غالیان
غالیان، یا غُلات (همچنین غُلاة) عنوانی برای گروهها و افراد افراطی در مذهب شیعه. در کتابهای ملل و نحل، غلو بهمعنای عقیدههای افراطی در باب ائمه(ع) و رساندن آنها به حد خدایی یا نبوت آمده است.
برخی از معروفترین فرقههای غالی که در کتابهای ملل و نحل آمده است عبارتند از: سبائیه، کیسانیه، بیانیه، خطابیه، قرامطه و تفویضیه. الوهیت ائمه(ع)، حلول خدا در آنان، نبوت ائمه، تناسخ و نسخ شرایع برخی از عقاید غلات است.
کتابهای ملل و نحل، بسیاری از فرقههای غالی را زیرمجموعه شیعه قرار دادهاند. بررسی عقاید این فرقهها و احوال پایهگذاران آنها و موضعگیری امامان و عالمان بزرگ شیعه، بیرون بودن غالیان از تشیع را نشان میدهد.
غلو
«غلوّ» در لغت بهمعنای زیاده و گزافهگفتن و در معتقدات دینی و مذهبی بدین معنا است که انسان چیزی را که بدان اعتقاد دارد، از حدّ خود بسیار فراتر ببرد. در ملل و نحل، غلوّ به ائمه اهل بیت اختصاص یافته و در معنای به حد نبوت یا خدایی رساندن آنان بهکار رفته است. از این روی، هر گاه واژۀ «غلات» در ملل و نحل بدون قرینه به کار برود، منظور از آن افراد یا فرقههایی هستند که به خدایی امامان شیعه یا حلول روح خدایی در آنان اعتقاد داشتهاند.
حکم فقهی
برخی فقهای شیعه، غلات را خارج از فرقههای شیعی و حتی مسلمانان دانسته و آنان را به اجماع کافر دانستهند.
گروههای مشهور غالیان
سبائیه (سبئیه)
این فرقه منسوب به عبدالله بن سبا است و در منابع، عقایدی غلو آمیز از قبیل رجعت و بازگشت حضرت محمد(ص) به دنیا، خدا بودن حضرت علی(ع)، تناسخ و... به آن نسبت دادهاند. همچنین در برخی کتابها، اصل ظهور شیعه و نیز بسیاری از عقاید شیعه را به او نسبت میدهند.
برخی معتقدند که طبق تحقیقات تاریخی در زمان حضرت علی(ع) شخصی به نام عبدالله بن سبا وجود نداشته و داستان عبدالله بن سبا، افسانه است و فرقهای منسجم از غلات به نام سبائیه به رهبری عبدالله بن سبا، در زمان آن وجود نداشته است. با این حال، از شواهد تاریخی و روایی برمیآید که در زمان آن حضرت، عدهای دربارۀ او عقایدی غلوآمیز داشتهاند.
کیسانیه
فرقه کیسانیه در کتب ملل ونحل به عنوان یکی از فرقههای اصلی شیعه و در ردیف فرقههایی همانند امامیه و زیدیه قرار گرفته است. این فرقه، پس از فرقه سبائیه به عنوان اصلیترین، انتشار دهنده عقاید غلوآمیز درباره ائمه اطهار مطرح شده است، تا جایی که گاه اصل غلو را از این فرقه میدانند.
اصل این فرقه منسوب به کیسان است. دربارۀ کیسان اقوال زیر مطرح شده است:
- لقب یکی از غلامان آزادشدۀ حضرت علی(ع) که در قیام مختار بر ضد بنیامیه نقش اصلی را داشت.
- لقب «ابوعَمره»، رئیس پلیس کوفه در زمان تسلط مختار بر کوفه.
- لقب خود مختار ثقفی.
- لقب محمد بن حنفیه فرزند حضرت علی(ع.
در کتب ملل و نیز نوشتههای مستشرقان، نکات زیر را به مختار نسبت دادهاند:
- مختار، اولین غالی بود که از غلو در راه جذب شیعیان به خود و پیشبرد قیامش سود میجست؛
- مختار با بدعتهای خود نوع جدیدی از دین آورد؛
- اولین بار مختار عقیده مهدویت را مطرح ساخت. او محمد بن حنفیه را مهدی موعود و خود را نمایندۀ او معرفی کرد؛
- عقیدۀ بداء، یعنی تغییر در علم الاهی، را او اختراع کرد؛
- مختار ادعای نبوت داشت.
همچنین عقاید زیر را نیز به کیسانیه نسبت دادهاند:
- اعتقاد به رجعت و بازگشت رهبران خود به دنیا پس از مرگ؛
- اعتقاد به بداء؛
- اعتقاد به تناسخ؛
- تأویل زیاد در قرآن؛
- اعتقاد به این که حضرت علی در ابرها است؛
- اعتقاد به پیامبری حضرت علی و سه فرزندش، حسن، حسین و محمد بن حنفیه؛
- اعتقاد به این که امام رمز علم الاهی است؛
- اعتقاد به این که فقط امام میتواند شریعت را تأویل بکند.
برخی معتقدند قیام مختار، قیامی سیاسی، با هدف انتقام از قاتلان شهیدان کربلا و براندازی حکومت بنی امیه بود. او برای گرد آوردن شیعیان به دور خود، نیاز به تأیید یکی از بزرگان اهل بیت داشت و این تأیید را از محمدبن حنفیه گرفت. در این قیام، مختار هیچ ادعای گزافی نداشت و صرفاً خود را صاحب اجازه از طرف محمد بن حنفیه معرفی میکرد و هیچ عقیدۀ کفرآمیزی ابراز نکرد. او هیچ فرقۀ مذهبی تشکیل نداد و اصلاً نام کیسانیه در آن زمان مشهور نبود.
در حقیقت، عباسیان برای پیشبرد نهضت خود و استفاده از شور و احساسات مردم، دربارۀ محمدبن حنفیه و فرزندش غلو کردند و آنان را امام قرار دادند تا بتوانند خلافت خود را منتسب به فرزندان حضرت علی و چنین القا کنند که آل علی به نفع آنان از حکومت دست برداشتهاند. بنابراین، منشأ غلو و ساختن فرقههای غالی آنان بودند، نه شیعیان.
مختاریه
مختاریه، از فرقههایی است که گاه به عنوان کیسانیه و گاه به عنوان یکی از زیرشاخههای کیسانیه مطرح میشود و مستقل از کیسانیه نیست.
هاشمیه
هاشمیه فرقهای است که به ابوهاشم عبدااله بن محمد بن حنفیه نسبت داده میشد. گفته میشد طرفداران او اعتقاد داشتند ابوهاشم، مهدی موعود بوده و زنده است و میتواند مردگان را زنده کند. شهرستانی این فرقه را یکی از زیرشاخههای کیسانیه به حساب آورد.
کربیه
کربیه، یاران «ابن کرب» یا «ابوکرب ضریر» هستند. به او چنین نسبت دادهاند که معتقد بود محمد بن حنفیه ملقّب به مهدی است و این لقب را پدرش، علی(ع)، به او داده است. او نمرده است و نخواهد مرد. اساساً مردن برای او امکانپذیر نیست. لیکن اکنون غایب شده است و مکان او معلوم نیست. روزی ظهور خواهد کرد و مالک زمین خواهد شد و تا رجوع او هیچ امامی نخواهد بود. از این فرقه، به عنوان زیرشاخۀ کیسانیه نام برده شده است.
یکی از افراد مهم این فرقه، شخصی به نام حمزة بن عماره بربری بود. او که اهل مدینه بود، پس از چندی از این فرقه جدا شد و ادعا کرد که محمد بن حنفیه، خدا و ابن کرب، پیامبر او و حمزه، امامی از طرف اوست و ادعا کرد که ۷ سبب از آسمان بر او نازل میشود که به وسیلۀ آنها زمین را میگشاید و مالک آن میشود. عدهای از اهالی مدینه به او پیوستند و گروهی را تشکیل دادند.
وقتی عقاید حمزه را به امام باقر(ع) خبر دادند، او را لعنت و عقاید او را تکذیب کرد و از یاران خود خواست تا از او بیزاری بجویند.
گفته میشود که حمزه اباحی مسلک بود و میگفت که هر کس امام خود را شناخت، در انجام هر کاری آزاد است. او حتی با دختر خود ازدواج کرد.
جناحیه
فرقۀ جناحیه به عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب منسوب است. چون پیامبر اکرم(ص) جعفر را پس از شهادت ذوالجناحین لقب داد، این فرقه را جناحیه خواندهاند. نمونهای از عقایدی که به عبدالله و یارانش نسب داده شده است بدین قرار است:
فرقههای حارثیه و حربیه و بعضی از عقاید آنان را منسوب به عبدالله بن معاویه میدانند.
مغیریه
فرقۀ مغیریه، به مغیرة بن سعید بجلی منسوب است که در زمان امام محمد باقر(ع) میزیست. مغیرة ابتدا خود را نایب از طرف امام باقر(ع) معرفی کرد. سپس، امام را به حد خدایی رساند و خود را پیامبر و امام او دانست. مغیره در راه پیشبرد اهداف خود از سحر و شعبده و نیرنگ استفاده میکرد. او در آغاز کار خود، با کمک یارانش، کتابهای حدیثی اصحاب امام را به بهانۀ استنساخ میگرفت و عقاید غلوآمیز خود را با سلسله اسنادی همانند آنچه در آن کتابها بود در نسخههای استنساخشدۀ آن کتابها جای میداد و کتب استنساخشده را در بین شیعیان رواج میداد.
برخی از عقاید نسبت داده شده به مغیره بدین قرار است:
به نوشتۀ تواریخ، مغیره و بیان بن سمعان، در سال ۱۱۹ق در کوفه به همراه عدهای دیگر از سران غُلات که از ۶ نفر تجاوز نمیکردند و به آنها وُصَفا میگفتند، قیام علنی خود را شروع کردند. خالد بن عبدالله قسری، حاکم عراق، آنها را محاصره کرد و با نفت سوزانید.
بعدها طرفداران مغیره خود را به محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن علی بن ابی طالب منتسب کردند و او را مهدی موعود دانستند. وقتی او کشته شد، گفتند او نمرده است، بلکه زنده است و در کوههای منطقهای به نام حاجز زندگی میکند تا زمان ظهورش برسد.
بیانیه
بیانیه، منتسب به بیان بن سمعان تمیمی نهدی، است. بیان مورد لعنت امام صادق (ع) بود.
کتابهای فرقهشناسی، عقاید زیر را به بیان و یارانش نسبت دادهاند:
- ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه او را وصی خود قرار داده است؛
- بیان ادعا میکرد که مقصود خداوند از بیان در آیه هَـٰذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ او است و خداوند نام او را در قرآن آورده و نبوت او را تثبیت کرده است؛
- ادعا میکردند که روح خدا در علی(ع)، بعد از علی در محمد بن حنفیه، پس از او در ابوهاشم و پس از وی در بیان فرود آمد.
- معتقد بودند که خداوند مانند یک انسان است و در پایان، همۀ قسمتهای بدن او غیر از صورتش نابود خواهد شد، زیرا در قرآن آمده است: كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ؛
- بیان ادعا داشت که با استفاده از اسم اعظم خدا، سیاره زهره را صدا میزند و سیاره جوابش را میدهد.
حارثیه
حارثیه را بر دو فرقه اطلاق کردهاند: پیروان حارث شامی و پیروان عبدالله بن حارث مدائنی. گفته شده است که اصحاب عبدالله بن حارث مدائنی به امامت ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه و پس از او به امامت عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب معتقد بودند و بر این باور بودند که «هر کس امام را شناخت، هر چه بخواهد میتواند انجام دهد».
شهرستانی در ملل و نحل، این فرقه را همان فرقۀ اسحاقیه، منسوب به اسحاق بن زید بن حارث انصاری، میداند و میگوید «حارثیه میگفتند روح عبدالله بن معاویه در اسحاق حلول کرده است». در بعضی از کتب رجالی، ابوعبدالله حرث شامی را از کسانی دانستهاند که به نام امام سجاد(ع) حدیث جعل میکرد.
حربیه
فرقه حربیه به عبدالله بن عمرو بن حرب کندی کوفی منتسب است و از جمله انشعابات کیسانیه به شمار میآید. عقاید زیر به این فرقه نسبت داده شده است:
- ابوهاشم، عبدالله بن عمرو بن حرب را به عنوان امام نصب کرده است؛
- روح ابوهاشم در عبدالله حلول کرده است؛
- بر این باور بودند که اسباط (فرزندان و اوصیاء پیامبر) ۴ نفر هستند:
- سبط ایمان و امن، علی(ع)
- سبط نور، حسن(ع)
- سبط حجت و مصیبت، حسین(ع)
- سبطی که اسباب در دست اوست، سوار بر ابر است، بادها را حرکت میدهد، مدّ را به وجود میآورد، به آسمان هفتم میرود و جو را از بین میبرد، محمد بن حنفیه؛ او را مهدی منتظر میدانستند و معتقد بودند که نمرده است، بلکه در کوی رَضوی زندگی میکند و ۲ شیر و ۲ ببر از او محافظت میکنند و ملائکه با او انس میگیرند تا زمانی که ظهور بکند.
- آیه وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سِينِينَ وَهَـٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ را این گونه تأویل میکردند که مراد از تین، علی؛ مراد از زیتون، حسن؛ مراد از طور سینین حسین؛ و مقصود از و هذا البلد الامین، محمد بن حنفیه است که از بلد و شهر امن خارج خواهد شد و با تعدادی از یارانش که بهاندازۀ اصحاب بدر، یعنی ۳۱۳ نفر، هستند جباران را نابود خواهد کرد.
بسیاری از یاران عبدالله بن عمرو بن حرب وقتی به دروغ او در وصیت ابی هاشم پی بردند، از دور او پراکنده شده، به عبدالله بن معاویه پیوستند و بعضی از آنها به فرقۀ حارثیه ملحق شدند.
منصوریه
فرقه منصوریه، به ابومنصور عجلی از تیره بنی عجل کوفه منسوب است. ابومنصور، فردی بادیهنشین و بیسواد بود. وی بعد از وفات امام باقر(ع) ادعا کرد که امام زینالعابدین (ع) او را وصی و جانشین امام باقر قرار داده است. سپس پا را فراتر گذاشت و ادعا کرد که علی بن ابی طالب، حسن، حسین، علی بن الحسین و محمد بن علی پیامبر بودند و من نیز پیامبر هستم؛ پس از من ۶ نفر از فرزندانم به پیامبری میرسند که آخرین آنها قائم است.
ابومنصور، پیروانش را به ترور مخالفان خود فرمان میداد و میگفت هر کس با شما مخالفت ورزد، کافر و مشرک است، پس باید کشته شود و این همان جهاد مخفی است. همچنین، خمس مال کشتهشدگان را حق قاتل میدانست. عقاید دیگری که بدو نسبت دادهاند بدین قرار است:
- ادعای این که جبرئیل از سوی خدا برای او وحی میآورد؛
- خداوند، محمد(ص) را برای تنزیل قرآن فرستاد و ابومنصور را برای تأویل آن؛
- خداوند او را نزد خود فرا خوانده، با او صحبت کرد. آن گاه بر سر او دست کشید و گفت:ای پسر، از سوی من پیام ببر و آن گاه او را به زمین فرستاده است؛
- آل محمد آسمان هستند و شیعه زمین. ابو منصور نیز همان پارهای از آسمان (کِسف) است که بر زمین فرود میآید که قرآن میفرماید وَإِن یرَوْا کسْفًا مِّنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یقُولُوا سَحَابٌ مَّرْکومٌ (ترجمه: و اگر پارهسنگى را در حال سقوط از آسمان ببينند مىگويند: «ابرى متراكم است.»)؛ به همین چهت، این فرقه به «کسفیه» نیز مشهور شدهاند؛
- اولین مخلوق خدا عیسی(ع) و دومین مخلوق او علی(ع) است؛
- خداوند همیشه پیامبر خواهد داشت و هیچ گاه زمین خالی از پیامبر نخواهد بود؛
- بهشت و دوزخ وجود ندارد و مقصود از بهشت و دوزخ، دو مرد است که باید آنها را دوست و یا دشمن دانست؛
- همه زنان برایشان حلال است؛ در این باره اباحیگری مطلق روا داشت؛
- مردار، خون، خوک، قمار و محرمات دیگر همگی حلال است. خداوند هیچ چیزی را بر ما تحریم نکرده است؛ مراد از اینها که در قرآن آمده است، اسامی مردانی است که خداوند، ولایت آنها و دوستی با آنها را حرام کرده است؛
- هیچ واجبی در شرع وجود ندارد. نماز، روزه، خمس، حج و زکات همگی اشاره به مردانی هستند که ولایتشان واجب است؛
- کشتن منافقان جایز است.
أبومنصور بارها مورد لعنت امام صادق(ع) قرار گرفت و حضرت از او بیزاری جست. پس از ابومنصور، برخی از پیروان وی به فرزند او، حسین گرویدند و با نام حسینیه مشهور شدند. او پس از پدر ادعای نبوت کرد و طرفداران فراوانی بافته، اموال زیادی نزد او جمع شد. حسین، در توسعه دادن به فرقۀ پدر، نقش زیادی داشت. سرانجام مهدی عباسی اموال او را مصادره و خود او و بسیاری از یارانش را بهدار آویخت.
گروهی دیگر از پیروان ابومنصور به فرزند وی گرایش پیدا نکردند، بلکه خود را از طرفداران محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه قلمداد کردند که در آن زمان بر ضد منصور، خلیفۀ عباسی قیام کرده بود. این گروه با نام محمدیه شناخته میشدند.
خطابیه
این فرقه منسوب به شخصی به نام محمد بن مقلاص اسدی کوفی أجدَع زَرّاد (برّاد) بزاز، معروف به ابوالخطاب است. کنیههای دیگر وی، ابواسماعیل و ابوالظبیان است. او از موالی و شغلش پارچهفروشی بود. ابوالخطاب، ابتدا از اصحاب امام صادق (ع) به شمار میرفت، اما پس از چندی منحرف شد و مهمترین و گزافهگوترین فرقۀ غالی را تشکیل داد، به گونهای که فرقههای غالی قبل و بعد از خود را تحتالشعاع قرار داد و بسیاری از غُلات پس از او، عقاید خود را از او گرفتند.
عقایدی که به خطابیه و فرقههای منشعب از آن نسبت دادهاند، به قرار ذیل است:
- الوهیت امام جعفر صادق(ع)؛ البته صورت اصلی او در آن عالم و نه جعفری که دیده میشود؛
- نبوت ابوالخطاب؛
- تناسخ؛
- اعتقاد به دو پیامبر در هر زمان، یکی ناطق و دیگری صامت.
- فرقههای منشعب از خطابیه
- بزیعیه: این فرقه منسوب به بزیع (بزیغ) بن موسی حائک بود. او یکی از غلاتی بود که بارها مورد لعنت امام صادق(ع) قرار گرفت. برخی از عقاید این فرقه بدین قرار است:
- عُمَیریه: این فرقه به شحصی به نام عمیر بن بیان عجلی منسوب است و همان عقاید بزیعیه را داشتند، جز آن که مردن خود را میپذیرفتند. نام دیگر آنها «عِجلیه» بود.
- معمریه: این فرقه یکی دیگر از فرقههای منشعب از خطابیه است و منسوب به شخصی به نام معمر بن خیثم یا معمر بن احمر است.
عقاید و آرای منسوب به این فرقه بدین شرح است:
یاران سرّی
سرّی، یکی از سران غلات در زمان امام صادق (ع) است که مورد لعن آن حضرت قرار گرفت. عقاید منسوب به او به قرار ذیل است:
- جعفر همان اسلام است و اسلام همان سلام است و سلام خداوند عزوجل است و ما فرزندان اسلام هستیم.
- سرّی، همانند ابوالخطاب، پیامبری است از جانب جعفر.
- آنها برای امام صادق (ع) نماز میخواندند و روزه میگرفتند و حج میگزاردند و هنگام تلبیه حج میگفتند: لبیک یا جعفر لبیک.
امام صادق (ع) میفرمود: شیطان بر سرّی و بزیع و بیان ظاهر شده است.
بشاریه
این فرقه منسوب به بشّار شعیری است که در زمان امام صادق و امام کاظم(ع) زندگی میکرد و در سال ۱۸۰ق درگذشت.
این گروه از مخمسه جدا شدند که از پیروان ابوالخطاب بودند. گفتهاند که مخمسه قائل به خدایی ۵ تن، یعنی محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین (ع) معرفی بودند، اما بشار در خدایی محمد(ص) با آنها اختلاف پیدا کرد و از آنها جدا شد.
نامهای دیگر این گروه، شعیریه و علبائیه است.
عقاید منسوب به این گروه بدین قرار است:
- علی(ع)، پروردگار و خالق است.
- محمد(ص)، عبد علی(ع) و رسول علی(ع) است.
- خدا بودن امام صادق(ع) را ترویج میکردند.
- قائل به تناسخ بودند.
- در احکام، اباحیگر را رواج میدادند.
امام صادق(ع)، به شدت با بشار و پیروانش برخورد و از آنها اعلام بیزاری کرد.
بشیریه (مَمطوره)
این فرقه منسوب به محمد بن بشیر، از موالی بنی اسد و از اصحاب امام موسی کاظم(ع) است. او در زمان امام موسی کاظم(ع) بر آن حضرت دروغهای فراوانی میبست و پس از وفات آن حضرت گفت امام موسی کاظم وفات نیافته و تا چندی بین مردم زندگی میکرده و خود را برای اهل نور به صورت نور و برای اهل ظلمت به صورت ظلمت نشان میداده است، اما پس از مدتی مردم از ادراک او در حجاب ماندند، در حالی که حضرت همچنان بین آنها وجود دارد.
یاران بشیر معتقد بودند که امام موسی(ع) همان مهدی قائم است و نمرده، بلکه فقط غایب شده است و در هنگام غیبت، محمد بن بشیر را به عنوان جانشین خود بر امّت نصب کرده و انگشتر خود و علم خود و همۀ آنچه که مردم در امور دینی و دنیایی بدان احتیاج دارند به او بخشیده است. همچنین ادعا میکردند که بعد از امام کاظم(ع)، محمد بن بشیر امام است. او بعداً امام موسی کاظم(ع) را خدا و خود را پیامبر او معرفی کرد.
عقاید منسوب به این فرقه به طور خلاصه بدین قرار است:
- به تناسخ اعتقاد داشتند؛
- بر این باور بودند که ائمه همه یکی هستند که از بدنی به بدن دیگر منتقل میشوند؛
- معتقد بودند بعد از محمد بن بشیر، پسرش سمیع امام است و پس از او هر کس را سمیع تعیین کند امام است؛ میگفتند هر کس از اولاد امام موسی کاظم(ع) ادعای امامت کند، بر باطل و دروغگوست و نسبتهای ناروای دیگر میدادند و خون او را مباح اعلام کردند؛
- اموالی که با آن به خدا تقرب جسته میشود باید به محمد بن بشیر و اوصیای او تا قیام قائم داده شود؛
- نمازهای پنجگانه و روزه ماه رمضان را واجب میدانستند، اما وجوب زکات، حج و دیگر واجبات را برداشتند؛
- ازدواج با محارم و نیز با پسران را جایز میدانستند؛
- به اشتراک اموال و زنان در بین خود قایل بودند.
افراد غالی
بعد از وفات امام موسی کاظم(ع) تا زمان حیات امام حسن عسکری(ع)، کمتر موردی پیدا میشود که به عنوان فرقۀ غالی نام برده شود. در این دورهها اشخاصی بودند که غالی شناخته میشدند، اما کتب ملل و نحل به نام آنها فرقهای نساختهاند. البته، بیشتر این افراد، پیرو فرقههای معروف غلات مانند خطابیه بودند. بنابراین، میتوان این دوره را دوره غلات بدون فرقه نام نهاد. مهمترین غالیان این دوره بدین قرارند:
- یونس بن ظبیان
- حسین بن علی خواتیمی
- محمد بن فرات (محمد بن موسی بن حسن بن فرات)
- هاشم بن ابی هاشم
- جعفر بن واقد
- ابوالسمهری
- ابن ابی الزرقاء
- فارس بن حاتم قزوینی
- حسن بن محمد، معروف به ابن بابای قمی
- علی بن حسکه
- قاسم بن یقطین
- موسی السّواق (خرکچی)
- محمد بن موسی الشریعی (السریعی)
دوره غیبت صغری
در طول زمان غیبت صغری، بعضی از افراد سرشناس شیعه، راه غلو در پیش گرفته، ادعاهای گزاف و بزرگی درباره خود و گاه درباره ائمه(ع) مطرح کردند و به دروغ مدعی نیابت خاصه و بابیت حضرت حجت(ع) بودند. اما نایبان واقعی آن حضرت به شدت با آنان برخورد کردند و نیز از سوی حضرت حجت(ع) نوشتههایی در رد آنان صادر شد. فرقههایی با نام برخی از این افراد ایجاد شده. بعضی از این فرقهها عبارتند از:
- شریعیه: منسوب به یکی از یاران امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) با نام ابومحمد حسن شریعی (سریعی)
- نُمیریه: پیروان شخصی به نام محمد بن نصیر نمیری
- شَلمَغانیه (عزاقریه): منسوب به یکی از یاران امام حسن عسکری(ع) با نام ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی، معروف به ابن ابی العزاقر
- هلالیه: منسوب به یکی از یاران امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) با نام احمد بن هلال عَبَرتایی
- بلالیه: منسوب به یکی از یاران امام حسن عسکری(ع) با نام ابوطاهر محمد بن علی بن بلال
شورشها و حکومتهای منسوب به غلات
بابکیه
نامهای دیگر این گروه، خرّمیه، خرمدینیه، محمره و سرخجامگان است. این گروه از پیروان مسائل خرمدین، یعنی دین خود و دین لذت و خوشی بودند. این مسلک، ترکیبی از تعالیم مزدک را در خود جای داده بود.
در سال ۲۰۱ق بابک خرّمدین به خونخواهی ابومسلم خراسانی بر ضد حکومت مأمون شورش کرد و عدۀ زیادی به او پیوستند. پس از ۲۲ سال نبرد با حکومت، در سال ۲۲۳، در جنگ با افشین ایرانی که از سوی معتصم مأمور جنگ با بابک شده بود، اسیر و کشته شد.
در برخی از کتب، این فرقه، از غلات شیعه دانسته شده است، اما با بررسی قیام بابکیان در تاریخ درمییابیم که:
- بابکیان گروهی سیاسی بودند که بر ضدّ حکومت شورش کرده بودند؛
- انگیزههای آنان از قیام، ملّی و غیرمذهبی بود؛
- هیچ ارتباطی با بزرگان شیعه نداشتند و شاید اصلا شیعه را نمیشناختند.
قرامطه (قرمطیه)
یکی از فرقههای مطرح شده در زمرۀ غلات شیعه، فرقۀ قرامطه است. این فرقه در آغاز به وسیلۀ شخصی به نام حمدان بن اشعث، ملقب به «قَرمَطَوَیه» از شاخه مبارکیه اسماعیلیه منشعب شد و در بحرین قدرت یافت. طرفداران آن در سال ۲۸۳ق در شهر الاحساء بحرین دولتی تأسیس کردند و بر ضد حکومت عباسی قیام خود را شدت بخشیدند. آنها در طول تاریخ جنایات فراوانی از قبیل قتل عام مردم کوفه، قتل عام حاجیان در راه مکّه و از جای کندن حجرالاسود و انتقال آن به احساء مرتکب شدند.
بزرگان شیعه از همان آغاز با قرامطه مخالف بودند و در رد آنها کتابهایی نیز تألیف کردند مانند: کتاب الرد علی القرامطه و الباطنیه تألیف فضل بن شاذان، الرد علی القرامطه تألیف ابوالحسن علی بن سهل حاتم بن ابی حاتم قزوینی، الرد علی القرامطه تألیف شیخ خلیل بن ظفر بن خلیل اسدی کوفی و الرد علی القرامطه تألیف کلینی.
غالیان جعلی
در بعضی از کتابهای ملل و نحل اهل سنت، و نیز بعضی از کتابهای فرقهشناسی شیعه، فرقههایی از غلات را به برخی از متکلمان بزرگ شیعه و اصحاب خاص ائمه (ع) نسبت دادهاند. برخی از این فرقهها بدین شرح است:
- زراریه: این فرقه به زرارة بن اعین تمیمی نسبت دادهاند.
- هشامیه: به هشام بن حکم منسوب است.
- شیطانیه (نعمانیه): به ابوجعفر محمد بن علی بن نعمان احول نسبت داده شده است.
- جوالقیّه: به ابوالحکم هشام بن سالم جوالیقی منتسب است که از اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم (ع) بود.
- مفضلیه: به مفضل بن عمر جعفی کوفی نسبت داده شده است.
- یونسیه:این فرقه را به نام یونس بن عبدالرحمان قمی ساختهاند که از اصحاب امام رضا (ع) بود.
فرقههای معروف به نام عقاید خود
در کتابهای ملل و نحل بر خی از فرقههای غالی با استفاده از اعتقاد اصلی آن فرقهها نامگذاری و معرفی شده است. میتوان حدس زد که بسیاری از این فرقهها در فرقههای ذکر شده با نام رهبران فرقه تداخل داشته باشند، چرا که در هیچ مقطع تاریخی چندان اثری از این فرقهها دیده نمیشود. در ادامه به طور خلاصه برخی از این فرقهها معرفی میشوند.
اثنینیه
این گروه محمد(ص) و علی(ع) را خدا میدانند. آنها به دو دسته تقسیم میشوند: برخی خدایی محمد(ص) را مقدم میدارند و «میمیه» نامیده میشوند و برخی خدایی علی(ع) را مقدم میدارند و به «عینیه» معروف شدهاند.
ازدریه
این گروه به الوهیت علی(ع) اعتقاد دارند. آنها بر این باورند که این علی که در این دنیا زندگی کرد و پدر حسنین (ع) بود، علی نبود، بلکه شخصی به نام «علی ازدری» بود. آن علی که امام است از آنجا که صانع است، فرزند ندارد.
بدائیه
بدائیه، غلاتی هستند که بداء را بر خدا جایز میشمارند. آنها بداء را تغییر در علم الاهی تفسیر میکنند و بر این باورند که «خدا بعضی از امور را اراده میکند و سپس پشیمان میشود. خلافت خلفای سهگانه از همین جمله است.»
تفویضیه
تفویضیه به کسانی گفته میشود که عقیده دارند خداوند امور عالم را به حضرت محمد(ص) و یا حضرت علی(ع) واگذار و قدرت و اختیار آفرینش و تدبیر عالم را به آنان تفویض کرده است. آنها بر این باورند که ائمه(ع) شریعتها را نسخ میکنند. همچنین اعتقاد دارند که ملائکه بر ائمه فرود میآیند و به آنها وحی میکنند.
رجعیه
عقیده به رجعت و بازگشت علی(ع) و سایر ائمه به دنیا قبل از روز قیامت را یکی از عقاید مشترک غلات شمردهاند، اما برخی در تعریف رجعیه به خصوص گفتهاند: رجعیه گروهی از غلات بودند که به رجعت حضرت علی(ع) عقیده داشتند و بانگ رعد را آواز او و برق را از آتش سُم اسبهای او میدانستند.
برخی دیگر از فرقههایی که نام آنها در کتب ملل و نحل ذکر شده است عبارتند از: سابّه، سحابیه، سلمانیه، شریکیه، طیاریه، علویه، غُرابیه، غمامیه، مُخَطّئه،مخمسه و مشبهه.
پانویس
- ↑ "کفر غلات و نصّاب اجماعی است که در بحث نجاست الکافر در جواهر {ج ۶ ص۶۷-۴۱} از آن بحث شده و ادّعای اجماع شده است" (مکارم شیرازی، ص۱۵۰).
- ↑ حسین، الفتنة الکبری، دار المعارف، ص۹۸؛ وردی، وعاظ السلاطین، ۱۹۵۴م، ص۲۷۲ – ۲۷۳.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۴۲ - ۴۴.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، دار المعرفة، ج۳، ص۸۳.
- ↑ ولهاوزن، الاحزاب المعارضة السیاسیة، ۱۹۷۶م، ص۱۶۸.
- ↑ بدوی، مذاهب الاسلامیین، ۱۹۷۳م، ج۲، ص۷۱.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، دار المعرفه، ج۱، ص۱۴۹.
- ↑ حمیری، الحور العین، مکتبة المثنی، ص۱۲۸.
- ↑ ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیة، دار الفکر العربی، ج۱، ص۴۸.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، دار المعرفه، ج۱، ص۱۴۷؛ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۶۴.
- ↑ ابن حزم، الفصل فی الملل، ۱۴۰۶ق، ج۴، ص۱۸۴.
- ↑ فلوتن، تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه، ص۹۸.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۲۷.
- ↑ مظفری، تاریخ الشیعة، مکتبة البصیرتی، ص۷۶.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۴۴؛ شهرستانی، الملل و النحل، دار المعرفه، ج۱، ص۴۴.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۴۸.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، دار المعرفه، ص۱۵۰.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۴۴.
- ↑ مظفری، تاریخ الشیعة، مکتبة البصیرتی، ص۵۸.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص ۴۴.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۴۵؛ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۳۲ – ۳۳.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۳۳.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۳۳.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۴۱.
- ↑ اشعری، ص۵؛ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۴۲.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۳۹.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۴۱.
- ↑ الأغانی، ج۱۲، ص۲۷۰ – ۲۷۲
- ↑ فیاض، ص۱۱۶
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۴۲۸.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۶۲ - ۶۳.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۵۰؛ حسنی رازی، ص۱۶۹
- ↑ حسنی رازی، تبصرة العوام، ص۱۶۹.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۳۷.
- ↑ اشعری، ص۵.
- ↑ مظفری، تاریخ الشیعة، مکتبة البصیرتی، ص۱۷۳.
- ↑ اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص۲۵۴.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۹۷.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۲۸.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۳۰.
- ↑ اشعری، ص۲۰
- ↑ اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص۲۵۴.
- ↑ اشعری، ص۸
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۴۶.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۵۴؛ اشعری، ص۲۲.
- ↑ اشعری، ص۲۳
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۵۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، دار المعرفه، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۷ – ۸.
- ↑ اشعری، ص۹
- ↑ طوسی، ص۱۹۷
- ↑ موسوی خوئی، ج۳، ص۲۹۷
- ↑ اشعری، ص۱۱
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، دار المعرفه، ج۱، ص۱۸۰؛ اشعری، ص۱۰
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۵۳؛ اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص۲۶۴.
- ↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۵۸.
- ↑ تاریخ شیعه، ص۱۷۱
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۶۰؛ موسوی خوئی، ج۳، ص۳۱۱
- ↑ صاحب معالم، ص ۵۲۴
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص ۸۳؛ موسوی خوئی، ج۱۵، ص۱۲۸؛ طوسی، ص۲۹۸
- ↑ اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص۹۳.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۹۲؛ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۸۸ق، ص۹۳؛ موسوی خوئی، ج۱۵، ص۱۲۸ - ۱۲۹
- ↑ اسفراینی، ص۱۲۴؛ شاطبی، ص۲۱۹
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۴۵.
- ↑ اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۸۳.
- ↑ الذریعه، ج۱۰، ص۲۱۷
- ↑ تحفه اثناعشریه، ص۱۳
- ↑ تاریخ شیعه، ص۱۶۹-۱۷۰
- ↑ شاطبی، ج۲، ص۲۱۹
- ↑ تاریخ شیعه، ص۷۶
- ↑ که به آنها اصل میگفتند
- ↑ که در زمان منصور بر ضد او شورش کرد
- ↑ ترجمه=سوگند به [كوه] تين و زيتون، و طور سينا، و اين شهر امن [و امان]
- ↑ لازم به یادآوری است که برخی فرقۀ نُصیریه را که امروزه در قسمتهایی از سوریه و لبنان زندگی میکنند و دارای عقایدی تلفیقی از غلات و مسیحیت میباشند، همین فرقۀ نمیریه میدانند. ولی این قول صحیح نیست. زیرا محمد بن نصیر سال ۳۵۹ از دنیا رفت، در حالی که اصطلاح نصیریه ۲۰۰ سال بعد، یعنی در قرن ششم ظهور پیدا کرد.
منابع
این مدخل با استفاده از کتاب غالیان؛ کاوشی در جریانها و برآیندها تألیف نعمتالله صفری فروشانی ایجاد شده است..
- ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، تصحیح محمد یوسف الدقاق، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۷ق.
- ابن حزم، ابومحمد بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
- ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیة، بیروت، دارالفکر العربی، بیتا.
- اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، تحقیق کمال یوسف الحوت، بیروت: عالم الکتب
- اشعری قمی، سعدبن عبدالله بن ابی خلف، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۱ش.
- اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین
- اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران: کتابخانه طهوری، ۱۳۵۷ش
- بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۷۳م.
- حمیری، ابوسعید نشوان بن سعید، الحور العین عن کتب العلم الشرائف دون النساء العفائف، تحقیق کمال مصطفی، بغداد، مکتبة المثنی، بیتا.
- حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی، تبصرة العوام فی مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران: مطبعه مجلس، ۱۳۱۳ش
- حسین، طه، الفتنة الکبری علی و بنوه، قاهره، دارالمعارف، بیتا.
- شاطبی، ابراهیم بن موسی بن محمد، الاعتصام، قاهره، مطبعة السعادة، ۱۳۳۲ق
- شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیتا.
- صاحب معالم، حسن بن زین الدین، التحریر الطاوسی، تحقیق فاضل جواهری، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۱۱ق
- طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال کشی
- فلوتن، فان، حسن ابراهیم حسن و دیگران، تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه.
- فیاض، عبدالله، تاریخ الامامیة و اسلافهم من الشیعة منذ نشأة التشیع حتی مطلع القرن الرابع، بیروت:موسسة الاعلمی، ۱۴۰۶ق
- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
- مظفری، محمدحسین، تاریخ الشیعة، قم، مکتبة البصیرتی، بیتا.
- مکارم شیرازی، ناصر، ۱۳۸۲، کتاب النکاح، تهیه و تنظیم محمدرضا حامدی، مسعود مکارم، انتشارات امام علی بن ابی طالب ع، قم
- موسوی خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الروات، قم: مرکز نشر آثار الشیعة، ۱۴۱۰ق
- نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، تعلیق سید محمدصادق بحر العلوم، نجف، مکتبة الحیدریة، ۱۳۸۸ق.
- وردی، علی، وعاظ السلاطین، بغداد، کلیة الآداب و العلوم، ۱۹۵۴م.
- ولهاوزن، جولیوس، الاحزاب المعارضة السیاسیة الدینیة فی صدر الاسلام الخوارج و الشیعة، ترجمه عبدالرحمن بدوی، کویت، وکالة المطبوعات، ۱۹۷۶م.