توغتوغ، شعار یا عَلَمی مخصوص تجمعات و تظاهرات آیینی ـ مذهبی شیعیان ایران است. شیعیان در ایام سوگواری و ماههای محرم و صفر در پای توغ گرد میآیند و سینه میزنند و آن را با خود همراه عَلَم و علامتهای دیگر در گذرها و محلهها میگردانند. در مواقع دیگر سال نیز آن را در تکیه ، حسینیه ، قهوهخانه ، یا خانۀ یکی از بزرگان محله نگه میدارند. فهرست مندرجات۲ - واژة توغ ۳ - قدیمترین کاربرد توغ ۴ - کاربرد توغ در روزگار مغولان ۵ - توغ در حکومت عثمانی ۶ - توغ در دوره صفوی ۷ - توغهای باقیمانده از دوره صفوی ۸ - رواج توغ در ایران در دوره صفوی ۹ - استفاده از توغ در مراسم عزاداری ۱۰ - توغگردانی ۱۱ - شکل و ساختمان ۱۲ - پیشینة استفاده از توغ ۱۳ - ریشه کاربرد توغ به عنوان نماد مذهبی ۱۴ - کهنترین نشانه از کاربرد موی کژ گاو ۱۵ - پاتوغ و پاتوغداری ۱۶ - پاتوغ در فارسی امروز ۱۷ - فهرست منابع ۱۸ - پانویس ۱۹ - منبع ۱ - پیشینهاین شعار ــ که نامش به صورت طوغ، طوق و توق نیز آمده در طول تاریخ تغییر و تحول شکلی، معنایی و کاربُردی زیادی یافته است. توغ را واژهای ترکی و در لهجۀ اویغوری «توک» و برگرفته از «تو» یِ چینی دانستهاند. [۱]
ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
در نوشتههای چینی کهن «تو» عَلَمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان میکشیدند. [۲]
ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
توغ دسته مویی از گاو بزرگ خُتَنی موسوم به یاگ بود که همچون طُرّه بر سر نیزه و علم نصب میکردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشمگونهاش در فارسی غَژغاو ( کژگاو: گاو ابریشم)، و در زبانهای اروپایی به همان نام تبتی یاک و در ترکی قُطاس مینامیدند. [۳]
ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۲۹۵، تهران، ۱۳۳۱ش.
۲ - واژة توغواژة توغ از تغ ترکی جغتایی و آن نیز از اصل چینی تو به معنای درفش گرفته شده است [۴]
دورفر، ج ۲، ص ۶۲۱
پادشاهان سلسلةهان (۲۰۲ ق م ـ ح۲۲۰ میلادی) تو را در مراسم تشییع جنازه پیشاپیش تابوت حرکت میدادند. در ترکی امروز آذربایجان توک به معنای «مو» است. [۵]
ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران ۱۳۳۱ش.
تُخ/ تُق به معنای پرچم نبرد به زبانهای پامیری ، پشتو ، تبتی و تونگوزی نیز راه یافته است. [۶]
دورفر، ج ۲، ص ۶۲۱
کاشغری در دیوان لغات الترک (تألیف در ۴۶۶) معانی مختلفی برای آن ذکر کرده است، از جمله گرد وغباری که از سم اسبان برخیزد، کوس، طبل، بندآب، درپوش، درفش و عَلَم. [۷]
ذیل واژه توغ، محمودبن حسین کاشغری، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک.
توغ ابتدا میله ای بود که بر سر آن دم گاو نر آسیایی (گاو تبتی، یاق/ یاک، قُطاس) نصب میشد. [۸]
دورفر، ج ۲، ص ۶۱۸
[۹]
ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۲۸۸ـ۲۹۰، تهران ۱۳۳۱ش.
[۱۰]
پاکالین، ذیل " §"Tug
[۱۱]
ذیل واژه توغ، محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی.
اما با انتقال این نشان از آسیای مرکزی و سرزمینهای مجاور تبت ــ که زیستگاه این نوع گاو بود ــ به نواحی غربیتر آسیا، دم اسب یا منگولة پشمی یا ابریشمی جای آن را گرفت. [۱۲]
دهخدا، ذیل واژه توغ.
[۱۳]
ذیل واژه توغ.
گاه پنجه یا گروههای زرین یا علامتی سه گوش یا هلال مانند بر سر آن نصب میشد. [۱۴]
دهخدا، ذیل واژه توغ.
[۱۵]
دورفر، ج ۲، ص ۶۱۸
[۱۶]
پاکالین، ذیل " §"Tug
[۱۷]
ذیل واژه توغ، محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی.
[۱۸]
د. ازبکستان شوروی، ج ۱۱، ص ۴۳۰
حامل توغ را توغچی [۱۹]
دهخدا، ذیل «توغچی».
یا توغ بگی [۲۰]
ذیل واژه توغ.
میگفتند. ترکیباتی از این کلمه مانند تومان توغ، چارتوغ [۲۱]
د. ازبکستان شوروی، ج ۱۱، ص ۴۳۰
، سَرتوغ، [۲۲]
ذیل واژه توغ، محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی.
پاتوق و پاتوقدار در فارسی و ترکی معمول شده است. ۳ - قدیمترین کاربرد توغظاهراً قدیمترین کاربرد توغ در چین بوده است که آن را در سمت چپ ارابة امپراتور قرار میدادند و شاید کاربرد ابریشم نارنجی در توغهای دورة اسلامی، مانند توغ ایلک خانیان که «آل» نامیده میشد، از منشأ چینی آن باشد، زیرا نارنجی، رنگ شاهان چین بوده است. [۲۳]
د. ا. ترک، ج ۲، ص ۴۰۱ـ۴۰۳
[۲۴]
ذیل واژه توغ.
در بین هونها نیز توغ به مثابه نشان حاکمیت اهمیت بسیار داشته است. [۲۵]
د. ا. ترک، ج ۲، ص ۴۰۱ـ۴۰۳
۴ - کاربرد توغ در روزگار مغولاندر روزگار مغولان کاربرد توغ کاملاً رواج یافت. توغ در آیین شَمَنی مظهر روح محافظ (سولده) و اهتزاز آن به معنای لشکرکشی بود. [۲۶]
د. ا. ترک، ج ۲، ص ۴۱۲
در جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله [۲۷]
جامع التواریخ، ج ۱، ص ۱۲۷
به توغ چنگیز که سفید و دارای نُه دنباله بوده، اشاره شده است. بر اساس نگاره (مینیاتور) های ایرانی و چینی، نُه دنباله زیر یکدیگر قرار میگرفتهاند. [۲۸]
د. ا. ترک، ج ۲، ص ۴۰۱ـ۴۰۳
در هنگام نبرد، توغ را توغچی به جناح راست و چپ لشکر منتقل میکرد. [۲۹]
باریس یاکوولیویچ ولادیمیرتسوف، ج۱، ص۲۹۱، پانویس ۶، نظام اجتماعی مغول.
توغِ رئیسِ نظامیِ مغولان، سیاه (قرا توق) بود. [۳۰]
باریس یاکوولیویچ ولادیمیرتسوف، ج۱، ص۲۹۱، پانویس ۶،نظام اجتماعی مغول.
در متون تاریخی دورة ایلخانیان بارها به توغ و کاربرد آن اشاره شده است. [۳۱]
رشیدالدین فضل الله، ۱۳۵۸، ص ۵۷.
[۳۲]
نظام الدین شامی، تاریخ فتوحات امیرتیمور کورکان معروف به ظفرنامه، ج۱، ص۱۹.
[۳۳]
نظام الدین شامی، تاریخ فتوحات امیرتیمور کورکان معروف به ظفرنامه، ج۱، ص۳۰.
[۳۴]
نظام الدین شامی، تاریخ فتوحات امیرتیمور کورکان معروف به ظفرنامه، ج۱، ص۱۲۷.
[۳۵]
نظام الدین شامی، تاریخ فتوحات امیرتیمور کورکان معروف به ظفرنامه، ج۱، ص۱۳۲.
برمت [۳۶]
برمت، ص ۱۰۰
به نقاشیهایی از سدة هشتم که تصویر توغ در آن دیده میشود، اشاره کرده است. از رواج توغ در این دوره شواهدی نیز در دست است. واژة تُغلُق که به عنوان لقب غیاث الدین تُغلُق (حک: ۷۲۰ـ ۷۲۵)، بنیانگذار سلسله تغلقیه (۷۲۰ـ ۸۱۵)، از سلاطین دهلی ، به کار رفته به معنای «مرد صاحب توغ» است. [۳۷]
چاپ دوم ذیل واژه توغ.
جهانگیر سلطان بابری (حک: ۱۰۱۴ـ۱۰۳۷) و جانشین او شاه جهان (حک: ۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸)، به کسانی که منصب میدادند، « طوغ و نقاره و طومان » اعطا میکردند. [۳۸]
جهانگیر، امپراتور هند، ج۱، ص۹، جهانگیرنامه (یا) توزک جهانگیری.
[۳۹]
محمدصالح کنبو، عمل صالح، ج۱، ص۲۶۶، الموسوم به شاه جهان نامه، ترتیب و تحشیة غلام یزدانی.
۵ - توغ در حکومت عثمانیدر حکومت عثمانی، توغ نشانی برای مراتب نظامی و دیوانی بود: توغِ میرلوا و سنجق بیگی یک دُم، توغِ بیگلربیگی دو، وزیر سه، وزیر اعظم پنج و توغ سلطان هفت یا نُه دم داشت و هنگامی که پاشایی از منصب خود بر کنار میشد، گاه از داشتن توغ نیز محروم میگردید. [۴۰]
پاکالین ذیل " §"Tug
[۴۱]
ذیل واژه توغ.، محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی.
آغاز لشکرکشی نیز با برافراشتن تدریجی توغها در فضای کاخ سلطنتی در استانبول همراه بود. چنانچه وزیر اعظم فرماندهی لشکر را برعهده داشت، پس از گذشت شش هفته از بر افراشتن توغها، یکی از توغهای واگذار شده به وی که به قوناق توغی (توغ ایستگاه) معروف بود، در مواقع جنگ با اروپا ، به اولین لشکرگاه در داوود پاشای استانبول و در مواقعِ جنگ با آسیاییها، به اسکودار منتقل میشد. [۴۲]
پاکالین ذیل " §"Tug
[۴۳]
محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، ذیل واژه توغ.
[۴۴]
د. اسلام ، چاپ دوم ، ج۳، ص۱۹۱.
سلطان محمود دوم (حک: ۱۲۲۳ـ ۱۲۲۵) همراه با دیگر نشانه های ینی چری، توغ را نیز منسوخ کرد. [۴۵]
د. اسلام ، چاپ اول ، ، ذیل واژه توغ.
نمونة توغهای عثمانی در موزة طوپقاپی استانبول و مجموعه آثار هنری وول در کراکو نگاهداری میشود. اتریشیها پس از پیروزی بر سپاه عثمانی در جنگ وین، در شکل توغهای به غنیمت گرفته شدة عثمانی تغییراتی دادند که این اَشکال به نقاشیهای اروپایی راه یافت [۴۶]
برمت، ص ۱۰۱.
، که به معرفی (هنر عثمانی در خدمت امپراتوری) اثر ژیگولسکی پرداخته است. فصلی از این اثر به توغهای عثمانی اختصاص دارد). واحدهای سواره نظام تاتار در ارتش لهستان تادهه های نخست سدة بیستم، توغ داشتند. [۴۷]
د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «لپکه».
۶ - توغ در دوره صفویدر دورۀ صفوی (سل ۹۰۷- ۱۱۴۸ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان، به ویژه سپاهیان قزلباش، معمول بود. این علمها را کسانی که به آنها توغچی [۴۸]
سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، ج۱، ص۱۲۰، استانبول، ۱۲۹۸ق.
میگفتند، در پیشاپیش سپاه حمل میکردند. [۴۹]
علی بلوکباشی، نخلگردانی، ج۱، ص۱۰۱_۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
بر سر این علمها معمولاً ماهچهای نصب میکردند. [۵۰]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۹۵، تهران، ۱۳۵۰ش.
در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر میشد، یک «طبل و علم» ـ که نشانۀ امیری بود ــ برای او میفرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفتهاند. [۵۱]
قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج۱، ص۹۰، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۵۲]
قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج۲، ص۹۴۴، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۵۳]
رهربرن، ک م، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ص۴۰، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش.
توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت و مقاومت بود. پس از رسمی شدن مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سل ۹۰۷-۹۳۰ق) در ایران ، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبـی ـ آیینی یافت و به تجمعات مذهبی و طریقتهای عرفانی راه پیدا کرد و در زمرۀ شعارها و علمهای مقدس دینی قرار گرفت. [۵۴]
علی بلوکباشی، نخلگردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزۀ پرچمدار و از علامات مخصوص این گروه معرفی میکند و در معنای آن مینویسد: توغ را در لشکرگاه میزدند تا هر کس بداند که جایش کجاست. در معرکهگیریها هر جا که مداحان توغ نصب میکردند، هر معرکهگیر به واسطۀ آن به حد و مقام خود پی میبرد. [۵۵]
علی بلوکباشی، نخلگردانی، ج۱، ص۲۸۶_۲۸۸، تهران، ۱۳۸۳ش.
۷ - توغهای باقیمانده از دوره صفویتوغهایی از دورۀ صفوی بازمانده که کاربُرد آیینی ـ مذهبی داشته است و وقف تکیهها و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بودهاند؛ از جمله کهنترین آنها، توغ اهدایی شیخحیدر ، پدر شاه اسماعیل، مؤسس سلسلۀ صفویه به تکیۀ اردبیل بوده است که شاه طهماسب آن را به قزوین آورد. [۵۶]
محمدعلی گلریز، مینودر یا بابالجنة قزوین، ج۱، ص۳۸۰_۳۸۱، تهران، ۱۳۳۷ش.
از توغهای کتیبهدار با تاریخ دورۀ صفوی، توغهای موجود در حسینیههای کاشان و اصفهان هستند، مانند توغ محلۀ سیغن کاشان با تاریخ ۱۰۲۰ق؛ توغ حسینیۀ محلۀ تودۀ بیدگل کاشان، ۱۱۰۰ق؛ توغ شهشهان اصفهان، ۱۱۱۳ق؛ و توغ حسینیۀ خانقاه بیدگل، ۱۰۹۵ق. [۵۷]
حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۹_۵۸۰، قم، ۱۳۷۸ش.
[۵۸]
حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۸۳، قم، ۱۳۷۸ش.
۸ - رواج توغ در ایران در دوره صفویرواج توغ در ایران در دورة صفوی نیز ادامه یافت [۵۹]
اسکندرمنشی، ج ۱، ص ۵۹۵
، گرچه پیشتر و در دورة ترکمانان داشتن توغ برای فرمانروایان آق قوینلو و قره قوینلو امری مسلّم بوده است. [۶۰]
اسماعیل حقی اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آق قوینلو»، ج۱، ص۴۰، ترجمة وهاب ولی، مجلة تحقیقات تاریخی، ش ۸ (بهار۱۳۷۲).
در این دوره «توق و نقاره» همراه ملزوماتی از قبیل کمربند ، شمشیر و جقه به نشانة رسیدن به منصب امیری به افراد اعطا میشد. [۶۱]
کلاوس میشائل روربورن، نظام ایالات در دورة صفویه، ج۱، ص۴۰.
۹ - استفاده از توغ در مراسم عزاداریدر ایران ، دست کم از دوره صفویه به بعد، استفاده از نوعی توغ در مراسم عزاداری بویژه در ایام محرم معمول بوده است. [۶۲]
حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و حوزه های علمیه و کشورهای جهان، ج۱، ص۵۸۰ ـ۵۸۳.
سر این گونه توغ از ورق برنج یا مس و به شکل مَقطع طولی گلابی است که گاه حاشیة مشبک کاری ظریفی دارد. در برخی توغهای عزاداری، سر توغ به صورت زبانه ای بلند امتداد مییابد. [۶۳]
حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و حوزه های علمیه و کشورهای جهان، ج۱، ص۵۷۷.
[۶۴]
حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و حوزه های علمیه و کشورهای جهان، ج۱، ص۵۹۵.
[۶۵]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۸، آینده.
[۶۶]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۳۰، آینده.
این توغ را افراد معیّنی از ساکنان محلهها با آداب و آیینهای خاص در شهر به حرکت در میآوردند و حمل آن از امتیازات هر محله محسوب میشد. [۶۷]
محمد میرشکرایی، «محرّم و نشانه های نمادین»، ج۱، ص۱۲، کتاب ماه هنر.
این توغها در گیلان و غرب مازندران، عَلَم خوانده میشود و سر آن (سَرْ توغ) که بر پایة چوبی نصب شده، در روزهایی غیر از ایام محرّم در صندوقی نگاهداری میشود. [۶۸]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۸، آینده.
۱۰ - توغگردانیدر ایام عزاداری، مردم هر محله توغ مخصوص محلۀ خود را که نشان و امتیاز محلهشان به شمار میرفت، حرکت میدادند و پیشاپیش دستۀ سینهزن در شهر میگرداندند. توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاقشال ترمه و چند قواره پارچۀ سبز بر روی محور افقی آن میآراستند. [۶۹]
علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، ج۱، ص۱۷۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
توغ را در روزهای خاصی حرکت میدهند. مثلاً در کاشان توغ را در شب و روز عاشورا ، روز هفتِ امام -علیه السلام -، در روز رحلت پیامبر -صلی الله علیه وآله - در ۲۸ صفر و روز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی -علیه السلام - در ۲۱ ماه رمضان از محلههای خود بیرون میآورند و در پای آن سینه میزنند و بعد آن را در محلات قدیمی و بازار میگردانند. [۷۰]
حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۶، قم، ۱۳۷۸ش.
توغکشان توغ را به نشانۀ کشتهشدن حضرت ابوالفضلعباس ، علمدار امامحسین -علیه السلام - و واژگون شدن علم او، به طور خمیده حمل میکنند. [۷۱]
حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۸۴_۵۸۵، قم، ۱۳۷۸ش.
در شاهرود هر ساله مراسم توغبندان و توغ گردان روز پنجم ماه محرم برگذار میشود. در این روز معمّران محلۀ تکیۀ زنجیری بازار، توغها را از خانههای محلهها جمع میکنند و به مساجد و تکیههای محلههای خود میبرند. بعداً توغها را از آنجا به محلۀ قلعه ولووا منتقل میکنند و در آنجا آنها را به یکدیگر وصل میکنند و دستههای «طوقبندان» (توغ بندان) تشکیل میدهند و با سینهزنی و نوحهخوانی آنها را به مزار کهنه میبرند و باز میگردانند. [۷۲]
علیاصغر شریعتزاده، «احیای هستۀ فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، ج۱، ص۲۹۲_۲۹۵، مجموعۀ مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.
۱۱ - شکل و ساختمانتوغ مذهبی معمولاً یک تیغۀ فلزی با سر فولادیِ گلابیشکل یا سرومانند با زبانهای بلند دارد که روی یک صندوقچۀ فلزی کوچک مشبک ضریحمانند و بر پایهای چوبی یا فلزی چلیپاشکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرآنی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است. روی محور افقی پایۀ توغ معمولاً دو طاووس فلزی به قرینه بر روی دو صندوقچۀ مشبک، و روی دو زایدۀ فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه، دو سر اژدهای دهانگشودۀ فلزی برآمده است. تندیسهای طاووس و اژدها، هر یک بیانگر رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعۀ شیعۀ ایران بوده است. تیغههای توغهای قدیمی دو بدنۀ گلابیشکل داشت که به یکدیگر وصل بودند و یک تیغۀ چهار پر منحنیشکل را میساختند. [۷۳]
علی بلوکباشی، نخلگردانی، ج۱، ص۱۰۱، تهران، ۱۳۸۳ش.
[۷۴]
علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، ج۱، ص۱۷۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۷۵]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۸، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
۱۲ - پیشینة استفاده از توغپیشینة استفاده از توغ در میان ملتهای مسلمان به سده های نخست باز میگردد. طبری [۷۶]
طبری، تاریخ طبری، ج۱، ص۱۱۶.
[۷۷]
طبری، تاریخ طبری، ج۱، ص۱۲۳.
[۷۸]
طبری، تاریخ طبری، ج۱، ص۱۲۷.
از «طوقات الترک» سخن گفته که اسدبن عبدالله هنگام تحرکات نظامی در منطقة علیای سیحون در ۱۱۹ آن را همراه داشته است. ۱۳ - ریشه کاربرد توغ به عنوان نماد مذهبیاحتمالاً ریشة کاربرد توغ به عنوان نمادی مذهبی، به استفاده آن نزد صوفیان و فتیان میرسد. در فتوت نامة سلطانی از «توق» به عنوان یکی از علامتهای ویژة مداحان سخن به میان آمده و منشأ آن توقی دانسته شده که به زعم صاحب این کتاب آن را حسّان بن ثابت به عنوان نماد وفاداری خود به حضرت علی علیهالسلام حمل میکرد. [۷۹]
حسین بن علی کاشفی، فتوت نامة سلطانی، ج۱، ص۲۸۶.
[۸۰]
حسین بن علی کاشفی، فتوت نامة سلطانی، ج۱، ص۲۸۸.
[۸۱]
آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، ج۱، ص۲۰۹، فرقة عجم و سخنوری.
توغ مداحان همانند توغ لشکریان، نشان دهندة مکان مداحی ایشان بوده است. [۸۲]
حسین بن علی کاشفی، فتوت نامة سلطانی، ج۱، ص۲۸۸.
۱۴ - کهنترین نشانه از کاربرد موی کژ گاوکهنترین نشانه از کاربرد موی کژگاو به مثابۀ عَلَم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس در سفر به هند در سدۀ ۶ م آمده است. او به آرایش اسبان و علمهای پایوران (سپاهیان) هندی در میدانهای جنگ با طرههایی از موی این حیوان اشاره میکند. [۸۳]
ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۰، تهران، ۱۳۳۱ش.
گروهی از قبایل ترک که احتمالاً به کژ گاو دسترسی نداشتند، از موی اسب، طره و پرچم میساختند و بر سر عَلَم یا نیزه یا به کلاهخودهای خود نصب میکردند و سر آنها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه میآراستند. این علامت بزرگترین نشان آنان بود که توغ نامیده میشد. [۸۴]
ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، ج۱، ص۳۰۲، تهران، ۱۳۳۱ش.
در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشاندهندۀ مراتب نظامی امیران سپاه بود، توغ مینامیدند. [۸۵]
اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، ج۱، ص۴۶۳، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۸۶]
اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آققوینلو»، ج۱، ص۵۶، ترجمۀ وهابولی، تحقیقاتتاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش.
مثلاً در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بَی، بیلربی، هر یک به ترتیب یک، دو و ۳ توغ، و وزیراعظم ۵ توغ، و سلطان در زمان جنگ ۷ یا ۹ توغ داشتند. همچنین دریادار را توغ میرال، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال میگفتند. [۸۷]
اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، ج۱، ص۴۶۳، تهران، ۱۳۵۰ش.
در دیوان لغات الترک عَلَم، غبارِ برخاسته از سُمّ اسبان، کوس و طبل و آببند [۸۸]
محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، ج۳، ص۹۲، استانبول، ۱۳۳۰ق.
در لغت چغتای و ترکی عثمانی توک (موی)، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی)، سنجق (علم)، بیرق، قیل (موی) و پشم [۸۹]
سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، ج۱، ص۱۲۰، استانبول، ۱۲۹۸ق.
نیز علامت سلطنتی، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ به معنای توغ آمده است. بنا بر اسناد تاریخی موجود، توغ در آغاز، کاربرد سپاهیگری داشته، و از علایم و بیرقهای امیران و سپاهیان در جنگ بوده است. طبـری (۲۲۴-۳۱۰ق) در جنگ اسد بن عبدالله حاکم خراسان با خاقان ترک و امیرخُتَلان در ۱۰۹ق/۷۲۷م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره میکند. [۹۰]
طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۱۶.
[۹۱]
طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۲۳.
[۹۲]
طبری، تاریخ، ج۷، ص۱۲۷.
توغ از بیرقهای سپاهیان مغول بود. چنگیزخان (حک ۶۰۰-۶۲۴ق) توقی سپید ۹ پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه، یا پیروزی در جنگها با برپا کردن طوی (جشن) آن را در زمین فرو میکرد. [۹۳]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۹۴]
رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، ج۱، ص۵۷، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م.
توق سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و رؤسای نظامی مغول بود که «توقچی» آن را حمل میکرد. [۹۵]
ولادیمیرتسف، نظام اجتماعی مغول، ج۱، ص۲۹۱، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش.
در تشکیلات دولت قراقویونلو و آققویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مرغ) از لوازم و ضروریات فرمانروایی بود و مراتب هر امیر و فرمانروایی به شمارۀ توغهایش شناخته میشد. [۹۶]
اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آققوینلو»، ج۱، ص۴۰، ترجمۀ وهابولی، تحقیقاتتاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۱۵ - پاتوغ و پاتوغداریدر قدیم، در برخی از شهرها، هر محله توغی داشت که آن را در تکیه، حسینیه و قهوهخانه یا در خانۀ یکی از بزرگان و روحانیان یا سر محلهها نگهداری میکردند. مثلاً شهر قم ۵ توغ تاریخی داشت (ظاهراً هنوز هم وجود دارد) که هر یک به یکی از محلههای پنجگانۀ قدیمی شهر تعلق داشت. [۹۷]
علیاصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، ج۱، ص۲۷۸، قم، ۱۳۵۰ش.
محلههای قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند. [۹۸]
حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، ج۱، ص۵۷۶_۵۷۷، قم، ۱۳۷۸ش.
توغها علامت و نماد محلهها و جماعت ساکن در آنها بودند. جاها و محلههایی را که توغ در آنها نگهداری میشد، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) مینامیدند. [۹۹]
علی بلوکباشی، نخلگردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
در تهران پیش از دورۀ قاجار و در دورۀ شاه طهماسبی، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی»، در شمال محلۀ یهودیها معروف بود. [۱۰۰]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۸، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
در دورۀ مظفرالدین شاه، شهر تهران را به ۵ محله، و هر محله را به چند پاتوغ، و هر پاتوغ را به چند گذر تقسیم کردند؛ هر محله را به یک کدخدا، و هر پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند. [۱۰۱]
آمار دارالخلافۀ تهران، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
پاتوغداران از سرشناسان و گاهی ریشسفیدان و پهلوانان خوشنام محله انتخاب میشدند. [۱۰۲]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۹، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
ه/spanspan class=ر پاتوغ به نام پاتوغدار آن محله شناخته میشد، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ حاجی عباس. [۱۰۳]
آمار دارالخلافۀ تهران، ج۱، ص۳۵۹، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۰۴]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۹، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش.
قهوهخانههایی که در آنها توغ نگهداری میشد، بنا بر نقش اجتماعی خود، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و طبقه ، و به اصطلاح پاتوغ آنها شد. [۱۰۵]
علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، ج۱، ص۸_۹، تهران، ۱۳۷۵ش.
کسانی را که در یکی از این قهوهخانهها و اطراف توغها گرد میآمدند، پاتوغی میخواندند. [۱۰۶]
علی بلوکباشی، نخلگردانی، ج۱، ص۱۰۲، تهران، ۱۳۸۳ش.
[۱۰۷]
علیاصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، ج۱، ص۲۷۸، قم، ۱۳۵۰ش.
پاتوغداری، یا پیشوایی و ریاست پاتوغهای هر قهوهخانه را مانند پاتوغداری در هر محله، یکی از پهلوانان و لوطیان پیشکسوت و دلیر و صاحب اخلاق و نیکرفتار برعهده داشت.۱۶ - پاتوغ در فارسی امروزکلمة پاتُق /پاتوق/ پاتوغ در فارسی امروز به معنای قرارگاه و میعادگاه و محلی که کسی در اوقات معیّنی به آنجا میرود [۱۰۸]
ذیل «پاتق»، ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه.
و معمولاً بخشی از وقت بیکاری خود را در آنجا میگذراند، از همین ریشه است [۱۰۹]
غلامحسین صدری افشار، نسرین حکمی و نسترن حکمی، ذیل «پاتوق»، فرهنگ زبان فارسی امروز.
[۱۱۰]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۷، آینده.
و پاتوقدار کسی است که در پاتوق سِمت پیشوایی دارد و در معنای محدودتر، کارگردان عزاداریهای ماه محرم است که علم و کتل و ملزومات عزاداری را نگه میدارد و غالباً از معتمدان اهل محل است. [۱۱۱]
ذیل «پاتق»، ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه.
در تهران در دورة ناصری و مظفری، هر کدام از محلات تعدادی پاتوغ (محل گرد آمدن) داشتند که پاتوغداران آن از افراد سرشناس و ریش سفید محل بودند. [۱۱۲]
منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، ج۱، ص۳۲۹، آینده.
[۱۱۳]
آمار دارالخلافة تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار، ج۱، ص۳۵۹.
[۱۱۴]
آمار دارالخلافة تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار، ج۱، ص۳۷۵.
[۱۱۵]
آمار دارالخلافة تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار، ج۱، ص۳۸۶.
۱۷ - فهرست منابع(۱) آمار دارالخلافۀ تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش. (۲) اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش. (۳) اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آققوینلو»، ترجمۀ وهابولی، تحقیقاتتاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش. (۴) اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، تهران، ۱۳۵۰ش. (۵) سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول، ۱۲۹۸ق. (۶) برهان قـاطع، محمـدحسیـن بن خلف تبـریزی، به کوشش محمـدمعین، تهـران، ۱۳۷۶ش. (۷) علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۵ش. (۸) علی بلوکباشی، نخلگردانی، تهران، ۱۳۸۳ش. (۹) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ش. (۱۰) رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م. (۱۱) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش. (۱۲) رهربرن، ک م، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش. (۱۳) منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۴) علیاصغر شریعتزاده، «احیای هستۀ فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، مجموعۀ مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش. (۱۵) طبری، تاریخ. (۱۶) علیاصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، قم، ۱۳۵۰ش. (۱۷) قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش. (۱۸) محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۰ق. (۱۹) حسین کاشفی، فتوتنامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش. (۲۰) محمدعلی گلریز، مینودر یا بابالجنة قزوین، تهران، ۱۳۳۷ش. (۲۱) علی اکبر، لغتنامۀ دهخدا. (۲۲) حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، قم، ۱۳۷۸ش. (۲۳) محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ش. (۲۴) ولادیمیرتسف، نظام اجتماعی مغول، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش. (۲۵) آمار دارالخلافة تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار، چاپ سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۸ ش. (۲۶) آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقة عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ش. (۲۷) اسکندر منشی. (۲۸) اسماعیل حقی اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آق قوینلو»، ترجمة وهاب ولی، مجلة تحقیقات تاریخی، ش ۸ (بهار۱۳۷۲). (۲۹) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ش. (۳۰) جهانگیر، امپراتور هند، جهانگیرنامه (یا) توزک جهانگیری، چاپ محمدهاشم، تهران ۱۳۵۹ش. (۳۱) دهخدا. (۳۲) رشیدالدین فضل اللّه، جامع التواریخ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران ۱۳۷۳ش. (۳۳) همو، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰. (۳۴) کلاوس میشائل روربورن، نظام ایالات در دورة صفویه، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران ۱۳۵۷ش. (۳۵) منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، آینده، سال ۱۰، ش ۴ و ۵ (تیر و مرداد ۱۳۶۳). (۳۶) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش. (۳۷) غلامحسین صدری افشار، نسرین حکمی و نسترن حکمی، فرهنگ زبان فارسی امروز، تهران ۱۳۶۹ش. (۳۸) طبری، تاریخ طبری. (۳۹) محمودبن حسین کاشغری، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۵ش. (۴۰) حسین بن علی کاشفی، فتوت نامة سلطانی، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۵۰ش. (۴۱) محمدصالح کنبو، عمل صالح، الموسوم به شاه جهان نامه، ترتیب و تحشیة غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲. (۴۲) حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و حوزه های علمیه و کشورهای جهان، ج ۱، قم ۱۳۷۸ ش. (۴۳) محمد میرشکرایی، «محرّم و نشانه های نمادین»، کتاب ماه هنر، سال ۱، ش ۷ (فروردین ۱۳۷۸). (۴۴) ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران ۱۳۷۸ش. (۴۵) نظام الدین شامی، تاریخ فتوحات امیرتیمور کورکان معروف به ظفرنامه، چاپ فلکس تاور، پراگ ۱۹۳۷ـ۱۹۵۶. (۴۶) باریس یاکوولیویچ ولادیمیرتسوف، نظام اجتماعی مغول، ترجمة شیرین بیانی، تهران ۱۳۶۵ش. (۴۷) Palmira Brummett, " (Review of) Ottoman art in theservice of empire ", International journal of Middle East studies , vol ۲۶, no۱ (Feb ۱۹۹۴) . (۴۸) G Doerfer, Tدrkische und mongolische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden ۱۹۶۳- ۱۹۷۵;. (۴۹) EI ۱ , sv "Tu ¦g ¢h ¢" (by Cl Huart) . (۵۰) EI ۲ , svv "H ¤arb IV: Ottoman empire" (by V J Parry) , "Lipk ¤a" (by Z Abrahamowicz and J Reychman) , " Tug ¢h ¢" (by C E Bosworth) . (۵۱) I A , sv "Bayrak" (by M Fuad Kخprدlد) . (۵۲) Mehmet Zeki Pakal ân, Osmanl Tarih Deyimleri ve Terimleri Sخzlدg §د , Istanbul ۱۹۷۱-۱۹۷۲. (۵۳) FSteingass, A Comprehensive Persian - English dictionary , London ۱۹۷۷. (۵۴) Uzbek Sa ¦vet Ensiklopediyasi , Tashkent ۱۹۷۱-۱۹۸۰. ۱۸ - پانویس
۱۹ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توغ»، شماره۴۰۴۵. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توغ»، ج۱۶، ص۵. ردههای این صفحه : آداب و رسوم ایرانیان | عزاداری | فرهنگ و اجتماع | مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی | مقالات دانشنامه جهان اسلام
|