مشایخمشایخ حدیث ، محل انتشار و اخذ روایات بودند. راویان به طریق گوناگون حدیث را از مشایخ دریافت میکردند. ۱ - معنای مشایخ۱.۱ - لغویمعنای لغوی: مشایخ جمع شیخ و در لغت به مردی که سن او زیاد باشد یا از پنجاه گذشته تا هشتاد سالگی و به صورت کلی آنکه در چهره او آثار پیری هویدا شود، اطلاق میگردد. [۱]
ابن منظور، لسان العرب، ج۷، ص۲۵۴، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۸ ق.
۱.۲ - اصطلاحیمعنای اصطلاحی: شیخ در دانش درایة الحدیث بر معنای واحدی دلالت میکنند و به معنی استاد روایت و کسی است که از وی حدیث را فرا میگیرند گفته میشود. ولی معمولا بر کسانی اطلاق میشود که در این علم مرجعیت علمی حدیث به دلیل کثرت محفوظات روایی و رقت در ضبط و نقل حدیث باشند. [۲]
مدیر شانه چی، کاظم، دانش درایة الحدیث، ص۵۲، انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
۲ - تحمل حدیث راویان از مشایخمشایخ حدیث، محل انتشار و اخذ روایات بودند. راویان به طریق گوناگون حدیث را از مشایخ دریافت میکردند. تحمل حدیث راویان از مشایخ گاه به صورت مشافهه ، گاه به صورت املاء شیخ بر شاگرد و در مواقعی نیز از طریق اجازهای بوده که شیخ به شاگرد خود برای نقل روایات صادر میکرده است. وصیت (شیخ برای شخصی وصیت میکند که وی از کتاب معینی از جانب شیخ روایت کند.) ، کتابت (استاد روایات در خواستی شاگردش را برای او بنویسد یا دستور بدهد تا برای او بنویسند.) ، اعلام (شیخ به شاگردش بگوید که این حدیث، از روایتها یا از شنیدههای من از فلانی است؛ بدون اینکه تصریح به اجازه روایت آن داده باشد.) ، و مناوله (شیخ به شاگردش کتاب، یا حدیث نوشته شدهای را بدهد، تا شاگرد آن را از جانب او روایت کند، که نوعا با اجازه توام است.) نیز انواعی دیگر از طریق تحمل حدیث راویان از مشایخ میباشند. [۳]
صبحی صالح، علوم حدیث و اصطلاحات آن، ص۶۹ـ ۸۱، ترجمه و تحقیق: عادل نادر علی، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، ۱۳۸۳.
۳ - تعبیر مشایخ از حیث رجالیتعبیر مشایخ از حیث رجالی در مورد اساتید حدیث به خودی خود هیچ دلالتی بر مدح یا قبح شخصی ندارد یعنی شیخ حدیث با غیر، هیچ فرقی ندارد. اما راجع به شیخ اجازه (استادی که از نظر علمی مشهور هست و برای راویان اجازه روایت کتب و احادیث را صادر میکند) جمعی از صاحب نظران بر آنند که اشاره به مدح است، بلکه برخی دیگر نیز میگویند اشاره به وثاقت شیخ حدیث میباشد. ۴ - دیدگاهها درباره دلالت مشایخ بر مدح و ذم۴.۱ - دیدگاه شیخ بهاییشیخ بهایی و ابو علی حائری در مقدمه منتهی المقال این قاعده را از الفاظ دال بر مدح و تعدیل روای و آن را موجب نقل روایت وی دانستهاند. [۴]
حائری، محمد بن اسماعیل، منتهی المقال، ج۱، ص۸۵، قم، آل البیت، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
علامه بحر العلوم نیز شیوخیت اجازه را از راههای توفیق راوی میداند وی درباره سهل بن زیاد میگوید: بدان که نقل روایت از سهیل بن زیاد(گر چه گفتیم او ثقه نیست) صحیح است زیرا او از مشایخ اجازه است به جهت این که در طبقه آنها واقع شده پس به صحت روایت ضرر نمیرساند، شهید ثانی نیز، محمد بن اسماعیل نیشابوری را از مشایخ اجازه دانسته و معتقد است که در مورد آنها نیازی بر نص تزکیه نیست.۴.۲ - دیدگاه سید محمد مجاهدعلامه سید محمد مجاهد نیز آن را نپذیرفته و معتقدند اگر ثابت شود که «مستجیز» (کسی که از شیخ خود اجازه حدیث طلب میکند از ضعفا روایت نمیکند و کسانی را که از ضعفاء روایت میکند طعن میزند) شیوخیت این گونه اشخاص، قطعا بر توثیق دلالت میکند. خصوصا زمانی که شیخ اجازه از عالمان مشهور باشد. ۴.۳ - دیدگاه برخی از فقهاءولی در عین حال بعضی از فقها قانون فوق را منکر شدهاند و تصریح کردهاند که شیخوخیت اجازه بر توثیق و مدح دلالت نمیکند. چنانکه آیتالله خویی به نقد این قاعده پرداخته است. و معتقدند که شیخوخیت اجازه بر وثاقت و مدح راوی دلالت نمیکند. و بر همین اساس نیز روایات «عبدالواحد بن عدوس» و «محمد بن قتیبه» را رد کردهاند. [۹]
خویی، معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۳۲۹، بیروت، دارالزهراء.
۵ - پیشینه قاعده شیوخیت اجازهقاعده شیوخیت اجازه، از عصر شهید اول مورد توجه فقهاء قرار گرفت و نوعا نیز آن را مفید توثیق دانستهاند. به طور کل میتوان گفت شیخ اجازه دارای مقامی است که راویان از چنین مقامی برخوردار نیستند. ۶ - پانویس
۷ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله«مشایخ». |