کفر

از دانشنامه‌ی اسلامی


انکار اموری که ایمان به آن لازم است، مانند توحید، نبوت و معاد، یا اموری که جزو دین اسلام و یا ضروری دین باشد، کفر نامیده می شود.

کفر در لغت و اصطلاح

«کفر» واژه‌ای عربی است که در لغت به معنای پنهان کردن و پوشاندن است. به شب تاریک کافر می‌گویند زیرا با تاریکی خود همه چیز را می‌پوشاند. بنابراین از آن جهت به کافر، کافر می‌گویند که نعمت‌های الهی را پوشانده و مخفی می‌نماید. به کشاورز نیز از آن جهت کافر می‌گویند که بذر و دانه را با خاک می‌پوشاند. در برخی از کتب لغت کفر ضد ایمان و جمع آن کفّار و کِفار دانسته شده است. همچنین کفر، انکار نعمت هم هست که در این صورت معنایش ضد «شکر» خواهد بود.

معنای اصطلاحی این واژه چنانکه سید مرتضی آورده عبارت است از: «آنچه باعث استحقاق عقاب دائمی و عظیم شود و البته در دنیا هم احکام خاصی بر آن مترتب است. از آنجایی که ما با عقل خود نمی‌توانیم دریابیم که چه چیزی باعث استحقاق عقاب ابدی می‌شود لازم است که از خود شرع بپرسیم. پس تعیین حد کفر با دلایل سمعی مقدور است. ما با بررسی دلایل شرعی به این نتیجه رسیده‌ایم که کفر عبارت است از اخلال و کوتاهی در معرفت به خداوند و توحید و عدل و رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله. حال این اخلال به صورت جهل باشد یا شک در آنها و یا به صورت اعتقاد به اموری باشد که با وجود آنها دستیابی به معارف فوق ناممکن می‌شود. این آخری را از آن جهت معتقدیم که اگرچه در ارتباط مستقیم با معارف فوق نیست اما باعث اخلال در معرفت واجب است؛ مثلاً اصحاب بدعت‌ها اعتقادی دارند که در دستیابی به معرفت درست از خدا و رسول، مانع ایجاد می‌کند. حاصل آن که نزد ما کفر از افعال قلوب است نه جوارح، همانطور که ایمان را فعل قلبی گرفتیم.»

همین عبارات را شیخ طوسی، متکلم بزرگ شیعه نیز به طور کامل پذیرفته است.

باید توجه داشت که کفر گاهی در مقابل اسلام به کار می‌رود که در این صورت مربوط به ظاهر و بیانگر نحوه معامله دنیایی مسلمانان با کفار است. توضیح این که حد نصاب مسلمان بودن و خروج از مرز کفر جاری نمودن شهادتین بر زبان است و کسی که شهادتین را نگفته باشد کافر محسوب می گردد. و بنابراین بر طبق احکام فقهی اسلام کافر از مسلمان ارث نمی برد و ازدواج وی با مسلمان جایز نیست و... .

کاربرد دیگر کفر در مقابل ایمان است که در این کاربرد معنایی مضیق دارد و همان چیزی است که سید مرتضی درباره آن گفته است: «مایه استحقاق عقاب دائم». بر این اساس می‌توان معنای اصطلاحی آن را با عبارتی رساتر چنین بیان نمود: کفر همان عدم ایمان نسبت به آن چیزی است که سزاوار ایمان است، چه به گونه‌ی تفصیلی مانند ایمان به توحید الهی و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و معاد؛ و چه به نحو اجمالی، مانند ایمان نسبت به ضروریات دین و بلکه همه آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان دین آورده است، مانند وجوب نماز، زکات و... .

در حقیقت ایمان به ضروریات و احکام دین از ایمان به رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله ناشی می‌شود. به این معنا که ایمان تفصیلی نسبت به رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله مستلزم ایمان به وجوب نماز، زکات و... است. به عبارت دیگر ایمان به رسالت، ایمان به وجوب نماز هم هست و انکار وجوب نماز در حقیقت انکار رسالت است. بر این اساس انکار وجوب نماز، کفر ورزیدن نسبت به آن چیزی است که اجمالاً باید بدان ایمان داشت.

اسباب کفر

با توجه به معنای کفر در اصطلاح متکلمین می توان گفت: اسباب و موجبات کفر سه چیز است:

  • الف) انکار امری که لازم است به آن ایمان تفصیلی داشته باشیم مانند انکار توحید، نبوت و معاد.
  • ب) انکار امری که منکر می‌داند جزء دین اسلام است، خواه آن امر ضروری دین باشد یا نباشد و یا آن امر، اصل عقیدتی باشد و یا حکم شرعی زیرا انکار آن به انکار رسالت برمی‌گردد.
  • ج‌) انکار امری که از ضروریات دین اسلام است. کسی که التفات تفصیلی داشته باشد که آن امر، ضروری دین بوده و آن را انکار نماید، آن شخص کافر شده زیرا لازمه انکارش، انکار رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله است.

البته چنانچه با قرائن روشن شود که کسی که در صدد انکار رسالت نبوده و آن امر را به جهت جهل، ضعف و ناتوانی فکری خود انکار نموده، آن شخص کافر یا مرتد نخواهد شد.

باید توجه داشت که میان انکار اصل رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و انکار آنچه مستلزم انکار رسالت است تفاوت وجود دارد. توضیح این که اگر کسی رسالت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را انکار کند محکوم به کفر است و در این حکم میان قاصر و مقصر و نیز معذور و غیرمعذور تفاوتی نیست. اما از آنجا که ایمان تفصیلی نسبت به ضروریات دین واجب نیست و در حقیقت ایمان به آنها در طول ایمان به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، انکار آنها عاملی مستقل در کفر محسوب نمی‌گردد بلکه سببیت آنها در کفر به دلیل بازگشت آنها به انکار رسالت است. بر مبنای همین تفاوت حکم این دو نیز در برخی موارد یکسان نیست، چنانکه منکر ضروری دین در صورتی کافر محسوب می‌شود که ملازمه بین انکار ضروری دین و انکار رسالت را بداند اما اگر این ملازمه را درک نکند و از روی جهل یا ضعف فکری به انکار پرداخته باشد محکوم به کفر نیست.

اقسام کفر

متکلمان تقسیمات مختلفی را برای کفر ذکر نموده‌اند که در اینجا به یک نمونه اشاره می‌شود:

  • کفر انکار: که عبارت است از این که شخص با قلب و زبان خود به انکار خدا یا پیامبر صلی الله علیه و آله بپردازد.
  • کفر جحود: آن است که کافر با دل ایمان داشته باشد اما با زبان خود به انکار بپردازد. «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ»؛ و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود. (سوره نمل/۱۴)
  • کفر عناد: در این قسم کافر با قلب خود تصدیق و با زبان خود اقرار می‌کند اما از روی لجبازی یا حسد به تصدیق و اقرار خود ایمان نمی‌آورد. چنانکه درباره ولید بن مغیره آمده است که وقتی آیات قرآن را از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنید با آن که می دانست آنچنان که کفار قریش می گویند شعر و خطابه نیست بلکه معجزه است، اما به آنها گفت: بگویید کلام محمد صلی الله علیه و آله سحر است.
  • کفر نفاق: کافر در این قسم با زبان خود اقرار می‌کند ولی همچون منافق نسبت به اظهارات خود اعتقاد قلبی ندارد.

البته در آثار برخی متکلمان از نوعی کفر به نام «استخفافی» سخن رفته است که معنای آن عبارت است از: اتخاذ یک نظر در عقاید دینی که منشا آن ترجیح فهم خود بر ظواهر ادله است. مثلا کسی بر حسب رای خود و در اثر کج سلیقه‌گی معتقد شود که نماز ضروری و رکن دین نیست و در اثر همین عقیده آن را ترک کند. چنین شخصی در اثر فهم نادرست که احیاناً مبتنی بر تاویل به رأی است به چنین نظری دست می‌یازد چنانکه برخی معتقدند کفر شیطان از این قبیل است.

همچنین از امام صادق علیه السلام روایت شده است که کفر در قرآن پنج گونه است:

  • کفر جحودی (انکار) از روی علم؛ قرآن کریم درباره آنان می فرماید: «وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ»؛ و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی برای آنها آمد که موافق نشانه‌هایی بود که با خود داشتند و پیش از این به خود نوید پیروزی بر کافران می‌دادند (که با کمک آن بر دشمنان پیروز گردند.) با این همه هنگامی که این کتاب و پیامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد به او کافر شدند لعنت خدا بر کافران باد. (سوره بقره/۸۹)
  • کفر جحودی بدون علم؛ خداوند در وصف آنان می فرماید: «وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ»؛ آنها گفتند: چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای آنها را می‌گیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی‌کند! آنان به این سخن که می‌گویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس می‌زنند (و گمانی بی‌پایه دارند). (سوره جاثیه/۲۴)
  • کفر برائت؛ چنانکه فرمود: «وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ»؛ (ابراهیم) گفت: شما غیر از خدا بتهایی برای خود انتخاب کرده‌اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری می‌جویید و یکدیگر را لعن می‌کنید و جایگاه (همه) شما آتش است و هیچ یار و یاوری برای شما نخواهد بود! که در آن «یکفر» به معنای برائت جستن است. (سوره عنکبوت/۲۵)
  • کفر ترک اوامر الهی؛ قرآن کریم درباره حج می فرماید: «فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»؛ در آن نشانه‌های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است و هر کس داخل آن [خانه خدا] شود در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان بی‌نیاز است. که ترک حج را کفر گفته است. (سوره آل عمران/۹۷) که در این آیه ترک حج کفر تلقی شده است.
  • کفر به معنای ترک شکر؛ «قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ»؛ گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می‌آورم یا کفران می‌کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می‌کند و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنیّ و کریم است! (سوره نمل/۴۰)

مراتب کفر

صدرالمتالهین فیلسوف بزرگ شیعی بر اساس مشرب فلسفی خود کفر را چنین تعریف می‌کند: «کفر عبارت از احتجاب است و احتجاب از حق است همان طور که مشرکان حاجب از حق بودند و یا حجاب از دین است مانند اهل کتاب که محجوب از دین حق بودند و قهرا محجوب از حق، محجوب از دین هم می‌باشد ولکن محجوب از دین ممکن است محجوب از خداوند نباشد که اینان منافقانند که با خداوند و مومنان خدعه می کنند».

وی براساس همین تعریف و با قرار دادن کفر در مقابل ایمان معتقد است کفر دارای درجات مختلفی است و در ازای هر مرتبه‌ای از ایمان، مرتبه‌ای از کفر قرار دارد که عبارتند از: «نخستین درجات کفر، مفر قالب است که هر کس از آن آگاه است بنابراین هر کس که منکر ضروریات دین یا حکمی از احکام شریعت گردد قتل او واجب و عذاب اخروی وی قطعی است. دوم کفر نفس است، زیرا در واقع بت بزرگ و طاغوت اعظم است. «ارایت من اتخذ الهه هواه». اجتناب کردن از بت هوای نفس واجب است چه بسا دعای ابراهیم علیه السلام که در قرآن آمده است به همین معنا باشد: « وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ»؛ پروردگارا! من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! (سوره ابراهیم/۳۵) سوم کفر قلب است و آن این است که هرگاه حق در مرآت سر عارف تجلی کند و پرده از روی قلبش بردارد و کدورت و زنگار را از آن برطرف کند، نور حق در آن ظهور و بروز کرده و جمال احدیت در آن (قلب) تجلی می‌کند. اما اگر این تجلی کامل نباشد و به گونه ای که خود را حق بپندارد و ذره ای انانیت و نفسانیت در وجود او باقی باشد در این صورت کفر قلب در او راه پیدا کرده است.

پانویس

  1. جوهری، اسماعیل ابن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، ذیل واژه.
  2. سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیره فی علم الکلام، قم: جامعه مدرسین، ص۵۳۴.
  3. شیخ طوسی، الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۲۷؛ و تمهیدالاصول، ص ۶۳۵.
  4. جوادی، محسن، نظریه ایمان، ص۱۳۷.
  5. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: موسسه اعلمی، ۱۴۰۳، ج۱۸، ذیل حجرات ۱۴؛ ابن عاشور، التحریر والتنویر، تونس: الدار التونسیه للنشر، ج۲، ص۲۷۷؛ کلینی، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج۲، ص۲۶.
  6. نظریه ایمان، ص۱۳۷.
  7. اجمالی بودن ایمان در باب ضروریات دین به این معناست که دانستن حدود و ثغور ضروریات دین برای ایمان داشتن به آنها لازم نیست.
  8. سبحانی، جعفر، الایمان والکفر فی الکتاب و السنه، قم: موسسه امام صادق علیه السلام، ۱۴۱۶ قمری، ص ۴۹؛ خواجگی شیرازی، محمد بن احمد، النضامیه فی مذهب الامامیه، تصحیح و تحقیق: علی اوجبی، تهران قبله، ۱۳۷۵ شمسی، ص۱۹۸.
  9. همان، ص۵۳-۴۹.
  10. همان، ص۵۴-۵۳.
  11. همان، ص۵۵.
  12. المیزان، ج۲۰، ص۹۲.
  13. نراقی، احمد، مشکلات العلوم، ص ۳۵۹.
  14. کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۳۸۹.
  15. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر آیه الکرسی، ص۲۷۳.
  16. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، موسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی، ۱۳۶۳شمسی، ص۱۷۵-۱۷۴.

منابع