ترجمه از سنسکریت و پهلوی به عربیفهرست مندرجات۲ - در زمان خسرو انوشیروان ۳ - معروفترین اثر هندی ۴ - زمان نهضت ترجمه در اسلام ۵ - انواع متون ترجمه شده در دوره عباسی ۵.۱ - متون پزشکی ۵.۲ - متون نجومی ۵.۳ - دیگر متون علمی ۵.۴ - متون اندرزی ۵.۴.۱ - کتابهای ترجمۀ مستقیم از زبان پهلوی ۵.۴.۲ - متونی که متن پهلوی آنها موجود است ۵.۴.۳ - دیگر متون اندرزی ۵.۵ - متون تاریخی و حماسی ۵.۵.۱ - مهمترین کتاب تاریخی ترجمه شده ۵.۵.۲ - متون تاریخی و حماسی دیگر ۵.۶ - افسانهها ۵.۶.۱ - کلیله و دمنۀ ۵.۶.۲ - بلوهر و بوذاسف ۵.۶.۳ - سندبادنامه ۶ - دورۀ پادشاهی اکبرشاه ۷ - فهرست منابع ۸ - پانویس ۹ - منبع ۱ - کهنترین سندکهنترین سند دربارۀ انتقال کتب هندی به ایران و احتمالاً ترجمۀ آنها به پهلوی (= فارسی میانه) کتاب چهارم دینکرد استکه به نوشتۀ آن، شاپور اول ساسانی (حک ۲۴۰-۲۷۰م)، فرمان داد نوشتههای مربوط به پزشکی، ستارهشناسی، حرکت، زمان، مکان، جوهر ، آفرینش، کون و فساد، تغییر عَرَض، منطق و صنایع را از هند، روم و دیگر سرزمینها گرد آورند و به اوستا بپیوندند. [۱]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۱۵، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
ابن ندیم [۲]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۳۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
نیز به گردآوری و ترجمۀ کتب خارجی، و بهخصوص هندی، در زمان اردشیر بابکان (حک ۲۲۴-۲۴۰م)، پسرش شاپور و خسرو انوشیروان (حک ۵۳۱-۵۷۹م) اشاره کرده است. وجود واژههای هندیالاصل در متنهای پهلوی شاهدی بر تأثیر علوم هندی بر علوم زمان ساسانیان است. برای نمونه میتوان به نام چند گیاه دارویی اشاره کرد که بر نفوذ طب هندی در دورۀ ساسانی دلالت دارد: بلادور «بلاتور (گیاهی طبی)»، «بیش»، هَلیلگ «هلیله» و... . [۳]
حسن رضایی باغبیدی، «واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری»، ج۱، ص۱۴۷، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۹ش، س ۴، شم ۳.
۲ - در زمان خسرو انوشیروانترجمۀ آثار سنسکریت به پهلوی در زمان شاهنشاهی خسرو انوشیروان به اوج شکوفایی رسید. از جمله کتابهایی که در عصر خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه شد کتاب سیرَک (نیز: جرک، سرک، شرک) در پزشکی بود [۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۱، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
[۵]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۲۰، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
که احتمالاً اثر پزشک معروف هند باستان چَرَکه بوده است. [۶]
حسن رضایی باغبیدی، «واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری»، ج۱، ص۱۴۶، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۹ش، س ۴، شم ۳.
کتاب سنسکریت شوکه سَپتَتی «هفتاد حکایت طوطی»، که اکنون ۴ تحریر فارسی از آن به نامهای جواهرالاسمار، طوطینامه (دو کتاب) و چهل طوطی بر جای مانده است، نیز احتمالاً در دورۀ ساسانی به پهلوی ترجمه شده بود. [۷]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۰۴، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
۳ - معروفترین اثر هندیاما معروفترین اثر هندی که در زمان خسرو انوشیروان به دست برزوی طبیب پسر آذرمهر به پهلوی ترجمه شد، کتاب پَنچه تَنتره «پنج باب» بود [۸]
کلیله و دمنه، ص۲۹-۳۵، ترجمۀ ابوالمعالی نصرالله منشی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۵۵ش.
که برزوی آن را بر اساس نام دو شغال که شخصیتهای اصلی داستان بودند، کلیله و دمنه نامید. بر خلاف نظر غالب، برزوی پنچه تنتره را مستقیماً از سنسکریت به پهلوی ترجمه نکرده بود. بررسی اسامی خاص موجود در ترجمههای بازمانده از روایت پهلوی (یعنی ترجمههای سریانی و عربی)، و مقایسۀ آنها با اصل سنسکریت نشان میدهد که برزوی پنچه تنتره را نه از اصل سنسکریت، بلکه از یکی از زبانهای محلی هند به پهلوی ترجمه کرده است. [۹]
فتحالله مجتبائی، «ملاحظاتی دربارۀ اعلام کلیله و دمنه»، ج۱، ص۳۴، مجلۀ زبانشناسی، ۱۳۶۳ش، س ۱، شم ۲.
این زبان شاید زبان پیشاچی بوده است. [۱۰]
فتحالله مجتبائی، «ملاحظاتی دربارۀ اعلام کلیله و دمنه»، ج۱، ص۳۶، مجلۀ زبانشناسی، ۱۳۶۳ش، س ۱، شم ۲.
ترجمۀ پهلوی کلیله و دمنه از میان رفته است، اما محتوای آن را میتوان بر اساس ترجمههای موجود آن به سریانی و عربی بازشناخت. ترجمۀ پهلوی کلیله و دمنه مفهوم حدود ۸۰٪ از متون منثور و بیش از ۷۰٪ از ابیات پنچه تنترۀ اصلی را شامل میشده است. ترجمۀ پهلوی فاقد مقدمه و ۳ حکایت از پنچه تنترۀ اصلی بود. از سوی دیگر، در این ترجمه حکایتهایی از حماسۀ بزرگ هند باستان مَهابهارَته گنجانده شده بود. [۱۱]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۹۴، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
کلیله و دمنۀ پهلوی پس از اندک زمانی در ۵۷۰م، زمانی که هنوز خسرو انوشیروان پادشاه بود، توسط کشیشی ایرانی به نام «بود» به سریانی ترجمه شد. تنها نسخۀ این ترجمه در ۱۲۸۷ق/ ۱۸۷۰م در کلیسای ماردین در ترکیه کشف شد. از آنجا که آغاز این نسخه افتادگی دارد و فاقد مقدمه است، اما در ۱۰ باب تمام متن کلیله و دمنۀ پهلوی را حفظ کرده است. [۱۲]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۹۶، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
۴ - زمان نهضت ترجمه در اسلامدر نتیجۀ نهضت ترجمه در عالم اسلام که از نیمۀ سدۀ ۲ق/ ۸م آغاز شد و تا اواخر سدۀ ۴ق/ ۱۰ م ادامه یافت، بسیاری از آثار ارزشمند هندی و ایرانی از زبانهای سنسکریت و پهلوی به عربی و از آن طریق به زبانهای دیگر، ازجمله فارسی، ترجمه شد. شمار این ترجمهها در دورۀ اموی بسیار اندک بود. ظاهراً نخستین ترجمه از پهلوی به عربی، ترجمۀ دیوان محاسبات بود که به فرمان حجاج بن یوسف (د۹۵ق/ ۷۱۴م) و به دست صالح بن عبدالرحمان به انجام رسید. [۱۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۳۸، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
[۱۴]
احمد بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۲۹۸، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۴۰۳ق.
دو کتاب رستم و اسفندیار و بهرام شوس (= بهرام چوبین) نیز از کتابهایی بودند که در دورۀ اموی توسط جبلة بن سالم به عربی ترجمه شدند. [۱۵]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۴، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
تعداد ترجمهها در دورۀ عباسی در پی تأسیس و گسترش مدرسههای علمی به شدت افزایش یافت، تا بدانجا که برخی بر این باورند که بیتالحکمۀ بغداد در دورۀ خلافت مأمون (۱۹۸-۲۱۸ق/ ۸۱۴-۸۳۳م) درواقع یک دارالترجمه بوده است.ابن ندیم [۱۶]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۴۱، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
فهرستی از مترجمانی را که در دورۀ عباسی از پهلوی به عربی یا برعکس ترجمه میکردند، چنین آورده است: ابن مقفع، بسیاری از اعضای خاندان نوبختی، موسی و یوسف پسران خالد که در خدمت داوود بن عبدالله بن حمید ابن قحطبه بودند، علی بن زیاد تمیمی که کنیۀ ابوالحسن داشت، حسن بن سهل، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، جبلة بن سالم کاتب هشام، اسحاق بن یزید، محمد بن جهم برمکی، هشام بن قاسم، موسی بن عیسی کردی، زادویة بن شاهویۀ اصفهانی، محمد بن بهرام بن مطیار اصفهانی، بهرام بن مردان شاه که موبد شهر نیسابور (= بیشاپور) در شهرستان فارس بود، و عمر بن فرخان. معروفترین ایشان عبدالله بن مقفع بود که ابن ندیم او را از جمله ۱۰ تن از بلیغترین مردم دانسته است. [۱۷]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۸۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
وی در جای دیگر سلم را هم که در بیتالحکمه کار میکرد، جزو مترجمان پهلوی به عربی یاد کرده است. [۱۸]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۴، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
به این فهرست باید نام خود ابن ندیم را هم افزود. از سوی دیگر، میدانیم که ذوالریاستین فضل بن سهل وزیر مأمون کتابی برای یحیی برمکی از فارسی (میانه) به عربی ترجمه کرده بود. [۱۹]
احمد امین، ضحی الاسلام، ج۱، ص۱۹۳، قاهره، ۱۹۳۶م.
[۲۰]
محمد جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۳۰، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸م.
۵ - انواع متون ترجمه شده در دوره عباسیانواع متون ترجمه شده در این دوره را میتوان چنین تقسیم کرد: ۵.۱ - متون پزشکیکتاب سیرَک که در عهد خسرو انوشیروان از سنسکریت به پهلوی ترجمه شده بود، توسط عبدالله بن علی به عربی ترجمه شد. [۲۱]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۱، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
این کتاب ظاهراً همان کتابی است که یعقوبی آن را کتاب شرک نامیده است. [۲۲]
احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۹۴، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
۳ کتاب پهلوی با نامهای بنیاندخت، بنیان نفس و بهرامدخت نیز دربارۀ درمان ناتوانیهای جنسی به عربی ترجمه شده بود. [۲۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۳۶، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
نیز میدانیم که ابن مقفع هم کتابهایی در زمینۀ پزشکی که پیش از او به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود. [۲۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۳۷، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
ازجملۀ کسانی که از هندی به عربی ترجمه میکردند، منکۀ هندی بود. [۲۵]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۴۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
او کتابی در زمینۀ سموم منسوب به شاناق (سنسکریت: چانَکیه) برای یحیی بن خالد برمکی به پهلوی ترجمه کرد، اما چون خط پهلوی نمیدانست، کتابت آن را به ابوحاتم بلخی سپرد. همین کتاب در عهد مأمون توسط عباس بن سعید جوهری تحت عنوان السموم به عربی ترجمه شد. [۲۶]
احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۳۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۸۸۲م.
جاحظ نیز به ترجمۀ کتاب السموم شاناق اشاره کرده است. [۲۷]
عمرو جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۶۴، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، ۱۹۶۸م.
منکۀ هندی کتاب سسرد (اثر سوشروته) را نیز که در ۱۰ باب تنظیم شده بود، به سفارش یحیی بن خالد برمکی برای استفاده در بیمارستان بغداد (به پهلوی) ترجمه کرده بود. [۲۸]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۱، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
ابن دهن، مدیر بیمارستان برامکه، نیز از هندی به عربی ترجمه میکرد. [۲۹]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۴۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
او دو کتاب پزشکی هندی را با نامهای استانکر الجامع (سنسکریت: اَشتانگَهردَیه «باطِن) علمِ (هشت شاخه (= پزشکی)») اثر واگبهَته و سندستاق (سنسکریت: سیددهَیُگه «معالجۀ موفق»؛ یا به قول ابن ندیم: «صَفوَه النُجح» = «زبدۀ رستگاریها») اثر ورنده را (مستقیماً از سنسکریت یا از پهلوی) به عربی ترجمه کرده بود. [۳۰]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۱، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
کتابهای دیگری که در زمینۀ پزشکی از هندی به عربی ترجمه شده بود، عبارت بودند از: مختصر للهند فی العقاقیر، علاجات الحبالی للهند، توقشتل که در آن صد درد و صد درمان است، روسا الهندیة فی علاجات النساء، السکر للهند، أسماء عقاقیر الهند ترجمۀ منکه برای اسحاق بن سلیمان، رأی الهندی فی اجناس الحیات و سمومها، التوهم فی الامراض و العلل اثر توقشتل هندی. [۳۱]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۱، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
اسحاق بن علی بن سلیمان نیز کتابی در زمینۀ دامپزشکی از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود. [۳۲]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۳۷، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
بهعلاوه، کتابهای مربوط به داروشناسی و مفردات پزشکی در دورۀ اسلامی پر از نامهای ایرانی داروها و مفردات گیاهی است که بیگمان بسیاری از آنها در متون فارسی میانه سابقه داشته است.۵.۲ - متون نجومیابن ندیم [۳۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
پیدایش علم نجوم را به ایرانیان زمان جمشید نسبت داده، و به سهم اردشیر و شاپور و بهویژه خسرو انوشیروان اشاره کرده است. یکی از مترجمان معروف آثار نجومی از پهلوی به عربی ابوسهل بن نوبخت بود که تا زمان هارون زنده بود و در خزانةالحکمه کار میکرد. [۳۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۸۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
در زمینۀ نجوم کتابی پهلوی با نام زیج شهریار در سدۀ ۲ق توسط ابوالحسن علی بن زیاد تمیمی به عربی ترجمه شد. [۳۵]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۴۱، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
نام این کتاب در متنِ پهلویِ نامههای منوچهر به صورت zīg ī šahryārān آمده است. [۳۶]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۶۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
نام این کتاب به صورت زیج شاه [۳۷]
ابوریحان بیرونی، القانون المسعودی، ج۳، ص۱۴۷۳، حیدرآباد، ۱۹۵۶م.
[۳۸]
حسن ابونصر قمی، المدخل الی علم احکام النجوم، ج۱، ص۲۰۸، بـه کوشش جلیـل اخوان زنجانـی، تهـران، ۱۳۷۵ش.
[۳۹]
حسن ابونصر قمی، المدخل الی علم احکام النجوم، ج۱، ص۲۳۸، بـه کوشش جلیـل اخوان زنجانـی، تهـران، ۱۳۷۵ش.
و زیج شهریاران [۴۰]
ابوریحان بیرونی، الآثارالباقیة، ج۱، ص۶، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
[۴۱]
ابوریحان بیرونی، القانون المسعودی، ج۳، ص۱۴۷۳، حیدرآباد، ۱۹۵۶م.
نیز ثبت شده است. آغاز تألیف این کتاب احتمالاً زمان شاپور اول بوده، اما تدوین نهایی آن در زمان خسرو انوشیروان بوده است. [۴۲]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۱۷، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
زیج شهریار بر قواعد و اصولی مبتنی بوده که بیشتر آنها اصل هندی داشته است. [۴۳]
کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک، ج۱، ص۱۸۶، رم، ۱۹۱۱م.
در نامههای منوچهر به زیج هندو (پهلوی: zīg ī hindūg) نیز اشاره شده است [۴۴]
کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک، ج۱، ص۱۸۶، رم، ۱۹۱۱م.
که ظاهراً از سنسکریت به پهلوی ترجمه شده بود. وجود واژههای پهلوی horā «زایچه، طالع» و košā «گاهشماری» گواه دیگری بر ترجمۀ آثار نجومی هندی از سنسکریت به پهلوی است. [۴۵]
فتحالله مجتبائی، نحو هندی و نحو عربی، ج۱، ص۵۷- ۵۸، تهران، ۱۳۸۳ش.
کتاب آنتولوگیای «گزیدهها» اثر وِتّیوس والِنس [۴۶]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۷۶، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
رومی که در نیمۀ دوم سدۀ ۲م میزیست و در زمان خسرو انوشیروان، بزرگمهر آن را به پهلوی ترجمه و تفسیر کرده و احتمالاً وِزیدَگ «گزیده» نامیده بود، با عنوان الزبرج [۴۷]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۷۶، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
به عربی ترجمه شده بود، که ظاهراً تصحیف البِزیدَج است. [۴۸]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
ابن ندیم از دو منجم بابلی به نامهای تینکلوس صاحب کتاب وجود و حدود و طینقروس صاحب کتاب موالید دربارۀ وجود و حدود نام برده است. [۴۹]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۷۷، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
این دو نام در واقع صورتهای تحریف شدۀ نام تِئوکرُس هستند که در نیمۀ دوم سدۀ ۱م میزیست. [۵۰]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۱۹، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
کتاب او در زمان خسرو انوشیروان به پهلوی و سپس از پهلوی به آرامی ترجمه شده بود. ترجمۀ آرامی این کتاب در دسترس منجمان مسلمان بوده است. [۵۱]
کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک، ج۱، ص۱۹۸-۱۹۹، رم، ۱۹۱۱م.
بعید نیست که این کتاب ترجمۀ عربی نیز داشته است.کتابی در باب احکام نجوم با نام اندرزغَر منسوب به اندرزگر پسر زادان فرخ احتمالاً از پهلوی به عربی ترجمه شده بود. [۵۲]
کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۳، رم، ۱۹۱۱م.
رازی مطالبی از دو کتاب نجومی زردشتی با نامهای کَیان و بَیان و خورَّه روزان نقل کرده است. [۵۳]
محمد بن زکریا رازی، تبصرةالعوام، ج۱، ص۱۵-۱۶، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۳ش.
او احتمالاً از ترجمههای عربی آنها استفاده کرده است. [۵۴]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۲۰، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
به روایت بیرونی [۵۵]
ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۱۳۲، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۸م.
[۵۶]
ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۵۱-۳۵۶، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۸م.
فَزاری و یعقوب بن طارق، در ۱۵۴ یا ۱۵۶ق/ ۷۷۱ یا ۷۷۳م در دربار منصور، خلیفۀ عباسی، با منجمی از ناحیۀ سِند دیدار کردند و آن منجم مطالب بسیاری دربارۀ نجوم هندی برای آنان بازگو کرد و آنان بر اساس سخنان وی آثاری به زبان عربی فراهم آوردند. اما به گفتۀ ابن آدمی، فزاری زیجی هندی به نام براهمسپهطسدهانت (سنسکریت: براهمَسپهوتَسیدّهانته) اثر برَهمَگوپته را که در ۶۲۸م تألیف کرده بود و منجمی هندی آن را با خود به بغداد آورده بود، به دستور منصور به عربی ترجمه کرد. [۵۷]
علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۷۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
[۵۸]
کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۰، رم، ۱۹۱۱م.
شاید زیج سند هند کبیر که نگارش آن به فزاری منسوب است. [۵۹]
صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۱۵۵، به کوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
همین ترجمه بوده باشد. فزاری همچنین برخی از آراء منجمان ایرانی را که به غلط به هِرمِس منسوب شده بودند، در آثار خود یاد کرده است.زیج هندی دیگری به نام کندکاتک (سنسکریت: کَهندَ کهادیَکه) اثر برَهمَگوپته در سدۀ ۲ق به عربی ترجمه شده بود و با نام ارکند شناخته میشد، اما اشتباهات آن ترجمه به اندازهای بود که بیرونی را واداشت تا بار دیگر آن را به عربی ترجمه کند. [۶۰]
ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۴۶، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۸م.
[۶۱]
ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۸۳، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۸م.
زیج دیگری منسوب به اَرجَبهَر (سنسکریت: آریَبهَته)، منجم هندی اواخر سدۀ ۵م، را که برگرفته از براهمَسپهوتَسیدّهانته بود، نیز ابوالحسن اهوازی به عربی ترجمه کرده بود. [۶۲]
کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک، ج۱، ص۱۵۰، رم، ۱۹۱۱م.
[۶۳]
کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۴، رم، ۱۹۱۱م.
۵.۳ - دیگر متون علمیدر آثار بازماندۀ پهلوی واژهها و نشانههایی وجود دارد که به ترجمۀ دیگر آثار علمی از سنسکریت به پهلوی دلالت میکند، مانند واژههای پهلوی tarak «منطق» و abyākaran «دستور زبان، صرف و نحو». مجتبائی بر این باور است که آشنایی ایرانیان با سنت دستورنویسی هندی که از دورۀ ساسانی و از طریق ترجمۀ آثار سنسکریت به پهلوی آغاز شده بود، زمینه را برای تدوین دستور زبان عربی در نخستین سدههای اسلامی توسط بزرگانی چون خلیل بن احمد و سیبویه فراهم آورد. روایت شده است که ابن مقفع خلاصهای از آثار ارسطو در منطق فراهم آورده بود. بعید است که این آثار از زبانی بجز پهلوی ترجمه شده باشد، بهخصوص از آنجا که به روایت ابن ندیم [۶۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۳۷، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
ابن مقف ع کتابهایی در زمینۀ منطق که پیش از او به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی برگردانده بود.دو روایت عربی از کتاب کشاورزی کاسّیانوس باسّوس سکلاستیکوس (عربی: قُسطوس) وجود دارد که یکی مستقیماً از یونانی و دیگری از ترجمۀ از میان رفتۀ پهلوی آن به عربی ترجمه شده است. فصل ۶۴ کتاب روایت پهلوی که دربارۀ خواص جادویی مهرهها و سنگهای قیمتی است، دست کم توسط ۴ تن، بدون ذکر مأخذ، از پهلوی به عربی ترجمه شده و موجود است. زادان فرخ بن پیری کسکری نیز کتابی در جغرافیا از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود که شامل معلوماتی دربارۀ شهرهای ایران و مردم هریک بود. [۶۵]
احمد ابن فقیه، البلدان، ج۱، ص۲۰۹، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۵م.
۵.۴ - متون اندرزیترجمۀ اندرزنامهها و آثار مشابه تألیفی در عربی المحاسن والاضداد، المحاسن والمساوی و گاه فقط المحاسن نامیده شده است. [۶۶]
محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، ج۱، ص۱۴۵، تهران، ۱۳۵۶ش.
کتاب المحاسن عمر ابن فرخان، [۶۷]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۸۱، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
در آداب معاشرت و حسن سلوک احتمالاً از اینگونه ترجمهها بوده است. [۶۸]
محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، ج۱، ص۱۴۴-۱۴۵، تهران، ۱۳۵۶ش.
مهمترین اثر از این نوع کتابی پهلوی با نام جاویدان خرد بوده است که ابوعلی مسکویه [۶۹]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۵، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
نسخهای از آن را در فارس نزد موبدان موبد دیده بود. بخشی از این کتاب بهخواهش حسن ابن سهل و به دست خضر بن علی از پهلوی به عربی ترجمه شده بود. [۷۰]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۸، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
ابوعلی مسکویه در کتاب خود الحکمةالخالدة، پندهای خردمندانۀ بزرگان ایرانی را در بخشی با نام «آداب الفرس» از منابع مختلف گرد آورده که شاید یکی از منابع وی ترجمۀ خضر بن علی بوده است. این بخش مشتمل است بر سخنان پندآموز «أوشهنج» (= هوشنگ)، [۷۱]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۶- ۱۸، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
«مواعظ أذرباذ»، [۷۲]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۲۶- ۲۸، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
«آداب بزرجمهر»، [۷۳]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۲۹-۴۱، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
«حکم کسری قُباذ»، [۷۴]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۴۱-۴۵، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
«کتاب لبزرجمهر إلی کسری»، [۷۵]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۴۵- ۴۸، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
«حکم تؤثر عن أنوشروان»، [۷۶]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۴۹-۶۱، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
«حکم لبهمن الملک» [۷۷]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۶۱-۶۷، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
و پندهایی از دیگر حکیمان ایرانی [۷۸]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۶۷- ۸۸، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
که نامشان دانسته نیست. [۷۹]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۶-۲۰۹، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
بخشهایی از «مواعظ أذرباذ» در متنی پهلوی با نام اندرز آذرباد مَهرَسپَندان هنوز موجود است. [۸۰]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۱۸۲، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
بیشتر بخشهای «آداب بزرجمهر» نیز در متن پهلوی یادگار بزرگمهر هنوز موجود است. [۸۱]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۱۸۵، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
اندرزهای بزرگمهر را فردوسی به نظم درآورده است. [۸۲]
فردوسی، شاهنامه، ج۸، ص۱۹۳-۲۰۶، به کوشش رستم علیاف و ع آذر، مسکو، ۱۹۷۰م.
بخشهایی از الحکمةالخالده را مؤلف ناشناختۀ خردنامه (سدۀ ۴ یا ۵ق/ ۱۰ یا ۱۱م) به فارسی برگردانده است. [۸۳]
خردنامه، به کوشش منصور ثروت، ج۱، ص۷۸-۸۰، تهران، ۱۳۶۷ش.
[۸۴]
احمد تفضلی، «جاویدان خرد و خردنامه»، ج۱، ص۵۰۶-۵۰۷، تحقیقات اسلامی، ۱۳۷۴ش، س ۱۰، شم ۱-۲.
در کتاب ششم دینکرد نیز اندرزهایی منسوب به آذرباد مهرسپندان وجود دارد که تحریرهایی از آنها، گاه منسوب به کسی دیگر، به عربی و فارسی موجود است. [۸۵]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۳۷-۳۹، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
[۸۶]
احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، ج۱، ص۶۷، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش.
[۸۷]
محسن تنوخی، الفرج بعد الشدة، ج۱، ص۳۸، بیـروت، ۱۳۹۸ق.
[۸۸]
ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، ج۳، ص۶۷۳، بهکوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۶۴م.
[۸۹]
ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، ج۴، ص۲۵۴، بهکوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۶۴م.
[۹۰]
محمد غزالی، نصیحةالملوک، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۵، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۹۱]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۶۷، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
۵.۴.۱ - کتابهای ترجمۀ مستقیم از زبان پهلویابن ندیم [۹۲]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۳۸، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
زیر عنوان «کتابهایی که در مواعظ و آداب و حِکَم از آن ایرانیان و رومیان و هندیان و تازیان تألیف شده و مؤلف آنها شناخته یا ناشناخته است» فهرستی از اینگونه کتابها را ذکر کرده که از مجموع ۴۴ کتاب ذکر شده، به نظر میرسد که این کتابها ترجمۀ مستقیم از زبان پهلوی بوده است:۱. زادالفروخ (= زادان فرخ) [۹۳]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
در تربیت پسرش؛۲. مهراد وحسیس (= مهرآذر گُشنَسپ) [۹۴]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
الموبدان (الفرمدار) [۹۵]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
به بزرجمهر بن البختکان (= بزرگمهر بختگان)، [۹۶]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
این کتاب احتمالاً همان کتاب نهر اردحسبس است که علی بن عبیدۀ ریحانی در زمان مأمون به عربی ترجمه کرده بود. [۹۷]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
۳. عهد خسرو (انوشیروان) به پسرش هرمز که به هنگام واگذاری سلطنت بدو وصیت میکند و پاسخ هرمز بدو؛ ۴. کتاب شاهی از شاهان پیشین به پسرش دربارۀ تربیت؛ ۵. عهد خسرو (انوشیروان) به هر که از خاندانش درک آموزش داشت؛ ۶. عهد اردشیر بابکان به پسرش شاپور؛ ۷. کتاب موبدان موبد؛ ۸. عهد خسرو انوشیروان به پسرش با نام چشمۀ بلاغت؛ ۹. آنچه خسرو (انوشیروان) به مرزبان نوشت و پاسخ مرزبان بدو؛ ۱۰. پرسشهایی که پادشاه روم به دست بقراط رومی برای انوشیروان فرستاد؛ ۱۱. فرستادن پادشاه روم فیلسوفان را به سوی پادشاه ایران و پرسش از او دربارۀ چیزهایی از حکمت؛ ۱۲. در باب تدبیر که به فرمان اردشیر از کتابهای حکیمان استخراج شده بود؛ ۱۳. کتاب سکربیری بن مردیود لهرمزبن کسری و رسالة کسری الی جواسب و جوابها؛ ۱۴. کتاب کسری (= خسرو) به بزرگان رعیتش دربارۀ شکرگزاری؛ ۱۵. سیرهنامه تألیف حداهود ابن فرخزاذ (= خدابود پسر فرخزاد). [۹۸]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۴، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
چنانکه مشاهده میشود برخی از این اندرزها بیشتر صبغۀ سیاسی داشته است. چنین اندرزهایی را در متون کهن عربی و فارسی تحت عناوینی چون آیین، آییننامه، پندنامه، توقیع، خطبه، سیره، عهد، کارنامه، کتاب التاج (تاجنامه)، مثل، نامه یا وصیت میتوان یافت. ۵.۴.۲ - متونی که متن پهلوی آنها موجود استنمونههایی از اینگونه متون که متن پهلوی آنها هنوز موجود است، عبارتاند از: اندرز خسرو قبادان و آیین نامهنویسی. علاوه بر آنچه نام برده شد، میتوان به این موارد نیز اشاره کرد که جز چند مورد به پادشاهان ساسانی منسوب است و گاه بخشهایی از آنها، به اجمال یا به تفصیل، در آثار عربی و یا فارسی نقل شده است: آیین اردشیر، آیین تیراندازی منسوب به بهرام گور یا بهرام چوبین، آیین چوگانبازی، آییننامه در آیین که ترجمهای از آن را ابن مقفع فراهم آورده بود، [۹۹]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
امثال بزرگمهر، توقیع بهرام گور، توقیع قباد، توقیع نرسی، توقیع هرمز پسر انوشیروان، توقیعات اردشیر، توقیعات انوشیروان، توقیعات خسروپرویز، خطبۀ اردشیر بابکان، خطبۀ انوشیروان، خطبۀ بهرام گور، خطبۀ خسروپرویز، خطبۀ هرمز پسر انوشیروان، رسالهای منسوب به اردشیر در آیین کشورداری، سیرۀ اردشیر که ابان لاحقی آن را به شعر عربی نیز درآورده بود. [۱۰۰]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
سیرۀ انوشیروان که ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرده بود و ابان لاحقی نیز آن را به شعر عربی درآورده بود [۱۰۱]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
، شاهینی (کتابی منسوب به انوشیروان)، عهد اردشیر که ابن ندیم [۱۰۲]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۸۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
آن را از جملۀ بهترین کتابها نزد همه دانسته، و بلاذری آن را به شعر عربی نیز درآورده بود، عهد شاپور به پسرش هرمز، عهد قباد به پسرش خسرو انوشیروان، کارنامه در سیرۀ انوشیروان، التاج، التاج در سیرۀ انوشیروان که ترجمۀ ابن مقفع بوده است. [۱۰۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
نامۀ تَنسَر که متن عربی آن از میان رفتـه، و فقط ترجمۀ فارسی آن به قلم ابن اسفندیار برجای مانـده است، نامۀ شاپور در پاسخ به نامۀ قیصر روم، نامۀ شیرویـه به پدرش خسروپرویـز و پاسخ خسـرو به او، نامۀ موبـد به هرمـز (احتمالاً هرمز پسر شاپور)، نامههای اردشیر، نامههای بهرام گور، نامههای خسرو انوشیروان و وصیت بزرگمهر به خسرو انوشیروان. [۱۰۴]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۱۴-۲۵۰، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
ابن ندیم، [۱۰۵]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۳۶، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
چنانکه خود میگوید، کتابی در آداب جنگ و قلعهگیری که برای اردشیر بابکان تألیف شده بود، ترجمه کرده بود.۵.۴.۳ - دیگر متون اندرزیعلاوه بر کتابها و رسالههایی که نام آنها برجای مانده، گاه در نوشتههای کهن عربی و فارسی جملات و عبارات پندآموزی از شاهان و پهلوانان ایرانی، همچون اردشیر، افراسیاب، بهرام گور، بهمن پسر اسفندیار، پشنگ، پکور (پاکُر)، خسرو انوشیروان، خسروپرویز، دارا، رستم، فریدون، قباد، هرمز پسر انوشیروان و یزدگرد سوم، به عربی برگردانده شده است. گاه نیز جملاتی از حکیمان ایرانی، نظیر آذرگُشَسپ (آذرگُشنَسپ)، بُرزمِهر، بزرگمهر، مَردَک، مهآذر، مَهبود و وِهشاپور، نقل شده است. [۱۰۶]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۴-۲۰۶، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
از جمله آثاری که ابن مقفع از پهلوی به نثر عربی ترجمه کرده، و ابان لاحقی به شعر عربی درآورده بود، کتاب مَردَک، [۱۰۷]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
[۱۰۸]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۳۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
منسوب به مردک از حکمای دوران ساسانی بود. شواهد نشان میدهد که این کتاب ربطی به مزدک و تعلیمات مذهبی او نداشته، بلکه از کتابهای ادبی و اخلاقی و از نوع کلیله و دمنه بوده است. [۱۰۹]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۱، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
آنچه از ترجمۀ عربی این کتاب برجای مانده، نقل قولهایی از آن در آثار آبی، [۱۱۰]
، ج۷، ص۷۷، منصور آبی، نثرالدرر، به کوشش منیره محمد مدنی و حسین نصار، قاهره، ۱۹۹۰م.
ثعالبی [۱۱۱]
عبدالملک ثعالبـی، یتیمـةالدهر، ج۴، ص۳۵۱، بـه کوشش محمد عبدالمجیـد، قاهره، ۱۹۵۶م.
و ابن ابی رندقه [۱۱۲]
محمد ابن ابی رندقه، سراج الملوک، ج۱، ص۲۱۸، اسکندریه، ۱۲۸۹ق.
[۱۱۳]
محمد ابن ابی رندقه، سراج الملوک، ج۱، ص۲۲۰، اسکندریه، ۱۲۸۹ق.
است. [۱۱۴]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۵۰۷-۵۱۰، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
ابن مقفع کتابهایی نیز تحت عنوان آداب کبیر، ادب صغیر و الیتیمة در رسائل به عربی ترجمه کرده بود. [۱۱۵]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
ابان لاحقی نیز کتابهایی را با نامهای رسائل و حکم هند به شعر عربی درآورده بود. [۱۱۶]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
برخی از منابع کهن عربی و فارسی نیز جملاتی اندرزی از شاهان و بزرگان ساسانی نقل کردهاند که بر اشیاء گوناگون، از جمله بر اَستودان، پرده، تابوت، تاج، تختهسنگ، سنگمزار، کمربند، لوح زرین، نگین انگشتری و جز آنها منقوش بوده است. به نظر میرسد که بسیاری از این جملات در واقع برگرفته از کتابهای پهلوی یا اقوال شفاهی ایرانیان بوده است. [۱۱۷]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۳، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
۵.۵ - متون تاریخی و حماسی۵.۵.۱ - مهمترین کتاب تاریخی ترجمه شدهمهمترین کتاب تاریخی ترجمه شده از پهلوی به عربی خداینامه [۱۱۸]
محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۷، تهران، ۱۳۵۶ش.
در شرح روزگار پادشاهان ایرانی بوده که به نامهای سیرالملوک، سیر ملوک الفرس، شاهنامه، کتب الملوک و نامۀ باستان نیز شناخته میشود. آغاز تدوین خداینامه را باید به زمان خسرو انوشیروان نسبت داد، اما به تدریج و حتی پس از مرگ یزدگرد سوم مطالبی بدان افزوده شد. [۱۱۹]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۷۰-۲۷۱، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
از خداینامه ترجمهها و تألیفهای متعددی به عربی از کسانی چون ابن مقفع، محمد بن جهم برمکی، زادویه پسر شاهویۀ اصفهانی، محمد بن مطیار اصفهانی، هشام بن قاسم اصفهانی، بهرام پسر مردانشاه موبد خورّهشاپور، بهرام پسر مهران اصفهانی و احتمالاً بهرام هروی مجوسی و ابوالفرج ابراهیم بن احمدبن خلف زنجانی موجود بوده است. [۱۲۰]
محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، ج۱، ص۱۵۴، تهران، ۱۳۵۶ش.
یکی دیگر از مترجمان خداینامه از پهلوی به عربی به احتمال بسیار موسی بن عیسی کسروی بود که، علاوه بر ترجمه، مطالبی از دیگر متون پهلوی و آثاری که داستانهای هندی، بهویژه با درونمایههای بودایی، داشتهاند به مطالب کتاب افزوده بود. [۱۲۱]
روزن بارون و، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ج۱، ص۳۸، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۲ش، شم ۱۵.
[۱۲۲]
روزن بارون و، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ج۱، ص۴۳، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۲ش، شم ۱۵.
بسیاری از مطالب موجود در تاریخهای دورۀ اسلامی برگرفته از این ترجمهها بوده است. نویسندگان و شاعران فارسیگوی نیز از این ترجمهها بهرۀ بسیار بردهاند. دلایلی وجود دارد که نشان میدهد داستان بلاش پسر فیروز و دختر شاه هند که جاحظ [۱۲۳]
عمرو جاحظ، المحاسن والاضداد، ج۱، ص۲۸۶-۲۹۲، به کوشش علی فاعور و دیگران، بیروت، ۱۴۱۱ق.
[۱۲۴]
عمرو جاحظ، «بخشی از المحاسن و الاضداد»، ج۱، ص۱۸-۲۴، ترجمۀ علیبهرامیان، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه (نک : هم، روزن).
آن را به روایت کسروی آورده، مستخرج از خداینامه بوده و این کسروی، موسی بن عیسی کسروی بوده است. [۱۲۵]
روزن بارون و، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ج۱، ص۳۰، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۲ش، شم ۱۵.
[۱۲۶]
روزن بارون و، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ج۱، ص۳۲، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۲ش، شم ۱۵.
[۱۲۷]
روزن بارون و، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ج۱، ص۴۰، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۲ش، شم ۱۵.
این داستان درونمایهای هندی، بهویژه بودایی، دارد که بر طبق فضای ایرانی تغییراتی در آن داده شده است. [۱۲۸]
روزن بارون و، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ج۱، ص۲۶، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۲ش، شم ۱۵.
روزن [۱۲۹]
روزن بارون و، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ج۱، ص۴۰، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۲ش، شم ۱۵.
بر این باور است که هرجا جاحظ در کتاب المحاسن و الاضداد اطلاعاتی دربارۀ تاریخ ایران میدهد، این اطلاعات از خداینامۀ کسروی اخذ شده است.به روایت مسعودی، [۱۳۰]
علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۱۰۶، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
در ۱۱۳ق/ ۷۳۱م کتابی از پهلوی به عربی برای هشام بن عبدالملک ترجمه شد که تصویر ۲۷ تن از شاهان ساسانی (۲۵ مرد و ۲ زن) و وقایع دوران حکومت هریک را شامل میشد. او خود این کتاب را در ۳۰۳ق/ ۹۱۵م در شهر استخر فارس دیده، و بر آن اساس، رنگ لباس، تاج و سلاح اردشیر و یزدگرد سوم را توصیف کرده است. حمزۀ اصفهانی نیز لباسهای شاهان ساسانی را براساس کتابی به نام کتاب صور ملوک بنی ساسان وصف کرده است. [۱۳۱]
حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۴۴-۵۵، بیروت، ۱۹۶۱م.
ظاهراً این همان کتابی است که مسعودی از آن یاد کرده است.مسعودی [۱۳۲]
علی مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۴، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵م.
مطالبی نیز از کتابی به نام بنکش ترجمۀ ابن مقفع دربارۀ دژی استوار میان آلان و کوه قفقاز نقل کرده که منسوب به زمان پادشاهی اسفندیار پسر گشتاسپ پسر لهراسپ بوده است. همو از کتاب دیگری با نام سکیسران ترجمۀ ابن مقفع نام برده که شامل مطالبی حماسی دربارۀ افرادی چون افراسیاب، سیاوش و رستم بوده است. [۱۳۳]
علی مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۶۷، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵م.
کتابی دربارۀ اسکندر و فتوحاتش به یونانی فراهم آمده بود که در اواخر عصر ساسانی از یونانی به پهلوی ترجمه شد و در تدوین خداینامه مورد استفاده قرار گرفت. [۱۳۴]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۰۴-۳۰۵، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
تحریرهایی منثور و منظوم از این داستان که با نام اسکندرنامه شناخته میشود، به عربی و فارسی نیز موجود است. [۱۳۵]
ایـرج افشـار، مقدمه بـر اسکندرنامه، ج۱، ص۹-۳۰، تهران، ۱۳۴۳ش.
[۱۳۶]
مجدالدین کیوانی، «اسکندرنامهها»، ج۱، ص۴۰۷-۴۱۰، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، تهران، ۱۳۸۴ش.
متنی نیز به پهلوی دربارۀ شیرین، همسر خسرو پرویز ، و کنیزش، مشکدانه، موجود بوده است که ابن ندیم از آن با نام مسک زنانه و شاه زنان یاد کرده است. [۱۳۷]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۴، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
خلاصۀ این داستان در المحاسن جاحظ [۱۳۸]
عمرو جاحظ، المحاسن والاضداد، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش علی فاعور و دیگران، بیروت، ۱۴۱۱ق.
آمده است. نهایةالارب [۱۳۹]
عمرو جاحظ، المحاسن والاضداد، ج۱، ص۲۸۰-۲۹۴، به کوشش علی فاعور و دیگران، بیروت، ۱۴۱۱ق.
نیز داستان بلاش پسر فیروز و دختر شاه هند را آورده است.۵.۵.۲ - متون تاریخی و حماسی دیگرچند متن تاریخی و حماسی دیگر که تماماً یا بخشی از آنها از پهلوی به عربی ترجمه شده بودند، اما اصل و ترجمۀ آنها از میان رفته است، عبارتاند از: سرودهنامۀ پهلوی، [۱۴۰]
شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، ج۱، ص۳۲۹، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، ۱۳۶۳ش.
سیرۀ اسفندیار، [۱۴۱]
عمرو جاحظ، رسائل، ج۲، ص۴۰۸، به کوشش محمد هارون، بیروت، ۱۹۶۵م.
رستم و اسفندیار ترجمۀ جبلة بن سالم، بهرام شوس (= بهرام چوبین) ترجمۀ جبلة ابن سالم، [۱۴۲]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۴، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
کیلهراسپ شاه ترجمۀ علی بن عبیدۀ ریحانی، [۱۴۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
نامۀ پیرانویسه [۱۴۴]
اسـدی طوسـی، لغـت فرس، ج۱، ص۴۶، بـه کوشش محمـد دبیر سیاقـی، تهران، ۱۳۳۶ش.
و داستان شروین دَشتَبی. [۱۴۵]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۶، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
بهعلاوه، مسعودی از کتابی دربارۀ شاهان و وزیران هند به نام فرزه و سیماس یاد کرده که اصل هندی داشته است و به عربی ترجمه شده بود. [۱۴۶]
عمرو جاحظ، رسائل، ج۲، ص۴۰۶، به کوشش محمد هارون، بیروت، ۱۹۶۵م.
حمزۀ اصفهانی کتاب سیماس را متعلق به اشکانیان دانسته است. [۱۴۷]
حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ج۱، ص۴۰، بیروت، ۱۹۶۱م.
به نوشتۀ سخاوی [۱۴۸]
محمد سخاوی، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، ج۱، ص۲۴۶، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
در زمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) ترجمهای عربی از یک اثر فارسی (میانه ) سنت سیرهنویسی را به میان عرب برد. اگر این روایت درست باشد، آن اثر باید مشتمل بر سیرۀ یکی از شاهان ساسانی بوده باشد.۵.۶ - افسانهها۵.۶.۱ - کلیله و دمنۀکلیله و دمنۀ پهلوی در ۱۴۰ق/ ۷۵۷م به دست روزبه پسر داذویه مشهور به عبدالله بن مقفع به عربی ترجمه شد. [۱۴۹]
ابن ندیم، الفهرست، ص۱۷۲ٰ، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
این ترجمه به لحاظ نثر و سبک در عربی سابقه نداشت؛ از اینرو، با استقبالی بسیار گرم روبهرو شد و نسخهها و ترجمههای متعددی از آن پدید آمد. [۱۵۰]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۹۷، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
ابن ندیم [۱۵۱]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۸۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
کلیله و دمنۀ ابن مقفع را از جملۀ بهترین کتابها نزد همه دانسته است. کلیله و دمنۀ عربی فاقد مقدمۀ پنچه تنترۀ سنسکریت است، اما در عوض دارای ۴ باب آغازین است که ترتیب و عنوان آنها در نسخهها متفاوت است: ۱. مقدمةالکتاب، ۲. بعثة برزویه الی دیار الهند، ۳. برزویة الطبیب، ۴. عرض الکتاب. پس از این بابهای آغازین، نسخههای عربی کلیله و دمنه غالباً ۱۶ باب اصلی دارند. یکی از این بابها (الفحص عن امر دمنه) احتمالاً افزودۀ ابن مقفع است. ۳ باب از این ۱۶ باب (السِّنَّور و الجُرَذ، المَلِک و الطَّیر فنزه، الاسد و الشعهر الصوّام) نیز برگرفته از مهابهارته است. [۱۵۲]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۹۷-۹۸، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
پس از ابن مقفع، کسان دیگری نیز کلیله و دمنه را به نظم یا نثر عربی ترجمه کردند، اما ترجمههای آنان از حیث فصاحت به پایۀ ترجمۀ ابن مقفع نمیرسید. برخی از این اشخاص عبارت بودند از: عبدالله بن هلال اهوازی، ابان بن عبدالحمید لاحقی، [۱۵۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
[۱۵۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۳۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
سهل بن نوبخت فارسی، علی بن داوود، بِشر ابن معتمد، نظامالدین محمد ابن هَبّاریّه، ابوالمکارم اسعد بن خطیر مماتی، جلالالدین احمد نقاش، عبدالمؤمن بن حسن صغانی، شیخ محمدبن عبدالرحیم تره. [۱۵۵]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۹۸-۹۹، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
کلیله و دمنۀ عربی ابن مقفع در زمان حکومت نصر بن احمد سامانی (۳۰۱-۳۳۱ق/ ۹۱۴-۹۴۳م) به دستور وزیر دانشمندش ابوالفضل بلعمی به فارسی ترجمه شد. [۱۵۶]
فردوسی، شاهنامه، ج۸، ص۲۵۴، به کوشش رستم علیاف و ع آذر، مسکو، ۱۹۷۰م.
به نوشتۀ مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری، نصر بن احمد سامانی، رودکی را نیز به نظم کلیله و دمنه تشویق کرد. [۱۵۷]
محمدتقی بهار، سبکشناسی، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۴، تهران، ۱۳۸۱ش.
[۱۵۸]
فردوسی، شاهنامه، ج۸، ص۲۵۵، به کوشش رستم علیاف و ع آذر، مسکو، ۱۹۷۰م.
از کلیله و دمنۀ منظوم رودکی تنها چند بیت در فرهنگهای فارسی برجای مانده است.ابوالمعالی حمیدالدین نصرالله غزنوی، منشی دستگاه سلطنت غزنویان هند، کلیله و دمنه را در لاهور برای بهرامشاه (حک ۵۱۲-۵۴۷ق/ ۱۱۱۸-۱۱۵۲م) به فارسی ترجمه و تألیف کرد. این ترجمه که به کلیله و دمنۀ بهرامشاهی معروف است، در ۵۳۸ یا ۵۳۹ق پایان پذیرفت. [۱۵۹]
محمدتقی بهار، سبکشناسی، ج۲، ص۲۵۶، تهران، ۱۳۸۱ش.
کلیله و دمنۀ بهرامشاهی در اوج فصاحت و بلاغت و مزین به آیات قرآنی، احادیث نبوی و اشعار دلکش است. این اثر را دومین کتاب نثر فصیح فارسی، پس از گلستان سعدی، دانستهاند. [۱۶۰]
محمدجعفر محجوب، دربارۀ کلیله و دمنه، ج۱، ص۱۴۸، تهران، ۱۳۴۹ش.
کلیله و دمنۀ بهرامشاهی دارای ۴ باب آغازین است:۱. دیباچۀ مترجم، ۲. مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع، ۳. تمهید بزرجمهر بختکان، ۴. باب برزویةالطبیب؛ و پس از این بابهای آغازین، ۱۴ باب اصلی دارد. محمد بن عبدالله بخاری به فرمان سیفالدین غازی، از اتابکان موصل، در فاصلۀ سالهای ۵۴۱ تا ۵۴۴ق کلیله و دمنۀ ابن مقفع را به فارسی ترجمه کرد. این ترجمه تحت عنوان داستانهای بیدپای شناخته میشود و برخلاف کلیله و دمنۀ بهرامشاهی، مترجم آن قصد عبارتپردازی و استناد به آیات قرآنی و احادیث و اخبار و ابیات عربی و فارسی، [۱۶۱]
پرویز خانلری، «سخنی دربارۀ اصل کتاب»، ج۱، ص۲۱، داستانهای بیدپای (هم).
و به عبارتی قصد توضیح، تزیین و بازنویسی متن را نداشته است. بابهای آغازین داستانهای بیدپای عبارتاند از: ۱. مقالۀ توحیدیۀ مترجم، ۲. داستان برزوی پزشک، ۳. آغاز کتاب کلیله و دمنه، ۴. برزوی پزشک در آغاز سخن بیفزوده است. داستانهای بیدپای دارای ۱۱ باب اصلی است.بهاءالدین احمد بن محمود طوسی متخلص به قانعی (د۶۷۲ق/ ۱۲۷۳م) در حدود سال ۶۵۸ق کلیله و دمنۀ بهرامشاهی را برای عزالدین کیکاووس از سلاجقۀ آسیای صغیر به نظم درآورد. [۱۶۲]
کلیله و دمنۀ منظوم، ناظم: احمد قانعی طوسی، به کوشش ماگالی تودوا، تهران، ۱۳۵۸ش.
مولانا حسین واعظ کاشفی (د ۹۱۰ق/ ۱۵۰۴م) نیز کلیله و دمنۀ بهرامشاهی را بازنویسی کرد و آن را به نام امیر شیخ احمد سهیلی، از امرای دربار سلطان حسین بایقرا، انوار سهیلی نام نهاد. در انوار سهیلی مقدمههای کلیله و دمنه و ابیات عربی آن حذف شده است. در عوض، واعظ کاشفی مقدمهای به قلم خویش بدان افزوده است. بهعلاوه، او با استفاده از منابع دیگر، ازجمله گلستان سعدی، مرزباننامه و مثنوی معنوی، شمار حکایات را از ۴۶ به ۱۰۶ رسانده است. [۱۶۳]
حسین کاشفی، انوار سهیلی، سراسر کتاب، تهران، ۱۳۴۱ش.
انوار سهیلی را ابوالفضل بن مبارک، معروف به ابوالفضل علامی، وزیر ابوالفتح جلالالدین اکبر پادشاه گورکانی هند (حک ۹۶۳-۱۰۱۴ق)، در حدود سال ۹۹۶ق به نثری سادهتر نوشت و در این بازنویسی مفتتح کتاب و باب برزویۀ طبیب را از کلیله و دمنۀ بهرامشاهی بدان افزود و آن را عیار دانش نامید. عیار دانش بعدها توسط مؤلفی ناشناس خلاصه و بازنویسی شد و نگار دانش نام گرفت. [۱۶۴]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۱۰۳، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
جلالالدین اکبر یکی از ادبای دربار خویش را نیز به نام مصطفی خالقداد هاشمی مأمور کرد تا نسخهای از پنچه تنترهرا که در کتابخانۀ سلطنتی نگهداری میشد، مستقیماً از سنسکریت به فارسی ترجمه کند. این ترجمه پَنچاکیانه نامیده شد. در همین زمان، فردی به نام تاجالدین ترجمهای بسیار آزاد از هیتُپَدِشۀ سنسکریت به فارسی نوشت و آن را مفرح القلوب نامید. [۱۶۵]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۹۰، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
هیتپدشه اثر نارایَنه کتابی دارای ۴۳ حکایت است که ۲۵ حکایت را از پنچه تنتره و بقیه را از کتابی ناشناخته اقتباس کرده است. [۱۶۶]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۸۹-۹۰، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
[۱۶۷]
حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۳، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱.
به روایت ابن ندیم: «نخستین کسانی که به تصنیف افسانهها پرداختند و آنها را در کتابهایی مدون ساختند و در گنجینهها نگاهداری کردند و برخی از آنها را از زبان جانوران حکایت کردند، ایرانیان باستان بودند. سپس شاهان اشکانی که طبقۀ سوم از پادشاهان ایران بودند، در این کار مبالغت کردند و در روزگار پادشاهان ساسانی بر آن افزوده شد و تازیان آنها را به زبان عربی ترجمه کردند و فصحا و بلغا آنها را گرفتند، سپس به تهذیب و آراستن آنها پرداختند و در معنای آنها داستانهایی مشابه ساختند». [۱۶۸]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
او سپس شماری از این کتابها را نام میبرد که از آن میان کتابی با نام هزار افسان هستۀ مرکزی کتابی قرار گرفت که در عربی الف خرافة [۱۶۹]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
[۱۷۰]
علی مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۶۷، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵م.
و الف لیلة و لیلة [۱۷۱]
علی مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۶۷، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵م.
و در فارسی هزار و یک شب خوانده میشود.به روایت ابن ندیم ابوعبدالله محمد بن عبدوس جهشیاری تصمیم گرفت تا در کتابی هزار افسانه از افسانههای عربی، ایرانی، رومی و غیره را جمعآوری کند، اما تنها ۴۸۰ افسانه را گرد آورده بود که درگذشت. [۱۷۲]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
همو در جای دیگر [۱۷۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۳۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
از چند کتاب دیگر ایرانیان و غیرایرانیان که ابان لاحقی آنها را به شعر عربی برگردانیده بود، چنین نام میبرد: زهر و برداسف (بلوهر و بردانیه)، [۱۷۴]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۷۲، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
سندباد (= سندبادنامه) و کتاب ناشناختهای با نام صیام و اعتکاف.۵.۶.۲ - بلوهر و بوذاسفبلوهر و بوذاسف یکی از افسانههای هندی است که در دورۀ ساسانی به پهلوی ترجمه شد و پس از اسلام به عربی درآمد و ابان لاحقی نیز آن را به نظم کشید. موضوع این کتاب زندگی بودا ست. کتابهایی که ابن ندیم [۱۷۵]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۴، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
با عناوین کتاب البد، بوناسف و بلوهر و بوناسف مفرد آورده، نیز احتمالاً روایتهای دیگری از زندگی بودا بوده است. بوذاسف صورت ایرانی شدۀ واژۀ سنسکریت بُدهیسَتوه است که لقب بودا پیش از بودا شدن (= به آگاهی رسیدن) او بوده و بلوهر زاهدی است که راه رسیدن به حقیقت را بدو مینمایاند. از ترجمۀ عربی بلوهر و بوذاسف دو تحریر موجود است: یکی به قلم یکی از پیروان اسماعیلیه و دیگری تحریری که ابن بابویه [۱۷۶]
محمد ابن بابویه، کمالالدین و تمام النعمة، ج۱، ص۵۷۷- ۶۳۸، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۰ق.
آورده است. کهنترین ترجمۀ موجود فارسی از بلوهر و بوذاسف، دو قطعۀ منظوم به خط مانوی است که در واحۀ تورفان در ترکستان چین یافت شده است و اکنون در مجموعۀ بزرگ دستنوشتههای مانوی آکادمی برلین نگهداری میشود. این دو قطعه شامل ۲۷ بیت ناقص در بحر رَمَل مُسَدَّس است. احتمالاً این منظومه را نخست شاعری مسلمان در سمرقند یا بخارا سروده و به خط عربی به نگارش درآورده است. شاید شاعر این منظومه رودکی بوده باشد، زیرا دو منظومۀ دیگر او (کلیله و دمنه و سندبادنامه) نیز در همین بحر سروده شده است. در این دو قطعه نام بلوهر و بوذاسف به صورت بیلوهر و بودیسف آمده است.۵.۶.۳ - سندبادنامهدربارۀ منشأ سندبادنامه اختلاف نظر بوده، اما مسعودی [۱۷۷]
علی مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۹۰، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵م.
منشأ آن را هند دانسته است. ابن ندیم [۱۷۸]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۳، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
نیز هند را ترجیح داده است. این کتاب احتمالاً در زمان شاهنشاهی خسرو انوشیروان به پهلوی درآمده بود. [۱۷۹]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ص۲۹۹، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
ابن ندیم [۱۸۰]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۲۴، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
دو روایت از آن را نام برده است: سندباد کبیر و سندباد صغیر. مترجم این کتاب از پهلوی به عربی احتمالاً موسی بن عیسی کسروی بوده است که در سدۀ ۳ق میزیست. [۱۸۱]
مجتبی مینوی، پانزده گفتار، ص۱۷۰، تهران، ۱۳۴۶ش.
سندبادنامه به دستور امیر نوح بن نصر سامانی (۳۳۱-۳۴۳ق/ ۹۴۳-۹۵۴م) یا امیر نوح بن منصور سامانی (۳۶۶-۳۸۷ق/ ۹۷۷-۹۹۷م) به دست خواجه عمید ابوالفوارس قنارزی به فارسی ترجمه شد. بعد از قنارزی دو تهذیب از سندبادنامه به فارسی صورت گرفت: یکی از شمسالدین دقایقی مروزی (اواخر سدۀ ۶ق/ ۱۲م) و دیگری از ظهیرالدین سمرقندی (سدۀ ۶ و اوایل سدۀ ۷ق/ ۱۲ و ۱۳م). سندبادنامهای که امروز در دست است، همین تهذیب ظهیرالدین سمرقندی است. [۱۸۲]
احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ج۱، ص۳۰۰، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
۶ - دورۀ پادشاهی اکبرشاهیکی دیگر از دورههای شکوفایی ترجمه از سنسکریت به فارسی دورۀ پادشاهی اکبرشاه گورکانی بود. البته پیش از او نیز شاه فیروز تغلق دستور داده بود کتابهایی را از سنسکریت به فارسی ترجمه کنند. یکی از این کتابها با نام دلایل فیروزشاهی ترجمۀ عزالدین خالدخانی در فلسفه، نجوم و طالعبینی بود. منظومۀ مهابهارته نیز در زمان زینالعابدین پادشاه کشمیر از سنسکریت به فارسی ترجمه شد، اما این ترجمه بر جای نمانده است. [۱۸۳]
حسن رضایی باغبیدی، «معرفی زبان و ادبیات سنسکریت»، ج۱، ص۱۵۱، مهر و داد و بهار، به کوشش امیرکاووس بالازاده، تهران، ۱۳۷۷ش.
شمار کتابهای ترجمه شده را در دورۀ اکبرشاه ۱۱ کتاب نوشتهاند که مهمترین آنها عبارت بودند از: ۱. مهابهارت (= مهابهارته) یا رزمنامه، ترجمۀ میرغیاثالدین علی قزوینی مشهور به نقیبخان، مولانا عبدالقادر بدائونی، شیخ سلطان تهانیسَری، ملا شِری و شیخ فیضی؛ ۲. راماین (= رامایَنه)، ترجمۀ نقیب خان، بدائونی و تهانیسری؛ ۳. آتهربن (= اَتهَروَوِده)، ترجمۀ حاجی ابراهیم سرهندی؛ ۴. بخشی از منظومۀ مهابهارته به نام نل (= نله) و دمن (= دَمَیَنتی)، ترجمۀ ابوالفیض فیضی دکنی. [۱۸۴]
محسن ذاکرالحسینی، «مثنوی نل و دمن»، ج۱، ص۱۲۲-۱۲۵، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم ۱.
مهمترین متن ترجمه شده به فارسی پس از دورۀ اکبرشاه، اوپَنیشَدها (= اوپانیشادها) بود. محمد داراشکوه (د ۱۰۶۹ق/ ۱۶۵۹م) پسر شاهجهان (حک ۱۰۳۷- ۱۰۶۸ق/ ۱۶۲۸-۱۶۵۸م) به یاری برخی از دانشمندان تعداد ۵۰ اوپنیشد را به فارسی ترجمه کرد و آن را سرّ اکبر نامید. [۱۸۵]
علیاشرف امامی و محمدجواد شمس، «اوپنیشاد»، ج۱، ص۶۷۶، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی در شبهقاره، تهران، ۱۳۸۴ش.
[۱۸۶]
علیاشرف امامی و محمدجواد شمس، «اوپنیشاد»، ج۱، ص۶۷۹-۶۸۰، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی در شبهقاره، تهران، ۱۳۸۴ش.
از طریق همین ترجمه بود که اروپاییان با فلسفۀ هند آشنا شدند و دانش هندشناسی زاده شد.۷ - فهرست منابع(۱) منصور آبی، نثرالدرر، به کوشش منیره محمد مدنی و حسین نصار، قاهره، ۱۹۹۰م. (۲) احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۸۸۲م. (۳) محمد ابن ابی رندقه، سراج الملوک، اسکندریه، ۱۲۸۹ق. (۴) محمد ابن بابویه، کمالالدین و تمام النعمة، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۰ق. (۵) احمد ابن فقیه، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۵م. (۶) ابن ندیم، الفهرست، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م. (۷) ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، بهکوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۶۴م. (۸) احمد ابوعلی مسکویه، الحکمة الخالدة، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، ۱۳۵۸ش. (۹) حسن ابونصر قمی، المدخل الی علم احکام النجوم، بـه کوشش جلیـل اخوان زنجانـی، تهـران، ۱۳۷۵ش. (۱۰) اسـدی طوسـی، لغـت فرس، بـه کوشش محمـد دبیر سیاقـی، تهران، ۱۳۳۶ش. (۱۱) ایـرج افشـار، مقدمه بـر اسکندرنامه، تهران، ۱۳۴۳ش. (۱۲) علیاشرف امامی و محمدجواد شمس، «اوپنیشاد»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی در شبهقاره، تهران، ۱۳۸۴ش. (۱۳) احمد امین، ضحی الاسلام، قاهره، ۱۹۳۶م. (۱۴) احمد بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۴۰۳ق. (۱۵) محمدتقی بهار، سبکشناسی، تهران، ۱۳۸۱ش. (۱۶) ابوریحان بیرونی، الآثارالباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م. (۱۷) ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۸م. (۱۸) ابوریحان بیرونی، القانون المسعودی، حیدرآباد، ۱۹۵۶م. (۱۹) پنچاکیانه (ترجمۀ پنچه تنتره) از مصطفی خالقداد هاشمی، به کوشش جلالی نائینی و دیگران، تهران، ۱۳۶۳ش. (۲۰) احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش. (۲۱) احمد تفضلی، «جاویدان خرد و خردنامه»، تحقیقات اسلامی، ۱۳۷۴ش، س ۱۰، شم ۱-۲. (۲۲) محسن تنوخی، الفرج بعد الشدة، بیـروت، ۱۳۹۸ق. (۲۳) عبدالملک ثعالبـی، یتیمـةالدهر، بـه کوشش محمد عبدالمجیـد، قاهره، ۱۹۵۶م. (۲۴) عمرو جاحظ، «بخشی از المحاسن و الاضداد»، ترجمۀ علیبهرامیان، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه (نک : هم، روزن). (۲۵) عمرو جاحظ، البیان و التبیین، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، ۱۹۶۸م. (۲۶) عمرو جاحظ، رسائل، به کوشش محمد هارون، بیروت، ۱۹۶۵م. (۲۷) عمرو جاحظ، المحاسن والاضداد، به کوشش علی فاعور و دیگران، بیروت، ۱۴۱۱ق. (۲۸) محمد جهشیاری، الوزراء و الکتاب، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸م. (۲۹) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش. (۳۰) حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، ۱۹۶۱م. (۳۱) پرویز خانلری، «سخنی دربارۀ اصل کتاب»، داستانهای بیدپای (هم). (۳۲) خردنامه، به کوشش منصور ثروت، تهران، ۱۳۶۷ش. (۳۳) داستانهای بیدپای (کلیله و دمنه)، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، ۱۳۶۹ش. (۳۴) محسن ذاکرالحسینی، «مثنوی نل و دمن»، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۴ش، س ۷، شم ۱. (۳۵) محمد بن زکریا رازی، تبصرةالعوام، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۳ش. (۳۶) حسن رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی»، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۵ش، س ۲، ش ۱. (۳۷) حسن رضایی باغبیدی، «معرفی زبان و ادبیات سنسکریت»، مهر و داد و بهار، به کوشش امیرکاووس بالازاده، تهران، ۱۳۷۷ش. (۳۸) حسن رضایی باغبیدی، «واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری»، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۹ش، س ۴، شم ۳. (۳۹) روزن بارون و، دربارۀ ترجمههای عربی خداینامه، ترجمۀ محسن شجاعی، ضمیمۀ نامۀ فرهنگستان، ۱۳۸۲ش، شم ۱۵. (۴۰) محمد سخاوی، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م. (۴۱) شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، ۱۳۶۳ش. (۴۲) صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش. (۴۳) احسان عباس، عهد اردشیر، بیروت، ۱۹۶۷م. (۴۴) عباسعلی عظیمی، شرح حال و آثار ابن مقفع، تهران، ۱۳۵۵ش. (۴۵) محمد غزالی، نصیحةالملوک، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ۱۳۵۱ش. (۴۶) فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علیاف و ع آذر، مسکو، ۱۹۷۰م. (۴۷) علی قفطی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م. (۴۸) حسین کاشفی، انوار سهیلی، تهران، ۱۳۴۱ش. (۴۹) کلیله و دمنه، ترجمۀ ابوالمعالی نصرالله منشی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۵۵ش. (۵۰) کلیله و دمنۀ منظوم، ناظم: احمد قانعی طوسی، به کوشش ماگالی تودوا، تهران، ۱۳۵۸ش. (۵۱) مجدالدین کیوانی، «اسکندرنامهها»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، تهران، ۱۳۸۴ش. (۵۲) فتحالله مجتبائی، «ملاحظاتی دربارۀ اعلام کلیله و دمنه»، مجلۀ زبانشناسی، ۱۳۶۳ش، س ۱، شم ۲. (۵۳) فتحالله مجتبائی، نحو هندی و نحو عربی، تهران، ۱۳۸۳ش. (۵۴) محمدجعفر محجوب، دربارۀ کلیله و دمنه، تهران، ۱۳۴۹ش. (۵۵) محمد محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، تهران، ۱۳۵۶ش. (۵۶) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م. (۵۷) علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵م. (۵۸) مجتبی مینوی، پانزده گفتار، تهران، ۱۳۴۶ش. (۵۹) کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک، رم، ۱۹۱۱م. (۶۰) نهایةالأرب، منسوب به اصمعی، به کوشش محمدتقـی دانشپـژوه، تهران، ۱۳۷۴ش. (۶۱) هنینـگ، و ب، «قـدیمترین نسخۀ شعـرفارسی»، ترجمۀ احسان یارشاطر، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، ۱۳۳۷ش، س ۵، شم ۴. (۶۲) احمد یعقوبی، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م. ۸ - پانویس
۹ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ترجمه از سنسکریت و پهلوی به عربی»، ج۱۵، ص۵۸۶۹. ردههای این صفحه : کتاب شناسی | نهضت ترجمه
|