لغزلغز یا چیستان آن است که نام چیزی را پوشیده دارند، اما با ذکر اوصاف آن از شنونده بخواهند که نام آن چیست. فهرست مندرجات۲ - آزمایش طبع شعری ۳ - چیستان در ادب فارسی ۴ - چیستان در لغت و اصطلاح ۵ - چیستان در عربی ۶ - چیستان در ادبیات ملل ۷ - چیستان در ادبیات انگلوساکسون ۸ - تفاوت لغزهای انگلوساکسون با لغزهای فارسی ۸.۱ - نمونه ۹ - جدول معمایی ۱۰ - معنای لغوی و اصطلاحی لغز ۱۱ - انواع چیستان ۱۱.۱ - أ. چیستانهای سروده شاعران ۱۱.۲ - ب. چیستانهای عامیانه ۱۱.۳ - ج. چیستانهایی در قالب نثر ۱۲ - معما ۱۲.۱ - معای لغوی ۱۲.۲ - معنای اصطلاحی ۱۳ - کاربرد صنعت معما ۱۳.۱ - سخنی از هدایت ۱۳.۲ - سخنی از جامی ۱۴ - معما در کتب قدیم ۱۵ - معما در اصطلاح ادبی ۱۶ - بهترین و ادبیترین تعمیه یا معما ۱۷ - تفاوت چیستان با معما ۱۸ - واگوشک ۱۹ - پانویس ۲۰ - منبع ۱ - لغز یا چیستانلغز یا چیستان آن است که نام چیزی را پوشیده دارند، اما با ذکر اوصاف آن از شنونده بخواهند که نام آن چیست. در لغز یا چیستان بهجای ذکر اسم چیزی، اوصاف آنرا بیان کنند و خواننده در ضمن آن اوصاف پی به مورد وصف میبرد. لغز ممکن است یک بیت یا یک شعر کامل باشد. [۱]
نگاهی تازه بهبدیع، شمیسا، سیروس؛ تهران، میترا، ۱۳۸۳، اول، ص ۱۷۷.
چون بیشتر در هنگام طرح آن از لفظ «چیست آن» استفاده میشود به آن «چیستان» گویند و گاه این لفظ را بهکار نمیبرند. مثال:چیست اندر دهان بیدندانش ••• هرچه افتاد ریزریز کند چون زدی در دو چشم او انگشت ••• در زمان هر دو گوش تیز کند ••• لعبتی چیست نغز و خاک مزاج ••• که به آب است از جهان خرسند دست بر سر نهاده پنداری ••• به سر خویش میخورد سوگند جواب اولی قیچی و دومی کوزهی آب است. ۲ - آزمایش طبع شعریاز چیستان بعضی برای آزمایش طبع شعری خود استفاده میکردند؛ چنانکه رادویانی در ترجمان البلاغه به این موضوع اشاره کرده است: «دیگر از جمله صنعت لغز گفتن است و آن خوشست بر امتحان طبع و آزمودن خاطر». اگر شاعر در گفتن خصوصیات چیزی به تکلف دچار نشود و از الفاظ معترضه استفاده نکند نیکوست. شمس قیس در المعجم گوید: «این صنعت چون عذب و مطبوع افتد و اوصاف آن از روی معنی با مقصود مناسبتی دارد و به حشو الفاظ دراز نگردد و از تشبیهات کاذب و استعارات بعید دور بود، پسندیده باشد و تشحیذ خاطر را بشاید». ۳ - چیستان در ادب فارسیاین صنعت در ادب فارسی اولینبار در فصل ۵۲ کتاب ترجمان البلاغه با نام «الغاز و محاجات» آمده و نمونههایی در آن کتاب بیانگر این است که صنعت معما نیز داخل در همین صنعت است، اما در حدائق «لغز» از «معما» تفکیک شده و نویسنده گفته است: «این صنعت همان معماست الا که این را طریق سؤال گویند و عجم این را چیستان خوانند.» در المعجم نیز جداگانه بررسی شده و در دیگر کتب به روش المعجم مطرح است. [۲]
عروسان سخن، اسفندیارپور، هوشمند؛ تهران، فردوس، ۱۳۸۳، اول، ص ۳۱۷.
۴ - چیستان در لغت و اصطلاحدر کتب علم بدیع، چیستان [۳]
Enigma.
در لغت، چیزی پوشیده را گویند؛ و در اصطلاح عبارت است از کلامی موزون که دلالت کند بر عین شیئی از اشیا، به ذکر خواص و لوازم و حصر صفات و سمات آن؛ دلالتی که در آن خفایتی باشد؛ [۴]
بدایع الافکار فی صنایعالاشعار، کاشفی سبزواری، کمالالدین حسین؛ تهران، مرکز، اول، ۱۳۶۹، ص ۱۲۸.
به این معنی که دیریاب و بهگونهای باشد که آگاهی از آن در گرو تیزهوشی و باریکبینی و خردهسنجی باشد. [۵]
بدیع، کزازی، جلالالدین؛ تهران، مرکز، ۱۳۷۳، چهارم، ص ۱۶۴.
۵ - چیستان در عربیچیستان در عربی، ادعیه و ادعوه به معنی چیستان، و مداعات بهمعنی «چیستان گفتن» است. احجیة مرادف ادعیه است و محاجات نیز همان چیستان است. این صنعت اگر با شیوایی الفاظ و ابتکار معانی توأم باشد، پیش اهل ادب بسیار مهم، گرانمقدار و میدان هنرنمایی شعرای بزرگوار است. [۶]
فنون بلاغت و صناعات ادبی، همایی، جلالالدین؛ تهران، توس، ۱۳۶۱، دوم، ص ۳۳۵.
۶ - چیستان در ادبیات مللچیستان را از دیرباز در ادبیات ملل مختلف میتوان سراغ گرفت. در ادبیات عربی، عبری، یونانی، لاتینی و انگلوساکسون (انگلیسی کهن) نمونههای متعددی از چیستان (لغز) یافت میشود. ۷ - چیستان در ادبیات انگلوساکسوندر آثار برجا مانده از ادبیات انگلوساکسون، غالب چیستانها وصف یا تشریح خصوصیات اشیا و عوالم است و در پایان هر چیستان همواره سؤالی مندرج است که مخاطب، اسم موضوع چیستان را استفسار میکند. ۸ - تفاوت لغزهای انگلوساکسون با لغزهای فارسیتفاوت لغزهای انگلوساکسون با لغزهای فارسی در آن است که لغزهای فارسی پرسش را در آغاز مطرح میکند و بیشتر با جمله «چیست آن» شروع میشود، در صورتی که در ادبیات انگلوساکسون این پرسش در پایان لغز ذکر میشود. ۸.۱ - نمونهترجمهی لغز «قو» نمونهای از این نوع لغزهاست: لباس من نرم و بیصداست، به هنگامی که بهروی زمین گردش کرده یا آب را بههم میزنم، صدایی از آن شنیده نمیشود، گاه هوای رقیق با البسه من دست بههم داده مرا بر فراز مسکن مردم میبرند و ابر نیرومند مرا از بالای سر جهانیان از نقطهای بهنقطه دیگر راهنمایی میکند. بال و پر من وقتی بههم میخورد، آهنگی بلند پیدا میکنند و وقتی نزدیک زمین و آب روان نیستم خنیاگری مینمایند. در آن هنگام من به مثابه روحی هستم و بدن من ناپدیدست. بگو بدانم من کیستم و نامم چیست؟ ۹ - جدول معماییگونهای از لغز را در اصطلاح غربی Logogriph گویند و آن جدولی معمایی است که پاسخ آن با قلب حروف پیدا میشود. [۷]
فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۱۰۸.
در پارسی چیستان هم میتواند بهصورت نثر و هم شعر بیاید. چیست آنکه تا نامش را بیاورند بشکند؟ عجایب صنعتی دیدم درین دشت ••• چو سر را میبریدند زنده میگشت جواب اولی سکوت و دومی قلم است. [۸]
چیستانها، حیدریان، م؛ مشهد، نوند، ۱۳۷۲، سوم، ص ۱۷.
۱۰ - معنای لغوی و اصطلاحی لغزلغز در اصطلاح ادبای فارسی که آنرا چیستان (چیست آن) نیز میگویند در ریشهی لغوی بهمعنی سخن پوشیده، پیچیدگی، پوشیدگی و کژمژی است؛ در اصطلاح بدیع آن است که گوینده از چیزی به راحت نام نبرد اوصاف آنرا چنان برشمرد که شنوندهی روشنطبع صاحبذوق، از شنیدن آن، پی به مقصود گوینده ببرد. عنصری شاعر قرن پنجم در لغز شمشیر چنین میگوید: چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان ••• بیروان تن، پیکری پاکیزه چون بیتن روان گر بجنبانیش آبست، ار بلغزانی درفش ••• ر بیندازیش تیر است ار بخمانی کمان و قصیده منوچهری در وصف شمع که مطلع آن چنین است: ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن ••• جسم ما زنده بهجان و جان تو زنده بهتن هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند ••• گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن [۹]
فنون بلاغت و صناعات ادبی، همایی، جلالالدین؛ تهران، توس، ۱۳۶۱، دوم، ص ۳۳۹.
۱۱ - انواع چیستانچیستانها را میتوان به چند رده بخش کرد: ۱۱.۱ - أ. چیستانهای سروده شاعرانچیستانهایی که شاعران سرودهاند و سپس سینه به سینه به ما رسیده است. مانند این بیت در لغز شمع: آن چیست که در انجمنش جا باشد ••• خورشید عذار و سرو بالا باشد جانش نبود ولی بمیرد هر روز ••• این طرفه که بنشسته و بر پا باشد (ملا احمد سراج سبزواری) ۱۱.۲ - ب. چیستانهای عامیانهچیستانهایی که ریشه در فرهنگ مردم داشته و سینه به سینه بوده و سپس به شعر درآمده که چیستانهای عامیانه نامند. همانند این لغز در فرهنگ بختیاری دربارهی لیمو گفته میشود: آن چیست هفت برادر در یک قبا، معجزهاش کار خدا؟ ۱۱.۳ - ج. چیستانهایی در قالب نثرچیستانهایی که به رخسار نثر درآمده و بیشتر با «آن چیست» آغاز شده است؛ مانند این لغز دربارهی قلم: آن چیست که مینویسد، ولی نمیتواند بخواند؟ [۱۰]
چیستانها، حیدریان، م؛ مشهد، نوند، ۱۳۷۲، سوم، صص ۱۰ و ۱۸۴.
۱۲ - معما۱۲.۱ - معای لغویمعما [۱۱]
Riddle.
در لغت بهمعنی پوشیده است؛۱۲.۲ - معنای اصطلاحیو در اصطلاح آن است که نام کسی یا چیزی را پوشیده بیاورند که فهم آن با تصحیف، قلب، و فکر و دقت زیاد حاصل گردد. مثال از قرآن، در سورهی هود میتوان از آیهای نام «هود» را بهگونهای استخراج کرد: «مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا». میتوان گفت معما شعر کوتاهی است که شاعر در آن اسم کسی یا چیزی را پنهان کرده است و خواننده پس از تأمل بسیار میتواند آن نام را بیابد. گر بخواهی نام آن زیبا رخ سیمین بدن ••• رو تو قلب قلبرا بر قلب قلب قلب زن مقلوب کلمهی قلب را که بلق است چون بر مقلوب حرف وسط کلمهی قلب یعنی لام که بهحساب ابجد سی و مقلوب آن یس است بپیوندد، بلقیس میشود. معما را در کتب سنتی جزو صنایع بدیع معنوی مطرح کردهاند. [۱۳]
فنون بلاغت و صناعات ادبی، همایی، جلالالدین؛ تهران، توس، ۱۳۶۱، دوم، ص ۳۴۳.
چو نامش بپرسیدم از ناز و کبر ••• به دامن چو برخاست بربط بسود بدانست از وی به تازی جواب ••• که رایش به بربط بسودن چه بود (امیرعلیپور تکین) جواب: مسعود. ۱۳ - کاربرد صنعت معماـــ این صنعت جهت طبعآزمایی مناسب است و اینکه میزان قریحه و قدرت شاعری خود را بیازمایند و برای سرگرمی و تفنن میتوان از آن استفاده کرد که به زیبایی کلام چیزی نمیافزاید؛ بلکه از تکل و تصنع نیز برخوردار است. [۱۴]
عروسان سخن، اسفندیارپور، هوشمند؛ تهران، فردوس، ۱۳۸۳، اول، ص ۳۱۸.
۱۳.۱ - سخنی از هدایترضاقلیخان هدایت در مدارج به زیبایی در نقد آن گفته است: «شاعر باید در سخن سهل و ممتنع و صاف و روان و منسجم کوشد؛ چرا از راستی به کجی گراید و از صفا به در رود از حل به عقد. چراکه معما مایهی تعقید نظم است.» [۱۵]
مدارج البلاغه، هدایت، رضاقلیخان؛ تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۳، اول، ص ۱۱۰.
ـــ معما این است که به جای ذکر اسم کسی یا چیزی به نحو پیچیدهای مثلاً با توسل به حساب جمّل از مشخصات و اوصاف او یاد شود؛ بهطوریکه پس از تأمل بسیار ذهن متوجه موضع شود. ـــ هر چند لغز (چیستان) و معما را میتوان در روش تضمن از فروع روش ایهام گنجاند یا از فروع بحث کنایه از موصوف در علم بیان محسوب کرد، اما لغز و معما در حقیقت دو نوع (genre) شعری هستند و باید در «انواع ادبی» مطرح شوند. [۱۶]
نگاهی تازه بهبدیع، شمیسا، سیروس؛ تهران، میترا، ۱۳۸۳، اول، ص ۱۷۸.
فکن از مطلع سبع المثانی حرف ثانی را ••• پس آنگه رو تماشا کن جمال یار جانی را مقصود از کلمهی (سبعالمثانی) سورهی فاتحةالکتاب است و چنانچه از مطلع این سوره که (الحمد) است حرف ثانی را که مراد (ل) است حذف کنیم، اسم احمد بهدست میآید. [۱۷]
چیستان در ادب فارسی، بهروزی، محمدجواد؛ شیراز، کانون تربیت شیراز، ۱۳۵۰، اول، ص ۹۰.
۱۳.۲ - سخنی از جامیجامی در شناساندن معما و لغز چنین میگوید: «معما کلامی است موزون که دلالت بر اسمی از اسما به طریق رمز و ایما. دلالتی که سلامت فطرت و استقامت ذهن به صحت آن حکم کند. لغز عبارت است از: کلامی موزون که دلالت کند بر ذات شیئی از اشیا به ذکر صفات و علامات آن به وجهی که او را جدا گرداند از جمیع ماعدا.» [۱۸]
چیستانها، حیدریان، م؛ مشهد، نوند، ۱۳۷۲، سوم، صص ۱۰ و ۱۸۴.
۱۴ - معما در کتب قدیمدر کتب قدیم معما را با لغز یکی مینامیدند؛ همانگونه که در ترجمان البلاغه مثالهای معما برای لغز آورده شده، پس میتوان گفت که معما همچون لغز در ادب فارسی اولینبار در فصل ۵۲ کتاب ترجمانالبلاغه با نام «الغاز و محاجات» ذکر شده و بعدا آنرا نویسندگان حدائقالسحر و المعجم معما نامیدهاند و دیگران هم همین روش را ادامه دادهاند. [۱۹]
عروسان سخن، اسفندیارپور، هوشمند؛ تهران، فردوس، ۱۳۸۳، اول، ص ۳۱۹.
۱۵ - معما در اصطلاح ادبیدر اصطلاح ادبی معما را کلامی گویند که دلالت کند بر اسمی از اسامی، به فنون دلالت لفظی و صنوف اشارات حرفی؛ و هر آینه ناظم او را از تصرفی چند مخصوص ناگزیر بود؛ و آن تصرفات، بهحکم استقرا بر سه گونه باشد: تحصیل، تکمیل، تسهیل؛ [۲۰]
عروسان سخن، اسفندیارپور، هوشمند؛ تهران، فردوس، ۱۳۸۳، اول، ص ۱۲۶.
که شرح آن در کتب سنتی بدیع آمده است.۱۶ - بهترین و ادبیترین تعمیه یا معمابهترین و ادبیترین تعمیه یا معما، آن کلامی است که لفظ قبل از تغییر نیز دارای معنی صحیحی باشد و نخست معلوم نگردد که تعمیه در آن است. [۲۱]
زیباییشناسی شعر فارسی، پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ تهران، روزگار، ۱۳۸۳، اول، ص ۹۴.
۱۷ - تفاوت چیستان با معمافرق میان معما و لغز (چیستان) از اینجا معلوم میگردد که دلالت معمایی به اشارت حرفی و دلالت لفظی باشد؛ و دلالت لغزی به ذکر لوازم شی و حصر سمات و عدّ صفات او بود؛ و بعضی گفتهاند:مطمح نظر اعتبار، در معما اسم است؛ و در لغز مسمی؛ مثال در صفت عصا: دستگیری که دید پا بر جا ••• کز سر دست میرود پایش؟ موسوی نسبت است و با آدم ••• پیشتر ذکر کرده قرایش چون صبا عاشق است و سرگردان ••• شقی از وی بمان و بنمایش [۲۲]
بدایع الافکار فی صنایعالاشعار، کاشفی سبزواری، کمالالدین حسین؛ تهران، مرکز، اول، ۱۳۶۹، ص ۱۲۹.
لغز و معما قریب به یکدیگرند اما متفاوت هستند. چیست آن شکل آسمان کردار ••• کآفتاب اندر او گرفته قرار (رشید وطواط) این لغز در تعریف انگشتری است. [۲۳]
مدارج البلاغه، هدایت، رضاقلیخان؛ تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۳، اول، ص ۱۰۷.
میدانیم که بین معما و چیستان فرق بسیار است. در معما بهگونهای حروف قافیه و صناعات شعری لازم نیست، معما همیشه پیچیدهتر از چیستان است و نیاز به آگاهیهای ژرف از شگردهای ادبی دارد؛ اما چیستان در عین سادگی پرسش را بیان میکند. [۲۴]
چیستانها، حیدریان، م؛ مشهد، نوند، ۱۳۷۲، سوم، صص ۱۰ و ۱۸۴.
از محمدبن سلیمانبن فطرس نقل کنند که در حل الغاز ید طولایی داشت؛ بعضی بر آن شدند که لغزی محال انشا کرده حل آن را از او بخواهند، اما او باز هم جواب گفت. [۲۵]
رسالهی بیان بدیع، فندرسکی، ابوطالب، تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱، اول، ص ۸۲.
۱۸ - واگوشکواگوشک [۲۶]
واگویه کردن: تکرار کردن حرف دیگران (فرهنگ سخن).
که لغت محلی لغز و چیستان است، نه مانند لغز در بند قافیه و قواعد شعری است و نه مثل معما در قید تکلفات و تعقیدات غریب است؛ بلکه بهترین مضامین و شیرینترین معانی در قالب الفاظ محلی بیشتر بهطور سؤال خواسته میشود.واگوشکها اغلب بین مردم مصطلح بوده و در حقیقت یک شاخهی مهم از فولکلور و ادبیات تودهی مردم میباشد. آهو بچرا؛ بچهی آهو بچرا ••• آهو بچرید و بچرانید گله را آهو چو بدید آن سوار یله را ••• آهو برمید و برمانید گله را ستارگان و ماه که با رسیدن خورشید فرار میکنند. [۲۷]
چیستان در ادب فارسی، بهروزی، محمدجواد؛ شیراز، کانون تربیت شیراز، ۱۳۵۰، اول، ص ۱۲۹.
برای بررسی بهتر واگوشک، برای نمونه واگوشکهایی در یک موضوع از محلهای متفاوت آورده میشود. سه دکان تو به تو اولی تافتهفروش دومی آردفروش سومی چوبفروش (شیراز) سه دکان دوش به دوش اولی طاقچهفروش دومی اطلسیفروش سومی مشکفروش (تهران) گاه یک سخن را به دو اعتبار، هم معما توان شمرد و هم لغز؛ مثال در اسم جلال: ای حکیمی که ز کلک تو اگر نقطه فتد ••• بر رخ حجلهنشینان فلک خال شود چیست آن نام که بر حرف نخستش الفی ••• گر زیادت کنی ای خسرو دین دال شود ور فصیحی بخرد باقی آن نام بزرگ ••• به زبان برگذراند به یقین دال شود این ابیات از آن حیث که دلالت بر اسمی دارد معما باشد و از آن جهت که دلالت او به ذکر احوال و اوصاف است، لغز بود. [۲۸]
بدایع الافکار فی صنایعالاشعار، کاشفی سبزواری، کمالالدین حسین؛ تهران، مرکز، اول، ۱۳۶۹، ص ۱۲۹.
۱۹ - پانویس
۲۰ - منبعپژوهشکده باقرالعلوم. |