زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه
 

تصغیر





تصغیر، مبحثی در قواعد عربی و دستور زبان فارسی و ترکی است.


۱ - تصغیر در عربی



تصغیر از مباحث صرف اسم در عربی است.
دستورنویسان عرب از این عنوان بیش‌تر خردی و کوچکی را در نظر داشته و تصغیر را مترادف تحقیر دانسته‌اند
[۱] محمود بن عمر زمخشری، المفصّل فی علم اللغة، ج۱، ص۲۴۳، چاپ محمد عزالدین سعیدی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۲] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۳، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۳] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۵، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۴] عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۱۷، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
[۵] عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۱۹، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
[۶] عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۲۵، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
تصغیر به این معانی (حقیقی و مجازی)دلالت می‌کند: ۱) کوچکی چیزی که درباره آن صحبت می‌کنیم، مانند «دُوَیْرَه» (خانه کوچک) به جای «دار» ( خانه )؛ ۲) حقارت و کوچکی چیزی از دیدگاه گوینده که ممکن است در واقع کوچک و حقیر نباشد، مانند «ذَهَبَتِ الدراهمُ إلا دُرَیْهِما»؛ ۳) نزدیکی، مانند «قُبَیْلَالصبح»؛ ۴) محبت و دلبستگی، مانند «یا بُنَیَّ»، «یا اُخَیّ»؛ ۵) عظمت ، بزرگی و اغراق ، مانند «دُوَیْهیَه» (مصیبت بزرگ)، «سُنَیه حَمراء» (سال سخت و طاقت فرسا).
نحویان بصره این معنای تصغیر را نپذیرفته‌اند؛
[۷] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۵، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۸] فلایش، ج۱، ص۳۹۰ـ ۳۹۵.
[۹] ابن عصفور، المقرّب، ج۱، ص۴۳۵، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.

۶) تمجید و ستایش ، مانند «کُنَیْفٌ مُلِی ءَ عِلماً»؛ ۷) سرزنش و نکوهش ، مانند «یا فُوَیْسِق».
[۱۰] محمد بن حسن رضی الدین استرآبادی، شرح شافیة ابن الحاجب، جزء۱، ص۱۹۰ـ۱۹۲، چاپ محمد نورالحسن، محمد زفزاف، و محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست تهران (بی تا).
[۱۱] ابن عصفور، المقرّب، ج۱، ص۴۳۵ـ۴۳۶، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
[۱۲] لین، ج۴، ص۱۶۹۱.
[۱۳] فلایش، ج۱، ص۳۸۰ـ ۳۸۱.


۱.۱ - قالبهای تصغیر در عربی


قواعد تصغیر در عربی فراوان و گاهی پیچیده است.
اساس این قواعد بیش‌تر بر تعداد حروف واژه‌هاست.
به طور کلی سه قالب برای تصغیر، بر اساس تعداد حروف، شناسایی شده که عبارت‌اند از: فُعَیْلٌ، برای اسمهای سه حرفی (مثل رُجَیْلٌ از رَجُلٌ)؛ فُعَیْعِلٌ، برای اسمهای چهارحرفی (مثل دُرَیْهِمٌ از دِرْهَمٌ)؛ فُعَیْعِیلٌ، برای اسمهای پنج حرفی.
[۱۴] المقرّب، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
[۱۵] عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۱۵ـ۴۱۶، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
[۱۶] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۵ـ۱۱۶، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۱۷] ابن جنّی، اللمع فی العربیّه، ج۱، ص۲۷۵، چاپ حامد، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
این قالبها بر اساس تغییر در مصوتهای شکل ف ع ل و افزودن یک یا دو صامت «ی» به آن به دست می‌آید.
در اسمهای سه حرفی که اسم خاص به شمار نمی‌روند، مؤنث آن‌ها بر وزن فَعْلی ' نیست، پسوندِ ــَـ ان حروف اصلی محسوب می‌شود، از اینرو مصغر این اسمها در قالب فُعَیْعِیل ساخته می‌شود، مانند سُلَیْطین از سلطان.
در برخی از اسمهای پنج حرفی یا آن‌ها که بیش از پنج حرف دارند، حرف یا حروفی را حذف می‌کنند و آن‌ها را در قالب فُعَیْعِل (به جایِ فُعَیْعِیلٌ) مصغر می‌سازند، مانند سُفَیْرِجٌ از سَفَرجَل، عُنَیْکِبٌ از عنکبوت؛ شاید به این دلیل که تصغیر اسمهای بیش از چهارحرفی، در زبان عربی ناپسند شمرده می‌شود.
البته در این‌که کدامیک از حروف اسم حذف گردد تا در قالب رباعی در آید، اختلاف هست.
[۱۸] عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۱۷ـ ۴۱۸، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
[۱۹] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۶ـ۱۱۷، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۲۰] ابن جنّی، اللمع فی العربیّه، ج۱، ص۲۷۹، چاپ حامد، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
[۲۱] احمد بن محمد میدانی، کتاب نزهة الطرف فی علم الصرف، ج۱، ص۳۳، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
[۲۲] رایت، ج۱، ص ۱۶۸.


۱.۲ - نحوه ساخت اسم مصغر در عربی


اسم مصغر از اسم ذات، صفات، اسمهای اشاره (مانند ذَیّاک از ذاک)، موصولات (مانند اللذَیّا، به فتح یا ضم لام، از الذی)، ظرفها و حتی برخی از فعلهای تعجب ساخته می‌شود.
[۲۳] عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۷۷ـ ۴۷۸، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
[۲۴] عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۸۷ـ ۴۸۸، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
[۲۵] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۵ـ ۱۳۶، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۲۶] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۹ـ۱۴۰، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۲۷] ابن عصفور، المقرّب، ج۱، ص۴۳۷، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
[۲۸] ابن عصفور، المقرّب، ج۱، ص۴۵۸ـ ۴۶۰، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
اسمهای مصغر به اعتقاد نحویان، ترکیبهایی وصفی هستند که با حذف صفت مختصر شده‌اند، مثلاً «رُجَیْلٌ» به معنای «رَجُلٌ صغیرٌ» است.
[۲۹] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۳، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۳۰] حسن بن احمد ابوعلی فارسی، کتاب التکمله، ج۱، ص۴۸۶، چاپ کاظم بحرالمرجان، بغداد ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
[۳۱] محمد بن حسن رضی الدین استرآبادی، شرح شافیة ابن الحاجب، جزء۱، ص۱۹۲، چاپ محمد نورالحسن، محمد زفزاف، و محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست تهران (بی تا).

جمعهای موسوم به جمع قلّه (بجز وزن «اَفْعال»)، در تصغیر از قوانین عمومی پیروی می‌کنند، اما جمعهای کثرت به دو طریق مصغر می‌شوند: ۱) آن را به شکل مفرد باز می‌گردانند و پس از مصغر ساختن مفرد، علامت جمع سالم (ــُ ونَ یا ــِـ ینَ) را بدان می‌افزایند، مانند شُعَراء > شاعر > شُوَیْعِر > شُوَیْعِروُن. ۲) از شکل جمع قلّه ــ در صورت وجود داشتن ــ استفاده می‌کنند، مانند فِتْیان > فُتَیُّون.
[۳۲] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۲، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۳۳] رایت، ج۱، ص ۱۷۰.

در اسمهای ترکیبی تنها جزء اول مصغر می‌گردد، مانند عُبَیْدُاللّه از عبداللّه.
اسمهای مؤنث (حقیقی و مجازی) که پسوند ــَـ ه ندارند، در شکل مصغر با این پسوند ظاهر می‌شوند، مانند شُمَیْسه از شمس.
برخی واژه‌ها از این قانون مستثنا هستند، مانند حُرَیْب از حَرْب.
[۳۴] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۶ـ۱۳۷، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۳۵] فلایش، ج۱، ص۳۸۲.
[۳۶] رایت، ج۱، ص۱۷۰ـ۱۷۱.
دو مصوت بلند ¦ a و ¦ I، یعنی شکل تغییر یافته حرفهای «و» و «ی»، هنگام تصغیر به اصل خود باز می‌گردند، مانند بابٌ> بُوَیبٌ.
واژه‌های مصغری نظیر شُوَیّ (مصغرشَی ء) و بُوَیْت (مصغر بیت) از این قانون تبعیت نکرده‌اند.
اگر مصوت بلند ¦ a به عنوان دومین حرف واژه، زائد بر سه حرف اصلی باشد، حتماً به «و» تبدیل می‌شود، مانند شاعر> شُوَیْعر.
اگر سومین حرف، صدای بلند ¦ a باشد، به حرف «ی» تبدیل می‌شود و در حرف «ی» ــ که ویژه قالب تصغیر است ــ ادغام می‌گردد، مانند غلام> غُلَیِّم.
[۳۷] رایت، ج۱، ص۱۷۲.
[۳۸] فلایش، ج۱، ص۳۸۴ـ ۳۸۵.
در مصغر مصدرهای فعلهای مثال واوی (فعلهایی که نخستین حرف اصلی آن‌ها واو است) واوِ محذوف هنگام تصغیر باز می‌گردد، مانند عِدَه> وُعَیْدَه.
همچنین اسمهایی که به عقیده دستورنویسان سومین حرف اصلی خود را از دست داده‌اند، در مصغر حرف از دست رفته را باز می‌یابند، مانند ابٌ (ابو) > اُبَیٌّ، به جایِ اُبَیْو. ٌ
[۳۹] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۲۱، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
همچنین در واژه‌هایی چون «اسم»، هنگام تصغیر، الف از بین می‌رود: سُمَیٌّ.
[۴۰] رایت، ج۱، ص۱۷۴.
[۴۱] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۶ـ۱۳۳، بیروت: عام الکتب، (بی تا).

یک راه دیگر برای ساخت اسم مصغر، توجه به ریشه کلمه است، بدین ترتیب که اگر ریشه از سه حرف تشکیل شده باشد، مصغر آن بر وزن فُعَیْل و چنانچه مشتمل بر چهار حرف باشد، بر وزن فُعَیْعِل است، مانند عُطَیْف از معطف، حُرَیْث از حارث، عُصَیْفِر از عُصفور و قُرَیْطِس از قرطاس.
این نوع تصغیر را تصغیر ترخیم نامیده‌اند، زیرا حروف افزوده، در شکل مصغر فرو می‌افتند و کلمه کوتاهتر و آسانتر ادا می‌گردد
[۴۲] عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۷۶، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
[۴۳] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۷، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
[۴۴] محمود بن عمر زمخشری، المفصّل فی علم اللغة، ج۱، ص۲۴۷، چاپ محمد عزالدین سعیدی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۴۵] رایت، ج۱، ص۱۷۴.
[۴۶] فلایش، ج۱، ص ۳۸۹.
برخی گفته‌اند که عربها تصغیر ترخیم را فقط در اسمهای خاص به کار می‌برده‌اند.
[۴۷] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۷، بیروت: عام الکتب، (بی تا).

اسمهایی نیز در زبان عربی موجود است که بر قالب تصغیرند، اما هیچ‌یک از معانی تصغیر در آن‌ها نیست، مانند جُمَیْلٌ و کُعَیْتٌ و کُمَیْتٌ.
[۴۸] ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۶، بیروت: عام الکتب، (بی تا).


۲ - تصغیر در فارسی



اگر اسم علامت تصغیر داشته باشد، آن را مصغر می‌نامند.
[۴۹] عبدالرسول خیامپور، دستور زبان فارسی، ج۱، ص۳۴، تبریز ۱۳۴۷ ش.
مصغر اسمی است که مفهوم خردی و کوچکی را برساند.
[۵۰] حسن انوری و حسن احمدی گیوی، دستور زبان فارسی ۲، ج۱، ص۱۰۳، تهران ۱۳۷۸ ش.
اسم مصغر یا به کوچکی از نظر اندازه دلالت می‌کند یا به کوچکی از نظر معنوی.
[۵۱] بهمن محتشمی، دستور کامل زبان فارسی، ج۱، ص۴۵، تهران ۱۳۷۰ ش.
صفت نیز گاهی مصغر می‌شود، مانند بَدَک، کَمَکی، بیشترک، پیشترک.
تصغیر سه علامت دارد: «ک» (دخترک)، «چه» (باغچه)، «و» (خواجو).
[۵۲] عبدالرسول خیامپور، دستور زبان فارسی، ج۱، ص۳۴، تبریز ۱۳۴۷ ش.
«ک» تصغیر گاهی بی‌ارزش بودن را می‌رساند، مانند مردک، عالمک؛ و گاهی تحبیب و دلسوزی را، مانند طفلک، مامک
[۵۳] محمدجواد شریعت، دستور زبان فارسی، ج۱، ص۲۲۷، تهران ۱۳۷۵ ش.
و گاهی نیز شباهت یا داشتن رنگی را، مانند موشک، خروسک، زردک، سُرخَک.
در بعضی لهجه‌ها در مقام تعریف و تصغیر، به اسم، های بیان حرکت می‌افزایند، مانند پسره، دختره.
[۵۴] حسن انوری و حسن احمدی گیوی، دستور زبان فارسی ۲، ج۱، ص۱۰۴، تهران ۱۳۷۸ ش.

اگر کلمه‌ای به «ا» یا «و» ختم شده باشد.
قبل از «ک»، «ی» می‌افزایند، مانند پایَک، مویَک.
اگر کلمه‌ای به های بیان حرکت ختم شده باشد، «ه» به «گ» بدل می‌شود، مانند جوجه< جوجگ.
گاهی «چه» به «زه/ ژه» تبدیل می‌شود، مانند نیچه< نیزه؛ مویچه< مژه.
[۵۵] محمدجواد شریعت، دستور زبان فارسی، ج۱، ص۲۲۷، تهران ۱۳۷۵ ش.

پسوند «ـ ویه» (- uye) را از علامتهای تصغیر دانسته‌اند: شیرویه، بابویه، ماهویه.
[۵۶] بهمن محتشمی، دستور کامل زبان فارسی، ج۱، ص۲۰۵ـ۲۰۶، تهران ۱۳۷۰ ش.
گاه در تصغیر با چه، بر خلاف قیاس ، یک «ی» نیز می‌آید: دریچه،
[۵۷] بهمن محتشمی، دستور کامل زبان فارسی، ج۱، ص۴۵، تهران ۱۳۷۰ ش.
(دنبلیچه (دنبالیچه)).
گاه در یک قید، «ی» نکره و «ک» تصغیر باهم جمع می‌شوند: کَمَکی، لَختکی، نَرمکی.
[۵۸] خسرو فرشیدورد، دستور امروز: شامل پژوهشهای تازه‌ای در صرف و نحو فارسی معاصر با اشاراتی به فارسی قدیم و زبان محاوره، ج۱، ص۱۰۷، تهران ۱۳۴۸ ش.


۳ - تصغیر در ترکی



در ترکی عثمانی ، گذشته از علامتهای تصغیر فارسی، علامت تصغیر، «جِق» و «جِک» است که در ترکی امروزی ترکیه ، به لحاظ داشتن نوع واکه/ واکه‌ها ( ظریف ، ستبر ؛ گِرد، صاف) به صورتهای -cik، k  c، cuk و cدk نوشته می‌شود: k" â c - " ev (خانه)، evcik (خانه کوچک)؛ elma ( سیب )، k â elmac (سیب کوچک/ سیبِ آدم (زیرگلو))؛ tomur (برجستگی)؛ tomurcuk (جوانه، غنچه )؛ دk µ kد (کوچک)، دcدk µ kد (خیلی کوچک).
در پاره‌ای واژه‌های ترکی، به هنگام افزوده شدن پسوند تصغیر، در آخر کلمه تغییرهایی روی می‌دهد :az (کم) k< â -c â k /az- â az-a-c (کَمَکی، اندکی، مختصری)؛ ufak (کوچک) k< â ufa-c (کاملاً کوچک، ریزه میزه).

۴ - فهرست منابع



(۱) ابن جنّی، اللمع فی العربیّه، چاپ حامد، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۲) ابن عصفور، المقرّب، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
(۳) ابن یعیش، شرح المفصّل، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
(۴) حسن بن احمد ابوعلی فارسی، کتاب التکمله، چاپ کاظم بحرالمرجان، بغداد ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۵) محمد بن حسن رضی الدین استرآبادی، شرح شافیة ابن الحاجب، چاپ محمد نورالحسن، محمد زفزاف، و محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست تهران (بی تا).
(۶) محمود بن عمر زمخشری، المفصّل فی علم اللغة، چاپ محمد عزالدین سعیدی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۷) عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
(۸) احمد بن محمد میدانی، کتاب نزهة الطرف فی علم الصرف، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۹) حسن انوری و حسن احمدی گیوی، دستور زبان فارسی ۲، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۱۰) عبدالرسول خیامپور، دستور زبان فارسی، تبریز ۱۳۴۷ ش.
(۱۱) محمدجواد شریعت، دستور زبان فارسی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۱۲) خسرو فرشیدورد، دستور امروز: شامل پژوهشهای تازه‌ای در صرف و نحو فارسی معاصر با اشاراتی به فارسی قدیم و زبان محاوره، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۱۳) بهمن محتشمی، دستور کامل زبان فارسی، تهران ۱۳۷۰ ش.

۵ - پانویس


 
۱. محمود بن عمر زمخشری، المفصّل فی علم اللغة، ج۱، ص۲۴۳، چاپ محمد عزالدین سعیدی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۲. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۳، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۳. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۵، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۴. عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۱۷، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
۵. عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۱۹، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
۶. عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۲۵، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
۷. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۵، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۸. فلایش، ج۱، ص۳۹۰ـ ۳۹۵.
۹. ابن عصفور، المقرّب، ج۱، ص۴۳۵، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
۱۰. محمد بن حسن رضی الدین استرآبادی، شرح شافیة ابن الحاجب، جزء۱، ص۱۹۰ـ۱۹۲، چاپ محمد نورالحسن، محمد زفزاف، و محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست تهران (بی تا).
۱۱. ابن عصفور، المقرّب، ج۱، ص۴۳۵ـ۴۳۶، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
۱۲. لین، ج۴، ص۱۶۹۱.
۱۳. فلایش، ج۱، ص۳۸۰ـ ۳۸۱.
۱۴. المقرّب، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
۱۵. عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۱۵ـ۴۱۶، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
۱۶. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۵ـ۱۱۶، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۱۷. ابن جنّی، اللمع فی العربیّه، ج۱، ص۲۷۵، چاپ حامد، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
۱۸. عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۱۷ـ ۴۱۸، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
۱۹. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۶ـ۱۱۷، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۲۰. ابن جنّی، اللمع فی العربیّه، ج۱، ص۲۷۹، چاپ حامد، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
۲۱. احمد بن محمد میدانی، کتاب نزهة الطرف فی علم الصرف، ج۱، ص۳۳، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۲۲. رایت، ج۱، ص ۱۶۸.
۲۳. عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۷۷ـ ۴۷۸، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
۲۴. عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۸۷ـ ۴۸۸، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
۲۵. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۵ـ ۱۳۶، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۲۶. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۹ـ۱۴۰، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۲۷. ابن عصفور، المقرّب، ج۱، ص۴۳۷، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
۲۸. ابن عصفور، المقرّب، ج۱، ص۴۵۸ـ ۴۶۰، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد ۱۹۸۶.
۲۹. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۳، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۳۰. حسن بن احمد ابوعلی فارسی، کتاب التکمله، ج۱، ص۴۸۶، چاپ کاظم بحرالمرجان، بغداد ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۳۱. محمد بن حسن رضی الدین استرآبادی، شرح شافیة ابن الحاجب، جزء۱، ص۱۹۲، چاپ محمد نورالحسن، محمد زفزاف، و محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست تهران (بی تا).
۳۲. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۲، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۳۳. رایت، ج۱، ص ۱۷۰.
۳۴. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۶ـ۱۳۷، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۳۵. فلایش، ج۱، ص۳۸۲.
۳۶. رایت، ج۱، ص۱۷۰ـ۱۷۱.
۳۷. رایت، ج۱، ص۱۷۲.
۳۸. فلایش، ج۱، ص۳۸۴ـ ۳۸۵.
۳۹. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۲۱، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۴۰. رایت، ج۱، ص۱۷۴.
۴۱. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۱۶ـ۱۳۳، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۴۲. عمرو بن عثمان سیبویه، الکتاب، ج۳، ص۴۷۶، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (بی تا).
۴۳. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۷، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۴۴. محمود بن عمر زمخشری، المفصّل فی علم اللغة، ج۱، ص۲۴۷، چاپ محمد عزالدین سعیدی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۴۵. رایت، ج۱، ص۱۷۴.
۴۶. فلایش، ج۱، ص ۳۸۹.
۴۷. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۷، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۴۸. ابن یعیش، شرح المفصّل، ج۵، ص۱۳۶، بیروت: عام الکتب، (بی تا).
۴۹. عبدالرسول خیامپور، دستور زبان فارسی، ج۱، ص۳۴، تبریز ۱۳۴۷ ش.
۵۰. حسن انوری و حسن احمدی گیوی، دستور زبان فارسی ۲، ج۱، ص۱۰۳، تهران ۱۳۷۸ ش.
۵۱. بهمن محتشمی، دستور کامل زبان فارسی، ج۱، ص۴۵، تهران ۱۳۷۰ ش.
۵۲. عبدالرسول خیامپور، دستور زبان فارسی، ج۱، ص۳۴، تبریز ۱۳۴۷ ش.
۵۳. محمدجواد شریعت، دستور زبان فارسی، ج۱، ص۲۲۷، تهران ۱۳۷۵ ش.
۵۴. حسن انوری و حسن احمدی گیوی، دستور زبان فارسی ۲، ج۱، ص۱۰۴، تهران ۱۳۷۸ ش.
۵۵. محمدجواد شریعت، دستور زبان فارسی، ج۱، ص۲۲۷، تهران ۱۳۷۵ ش.
۵۶. بهمن محتشمی، دستور کامل زبان فارسی، ج۱، ص۲۰۵ـ۲۰۶، تهران ۱۳۷۰ ش.
۵۷. بهمن محتشمی، دستور کامل زبان فارسی، ج۱، ص۴۵، تهران ۱۳۷۰ ش.
۵۸. خسرو فرشیدورد، دستور امروز: شامل پژوهشهای تازه‌ای در صرف و نحو فارسی معاصر با اشاراتی به فارسی قدیم و زبان محاوره، ج۱، ص۱۰۷، تهران ۱۳۴۸ ش.


۶ - منبع


دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تصغیر»، شماره۳۵۸۱.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | ادبیات فارسی | تصغیر




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.