تغیر مسیر یافته از - فتنه‌گری
زمان تقریبی مطالعه: 41 دقیقه
 

فتنه





فتنه در کلام عرب به معنای ابتلاء و امتحان و نیز به معنای آزمایش برای تعیین ماهیت چیزی است. ولی در اصطلاح فتنه به آشوب و غوغائی گویند که راه گریز از آن سخت و برای برخی محال باشد. یکی از گناهان بزرگ، فتنه‌گری بین مؤمنان است. این معصیت که گاه در محدوده‌ای کوچک چون خانواده و یا در سطح وسیعی از اجتماع به وقوع می‌پیوندد، از ترکیب چندین گناه چون غیبت، تهمت، دروغ، تجسس، سلب امنیت و... به‌وجود می‌آید.

فهرست مندرجات

۱ - ریشه لغوی فتنه
۲ - معنای اصطلاحی فتنه
       ۲.۱ - آزمایش و امتحان
              ۲.۱.۱ - امتحان با رفاه
              ۲.۱.۲ - کاربردهای قرآنی
                     ۲.۱.۲.۱ - ناقه صالح
                     ۲.۱.۲.۲ - اصحاب سبت
                     ۲.۱.۲.۳ - گوساله سامری
              ۲.۱.۳ - سخن امام علی
       ۲.۲ - آمیختگی حق و باطل
              ۲.۲.۱ - جنگ صفین
              ۲.۲.۲ - سخن امیرمؤمنان
              ۲.۲.۳ - نزاع دو گروه مسلمان
              ۲.۲.۴ - سخن شهید مطهری
       ۲.۳ - آشوب و هرج و مرج
۳ - فتنه در اخبار
       ۳.۱ - بدترین فتنه‌ها
       ۳.۲ - فتنه در آخرالزمان
              ۳.۲.۱ - حدیث اشراط الساعة
۴ - ریشه‌های فتنه‌ها
       ۴.۱ - پیروی از خواهش‌های نفسانی
              ۴.۱.۱ - هواپرستی
              ۴.۱.۲ - کوتاهی در اجرای عدالت
       ۴.۲ - بدعت‌ها
              ۴.۲.۱ - تعریف لغت‌شناسان
              ۴.۲.۲ - بدعت مذموم
              ۴.۲.۳ - بدعت ممدوح
              ۴.۲.۴ - جمع‌بندی
       ۴.۳ - دنیاگرایی
۵ - پانویس
۶ - منابع

۱ - ریشه لغوی فتنه



اصل و ریشه این واژه، از «فتن، یفتنُ» به معنای آزمایش و امتحان است که به صورت‌های مختلف انجام می‌گیرد. وقتی طلا را در آتش می‌نهند و می‌گدازند تا خوبی و بدی و عیار آن مشخص گردد، به این کار، فتنه گفته می‌شود. اگر فتنه به معنای به آتش افکندن انسان هم به کار رفته، با عنایت به این ریشه لغوی است.

۲ - معنای اصطلاحی فتنه



بر اساس اصل معنای یاد شده، این کلمه در معانی مختلفی در قرآن و روایات به کار رفته است، مثل گمراهی، آزمایش، حجّت، شرک، کفر، سوزاندن با آتش، عذاب، قتل، بازداشتن از راه خدا، محنت و بلای شدید، که البته بسیاری از این‌ها معنای لغوی فتنه نیست، بلکه در این مفاهیم به کار رفته و در آیاتی که این واژه آمده، به این معانی تفسیر شده است. بیشترین کاربرد این واژه در متون دینی در سه مورد است:

اول: امتحان و آزمون؛
دوم: آمیختگی حق و باطل؛
سوم: آشوب و بلوا.

۲.۱ - آزمایش و امتحان


از سنّت‌های حتمی و استثناناپذیر خداوند، «امتحان» است. هر کس و هر قوم و هر جامعه‌ای با چیزی آزمایش می‌شود تا میزان صداقت و ادعا، ایمان و کفر، تحمل و ناشکیبی آنان مشخص شود. به آن چیزی که وسیله آزمایش است، «فتنه» گفته می‌شود؛ مانند اموال، اولاد، قحطی، کمبود، مرگ‌ومیرها، بلاها و شداید. در آیات ابتدایی سوره عنکبوت، با اشاره به این برنامه الهی می‌خوانیم:

«احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون• و لقد فتنا الّذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الّذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین؛ آیا مردم پنداشتند همین که گفتند ایمان آوردیم، رهایشان می‌کنیم و امتحان نمی‌شوند؟ ما مردمِ پیش از ایشان را آزمودیم، پس باید خدا روشن سازد کسانی را که صادقند از کسانی که دروغ می‌گویند.»

در آیه‌ای دیگر سخن از این است که مردم هر سال یک بار یا دو بار امتحان می‌شوند. (گرچه نزول این آیه را درباره منافقان دانسته‌اند.) و در آیه‌ای دیگر، ضمن بیان اینکه هر کس مرگ را خواهید چشید، می‌افزاید: «و نبلوکم بالخیر و الشرّ فتنة؛ ما شما را به وسیله خیر و شرّ امتحان می‌کنیم.»

۲.۱.۱ - امتحان با رفاه


این نشان می‌دهد که ابزار امتحان، همیشه امور دشوار و ناراحت‌کننده نیست. گاهی مردم با ثروت امتحان می‌شوند، گاهی با فقر، گاهی با قدرت، گاهی با ضعف، گاهی با مرگ‌ومیر عزیزان، گاهی با تولد فرزند و افزایش افراد خانواده، گاهی با سلامتی و عافیت، گاهی با بیماری، گاهی با شهرت، گاهی با گمنامی، گاهی با زیبایی، گاهی با زشتی، گاهی با وفور نعمت، گاهی با قحطی و خشک‌سالی و نمونه‌های دیگر.
البته اقشار مختلف مردم هر کدام به نوعی امتحان می‌شوند؛ مثلاً امتحان حاکمان به گونه‌ای است و آزمون رعیت به گونه دیگر، کارمندان به نوعی است و پزشکان به گونه‌ای و عالمان و فقیهان به نوع دیگر.

۲.۱.۲ - کاربردهای قرآنی


در قرآن، حدود بیست مورد، فتنه به معنای امتحان به کار رفته است. آزمایش و امتحان، در سرگذشت اقوام پیشین هم بوده است. قرآن با نقل آن‌ها به مسلمانان درس و پیام می‌دهد که خود را آماده تحمل بلاها و آزمون‌های سخت الهی در راه ایمان و مکتب بسازند. در ادامه چند نمونه سرگذشت اقوام پیشین که در قرآن ذکر شده است را یاد می‌کنیم:

۲.۱.۲.۱ - ناقه صالح


ناقه صالح، یکی از وسایل امتحان خدا بود. قوم حضرت صالح از او معجزه‌ای درخواست کردند که ناقه سرخ‌رنگی را از دل کوه بیرون آورد تا به او ایمان آورند. وی با اذن و قدرت الهی، شتر ماده‌ای را همراه با بچه‌اش از دل سنگ بیرون آورد. ویژگی‌های آن ناقه و فرزندش در آیات قرآن آمده است. قرار بر آن شد که آبِ آبشخورها و نهرها به طور کامل یک روز متعلّق به شتر باشد و کسی آن روز آب بر ندارد و روز دیگر مخصوص مردم باشد و مردم به آن شتر کاری نداشته باشند و آزاد باشد تا هر جا خواست برود و بچرد.

سرانجام آن قوم مشرک، آن ناقه را کشتند و دچار عذاب الهی شدند. قرآن فرستادن آن شتر را یک فتنه و امتحان برای مردم بیان می‌کند: «انّا مرسلوا النّاقة فتنةً لهم». داستان شتر حضرت صالح در آیات متعددی از قرآن آمده است و بیان می‌کند که آن قوم در این آزمون الهی شکست خوردند و هم چنان به شرک خود پایدار ماندند.

۲.۱.۲.۲ - اصحاب سبت


نمونه دیگر آزمون الهی، آزمایش اصحاب سبت است. قومی از بنی‌اسرائیل کنار دریا زندگی می‌کردند و خوراک و درآمدشان از صید ماهی بود. آن‌ها از خدا خواسته بودند یک روز مقدس را برای استراحت و تعطیلی‌شان قرار دهد. درخواستشان پذیرفته شد و روز شنبه روز تعطیلی معین گشت و قرار شد آن روز کسی ماهی صید نکند. این امتحانی بود برای سنجش میزان اطاعت امر و فرمان‌برداری‌شان از حکم خدا. ولی آنان روزهای شنبه با دیدن ماهی‌ها که کنار آب می‌آمدند، وسوسه می‌شدند و با نیرنگ، کانال‌ها و آب راه‌هایی درست می‌کردند تا ماهی‌ها در آن گیر بیفتند و فردایش آن‌ها را صید کنند. در واقع، این نوعی تخلّف از دستور با ظاهرسازی و فریب و نیرنگ بود.

قرآن کریم این موضوع را هم یک آزمون الهی می‌داند و از آن یاد می‌کند: «کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون» (آیات دیگری که به موضوع اصحاب سبت اشاره می‌کند عبارت است از:) و اشاره دارد که آن قوم که در این آزمون شکست خوردند و نتوانستند اطاعت خویش را ثابت کنند، دچار عذاب الهی گشتند.

۲.۱.۲.۳ - گوساله سامری


وسیله دیگر برای امتحان قوم بنی‌اسرائیل، گوساله سامری بود. موسای کلیم، امت خود را از چنگ فرعون نجات داد و از فرعون پرستی به خداپرستی هدایت کرد؛ اما در مدت زمان چهل روزه‌ای که برای مناجات با خدا به کوه طور رفت، «سامری» آنان را گمراه ساخت و با ساختن یک گوساله طلایی که بانگی از آن برمی‌آمد، ادعا کرد که این خدای شماست. آن قوم، باآنکه آن همه آیت و دلایل از موسی دیده بودند، در مقابل وسوسه‌های اغواگرانه سامری فریب خوردند و گوساله‌پرست شدند.

قرآن کریم، ضمن بیان این ماجرا در آیات مختلف، قوم بنی‌اسرائیل را نکوهش می‌کند که چرا در غیاب موسی دست از دین حق و پرستش خدای یکتا کشیدند و گوساله را خدا پنداشتند. ‌هارون (برادر موسی) هم به آنان گفته بود که این یک امتحان است و شما فریب خوردید: «و لقد قال لهم هارون من قبل یا قوم انّما فتنم به و انّ ربّکم الرّحمن»

داستان قوم طالوت و امتحان شدن آنان به نهر آب در مسیر رفتن به جنگ جالوت، نمونه دیگری از این آزمون است. امتحان‌هایی که برای حضرت یوسف، حضرت ایوب، حضرت ابراهیم و... پیش آمد، همه حاوی درس‌هایی گران‌بهاست. مهم آن است که انسان از آزمایش الهی پیروز بیرون بیاید.

۲.۱.۳ - سخن امام علی


حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «هیچ کدام از شما نگوید که: خدایا من از فتنه (امتحان) به تو پناه می‌برم، چراکه آزمایش، برنامه حتمی خدا برای همه است و گریزی از آن نیست. بلکه هر کس می‌خواهد به خدا پناه ببرد، از آزمون گمراه‌کننده و لغزاننده پناه ببرد. خدای سبحان می‌فرماید: بدانید که اموال و اولاد شما فتنه است؛ یعنی مردم را با اموال و اولاد می‌آزماید تا روشن سازد که چه کسی به رزق و روزی خدا راضی است و چه کسی از آن ناراضی است. گرچه خداوند می‌داند و از خود مردم بهتر آنان را می‌شناسد، لیکن می‌خواهد کارهایی که به سبب آن‌ها مستحقّ عذاب و ثواب می‌شوند، برای خود مردم روشن گردد...»
آن حضرت، در نهج‌البلاغه بارها به این حقیقت پرداخته و صحنه‌های گوناگون امتحان را برای امّت ترسیم کرده است. از جمله در جایی می‌فرماید که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به من فرمود: «یا علی! مردم به زودی با اموالشان امتحان خواهند شد و با مسلمانی خود بر خدا منّت خواهند گذاشت و تمنّای رحمت الهی را داشته و از خشم الهی احساس ایمنی خواهند کرد، حرام‌های خدا را با شبهات دروغ و هواهای نفسانی حلال خواهند شمرد، شراب را به اسم نبیذ (آب خرما) و رشوه را به نام هدیه و ربا را به عنوان داد و ستد حلال خواهند شمرد». گفتم: یا رسول‌الله! این وضع را چگونه تأویل و تحلیل کنیم، آیا این، «ارتداد» است یا «فتنه»؟ حضرت فرمود: «فتنه»

۲.۲ - آمیختگی حق و باطل


«شرایط فتنه»، شرایطی است که حق و باطل معلوم نباشد و دو گروه یا دو فرد یا دو جریان فکری و سیاسی در مقابل هم قرار گیرند و معلوم نباشد که حق با کیست؟ توصیه حضرت امیر (علیه‌السّلام) در چنین مواردی این است که انسان به گونه‌ای رفتار کند که نه از قدرت جسمی او و نه از موقعیت اجتماعی‌اش به سود باطل بهره‌برداری نشود. تعبیر و تشبیه حضرت چنین است: «کن فی الفتنة کابن اللّبون، لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب؛ در فتنه، همچون ابن اللبون (بچه شتر) باش که نه پشت محکمی دارد که بر آن سوار شوند و نه پستان پرشیری دارد که او را بدوشند.»

۲.۲.۱ - جنگ صفین


اینکه در اوضاع فتنه آمیز باید خود را کنار کشید تا حق روشن گردد، آنگاه طرفداری از حق کرد، یک تکلیف دینی است. بعضی‌ها در زمان امام علی (علیه‌السّلام) و در جریان جنگ صفّین، خود را از معرکه کنار کشیده بودند و علی (علیه‌السّلام) را یاری نمی‌کردند، به این بهانه که فتنه‌ای پیش آمده و ما نمی‌دانیم حق با کیست. این نشان دهنده ضعف بینش آنان است، چرا که وقتی یک طرف نزاع، امام معصوم است که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره او فرمود: علی با حق است و حق با علی است و این دو از هم جدا نمی‌شوند، (علی مع الحق و الحق مع علی...) و طرف دیگر معاویه است که خصومت دیرین آل‌امیه با اسلام، در وجود او تجسّم یافته بود، بنابراین، شرایط فتنه نبود که کسانی خود را کنار بکشند و به اسم دوری جستن از فتنه، امام حق را تنها بگذارند.

فتنه جایی است که حق با باطل ••• جور با عدل، خدا با طاغوت
گردد آمیخته، آن گونه که مشکل بتوان باز شناخت •••لیک در صحنه پیکار امام
با ستم پیشه و پیمان‌شکن و فاسقِ خارج از دین ••• حق، چنان روشن و بی‌ابهام است
همچو خورشید، به پیشانی روز ••• در چنین کوره افروخته از ظلمت و نور
خائن آن است که خود را به کناری بکشد ••• چون که در صحنه درگیری حق با باطل
بی‌طرف بودن در جمع تماشاچی‌ها ••• خود گناهی است بزرگ.
[۲۷] محدثی‌، جواد، برگ و بار، ص۲۵۸.


آن چه فتنه را پیش می‌آورد، به هم ریختن مرزهای حق و باطل، هوس‌های عده‌ای در پوشش حق و وظیفه و نیز نقابِ حق زدن به چهره باطل و گمراهی است که جامعه‌ای را به اشتباه می‌اندازد.

۲.۲.۲ - سخن امیرمؤمنان


امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) در نهج‌البلاغه، ریشه بروز این گونه «فتنه»‌ها را چنین ترسیم می‌کند: سرآغاز پیدایش فتنه‌ها، هواهای نفس است که پیروی می‌شود و احکام بدعت‌آمیزی است که در دین پدید می‌آید؛ بدعت‌هایی که با کتاب خدا مخالف است، ولی عده‌ای بر سر آن‌ها بدون انگیزه دینی و خدایی، با یک دیگر هم بستگی پیدا می‌کنند و در مقابل دیگران جبهه می‌گیرند.

اگر باطل از آمیختن به حق خالص باشد، ترسی بر حق‌طلبان نیست (چون باطل را می‌شناسند) و اگر حق با باطل در نیامیزد، زبان معاندان از آن کوتاه می‌شود. لیکن بخشی از حق و بخشی از باطل گرفته می‌شود و به هم مخلوط می‌گردد، در این حال است که شیطان بر دوستان خود مستولی و مسلّط می‌شود، اما آنان که از سوی خدا، نیکی بر آنان رقم خورده و هدایت شده‌اند نجات می‌یابند: «انّما بدءُ وقوع الفتن اهواء تُتّبع...»

۲.۲.۳ - نزاع دو گروه مسلمان


در نزاع دو گروه مسلمان، به حکم آیه قرآن باید میان آنان آشتی داد. اگر یکی از آن دو گروه، تجاوز پیشه و اهل «بغی» باشد، باید با گروه یاغی و متجاوز جنگید تا به حکم خدا گردن نهد.
شرایط فتنه تا وقتی است که حق یا باطل بودن یکی از دو طرفِ متخاصم روشن نباشد، یا در هر دو طرف حق و باطل به هم آمیخته باشند. آن چه در زمان حضرت علی (علیه‌السّلام) پیش آمد، از دید کوته‌بینانِ بی‌بصیرت، شرایط فتنه بود؛ اما در نگاه بصیران تیزبین و مؤمن و حجّت‌شناس، شرایطی بود که می‌بایست در رکاب علی (علیه‌السّلام) با باطل جنگید. فتنه «خوارج نهروان» نیز همین گونه بود. عده‌ای فریفته ظاهر آراسته و پیشانی‌های پینه‌بسته و عبادت‌های ظاهری آنان می‌شدند و جنگیدن با آنان را روا نمی‌دانستند؛ اما تیز‌بینانِ با بصیرت می‌دانستند که باید آن «فتنه» را ریشه کن ساخت. این بود که در رکاب امام، با نهروانیان جنگیدند و آنان را به هلاکت رساندند.

۲.۲.۴ - سخن شهید مطهری


شهید مطهری تحلیل عمیق و زیبایی از آن جریان باطل که نقاب حق به چهره زده بودند ارائه می‌دهد و اقدام شجاعانه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را در ریشه کن ساختن آن خشکه مقدّس‌های متحجّر و مغرور، می‌ستاید و می‌نویسد:

«علی بر روی مردم این چنین ظاهر الصّلاح و آراسته، قیافه‌های حق به جانب، ژنده‌پوش و عبادت پیشه، شمشیرکشیده و همه را از دم شمشیر گذرانده است... از درس‌های بسیار آموزنده تاریخ تشیع خصوصاً و جهان جهان اسلام عموماً همین داستان خوارج است. علی خود به اهمیت و فوق‌العادگی کار خود از این جهت واقف است و آن را بازگو می‌کند. می‌گوید: فانی فقات عین الفتنة. من چشم این فتنه را در آوردم، غیر از من احدی جرات چنین کاری را نداشت، پس از آن که موج دریای تاریکی و شبهه‌ناکی آن بالا گرفته بود و هاری آن فزونی یافته بود.»
آن جا هم که خوارج نهروان با شعار «لا حکم الا اللّه» به طغیان بر ضد حکومت علوی پرداختند، امام در ردّ آنان می‌فرمود: «کلمة حقٍ یراد بها الباطل؛ این سخن حقی است که انگیزه باطل در پشت آن نهفته است». این یعنی همان فتنه؛ آمیختن حق به باطل به قصد فریب مردم.

۲.۳ - آشوب و هرج و مرج


کاربرد دیگر فتنه، در مورد بلواها و آشوب‌ها و هرج و مرج‌هایی است که میان مردم پیش می‌آید و جان و مال و ناموس مردم به خطر می‌افتد و امنیت و آسایش از آنان سلب می‌گردد. به این معنا «فتنه‌انگیز» به کسی گفته می‌شود که اختلاف و بلوا پیش آورد و با گفتن حرف‌ها یا انجام برخی کارها وحدت جامعه را به هم بریزد و ناامنی ایجاد کند. حتی گاهی ممکن است حرف حقی فتنه‌ای پدید آورد. سعدی گوید: «دروغ مصلحت آمیز، به ز راستِ فتنه انگیز».

قرآن کریم به مسلمانان دستور می‌دهد با کافرانی که مسلمانان را از شهر و دیار خویش آواره ساختند مبارزه کنند و می‌فرماید: «و الفتنة اشدّ من القتل؛ فتنه از کشتن شدیدتر است». در آیه‌ای دیگر ضمن دستور به مسلمانان برای جنگ با مشرکان حریم‌شکن که مسلمانان را از شهر و دیار خود بیرون کردند، می‌فرماید: «و الفتنة اکبر من القتل؛ فتنه از کشتن بزرگتر است.»

از توصیه‌های پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به امت این بود که: پس از من حوادث و قضایایی پیش خواهد آمد. پس هر کس بخواهد کار این امتِ متحد و منسجم را بر هم زند و تفرقه بیندازد، هر که باشد، گردن او را بزنید. این حکم قاطع نشان می‌دهد که فتنه‌انگیزی و بلوا افکنی، رشته همه امور را در هم می‌ریزد و جامعه را به هرج و مرج می‌کشاند و در شرایط نا امنی، هیچ قانونی را نمی‌شود اجرا کرد و کارهای علمی و فرهنگی و عمرانی هم تعطیل می‌شود.

این که توصیه شده «جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت»، اشاره به ضرورت مراقبت از زبان و حرف‌هاست که مفسده‌انگیز و فتنه‌خیز نباشد. درباره سه معنایی که برای «فتنه» گفته شد، سخن بسیار است و شواهد تاریخی فراوان. سزاوار است که درباره این موضوع، کاوش بیشتر شود و نمونه‌هایی از هر یک در جامعه کنونی و تاریخ معاصر و زندگی روزمره، بررسی گردد.

۳ - فتنه در اخبار



حضرت امیر (علیه‌السّلام) می‌فرماید: هرکس آتش فتنه را بیفروزد خود در آن می‌سوزد. «مَنْ شَبَّ نارَ الْفِتْنَةِ کانَ وَ قُوُداً لَها؛ هرکس آتش فتنه را روشن کند و به آن دامن زند خودش هیزم آن آتش خواهد گشت.»

۳.۱ - بدترین فتنه‌ها


از بدترین فتنه‌های زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فتنه مسجد ضرار بود. منافقان چون راه بجائی نبردند، تصمیم گرفتند از طریق دین به مبارزه با دین درآیند و با ایجاد نفاق در جامعه اسلامی به نتیجه مطلوب خود برسند. جامعه تا متحد باشد شکست ناپذیر است، نشانه‌های شکست زمانی ظاهر می‌شود که این اتحاد از بین رود و تفرقه و دودستگی جایگزین آن شود. در همیشه تاریخ دشمنان بشریت وقتی خواهان استعمار انسان بوده‌اند از شعار «تفرقه‌انداز و حکومت کن» استفاده کرده‌اند.

ساختن مسجدی در مقابل مسجد پیامبر و جمع کردن برخی انسان‌های کوته‌نظر و کم‌بین و یا سست نهاد و ترغیب و تشویق آنها به مخالفت با دستورات رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جرقه‌ای برای انهدام دین در همان لحظات آغازین بود. امّا خداوند که اراده‌اش بر پرفروز کردن این دین تعلق گرفته است، نقشه منافقان را برملا نمود، و پیامبر مکرم با ویران کردن آن مسجد به همه مردم این نکته را تفهیم کرد که: «انَّمَا الْاعْمالُ بِالنِّیاتِ؛ پذیرش اعمال بستگی به نیت آنها دارد.»

و با نیت سوء حتی ساختن مسجد، نه تنها بی‌اثر بلکه موجب وزر و وبال دنیوی و عذاب اخروی است. علاوه اینکه اسلام دینی ظاهرگرا نیست، این دین به حقایق امور اهمیت می‌دهد نه ظواهر آنها. نماز، روزه، حج، جهاد و ساختن مسجد اگر موافق درون نباشد پشیزی ارزش ندارد. از بدترین فتنه‌های بعد از ارتحال پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فتنه بنی‌امیه بود.

قال علی علیه السلام: «الا وَ انَّ اخْوَفَ الفِتَنِ عِنْدی عَلَیکمْ فِتْنَةُ بَنی امَیةَ فَانَّها فِتْنَةٌ عَمْیاءُ مُظْلِمَةٌ؛ آگاه باشید که ترسناک‌ترین فتنه‌ها نزد من بر شما، فتنه بنی‌امیه است و آن فتنه‌ای است کور و ظلمانی.»
فتنه سر کار آمدن بنی‌عباس که قبل از رسیدن به حکومت، علیه غصب‌کنندگان حقوق اهل‌بیت پیامبر (علیهم‌السّلام) شعار می‌دادند، نیز از فتنه‌های بزرگ محسوب می‌شود.

۳.۲ - فتنه در آخرالزمان


گستره فتنه‌ها در آخرالزمان بسیار وسیع تر از پیش است. محور این فتنه‌ها، از بین رفتن محتوای امور و توجه به ظواهر امور است.
قال علی علیه السلام: «یاتی عَلَی النَّاسِ زَمانٌ لایبْقی فیهمْ مِنَ الْقُرآنِ الّا رَسْمُهُ وَمِنَ الْاسْلامِ الَّا اسْمُهُ، وَ مَساجِدُهُمْ یوْمَئِذٍ عامِرَةٌ مِنَ الْبَناءِ خَرابٌ مِنَ الهُدی، سُکانُها وَعُمّارُها شَرُّ اهْلِ الْارضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الفِتْنَةُ وَالَیهِمْ تَاوی الْخَطیئَةُ، یرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فیها وَ یسُوقُونَ مَنْ تَاَخَّرَ عَنْها الَیها»

بر مردم روزگاری خواهد آمد که در بین آنها از قرآن جز خطوطش و از اسلام جز نامش باقی نماند، مساجدشان از نظر ساختمان آباد ولی از نظر هدایت خراب است. ساکنان و آبادکنندگان آنها بدترین خلایق روی زمین هستند، فتنه و فساد از آنها برانگیخته می‌شود و خطاها در آنها لانه می‌کند آن کس را که از فتنه‌ها کناره گیری کرده به آن بازش می‌گردانند و هرکس که عقب مانده او را به سویش سوق می‌دهند.

در این فتنه‌هاست که انسان‌های ثابت قدم که تطمیع‌ها و تهدیدهای باطل را وقعی ننهند به ندرت یافت می‌شوند.
قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «سَتَکونُ فِتَنٌ یصْبِحُ الرَّجُلُ فیها مُؤمِناً وَ یمْسی کافِراً الّا مَنْ احْیاهُ اللَّهُ تَعالی بِالْعِلْمِ؛ فتنه‌هائی برپا خواهد شد که انسان صبح مؤمن باشد و شب کافر گردد مگر آنانکه خداوند متعال آنها را به نور علم زنده کرده باشد.»

آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فقها و دانشمندان آخرالزمان را بدترین فقهاء و منشاء فتنه‌ها معرفی کرده‌اند. «فُقَهاءُ ذلِک الزَّمانِ شَرُّ فُقَهاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّماءِ، مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ، وَالَیهِمْ تَعُودُ؛ فقهاء و دانشمندان آن دوران، بدترین دانشمندان زیر آسمان می‌باشند. منشاء فتنه و بدبختی آنانند و عواقب فتنه هم به خودشان بازمی گردد.»

قبل از اینکه اوصاف آن زمانه را از بیان حضرت رسالت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خطاب به سلمان (رحمة‌الله) بشنوید، راه خروج از فتن آخرالزمان رابه نقل از علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) خواهیم آورد. آن حضرت رهائی از فتنه‌های آن عصر را در دو چیز یعنی تقوا و کناره‌گیری، عنوان نموده است. تقوا باعث می‌شود خداوند راه خلاصی از فتنه را به وی تعلیم دهد. «وَاعْلَمُوا انَّهُ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَنُوراً مِنَ الظُّلَمِ؛ آن کس که تقوا پیشه کند خداوند راهی برای رهائی از فتنه‌ها پیشاپیشش می‌گشاید، و نوری در دل تاریکی بوی اعطاء می‌کند.»

و عدم مداخله و جدا شدن از فتنه و فریب نخوردن به خاطر فواید احتمالی ورود در آن، موجب مصونیت از عوارض سوء فتنه است. «لا تَقْتَحِمُوا ما استَقْبَلتُمْ مِنْ فَوْرِ نارِالْفِتْنَةِ وَامیطُوا عَنْ سَنَنِها وَخَلُّوا قَصْدَ السَّبیلِ لَها؛ خروش آتش فتنه وقتی به سوی شما می‌آید، از آن کناره گیرید و بطرف آن نروید و راه را برای گذشتن آن باز کنید تا بگذرد و شما سالم مانید.»
و در حدیثی دیگر نیز که در همین باره است می‌فرماید: «کنْ فی الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لاظَهْرٌ فَیرْکبُ وَلا ضَرْعٌ فَیحْلَبُ»

۳.۲.۱ - حدیث اشراط الساعة


در این قسمت از بحث به حدیث ارزشمند پیامبر مکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مشهور به حدیث اشراط السّاعة توجه کنید، دراین روایت مفصّل، حضرت فتنه‌های آخرالزمان را به تصویر کشیده‌اند:
علامت‌های قیامت این است که نماز ضایع می‌شود، یعنی از میان مسلمانان رخت برمی‌بندد و از شهوات پیروی می‌شود و مردم به سوی هواها میل می‌کنند، مال و ثروت مقامی عظیم پیدا می‌کند و مردم آن را تعظیم می‌کنند، دین به دنیا فروخته می‌شود، در آن زمان است که دل افراد باایمان در درونشان، برای منکرات بسیاری که می‌بینند و نمی‌توانند آن را تغییر دهند آب می‌شود آن چنانکه نمک در آب حل می‌گردد.

سلمان با تعجب عرضه داشت: یا رسول اللَّه، براستی چنین روزی خواهد رسید؟ فرمود: آری، به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در آن هنگام سرپرستی و ولایت مسلمانان را امرای جور به دست می‌گیرند امرائی که وزرائی فاسق و سرشناسانی ستمگر و امنائی خائن دارند.

سلمان پرسید: براستی چنین وضعی پیش خواهد آمد یا رسول اللَّه، فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این موقع منکر، معروف؛ و معروف، منکر می‌شود. خائن امین قلمداد می‌گردد و امین خیانت می‌کند. دروغگو تصدیق می‌شود و راستگو تکذیب می‌گردد.

سلمان با حالت تعجب پرسید: یا رسول اللَّه براستی چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در آن روزگار زنان به امارت می‌رسند و کنیزان طرف مشورت قرار می‌گیرند و کودکان بر فراز منبر می‌روند و دروغ نوعی زرنگی، و زکات خسارت، و خوردن بیت‌المال نوعی غنیمت شمرده می‌شود، مرد به پدر و مادرش جفا ولی به دوستش نیکی می‌نماید و ستاره دنباله‌دار طلوع می‌کند.

سلمان باز پرسید: یا رسول اللَّه آیا چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این موقع زن با شوهرش در تجارت شرکت کند و باران در فصلش نیامده بلکه در گرمای تابستان می‌بارد و افراد کریم سخت خشمگین می‌گردند، مرد فقیر و تهیدست، تحقیر می‌شود، در این هنگام بازارها به هم نزدیک می‌شوند. یکی می‌گوید: من چیزی نفروختم وآن دیگری می‌گوید: من سودی نبرده‌ام طوری می‌گویند که هر شنونده می‌فهمد خداوند را مذمت می‌کنند.

سلمان پرسید: آیا حتماً چنین وضعی خواهد شد یا رسول اللَّه؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این هنگام اقوامی بر آنان مسلط می‌شوند که اگر لب بجنبانند کشته می‌شوند و اگر چیزی نگویند دشمنان همه چیزشان را مباح و برای خود حلال می‌کنند تا با بیت‌المالشان کیسه‌های خود را پر کنند و به ناموسشان تجاوز نموده، خونشان را بریزند و دل‌هاشان را پر از رعب و وحشت کنند و در آن روز مؤمنان را جز در حال ترس و وحشت ورعب و رهبت نمی‌بینی.

سلمان عرضه داشت: یا رسول اللَّه آیا چنین روزگاری بر مؤمنان خواهد گذشت؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این هنگام چیزی از مشرق می‌آورند و چیزی از مغرب تا امت اسلام را سرپرستی کنند، در آن روز وای به حال ناتوانان امت من، از شر شرقی‌ها و غربی‌ها و وای به حال آن شرقیان و غربیان از عذاب خدا، آری نه صغیری را رحم می‌کنند و نه پاس حرمت کبیری را دارند ونه از هیچ مقصری عفو می‌کنند، اخبارشان همه فحش و ناسزا است، جثه آنان جثه آدمیان است ولی دل‌هایشان دل‌های شیاطین.

سلمان عرضه داشت: یا رسول اللَّه آیا چنین روزی خواهد رسید؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این هنگام مردان به مردان اکتفا می‌کنند و زنان به زنان و همان طورکه پدر و اهل خانواده نسبت به دختر غیرت به خرج می‌دهند نسبت به پسر نیز غیرت به خرج می‌دهند، مردان به زنان شبیه می‌شوند و زنان به مردان و زنان بر مرکب‌ها سوار می‌شوند که از طرف امت من لعنت خدا بر آنان با باد.

سلمان از در تعجب پرسید: یا رسول اللَّه آیا چنین وضعی پیش می‌آید؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این هنگام مساجد طلاکاری و زینت می‌شود. آنچنان که کلیساها و معبد یهودیان زینت می‌شود، قرآن‌ها به زیورآلات آرایش و مناره‌ها بلند وصف‌ها طولانی می‌شود اما با دل‌هائی که نسبت به هم خشمگین است و زبان‌هائی که هر یک برای خود منطقی دارد.

سلمان پرسید: یا رسول اللَّه آیا این وضع پیش می‌آید، فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. در آن روز مردان و پسران امت من با طلا خود را می‌آرایند و حریر و دیبا می‌پوشند و پوست پلنگ به صورت کالا خرید و فروش می‌گردد.

سلمان پرسید: یا رسول اللَّه آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در آن روز ربا همه جا را می‌گیرد و یک عمل آشکار می‌شود و معاملات با غیبت و رشوه انجام می‌گردد و دین خوار و دنیا بلند مرتبه می‌شود.

سلمان گفت: یا رسول اللَّه آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این هنگام طلاق زیاد می‌شود و هیچ حدی جاری نمی‌گردد و البته خدای تعالی از این بابت هرگز متضرر نمی‌شود.

سلمان عرضه داشت: یا رسول اللَّه آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این زمان کنیزان آوازه‌خوان و نوازنده پیدا می‌شوند و اشرار امت من بر همه امت، ولایت و حکومت می‌کنند.

سلمان پرسید: یا رسول اللَّه آیا چنین وضعی خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این موقع اغنیای امت من صرفاً به منظور گردش و تفریح به حج می‌روند و طبقه متوسط برای تجارت و فقرا به منظور خودنمائی و ریا حج می‌کنند، در این هنگام است که اقوامی قرآن را برای غیر خدا می‌آموزند و آن را نوعی مزمار و آلت موسیقی اتخاذ می‌کنند، اقوامی دیگر به تعلم فقه اسلامی می‌پردازند اما برای غیر خدا. در آن روزگار زنازادگان زیاد می‌شوند. با قرآن آوازه‌خوانی می‌کنند و بر سر دنیا سر و دست می‌شکنند.

سلمان عرضه داشت: یا رسول اللَّه آیا چنین وضعی خواهد شد؟ فرمود: آری به خدائی سوگند که جانم به دست او است. ‌ای سلمان این وقتی است که حرمت‌ها و قرق‌ها شکسته شود و مردم عمداً و باآگاهی در پی ارتکاب گناه باشند و اشرار بر اخیار مسلط شوند، دروغ فاش و بی‌پرده و لجاجت‌ها ظاهر گردد و فقرا فقر خود را علنی کنند، مردم در لباس باهم مباهات می‌کنند و باران در غیر فصل ببارد و مردم شطرنج و نرد و موسیقی را کاری پسندیده بشمارند و در مقابل، امر به معروف و نهی از منکر را عملی نکوهیده بدانند تا آنجا که یک فرد با ایمان ذلیل‌ترین و منفورترین فرد امت شود و قاریان، عابدان را ملامت کنند و عابدان، قاریان را. این مردمند که در ملکوت آسمان‌ها رجس و نجس نامیده می‌شوند.

سلمان از در تعجب پرسید: یا رسول اللَّه آیا چنین وضعی خواهد شد؟ فرمود: آری به خدائی که جانم به دست او است. ‌ای سلمان در این هنگام که توانگر هیچ دلواپسی جز فقیر شدن ندارد، حتی یک سائل در طول یک هفته یعنی بین دو جمعه گدائی می‌کند و احدی نیست که چیزی در دست او بگذارد.

سلمان باز پرسید: یا رسول اللَّه آیا چنین روزگاری خواهد رسید؟ فرمود: آری به آن خدائی که جانم در دست او است. ‌ای سلمان در این زمان رویبضة تکلم می‌کند، پرسید: یا رسول اللَّه پدر و مادرم فدای تو، رویبضه چیست؟ فرمود: چیزی و کسی به سخن درمی‌آید و در امور عامه سخن می‌گوید که هرگز سخن نمی‌گفت، در این هنگام است که مردم، دیگر زیاد زنده نمی‌مانند ناگهان زمین نعره‌ای می‌کشد و هر قومی چنین می‌پندارد که زمین تنها در ناحیه او نعره کشید، بعد تا هر زمانی که خدا بخواهد همچنان می‌مانند و سپس واژگون می‌شوند و زمین هرچه در دل دارد بیرون می‌ریزد (و خود آن جناب فرمود: یعنی طلا و نقره را) آنگاه با دست خود به ستون‌هائی که در آنجا بود اشاره نموده و فرمود: مثل این، ولی در آن روز دیگر نه طلائی فائده دارد و نه نقره‌ای، این است معنای آیه: فَقَدْ جاءَ اَشْراطُها

۴ - ریشه‌های فتنه‌ها



حضرت علی (علیه‌السّلام) در آغاز خطبه ۵۰ نهج‌البلاغه در جملاتی کوتاه و گویا به علل زمینه‌ساز و خاستگاه فتنه تصریح کرده‌اند: «همانا آغاز پدید آمدن فتنه‌ها پیروی خواهش‌های نفسانی و نوآوری در حکم‌های آسمانی است؛ نوآوری‌هایی که کتاب خدا آن را نمی‌پذیرد و گروهی از گروهی دیگر یاری می‌خواهد تا بر خلاف دین خدا، اجرای آن را به عهده گیرد.»

امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) دو چیز را زمینه‌ساز و خاستگاه فتنه برمی‌شمارند: نخست پیروی از خواهش‌های نفسانی و دیگری بدعت‌گذاری در احکام الهی که این خود به نوعی معلول عامل نخست است؛ زیرا زمانی نوآوری‌ها و بدعت‌ها در دین شکل می‌گیرند که خواهش‌های نفسانی بر انسان چیره شده، عقل و خرد او را زایل سازند. برای درک صحیح سخن حضرت علی (علیه‌السّلام) که الهام گرفته از آیات الهی است، باید ‌اندکی درباره هر یک از این دو عامل و نیز عامل دنیاگرایی توضیحاتی ارائه شود:

۴.۱ - پیروی از خواهش‌های نفسانی


خدای متعال جوهر انسان را با امیال و غریزه‌های گوناگونی سرشته است که همه آن‌ها در تکامل و تعالی انسان و رسیدن به مقصودی که خداوند برای انسان ترسیم نموده، نقشی اساسی دارند. بی‌تردید، وجود غریزه‌هایی همچون خشم و غضب، دوستی و محبت، میل به زندگی و کشش جنسی با وجود برخی اختلاف و تضادها میان آن‌ها، در پی هدف و مقصود واحدی هستند.

اما آنچه مهم است نظام‌مندی و اعتدال در بهره جستن از این امیال و غریزه‌هاست. مادام که انسان هر یک از خواسته‌ها را در جای خود به کار گیرد و آن را از نظم طبیعی خارج نسازد، در مسیر رسیدن به هدف متعالی و سعادت و رستگاری گام برمی‌دارد؛ اما نگون‌بختی انسان زمانی است که یکی از هوس‌های درونی او از حدّ خویش تجاوز کند و از دایره خود پا را فراتر گذارد.

حضرت علی (علیه‌السّلام) در خطبه ۸۶ در این‌باره می‌فرمایند: «بدبخت کسی است که از هوای نفس فریب خورد. بدانید که ‌اندک ریا، شرک است و همنشینی با پیروان هوا، فراموش کردن ایمان و جای حاضر شدن شیطان.»

در چنین حالتی، غریزه‌ها و امیال درونی آدمی که وسیله و ابزار مطیع انسانند، از دست او خارج می‌شوند و سرکشی‌شان بر قدرت عقل چیره می‌گردد. ظهور چنین حالتی در انسان «هواپرستی» خوانده می‌شود که پرستش آن از پرسش هرگونه بتی خطرناک‌تر و گمراه‌کننده است. از این‌رو، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هوس‌های نفسانی را بدترین بت‌ها برشمرده است.

سیوطی در حدیثی به نقل از ابوامامه آورده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: «در زیر آسمان، هیچ‌ بتی‌ نزد خدا بزرگ‌تر از هوا و هوسی‌ که‌ از آن‌ پیروی‌ شود، وجود ندارد».
در قرآن کریم، آیات فراوانی وجود دارد که مسلمانان را از پرستش هوای نفس و پیروی از آن بر حذر می‌دارند و انسان را از فرجام ناگوار پیروی از آن آگاه می‌سازند. در اینجا، تنها به ذکر دو نمونه از انحراف‌های متأثر از هواپرستی بسنده می‌شود:

۴.۱.۱ - هواپرستی


قرآن کریم هنگام گزارش داستان حضرت داود (علیه‌السّلام)، به سخن خداوند خطاب به آن حضرت اشاره می‌کند که فرمود: «یَا دَاوُودُ اِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْاَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ اِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ؛ ‌ای داود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گرداندیم؛ پس میان مردم به حق داوری کن و زنهار از هوس که تو را از راه خدا بدر کند. قطعاً کسانی که از راه خدا بدر می‌روند، برایشان عذابی سخت است به دلیل اینکه روز حساب را فراموش کرده‌اند.»

این آیه گویای آن است که هر جا گمراهی هست، پای هوای نفس در میان است و هر جا خواهش‌های نفسانی حاکم است، نتیجه‌اش گمراهی است و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. در آیه دیگری از قرآن نیز گمراه‌ترین انسان‌ها کسی معرفی شده که خواهش‌های نفسانی را راهنمای عمل خویش قرار داده است: «وَ مَنْ اَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدی مِنَ اللَّهِ.»

شدت لحن سخن خداوند در سوره «فرقان» بیشتر و شدیدتر است. خداوند در این سوره، انسان‌هایی را که از هوای نفس خود پیروی کرده‌اند و به تعبیر قرآن، هوای نفس خویش را «اله» و معبود خود برگزیده‌اند، از دایره انسانیت خارج ساخته، بلکه از چهارپایان نیز گمراه‌تر دانسته است: «اِنْ هُمْ اِلَّا کَالْاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِیلاً؛ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه‌ترند.»

در حقیقت، هوای نفس همانند حجاب ضخیمی است که بر چشمان عقل افکنده می‌شود و انسان را از درک حقایق هستی ناتوان می‌سازد؛ زیرا انسان برای درک حقیقت به بصیرت نیازمند است تا آنچه را از وقایع و حوادث پیرامون خود می‌بیند، دریابد؛ اما پیروی از هوس‌ها و خواهش‌های نفسانی دست یافتن به بصیرت را ناممکن می‌سازد. در آیه‌ای از قرآن در بیان این معنا، آمده است: «اَفَرَاَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلَهَهُ هَوَاهُ وَاَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ اَفَلَا تَذَکَّرُونَ؛ پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته، گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟!»

نتیجه اینکه هواپرستی مهم‌ترین عامل بازدارنده انسان از هدایت و پیش‌برنده او به سوی گمراهی است. چنان‌که حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «با وجود هوس‌های نفسانی، دین وجود ندارد.»

۴.۱.۲ - کوتاهی در اجرای عدالت


از دیگر پیامدهای سوء پیروی از هوس‌های نفسانی این است که موجب می‌شود انسان در ادای حق و اجرای عدالت کوتاهی کند. عدالت یکی از شیواترین و دلکش‌ترین واژه‌هایی است که بشر آن را شنیده و از مهم‌ترین مقوله‌هایی است که در طول تاریخ، همواره دل انسان را مشغول و ذهن او را پر دغدغه ساخته است. جهان آفرینش و نظام کائنات بر پایه عدل استوار گشته و هیچ‌یک از خلقت‌های الهی، خارج از قانون عدل نیست؛ چنان‌که فیض کاشانی در تفسیر خود روایتی از پیامبر نقل کرده است که فرمودند: «آسمان‌ها و زمین بر پایه عدل استوار گشته‌اند.»

از این‌رو، انسان نیز در نظام آفرینش که برترین مخلوقات و آفریده‌هاست، از این قاعده مستثنا نیست. از سوی دیگر، در عالم تشریع نیز همه ادیان الهی عدالت را اصلی بنیادین برای انسان‌ها معرفی کرده‌اند و مهم‌ترین هدف اجتماعی پیامبران را پی‌ریزی عدالت و ایجاد جامعه‌ای بر پایه دادگری و عدالت دانسته‌اند.

خدای متعال در قرآن کریم، پس از آنکه مسلمانان را به برپایی قسط و عدل فرامی‌خواند، راز ناکامی انسان‌ها را در برپایی عدالت، پیروی از هوای نفس معرفی می‌کند و آنان را از پیروی هوای نفس برحذر می‌دارد: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَی اَنفُسِکُمْ اَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالاَقْرَبِینَ اِن یَکُنْ غَنِیّا اَوْ فَقَیرا فَاللّهُ اَوْلَی بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَی اَن تَعْدِلُواْ وَاِن تَلْوُواْ اَوْ تُعْرِضُواْ فَاِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرا؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید، هرچند به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان [شما ] باشد. اگر [هر یک از دو طرف دعوا ] توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو [از شما ] سزاوارتر است. پس از پی هوس نروید تا [درنتیجه از حق] عدول کنید؛ و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»

حضرت علی (علیه‌السّلام) در خطبه ۶۹ نیز هنگام‌ توصیف‌ محبوب‌ترین بندگان نزد خدا، نخستین نشانه عدل چنین انسانی را نسبت به نفس خویش، دوری گزیدن او از هوا و هوس معرفی می‌کنند: «عدل و داد را بر خود گماشته و نخستین نشانه آن این است که هوا و هوس را از دل برداشته.»

نیز در خطبه ۴۴، خوف‌انگیزترین پرتگاه هلاکت را «هواپرستی» می‌دانند: «ای مردم، از دو چیز بر شما بیشتر می‌ترسم: از پیروی خواهش نفس و آرزوی دراز در سر پروردن؛ چراکه پیروی خواهش نفس آدمی را از راه حق بازمی‌دارد و آرزوی درازْ آخرت را به فراموشی سپارد.»

با قرار دادن این آیات و روایات در کنار حدیثی که در آغاز این بحث از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نقل شد - که در آن یکی از عوامل پیدایش فتنه پیروی از هوای نفس معرفی شده بود - سخن آن حضرت شفّافیت و عمق بیشتری می‌یابد.

۴.۲ - بدعت‌ها


خاستگاه دیگر فتنه که امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بدان اشاره نموده‌اند، بدعت‌هایی است که در حوزه دین پدید می‌آیند.

۴.۲.۱ - تعریف لغت‌شناسان


طریحی ذیل این واژه آورده است: «بدعت» در لغت، به معنای «نوآوری» است؛ یعنی هر چه را که پیش‌تر سابقه نداشته و اکنون موجود شده است؛ مانند آیه «مَا کُنتُ بِدْعا مِنْ الرُّسُلِ»؛ یعنی «بدعاَ من الرُّسُلِ یا اَوَّلَ مَنَ اُرسِلَ مِنَ الرُّسُل.» و در اصطلاح دینی، پدید آوردن رسم و آیین تازه در حوزه دین را «فتنه» گویند.
وی همچنین می‌نویسد: «بدعت» یعنی: نوآوری در دین و آنچه ریشه در کتاب و سنّت ندارد و از آن‌رو که گوینده‌اش آن را از پیش خود وضع کرده است «بدعت» نامیده می‌شود.

۴.۲.۲ - بدعت مذموم


دانشمندان اسلامی در اینکه نوآوری‌هایی که ریشه در کتاب و سنّت ندارند اما با آن‌ها منطبقند، متفق نیستند. برخی از آنان به طور مطلق هرگونه رسم و آیینی را که ریشه در قرآن و سنّت ندارد، بدعت شمرده و آن را مقابل سنّت دانسته‌اند و نوآوری‌ها و رسم‌هایی را که مشمول عمومیت احکام دین می‌شوند - اگرچه در قرآن و سنّت از آن‌ها یاد نشده - جزو سنّت ذکر کرده‌اند. از دیدگاه این دسته از دانشمندان، «بدعت» تنها بر محرّمات اطلاق می‌گردد.

گویا ظاهر بسیاری از روایات نیز بر این معنا دلالت دارد. برای مثال، علّامه مجلسی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایتی را نقل کرده است که می‌فرمایند: «هرگونه نوآوری بدعت و هر بدعتی ضلالت و هر ضلالتی مسیرش به سوی دوزخ است.»

همچنین از حضرت علی (علیه‌السّلام) روایت شده است که فرمودند: «هیچ‌کس نیست که بدعتی بگذارد، جز اینکه به موجب آن سنّتی را وانهد.»

مضمون این دو روایت و احادیثی از این دست گویای این است که «بدعت» در مقابل «سنّت» قرار دارد و به طور مطلق، مذموم است و بر نوآوری‌هایی که خارج از اصول و مبانی دین و سنّت است، اطلاق می‌شود.

۴.۲.۳ - بدعت ممدوح


عده‌ای از دانشمندان هرگونه بدعت و نوآوری در دین را الزاماً ناپسند و گمراه‌کننده نمی‌دانند. از دیدگاه آنان، بدعت دو گونه است: گاه ناپسند است و گمراه‌کننده و گاه پسندیده است و هدایت‌کننده.

۴.۲.۴ - جمع‌بندی


به هر حال چه به دو گونه بدعت (ممدوح و مذموم) معتقد شویم و نوآوری‌ها و آیین‌های نوخاسته را که طبق اصول و مبانی دین وضع نگشته، «بدعت مذموم» بخوانیم و چه به طور مطلق، هر آیینی را که مقابل «سنّت» وضع شده باشد «بدعت» بنامیم، نتیجه هر دو یکی است و آن اینکه:

۱. هر آیینی که در آن با کتاب خدا و سنّت مخالفت شده باشد، «بدعت» و گمراه‌کننده است.
۲. نوآوری‌ها و رسم‌هایی که با قرآن و سنّت مخالف نباشند، «بدعت» یا دست‌کم، بدعت مذموم خوانده نمی‌شوند.

احادیث و روایات اسلامی نیز بر این وجه تأکید کرده‌اند و آنچه را در آن با کتاب خدا و سنّت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مخالفت شده، «بدعت» خوانده‌اند. افزون بر روایتی که در ابتدای بحث از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نقل شد، روایات دیگری نیز از آن حضرت بر این معنا تصریح دارند؛ از جمله: «اهل‌سنّت» [کسانی هستند که] به سنّت خدا و رسولش تمسّک می‌جویند، اگرچه اندک باشند؛ اما اهل بدعت با دستورات خدا و کتاب و رسولش مخالفت می‌ورزند و به رأی و خواهش‌های نفس خود عمل می‌کنند، اگرچه فراوان باشند.

۴.۳ - دنیاگرایی


از جمله ریشه‌های فتنه از صدر اسلام تاکنون، دنیاطلبی و دنیاگرایی بوده است. اسلام دنیا را وسیله‌ای برای عروج و رسیدن به کمال اخروی می‌داند. اسلام دنیا را مزرعه آخرت می‌داند؛ اما کفر و شرک و نفاق دنیا را جولانگاه آرزوها و هوس‌های خویش می‌کنند و بدان ابدیت می‌دهند و آخرت را انکار می‌کنند. خداوند در این‌باره می‌فرماید: «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجا اُوْلَئِکَ فِی ضَلاَلٍ بَعِیدٍ؛ آنان که دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهند و راه خدا را سد می‌نمایند و آن را کج می‌کنند در گمراهی دوری هستند.»

در قرآن کریم، ۱۱۵ بار واژه «دنیا» به کار رفته که در همه آن‌ها از هدف بودن دنیا، نفی و مذمّت شده است. مولای متقیان (علیه‌السّلام) نیز در خطبه ۶۳ نهج‌البلاغه می‌فرمایند: دنیا خانه‌ای است که کسی در آن سالم نمانده، مگر با اعمال پاکی که در آن انجام دهد؛ و به چیزی که مخصوص آن گردد، نجات پیدا نمی‌شود. مردم در دنیا از باب امتحان، مبتلا شده‌اند؛ آنچه را از دنیا به خاطر دنیا برداشته‌اند از دستشان می‌رود و در قیامت نسبت بدان بازخواست می‌شوند؛ و آنچه از دنیا برای آخرت برگرفته‌اند بر آن وارد می‌شوند و بر آن قیام می‌کنند.

امام صادق (علیه‌السّلام) فرموده‌اند: خدای - عزّوجلّ - به مردی فرمود: «آگاه باش که آغاز هر فتنه، دوستی دنیاست.» بنابراین، صرف بودن دنیا و تقدّم دنیا بر آخرت، از ریشه‌های فتنه‌گری است، درحالی‌که در متن اندیشه اسلامی دنیا وسیله و زمینه‌ای برای آخرت و راهی برای رهایی از فتنه و فتنه‌گری است. این مسئله در تاریخ بسیار تکرار شده است.

نمونه آشکار آن فتنه «جمل» است که عامل و منشأ آن رسیدن به پست و مقام دنیایی بود. زمانی که در اثر سیاست‌های غلط خلفا، بخصوص عثمان، برخی اصحاب صاحب مال و منال و کاخ و کنیز فراوان شدند و به این تفاوتِ در بیت‌المال و تفاخر عادت کردند، به‌گونه‌ای که امکان بازگشت آنان در حکومت عدل علی (علیه‌السّلام) میسّر نشد و همچنان بر زیاده‌طلبی خود و حقوق افزون‌تر از دیگران در بیت‌المال و حفظ دنیایی که به آن‌ها روی آورده بود، پای فشردند و چون امام علی (علیه‌السّلام) را در برابر خواسته‌های خود محکم و تغییرناپذیر و قاطع یافتند، پیمان شکستند و تمامی سوابق مبارزاتی خود را در راه اسلام به پای منافع مادی قربانی کردند و این‌گونه بود که فتنه جمل را به وجود آوردند.

حضرت علی (علیه‌السّلام) در خطبه ۲۹ نهج‌البلاغه می‌فرمایند: ای مردم، دو چیز است که من سخت از آن‌ها بر شما بیمناکم: یکی پیروی از هوای نفس و دیگری آرزوی طولانی و دنیاگرایی. حال که در جهان هستید، از آن به‌اندازه‌ای توشه برگیرید که فردا بتوانید نفوس خویش را حفظ کنید.

۵ - پانویس


 
۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات، واژه فتن.    
۲. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۷، ص۲۷.    
۳. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲ و ۳.    
۴. توبه/سوره۹، آیه۱۲۶.    
۵. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۵.    
۶. قمر/سوره۵۴، آیه۲۷.    
۷. اعراف/سوره۷، آیه۷۳.    
۸. اعراف/سوره۷، آیه۷۷.    
۹. هود/سوره۱۱، آیه۶۴.    
۱۰. اسراء/سوره۱۷، آیه۵۹.    
۱۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۵.    
۱۲. شمس/سوره۹۱، آیه۱۳.    
۱۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۶۳.    
۱۴. نساء/سوره۴، آیه۱۵۴.    
۱۵. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۴.    
۱۶. بقره/سوره۲، آیه۶۵.    
۱۷. طه/سوره۲۰، آیه۸۵-۹۰.    
۱۸. بقره/سوره۲، آیه۵۱.    
۱۹. بقره/سوره۲، آیه۵۴.    
۲۰. بقره/سوره۲، آیه۹۲.    
۲۱. نساء/سوره۴، آیه۱۵۳.    
۲۲. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۸-۱۵۲.    
۲۳. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، حکمت ۹۳.    
۲۴. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۶، ص۲۲۰.    
۲۵. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، حکمت ۱.    
۲۶. شوشتری، قاضی نور‌الله، احقاق الحق، ج۵، ص۶۲۳.    
۲۷. محدثی‌، جواد، برگ و بار، ص۲۵۸.
۲۸. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۵۰.    
۲۹. حجرات/سوره۴۹، آیه۹.    
۳۰. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۹۳.    
۳۱. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی (علیه‌السّلام)، ص۱۴۸.    
۳۲. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۴۰.    
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۱۹۱.    
۳۴. بقره/سوره۲، آیه۲۱۷.    
۳۵. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱۰، ص۲۷-۲۸.    
۳۶. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۵.    
۳۷. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۳، ص۷۹۴.    
۳۸. طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، ص۶۱۸.    
۳۹. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۹۳.    
۴۰. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، حکمت۳۶۹.    
۴۱. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۱، ص۱۲۵، ح۳۰۸۸۳.    
۴۲. ابن‌بابویه، محمد بن علی، عقاب الاعمال، ص۲۵۳.    
۴۳. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۲.    
۴۴. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم درر الکلم، ص۷۵۹.    
۴۵. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، حکمت ۱.    
۴۶. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج۲، صص۳۰۳-۳۰۷.    
۴۷. سیوطی، جلال‌الدین، الدرّالمنثور فی تفسیرالماثور، ج۶، ص۲۶۱.    
۴۸. ص/سوره۳۸، آیه۲۶.    
۴۹. قصص/سوره۲۸، آیه۵۰.    
۵۰. فرقان/سوره۲۵، آیه۴۴.    
۵۱. جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.    
۵۲. آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ۱۳۷۶، ص۷۷۰.    
۵۳. فیض‌ کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، ۱۴۰۲، ج۵، ص۱۰۷.    
۵۴. حدید/سوره۵۷، آیه۲۵.    
۵۵. نساء/سوره۴، آیه۱۳۵.    
۵۶. طریحی، فخرالدین، مجمع‌البحرین، ص۱۶۳.    
۵۷. طریحی، فخرالدین، مجمع‌البحرین، ص۱۶۴.    
۵۸. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳، ج۷۴، ص۲۰۲-۲۰۴.    
۵۹. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳، ج۷۷، ص۲۹۳.    
۶۰. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۲۲۱.    
۶۱. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳.    
۶۲. کلینی، محمّد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۳۵.    


۶ - منابع


غضنفری، علی، اخلاق در قرآن و سنت حاوی یکصد مبحث اخلاقی، ج۲، ص۲۸۳.    
محدثی، جواد، مجله معارف اسلامی، فروردین و اردیبهشت و خرداد سال ۱۳۸۷، شماره ۷۱، برگرفته از مقاله «فتنه‌شناسی»، تاریخ ۹۸/۱۱/۱۴.    
حیدری، علی‌رضا، ماهنامه معرفت، سال هفدهم، شماره ۷، پیاپی ۱۳۰، مهر ۱۳۸۷، برگرفته از مقاله «فتنه ‌ها و راه‌های گریز از آن‌ها»، تاریخ بازیابی ۹۸/۱۰/۲۳.    






آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.