آل ادریس
آل ادریس | |
---|---|
شجره نامه و سلسله دولت زیدی ادریسیان | |
اطلاعات حکومت | |
نامهای دیگر | ادریسیان |
بنیانگذار | ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع) |
سال تأسیس | سال ۱۷۲ قمری |
گستره جغرافیایی | مراکش و بخشی از الجزایر |
مذهب | تشیع زیدی |
ویژگی | نخستین دولت شیعی مذهب از خاندان و نوادگان امام علی (ع) |
نوع حکومت | محلی |
اقدامات مهم | احداث چند شهر جدید، شکوفایی اقتصادی و فرهنگی در منطقه |
علت انقراض | یورشهای درازمدت قدرتهای بزرگ اطراف (امویان اندلس و فاطمیان) |
افراد | |
حاکمان مشهور | ادریس اکبر، ادریس بن ادریس بن عبدالله، یحیی بن ادریس بن عمر |
آل اِدْریس، ادریسیان (به عربی أدارسة) سلسلهای شیعی مذهب، منسوب به ادریس بن عبدالله بن حسن مثنی نواده امام حسن (ع) و برادر نفس زکیه. آنان نخستین حکومت زیدیه و به تعبیری نخستین دولت شیعه را در سال ۱۷۲ قمری در مراکش و بخشی از الجزایر پایهگذاری کردند.
فرمانروایان آل ادریس به دو طبقه تقسیم میشوند طبقه نخست، فرمانروایانی که به صورت مستقل حکمرانی میکردند و طبقه دوم حاکمانی که زیر نفوذ فاطمیان و امویان اندلس قرار داشتند. حاکمان آل ادریس توانستند در سرزمینهای تحت حاکمیت خود، رونق اقتصادی و تا حدی اتحاد سیاسی مناسبی ایجاد کنند. یورشهای دراز مدت قدرتهای بزرگ اطراف، دلیل اصلی انقراض دولت آل ادریس بود.
زمینه تاریخی
یکی از ویژگیهای سیاسی خلافت عباسی، سرکوب علویانی بود که خلافت اسلامی را حق خود میدانستند وگاهگاه به علت نابسامانیهای سیاسی یا تنگناهایی که خلفا برای آنان پدید میآوردند، سر به شورش بر میداشتند. اگرچه جنبشهای علویان، بیشتر به عنوان پدیدههای سیاسی معرفی شده است، ولی از انگیزههای اقتصادی آن هم به کلی نمیتوان چشم پوشید.
ابنواضح یعقوبی، مورخ مشهور اشاره میکند که هادی عباسی چون به خلافت نشست، بر علویان سخت گرفت و فرمان تعقیب و آزار آنان را صادر کرد و مقرریها و عطایایی را که مهدی عباسی برای آنان تعیین کرده بود، قطع کرد.
زمانی که هادی عباسی به جستجوی علویان پرداخت، تعدادی از آنان در مدینه به گِرد شهید فَخّ، علوی شجاع و سخاوتمند، فراهم آمدند و با او بیعت کردند و بدینسان مقدمات قیام وی بر ضد خلیفه آماده شد (۱۶۹ق/۷۸۵م)، امّا او نیز چون اسلاف خویش کاری از پیش نبرد و پس از مراسم حج، در «فَخّ» میان مکه و مدینه در پیکاری شکست خورد و کشته شد. یکی از علویانِ مشهوری که از این پیکار جان به در برد، ادریس بن عبدالله نام داشت که سرانجام به مغرب رفت و در آنجا دولتی بنیان نهاد که ۲ قرن دوام یافت.
خاندان پیامبر (ص)
|
---|
فرمانروایان آل ادریس
فرمانروایان آل ادریس به دو طبقه تقسیم میشوند. طبقه نخست از ادریس اول تا پایان دولت یحیی چهارم به استقلال فرمان راندند و طبقه دوم از حسن حَجّام تا پایان دولت حسن بن قاسم، زیر نفوذ فاطمیان و امویان اندلس به حیات خود ادامه دادند.
طبقه اول
ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع)، (حکومت: ۱۷۲-۱۷۵ق/۷۸۸-۷۹۱م) معروف به ادریس اکبر. وی پس از واقعه فخ به مصر گریخت. عامل برید شیعی مذهب آن دیار، موسوم به واضح (نیای یعقوبی، جغرافیدان و مورخ مشهور)، مولی صالح بن منصور، و معروف به مسکین ادریس را پناه داد و سپس به مغرب فرستاد(۱۷۰ق/۷۸۶م).
ادریس در سرزمین طنجه و در شهر وَلیله، و به روایتی در تاهِرْت اقامت گزید و قبایل آن سامان را به فرمان خود خواند. در ۱۷۲ق/۷۸۸م به نزداسحاق بن محمد بن عبدالحمید، پیشوای بربرها، رفت و او همراه قبیلهاش به اطاعت ادریس درآمد و به یاری او بر قبایل قند لاوه، پهلوانه، مدیونه و مازار که برخی از آنها مجوسی یا یهودی یا مسیحی بودند، حمله برد.
ادریس تامَسْتاو شالِه و تادَلَه را تسخیر کرد و آن قبایل به اسلام گردن نهادند. وی در ۱۷۳ق/۷۸۹م به تِلِمْسان تاخت و آنجا را از نفوذ بنبیعْرُب خارج ساخت و امیر آن دیار را فرمانبر خود کرد و با لقب امام به فرمانروایی پرداخت و موجب وحشت عباسیان شد. برادرِ او سلیمان نیز در تلمسان و اطراف آن مستقر شد.
ادریس همچنین امارتِ بخشی از متصرفات خود را به برادرزاده اش، محمد داد. چون هارون الرشید به خلافت رسید، کوشید تا سپاهی برای سرکوبی ادریس به مغرب فرستد. اما به صلاحدید یحیی برمکی، به جای جنگ رویاروی، دست به نیرنگ زد و سلیمان بن حُزَیر معروف به شَمّاخ یمانی را به کمک ابراهیم بن اغلب، عامل خود در افریقیه به نزد ادریس فرستاد. شماخ که خود را پزشکی شیعی نمایانده بود، به زودی نزد ادریس تقرب یافت و در فرصت مناسب به عنوان علاج دندان درد او، مسواک زهرآلود به ادریس داد و فرار کرد.
ادریس اندکی بعد در اثر آن زهر درگذشت.مرکز حکومت ادریس، چنانکه از سکههای باقیمانده از دوران وی برمیآید، شهر وَلیله یا تَدْغه بوده است. در باب خروج ادریس از عراق و مرگ او روایات مختلف است.
ادریس بن ادریس (حکومت: ۱۹۲-۲۱۳ق/۸۰۸-۸۲۸). او را ادریس اصغر نیز گفتهاند. به هنگام مرگ پدر، او به دنیا نیامده بود. چون متولد شد او را ادریس نام نهادند. در آغاز راشد، غلام ادریس اول (نیابت: ۱۷۵-۱۸۶ق/۷۹۱-۸۰۲م) سپس ابو خالد بن یزید بن الیاس عبدی (نیابت: ۱۸۶-۱۹۲ق/۸۰۲-۸۰۸م) امور مملکت را به سامان رساندند تا ادریس به سن بلوغ رسید و خود رشته کارها را در دست گرفت. و قبایل بزرگ با او بیعت کردند و دولتش استوار شد. وی که مؤسس واقعی دولت آل ادریس به شمار میرود، چنان نفوذی در مغرب یافت که آن دیار را سرزمین ادریس بن ادریس نامیدند.
در این روزگار اغلبیان که خاصه برای مقابله با آل ادریس از سوی عباسیان پای گرفته بودند میکوشیدند تا دولت آنان را براندازند. اما هواداری قبایل بزرگ مغرب، از ادریس، مانع از تهاجم آشکار اغلبیان و حتی عباسیان به وی بود.
ادریس اندکی پس از استقرار بر تخت، شهر فاس را بنیاد گذارد. سپس به جهاد با قبایل غیرمسلمان مغرب شتافت. در ۱۹۷ق/۸۱۳م بر مصامده تاخت و سرزمین آنان را گشود و سپس خوارج تلمسان را که از دیرباز در آن سرزمین نفوذی یافته بودند، سرکوب و نفوذ عباسیان را قطع کرد. ادریس بن ادریس پس از ۲۱ سال حکومت در ۲۱۳ق/۸۲۸م و به روایتی ۲۱۴ق/۸۲۹م درگذشت.
محمد بن ادریس بن ادریس(حکومت: ۲۱۳-۲۲۱ق/۸۲۸-۸۳۶م). از ادریس دوم ۱۲ پسر برجای ماند، محمد، بزرگترین فرزند او پس از پدر با لقب المنتظر و امام بر تخت نشست و به پیشنهاد مادر بزرگش کنزه، قلمرو خود را میان برادرانش تقسیم کرد و خود در فاس مقام گرفت. این کار موجب نابسامانیهای سیاسی و آغاز جنگهای داخلی شد، چهاندکی بعد برادرش عیسی بر او شورید و دعوی استقلال کرد.
محمد از برادر دیگرش قاسم خواست تا به مقابله عیسی رود و چون او نپذیرفت، برادر دیگرش عمر را برانگیخت تا بر عیسی بتازد. وی لشکر عیسی را درهم شکست و قاسم را نیز سرکوب کرد و طنجه را به قلمرو خود افزود. عمر که نیای سلسله بنی حمود است، چندی بعد درگذشت و محمد قلمرو او را به پسر وی علیداد، اما خود او نیز پس از برادر چندان نماند و در ربیع الثانی ۲۲۱ق/مارس ۸۳۶م پس از ۸ سال حکومت در فاس درگذشت.
یحیی بن محمد بن ادریس(حکومت: ۲۳۴-۲۴۹ق/۸۴۹-۸۶۳م). او که به وصیتِ برادر، رشته کارها را در دست گرفت. مردی نیکسیرت بود و دولت آل ادریس را شکوهی بخشید. تختگاه او، فاس، چنان رونق یافت که مردم از اندلس و افریقیه به آن دیار مهاجرت میکردند و ازاینرو این شهر بسیار وسعت یافت. یحیی در ۲۴۹ق/۸۶۳م پس از ۱۵ سال حکومت درگذشت.
یحیی بن یحیی بن محمد(حکومت: ۲۴۹-۲۵۲ق/۸۶۳-۸۶۶م). او به وصیت پدر به حکومت رسید و چون مرد سیاست نبود و به کار کشورداری نمیپرداخت، قلمروش به سرعت میان عموها و داییهایش تقسیم شد. خانواده عمر قلمرو سابق خود را نگه داشت، ولی داوود متصرفاتش را وسعت داد و شرق فاس را گرفت. خانواده قاسم نیز بخش غربی فاس را اشغال و حسین و یحیی، منطقهای از جنوب فاس تا کوههای اطلس را متصرف شدند. ازاینروی، مردم از یحیی رویگردان شدند و به رهبری عبدالرحمن بن ابی سهل جذمی سر به شورش برداشتند. یحیی به عشدْوَهالاندلسیین گریخت. و در همانجا درگذشت. پس از او حکومت از خانواده محمد به خانواده عمر بن ادریس منتقل شد.
علی بن عمر بن ادریس (حکومت: ۲۵۲ق/۸۶۶م- ؟). وی که امیر غُماره بود، از ناخشنودی مردم فاس سود برد و تصمیم گرفت که خود به حکومت بنشیند، همسر یحیی که دختر علی بنعمر بود، پدرش را یاری داد تا حکومت مرکزی را در دست گیرد. مردم فاس نیز علی را فراخواندند و وی بر تخت نشست. عبدالرزاق صفری خارجی در مدیونه بر او شورید. پس از چند پیکار که میان علی و عبدالرزاق روی داد، سرانجام علی شکست خورد و به ناچار به میان قبیله اروبه رفت و عبدالرزاق بر عَدْوَهالاندلسیین چیره شد. از فرجام کار علی پس از آن اطلاعی در دست نیست.
یحیی بن قاسم بن ادریس (حکومت: ؟ ـ ۲۹۲ق/۹۰۵م). پس از چیرگی عبدالرزاق بر عدوهالااندلسین، مردم عَدْوَهالقَرویین از اطاعت او سرباز زدند و یحیی سوم معروف به المِقْدام یا الصَرّام را به حکومت رساندند. یحیی بر عبدالرزاق تاخت و او را در هم شکست و در فاس استقرار یافت. به این ترتیب حکومت از خانواده عمر به خانواده قاسم انتقال پیدا کرد. یحیی مدت درازی حکومت کرد و سرانجام در ۲۹۲ق/۹۰۵م به دست ربیع بن سلیمان، فرمانده ارتش یحیی بن ادریس بن عمر کشته شد.
یحیی بن ادریس بن عمر (حکومت: ۲۹۲-۳۰۷ق/۹۰۵-۹۱۹). او یکی از بزرگترین و نیرومندترین فرمانروایان آل ادریس، و مردی فقیه و حدیثدان بود که چندی با قدرت تمام حکومت کرد. بااینهمه، روزگار او آغاز ضعف دولت آل ادریس است، چه فاطمیان که به تدریج نیرو مییافتند، پس از استیلا بر اسکندریه به خطرناکترین دشمن آل ادریس مبدل گشتند و در قلمرو آنان طمع بستند.
ظاهراً یکی از علتهای حمله فاطمیان بر مغرب آن بود که پارهای از ادریسیان علوی، با فرمانروایان اموی اندلس دوستی داشتند. جنگهایی که در میانه رخ داد، مایه ضعف دولت مرکزی و مقدمه فروپاشی آن شد. در سال ۳۰۵ق/۹۱۷م عبید الله فاطمی، امیر تاهِرْتْ موسوم به مصاله بن حبوس را بر ضد یحیی تحریک کرد و او بر فرمانروای ادریسی تاخت. یحیی شکست خورد و به فاس بازگشت و مقرر شد که مالی به نزد مصاله فرستد و به تابعیت عبیدالله گردن نهد و نیز مجبور شد که دیگر مناطق فرمانروایی خود را به موسی بن ابی العافیه امیر مکناسه و پسرعموی مصاله واگذارد. (۳۰۷ق/۹۱۹م)
طبقه دوم
از این پس دومین طبقه فرمانروایان آل ادریس آغاز میشود که همراه با برخی از اعضای خاندان، به گونهای پراکنده از تَمْدوله در جنوب تا سرزمین بربرهای غُماره در ردیف و یک چند در فاس حکومت داشتند. ولی درباره آنها آگاهی چندانی در دست نیست و آنچه هست متناقض و پراکنده است.
- حسن بن محمد بن قاسم بن ادریس(حکومت: ۳۱۳-۳۱۵ق/۹۲۵-۹۲۷م). او ملقب به حَجّام بود. حدود ۲ سال پس از بازداشت یحیی، بر موسی بن ابی العافیه شورید و پس از چیرگی بر ریحانالکتامی، در فاس استقرار یافت. سپس برای بسط قلمرو خود بر موسی تاخت و پس از چند پیکار سخت، شکست خورد و به فاس بازگشت. در آنجا حامِد بن حشمْدان اللوزی با او حیله کرد و دستگیرش ساخت. سپس موسی را به فاس خواند، ولی حسن را تسلیم او نکرد. چنین به نظر میرسد که مقدمات فرار او را نیز فراهم ساخت. حسن هنگام فرار، در اثر سقوط از دیوار زخمی شد و همان شب درگذشت.
موسی بن ابی العافیه که در آن وقت میکوشید بر سراسر قلمرو آل ادریس چیره شود، خانواده محمد بن قاسم را تا آخرین نقطه قلمروشان در ریف تعقیب کرد و آنان، بزرگ خود ابراهیم بن محمد بن قاسم، برادر حسن را به پیشوایی برگزیدند و در حُجْرُالنَّسْر که همو بنا کرده بود، پناه گرفتند. (۳۱۷ق/۹۲۹م) در این هنگام خانواده عمر بن ادریس در غماره نزدیک تیجنساس، سَبْته و طَنْجه سکنی داشتند. موسی که در پی تحقّق بخشیدن به هدف خود، به تحریک عبدالرّحمن سوم اموی پس از تسخیر ملیله (۳۱۴ق/۹۲۶م) عزم سبته کرده بود، از زیر بار نفوذ فاطمیان شانه خالی کرد.
خلیفه فاطمی ابتدا حُمیدین یصال را به مغرب فرستاد و او پسر موسی را از فاس فراری داد و آنجا را گرفت. ادریسیان از موقعیت سود برده و بر فرمانده سپاه موسی، موسوم به ابوقمع حمله بردند و او را کشتند. اما موسی پس از خروج ارتش فاطمی، باز به اطاعت امویان اندلس درآمد. خلیفه اینبار میسور خصی را روانه ساخت و او موسی را گریزاند و ادریسیان او را تعقیب کردند و کشتند.
- قاسم بن محمد بن قاسم(حکومت: ۳۲۶-۳۳۷ق/۹۳۸-۹۴۸م) معروف به قاسم کنون یا گنون. پس از قتل موسی بن ابی العافیه، ادریسیان نیرویی تازه یافتند و به سرکردگی قاسم گنون که پس از مرگ برادرش ابراهیم پیشوایی یافته بود، مناطقی را در مغرب متصرف متصرف شدند. قاسم، حجرالنسر را مقر خود ساخت و تا ۳۳۷ق/۹۴۸م زیر نفوذ فاطمیان فرمان راند.
- ابوالعیش احمد بن قاسم گنون (حکومت: ۳۳۷-۳۴۳ق/۹۴۸-۹۵۴م). او پس از پدر بر تخت نشست و با اطاعت از امویان، دولتی در ریف تشکیل داد، اما به درخواست عبدالرحمن اموی که طنجه را طلب کرده بود، اعتنا نکرد. ازاینرو عبدالرّحمن وی را در محاصره گرفت و ابوالعیش به ناچار شهر را تسلیم کرد. چندی بعد نیز در رکاب عبدالرّحمن، عازم جنگ با دشمنان وی شد.
- حسن بن قاسم گنون (۳۴۳-۳۶۳ق/۹۵۴-۹۷۴م، نیز ۹۷۵-۹۸۵م). ابوالعیش پیش از آنکه با عبدالرحمن رهسپار اندلس شود، قلمرو خود را که در آن وقت بسیار محدود شده بود، به برادرش حسن واگذاشت.
فاطمیان که از نفوذ عبدالرحمن به هراس افتاده بودند، جوهر را به مغرب فرستادند و حسن به ناچار به اطاعت فاطمیان درآمد، اما در ۳۶۳ق/۹۷۴م که امویان به قلمرو او حمله بردند، حسن تسلیم شد و او را به قُرطبه (کوردوبا) بردند و دیگر ادریسیان را نیز راندند.
حسن چند سال بعد به مصر رفت و با حمایت نظامی فاطمیان، عزم تسخیر قلمرو سابق خود کرد، اما از سپاه اموی شکست خورد و دوباره به قرطبه تبعید شد و در راه به قتل رسید و دولت آل ادریس به کلی برافتاد. بعدها شاخهای از نسل عمر بن ادریس، دولتی در مالَقَه (مالاگا) اندلس به نام بنی حمود را تأسیس کرد. امروزه در مراکش بسیاری از «شُرَفا» از بازماندگان ادریسیان هستند.
اهمیت دولت ادریسیان
تأسیس دولت آل ادریس در منطقهای میان قلمرو دو خلافت شرق و غرب اسلام یعنی عباسیان بغداد و امویان اندلس که در حال اوجگیری به سوی قدرت و شکوه خود بودند، در تاریخ اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است. ادریسیان از همان آغاز که به مغرب وارد شدند، از سوی قبایل بزرگ بربر مقبولیت یافتند و با وجود نفوذی که خوارج از سالیان قبل در میان برخی قبایل این منطقه یافته بودند، توانستند با کمک بربرها به ویژه اسحاق پیشوای آنان، نخستین دولت شیعی مذهب که از خاندان و نوادگان امام علی (ع) بودند را پایهگذاری کنند.
پس از فتوحات اسلام، فرزندان ادریس نخستین کسانی بودند که توانستند در میان قبایلِ پراکنده مغرب که هنوز اسلام در میان تعدادی از آنها نفوذی نیافته بود، به دنبال گسترش فرهنگ اسلامی، یکپارچگی و اتحاد یافتند. اگرچه این وحدت با دسیسههای روزافزون عباسیان و طمع داشتن امویان اندلس به مغرب و نیز با کوشش و اشتیاقی که قدرت نوخاسته فاطمیان برای تصرف مغرب داشت، چندان دوامی نیافت، ولی از دستاوردهای سیاسی و فرهنگی و جغرافیایی آن در طی قرون بعدی نمیتوان چشم پوشید.
اوضاع اقتصادی
روزگار آل ادریس که حدود ۲ قرن بر بخش وسیعی از سرزمین مغرب فرمان راندند، از دیدگاه تحولات اقتصادی هم حایز اهمیت است. در این دوران، شهرهای آبادی چون فاس، الحُجْر باباقلام و مَسیلَه ساخته شد و مردمی ثروتمند در آنجا پدید آمدند. شهر فاس که به عقیده برخی به جای شهر ولوبیلیس ساخته شد، به زودی به یکی از بزرگترین و معتبرترین شهرهای مغرب و بلکه جهان اسلام مبدل گشت و در تاریخ سیاسی این سرزمین نقش عمدهای ایفا کرد.
در باب رونق اقتصادی قلمرو ادریسیان همین اشارت کافی است که تنها در اطراف رود فاس ۳۰۰۰ آسیاب مشغول به کار بود. مقدسی نیز که فقط چند سال پس از ادریسیان مغرب را دیده است، اشاره میکند که سرزمین مغرب خوشمنظر و بزرگ و ثروتمند است با مرزهای محکم و باروهای بسیار و باغهای دلگشا. شهرهایش در میان زیتونستانها فرو رفته و دارای درختان انجیر و انگور فراوان است.
نیز ابن خردادبه در المسالک و الممالک (تألیف شده در حدود ۲۳۲ق/۸۴۷م) از خلیجی در ساحل مدیترانه یاد میکند که ظاهراً در آن روزگار خلیج ادریس نامیده میشد. با همه آبادانی و رفاه اقتصادی که جغرافیدانان و مورخان در باب مغرب یاد کردهاند، این سرزمین در فاصله میان وفات یحیی اول تا قتل یحیی سوم، به سبب قحطی و بیماری و زمینلرزه هولناکی که رخ داد و خرابیهای بسیار به بار آورد، دچار نابسامانیهای اقتصادی فراوان شد و تنها فرمانروایی نیرومند چون یحیی چهارم بود که توانست این خرابیها را ترمیم کند.
اوضاع فرهنگی
در باب اوضاع فرهنگی مغرب در روزگار ادریسیان، آگاهی چندانی در دست نیست، جز انکه چند تن از فرمانروایان این سلسله، خود ازجمله دانشمندان و دانشپروران به شمار میرفتند. غیر از یحیای چهارم که مردی دانشمند بود، ابوالعیش نیز فرمانروایی فقیه و تاریخدان و آگاه به انساب عرب و بربر بود و شاید از همینروی «فاضل» لقب داشت. یکی از مشهورترین جغرافیدانان اسلامی، ابوعبدالله ادریسی (د ۵۶۰ق/۱۱۶۵م)، صاحب کتاب «نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق»، که چند صباحی به راجر حکمران صقلیه (سیسیل) پیوست، از اعضای همین خاندان است.
علل انقراض
علل انقراض سلسله آل ادریس را، برخلاف بسیاری از خاندانهای حکومتی، باید بیشتر در یورشهای درازمدت قدرتهای بزرگ اطراف (امویان اندلس و فاطمیان) جستوجو کرد نه ناخشنودی مردم. این مطلب را یاری مغربیان به واپسین افراد خاندان ادریس تأیید میکند. ادریسیان به رغم انقراض دولتشان، اعتبار خود را از دست ندادند، چنانکه ابنخلدون چند قرن پس از انقراض آنان میگوید، مردم هنوز از ادریسیان به نیکی یاد میکنند و بازماندگان آنها هنوز در فاس اقامت دارند.
فرمانروایان
پانویس
- ↑ یعقوبی، تاریخ، دار صادر، ج۲، ص۴۰۴-۴۰۵.
- ↑ سجادی، «آل ادریس»، ج۱، ص۵۶۱.
- ↑ سجادی، «آل ادریس»، ج۱، ص۵۶۱-۵۶۲.
- ↑ ابنخلدون، مقدمه، ص۲۴.
- ↑ طبری، تاریخ، ۱۳۸۶ق، ج۸، ص۱۹۸.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۱۷۳.
- ↑ طبری، تاریخ، ۱۳۸۶ق، ج۸، ص۲۰۰؛ ابنتغری بردی، النجومالزاهره، ج۲، ص۵۹.
- ↑ ابنخلدون، العبر، ۱۹۵۸م، ج۴، ص۱۳؛ ابنعذاری، البیانالمغرب، ج۱، ص۲۱۸.
- ↑ ابنخلدون، العبر، ۱۹۵۸م، ج۴، ص۲۴و۲۵.
- ↑ ابنخلدون، مقدمه، ص۲۲۸.
- ↑ ذهبی، العبر، ۱۹۶۳م، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ ابنعماد، شذراتالذهب، ج۱، ص۳۳۹.
- ↑ طبری، تاریخ، ۱۳۸۶ق، ج۸، ص۱۹۸، ۱۹۹.
- ↑ ابناثیر، الکامل، ۱۳۹۹ق، ج۶، ص۹۱، ۹۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۱۷۳.
- ↑ مقدسی، البدء والتاریخ، ۱۹۱۶م، ج۶، ص۸۶، ص۹۹، ص۱۰۰؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۲۹۶؛ بناکتی، تاریخ، ۱۳۴۸ش، ص۱۳۹.
- ↑ ابنخلدون، مقدمه، ص۲۴.
- ↑ ابوالفداء، المختصر، ج۲، ص۱۱، ۱۳.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۲۹۶.
- ↑ اصطخری، مسالک والممالک، ص۴۷.
- ↑ مقری، نفحالطیب، ۱۳۸۸ق، ج۱، ص۴۸۲.
- ↑ ابنعذاری، البیانالمغرب، ج۱، ص۲۱۸.
- ↑ ابناثیر، الکامل، ۱۳۹۹ق، ج۶، ص۴۱۵.
- ↑ ابوالفداء، المختصر، ج۲، ص۷۰.
- ↑ ابنخلدون، العبر، ۱۹۵۸م، ج۴، ص۲۸.
- ↑ ابنعذاری، البیانالمغرب، ج۱، ص۱۱۹، ۱۲۰.
- ↑ قس: ابنعذاری، البیانالمغرب، ج۱، ص۲۱۹ که او را دختر یحیی و همسر علی میداند.
- ↑ ابنخلدون، العبر، ۱۹۵۸م، ج۴، ص۳۰.
- ↑ ابنخلدون، العبر، ۱۹۵۸م، ج۴، ص۳۱.
- ↑ ابنخلدون، العبر، ۱۹۵۸م، ج۴، ص۳۱.
- ↑ باسورث، سلسلههای اسلامی، ص۴۵، ۴۶.
- ↑ ابنخلدون، العبر، ۱۹۵۸م، ج۴، ص۳۲.
- ↑ ابنخلدون، العبر، ۱۹۵۸م، ج۴، ص۳۳.
- ↑ مقری، نفحالطیب، ۱۳۸۸ق، ج۱، ص۲۱۴، ۴۳۰.
- ↑ ابنخلدون، مقدمه، ص۲۹۶.
- ↑ ادریسی، صفهالمغرب، ص۸۵-۸۶، ۱۷۰.
- ↑ باسورث، سلسلههای اسلامی، ص۴۶.
- ↑ ابن رسته، الاعلاقالنفیسه، ص۳۵۸.
- ↑ مقدسی، احسن التقاسیم، ۱۳۶۱ش، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ ابنخردادبه، المسالک والممالک، ص۲۳۱.
- ↑ ابن خلدون، مقدمه، ص۲۶.
منابع
- ابناثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دارصادر، ۱۳۹۹ق.
- ابنتغری بردی، یوسف، النجومالزاهره، مصر، وزارة الثقافه والارشادالقومی.
- ابنخردادبه، عبیداللهبنعبدالله، المسالک والممالک، به کوشش یان دخویه، لیدن، ۱۸۸۹م.
- ابنخلدون، عبدالرحمن، العبر: تاریخ ابن خلدون، بیروت، دار الکتب اللبنانی، ۱۹۵۸م.
- ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
- ابنرسته، احمدبنعمر، الاعلاقالنفیسه، لیدن، ۱۸۹۱م.
- ابنعذاری مراکشی، البیانالمغرب، به کوشش راینهارت دزی، لیدن، ۱۸۴۸م.
- ابنعماد، عبدالحی، شذراتالذهب، مصر، مکتبهالقدسی، ۱۳۵۰ق.
- ابوالفداء، اسماعیل، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
- ادریسی، ابوعبدالله، صفهالمغرب (برگرفته از نزههالمشتاق)، لیدن، ۱۹۶۸م.
- اصطخری، ابراهیم، مسالک والممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۷ش.
- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتلالطالبّیین، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، صدوق، ۱۳۴۹ش.
- امین، حسن، دایرهالمعارفالاسلامیهالشیعیه، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م، ۴/۱۱.
- باسورث، کلیفورد ادموند، سلسلههای اسلامی، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹ش.
- بلاذری، احمدبنیحیی، انسابالاشراف، به کوشش محمدباقر بهبودی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۹۷۷م.
- بناکتی، داوودبنمحمد، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، انجمن اثار ملی، ۱۳۴۸ش.
- ذهبی، حافظ، العبر، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، ۱۹۶۳م.
- سجادی، رضا، «آل ادریس»، در دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۴ش.
- طبری، محمدبنجریر، تاریخ الامم و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالسویدان، ۱۳۸۶ق.
- مسعودی، علیبنحسین، مروجالذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، بینا، ۱۳۸۵ق.
- مقدسی، احمدبنسهل، البدء والتاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، بینا، ۱۹۱۶م.
- مقدسی، محمدبناحمد، احسنالتقاسیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان، ۱۳۶۱ش.
- مقری تلمسانی، احمدبنمحمد، نفحالطیب، به کوشش اححسان عباس، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۸ق.
- یعقوبی، احمدبنواضح، تاریخ، بیروت، دارصادر، بیتا.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: