۵. مکارم شیرازی، ناصرف تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۲۶-۲۲۷.    
۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۲۳ - ۲۵.    
۷. قمر/سوره۵۴، آیه۹.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۲۵.    
۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۳۷-۳۸.    
۱۰. اعراف/سوره۷، آیه۵۹.    
۱۱. اعراف/سوره۷، آیه۶۰.    
۱۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۸، ص۲۱۹.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۲۲۰.    
۱۴. هود/سوره۱۱، آیه۲۵.    
۱۵. هود/سوره۱۱، آیه۲۷.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۹، ص۷۱.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج‌۵، ص۲۶۴.    
۱۸. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۲۴.    
۱۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۰، ص۳۰۴.    


۶ - منبع



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۵۳۳، برگرفته از مقاله «ترور شخصیت نوح».    


رده‌های این صفحه : ترور | حضرت نوح | موضوعات قرآنی




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.