خلعتخِلعت «در تداول فارسیزبانان: خَلعت»، جامههای فاخر و گاه سایر اشیای گرانبها که خلفا و پادشاهان به رسم تکریم و قدردانی عمومآ به صاحبمنصبان میبخشیدند؛ نیز از جمله لوازم و شعائر رسمی خلافت و سلطنت در دوره اسلامی بوده. فهرست مندرجات۲ - خلعت هدایای پادشاهان ۳ - سابقه اعطای خلعت ۴ - رواج رسم خلعتبخشی ۵ - هسته اصلی خلعت ۶ - عوامل اعطایی خلعتها ۷ - رسمیت دادن امیری با خلعت ۷.۱ - عزل با خلعت ۸ - موارد خلعت تشویق ۹ - مراسم خلعت پوشی ۹.۱ - مراسم در دوره صفوی ۹.۲ - معامله خلعت ۹.۳ - رسم خلعتبها ۱۰ - فهرست منابع ۱۱ - پانویس ۱۲ - منبع ۱ - خلعت مایه شرافتخلعت به سبب انتساب آن به خلیفه یا سلطان، همواره مایه افتخار گیرنده آن بوده و در واقع خلیفه یا سلطان با خلعت بخشیدن به کارگزاران بر آنان منت مینهاد و آنان نیز این منّت را با افتخار میپذیرفتند. جعل واژه تشریف ــکه ظاهرآ جدیدتر از اصطلاح خلعت است ــ برای معنای خلعت، گویای همین جنبه افتخارآمیز بودنِ خلعت است؛ چه، گیرنده خلعت با دریافت آن شرف و فضیلت مییافته است، در واقع، هر کدام از این دو واژه با نظر بر محدوده معناییِ معیّنی از رسم خلعتبخشی وضع شدهاند؛ برخلاف واژه خلعت، به جنبه مشترک همه خلعتها «افتخارآمیز بودن» اشاره میکند و گاه نیز در منابع به تنهایی و به جای خلعت به کار رفته است ــ رساتر و گویاتر باشد. همین تعدد و تنوع احکام خلعت باعث شده است که نویسندگان، همه آنها را یا تحت عنوان «الخِلَع و التشاریف» «خلعتها و تشریفها» گردآورند یا به گونهای به کاربرند که تردیدی در ترادف آنها نماند، [۱]
فریدون نوزاد، «خلعت و خلعت پوشان»، فرهنگ گیلان، سال ۱، ش ۱ (زمستان ۱۳۷۷).
[۲]
محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۱۸۲، از ناصحبن ظفرجرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ش.
[۳]
اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی أخبارالبشر، ج۴، ص۱۱۵، ج ۴، چاپ محمد زینهم محمد عزب و یحیی سیدحسین، قاهره) ۱۹۹۹ (.
[۴]
ابنخلدون، ج۱، ص۳۲۹،مقدمه.
[۵]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۴، ص۵۲.
[۶]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۲، ص۱۶۶ـ ۱۶۷.
[۷]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۲، ص۱۷۴.
[۸]
احمدبن عبداللّه صاعدی شیرازی، حدیقةالسلاطین قطبشاهی، ج۱، ص۱۴۵، چاپ علیاصغر بلگرامی، حیدرآباد، دکن ۱۹۶۱.
[۹]
احمدبن عبداللّه صاعدی شیرازی، حدیقةالسلاطین قطبشاهی، ج۱، ص۱۴۹، چاپ علیاصغر بلگرامی، حیدرآباد، دکن ۱۹۶۱.
[۱۰]
احمدبن عبداللّه صاعدی شیرازی، حدیقةالسلاطین قطبشاهی، ج۱، ص۱۷۰، چاپ علیاصغر بلگرامی، حیدرآباد، دکن ۱۹۶۱.
[۱۱]
لیوآری مایر، الملابس المملوکیة، ج۱، ص۱۰۳ـ ۱۰۴، ترجمة صالح شیتی،) قاهره ۱۹۷۲ (.
(د. ا. د. ترک، ذیل Hilat. Osmanlllarda hilat.) [۱۲]
Mehmet Zeki Pakalin, Osmanli tarih deyimleri ve terimleri sozlugu, Istanbul ۱۹۷۱-۱۹۷۲. ذیل.Hilat.
۲ - خلعت هدایای پادشاهانصرفنظر از بحثهای لغوی، شناخت موضوع خلعت و تحلیل جنبههای آن دشواریهای بسیاری دارد؛ از جمله، گزارشهای راجع به اعطای خلعت، در موارد بسیاری با بخششهایی چون انعام و هدیه و جایزه و صله و پیشکش، درآمیخته است و برای مثال هدایای پادشاهان به سفیران خارجی یا جامههای اعطایی پادشاهان به همتایان خود و یا جامههایی که به عنوان مستمری غیرنقدی به کارکنان دیوانها میدادند، نیز گاه خلعت به شمار آمدهاند. [۱۳]
طبری، تاریخ (بیروت)، ج۸، ص۴۳۷.
[۱۴]
طبری، تاریخ (بیروت)، ج۹، ص۶۱۵.
[۱۵]
محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۱۸۲، از ناصحبن ظفرجرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ش.
[۱۶]
بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۶۴۸.
[۱۷]
ابنفضلاللّه عمری، التعریف بالمصطلحالشریف، ج۱، ص۲۵۸، چاپ محمدحسین شمسالدین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۱۸]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۴، ص۴۶۳.
[۱۹]
عالم آرای شاه طهماسب، چاپ ایرجافشار، ج۱، ص۱۲۸، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۷۰ش.
۳ - سابقه اعطای خلعتسابقه اعطای خلعت به صورت نظاممند در تشکیلات حکومتی دوره اسلامی، به اوایل دوره عباسی میرسد. [۲۰]
طبری، تاریخ (بیروت)، ج۸، ص۵۷۸.
[۲۱]
.by N A Stillman ذیل،EI۲, sv Khil'a
البته در صدراسلام ، کعببن زهیر (متوفی ۲۶) ــکه به سبب هجو کردن پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم در مکه، محکوم به مرگ شده بودــ با سرودن قصیده معروف بانَتْ سعاد، جان خود را خرید و پیامبر اکرم بُرده خود را به او پوشاند اما، در این جریان به واژه خلعت یا تشریف اشارهای نشده است. سیطره نظام دیوان سالاری ساسانی بر تشکیلات اداری دوره عباسی از یک سو، و رواج گسترده خلعتبخشی از همان اوایل دوره عباسیان از سوی دیگر، گرتهبرداری این سنّت را از تشکیلات اداری عصر ساسانی کاملا محتمل میسازد. این احتمال را گزارشهای متعدد فردوسی ــبا فرض قبول اصالت تاریخی آنهاــ از سنّت خلعتبخشی در ضمن نقل حوادث مربوط به حکومتهای شاهان ایران باستان و هخامنشی و اشکانی و ساسانی تقویت میکند [۲۳]
ابناثیر، تاریخ ابن اثیر، ج۱، ص۲۱۴.
[۲۴]
ابناثیر، تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶.
[۲۵]
ابناثیر، تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۳۷۵.
[۲۶]
ابناثیر، تاریخ ابن اثیر، ج۷، ص۱۹۸۱.
[۲۷]
ابناثیر، تاریخ ابن اثیر، ج۷، ص۲۱۲۰ـ ۲۱۲۱.
[۲۸]
ذیل واژه.Fritz Wolff, Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim, ۱۹۶۵, repr Tehran ۱۳۷۷sh
۴ - رواج رسم خلعتبخشیاین رسم، که در سرزمینهای شرقی اسلامی بسیار معمول بوده، در مغرب اسلامی نیز رواج تام یافت و فاطمیان در مصر بدان اقبال بسیار کردند و ممالیک مصر، که میراثبرِ سنّتهای فاطمی بودند، آن را گسترش دادند. به همین سبب و نیز به سبب تألیف آثار متعدد در عصر مملوکی و محفوظ ماندن بسیاری از آنها و رویکرد ویژه نویسندگان این عصر، اطلاع درباره ماهیت خلعت در دوره مملوکی از هر دوره دیگری بیشتر است. رواج رسم خلعتبخشی در همه سلسلههای اسلامی حکومتگر، کثرت و تنوع خلعتها، نفاست و ضرورت خوشدوختی جامههای خلعتی، و بالاخره لزوم دلالت و احتوای آنها بر شعائر و نشانههای ویژه هر خلافت، [۲۹]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۳، ص۲۷۰.
[۳۰]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۳، ص۲۷۲.
[۳۱]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۳، ص۲۷۷.
اقتضا میکرد که تهیه این جامههای فاخر به ادارات ویژهای چون دارالطِراز، خزانةالکسوات، خزانه و جامهخانه سپرده شود [۳۲]
ابنطویر، نزهة المُقْلَتین فی اخبارالدولتین، ج۱، ص۱۲۴ـ ۱۲۵، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
[۳۴]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۴، ص۱۸۳.
[۳۵]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۴، ص۱۸۶.
[۳۶]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۴، ص۱۹۱.
د. ا. د. ترک، ذیل "Hilat. Osmanlllarda hilat"). این وظیفه در دستگاه صفویان برعهده قیجاجیخانه و در دوره قاجار، برعهده صندوقخانه بوده است. [۳۷]
میرزاسمیعا، تذکرةالملوک، ج۱، ص۶۵ـ۶۶، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۸ش.
[۳۸]
عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، ج۱، ص۴۰۸، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران ۱۳۷۷ش.
۵ - هسته اصلی خلعتچنانکه از مصدر خلعت پوشیدن و از فعل «اَخْلَعَ عَلیه» «بر او جامه پوشانید» و نیز از دلالتهای منابع تاریخی برمیآید، هسته اصلی خلعت، تنپوش بوده و ضمایم بعدی آن، از قبیل دستار و کمربند و کفش، نیز به گونهای جزو پوشاک بوده است. با این همه عناصر بسیار دیگری «از پول و گوهرهای قیمتی و عَلَم و طبل تا اسب و فیل و غلام و کنیز» بدان اضافه شده است. اقلام افزوده بر هسته اصلی خلعت، معمولا از لوازم منصبِ گیرنده خلعت بوده و به کار وی میآمده است. سلطان مسعود وقتی سُباشی را حاجب بزرگ «حاجبالحُجّاب» کرد، «خلعتی تمام از عَلم و منجوق و طبل و دهل کاسه و تختهای جامه و خریطه «=کیسه» های سیم و دیگر چیزها که این شغل را دهند»، به او بخشید. [۳۹]
بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۶۴۸.
در میان خلعتهای خواجه میکائیل، سالار حج، نیز لوازمی چون تخت روان، ساز و برگزین و زینپوش بود که به کار سفر میآمد. [۴۰]
بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۵۵ـ۴۵۶.
۶ - عوامل اعطایی خلعتهابیش و کم خلعتهای اعطایی به عوامل گوناگون بستگی داشتهاست، از جمله مناسبات سلطان یا خلیفه با گیرندگان خلعت، رتبه و جایگاه و مناصب آنان، ملاحظات ویژه خلعتدهنده و بنیه مالی خزانه دولت. [۴۱]
محمدبن عبیداللّه مُسَبِّحی، الجزءالاربعون من اخبار مصر، ج۱، ص۶۳، چاپ ایمن فؤاد سید و تیاری بیانکی، قاهره ۱۹۷۸.
[۴۲]
بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۷۱ـ۴۷۴.
[۴۳]
ابنطویر، نزهة المُقْلَتین فی اخبارالدولتین، ج۱، ص۱۲۱ـ۱۲۲، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
[۴۴]
احمدبن عبداللّه صاعدی شیرازی، حدیقةالسلاطین قطبشاهی، ج۱، ص۱۴۲، چاپ علیاصغر بلگرامی، حیدرآباد، دکن ۱۹۶۱.
[۴۵]
Jean Baptiste Tavernier, Les sixvoyagesde Turquie et de Perse, introduction et notes deStephane Yerasimos, Paris ۱۹۸۱، ج۲، ص۲۶۳.
با این همه، در منابع از خلعتهای ویژه هر دسته از صاحبمنصبان سخن رفته است مثلا، به نوشته صابی، [۴۶]
هلالبن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، ج۱، ص۹۳، چاپ میخائیل عوّاد، بغداد ۱۳۸۳/۱۹۶۴.
به فرماندهان نظامی علاوه بر عمامه سیاهِ یکرنگ و دو جامه سیاه «یکی با گریبان و دیگری بیگریبان» و خز شوشتری و جامه ابریشمین زربفت و قبای دبیقی، شمشیری سرخ با بندی سیمین و ستوری با زینعربی میدادند «درباره خلعتهایی که در این دوره به وزیران داده میشد». [۴۷]
هلالبن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، ج۱، ص۹۶، چاپ میخائیل عوّاد، بغداد ۱۳۸۳/۱۹۶۴.
در مصر دوره فاطمی، خلعت امیران عالیرتبه «امراءالمقدم» معمولا اینها بود: روپوشی از اطلس سرخ رنگ و طراز زرکش، قبای اطلس زردرنگ و کمربندی زرین که کیفیت آن بسته به مراتب فرماندهی مرصّع یا نامرصّع بود، و چنانچه امیری به حکومت ولایتی بزرگ گسیل میشد، شمشیری زرنشان و اسبی با زین و لگام و کفلپوش نیز بر خلعت افزوده میشد. [۴۹]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۴، ص۵۲.
[۵۰]
محمدبن عبیداللّه مُسَبِّحی، الجزءالاربعون من اخبار مصر، ج۱، ص۵۴، چاپ ایمن فؤاد سید و تیاری بیانکی، قاهره ۱۹۷۸.
[۵۱]
ابنطویر، نزهة المُقْلَتین فی اخبارالدولتین، ج۱، ص۱۲۱ـ۱۲۲، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
به گفته ابنطویر [۵۲]
ابنطویر، نزهة المُقْلَتین فی اخبارالدولتین، ج۱، ص۱۱۳، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
در این دوره طبل و بوق و عَلَم نیز جزو خلعتهای امیران بود و همین خلعتها به نقیبالاشراف هم داده میشد.۷ - رسمیت دادن امیری با خلعتخلعت، اصالتآ و عمومآ، همزمان با انتصاب اشخاص به منصبی و به نشان رسمیت و اعتبار بیشتر بخشیدن به این انتصاب داده میشده و هرگاه قدرت مرکزی، به رغبت یا اکراه، تسلط امیری را بر ناحیهای میپذیرفته، با فرستادن خلعت و لوا، او را به رسمیت میشناخته است. [۵۳]
طبری، تاریخ (بیروت)، ج۱۱، ص۲۶۹ـ ۲۹۲.
[۵۴]
محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ج۱، ص۱۰۸، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ش.
[۵۵]
محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۱۸۲، از ناصحبن ظفرجرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ش.
[۵۶]
بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۷۱.
ملازمه انتصاب و خلعت دادن چندان بود که در موارد بسیاری در منابع، افعال و جملاتی چون «لَبِسَالخلعة» و «خَلَعَ علی...» و «اَخْلَعَ علی...» به معنای منصوب شدن یا منصوب کردن تلقی شده است. [۵۷]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۱، ص۲۵۰، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۵۸]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۱، ص۲۵۷، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۵۹]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۳۴، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۶۰]
محمدبن عبدالرحمان سخاوی، کتابالتبر المسبوک فی ذیلالسلوک، ج۲، ص۱۴، چاپ نجوی مصطفی کامل و لبیبه ابراهیم مصطفی، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲ ـ.
[۶۱]
ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائع الدهور، ج۲، ص۱۹۹ـ۲۰۰، چاپ محمدمصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ۱۴۰۴/۱۹۸۲ـ۱۹۸۴.
[۶۲]
ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائع الدهور، ج۲، ص۲۰۳ـ۲۰۵، چاپ محمدمصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ۱۴۰۴/۱۹۸۲ـ۱۹۸۴.
به سببِ همین ملازمه معنایی بود که اگر استثنائآ کسی بدون دریافت خلعت، متصدی منصبی میشد، مورخْ خود را ملزم میدید حتمآ این پیشامد استثنایی را گزارش کند. [۶۳]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۱، ص۲۱۹، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۶۴]
محمدبن عبدالرحمان سخاوی، کتابالتبر المسبوک فی ذیلالسلوک، ج۲، ص۱۶۹، چاپ نجوی مصطفی کامل و لبیبه ابراهیم مصطفی، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲ ـ.
در مصر دوره ممالیک به خلعتی که هنگام نصب شخص به منصبی به او داده میشد، خلعت استقرار میگفتند [۶۵]
احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج۷، ص۲۳۳۲۳۷، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۶۶]
احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج۷، ص۲۴۷۲۴۸، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۶۷]
احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج۷، ص۲۶۲۲۶۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۶۸]
احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۶۹]
ابنتغری بردی، ۱۳۸۳ـ۱۳۹۲، ج ۱۴، ص ۱۷۲.
[۷۰]
ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائع الدهور، ج۲، ص۱۹۶، چاپ محمدمصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ۱۴۰۴/۱۹۸۲ـ۱۹۸۴.
و چنانچه پس از اتمام مأموریت کسی، تصمیم بر تمدید آن گرفته میشد، به او خلعت استمرار میدادند [۷۱]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۳۰۳۳۱، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۷۲]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۴۳، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۷۳]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۶۳، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۷۴]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۶۶، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۷۵]
محمدبن عبدالرحمان سخاوی، کتابالتبر المسبوک فی ذیلالسلوک، ج۳، ص۱۰۱، چاپ نجوی مصطفی کامل و لبیبه ابراهیم مصطفی، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲ ـ.
۷.۱ - عزل با خلعتو چون امیری از محل خدمت خود به پایتخت میآمد و به خدمت سلطان میشتافت و به او خلعت استمرار داده نمیشد، درمییافت که عزل شده است. [۷۶]
احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج۷، ص۲۳۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
گاه حتی هنگام عزلِ صاحب منصب نیز به او خلعت میدادند که در منابع از آن با عنوان خلعت عزل یاد شده است. [۷۷]
احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی فنون الادب، ج۳۲، ص۱۵۷، ج ۳۲، چاپ فهیم محمد علوی شلتوت، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
۸ - موارد خلعت تشویقدر کنار خلعت بخشی با دلالت نصب و تمدید و عزل، دادن خلعت با معنایِ صرف تشویق و تقدیر نیز بسیار معمول بوده، از آن جمله است: ۱) خلعت قدوم، که به یُمن بازگشت امیری از محل مأموریت [۷۸]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۳۴، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
اهدا میشد، ۲) خلعت سفر، که در هنگام عزیمت صاحب منصب به محل مأموریت به او داده میشد، [۷۹]
احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج۷، ص۲۳۲، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۸۰]
احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج۷، ص۲۳۴، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۸۱]
احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج۷، ص۲۶۶۲۶۷، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۸۲]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۳۴، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۳)خلعت رضا، که در مصر مملوکی به امیر معزولِ مقصر یا امیرِ سرکش به نشان بخشایش و گذشت میدادند. [۸۳]
لیوآری مایر، الملابس المملوکیة، ج۱، ص۱۱۰، ترجمة صالح شیتی،) قاهره ۱۹۷۲ (.
در هند نیز گاه به امیر عاصی که متنبّه و تسلیم شده بود خلعت میدادند. [۸۴]
ابوالفضلبن مبارک علّامی، اکبرنامه، ج۱، ص۱۵۰، چاپ آغا احمد علی، کلکته ۱۸۷۷ـ۱۸۸۶.
همچنین گاه پس از مجازات و حبس افراد، با دادن خلعت از آنان دلجویی میکردند و رضایت آنان تحصیل میشد. [۸۵]
ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۹۱.
[۸۶]
ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۴۶۳.
[۸۷]
ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۵۸۲.
خلعت رضا در دورههای قدیمتر مفهوم دیگری داشت. به نوشته بیهقی [۸۸]
بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۵۱۸ـ۵۱۹.
سلطانمسعود به خواجه احمد عبدالصمدِ وزیر ــکه عازم سرکوب شورش در نواحی ختلان، از ولایت بدخشان، بودــ خلعت رضا داد، ۴) خلعت عافیت، که پس از بهبود بیمار به او داده میشد [۸۹]
لیوآری مایر، الملابس المملوکیة، ج۱، ص۱۰۹ـ۱۱۰، ترجمة صالح شیتی،) قاهره ۱۹۷۲ (.
و ۵) خلعت ماتمی، که معمولا برای دلداری صاحب عزا و واداشتن او به کندن لباس عزا میدادند [۹۰]
محمدهاشم خافیخان نظامالملکی، منتخباللباب، ج۲، ص۲۰۹، ج ۲، چاپ کبیرالدین احمد، کلکته ۱۸۷۴.
[۹۱]
محمدهاشم خافیخان نظامالملکی، منتخباللباب، ج۲، ص۶۰۰، ج ۲، چاپ کبیرالدین احمد، کلکته ۱۸۷۴.
[۹۲]
فریدون نوزاد، «خلعت و خلعت پوشان»، ج۱، ص۴۱ـ۴۵، فرهنگ گیلان، سال ۱، ش ۱ (زمستان ۱۳۷۷).
).۹ - مراسم خلعت پوشینظر به جنبه اعتبارآور و افتخارانگیر خلعت، دریافت و پوشیدن خلعت «بهویژه خلعتهای صاحب منصبان بزرگ در هنگام انتصاب یا ابقای آنان»، معمولا با مراسم شکوهمندی همراه میشده است. این مراسم، هم به نشان سپاس از سلطان یا خلیفه بوده و هم جنبه مباهات و فخرفروشی بر دیگران داشته است. مثلا در دوره عباسی و فاطمی، وزیر پس از پوشیدن خلعت، با شکوه تمام به همراه بزرگان از کاخ خلافت بیرون میآمد و مردم او را تا خانهاش همراهی میکردند. [۹۵]
ابنطویر، نزهة المُقْلَتین فی اخبارالدولتین، ج۱، ص۱۸۵، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
[۹۶]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۳، ص۵۱۱.
در دوره ممالیک، خلفای عباسی مصر، پس از برگزاری مراسم بیعت بزرگان با سلطان، خود بر تن وی تشریف خلیفتی میپوشاندند. [۹۷]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۱۸ـ۳۱۹، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۹.۱ - مراسم در دوره صفویمراسم خلعتپوشی در دوره صفوی با تشریفات بسیار همراه شد. در این دوره، بیرون از شهر مکانی به نام خلعتپوشان میساختند و چاپار خان یا حاکم، به محض آگاهی از ارسال خلعت، تا یکی دو فرسخ آنسوتر از خلعتپوشان «محل پوشیدن خلعت» میرفتند و وضع و محل حاملان خلعت را لحظه به لحظه گزارش میکردند تا حاکم و همراهان در لحظه ورود حاملان خلعت، در محل حاضر باشند. همراهان حاکم با ساز و نقاره از حاملان خلعت شاه استقبال میکردند و حاکم به محض دیدن خلعت از اسب پایین میآمد و کرنش میکرد و پس از دعا برای سلامت شاه، خلعت میپوشید. آنگاه در میان استقبال جماعت وارد شهر میشد، به عمارت سلطنتی میرفت و در آستان درِ عمارت نیز شاه را دعا میکرد. سپس به خانهاش بازمیگشت و مردم دسته دسته به او تبریک میگفتند. [۹۸]
Jean Baptiste Tavernier, Les sixvoyagesde Turquie et de Perse, introduction et notes deStephane Yerasimos, Paris ۱۹۸۱، ج۲، ص۲۶۳.
همین آداب و تشریفات، با شاخ و برگ بیشتر، در دوره قاجار هم تداوم یافت. به گفته کارلا سرنا، [۹۹]
Jean Baptiste Tavernier, Les sixvoyagesde Turquie et de Perse, introduction et notes deStephane Yerasimos, Paris ۱۹۸۱، ج۲، ص۳۳۰.
در نزدیکی بیشتر شهرها و مراکز ایالات در ایران، ساختمانهایی برای اجرای مراسم «خلعتپوشان» به همین نام وجود داشته است.۹.۲ - معامله خلعتخلعت که در آغاز یکی از جنبههای اصلیاش بخشش و اعطا بوده، گاه در برخی از دورهها و سرزمینها، به ویژه در ادوار متأخرتر، بیشتر جنبه مادی گرفته و حتی به معامله گذاشته میشده است. اقبال امیران سودجو به خرید خلعت از یک سو ناشی از ارزش و اعتبار معنوی خلعت و تصمیم آنان بر سوءاستفاده از این اعتبار معنوی برای افزودن قدرت و ثروت خویش و از دیگر سو برخاسته از ضعف مالی حکومتها و درآمدزا بودن فروش خلعت بوده است. به همین سبب، برای مثال در دوره ممالیک، پارهای از امیرانِ اقطاعدار در ازای دادن محصولات زمینهای اقطاعی یا حتی با پرداخت مبلغی پول، از سلطان خلعت کاملی میستاندند. [۱۰۰]
قلقشندی، صبح الاعشی، ج۴، ص۶۳.
[۱۰۱]
ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، ج۲، ص۳۴۳، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
در دوره صفوی، گاه اگر قدری از موعد رسیدن خلعت سلطانی میگذشت، امیران و حکام ولایات واسطهها میانگیختند و برای مقربان دربار و محارم شاه هدیه میفرستادند تا آنان اسباب فرستادن خلعت را فراهم سازند. [۱۰۲]
Jean Baptiste Tavernier, Les sixvoyagesde Turquie et de Perse, introduction et notes deStephane Yerasimos, Paris ۱۹۸۱، ج۲، ص۲۶۲ـ۲۶۳.
۹.۳ - رسم خلعتبهادر دوره قاجار، بهویژه در عهد ناصری، پرداخت خلعتبها به صندوقدار ــکه متصدی تهیه نشان و خلعت بودــ کاملا مرسوم شد. [۱۰۳]
عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، ج۱، ص۴۰۸، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران ۱۳۷۷ش.
گیرنده خلعت همچنین موظف بود به حامل خلعت نیز انعام درخورتوجهی بپردازد، که بسیار بیشتر از خرج سفرش بود. از همینرو، حمل خلعتِ حکام بزرگ، امتیازی بود که پیشخدمتهای شخص شاه از آن برخوردار میشدند، اما خلعت حاکمان کوچکتر را فرّاشخلوتان حمل میکردند [۱۰۴]
کارلا سرنا، مردم و دیدنیهای ایران: سفرنامه کارلا سرنا، ج۱، ص۳۳۰ـ۳۳۱، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۱۰۵]
عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، ج۱، ص۴۰۸ـ۴۰۹، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران ۱۳۷۷ش.
برای آداب خلعتپوشی در عثمانی رجوع کنید به د. ا. د. ترک.۱۰ - فهرست منابع(۱) ابناثیر، تاریخ ابن اثیر. (۲) ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائع الدهور، چاپ محمدمصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ۱۴۰۴/۱۹۸۲ـ۱۹۸۴. (۳) ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰. (۴) ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصروالقاهرة، قاهره) ۱۳۸۳ (ـ۱۳۹۲/) ۱۹۶۳ (ـ۱۹۷۲. (۵) ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون. (۶) ابنطویر، نزهة المُقْلَتین فی اخبارالدولتین، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲. (۷) ابنعمرانی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء، چاپ قاسم سامرائی، لیدن ۱۹۷۳. (۸) ابنفضلاللّه عمری، التعریف بالمصطلحالشریف، چاپ محمدحسین شمسالدین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۹) اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی أخبارالبشر، ج ۴، چاپ محمد زینهم محمد عزب و یحیی سیدحسین، قاهره) ۱۹۹۹ (. (۱۰) بیهقی، تاریخ بیهقی. (۱۱) محمدهاشم خافیخان نظامالملکی، منتخباللباب، ج ۲، چاپ کبیرالدین احمد، کلکته ۱۸۷۴. (۱۲) محمدبن عبدالرحمان سخاوی، کتابالتبر المسبوک فی ذیلالسلوک، چاپ نجوی مصطفی کامل و لبیبه ابراهیم مصطفی، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲ ـ. (۱۳) کارلا سرنا، مردم و دیدنیهای ایران: سفرنامه کارلا سرنا، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران ۱۳۶۳ش. (۱۴) هلالبن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، چاپ میخائیل عوّاد، بغداد ۱۳۸۳/۱۹۶۴. (۱۵) احمدبن عبداللّه صاعدی شیرازی، حدیقةالسلاطین قطبشاهی، چاپ علیاصغر بلگرامی، حیدرآباد، دکن ۱۹۶۱. (۱۶) طبری، تاریخ (بیروت). (۱۷) عالم آرای شاه طهماسب، چاپ ایرجافشار، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۷۰ش. (۱۸) محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، از ناصحبن ظفرجرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ش. (۱۹) ابوالفضلبن مبارک علّامی، اکبرنامه، چاپ آغا احمد علی، کلکته ۱۸۷۷ـ۱۸۸۶. (۲۰) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، از روی چاپ وولرس، تهران ۱۳۱۴ش. (۲۱) قلقشندی، صبح الاعشی. (۲۲) لیوآری مایر، الملابس المملوکیة، ترجمة صالح شیتی،) قاهره ۱۹۷۲ (. (۲۳) محمدبن عبیداللّه مُسَبِّحی، الجزءالاربعون من اخبار مصر، چاپ ایمن فؤاد سید و تیاری بیانکی، قاهره ۱۹۷۸. (۲۴) عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران ۱۳۷۷ش. (۲۵) احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷. (۲۶) میرزاسمیعا، تذکرةالملوک، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۸ش. (۲۷) محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ش. (۲۸) فریدون نوزاد، «خلعت و خلعت پوشان»، فرهنگ گیلان، سال ۱، ش ۱ (زمستان ۱۳۷۷). (۲۹) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی فنون الادب، ج ۳۲، چاپ فهیم محمد علوی شلتوت، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲. (۳۰) EI۲, sv "Khil'a", (by N A Stillman). (۳۱) Mehmet Zeki Pakalin, Osmanli tarih deyimleri ve terimleri sozlugu, Istanbul ۱۹۷۱-۱۹۷۲. (۳۲) Jean Baptiste Tavernier, Les sixvoyagesde Turquie et de Perse, introduction et notes deStephane Yerasimos, Paris ۱۹۸۱. (۳۳) TDVIA, sv "Hilat Osmanlilar'da hilat" (by Filiz Karaca). (۳۴) Fritz Wolff, Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim, ۱۹۶۵, repr Tehran ۱۳۷۷sh ۱۱ - پانویس
۱۲ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خلعت»، شماره ۷۱۹۳. ردههای این صفحه : مقالات دانشنامه جهان اسلام
|