زمان تقریبی مطالعه: 34 دقیقه
 

غیبت در اخلاق اسلامی





غیبت در اخلاق اسلامی، از اعظم مهلکات، و اشدّ معاصی است. یعنی چیزی نسبت به شخصی که شیعه باشد ذکر کنی که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضی نباشد، خواه آن نقص، در بدن او باشد، یا در نسب او، یا در صفات و افعال و اقوال او، و یا در چیزی باشد که متعلق به او باشد. هم‌چنین غیبت‌کردن منحصر به زبان نیست، بلکه هر نوعی که نقصی از غیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا فعل، یا اشاره، یا ایماء، یا رمز، یا نوشتن.

فهرست مندرجات

۱ - مفهوم‌شناسی
۲ - معنای لغوی
۳ - معنای اصطلاحی
۴ - تفاوت غیبت و تهمت
۵ - شرایط حرمت غیبت
۶ - انواع غیبت
       ۶.۱ - گفتاری
       ۶.۲ - نوشتاری
       ۶.۳ - کرداری
       ۶.۴ - کنایی
       ۶.۵ - تعریض
       ۶.۶ - اشاره‌ای
       ۶.۷ - استماع غیبت
       ۶.۸ - نفاق
       ۶.۹ - رد غیبت
              ۶.۹.۱ - آثار رد غیبت
۷ - مذمت غیبت در آیات و روایات
۸ - کفاره غیبت
۹ - موارد جواز غیبت
۱۰ - پیامدهای غیبت
       ۱۰.۱ - در دنیا
       ۱۰.۲ - در آخرت
       ۱۰.۳ - پیامدهای معنوی
۱۱ - انگیزه غیبت
       ۱۱.۱ - معالجه اجمالی
       ۱۱.۲ - معالجه تفصیلی
              ۱۱.۲.۱ - غضب
              ۱۱.۲.۲ - کینه
              ۱۱.۲.۳ - حسد
              ۱۱.۲.۴ - مطایبه‌نمودن
              ۱۱.۲.۵ - استهزاء
              ۱۱.۲.۶ - فخر و مباهات
              ۱۱.۲.۷ - نسبت ناروادادن
              ۱۱.۲.۸ - نسبت‌دادن به امر قبیح
              ۱۱.۲.۹ - هم‌زبانی با رفیقان
              ۱۱.۲.۱۰ - مظنه‌کردن
              ۱۱.۲.۱۱ - ترحم‌کردن
              ۱۱.۲.۱۲ - غضب برای رضای خدا
۱۲ - راه‌های درمان غیبت
       ۱۲.۱ - معالجه اجمالی
       ۱۲.۲ - تفصیلی
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبع

۱ - مفهوم‌شناسی



غیبت یکی از رذایل اخلاقی است که در تعالیم اخلاقی دین مبین اسلام به شدت از آن نهی شده است.

۲ - معنای لغوی



غیبت در لغت مصدر «غاب»،
[۱] جذری، مبارک بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج‌۳، ص۴۰۰.
و اسم مصدر «اغتیاب»است و غیبت از ریشه «غیب» بر چیزی که از چشم‌ها پوشیده باشد دلالت دارد.
[۳] مصطفوی،حسن‌، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‌، ج‌۷، ص۲۸۹.
و اغلب لغویین به معنای اصطلاحی آن پرداخته‌اند. رجوع شود به لغت نامه‌های معتبر از جمله معزی فیومی.
[۴] فیّومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر الرافعی، ص۴۵۸.


۳ - معنای اصطلاحی



بدان که حقیقت غیبت آن است که چیزی نسبت به شخصی که شیعه باشد ذکر کنی که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضی نباشد.
[۵] فیض کاشانی، ملا محسن؛ المحجة البیضاء، ج۵، ص۲۵۵.
خواه آن نقص، در بدن او باشد، مثل این‌که بگویی: فلانی کور، یا کر، یا گنگ، یا نیم‌مرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد و امثال این‌ها است، یا در نسب او باشد مثل این که بگویی: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمال‌زاده، یا نانجیب و نحو این‌ها است. یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل این‌که بگویی: بدخلق، یا بخیل، یا متکبّر، یا ترسو، یا ریاکار، یا دروغ‌گو، یا دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بی‌وقت به خانه مردم می‌رود، و نحو این‌ها است، یا در چیزی باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مرکب. چنان که بگویی: جامه فلان کس چرکین است. یا خانه او چون خانه یهودیان است. یا عمامه او مثل گنبدی است، یا به‌قدر گردویی است. یا کلاه او دراز است. یا مرکب او (جلف) است. و امثال این‌ها.
[۶] نراقی، احمد، معراج السعاده، ص۴۴۴.

و همچنین در سایر اموری که منسوب به او باشد و به بدی یاد شود که اگر آن را بشنود ناخوشش آید. همچنان که حدیث نبوی به آن دلالت می‌کند، فرمود: «آیا می‌دانید که غیبت چه چیز است؟ عرض کردند: خدا و رسول او داناتر است. فرمود: آن است که یاد کنی برادر خود را به چیزی که او را ناخوش آید. شخصی عرض کرد که اگر آن صفت با او باشد باز بد است؟ فرمود: اگر باشد غیبت است و الا بهتان است. و نام مردی در خدمت آن حضرت برده شد، شخصی عرض کرد که چه عاجز است. حضرت فرمود: غیبت رفیق خود را کردی. و روزی اسم زنی مذکور شد عایشه گفت: کوتاه قد است. جناب رسول (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: او را غیبت کردی. و زنی دیگر مذکور شد عایشه گفت: آن دامن بلند است. حضرت فرمود: بیفکن از دهن خود، پس پاره گوشتی از دهن او افتاد.» روزی یکی از اصحاب به دیگری گفت: «فلان شخص بسیار خواب است. حضرت فرمود: گوشت برادر خود را خوردی.» و آنچه در بعضی از احادیث وارد شده که پیغمبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) یا بعضی از ائمّه (علیهم‌السّلام) مذمّت بعضی از اشخاص معیّنه را فرموده‌اند، یا از برای بیان احکام الهی بوده یا از طوایفی بوده‌اند که غیبت آن‌ها مستثنی است، چنانچه ذکر آن خواهد آمد.

۴ - تفاوت غیبت و تهمت



حضرت صادق (علیه‌السّلام) می‌فرمود: «غیبت آن است که درباره برادرت بگوئی چیزی را که خدا بر او پوشانده است و اما چیزی را که در وجود او آشکار و ظاهر است مثل تندخوئی و شتاب‌زدگی، (گفتن آن) غیبت نیست و بهتان آن است که درباره‌اش بگوئی چیزی که در او نیست.»

۵ - شرایط حرمت غیبت



۱: شخصی که در غیاب او عیبش بازگو می‌شود، مومن باشد؛
۲: غیبت در صورتی است که عیب او را بگوید اما اگر کمال او را ذکر کند، غیبت شمرده نمی‌شود؛
۳: آن عیب نزد عموم ناپسند باشد؛
۴: غیبت شونده به آن عیب نزد مردم معروف نباشد؛
۵: قصد کاستن از وجهه او را داشته باشد؛
۶: شنونده داشته باشد.
[۸] تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۴، ص۳۹-۴۱.


۶ - انواع غیبت



غیبت بر چند قسم است:

۶.۱ - گفتاری


یعنی انسان نقص برادر مؤمنش را به دیگری بگوید.

۶.۲ - نوشتاری


یعنی عیوب مسلمانی را بنویسند و یا در مجلّه و روزنامه منتشر کنند.

۶.۳ - کرداری


مثل راه رفتن شبیه اعرج یا به چشم و ابرو و حرکت دست و سر و امثال این‌ها اشاره به نقص کسی کند که این را محاکات گویند.

۶.۴ - کنایی


غیبت به کنایه، مثل این‌که گویی: الحمد للّه که خدا ما را مبتلا نکرد به هم‌نشینی ظلمه. یا به حب ریاست. یا سعی در تحصیل مال. یا بگویی: نعوذ بالله از بی‌شرمی. یا خدا ما را محافظت کند از بی‌شرمی. و غرض از این‌ها کنایه به شخصی باشد که مرتکب این اعمال باشد. و بسا که چون خواهد که غیبت کسی را کند از راه ریا و تشبّه به صلحا، ابتدا مدح او را می‌کند و مذمت خود را نیز می‌کند چنانچه می‌گوید: فلان شخص چه بسیار خوب شخصی بود و روزگار او را نیز مثل ما کرد و از دست شیطان خلاصی نیافت.
ویا این‌که بگوید فلان کاسب آدم خوش‌انصاف! و ارزان فروشی است! و طوری بگوید که کنایه از بی‌انصافی و گران‌فروشی فرد مورد نظر باشد.

۶.۵ - تعریض


مثل این‌که بگوید الحمد للَّه من مبتلا به فلان چیز و یا فلان عمل نیستم و نظرش گوشه‌زدن به کسی است که دارای فلان چیز یا فلان عمل است.
[۹] طیب، عبد الحسین‌، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۱.


۶.۶ - اشاره‌ای


مروی است که: «زنی بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت عائشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است. حضرت فرمود که غیبت او را کردی.»
[۱۱] تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۴، ص۳۳.


۶.۷ - استماع غیبت


بدان‌که آن‌که غیبت را می‌شنود نیز حکم غیبت‌کننده را دارد، همچنان که در احادیث وارد شده است. و همچنان که غیبت‌کنندگان، افساد دارند، غیبت‌شنوندگان نیز چنین‌اند، زیرا آن کسی که در حضور او غیبت مسلمانی می‌شود یا به آن خوشحال نمی‌شود و بدش هم نمی‌آید و به این جهت منع نمی‌کند. یا خوشحال می‌شود ولی از راه ریا و اظهار زهد تصدیق نمی‌کند، بلکه گاه است منع می‌کند اما در قلب طالب آن است که منع او را نشنوند. و بسا باشد حیله‌ها برانگیزد که آن غیبت قطع نشود، مثل این‌که اظهار تعجب کند یا بگوید که من چنین نمی‌دانستم و او را نوع دیگر شناخته بودم، که آن غیبت‌کننده بیشتر میل در غیبت کند. و به این سخن‌ها او را به غیبت وا می‌دارد. و این‌ها همه در گناه و حکم با غیبت‌کننده شریک‌اند.
[۱۲] نراقی، مهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه کتاب جامع السعادات)، ج۲، ص۳۹۵.

خلاصه آن‌که گناه شنونده غیبت، مثل غیبت‌کننده است، مگر این‌که در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند. یا از مجلس برخیزد. و اگر قدرت بر این‌ها نداشته باشد در دل غضبناک گردد. و اگر به زبان گوید: ساکت شو، اما در دل، مایل و طالب باشد، این از اهل نفاق است. پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند و الا مستوجب نکال می‌گردند.
حضرت رسول (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود که: «هر که مؤمنی را در نزد او ذلیل کنند و او بتواند یاری او را بکند و نکند خدا در روز قیامت او را ذلیل می‌سازد.» و فرمود: «هر که ردّ کند از غیبت، برادر خود را و آبروی او را محافظت کند، حق است بر خدا که در روز قیامت آبروی او را نگاه‌ دارد.» و فرمود که: «هیچ مردی نیست که بدی برادر مسلم او در نزد او مذکور شود و او بتواند او را جانب داری و حمایت کند، اگر چه به یک کلمه باشد، و نکند مگر این‌که خدای تعالی او را در دنیا و آخرت ذلیل می‌کند. و هر که بدی برادر مسلمش را در نزد او ذکر کنند و او یاری او کند خدا یاری او کند در دنیا و آخرت.» و فرمود: «هر که حمایت کند آبروی مسلمانی را، خدا در روز قیامت ملکی را می‌فرستد که او را حمایت کند.» و فرمود: «هر که منت گذارد بر برادر خود در خصوص غیبتی از او که در مجلسی بشود و آن را رد کند، خدای تعالی هزار در از شرّ را در دنیا و آخرت از او دور می‌کند. و اگر بتواند و ردّ غیبت او را نکند گناه او هفتاد مقابل آن کسی است که غیبت کرده است.»
حضرت علی (علیه‌السّلام) فرمودند: «شنونده غیبت یکی از دو طرف غیبت‌کننده است.»
[۱۳] خوانساری، جمال الدین، شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم، ج‌۷، ص۱۶.
پس شنونده غیبت از گناه غیبت بر کنار نیست مگر این‌که با زبان آن را رد کند.

۶.۸ - نفاق


و بعضی از غیبت‌کنندگان هستند که چون می‌خواهند غیبت مسلمانی را کنند از راه نفاق، غم و‌ اندوه خود را بر حال آن شخص اظهار می‌کنند و حال این‌که در دل خود، هیچ‌اندوهی ندارند، چنان‌که می‌گویند: آه، چه قدر غصه خوردم دلم سوخت به‌جهت فلان شخص که بی‌آبرو شد. یا فلان عمل از او سرزد. یا به او اهانت رسید. خدا امر او را به اصلاح آورد. و این منافق اگر دوست او بود و غم و‌ اندوه او را خورد پس اظهار نمی‌کرد و دعایی که به او می‌کند در خلوت می‌کرد. پس اظهار حزن و دعا از خباثت باطن اوست. و شیطان لعین او را بازیچه خود قرار داده، بر او امر را مشتبه کرده و بر ریش او می‌خندد. و حسنات او را به باد می‌دهد. و او چنان پندارد که خوب می‌کند. و نمی‌داند که تیز بینان عالم دانش و بینش، از احوال و اوضاع برون او، احوال درونش را درک می‌نمایند.
حمد گفتی کو، نشان حامدون نی برونت را اثر نی‌اندرون رو ملاف از مشک کان بوی پیاز از دم تو می‌کند مکشوف راز و بسیارند که غیبت مسلمانی را می‌کنند و بعضی از حضار نمی‌شنوند بلند می‌گویند سبحان اللّه امّا عجب نیست چنین چیزی. تا او خوب متوجّه شود و این هر چه می‌خواهد بگوید.

۶.۹ - رد غیبت


ردّ نمودن غیبت بر کسی که متمکن باشد واجب است و ظاهراً رد غیبت غیر از نهی از غیبت است و مراد یاری‌کردن از شخص غیبت شده است.
[۱۴] دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، ج۲، ص۲۶۹.

رد غیبت باید با نوع غیبت متناسب باشد؛ اگر عیب نفسانی کسی بازگو می‌شود. مثلاً بگوید: تو چگونه از درون کسی خبر داری؟
اگر عیب درباره بدن شخص باشد، بگوید: عیب آن است‌ که نزد خدا نقص شمرده شود.
گاه عیب در زمینه دینی است. در این‌صورت تا می‌تواند حمل بر صحت کند و اگر راهی برای توجیه نبود، بگوید: هر مؤمنی غیر از معصومین ممکن است به خطا بیافتد، شاید توبه کند.
[۱۵] تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۴، ص۴۷-۴۶.


۶.۹.۱ - آثار رد غیبت


در روایات برای غیبت آثاری ذکر شده است:
[۱۶] مهدوی کنی، محمد رضا، اخلاق عملی، ص۷۶-۷۷.

۱: نصرت دنیا و آخرت؛
[۱۷] صدوق، محمد بن علی، پاداش نیکی‌ها و کیفر گناهان، ‌محمد علی مجاهدی، ‌ص۶۳۶.

۲: دفع بلایا؛ پیغمبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: «هر کس غیبت برادرش را در مجلسی بشنود و از او دفاع کند و جلوی غیبت او را بگیرد خداوند هزار نوع شر را در دنیا و آخرت از او دور می‌کند و اگر جلوی غیبت را نگیرد بلکه خوشش هم بیاید، گناه و کیفرش به اندازه معصیت غیبت‌کننده خواهد بود.»
[۱۸] حر عاملی، محمد بن حسن، آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام‌، ترجمه محمد علی فارابی، ص۲۰۸.

۳: رفتن به بهشت.
[۱۹] دیلمی، حسن، ارشاد القلوب الی الصواب، ج‌۱، ص۱۷۶.


۷ - مذمت غیبت در آیات و روایات



چون حقیقت غیبت را شناختی بدان‌که آن، اعظم مهلکات، و اشدّ معاصی است. و به اجماع جمیع امت، و صریح کتاب ربّ العزه و احادیث پیغمبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمّه اطهار (علیهم‌السّلام) حرمت آن ثابت است.
خداوند عزّت می‌فرماید: «وَ لا یَغْتَب بَعْضُکُمْ بَعْضا اَ یُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَاْکُلَ لَحْمَ اَخیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ؛یعنی: باید غیبت نکند بعضی از شما بعضی دیگر را، آیا دوست می‌دارد یکی از شما که بخورد گوشت برادر خود را در حالتی که مرده باشد؟ پس کراهت می‌دارید شما آن امر را.»
و از رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) مروی است که فرمود: «زنهار، احتراز کنید از غیبت، به درستی که غیبت، بدتر است از زنا، زیرا مردی که زنا می‌کند و توبه می‌کند خدا او را قبول می‌فرماید ولی غیبت‌کننده را خدا نمی‌آمرزد تا آن‌که غیبت او را که کرده است از او بگذرد.» و فرمود که: «در شب معراج به قومی گذشتیم که روهای خود را با ناخن‌های خود می‌خراشیدند. از جبرئیل پرسیدم که ایشان چه کسان‌اند؟ گفت: غیبت‌کنندگان. روزی آن سرور بر منبر برآمدند و خطبه‌ای در نهایت بلندی خواندند، به نوعی که زنان در خانه‌ها آواز آن سرور را شنیدند، و فرمودند که‌: «ای گروهی که به زبان، ایمان آورده‌اید و دل شما از ایمان خالی است غیبت مسلمین را مکنید. و عیب‌جویی ایشان منمائید، که هر که عیب‌جویی برادر خود کند خدا عیب او را ظاهر می‌سازد اگر چه در‌اندرون خانه خود باشد. و در روز دیگر آن سرور بر بالای منبر خطبه‌ای ادا فرمودند و بیان گناه ربا و عقوبت آن را کردند پس فرمودند: یک درهم از ربا بدتر است از سی و شش زنا، و آبروی برادر مسلم را ریختن از ربا بدتر است. و وقتی آن حضرت مردم را امر به روزه فرمود، گفت: احدی بدون اذن من افطار نکند.
چون شام داخل شد، یک یک می‌آمدند و اذن گرفته افطار می‌کردند تا مردی آمد و عرض کرد: «یا رسول اللّه دو دختر من روزه گرفته‌اند و حیا مانع ایشان است که به خدمت تو رسند، اذن بفرما تا افطار کنند. حضرت روی مبارک گردانید. آن مرد ثانیا عرض کرد. باز حضرت روی گردانید. و در مرتبه سوم فرمود که آنها روزه نگرفته‌اند و چگونه روزه بودند و حال آن‌که در همه روز گوشت مردم را به غیبت می‌خوردند، برو ایشان را بگو تاقی کنند. آن مرد بازگشت و ایشان را خبر داد پس آنها قی کردند و از هر یک پارچه خون بسته دفع شد. چون پیغمبر را خبر دادند فرمود: به خدایی که جان محمد در دست اوست که اگر این در شکم آنها باقی می‌ماند آتش جهنم آن را می‌خورد.»
و از جانب خداوند رحمن به موسی بن عمران وحی شد که: «هر غیبت کننده‌ای که با توبه از دنیا برود آخر کسی است که داخل بهشت خواهد شد. و هر غیبت کننده‌ای که بی‌توبه از دنیا برود اول کسی است که داخل جهنم خواهد شد.» و از حضرت رسول (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) مروی است که: «هر که غیبت کند مرد مسلمان یا زن مسلمانی را، خدا چهل شبانه‌روز نماز و روزه او را قبول نمی‌کند، مگر این‌که آن کسی که غیبت او شده از او عفو کند.» و فرمود: «هر که غیبت مسلمانی را بکند، در ماه رمضان اجری از برای روزه او نخواهد بود.» و در حدیثی دیگر از آن سرور منقول است که: «دروغ گمان کرده است هر که گمان کند حلال‌زاده است و او گوشت مردم را به غیبت می‌خورد.»
و از امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) مروی است که: «هر که در حق مؤمنی بگوید امر قبیحی را که خود دیده یا شنیده باشد، آن شخص داخل این آیه مبارکه است که: «انَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشیعَ الْفاحِشَه فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ؛به تحقیق کسانی‌که دوست می‌دارند که فاش شود امر قبیح و ناشایست در حق طایفه‌ای که ایمان آورده‌اند از برای ایشان است عذاب دردناک.» و نیز از آن حضرت مروی است که: «هر کس روایت کند از مؤمنی چیزی را که بخواهد او را عیبناک کند و آبروی او را کم کند تا از چشم مردم بیفتد، خداوند متعال او را از تحت امر خود بیرون می‌کند و داخل در تحت امر شیطان می‌کند. و شیطان او را قبول نمی‌کند.» و آن حضرت فرمود: «هر که غیبت کند برادر مؤمن خود را بی‌آن که عداوتی میان ایشان ثابت باشد، شیطان شریک است در نطفه او.» و فرمود که: «غیبت، حرام است بر هر مسلمانی. و آن می‌خورد حسنات را. و باطل می‌سازد آن‌ها را، هم‌چنان که آتش هیزم را می‌خورد.» و اخبار در این خصوص بسیار است. و ذکر همه آنها متعسّر، بلکه متعذّر است. و همین قدر که مذکور شد کفایت می‌کند.
علاوه بر این، هر که را‌ اندک عقلی بوده باشد می‌داند که این صفت، خبیث‌ترین صفات، و صاحب آن، رذل‌ترین مردمان است. و بزرگان پیش، بندگی خدا را در نماز و روزه نمی‌دانسته‌اند بلکه در چشم پوشیدن و حفظ خود از پیروی عیب مردم می‌دانسته‌اند. و آن را افضل اعمال می‌شمرده‌اند. و خلاف آن را صفت منافقین می‌دیدند. و وصول به مراتب عالیه و درجات رفیعه را موقوف به ترک غیبت می‌دانسته‌اند.
چون از حضرت رسول (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) وارد است که: «هر که نماز او نیکو باشد و عیالمند باشد و مال او کم باشد و غیبت مسلمانان را نکند با من خواهد بود در بهشت.» و چقدر قبیح است که آدمی از عیوب خود غافل شده در صدد اظهار عیوب مردمان برآید. خاری را در چشم دیگران ملاحظه کند ولی شاخ درختی را در دیده خود برنخورد. پس‌ای جان برادر چون خواهی که عیب دیگران را بگویی، اول عیوب خود را یاد کن و در صدد اصلاح آن برآی.
یادآور، قول پیغمبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) را که فرموده است: «خوشا به حال کسی‌که مشغول عیب خود گردد و به عیوب مردم نپردازد.» علاوه بر این، هرگاه عیبی را که ذکر می‌کنی امری باشد که به اختیار او نباشد و از جانب حق سبحانه و تعالی باشد پس مذمت او بر آن غیبت فی الحقیقه مذمت خالق او است، زیرا هر که چیزی را مذمت می‌کند سازنده او را مذمت کرده است.
و از اعظم مفاسد غیبت، آن است که باعث آن می‌شود که اعمال خیر آن کسی که غیبت‌کرده در عوض آن غیبت، به نامه عمل آن شخصی که غیبت او شده ثبت می‌شود و گناهان این، به دیوان اعمال او نقل می‌شود. و چه احمق کسی باشد که به واسطه یک سخن، در روز قیامت، و زر و وبال دیگری را متحمّل گردد.
مروی است که در روز قیامت بنده‌ای را به موقف عرصات حاضر سازند و نامه اعمال او را به دست او دهند، چون در آن نگرد از حسنات خود چیزی در آنجا نیابد، عرض کند که پروردگارا این نامه عمل من نیست زیرا من از طاعات خویش هیچ در آن نمی‌بینم. خطاب رسد که‌ ای بنده پروردگار تو خطا و سهو نمی‌کند اعمال خیر تو به غیبت مردم رفت. و دیگری را می‌آورند و دیوان او را به دست او می‌دهند در آنجا طاعات بسیار و عبادات بی‌شمار مشاهده می‌کند، عرض می‌کند که این کتاب من نیست. این اعمال از من به وجود نیامده. خطاب می‌رسد که فلان شخص غیبت تو را کرد و این طاعات اوست که عوض به تو داده شده است.»
پس عاقل باید تامّل کند که آن کسی را که غیبت او می‌کند اگر دوست و صدیق اوست چه بی‌مروّتی و بی‌انصافی است که زبان به غیبت او گشاید و بدی او را در نزد مردمان گوید. و اگر دشمن اوست چه بی‌عقلی و سفاهتی است که کسی متحمّل و زر و وبال دشمن خود گردد، و اگر طاعتی‌ اندوخته باشد به او دهد.

۸ - کفاره غیبت



توبه از غیبت دو جنبه دارد: یکی از جنبه حق خدایی و دیگر از جنبه حق النّاس. توبه از جنبه اول پشیمان‌شدن و طلب عفو و مغفرت است و از جنبه دوم یعنی اگر به شخصی که غیبت او را نموده خبر نرسیده باشد و در اظهارش مظنّه ضرر و فساد باشد و ایجاد عداوت شود یا آن شخص مرده باشد و یا غایب شده به طوری‌که دسترسی به او ممکن نباشد برای او استغفار کند و در ثواب بعض عباداتش او را شریک گرداند و محبت و احسان به او نماید تا جبران حقّش شود و اگر به او خبر رسیده باشد و می‌تواند برود از او طلب حلّیت کند باید برود و به هر زبانی که ممکن است به نحو اجمال یا تفصیل، رضایت خاطر او را فراهم سازد.
[۲۲] طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۴۳.

حضرت امام صادق (علیه‌السّلام) فرمودند: «از پیغمبر(صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) پرسیدند: کفاره غیبت چیست؟ فرمودند: از خداوند طلب آمرزش کنی برای آن‌که غیبتش کردی هر زمان به یادش افتادی.»

۹ - موارد جواز غیبت



۱: غیبت کفار و مخالفین و سایر فرق باطله و اهل بدعت؛
[۲۴] نراقی، احمد، معراج السعاده، ص۴۵۳.

۲: فرمان‌روای ستمگر؛
[۲۵] داوودی، محمد، هیئت، اخلاق اسلامی، ص۸۹.

۳: غیبت متجاهر به فسق در همان فسقی که متجاهر است؛ که در این موارد غیبت واجب است.
۴: در مقام تظلّم نزد کسی که قادر بر رفع ظلم باشد؛
۵: استعانت بر رفع منکر و ردع از معاصی؛
[۲۷] نراقی، مهدی، جامع السعادات ج۲، ص۴۱۳-۴۱۴.

۶: نصح مستشیر یعنی خیرخواهی کسی که در امر تزویج یا امانت و امثال این‌ها با انسان مشورت کند؛
[۲۸] دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، ج۲، ص۲۶۶.

۷: بیان عیوبی از شاهد یا قاضی که مؤثر در رأی دادگاه است؛
[۲۹] مجلسی، محمد باقر، عین الحیات، ج۲، ص۴۱۵.

۸: شهادت بر عمل حرام با قصد قربت؛
[۳۰] تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ص۵۹.

۹: ضرورت شناساندن کسی که به لقبی از قبیل لنگ، کور، لوچ و غیره مشهور است؛
۱۰: تحاکی (بازگویی نمودن) نزد کسی که می‌داند؛
[۳۱] حرعاملی، محمد بن حسن، آداب معاشرت، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج‌۲، ص۱۴۵.

۱۱: حفظ‌نمودن خود به واسطه غیبت از شر دیگری؛
۱۲: اظهار عیب در مبیع اگر چه بایع کراهت داشته باشد، که مشتری متضرر نشود؛
۱۳: ردّ کسی که ادّعای نسبی بکند که ندارد؛ مخصوصا دعوی سیادت؛
۱۴: ردّ مقاله باطل یا دعوی باطل؛
۱۵: به منظور نهی از منکر باشد؛ یعنی قصدش این است که به او برسد و عمل زشتی را که مرتکب می‌شود ترک کند؛
۱۶: اسم طرف را نبرد حتی در عدد محصوری؛ مثل این‌که بگوید در فلان شهر یا قبیله و امثال این‌ها.
[۳۲] طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۷.

حضرت امام (رحمه‌الله‌علیه) در این باره می‌فرمایند: در مواردی که غیبت واجب است؛ باید اقدام نمود ولی نیت را از هوای نفس و متابعت شیطان باید تلخیص نمود ولی در موارد جواز ترک آن اولی است. هر امر جایزی را انسان نباید مرتکب شود؛ خصوصاً این طور از امور که مکاید نفس و شیطان در آن خیلی کارگر است.
[۳۳] خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث، ص۳۱۴.


۱۰ - پیامدهای غیبت



غیبت پیامدهای زشت و آزار دهنده‌ای برای غیبت‌شونده و غیبت‌کننده به بار خواهد آورد که شامل موارد ذیل می‌باشد:

۱۰.۱ - در دنیا


۱: ریختن آبرو وشکستن حریم؛
۲: ایجاد دشمنی و اختلاف؛
[۳۵] مدرسی، محمد تقی، تفسیر هدایت، ج‌۱۳، ص۴۲۷.

۳: سلب اعتماد؛
۴: تبلیغ زشتی ها؛
۵: تضعیف وحدت.
[۳۸] امام خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث، ص۳۰۹.


۱۰.۲ - در آخرت


۱: مانع پذیرش اعمال نیک؛
[۳۹] شعیری، تاج الدین، جامع الأخبار، ص۱۴۶.

۲: انتقال نیکی‌ها؛
[۴۰] شعیری، تاج الدین، جامع الأخبار، ص۱۴۷.

۳: تأخیر پاداش و تقدیم مجازات؛
[۴۱] دیلمی، حسن، ارشاد القلوب الی الصواب، ترجمه علی سلگی نهاوندی، ج‌۱، ص۳۰۶.

۴: عذاب قبر؛
[۴۲] مجلسی‌، محمدباقر، بحار الأنوار، ج‌۷۲، ص۲۲۰.

۵: تجسم زشت در روز قیامت؛
[۴۳] طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق‌، ص۴۲۴.

۶: از بین برنده اعمال نیک؛
[۴۴] دیلمی، حسن، ارشاد القلوب، ترجمه سلگی، ج‌۱، ص۳۰۶.

۷: محروم‌شدن از بهشت.
[۴۵] حرعاملی، محمد بن حسن، آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ص۲۰۱.


۱۰.۳ - پیامدهای معنوی


۱: نابود کننده دین؛
۲: خروج از ولایت الهی؛
[۴۷] عاملی‌، محمد بن حسن، وسائل الشیعة،‌ ج‌۱۲، ص۲۸۵.

۳: خارج‌شدن از زمره مؤمنان؛
[۴۸] تهرانی، مجتبی، اخلاق عملی، ص۷۱.

۴: غیبت‌کننده، از زناکار بدتراست.
[۴۹] حرعاملی، محمد بن حسن، آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ص۲۰۰.

خلاصه این‌که اگر در اسلام غیبت به عنوان یکی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردی و اجتماعی آن است.

۱۱ - انگیزه غیبت



بدان‌که از برای مرض غیبت‌کردن دو نوع معالجه است: یکی بر سبیل اجمال. و دیگری تفصیل.

۱۱.۱ - معالجه اجمالی


اما معالجه آن بر سبیل اجمال آن است که دیده بصیرت بگشایی و ساعتی در آیات قرآنیّه و احادیث متکثّره، که در باب مذمت این صفت خبیثه وارد شده، تتبّع نمایی. و از غضب حق سبحانه و تعالی و عذاب روز جزا یاد آوری. و بعد از آن، مفاسد دنیویّه آن را به نظر در آوری، زیرا گاه است که غیبت آن کسی را که می‌کنی به او برسد و این منشا بغض و عداوت او گردد و در مقام اهانت یا غیبت یا اذیت تو برآید. و بسا باشد که امر به جایی منجر شود که چاره آن نتوان کرد. پس از این‌ها تامّل کنی که اگر کسی غیبت تورا در نزد غیر بکند چگونه آزرده و خشمناک خواهی شد. و مقتضای شرف ذات و نجابت طبع آن است که راضی نباشی در حق غیر، آنچه از برای خود نپسندی. و بعد از همه اینها متوجّه زبان خود باشی و مراقب احوال آن شوی که آن را به غیبت نگشایی. و هر سخنی که خواهی بگویی ابتدا در آن تامّل کنی اگر آن را متضمن غیبتی یافتی خود را از آن نگاه‌داری تا عادت کنی.

۱۱.۲ - معالجه تفصیلی


و امّا معالجه تفصیلی آن، آن است که باعث و سبب غیبت‌کردن خود را پیدا کنی و سعی در قطع آن نمایی. و بیان این مطلب، آن است که از برای غیبت‌کردن، اسبابی چند است:

۱۱.۲.۱ - غضب


غضب، زیرا هرگاه از شخصی آزرده باشی و بر وی خشم‌گیری و او حاضر نباشد، در این وقت به مقتضای طبع، زبان به مذمّت او می‌گشایی تا به آن وسیله غیظ خود را فرو نشانی.

۱۱.۲.۲ - کینه


عداوت و کینه است، که با کسی دشمنی داشته باشی و از راه عداوت بدی او را ذکر کنی.

۱۱.۲.۳ - حسد


حسد است، چنان که مردم کسی را تعظیم و تکریم کنند یا او را ثنا و ستایش گویند و تو از راه حسد متحمّل آن نتوانی شد و به این سبب مذمّت او کنی و عیوب او را ظاهر سازی.
[۵۰] طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۴.


۱۱.۲.۴ - مطایبه‌نمودن


محض مزاح و مطایبه‌نمودن و اوقات به خنده و لهو و لعب گذرانیدن به نقل احوال و اقوال و افعال مردم، بدون قصد اهانت و خواری رسانیدن.
[۵۱] نراقی، مهدی، جامع السعادات، ج۲، ص۳۹۷.


۱۱.۲.۵ - استهزاء


قصد سخریّت و استهزاء و اهانت رسانیدن است، زیرا استهزاء، چنانچه در حضور است غایبانه نیز متحقق می‌شود.
[۵۲] تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ص۶۱.


۱۱.۲.۶ - فخر و مباهات


اراده کنی که فضل و کمال خود را ظاهر سازی به‌وسیله پست‌کردن غیر. چنان‌که گویی: فلان کس چیزی نمی‌داند، یا رشدی ندارد. یا به خیال حاضران‌ اندازی که تو از آن بهتر و بالاتری. و معالجه این شش نوع، به علاج این شش صفت خبیثه است، چنان‌که در سابق مذکور شد.

۱۱.۲.۷ - نسبت ناروادادن


امری قبیح از کسی صادر شده باشد و آن را به تو نسبت داده باشند و تو خواهی از خود دفع کنی، گویی: من نکرده‌ام و فلان کس کرده. و علاج این، آن است که بدانی که به غیبت آن شخص، داخل غضب الهی می‌شوی. پس اگر قول تو را قبول می‌کنند این عمل را از خود نفی کن و چه کار به نسبت‌دادن به دیگری داری. و اگر قول تو را قبول نمی‌کنند نسبت‌دادن آن به دیگری را نیز از تو نخواهند پذیرفت.
[۵۳] نراقی، احمد، معراج السعاده، ص۴۵۰.


۱۱.۲.۸ - نسبت‌دادن به امر قبیح


تو را نسبت دهند به امر قبیحی و خواهی قبح آن را برطرف کنی، از این‌جهت می‌گویی: فلان شخص این امر را نیز مرتکب شده. چنان‌که اگر چیز حرامی خورده باشی یا مال حرامی قبول کرده باشی گویی: فلان عالم نیز چیز حرام خورد یا مال حرام را گرفت و او از من داناتر است. و چنانچه متعارف است که می‌گویند: اگر من ربا گرفتم، فلان شخص نیز گرفت. و اگر من شراب خوردم، فلان کس نیز خورد. و شکی نیست که این، عذر بدتر از گناه است، زیرا علاوه بر این که فایده‌ای از برای رفع گناه اول نمی‌کند، مرتکب گناهی دیگر، که غیبت باشد، نیز شده‌ای. و حمق و جهل خود را بر مردم ظاهر نموده‌ای، زیرا که هرگاه کسی داخل آتش شود و تو توانی داخل نشوی البته با او موافقت نخواهی کرد. و اگر موافقت کنی در کمال حماقت و سفاهت خواهی بود. و طایفه‌ای از اشقیای عوام که دل‌های ایشان آشیانه شیطان گردیده و عمرشان در معصیت پروردگار صرف شده و این قدر از مظلمه مردم برگردنشان جمع آمده که امید استخلاص به جهت ایشان نیست.
به این جهت، نفس خبیث‌شان طالب آن گشته که معاد و حساب و حشر و نشری نباشد. و شیطان لعین چون این میل را در دل ایشان یافته از کمین بیرون آمده. و به وسوسه ایشان پرداخته. و انواع شک و شبهه در خاطرشان‌ انداخته. و اعتقادشان را سست و ضعیف ساخته. و به این جهت در معاصی پروردگار بی‌باک گردیده‌اند. چون معصیتی از ایشان صادر شد در عذر آن چون نمی‌توانند که آنچه در باطن ایشان (مخمر) است از عدم‌اعتقاد اظهار نمایند و از شقاوت و تزویری هم که دارند نمی‌خواهند تن به اعتراف دردهند. شیطان ایشان را بر آن می‌دارد که از اعمال ناشایست خود عذر بخواهند که فلان عالم نیز آنچه ما کرده‌ایم کرده، و آنچه را ما مرتکب شده‌ایم مرتکب شده. غافل از این‌که این عذر نیست مگر از جهل و حماقت، زیرا اگر عمل این عالم، اعتقاد تو را از معاد و حساب روز جزا بر طرف کرد پس تو کافر گشته‌ای دیگر چه عذر می‌خواهی. و اگر برطرف نکرده، کردن آن شخص از برای تو چه فایده‌ای دارد.
علاوه بر این، اگر عمل بعضی از کسانی که خود را داخل علما کرده‌اند و نام عالم بر خود نهاده‌اند باعث اقتدای تو به ایشان می‌شود چرا باید اقتدا به این عالم که او نیز در شقاوت و خباثت مانند تو هست و علم بر او و زر و وبال است کرده باشی؟ و چرا اقتدا نمی‌کنی به علمای آخرت و طوایف انبیا و اولیا، و حال آن‌که ایشان اعلم و اکمل‌اند و سرچشمه علم و معرفت‌اند؟

۱۱.۲.۹ - هم‌زبانی با رفیقان


از بواعث غیبت، موافقت و هم‌زبانی با رفیقان است، یعنی: چون هم صحبتان خود را مشغول (خبث) بینی، تصور کنی که اگر ایشان را منع کنی یا با ایشان در آن خبث، موافقت نکنی از تو تنفر کنند و تو را (بدگل) شمارند. و به این جهت تو نیز با ایشان هم مشربی کنی تا به صحبت تو رغبت نمایند. و شبهه‌ای نیست که در این صورت، عجب احمقی خواهی بود که راضی به این می‌شوی که امر پروردگار خود را ترک کنی.
[۵۴] عطائی، محمد رضا، ‌مجموعه ورام- آداب و اخلاق در اسلام‌، ص۲۳۳.

و دست از رضا و خوشنودی او برداری. و از نظر برگزیدگان درگاه او، از: ملائکه و انبیا و اولیا بیفتی، که جمعی از اراذل و او باش از تو راضی باشند. بلکه این دلالت می‌کند بر این‌که (عظم) ایشان در نزد تو بیشتر از (عظم) خدا و پیغمبران است. و چه شک که چنین کسی مستحق و سزاوار لعن بی‌شمار، و عذاب روز شمار است.

۱۱.۲.۱۰ - مظنه‌کردن


چنان مظنه کنی که شخصی در نزد بزرگی زبان به مذمت تو خواهد گشود، یا شهادتی که از برای تو ضرر دارد خواهد داد، بنابراین، صلاح خود را در آن بینی که پیش دستی کنی و او را در نزد آن بزرگ معیوب وانمایی، یا دشمن خود قلم دهی. که بعد از این، سخن او در حق تو بی‌اثر، و کلام او از درجه اعتبار ساقط باشد. و چنین کسی خود را نزد پروردگار جبّار، ضایع و بی‌اعتبار خواهد کرد، به مظنّه این که کسی او را در پیش مخلوقی بی‌اعتبار خواهد کرد. و خدا را دشمن خود می‌کند، به گمان این‌که دیگری بنده‌ای را دشمن او خواهد کرد.
پس زهی سفاهت و بی‌خردی که به مرض توهّم و خیال خلاص از غضب مخلوقی در دنیا، که جزم و یقین نباشد، خود را به یقین در هلاکت آخرت می‌اندازد، و حسنات خود را نقد از دست می‌دهد به توقّع دفع مذمت مخلوقی به نسیه.

۱۱.۲.۱۱ - ترحم‌کردن


ترحم‌کردن بر کسی، زیرا می‌شود که شخصی چون دیگری را مبتلا به نقصی یا عیبی بیند دل او بر او محزون گردد و اظهار تالّم و حزن خود را نماید، و در آن اظهار صادق باشد. چنان که شخصی در نزد بعضی پست و بی‌اعتبار شده باشد و تو، به این جهت، محزون شده آن را در نزد دیگران اظهار نمایی.

۱۱.۲.۱۲ - غضب برای رضای خدا


اگر معصیتی از کسی مطّلع شوی، از برای خدا بر او غضبناک گردی، و به محض رضای خدای تعالی اظهار غضب خود نمایی، و نام آن شخص و معصیت او را ذکر کنی. و بسیاری از مردم، از مفسده این دو قسم غافل‌اند و چنان پندارند که ترحم و غضب هرگاه از برای خدا باشد ذکر اسم مردم ضرر ندارد. و این، خطا و غلط است، زیرا هم‌چنان که رحم و غضب از برای خدا خوب است، غیبت مردمان حرام و بد است، و مجرّد ترحم یا غضب باعث رفع حرمت آن نمی‌گردد. و بسا باشد که از برای غضب‌کردن، بواعث دیگری نیز باشد که نزدیک به یکی از این‌ها که مذکور شد بوده باشد. و فساد آنها نیز از آنچه مذکور شد معلوم می‌شود.

۱۲ - راه‌های درمان غیبت



غیبت مانند بسیاری از صفات ناپسند تدریجا به صورت یک بیماری روانی در می‌آید، به گونه‌ای که غیبت‌کننده از کار خود لذت می‌برد و از این که پیوسته آبروی این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودی می‌کند و این یکی از مراحل بسیار خطرناک اخلاقی است.
این‌جا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه‌های درونی غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن می‌زند بپردازد.

۱۱.۱ - معالجه اجمالی


اما معالجه اجمالی غیبت به متذکّر‌شدن آیات و اخباری است که در عقوبت غیبت ذکر شده است. اگر به آن‌ها معتقد باشد و بداند که آن مایه خشم خدای تعالی است.
[۵۶] طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۴۰.


۱۲.۲ - تفصیلی


درمان تفصیلی، آن است که انگیزه‌های غیبت را شناسایی کند و به درمان هر یک بپردازد. از جمله این اسباب می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
این که بدانی خدا به تو در غیبت‌نمودن خشم می‌کند و چگونه خشم او را در رضای مخلوق ‌جوئی و بپسندی که دیگران را خشنود کنی و مولای خود را حقیر سازی مگر این‌که خشمت برای خدا باشد و آن هم لازم ندارد که نام خشم‌گیر شده را ببری بلکه باید باز هم برای خدا خشم کنی و به رفیقانت که غیبت کردند خشم کنی. زیرا با بدترین گناه خدایت را نافرمانی کردند.
راه دیگر این است که بفهمی دشمنی خدا سخت‌تر است از دشمنی مخلوق و با غیبت به خشم خدا دچار می‌شوی و نیز نمی‌دانی مردم از تو خشنود شوند یا نه؟
انسانی که دیروز نطفه گندیده بود و امروز حامل قاذورات و فردا مردار متعفّنی است، جای افتخار و مباهات برای او نیست و اگر به این‌که مسلمان و مومن است افتخار می‌کند باید در نظر داشته باشد که عواقب امور را، کسی نمی‌داند.
باید بداند که مزاح اگر موجب کذب و ایذاء و غیبت و سایر معاصی نشود حرام نیست و از فضول کلام است بلکه مقدار کمی که موجب انبساط و طیب خاطر باشد ممدوح است ولی در مسأله غیبت منجر به گناه می‌شود و حرام است.
باید ملاحظه کنی که اگر خواستی دیگری را نزد مردم رسوا کنی به رسواکردن خود نزد خدا و فرشته‌ها و انبیاء دست زدی و اگر بیندیشی در افسوس و شرم و رسوائیت در روزی که گناهان او را به دوشت بگزارند و به دوزخت برانند از رسواکردن او به هراس می‌افتی. بدان‌که شیطان به تو حسد برده و به واسطه غیبت حسناتت را به سوی آن فرد رهنمون می‌سازد.

۱۳ - پانویس


 
۱. جذری، مبارک بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج‌۳، ص۴۰۰.
۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب‌، ج‌۱، ص۶۵۶.    
۳. مصطفوی،حسن‌، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‌، ج‌۷، ص۲۸۹.
۴. فیّومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر الرافعی، ص۴۵۸.
۵. فیض کاشانی، ملا محسن؛ المحجة البیضاء، ج۵، ص۲۵۵.
۶. نراقی، احمد، معراج السعاده، ص۴۴۴.
۷. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی،ج‌۲، ص۳۵۸.    
۸. تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۴، ص۳۹-۴۱.
۹. طیب، عبد الحسین‌، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۱.
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۲، ص۲۲۴.    
۱۱. تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۴، ص۳۳.
۱۲. نراقی، مهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه کتاب جامع السعادات)، ج۲، ص۳۹۵.
۱۳. خوانساری، جمال الدین، شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم، ج‌۷، ص۱۶.
۱۴. دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، ج۲، ص۲۶۹.
۱۵. تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۴، ص۴۷-۴۶.
۱۶. مهدوی کنی، محمد رضا، اخلاق عملی، ص۷۶-۷۷.
۱۷. صدوق، محمد بن علی، پاداش نیکی‌ها و کیفر گناهان، ‌محمد علی مجاهدی، ‌ص۶۳۶.
۱۸. حر عاملی، محمد بن حسن، آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام‌، ترجمه محمد علی فارابی، ص۲۰۸.
۱۹. دیلمی، حسن، ارشاد القلوب الی الصواب، ج‌۱، ص۱۷۶.
۲۰. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۲.    
۲۱. نور/سوره۲۴، آیه۱۹.    
۲۲. طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۴۳.
۲۳. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج‌۲، ص۳۵۷.    
۲۴. نراقی، احمد، معراج السعاده، ص۴۵۳.
۲۵. داوودی، محمد، هیئت، اخلاق اسلامی، ص۸۹.
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲۲، ص۱۹۴.    
۲۷. نراقی، مهدی، جامع السعادات ج۲، ص۴۱۳-۴۱۴.
۲۸. دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، ج۲، ص۲۶۶.
۲۹. مجلسی، محمد باقر، عین الحیات، ج۲، ص۴۱۵.
۳۰. تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ص۵۹.
۳۱. حرعاملی، محمد بن حسن، آداب معاشرت، ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج‌۲، ص۱۴۵.
۳۲. طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۷.
۳۳. خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث، ص۳۱۴.
۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲۲، ص۱۸۹.    
۳۵. مدرسی، محمد تقی، تفسیر هدایت، ج‌۱۳، ص۴۲۷.
۳۶. طباطبایی،محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان‌، ج‌۱۸، ص۴۸۵.    
۳۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، أمالی الصدوق‌، ص۳۳۷.    
۳۸. امام خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث، ص۳۰۹.
۳۹. شعیری، تاج الدین، جامع الأخبار، ص۱۴۶.
۴۰. شعیری، تاج الدین، جامع الأخبار، ص۱۴۷.
۴۱. دیلمی، حسن، ارشاد القلوب الی الصواب، ترجمه علی سلگی نهاوندی، ج‌۱، ص۳۰۶.
۴۲. مجلسی‌، محمدباقر، بحار الأنوار، ج‌۷۲، ص۲۲۰.
۴۳. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق‌، ص۴۲۴.
۴۴. دیلمی، حسن، ارشاد القلوب، ترجمه سلگی، ج‌۱، ص۳۰۶.
۴۵. حرعاملی، محمد بن حسن، آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ص۲۰۱.
۴۶. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج‌۲، ص۳۵۶.    
۴۷. عاملی‌، محمد بن حسن، وسائل الشیعة،‌ ج‌۱۲، ص۲۸۵.
۴۸. تهرانی، مجتبی، اخلاق عملی، ص۷۱.
۴۹. حرعاملی، محمد بن حسن، آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام، ص۲۰۰.
۵۰. طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۳۴.
۵۱. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ج۲، ص۳۹۷.
۵۲. تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ص۶۱.
۵۳. نراقی، احمد، معراج السعاده، ص۴۵۰.
۵۴. عطائی، محمد رضا، ‌مجموعه ورام- آداب و اخلاق در اسلام‌، ص۲۳۳.
۵۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۷۲، ص۲۲۸.    
۵۶. طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۳۴۰.
۵۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۳۱.    


۱۴ - منبع



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «غیبت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۸.    
سایت پژوهه.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه | مقالات اندیشه قم




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.