پتشخوارگر
پَتَشخوارگَر یا فدشوارگر یا بدشخوارگر نام تاریخی ناحیهای در ایران پیش از اسلام بودهاست. به نقل از دانشنامه ایرانیکا پتشخوارگر نام قدیمی کوههای طبرستان بوده است. محدودهٔ این سرزمین و نام آن در دورههای گوناگون متغیر بودهاست. یوزف مارکوارت طبرستان را همان پتشخوارگر میداند و ابن فقیه همدانی پتشخوارگر را بخشی از طبرستان و از شهرهای رویان میداند. طبق نظر ابن فقیه همدانی رویان از کورههای طبرستان است و از شهرهای رویان: چالوس، لارز، شرز و بذشوارجر است. ابن اسفندیار گزارش کردهاست که این سرزمین پیش از عصر ساسانی، شامل آذربایجان، طبرستان، گیل، دیلم، ری، دامغان و گرگان بود و گشنسب شاهان بر آن حکومت میکردند. در دوران ساسانیان کوهستان البرز را به این نام میخواندند و نام سوادکوه، در جنوب طبرستان، از این کلمه دگرگونی یافتهاست. به گفته حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم به شاهان طبرستان «بدشخوارگرشاه» میگفتند. اسپهبدان طبرستان همچون باوندیان، پادوسبانیان، زرمهرشاهیان، کارنوندیان، گاوباریان و همچنین مازیار و کیوس ساسانی از لقب «پتشخوارگرشاه» برای خود استفاده میکردند.
پتشخوارگر | |||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۲۲۴ – ۵۲۰ ۵۲۰ – ۶۵۱ | |||||||||||||
نقشه شمال ایران در دوره شاهنشاهی ساسانیان | |||||||||||||
پایتخت | چالوس | ||||||||||||
زبان(های) رایج | |||||||||||||
دین(ها) | زرتشتی پاگانیسم مسیحیت | ||||||||||||
حکومت | سلطنتی | ||||||||||||
دوره تاریخی | باستان | ||||||||||||
• تاسیس | ۲۲۴ | ||||||||||||
• فروپاشی | ۶۵۱ | ||||||||||||
|
نامگذاری
نام این سرزمین به گونههای مختلفی ثبت شدهاست؛ پَتَشخوارگَر، پتشوارگر، پدشخوارگر، پذشخوارگر، فدشخوارگر، فدشوارگر و فرشوادگر از جملهٔ این اسامی هستند.ابن اسفندیار میگوید که در نظر اهالی طبرستان این کلمه ترکیبی از «فرش» به معنی هامون، «واد»به معنی کوهستان و «گر/جر» به معنی دریا میباشد و در کل یعنی پادشاهی که بر کوه و دشت و دریا حکم میراند. البته این در حالی است که در زبان قدیم «جر» به معنی کوهی بود که بتوان بر آن کشاورزی نمود. سعید نفیسی «پذشخوارگر» را یکی از مناصب عالیه در دربار ساسانیان برمیشمارد و میگوید «پذش» یعنی پیش و «خوار» یعنی خوردن و از این رو کسی را چنین لقب میدادند که پیش شاه مینشست و پیش از او خوراک را میچشید که مبادا زهرآلوده باشد. به نظر آقای نفیسی، این منصب مختص به نجیبزادگان بود و حکمرانی نواحی را به اینچنین افرادی میدادند.عبدالرفیع حقیقت هم معتقدست پتشخوارگر گونهٔ پهلوی این نام است و از سه واژه در زبان پهلوی عصر ساسانی ترکیب شده؛ «پتش» یعنی پیش، «خوار» نام ناحیتی است و «گر» به معنای کوه یا کوهستان است.
بدشخوارگر شاه
به حاکمان طبرستان بدشخوارگرشاه می گفتند. حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم در شرح دیوان ابونواس می گوید:
شاهنشاهان ایران روا میداشتند که هر یک از شاهان اطراف خود را به نامی که بدان مشهورست بخوانند و مثلاً هر که را که شاه بامیان بود شیر میگفتند و هر که را شاه مرو بود کنارنگ میگفتند و شاه دماوند را مصمغان و شاه گرگان را صول (چول) و شاه طبرستان را بدشخواگرشاه و شاه اسروشنه را افشین و شاه سغد و فرغانه را اخشید میگفتند و میگفتند: اخشید سغد و اخشید فرغانه و شیر بامیان و کنارنگ مرو و افشین اسروشنه.
در عصر ساسانی حکمرانان گیلان عنوان گیل گیلان و حکمرانان طبرستان عنوان بدشخوارگرشاه را داشتند. از اواسط دوره ساسانی نواحی جنوبی دریای خزر را به شاهزادگان ساسانی داده بودند چنانچه که بهرام اول پیش از سلطنت حکمران گیلان بود و گیلانشاه لقب داشت و نیز کواد حکمرانی طبرستان را به پسر خود کاووس داد و بدشخوارگرشاه لقب گرفت.
پدیشخوارگر در کتیبههای ساسانی
در کتیبههای ساسانی از بدشخوارگر با عنوان پدیشخوار کوف «Padišxwār kōf» به معنی کوه بدشخوار یاد شده است. به گفته مورخان لفظ گر در زبان طبری به معنای کوه است که معادل کوف در زبان پهلوی است. در سنگنوشته شاپور یکم بر کعبه زرتشت چنین آمده:
من خداوندگار ایرانشهر هستم و این شهرها را دارم: پارس، پارت، خوزستان، میشان، اسورستان، نودیشرگان، عربستان، آذربایجان، ارمنستان، ویروزان، سگان، آلان، بلاسگان، تا به کوههای قفقاز و دروازههای آلبانیا و همه کوه پدیشخوار، ماد، گرگان مرو هرات و همه ابرشهر، کرمان، سیستان، توران، مکران، پردنه، هند، کوشانشهر تا به پیشاور و تا به کشگر، سغد و به کوههای تاشکند، و در آن سوی دریای عمان.
پتوشآری در کتیبه آشوری
در قدیمی ترین کتیبه یا سندی که از سال ۶۷۳ ق.م، از اسرحدون پادشاه آشوری برجای مانده، حدود پتوشآری که بر دامنه ی جنوبی پتشخوارگر قرار گرفته، چنین توصیف شده است:
سرزمین پتوشآری در حاشیه صحرای نمک در میان قلمرو مادهای دوردست است که کوه بیکنی یعنی کوهلاجورد(دماوند)، حد آن محسوب میشود.
محدوده جغرافیایی
به نقل از دانشنامه ایرانیکا پتشخوارگر نام قدیمی کوههای طبرستان بوده است. یوزف مارکوارت طبرستان را همان پتشخوارگر میداند و ابن فقیه همدانی پتشخوارگر را بخشی از طبرستان و از شهرهای رویان میداند. طبق نظر ابن فقیه همدانی رویان از کورههای طبرستان است و از شهرهای رویان: چالوس، لارز، شرز و بذشوارجر است. آن گونه که ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان نوشتهاست، فرشوادگر قلمروی شامل آذربایجان، طبرستان، گیل، دیلم، ری، دامغان و گرگان بودهاست و این حد را ابتدا منوچهر پیشدادی پدید آوردهبود.
در دوره ساسانیان جنوب طبرستان و سلسله جبالی که از درهٔ خوار ری تا سوادکوه و دماوند و سلسله البرز تا رودبار قزوین و سمنان و ارتفاعات آن کشیده میشد، به نام پذشخوارگر یا پتشخوارگر معروف بودهاست و در کارنامه اردشیر بابکان به همین نحو مذکور است. نام این ناحیه در بسیاری از کتابهای تاریخی آمدهاست.
از عنوان گشنسب شاه که همزمان با اردشیر بابکان میزستهاست چنین برمیآید که در روزگار ساسانی واژه پتشخوارگر اندک، اندک، معنای جغرافیایی محدودتری یافتهاست و تنها به بخشی از ناحیه کوهستانی وسیع پیشین اطلاق میشده، یعنی فقط بخش کوهستانی مازندران کنونی را شامل شدهاست.
نام کنونی سوادکوه از کلمه فرشوادگر گرفته شدهاست. ابتدا به «فرشوارکوه» و بعد «بدشوارکوه» تبدیل شده و «فر» از ابتدای آن افتاده تا به «شواتکوه» و «سوادکوه» بدل گردید.
تاریخچه
طبق نظر احسان یارشاطر در کتاب تاریخ ایران کمبریج در دوره پیش از ساسانیان، پدشخوار به داشتن مؤلفهها از روح و گوهر ناایرانی در مردمش مورد توجه بود؛ از این روی این مردم عموماً انیر (ناایرانی) خوانده میشدند. اینان همان مردمی بودند که استرابون از آنان بهنام «آناریاکه» (Anariacae) یاد کردهاست. در غرب استان پتشخوارگر گیلهای ایرانی که جنگاوران نامداری بودند، در جلگهٔ کرانهای میزیستند. خود کاسپیها به کوهستان رانده شده بودند. سپس، به سمت شرق، کادوسیان که گویا با گیلها درآمیخته بودند، از ساحل به سمت کوهها ساکن شدند. در آمل نیز ماردیهای غیرایرانی میزیستند. اگرچه فرهاد یکم اشکانی، شماری از ایشان را برای حفاظت از دروازهٔ خزر به ناحیت ماد کوچاند. آماردها در زیستگاه خویش با تپورها که از پرثوه بدانجا آمده بودند درآمیختند. در میان رود آماردوس و خلیج گرگان نیز قبایل ناایرانی دیگری بهنام امریاکئه و دریبیکس میزیستند. در نهایت، در عصر ساسانی، این اقوام اخیر احتمالاً با ایرانیان ادغام شدند و از آمیختگی این مردمان انیرانی (با نژاد غیر ایرانی) با ایرانیان جمعیت امروز مازندرانی پدید آمد. اسدالله عمادی ادعای کوچ قوم تپور از پرثوه به مازندران را رد مینماید و میگوید پیش از آنکه اشکانیان به قدرت برسند تپورها در مازندران ساکن بودند و کراتر فرمانده یونانی از سرزمین آنها گذشت. نظر مورخین یونانی نیز موافق با نظر اسدالله عمادی میباشد و کتزیاس مورخ یونانی عصر هخامنشی سرزمین تپوری را همان مازندران میداند و سرزمین تپوری را سرزمینی ما بین هیرکانی و کادوسی معرفی میکند و پولیبیوس نیز کوههای تپوری را همان کوههای مازندران میداند و به این کوه بین دروازه کاسپین (گرمسار) و دریای هیرکانی اشاره میکند و استرابون به سرزمین تپوری در نزدیکی ری و دروازه کاسپین (گرمسار) اشاره میکند و آریان و کوینت کورس در شرح جنگ های اسکندر مقدونی و هخامنشیان به یک ساتراپ به نام ساتراپ تپوری در حاشیه دریای مازندران اشاره میکنند که سرزمین آمارد نیز به آن ضمیمه شده بود. بسیاری از مورخین برخلاف نظر احسان یارشاطر، آماردیها (ماردیها) را، مردمانی ایرانیتبار (آریایی) دانستهاند. آماردیها علاوه بر انتساب به آریایی بودن، به مردمان سکا و داهه و پارسی پیوند داده شدهاند.هرودوت از قبیله مارد (mardes) در کنار دائیها (daens)، دروپیکها (dropiques)، و ساگارتیها (sagarties) به عنوان پارسهای کوچنشین و صحراگرد یاد کردهاست. همچنین برخلاف نظر احسان یارشاطر، اکثر محققین تپوریها را از بومیهای مازندران و نواحی آن از زمان قبل از آمدن آریانها به ایران میدانند.. به گفته یوزف مارکوارت تپورها قومی گسترده پیش از آریاییها بودهاند که به وسیلهی اقوام مهاجر ایرانی به نواحی کوهستانی عقب رانده شدند.
بنابر آنچه در تاریخ مسطور است پادشاهی طبرستان از عهد اسکندر مقدونی تا عهد قباد پدر انوشیروان در خاندان جسنفشاه بود و تمامی فرشواگر (پتشخوارگر) را که طبق نوشته ابن اسفندیار در کتاب تاریخ طبرستان شامل: آذربایجان و سر و طبرستان و گیل و دیلم و ری و قومس و دامغان و گرگان میباشد را در تصرف داشتند و اگر احیاناً مدتی بعضی از ولایات منتزع میشد طبرستان را همیشه حاکم و سلطان بودند.
از اواخر دوره اشکانیان تا سال ۵۱۹ میلادی، خاندان «گشنسب داد» بر ولایت پَدِشخوارگر «ناحیه کوهستانی پدشخوار» تسلط داشتند که نهایت رو به اضمحلال نهادند. کواد یا همان قباد یکم پادشاه ساسانی حکمرانی این ولایت را به یکی از پسرانش کاووس داد و به طوری که مارکوات گفتهاست، آن شخص کهٍ تئوفانس مورخ اهل بیزانس ذکر کرده و او را پسر کواد موسوم به «پدشخوارشاه» میداند، همین کاووس است.
در طبرستان که وسیعترین و پرجمعیتترین بخش از فرشوادگر بوده، در دوران آغازین پس از حمله ملسمانان، دودمانی از اسپهبدان با عنوان دابویگان به پایتختی ساری، حاکم بودند. گفته شده که دابویگان از سوی یزدگرد سوم ساسانی تأیید شده و مدعی داشتن نسب از پیروز فرزند جاماسب بیست و یکمین پادشاه ساسانی بودهاند و عناوین «گیل گیلان، پدشخوارگر شاه، اسپهبد خراسان» را برای خود اختیار کرده بودند که بعدها به «فرشوادگرشاه» (نام قدیمی کوهستان طبرستان) تغییر کرد.
بعدها مازیار هم پس از آن که جنبش سرخجامگان را به وجود آورده و علیه خلافت عباسی قیام کرد، از لقب «پتشخوارگرشاه» برای خود استفاده نمود.
پانویس
- ↑ https://www.iranicaonline.org/articles/dabuyids-the-dynasty-of-espahbads-ruling-tabarestan-until-its-conquest-by-the-muslims-in-144-761[Faršvādgar (Pātašvārgar) was the old name of the mountains of Ṭabarestān]
- ↑ مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۳۹.
- ↑ مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۵۵.
- ↑ مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۵۵.
- ↑ نفیسی، سعید (۱۳۸۷). بابک حقایق، ویراستار. تاریخ تمدن ایران ساسانی. شرکت مطالعه و نشر کتاب پارسه. ص. ۲۹۳.
- ↑ حقیقت، عبدالرفیع، تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش ۱۳۷۰. ص ۴۳۱
- ↑ عباس شایان (۱۳۳۶). مازندران؛ جغرافیای تاریخی و اقتصادی. ج. یک. چاپ موسوی. ص. ۱۰-۱۲.
- ↑ نفیسی، سعید. «تاریخ تمدن ایران ساسانی». صفحه ۲۶۵.
- ↑ عبدالرفیع حقیقت. تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش ۱۳۷۰. ص ۴۲۶
- ↑ نفیسی، سعید (۱۳۸۷). بابک حقایق، ویراستار. تاریخ تمدن ایران ساسانی. شرکت مطالعه و نشر کتاب پارسه. ص. ۲۹۳.
- ↑ نفیسی، سعید (۱۳۸۷). بابک حقایق، ویراستار. تاریخ تمدن ایران ساسانی. شرکت مطالعه و نشر کتاب پارسه. ص. ۲۹۴.
- ↑ نفیسی، سعید (۱۳۸۷). بابک حقایق، ویراستار. تاریخ تمدن ایران ساسانی. شرکت مطالعه و نشر کتاب پارسه. ص. ۳۳۸.
- ↑ دریایی، تورج (۱۳۸۸). شهرستانهای ایرانشهر. ترجمهٔ شهرام جلیلیان. انتشارات توس. ص. ۱۵.
- ↑ Az mazdēzn baγ Šābuhr, šāhān šāh Aryān ud Anērān, kē čihr až yazdān, puhr mazdēzn baγ Artaxšēr, šāhān šāh Aryān, kē čihr až yazdān, puhrēpuhr baγ Pābag šāh, Aryānxšaθr xwadāy ahēm. ud dārām šahr Pārs, Parθaw, Xūzestān, Mēšān, Asūrestān, Nōdšīragān, Arbāyestān, Ādurbādegān, Armin, Wiržān, Sīgān, Ardān, Balāsagān yad fraxš ō Kaf kōf ud Alānān bar, ud hamag Padišxwār kōf,Māδ, Wurgān, Marγ, Harēw, ud hamag Abaršahr, Kermān, Sagestān, Tuγrān, Makurān, Pāradān, Hindestān, Kušānšahr yad fraxš ō Paškabūr ud yad ō Kāš, Suγd ud Čāčestān ud až hō ārag zrēh Mazūnšahr.Ud karām Pēroz-Šābuhr nām *D- – -šahr
- ↑ نصری اشرفی، جهانگیر (۱۳۹۹). جعفر شجاع کیوانی، ویراستار. دانشنامهی تبرستان و مازندران جلد یک. نشرنی = ۶۵.
- ↑ https://www.iranicaonline.org/articles/dabuyids-the-dynasty-of-espahbads-ruling-tabarestan-until-its-conquest-by-the-muslims-in-144-761[Faršvādgar (Pātašvārgar) was the old name of the mountains of Ṭabarestān]
- ↑ مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۳۹.
- ↑ مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۵۵.
- ↑ مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۵۵.
- ↑ حقیقت، عبدالرفیع، تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش ۱۳۷۰. ص ۴۲۶
- ↑ حقیقت، عبدالرفیع، تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش ۱۳۷۰. ص ۴۳۱
- ↑ حقیقت (رفیع)، عبدالرفیع (۱۳۵۵). «ناحیه تاریخی پذشخوارگر (پتشخوارگر)». گوهر (۴۴): ۶۶۰.
- ↑ Yarshater، E. (۱۹۸۳). The Cambridge History of Iran:Seleucid Parthian :Parishkhwār was notable for the persisting of the non-Iranian substrate within its population. These people were generally termed Aner, Strabo's Anariacic. In the west of the province, the Iranian Gēls, who were noted warriors, dwelt in the coastal plain; their city Varna lay near the corner of the Caspian. The Caspii themselves had been driven into the mountains. Next, to the east, lived the Cadusians, apparently mingled with the Gēls; they dwelt from the coast into the mountains.“ The non-Iranian Amardi (Mardi) continued to inhabit the Amul region, although Phraates I had transported some to guard the Caspian Gates of Media. They were, however, mingled with the Tapurians, who had been transported there from Parthyene. Between the Amul (Amardus) river and the bay of Gurgān lived more non-Iranians, the Amariacae and Dribices. By Sasanian times these latter tribes were probably merging with Iranians into a common Nazan population. A gloss on L'idivdad 1,17 would include the Dēlam in the substrate of western Parishkhwär . ج. Volume ۳ (۱). Cambridge University Press,.
- ↑ عمادی، اسدالله (۱۳۷۲). بازخوانی تاریخ مازندران. نشر فرهنگ خانه مازندران. ص. ۴۰.
- ↑ Of the lands which lie on the sea and of the others which border on these, Ninus subdued Egypt and Phoenicia, then Coele-Syria, Cilicia, Pamphylia, and Lycia, and also Caria, Phrygia, and Lydia; moreover, he brought under his sway the Troad, Phrygia on the Hellespont, Propontis, Bithynia, Cappadocia, and all the barbarian nations who inhabit the shores of the Pontus as far as the Tanais; he also made himself lord of the lands of the Cadusii, Tapyri, Hyrcanii, Drangi, of the Derbici, Carmanii, Choromnaei, and of the Borcanii, and Parthyaei; and he invaded both Persis and Susiana and Caspiana, as it is called, which is entered by exceedingly narrow passes, known for that reason as the Caspian Gates. 4 Many other lesser nations he also brought under his rule, about whom it would be a long task to speak. But since Bactriana was difficult to invade and contained multitudes of warlike men, after much toil and labour in vain he deferred to a later time the war against the Bactriani, and leading his forces back into Assyria selected a place excellently situated for the founding of a great city.. Diodorus Siculus, Library 1-7 (2.2.3)
- ↑ Media lies in central Asia, and looked at as a whole, is superior in size and in the height of its mountain-ranges to any other district in Asia. 4 Again it overlooks the country of some of the bravest and largest tribes. For outside its eastern border it has the desert plain that separates Persia from Parthia; 5 it overlooks and commands the so called Caspian Gates, and reaches as far as the mountains of the Tapyri, which are not far distant from the Hyrcanian Sea. Polybius, Histories (5.44.3)
- ↑ Parts of the Parthian country are Comisene and Chorene, and, one may almost say, the whole region that extends as far as the Caspian Gates and Rhagae and the Tapyri, which formerly belonged to Media. strabo (11.9.1)
- ↑ "Dictionary of Greek and Roman Geography, illustrated by numerous engravings on wood. William Smith, LLD. London. Walton and Maberly, Upper Gower Street and Ivy Lane, Paternoster Row; John Murray, Albemarle Street. 1854. ,TAPU´RI". www.perseus.tufts.edu. Retrieved 2021-02-04.
- ↑ ادوین نوریس (۱۸۵۳). Memoir on the Scythic Version of the Behistun Inscription. Harrison and Sons.
- ↑ هدایتی، هادی (۱۳۸۴). تاریخ هرودوت جلد اول. انتشارات دانشگاه تهران. ص. ۲۱۱.
- ↑ پیرنیا، حسن (۱۳۹۱). تاریخ ایران باستان جلد دوم. انتشارات نگاه. ص. ۱۳۴۷.
- ↑ مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. ترجمهٔ مریم میر احمدی. تهران انتشارات اطلاعات. ص. ۲۴۵.
- ↑ تاریخ قومس شامل: وقایع تاریخی، اوضاع جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و شرح حال عارفان، دانشمندان، شاعران، هنرمندان، وزرا و مشاهیر نواحی: سمنان، دامغان، شاهرود، بسطام، جندق و نقاط تابعه آنها بانضمام تاریخ مشرق ایران از دوران ماقبل تاریخ تا عصر حاضر. تألیف: عبدالرفیع حقیقت. تهران: انتشارات کومش. ۱۳۷۰. شماره چاپ: چاپ سوم. ص. صفحه ۶۲.
- ↑ تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار، صفحهٔ ۵۶
- ↑ کریستین سن، آرتور (۱۳۸۵). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی (ویراست حسن رضایی باغبیدی). تهران: صدای معاصر (چاپخانه مهارت). ص. ۲۵۵. شابک ۹۶۴۶۴۹۴۰۶۴.
- ↑ Frye, R.N.; Fisher, W.B.; Frye, R.N.; Avery, P.; Boyle, J.A.; Gershevitch, I.; Yarshater, E.; Jackson, P. (1975). The Cambridge History of Iran. Cambridge histories online (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 198. Retrieved 2020-07-01.
- ↑ Rekaya, M. (1997). "Ḳārinids". The Encyclopedia of Islam, New Edition, Volume IV: Iran–Kha. Leiden and New York: BRILL. pp. 644–647. ISBN 90-04-05745-5.