زمان تقریبی مطالعه: 18 دقیقه

زمین

زَمین، از سیاره‌های منظومۀ شمسی که در زبان فارسی آن را کرۀ خاک، خاک، سطح کرۀ خاکی، ملک، کشور، همچنین ارض و تراب نامیده‌اند. 
در اوستا، نام این کرۀ خاکی «زِم» آمده است (نک‍ : بارتولمه، 1662-1665)؛ واژۀ زمین نیز برگرفته از همین نام، و در پهلوی، «زمیک» با پسوند «یک» است (نیبرگ، 228؛ نیز نک‍ : معین، 2/ 1032، حاشیه). همچنین آمده است که واژۀ زمین از «زمی» به معنی سردی گرفته شده، زیرا جوهر زمین سرد است ( آنندراج، ذیل واژه). 
باورهای متداول مردم دربارۀ پدید آمدن زمین، تقسیمات و چگونگی استقرار آن، برگرفته از متون دینی است. در عهد عتیق آمده است: در اولین روز خلقت، خدا ابتدا آسمانها و زمین را، که خالی و بر روی آب بود، و روشنایی و تاریکی را آفرید، و روشنایی را روز، و تاریکی را شب نامید؛ در روز دوم، آسمان و زمین را از هم جدا کرد؛ در روز سوم، آبهای زمین را در یک‌جا جمع کرد و خشکی نمایان شد و آن را «زمین» و اجتماع آبها را «دریا» نامید، و به حکم خداوند، زمین، سبزه و درختان میوه را رویاند و روز و شب را آفرید؛ در روز چهارم، ستارگان را آفرید تا بر زمین روشنایی دهند؛ در روز پنجم، جانوران دریایی و پرندگان را آفرید؛ در روز ششم، جانوران زمینی و انسان را برای سلطنت بر آنها و بهره بردن از آنها آفرید؛ و روز هفتم، خداوند آرام گرفت و آن روز را تقدیس کرد (پیدایش، 1: 1-31، 2: 1-2). 
در دیانت زردشتی، هرمزد از روشنی بی‌کرانْ آتش را آفرید، و از آتشْ باد را، و از بادْ آب را، و از آبْ زمین و همۀ هستی مادی را آفرید (بندهش، 39). این آفرینش طی 6 گاهنبار صورت گرفت که آفرینش زمین در گاهنبار دوم بود (همان، 41-42؛ فره‌وشی، 5، 17). فرایند آفرینش مادی چنین بوده است: از آبْ زمین گِرد و دورگذر و بی‌نشیب‌وبی‌فراز را آفرید که درازای آن برابر با پهنا، و پهنای آن برابر با ژرفای آن بود و راست میان آسمان قرار داشت. هرمزد نخست یک‌سوم این زمین را آفرید که سخت چون سنگ‌زار بود؛ بار دیگر یک‌سوم آن را آفرید که آکنده از گَرد بود؛ بار سوم، یک‌سوم آن را از گِل نرم آفرید. او در زمین، گوهر کوهها را خلق کرد و کوهها از آن روییدند و سر برافراشتند. به یاری همین زمین بود که او آهن، روی، گوگرد، بوره، گچ و نیز همۀ آنچه را که از تخمۀ آن زمین سخت هستند، آفرید، جز احجار کریمه که از تخمۀ دیگرند (بندهش، 40). 
پس از آفرینش زمین، نوبت به مسکون‌شدن آن رسید. دراین‌باره در وندیداد آمده است: پس از 300 سال شهریاری جم، زمین مملو از چهارپایان و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشهای سرخ سوزان شد و جا برای زیست چهارپایان و ستوران و مردمان تنگ گردید. جم این زمین را، که مادر زمین بود، برای جادادن و تحمل‌کردن چهارپایان و ستوران و مردمان 3 برابر وسعت داد (1/ 204). 
مغانِ دوران کهن، زمین، آسمان و حد فاصل آن را به تخم‌مرغ تشبیه می‌کرده‌اند که متشکل از 3 لایه بود و زمین را همانند زردۀ آن، در میان گیتی می‌پنداشتند. زمینْ میان گیتی جای داشت و پیرامون آن را کوه البرز فراگرفته بود. با چنین تصوری، برای روی زمین و همچنین زیر زمین، 3، 4 و یا 7 طبقه قائل شدند که یزدان بر بالای زمین، راست ایستاده بود و دیوان در زیر زمین حالت واژگون داشتند (هرمزد خرد، 6-7؛ نک‍ : مینوی خرد، 57- 58). جاهایی از زمین را شادتر می‌دانستند که مرد پارسای راست‌گو در آن اقامت کند، آتشکده‌ها در آنجا سازند و گاوان و گوسفندان در آن باشند، زمینهای کشت‌نشدۀ آن را کشت و آباد کنند و لانۀ حیوانات موذی در آنجا را از میان برند، نیکان در آن رفت‌وآمد کنند و یزدان را بپرستند، از مالکیت بدها بیرون آمده و در اختیار خوبان قرار گیرد، بهره‌ای از حاصل آن به نیکان و مستحقان برسد، و آنجا را آبیاری کنند (همان، 29؛ قس: وندیداد، 1/ 233-234). در مقابل، جاهایی از زمین را ناشاد می‌دانستند که در آن جهنم و 
 بتکده بسازند و انسان مقدس بی‌گناهی را در آن بکشند، دیوان در آن حرکت کنند، بدکاران در آن مقیم شوند، لاشه‌ای در زیر آن دفن شده باشد، حیوانات موذی در آن لانه داشته باشند، جایی‌که از دست خوبان خارج و به دست بدان برسد، و سرانجام زمینی که در آن شیون و مویه کنند (مینوی خرد، همانجا؛ قس: وندیداد، همانجا). برای نگاهداری زمین و پرهیز از آلودگی آن، نسا (لاشه) و مردار و پلیدی در زمین پنهان نمی‌کردند و اینها را باید جایی نهان می‌کردند که گذرگاه مردم، و محوطۀ کشت و ورز و آبادانی نباشد، مثلاً بر کوهی دور دشت (صد در ... ، 147). 
مردم ایران از عهد کهن، زمین را پهناور و به شکل گوی و دورکرانه می‌پنداشتند (یشتها، 1/ 477؛ قس: وندیداد، 1/ 960) و آن را یکی از 5 انبار اهوره‌مزدا برای تن مردگان می‌دانستند که در آن گوشت، استخوان و پی آنها برای روز قیامت نگهداری می‌شد. 
پس از سپری شدن 000‘ 3 سال اول و بی‌هوشی اهریمن، 000‘ 3 سال دوم آغاز شد و اهوره‌مزدا شروع به آفرینش گیتی کرد. او در 6 نوبت، پیش‌نمونه‌های 6 پدیدۀ اصلی آفرینش (آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان) را آفرید که پیش‌نمونۀ زمین، زمینی بود گرد و هموار، بی‌هیچ پستی و بلندی، و در جاهایی سخت و در جاهایی نرم (آموزگار، 44-45). اهریمن در یورش دوم خود به زمین باعث شد که پلیدی همه‌جای زمین را فراگیرد و زمین نخستین نبرد را با اهریمن کند. در همین نبرد بود که زمین بر اثر ترس از یورش اهریمن، به خود لرزید و کوهها و پستیها و بلندیها به وجود آمد که «البرز»، مهم‌ترین کوه اساطیری در وسط عالم، از آن جمله بود. زمین به 7 بخش تقسیم می‌شد که 7 کشور یا 7 اقلیم را به وجود می‌آوردند (بندهش، 65، 70؛ آموزگار، 47). در ادبیات پهلوی آمده است که در آغاز هزارۀ هفتم، پس از تازش اهریمن بر زمین و آسمان، ایزد تیشتر با جام ابر، از آبهایی که در آغازْ آفریده شده بود، برداشت. باد آن آب را به آسمان برد و بر زمین بارانید. در پی این باران بزرگ، زمین نمناک، و 7 پاره شد (نک‍ : بربریان، 142). بازماندۀ این باور به صورت 7 اقلیم در متون جغرافیایی دورۀ اسلامی نیز دیده می‌شود (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
در دیانت زردشتی، زمین الٰهۀ مقدسی به منزلۀ مادر است (بار، 81). در جهان مادی، سپندارمذ، دختر اهوره‌مزدا، ایزد  نگهبان زمین است (یسنا، 1/ 195؛ نیز نک‍ : بربریان، 120)، و کیومرث نماد آدمی است که از گِلِ زمین و به شکل نطفه از سپندارمذ زاده می‌شود (روایت ... ، 55). زمین در آیین مزدیسنا بسیار گرامی و محترم است و در شمار ایزدان به شمار می‌آید، چنان‌که روز بیست‌وهشتم هر ماه، زم‌یَزْد (ایزد زمین) نام دارد. یشت نوزدهم (زانْم‌یشت) نیز به نام ایزد زمین است و زامیادیشت هم نامیده می‌شود (رضی، 2/ 1239). زامیاد مینوی زمین، و سپندارمذ الٰهۀ آن است (وندیداد، 1/ 204، 206). زمین دختر نیک‌کنش، و پدرش برزیگری پاک‌سرشت است که جهان را خلق کرد ( گاتها، 92). سپندارمذ با نمادی زنانه، ایزدبانوی زمین است و به چهارپایان چراگاه می‌بخشد. همان‌گونه که زمین همۀ بارها را تحمل می‌کند، او نیز مظهری از تحمل و بردباری است، زیرا سپندارمذ/  اسپندارمذ به معنی اخلاص و بردباریِ مقدس است و اناهیتا نیز از یاران او ست (آموزگار، 17). باور به بردباری زمین با مثلِ «زمین را هر باری که بگذاری، بردارد» ( آنندراج، ذیل عبارت)، تا روزگار ما رسیده است. زردشتیان سپندارمذ را روان زمین می‌انگارند و گمان دارند که او جمیع محصولات نیکو را از خاک می‌رویاند (تیزدال، 87). سپندارمذ موظف است که زمین را همواره خرم و آبادان نگاه دارد (بربریان، همانجا). 
در قرآن کریم، به آفرینش زمین، و پهناوری و پربرکت بودن آن اشاراتی شده است؛ در سورۀ لقمان آمده است: خدا آسمانها و زمین را آفرید (31/ 25). براساس سورۀ فصلت: خداوند زمین را در دو روز آفرید و بر فراز زمین کوههایی نهاد و به زمین برکت و فراوانی بخشید و قوت و غذای اهل زمین را در 4 روز مقدر، و برای همۀ روزی‌خواهان یکسان اندازه‌گیری کرد، سپس به آسمان پرداخت که دودمانند بود و به آسمان و زمین گفت: پیش آیید، به اطاعت یا اکراه، و آن دو گفتند: اطاعت‌کنان می‌آییم (41/  9-11). در سورۀ عنکبوت، زمین پهناور وصف شده است (29/ 56). در سورۀ نبأ خداوند زمین را گهواره نامیده است (78/ 6). 
در تاریخ الانبیاء در بیان آفرینش زمین توضیحات مفصلی از قول حضرت رسول اکرم (ص) آمده است: خداوند زمین را از کف، کف را از مروارید، مروارید را از کوه قاف، و کوه قاف را از زمرد سبز، که رنگ آسمان از آن است، آفرید. در این کتاب آمده است که خداوند از کف آب تلی سرخ پدید آورد که امروز خانۀ کعبه است. به فرمان حق، جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل چهارگوشۀ آن را گرفتند و کشیدند تا از آن تل سرخ زمین آفریده شد. زمینِ اول جای آدمیان، زمین دوم جای پریان، زمین سوم جای گزندگان، زمین چهارم جای ماران، زمین پنجم جای دیوان، زمین ششم جای ابلیسان و زمین هفتم جای فرشتگان است. در زیر زمین هفتم، گاوی این 7 طبقه را بالای سر دارد. پای گاو بر روی ماهی است و ماهی بر آب و آب بر فرق فرشته و فرشته بر قدرت حق تعالى است. هروقت آن ماهی بر خود می‌لرزد، زمین بر پشت آن می‌جنبد؛ پس حق تعالى کوهها را خلق کرد و می‌فرمود: کوهها را میخ زمین قرار دادم (جویری، 5، 13). 
باور مربوط به قرارگرفتن زمین بر روی شاخ گاو و ماهی و جز اینها تا امروز نیز وجود دارد (نک‍ : دنبالۀ مقاله). خلق زمین از کف هنوز هم در باورهای مردم لرستان وجود دارد. به باور ایشان، سنگی در قعر دریا آتش گرفت و جوشید و به کف بدل شد و کف سخت و محکم شد و از آن کف زمین پدید آمد (نک‍ : اسدیان، 136). 
ابوریحان بیرونی در 420 ق، قطر زمین را 163‘2 فرسنگ و 4 دانگ، و دور آن را (طول خط استوا) 800‘6 فرسنگ دانسته است (ص 156). بکران در 605 ق، از کروی‌بودن زمین سخن گفته و افزوده است که فقط یک ربع آن مسکون است (ص 6). خواندمیر نیز در 930 ق، در حبیب السیر، در باب خلق‌شدن آسمان و زمین، به خلق زمین از کف آب، و خلق آن در 6 روز و جز اینها اشاره دارد (1/ 11-12). 
هنوز هم خراسانیها بر این باورند که خانۀ کعبه از روز ازل خلق شده و همیشه وجود داشته، بعد زمین از زیر آن پهن شده است. آنها شبی را که زمین از زیر خانۀ کعبه گسترده شده است، شب دعوالارض (= دحوالارض) ــ شب بیست‌و‌پنجم ذیقعده ــ می‌خوانند و عقیده دارند که در این شب مقارن نیمه‌شب، همۀ گنجهای روی زمین راه می‌افتند و درختان واژگون، سر در خاک و ریشه در هوا می‌شوند. هرکس در آن موقع بیدار باشد و دعا کند، هر آرزو و حاجتی که داشته باشد، برآورده می‌شود (شکورزاده، 276-277). 
در برخی از مناطق مانند لرستان و سروستان، مردم بر این باورند که زمین 7 طبقه و آسمان نیز 7 طبقه است (اسدیان، 25؛ همایونی، 303). 7 طبقۀ زمین بر شاخ یک گاو کوهی استوار است و گاو بر روی ماهی است و ماهی بر دریا ست. با تکان خوردن گاو، زمین‌لرزه پدیدار می‌شود. این گاو هر 000‘1 سال، زمین را از شاخی به شاخ دیگر منتقل می‌کند که زمین‌لرزۀ شدیدی به وجود می‌آید. به باور برخی دیگر، گاو همین کار را هر سال انجام می‌دهد (اسدیان، 26؛ هدایت، 171-172). اهالی طالب‌آباد (ورامین) معتقدند که در موقع جابه‌جا شدن زمین، سال تحویل می‌شود؛ در این لحظه هر فردی در هر وضعیت و حالتی که باشد، تا سال دیگر در همان حالت خواهد بود (صفی‌نژاد، 507). 
به باور اهالی سروستان، اگر تخم‌مرغ روی آینۀ سفرۀ هفت‌سین تکان می‌خورد، به سبب جابه‌جا شدن زمین روی شاخ گاو است (همایونی، 302) و به باور مردم تالش، اگر پلک چشم گاو تکان بخورد، زمین‌لرزه می‌شود. اگر ماهی تکان بخورد، دنیا یکسره ویران می‌شود (عبدلی، 172). اهالی کازرون باور متفاوتی دارند؛ به باور آنها، سالی یک‌بار ماهی از جای خود می‌جنبد و گاو که بر پهلو خوابیده است، از این پهلو به آن پهلو می‌شود و کرۀ زمین را از شاخی بر روی شاخ دیگر پرتاب می‌کند و سال تحویل می‌شود. در روز قیامت، گاو از خواب چندین هزارساله بیدار می‌شود و از جای برمی‌خیزد؛ با این حرکت، چنان زلزله‌ای می‌شود که همه‌چیز نابود می‌گردد و مردگان از گورهای شکاف‌برداشته به هوا پرتاب می‌شوند و محشر برپا می‌شود (حاتمی، 167). به باور اهالی شاهرود، زمین شب بر پشت گاو، و روز بر پشت ماهی قرار دارد (شریعت‌زاده، 511). 
باور به هفت‌طبقه بودن زمین در برخی از افسانه‌ها نیز بازتاب یافته است. برای نمونه در برخی از روایتهای ایرانی تیپ 301 طبقه‌بندی آرنه ـ تامپسون، قهرمان افسانه که به سبب دشمنی برادران در چاه می‌ماند، در نتیجۀ اشتباهی که مرتکب می‌شود، به طبقۀ هفتم زمین می‌رود (نک‍ : مارتسلف، 75-76). 
در بیشتر جاهای ایران، مردم نسبت به باورهای افسانه‌ای ایرانیان کهن دربارۀ زمین همچنان وفادار مانده‌اند. مثلاً اهالی لرستان و ایلام معتقدند که زمین روز یکشنبه آفریده شده است، و در روز پنجشنبه، زمین و آسمان هر یک بر جای خود استوار شده‌اند. به باور آنها زمین مانند آسمان، هفت‌طبقه است، و در یکی از طبقات موجوداتی شبیه انسانها با سری مانند سر گوسفند و گوشهای دراز زندگی می‌کنند و زیر زمین مملو از طلا و نقره و سنگهای پربها ست. موجوداتی که در طبقۀ 4 و 7 زندگی می‌کنند، در نازونعمت به سر می‌برند. خالق 7 طبقۀ آسمان خدا، و معمار 7 طبقۀ زمین علی (ع) است. آنها روایت می‌کنند که علی (ع) نیزه‌ای به سوی دشمن انداخت و نیزه از تن دشمن گذشت و به زمین نشست و بر کتف گاو فرورفت. هنوز هم کتف گاو زخم است. وقتی مگسی بر زخمش می‌نشیند، گاو خود را تکان می‌دهد و زمین می‌لرزد (اسدیان، 136-137). 
به باور مردم لرستان، کوه قاف بلندترین کوه روی زمین است و در پس آن، عجایب بی‌شماری وجود دارد و کسی را بدانجا راهی نیست. اگر کسی بدانجا برسد، ناپدید می‌شود. کیخسرو، بیژن، گیو و بهرام گور در این کوه طلسم شدند و ناپدید گردیدند (همو، 138). 
در بیشتر جاهای ایران مردم باور دارند که زمین نفس  می‌کشد. برای نمونه، مردم لرستان سرد و گرم شدن زمین را به سبب نفس کشیدن زمین می‌دانند و باور دارند که زمین در دهم دی‌ماه نفس سرد می‌کشد و همه‌چیز افسرده می‌شود و به خواب می‌رود. در 45اُمین روز زمستان، زمین نفس‌دزده می‌کشد که نفس گرمی است و سوز سرما را می‌شکند. در 55اُمین روز زمستان، زمین نفس آشکار می‌کشد و به تدریج گرم، و زندگی از سر نو آغاز می‌شود (همو، 213-214). 
به باور مردم بروجرد، ستارۀ قوس از اول چلۀ زمستان در آسمان ظاهر می‌شود. پس از اینکه 55 شب از زمستان گذشت، چند تن از ملائک به این ستاره فرمان می‌دهند که از آسمان به زمین آید؛ ستاره نمی‌پذیرد. ملائک زنجیری به گردنش می‌اندازند و او را به زور به زمین می‌کشانند. با رسیدن او به زمین، به قول مردم زمین نفس‌دزده می‌زند و سرما می‌شکند و بخار از زمین بلند می‌شود. 15 روز که از نفس‌دزده گذشت، یعنی روز هفتادم از فصل زمستان، زمین نفس آشکار می‌کشد و هوا کاملاً گرم می‌شود (کرزبر، 253). 
بروجردیها کوهها را لنگر زمین می‌دانند و می‌گویند که کرۀ زمین در ابتدا به سرعت می‌چرخید، به‌نحوی‌که هیچ جنبنده‌ای قادر به برداشتن بیش از 4-5 قدم بر روی زمین نبود. به دستور خداوند، ملائک با توبره سنگ و خاک آوردند و بر زمین ریختند. در نتیجه کوههای عظیمی از سنگهای سخت به وجود آمد و مانع چرخش سریع زمین شد و زندگی موجودات کرۀ زمین آسان گردید. این کوهها پس از گذشتن 000‘50 سال از عمر زمین، در روز قیامت به امر خداوند دوباره از زمین برداشته می‌شوند و زمین دوباره سرعت اولیۀ خود را باز می‌یابد و همۀ بندگان از میان می‌روند (همو، 236-237). 
مردم برای صرفه‌جویی در کلام و انتقال اندیشۀ خود، با بهره‌گیری از زمین مثلهایی ساخته‌اند؛ مانند: زمین ترکید و پیدا شد سرِ خر/ شنید آواز ماده، آمد نر (هبله‌رودی، 86، نیز حاشیۀ 11)؛ زمین را به آسمان می‌دوزد (همو، 86)؛ زمین را پیش آسمان گرو می‌کند؛ زمین را هر باری که می‌گذاری، برمی‌دارد؛ زمین سخت و آسمان دور؛ زمین شوره سنبل برنیارد؛ زمین‌گیر شده است؛ زمین نرم، آبروی مردان است (همو، 87)؛ قضیۀ زمین بر سر زمین (همو، 117)؛ نه در آسمان بخت و نه در زمین تخت (همو، 148)؛ هرچه از آسمان آید، زمین بردارد (همو، 288)؛ از آسمان به زمین می‌بارد یا از زمین به آسمان؟، که تقریباً در همه‌جای ایران به شکلهای مختلفی متداول است. مثلاً کرمانیها به کسی که انتظار عنایت از فرودستان را دارد، می‌گویند: از زمین به آسمان نمی‌بارد (مرادی، 115). همینها برای اینکه نشان دهند اثری از کسی که به دنبالش هستند، نمی‌یابند، می‌گویند: خوردِ زمین شد و بُرِد آسمان (همو، 187)، و اهالی درگز می‌گویند: سوزن شد و رفت زمین (تکلیفی، 35). اهالی سوادکوه برای نشان‌دادن اخلاص خود می‌گویند: زمین زیرانداز من و آسمان لحاف من است (نوری‌نژاد، 82). کرمانیها برای اینکه نشان دهند اهمیت قضیه از آنچه دیگری می‌پندارد، کمتر است و اتفاقی نیفتاده است، می‌گویند: آسمان که به زمین نیامده (مرادی، 92)، که این مثل نیز تقریباً در همه‌جا متداول است. خراسانیها می‌گویند: آدم بی‌سواد جاتنگ‌کن روی زمین است (ذوالفقاری، 1/ 193). آدم قدکوتاه آن قدرش که روی زمین است، دو آن‌قدرش زیر زمین است (همو، 1/ 201، نیز برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : 205، 215، 216؛ نجفی،  2/ 822- 823). 
از کلمۀ زمین برای نفرین نیز استفاده شده است؛ یکی از نفرینهای اهالی خوانسار این است: خدا تو را زمین بزند (امیری، 253) که چنین نفرینی با علم به اینکه هر کس بمیرد، جایش در درون زمین است، به شکلهای دیگر و با همین محتوا در تهران و جاهای دیگر نیز متداول است، مثل به زمین فرورفتن؛ به زمین گرم خوردن؛ به زمین گرم زدن (نجفی، 2/ 823). 
در تعبیر دیدن زمین به خواب نیز آمده است: اگر کسی در خواب ببیند که زندگی در دنیا و روی زمین بر وی تنگ شده است و نمی‌داند کجا رود یا کجا نشیند، تعبیر آن این است که یا گناه کرده و یا فرمان سلطان را نادیده گرفته است؛ البته عاقبت آن به خیر و خشنودی حق بازگردد. وقتی کسی زمین را در خواب ببیند، تعبیر آن نشانۀ نعمت است؛ هر قدر زمین گسترده‌تر باشد، نعمت فراوان‌تر، و هرقدر کوچک‌تر باشد، نعمت به همان نسبت کمتر و نشانۀ تنگی و مشقت است (فخرالدین، 124-125). اگر شخصی در خواب زمینی را ببیند و نداند کجا ست، تعبیر آن این است که به سفری دور خواهد رفت و اگر زمین را بشناسد و حدود و ثغور آن مشخص باشد، تعبیر آن زن است و جمال و نعمت آن زن متناسب با گستردگی آن زمین است (همو، 125). در تعبیر خواب، زمین همیشه نشانۀ برکت و مال است. اگر زمینی را در خواب ببیند و بفهمد که همۀ زمین متعلق به او ست، بینندۀ خواب به مراد دل می‌رسد. اگر بینندۀ چنین خوابی اهل آن محل نباشد، تعبیر آن مردن آن قوم است، به‌خصوص اگر زمین را آراسته به گل و شکوفه ببیند. اگر کسی در خواب ببیند که در شهر یا دهی، زمین پیچید و تاب خورد، تعبیر آن است که در آنجا یا جنگی رخ می‌دهد یا وبا می‌آید و قومی هلاک می‌شوند (همانجا). 

مآخذ

آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، تهران، 1384 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ امیری خوانساری، هوشنگ، فرهنگ باستانی خوانسار، تهران، 1381 ش؛ بار، کای، «دیانت زرتشتی»، دیانت زرتشتی، ترجمۀ فریدون وهمن، تهران، 1348 ش؛ بربریان، مانوئل، جستاری در پیشینۀ دانش کیهان و زمین در ایرانویج، تهران، 1376 ش؛ بکران، محمد، جهان‌نامه، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1342 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1316- 1318 ش؛ تکلیفی چاپشلو، احمد، ادبیات عامۀ شهرستان درگز، مشهد، 1379 ش؛ تیزدال، ویلیام، ینابیع الاسلام، چ سنگی، بی‌جا؛ جویری، محمد، تاریخ الانبیاء، تهران، علمی؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1317 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ صد در نثـر و صد در بندهش، به کوشش دابـار، بمبئی، 1909 م؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ عبدلی، علی، تالشیها کیستند؟، تهران، 1363 ش؛ عهد عتیق؛ فخرالدین رازی، التحبیر فی علم التعبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1354 ش؛ فره‌وشی، بهرام، جهان فروری، تهران، 1355 ش؛ قرآن کریم؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، 1388 ش؛ گاتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1952 م/ 1331 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1379 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نوری‌نژاد، علی، ضرب‌المثلهای مردم سوادکوه، سمنان، 1384 ش؛ وندیداد، ترجمۀ هاشم رضی، تهران، 1385 ش؛ هبله‌رودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به کوشش صادق کیا، تهران، 1344 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ هرمزد با هرویسپ آگاهی، ترجمۀ رهام اشه، تهران، 1383 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ یسنا، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1340 ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1377 ش؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.