قصههای قرآن و اساطیردر دوره معاصر بعضی از خاورشناسان و همچنین برخی روشنفکران مسلمان بر اساس تحلیل نمادین و تخیّلی از اساطیر، شماری از روایتهای داستانی قرآن را اسطوره مینامند. ۱ - تطبیق با برخی از نظریّههااین قبیل روشنفکران در مقام اسطوره زدایی (تفسیر نمادها بهمعنای حقیقی) و ارائه تفسیر علمی از قرآن، با نفی واقعیتهای خارجی و تاریخی داستانهای یادشده، آنها را بر برخی نظریّههای خاص تطبیق میکنند. ازجمله، اقبال لاهوری با نگاه نمادین به داستان آدم و حوّا، در کنار ارائه تفسیری خاص از خوردن میوه ممنوعه، احساس شرمساری آن دو از عریان شدن و هبوط ارتباط آن را با پیدایش نخستین انسان بروی زمین نفی میکند. [۷]
احیای فکر دینی، ص۹۹.
۲ - تطبیق با مارکسیسمبرخی به رغم تحلیل روان کاوانه اساطیر و معرفی آن به عنوان تجلّی آرزوها، ایدهها و همچنین جامعه، جهان و تاریخ ایدهآل و محقق نشده انسان، متأثر از نگاه مارکسیسم به تاریخ تمدن، قصه هابیل و قابیل را داستان نوع بشر و آن دو را بنیان گذار دو دوره اشتراک اوّلیه و مالکیت خصوصی در تاریخ و سمبل طبقه کارگر و سرمایهدار دانسته، معتقدند پذیرش هدیه هابیل بهمعنای طرفداری خدا از طبقه کارگر و دشمنی با سرمایهدار است. [۸]
تاریخ تمدن، ج۱، ص۹۳-۹۷.
[۹]
تاریخ تمدن، ج۱، ص۱۱۳-۱۱۸.
۳ - نظر خلف اللّهاحمد خلف اللّه بارویکرد داستانی، در مقام دفاع از قرآن، وجود داستانهای اساطیری را از جنبههای اعجاز و امتیازات آن، و قرآن را پیشتاز در این سبک داستانی میپندارد. وی که داستان هنری را آمیختهای از تخیّل و واقعیت، تأثیرگذارترین و شایعترین نوع هنر میداند، با تأکید بر ویژگیهای هنری در قصههای قرآن، آنها را به سه دسته تاریخی (دارای واقعیت خارجی)، تمثیلی (به رغم امکان، تحقق خارجی آن روشن نیست) و اساطیری (بدون هرگونه واقعیت خارجی، تخیّلی محض و مبتنی بر یکی از اساطیر) تقسیم میکند. [۱۰]
الفن القصصی، ص۱۱۹۱۲۰.
وی قضایایی چون آمدن مائده برای حواریون، مردن و سپس زنده شدن گروهی از بنیاسرائیل، عزیر و ۴ پرنده بهدست ابراهیم (علیهالسلام)، آفرینش آدم، قصه هابیل و قابیل، هاروت و ماروت، هدهد و مورچه و اصحاب کهف را به سبب اینکه عقل، امکان وقوعی آن را برنمیتابد، از قصههای اساطیری و تلویحاً غیرواقعی و تخیّلی میداند. [۱۹]
سیکولوجیة القصه، ص۱۶۷.
۴ - اساس دیدگاه خلف اللهاساس دیدگاه وی که اساطیر را تنها متوجه پارهای از قصههای قرآن و نه همه آیات آن میداند مخدوش است؛ زیرا اولا علت اساسی مخالفت مشرکان، اصول اعتقادی، ارزشهای توحیدی و مبارزه قرآن با باورها و ارزشهای شرک آلود و کفرآمیز بود نه قصههای آنکه صریحاً به این امور نمیپردازند. [۲۰]
القصص القرآنی، ص۳۰۹.
ثانیاً در سه آیه بهطور صریح، اساطیر به وعده زنده شدن مردگان (معاد) اطلاق شده است. مهمتر از آن دو اینکه مراد از واژههای «هذا»، «آیتنا» کل قرآن و نیز «ماذا اَنزَلَ رَبُّکم» پرسش از همه آن است.۵ - دلایل خلف اللهخلف اللّه در اثبات دیدگاه خویش که به اعتراف خود او با انکار شدید همه مفسران روبه رواست، با استناد به خود آیات معتقد است: ۵.۱ - دلیل اولمکی بودن آیات نشان میدهد که نسبت اساطیر، فقط از سوی مشرکان مکه و بهسبب عدم آشنایی با کاربرد آن بهصورت سبکی بیانی در کتابهای آسمانی پیشین مطرح و بر قرآن خرده گرفته میشد؛ اما مردم مدینه به علت آشنایی با این مسأله در نتیجه معاشرت با اهل کتاب، وجود اساطیر در قرآن را خرده نمیگرفتند. [۳۱]
الفن القصصی، ص۱۷۵.
این استدلال با توجه به اموری چون علت و اهدافی که برای اساطیر نامیدن قرآن گفته شد، همچنین توجه به پناه دادن مردم مدینه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و مسلمانان و پرهیز از اطلاق اساطیر بر قرآن بهسبب ایمان به وحیانی بودن آن، خدشهدار میشود.۵.۲ - دلیل دومبراساس آیات ۸۲-۸۳ مؤمنون، و ۶۷-۶۸ نمل و ۱۷ احقاف نسبت دهندگان اساطیر، اغلب منکران معاد بودهاند که چون از یک سو روایتهای یاد شده قرآن درباره زنده شدن مردگان در باورشان نمیگنجید و از سوی دیگر با بیان معارف در قالب داستانهای تخیّلی که فقط برای تجسّم چگونگی زنده کردن مردگان و تسهیل فهم معاد و نه گزارش از واقعیتی خارجی و تاریخی صورت گرفته است آشنا نبودند، کاربرد آن را به قرآن خرده میگرفتند. [۳۵]
الفن القصصی، ص۱۸۱.
این استدلال نیز با وجود قراین متعدد لفظی و معنایی روشن از آیات، مبنی بر گزارش قرآن از داستانهای یادشده به عنوان حوادثی واقعی مخدوش میگردد. قراینی چون معرفی زنده شدن عزیر و تازه ماندن خوراک و نوشیدنی وی پس از ۱۰۰ سال به عنوان آیت حقانیت معاد، اعتراف او به اینکه «اَعلَمُ اَنَّ اللّهَ عَلی کلِّ شَیء قَدیر»، در خواست دیدن چگونگی زنده کردن مردگان از سوی ابراهیم (علیهالسلام) برای آرامش خاطر و به رغم ایمان به معاد، همچنین تصریح به آگاه ساختن مردم از حیات دوباره اصحاب کهف به عنوان دلیل حقانیت رستاخیز و زمینه زدودن تردید درباره آن، در کنار تأکید صریح خداوند بر حقانیت روایت خویش:«نَحنُ نَقُصُّ عَلَیک نَبَاَهُم بِالحَقِّ» از این قبیل است.۵.۳ - دلیل سومصداقت و دقت قرآن در بیان احساسات واقعی افراد در کنار این سخن مشرکان: «اللّهُمَّ اِن کانَ هذَا هُوَ الحَقَّ مِن عِندِک فَاَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائتِنا بِعَذاب اَلیم» نشان میدهد که مشرکان به راستی وجود اساطیر در قرآن را باورداشتند وگرنه چگونه امکان دارد بدون اعتقاد راسخ، تا پای جان بر آن اصرار ورزند. [۴۳]
الفن القصصی، ص۱۷۶-۱۷۷.
این ادعا نیز خدشه دار است؛ زیرا موارد فراوانی از اعتراف برخی سران شرک مانند نضر بن حارث و عتبة بن ربیعه به فرا بشری بودن قرآن از مسلمات تاریخی است و مخالفت آنان ریشه در کبر، عناد، جهالت و برتری جویی داشت:«وقالُوا اِن نَتَّبِعِ الهُدی مَعَک نُتَخَطَّف مِن اَرضِنا» همچنین اگر اساطیر در قرآن بود، نباید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از این نسبتها اندوهگین و در نتیجه مورد دلداری خدا قرار میگرفت و مهم اینکه اگر اعتقاد آنان به وجود اساطیر در قرآن دلیل بر وجود آن باشد، باید درستی نسبتهای ناروای شاعری، ساحری، جنون، کهانت، اضغاث احلام و... را نیز پذیرفت. [۴۷]
القصص القرآنی، ص۳۱۹-۳۲۰.
۵.۴ - دلیل چهارمخود قرآن بدون رد وجود اساطیر، فقط در مقام نفی نسبت ساخت و پرداخت آن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اثبات وحیانی بودن آن است؛ ازاینرو در برخی آیات بدون هیچ پاسخی فقط به بیان نسبت یادشده از سوی مشرکان میپردازد. در آیات انعام و مطففین مشرکان را بهسبب انکار قیامت و ممانعت مردم از پیروی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و نه بهسبب اعتقاد به وجود اساطیر در قرآن تهدید میکند. فقط در آیه ۵ فرقان در پاسخ بهنسبت مذکور، آن را فرستاده خداوند و نه ساخته پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میخواند و این هرگز وجود اساطیر در قرآن را نفی نمیکند. [۵۵]
الفن القصصی، ص۱۷۹-۱۸۲.
این استدلال بر این فرض مبتنی است که خدا از اساطیر ساخته انسان در بیان معارف قرآنی استفاده کرده است [۵۶]
الفن القصصی، ص۱۸۲.
که لازمه آن ناتوانی خداوند از دست رسی به حقایق است و با آیاتی چون «علِمُ الغَیبِ والشَّهدَةِ»، «وهُوَ عَلی کلِّ شَیء قَدیر»، «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیهِم بِعِلم وما کنّا غائِبین» نمیسازد؛ دیگر ایرادهای این استدلال عبارت است از: سفارش قرآن به پیروی از علم و یقین، تأکید صریح و فراوان بر حقانیت همه آیات و حقانیت قصّههایش بهطور جداگانه، تصریح بر عاری بودن قرآن از هرگونه باطل، انحراف، تناقض درونی و تعارض با آنچه بر انبیای پیشین نازل شده است، در کنار توجه به وجود خرافه، دروغ، اختلاف، تناقض درونی در اساطیر و تعارض آنها با یکدیگر. [۷۰]
القصص القرآنی، ص۳۰۶-۳۰۷؛
[۷۱]
نماد و اسطوره، ص۷۰-۷۱.
مهمتر از همه آنکه قرآن همواره با نقل نسبت اساطیر از زبان مشرکان، نفی آن از زبان مؤمنان و نهی از پیروی کسی که قرآن را اساطیر نامید وجود آن را نفی کرده است. ۶ - نتیجهافزون بر آنچه گفته شد، علاوه بر تفاوت مفهوم مورد نظر مشرکان از اساطیر، با معنای مورد نظر خلف اللّه [۷۷]
سیکولوجیة القصه، ص۱۶۳.
[۷۸]
القصص القرآنی، ص۳۲۰.
، احتمال تلقّی اسطورهای از روایتهای کتب پیشین آسمانی به مفهوم یادشده از سوی مردمان عصر نزول نزدیک به صفر است؛ همچنین قرآن به رغم داشتن ویژگیهای هنری خاص خود، کتاب ادبی بهمعنای مصطلح آن نبوده [۷۹]
سیکولوجیه القصه، ص۱۷۰.
، تلقی اسطورهای و نمادین از قصههای آن در کنار چالشهایی که در «زبان دین» با آن روبروست، با کتاب هدایت و تبیان بودن قرآن سازگار نیست.۷ - پانویس۸ - منبعدائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «اساطیر». |