ترساتَرسا، واژهای پُرکاربرد در ادب فارسی ، به معنای مسیحی و نصرانی، خاصه عابد مسیحی است. فهرست مندرجات۱.۱ - واژه ترسا درسرزمینهای اسلامی ۱.۲ - ترسا در اشعار فارسی ۱.۳ - جامهها ترسایان در اشعار ۱.۴ - صلیب یا چلیپای ترسایان در ادب فارسی ۱.۵ - زنّار در ادب فارسی ۱.۶ - چشم پوشی از کفر ترسایان ۱.۷ - کاربرد ترسا و زنّار در اشعار عرفانی ۱.۷.۱ - اشعار غنایی عرفانی در دیوان عطّار ۱.۷.۲ - اشعار غنایی عرفانی در غزلیات مولوی ۱.۷.۳ - اشعار عرفانی در غزلیات فخرالدین عراقی ۱.۷.۴ - واژه ترسا در اشعار سعدی ۱.۷.۵ - واژه ترسا در اشعار حافظ ۱.۷.۶ - استفاده از واژه ترسا بعد از قرن هشتم ۱.۸ - ترسا رمزی از مرد روحانی ۱.۹ - ترسا در اشعار وحدت ادیان ۲ - پانویس ۳ - منبع ۱ - تعریف واژه ترساترسا (در پهلوی) صفت فاعلی از «ترسیدن» به معنای ترسنده و مترادف « راهب » در زبان عربی است، [۱]
محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ج۱، ص۴۸۴، پانویسهای ۵ و ۶، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
همچنانکه در شعر فارسی نیز به «ترسِ ترسا » اشاره شده است [۲]
ناصرخسرو، دیوان، ج۱، ص۵، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۳]
محمدبن عبدالملک امیر معزّی، دیوان،ص۵، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۱۸ ش
[۴]
جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۴، ص۱۳۳، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
۱.۱ - واژه ترسا درسرزمینهای اسلامیدر سرزمینهای اسلامی، چون مسلمانان با مسیحیان آشنایی داشتند، در گفتگو از کفر و بی دینی، به ترسایان نیز اشاره میکردند، [۵]
قمر آریان، چهره مسیح در ادبیات فارسی، ج۱، ص۲۳۳، تهران ۱۳۶۹ ش.
چنانکه امیر معزّی (متوفی ۵۲۰) ترسا را لقب کافران دانسته [۶]
محمدبن عبدالملک امیر معزّی، دیوان، ج۱، ص۱۸، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۱۸ ش.
و کمال اسماعیل (متوفی ۶۳۵) ترسایی را مترادف کافری گفته است. [۷]
اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، دیوان، ج۱، ص۱۵، چاپ حسین بحرالعلومی، تهران ۱۳۴۸ ش.
[۸]
جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۵، ص۲۲۹، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
ناصرخسرو (متوفی ۴۸۱) از اینکه ترسایان عیسی علیهالسلام را فرزند خدا میدانند، انتقاد کرده است. [۹]
ناصرخسرو، دیوان، ج۱، ص۵۸، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۸ ش.
عطّار نیشابوری (متوفی ۶۱۸) در حکایتی از الهی نامه [۱۰]
محمدبن ابراهیم عطّار، الهی نامه ، ص ۶۲ـ۶۳ ،چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۴۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش
با نظر به همین اعتقاد ترسایان، می گوید که ترسایی فرزندی زیبا داشت، فرزندش بیمار شد و درگذشت، پس از آن، ترسا مسلمان شد و گفت: اگر خدا فرزندی داشت، به داغ من خشنود نمیبود.۱.۲ - ترسا در اشعار فارسیدر اشعار فارسی اشاره شده است که ترسایان و رهبانان در روم مقیماند. [۱۱]
محمدبن عبدالملک امیر معزّی، دیوان، ج۱، ص۳، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۱۸ ش.
[۱۲]
مجدودبن آدم سنایی، دیوان، ج۱، ص۸۰۳، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش.
از شعر سنایی غزنوی (متوفی ح۵۳۵) برمیآید که ترسایان پزشکی هم میکردهاند.مسعود سعد (متوفی ۵۱۵) [۱۳]
مسعودسعدسلمان، دیوان، چاپ غلامرضا رشیدیاسمی، ص۶۳۶، تهران ۱۳۳۹ ش .
در شهرآشوب خود، از اینکه ترسا در برکه معبود خود روی و موی میشوید، و ذبح حیوان در مذهب او روا نیست سخن گفته و عطار [۱۴]
محمدبن ابراهیم عطّار، الهی نامه، ج۱، ص۹۵، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۴۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش.
به شرابخواری ترسایان اشاره کرده است.خاقانی (متوفی ۵۹۵) نیز در قصیدة ترسائیه، ترسا را وصف کرده است و در مطلع آن از کژ بودن خط ترسا، یعنی خط یونانی که از چپ به راست نوشته میشود، [۱۵]
ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، شرح قصیده ترسائیّه خاقانی، ج۱، ص۵۵، ترجمه و تعلیقات از عبدالحسین زرین کوب، تبریز ۱۳۴۸ ش.
سخن گفته : «فلک کژروترست از خط ترسا/ مرا دارد مسلسل راهب آسا». [۱۶]
بدیل بن علی خاقانی، دیوان، ج۱، ص۲۳، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ ش.
مولانا جلال الدین (متوفی ۶۲۷) نیز در مثنوی [۱۷]
جلال الدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی، ج۱، ص۱۵۷، چاپ محمد استعلامی، دفتر پنجم، تهران ۱۳۷۰ ش.
گفته است که ترسا نزد کشیش گناهان یک ساله خود را برمی شمارد تا کشیش از او در گذرد و عفو کشیش را عفو خدا میداند.۱.۳ - جامهها ترسایان در اشعاردر بسیاری از اشعار، از برخی جامهها و ابزارهای ترسایان سخن رفته است؛ مثلاً به رنگ تیره جامه ترسایان یا رهبانان اشاره شده است. رابعه قزداری ، سراینده قرن چهارم، می گوید که بنفشه دین ترسا را پذیرفت که جامه کبود پوشید [۱۸]
پیشاهنگان شعر پارسی: سده های سوم و چهارم و آغاز سده پنجم هجری، چاپ محمد دبیرسیاقی، ج۱، ص۱۶۱، تهران ۱۳۷۴ ش.
و فرخی سیستانی (متوفی ۴۲۹) [۱۹]
علی بن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، ج۱، ص۲، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۵ ش.
می گوید ترسا جامه سوکواران میپوشد، چون دل او میداند که آیین وی تباه میگردد.جامه ترسایان مانند جامه زاهدان و صوفیان بوده است، ازینرو سنایی [۲۰]
مجدودبن آدم سنایی، دیوان، ج۱، ص۶۹۳، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش.
خطاب به زاهدان ریاکار دوران خود میگوید: «جامه مؤمن ، سینه کافر ، رسم ترسایان بُوَد».۱.۴ - صلیب یا چلیپای ترسایان در ادب فارسیاز صلیب یا چلیپای ترسایان هم در ادب فارسی بسیار سخن رفته است. فرخی [۲۱]
علی بن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، ج۱، ص۴، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۵ ش.
نماز را مایه مؤمن و صلیب را قبله ترسا ذکر کرده است، و بسیاری از شاعران زلف معشوق خود را به صلیب یا چلیپا مانند کردهاند؛ از جمله سعدی (متوفی ح۶۹۰ـ۶۹۵) به معشوق خود میگوید که در سرزمین کافران (ترسایان) بت و صلیب میپرستند و روی و زلف تو بت و صلیب عالَم اسلام است. [۲۲]
مصلح بن عبدالهب سعدی، غزلیات سعدی، ج۱، ص۴۲۴، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۱ ش.
۱.۵ - زنّار در ادب فارسیبیش از همه اینها در ادب فارسی از زنّار، کمربند خاص ترسایانِ (مسیحیانِ) مشرق زمین، [۲۳]
تعلیقات زرین کوب، ص ۱۰۱، ج۱، ص۶۰، ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، شرح قصیده ترسائیّه خاقانی، ترجمه و تعلیقات از عبدالحسین زرین کوب، تبریز ۱۳۴۸ ش.
یاد شده و تعبیراتی نظیر «زنّار گشودن»، «زنّار دریدن»، «زنّار بریدن» و «زنّار گسستن» به معنای « توبه کردن از کافری و مسلمان شدن» به کار رفته است. [۲۴]
بدیل بن علی خاقانی، دیوان، ج۱، ص۶۲۲، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۲۵]
محمدبن ابراهیم عطّار، الهی نامه، ج۱، ص۳۷۸ـ۳۷۹، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۴۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش.
[۲۶]
مصلح بن عبدالهب سعدی، غزلیات سعدی، ج۱، ص۴۹۵، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۱ ش.
[۲۷]
جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۳، ص۳۶، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
گویا چون زردشتیان نیز «کُستی» برمیان میبستند [۲۸]
محمد معین، فرهنگ فارسی، ذیل «کُستی»، تهران ۱۳۶۳ ش.
ــ که بی شباهت به زنّار نبوده ــ در ادب فارسی گبر ( زردشتی ) و ترسا مترادف آمدهاند [۲۹]
مصلح بن عبدالهب سعدی، گلستان سعدی، ج۱، ص۴۹، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۸ ش.
و «زنّار» به جای «کستی» به کار رفته است [۳۰]
، مجدودبن آدم سنایی، ج۱، ص۳۶۰، دیوان، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش.
[۳۱]
مجدودبن آدم سنایی، ج۱، ص۳۶۰، دیوان، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش.
[۳۲]
محمدعلی صائب، دیوان، ج۶، ص۳۱، چاپ محمد قهرمان، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۷۰ ش.
گاهی نیز به زُنّار مُغان تصریح شده است. [۳۳]
مصلح بن عبدالهب سعدی، بوستان سعدی: سعدی نامه، ج۱، ص۱۴۲، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۳۴]
مصلح بن عبدالهب سعدی، بوستان سعدی: سعدی نامه، ج۱، ص۱۷۶، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳ ش.
۱.۶ - چشم پوشی از کفر ترسایانظاهراً زمانی مسلمانان از قبح شرک و کفر ترسایان چشم پوشیدند که بعضی از آنان به دلبری ترسا دل باختند و به توصیف زیبایی او پرداختند. چندین حکایت در باره چنین عشقهایی در کتابهای ادبی مسلمانان دیده میشود. [۳۵]
عبدالحسین زرین کوب، ج۱، ص۲۱۴، با کاروان حُلّه: مجموعه نقد ادبی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۳۶]
، عبدالحسین زرین کوب، ج۱، ص۲۱۷، با کاروان حُلّه: مجموعه نقد ادبی، تهران ۱۳۷۰ ش.
آخرین نمونه مشهور اینگونه داستانها در ادب فارسی، داستان عشق امیرارسلان رومی به فرخ لقا، دختر پطرس شاه فرنگی، است که آن را نقیب الممالک شیرازی، نقال ناصرالدین شاه قاجار (حک: ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳)، پرداخته است. ۱.۷ - کاربرد ترسا و زنّار در اشعار عرفانیبیشترین کاربرد ترسا و زنّار را در بخشی از اشعار غنایی ـ عرفانی فارسی میتوان یافت که اصطلاحاً به قلندریات مشهور است. در اینگونه اشعار ــ که ظاهراً بی تأثیر از حکایتهای عشق مسلمانان به زیبارویان ترسا نیست ــ ذکر ترسا و ترسایی با بُن مایههای خَمریات و توصیفهای عاشقانه و دیدگاههای عارفانه درآمیخته و «دیر ترسا» و «احوال ترسابچه» در ترسیم صحنههای خوشباشی و شادکامی به کار رفته است. از آنرو که اینگونه اشعار رمزآمیز به نظر میرسد، ترسا کنایه از کسی است که از قیود ظاهری شرع فارغ گردیده و ترسابچه همچون شیخ و مرشدی است که طالب را مست و بی خود میکند و از تعلقات ظاهری میرهاند. [۳۷]
قمر آریان، چهره مسیح در ادبیات فارسی، ج۱، ص۳۰۴، تهران ۱۳۶۹ ش.
۱.۷.۱ - اشعار غنایی عرفانی در دیوان عطّاربیشترینِ اینگونه اشعار را در دیوان عطار میتوان یافت : «ترسا بچهایم افکند از زهد به ترسایی/ اکنون من و زنّاری در دیر به تنهایی» [۳۸]
محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۶۹۵، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۳۹]
محمدبن ابراهیم عطّار، مختارنامه: مجموعه رباعیات، ج۱، ص۲۹۳، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵ ش.
[۴۰]
ابن بزاز، صَفوة الصفا، ج۱، ص۵۳۷ ـ۵۳۹، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز ۱۳۷۳ ش.
و نیز میگوید که دل چو زلف محبوب را دید، از زلف او زنّار بر میان بربست و بی باکانه به ترسایی در آمد. [۴۱]
محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۲۲۷، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش.
در نظر او صوفیِ پایبند به نام و ننگ و متظاهر به زهد ، در زیر خرقه زنّار بسته است [۴۲]
مصلح بن عبدالهب سعدی، بوستان سعدی: سعدی نامه، ج۱، ص۱۰۳، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳ ش.
[۴۳]
شمس الدین محمد حافظ، دیوان، ج۲، ص۱۰۳۱، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش.
و برای رهایی از این خودبینی و خودنمایی و آسودن از رد و قبول خلق ، باید به روی خرقه زنار بست. [۴۴]
محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۳۱۵، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش.
در بسیاری از قلندریات عطّار، سخن از پیری زاهد و صوفی است که از قید خرقه میگذرد، ترسا میشود و زنّار میبندد [۴۵]
محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۱۴۶، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۴۶]
محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۱۹۲، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش.
او میگوید: «پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد/ خط به دین بر زد و سر بر خط کفار نهاد// خرقه آتش زد و در حلقه دین بر سر جمع/ خرقه سوخته در حلقه زنّار نهاد» [۴۷]
محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، ج۱، ص۱۲۰، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش.
که داستان شیخ صنعان (یا سمعان) و عشق او به دختر ترسا را در منطق الطیر [۴۸]
محمدبن ابراهیم عطّار، منطق الطیر: مقامات الطیور، ص ۶۷ـ ۸۸ ،چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ ش .
فرایاد میآورد.۱.۷.۲ - اشعار غنایی عرفانی در غزلیات مولویمولانا جلال الدین نیز در برخی از غزلیات خود ابیاتی نظیر آنچه در دیوان عطّار راجع به ترسا و زنّار آمده، سروده است : «دل، چو زنّاری ز عشق آن مسیح عهد بست/ لاجرم غیرت بَرَد ایمان برین زنّار ما». [۴۹]
جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۱، ص۸۹، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
[۵۰]
جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۱، ص۹۸، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
۱.۷.۳ - اشعار عرفانی در غزلیات فخرالدین عراقیفخرالدین عراقی (متوفی ۶۸۸) که در رساله اصطلاحات صوفیه ، واژه ترسا را رمزی از معانی و حقایق دقیق ذکر کرده است، [۵۱]
ابراهیم بن بزرگمهر عراقی، مجموعه آثار فخرالدین عراقی، ج۱، ص۵۶۵، چاپ نسرین محتشم، تهران ۱۳۷۲ ش.
در غزلی رمزآمیز ترسابچهای را وصف میکند که سخن روح افزای او، با برهان ، اعجاز محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را نشان میدهد. [۵۲]
ابراهیم بن بزرگمهر عراقی، مجموعه آثار فخرالدین عراقی، ج۱، ص۳۳۳، چاپ نسرین محتشم، تهران ۱۳۷۲ ش.
او نیز مانند عطّار در دیگر غزلیات عرفانی و رمزآمیز خود گاه از اینکه با زلف محبوب زنّار بر میان بسته، سخن گفته است. [۵۳]
ابراهیم بن بزرگمهر عراقی، مجموعه آثار فخرالدین عراقی، ج۱، ص۱۹۷، بیت ۲۲۵۷، چاپ نسرین محتشم، تهران ۱۳۷۲ ش.
۱.۷.۴ - واژه ترسا در اشعار سعدیسعدی نیز از زهد فروشی و تظاهر به معرفت بی زاری جسته و گفته است که آشکارا زنّار بستن (اظهار ترسایی و لابد کافری) هزار بار بهتر از خرقه پوشیدن اما در زیر خرقه زنّار داشتن ( نفاق و ریاکاری ) است. [۵۴]
مصلح بن عبدالهب سعدی، غزلیات سعدی، ج۱، ص۶۱۹، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۱ ش.
۱.۷.۵ - واژه ترسا در اشعار حافظحافظ (متوفی ۷۹۱ یا ۷۹۲) نیز از خرقه (جامه زهد که در نظر او جامه ریاست) بی زاری جسته است : «دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس » [۵۵]
شمس الدین محمد حافظ، دیوان، ج۱، غزل ۲، بیت ۳، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش.
و به زنّار، علامت ترسایی، علاقه نشان داده است. [۵۶]
شمس الدین محمد حافظ، دیوان، ج۱، غزل ۳۰۴، بیت ۴، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش.
او همچنین از زبان ترسایی، بر مسلمانیِ خود خرده گرفته و گفته است: «این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت/ بر در میکده ای با دف و نی ترسایی // گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ آه اگر از پس امروز بود فردایی» [۵۷]
شمس الدین محمد حافظ، دیوان، ج۱، غزل ۴۸۱، بیت ۹ـ۱۰، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش.
و بدینگونه به بی تقوایی رایج در زمان خود تعریض دارد.۱.۷.۶ - استفاده از واژه ترسا بعد از قرن هشتماینگونه اشعار در واقع نوعی واکنش در برابر زهد ریایی و تعصب صوفیان سالوس و زاهدان ظاهرپرست روزگار این سرایندگان نیز بوده است. [۵۸]
محمدعلی اسلامی ندوشن، نوشته های بی سرنوشت : «عرفان اصل و عرفان کاسبانه»، ج۱، ص۱۶۸ـ ۱۶۹، تهران ۱۳۷۶ ش.
اما از قرن هشتم به بعد، چنین بازتاب اجتماعی در قلندریات کمتر و صبغه رمزآمیزی ترسا و ترسابچه و آنچه نظیر زنّار به آنها متعلق است، در ادبیات عرفانی بیشتر شد، مانند اشعار محمد شیرین شمس مغربی (متوفی ۸۱۰) مثلاً: « سجاده و تسبیح به یک سوی فکندیم/ در خدمت ترسابچه زنّار ببستیم» [۵۹]
محمدشیرین شمس مغربی، دیوان محمدشیرین مغربی، ، ص ۲۵۵ ، چاپ لئونارد لوئیزان، تهران ۱۳۷۲ ش
[۶۰]
محمدشیرین شمس مغربی، دیوان محمدشیرین مغربی، ، ص ۳۴۶ ، چاپ لئونارد لوئیزان، تهران ۱۳۷۲ ش
؛ شاه نعمت الله ولی (متوفی ح۸۲۷) مثلاً: «از لعبت ترسا بچه اسلام مجویید/ با زلف بتم قصه زنّار مگویید» [۶۱]
نعمة اهلی ولی، کلیات اشعار شاه نعمت اللّه ولی، ج۱، ص۳۱۴، چاپ جواد نوربخش، تهران ۱۳۶۹ ش.
[۶۲]
نعمة اهلی ولی، کلیات اشعار شاه نعمت اللّه ولی، ج۱، ص۵۸۳، چاپ جواد نوربخش، تهران ۱۳۶۹ ش.
قاسم انوار (متوفی ۸۳۷)، مثلاً: «خدمت قسیس و رهبان کردهام/ صد چو آن درویش صنعان کردهام // با چلیپا برده ام بت را نماز / بت پرستی کردهام عمر دراز». [۶۳]
علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۳۶۳، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش.
۱.۸ - ترسا رمزی از مرد روحانیاز قرن هشتم به بعد، تفسیر و تأویل اینگونه اشعارِ به ظاهر کفرآمیز و شرح اصطلاحات آنها نظیر ترسا، ترسابچه و زنّار رونق گرفت. ترسا را رمزی از مرد روحانی که از وابستگی به نفس و جسم در آمده و به مقام روح تعالی یافته، [۶۴]
یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج۲، ص۲۴۵، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.
ترسایی را به معنای تجرید و رهایی از قید اسم و رسم و عادت ، [۶۵]
محمودبن عبدالکریم شبستری، گلشن راز، ج۱، ص۱۰۵، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۶۶]
یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج۲، ص۲۴۵، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.
[۶۷]
محمدبن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۶۴، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش.
ترسابچه را یا رمزی از وارد غیبی و پیام آور از عالم روح [۶۸]
یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج۲، ص۲۴۵، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.
[۶۹]
حسین بن احمد الفتی تبریزی، رَشف الالحاظ فی کشف الالفاظ، ج۱، ص۶۷، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش.
یا رمزی از مرشد کامل [۷۰]
محمدبن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۸۸، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش.
و زنّار بستن را رمزی از خدمت و طاعت و عبادت [۷۱]
محمودبن عبدالکریم شبستری، گلشن راز، ج۱، ص۱۰۳، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۷۲]
یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج۲، ص۲۴۵، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.
[۷۳]
محمدبن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۴۴، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش.
[۷۴]
که زنّار را «استظهار به حبل متین توحید ذاتی» دانسته است، حسین بن احمد الفتی تبریزی، ج۱، ص۶۸، رَشف الالحاظ فی کشف الالفاظ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش.
ذکر کردهاند.۱.۹ - ترسا در اشعار وحدت ادیاندر برخی از اشعار عرفانی فارسی، خاصه از قرن هشتم به بعد، که از وحدت ادیان سخن گفته شده، ترسا نیز مانند مسلمان رو به حق دارد [۷۵]
علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۱۴۹، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش.
و خرقه زاهد مسلمان و زنّار ترسا در نظر عارف ، یکسان و برابر است [۷۶]
علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۸۴، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش.
همچنانکه در صومعه و دیر همه را به یاد خدا میبیند. [۷۷]
علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۲۱۸، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش.
جالب توجه ترین نمونه این طرز تفکر را در باره ترسا، در ترجیع بند مشهور هاتف اصفهانی (متوفی ۱۱۹۸) میتوان یافت که شاعر با دلبری ترسا گفتگو میکند و میگوید: «ننگ تثلیث بر یکی تا چند». ترسا از خود دفاع میکند: « تهمت کافری به ما مپسند»؛ و در حین گفتگوی آنان این آوا از ناقوس کلیسا بلند میشود: «که یکی هست و هیچ نیست جز او/ وحدهُ لاالهَ الاهو». [۷۸]
علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، ج۱، ص۲۶، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش.
منابع : (۱) قمر آریان، چهره مسیح در ادبیات فارسی، تهران ۱۳۶۹ ش. (۲) ابن بزاز، صَفوة الصفا، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز ۱۳۷۳ ش. (۳) محمدعلی اسلامی ندوشن، نوشته های بی سرنوشت : «عرفان اصل و عرفان کاسبانه»، تهران ۱۳۷۶ ش. (۴) حسین بن احمد الفتی تبریزی، رَشف الالحاظ فی کشف الالفاظ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش. (۵) محمدبن عبدالملک امیر معزّی، دیوان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۱۸ ش. (۶) یحیی بن احمد باخرزی، اورادالاحباب و فصوص الا´داب، ج ۲: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش. (۷) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش. (۸) پیشاهنگان شعر پارسی: سده های سوم و چهارم و آغاز سده پنجم هجری، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۴ ش. (۹) شمس الدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش. (۱۰) بدیل بن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ ش. (۱۱) عبدالحسین زرین کوب، با کاروان حُلّه: مجموعه نقد ادبی، تهران ۱۳۷۰ ش. (۱۲) مصلح بن عبدالهب سعدی، بوستان سعدی: سعدی نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳ ش. (۱۳) مصلح بن عبدالهب سعدی، غزلیات سعدی، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۱ ش. (۱۴) مصلح بن عبدالهب سعدی، گلستان سعدی، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۸ ش. (۱۵) مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ محمدتقی مدرّس رضوی، تهران ۱۳۴۷ ش. (۱۶) محمودبن عبدالکریم شبستری، گلشن راز، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۸ ش. (۱۷) محمدشیرین شمس مغربی، دیوان محمدشیرین مغربی، چاپ لئونارد لوئیزان، تهران ۱۳۷۲ ش. (۱۸) محمدعلی صائب، دیوان، چاپ محمد قهرمان، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۷۰ ش. (۱۹) ابراهیم بن بزرگمهر عراقی، مجموعه آثار فخرالدین عراقی، چاپ نسرین محتشم، تهران ۱۳۷۲ ش. (۲۰) محمدبن ابراهیم عطّار، الهی نامه، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۴۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش. (۲۱) محمدبن ابراهیم عطّار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش. (۲۲) محمدبن ابراهیم عطّار، مختارنامه: مجموعه رباعیات، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵ ش. (۲۳) محمدبن ابراهیم عطّار، منطق الطیر: مقامات الطیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ ش. (۲۴) علی بن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۵ ش. (۲۵) علی بن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۷ ش. (۲۶) اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، دیوان، چاپ حسین بحرالعلومی، تهران ۱۳۴۸ ش. (۲۷) محمدبن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش. (۲۸) مسعودسعدسلمان، دیوان، چاپ غلامرضا رشیدیاسمی، تهران ۱۳۳۹ ش. (۲۹) محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران ۱۳۶۳ ش. (۳۰) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش. (۳۱) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی، چاپ محمد استعلامی، دفتر پنجم، تهران ۱۳۷۰ ش. (۳۲) ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، شرح قصیده ترسائیّه خاقانی، ترجمه و تعلیقات از عبدالحسین زرین کوب، تبریز ۱۳۴۸ ش. (۳۳) ناصرخسرو، دیوان، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۸ ش. (۳۴) نعمة اهلی ولی، کلیات اشعار شاه نعمت اللّه ولی، چاپ جواد نوربخش، تهران ۱۳۶۹ ش. (۳۵) احمد هاتف اصفهانی، دیوان، چاپ وحید دستگردی، تهران ۱۳۶۹ ش. ۲ - پانویس
۳ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ترسا»، شماره۳۴۵۱. ردههای این صفحه : واژه شناسی
|