صمد (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی

صمد از اسما و صفات خداوند، به معناى کسى که هر سیادت و آقایی به او منتهى مى شود. و کسى که همواره بوده و خواهد بود. و کسی که جای خالی ندارد. این واژه تنها یک بار در قرآن آمده است: «اللَّهُ الصَّمَدُ».

معنی صمد در روایات

در کتاب «معانی الاخبار» شیخ صدوق چندین روایت در معنی صمد آمده است، من جمله روایات زیر:

۱- حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ یونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام حِینَ سُئِلَ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ‌ الصَّمَدُ الَّذِی لَا جَوْفَ لَهُ. ربیع بن مسلم گوید: از موسى بن جعفر علیه السلام شنیدم که هنگامی که از او درباره معنی صمد پرسیدند، فرمود: «صمد» آن چیزیست که جوف‌ (جای خالی) ندارد.

۲- حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ الصَّیرَفِی عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاک مَا الصَّمَدُ؟ قَالَ السَّیدُ الْمَصْمُودُ إِلَیهِ فِی الْقَلِیلِ وَ الْکثِیرِ. داود بن قاسم جعفرى گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: -فدایت گردم- «صمد» چیست؟ فرمود: سرور والامقامى که تمامى آفریدگان براى هر چیز چه اندک و چه بسیار رو بسوى او آرند.

پانویس

  1. لسان العرب، ج۷، ص۴۰۴، «صمد»
  2. مجمع البیان، ج۹-۱۰، ص۸۶۱
  3. معانی الأخبار، ص ۶
  4. سوره اخلاص
  5. معانی الأخبار، ص ۶
  6. معانی الأخبار، ص ۶
  7. معانی الأخبار، ترجمه محمدى، ج‌۱، ص ۱۶

منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.