تألهتَأَلُّه، اصطلاحی در فلسفه و عرفان، به معنی ژرفاندیشی در حکمتالهی است. ۱ - معنای لغویتأله مصدر باب تَفَعُّل از واژۀ الاه، در لغت به معنای تعبّد وتنسّک است [۲]
محمد ازهری، تهذیباللغة، ذیل الاه، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی و محمود فرج عقده، قاهره، ۱۳۸۴ق.
[۳]
احمد ابنفارس، معجممقاییس اللغة، ذیل الاه، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، ۱۴۰۴ق.
و مُتَألِّه به کسیگفته میشود که فلسفۀ خود را بر مبنای وجود الاه بگذارد و طریقۀ تفکر او ذوق و کشف و شهود باشد. [۴]
محمود قطبالدین شیرازی، شرح حکمةالاشراق، ج۱، ص۲۱، به کوشش عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۵]
جعفر سجادی، فرهنگ علوم عقلی، ج۱، ص۱۴۴، تهران، ۱۳۶۱ش.
۲ - در منابع ایرانی و اسلامیدر منابع ایرانی و اسلامی، صفت تأله به اعتبار نوعی ژرفاندیشی در حکمت الاهی، دربارۀ سقراط، افلاطون و برخی از دیگر متفکران دوران باستان به کار رفته است. مسعودی این سخن را از افلاطون نقل میکند که هر کس حقیقت نفس خود را بشناسد، تأله کند، [۶]
علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۱۶۲، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
نقلی که بعدها توجه حکیمان مسلمان را به خود جلب کرد. ابوریحان بیرونی هم به نقل از جالینوس میگوید: مردمانِ شایستۀ کرامت، با متألهان پیوند دارند. وی همچنین اسقلبیوس و دیونوسیوس را متأله معرفی میکند و تأله را طریق عبادت و تنسک ملائکه میشمارد. به گفتۀ او، جالینوس قائل به این رأی بوده است. [۷]
ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۲۵، حیدرآباددکن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۸]
ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۲۷، حیدرآباددکن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
ناصر خسرو در جامعالحکمتین فصلی را به «قول متألهان فلاسفه اندر توحید» اختصاص داده، و حکیمان پیش از سقراط تا عهد ارسطو را متأله دانسته است. [۹]
ناصر خسرو، جامع الحکمتین، ج۱، ص۶۷، به کوشش هانری کربن و محمد معین، تهران، ۱۳۳۲ش.
این تعبیر ابوالحسن عامری نیز که نصرانیت مبتنی بر تألـه محض است، وجهـی از معنی تألــه را نشان میدهد. [۱۰]
ابوالحسن عامری، الاعلام بمناقب الاسلام، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش احمد عبدالحمید غراب، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م.
۳ - صفات بزرگانبرخی از حکیمان و عارفان، تأله را از صفات بزرگان ایران پیش از اسلام دانستهاند. برای نمونه، شهرزوری امام متأله ظاهر را همانند برخی ملوک مانند کیومرث، فریدون، کیخسرو و اسکندر دانسته است. [۱۱]
شهرزوری، محمد، شرح حکمة الاشراق، ج۱، ص۲۹، به کوشش حسین ضیایی تربتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
نیز مؤلف کتاب تفسیر القرآن الکریم این نظریه را که اشراق عقول در سیر نزولی بیشتر میشوند، به حکیمان متأله پارس نسبت داده است. [۱۲]
تفسیر القرآن الکریم، منسوب به ابنعربی، ج۱، ص۷۴۴-۷۴۵، به کوشش مصطفی غالب، قم، انتشارات ناصر خسرو.
[۱۳]
محسن جهانگیری، «سقراط حکیم از دید حکمای ایرانی»، ج۱، ص۶۴-۶۵، مجموعۀ مقالات سمینار سقراط فیلسوف گفت و گو، به کوشش موسی دیباج، تهران، ۱۳۸۱ش.
ابونعیم اصفهانی دیدگاه کسانی را نقل میکند که تصوف را همان تأله دانستهاند. [۱۴]
احمد ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۷، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۱۵]
محمد عبدالرئوف مناوی، الکواکب الدریة، ج۱، ص۱۲۰، به کوشش محمد ادیب جادر، بیروت، ۱۹۹۹م.
ابنعربی در مقایسۀ تطبیقی سنت تأله میان مسلمانان و غیرمسلمانان میگوید که متألهان پیش از امت محمدی بسیار اندک شمار و در میان مردم غریب بودهاند. [۱۶]
محییالدین ابنعربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۱۷۵، به کوشش عثمان یحیی، قاهره، ۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م.
به نظر او متألهان غیرمسلمان انس با طبیعت داشتهاند، درحالیکه متألهان امت محمدی، آسمانیاند. به گفتۀ ابنعربی انسان به رغم کوچکی در جسم و آفرینش، شایستۀ تأله است، زیرا خلیفۀ خداوند بر زمین است وعالَم مسخّر او. [۱۷]
محییالدین ابنعربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۲۲۱، به کوشش عثمان یحیی، قاهره، ۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م.
۴ - سابقۀ کاربرداما سابقۀ کاربرد واژهنامۀ تأله به معنای وسیع آن به متونروایی وتاریخی باز میگردد ومیتوان گفت که از آنجا به ادبیات فلسفی و عرفانی راه یافته است. ابنکثیر به نقل از جارود ابن معلّی میگوید: نخستین کس که پیش از اسلام در میان عرب متأله و موحد بود، قُسّ بن ساعدۀ ایادی است. [۱۸]
ابنکثیر، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۶، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴م.
نیز ابنابی الحدید یکی از نوادگان امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، مشهور به حسن مثلث را متأله دانسته است. [۱۹]
عبدالحمید ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغة، ج۱۵، ص۲۹۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق.
ابنقتیبه به نقل از ابنعباس در تفسیر آیۀ «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ» میگوید که قلب، با تفکر در عظمت الاهی تأله میکند. [۲۱]
عبدالله ابن قتیبه، غریب الحدیث، ج۲، ص۳۴۷، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
ابونعیم اصفهانی روایت میکند که ابوبکر از ابوذر غفاری دربارۀ پیش از مسلمانی او پرسش کرد و او نیز پاسخ داد که پیش از گرویدن به اسلام، متأله بوده است. [۲۲]
احمد ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۸، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۲۳]
محمد غلاب، «المشکلة الفلسفیة العظمی»، ج۱، ص۱۵۷- ۱۵۸، الازهر، قاهره، ۱۹۴۵م، ج۱۷، شم ۱.
۵ - در فلسفه اسلامیتأله در فلسفه اسلامی با مفهوم «تشبّه به الاه» پیوند یافته است. کربن واژۀ یونانیِ «ثئوسیس»، به معنای خداگونگی را معادل این اصطلاح قرار میدهد. به نظر او اصطلاح حکمت یا «تئوزوفی» نیز به همان معنی تأله یا فلسفۀ الاهی است و متفاوت با معنای الاهیات و فلسفه. مبنای این معادل یابی، اعتقاد به وجود سنتی مشترک و دیرپا در حکمت الاهی است که با ظهور حکمت اشراقی بار دیگر بر آن تأکید شده است، اما پیش از آن نیز برخی از فیلسوفان اسلامی از فلسفهای به معنی تشبه به الاه سخن گفتهاند که فراگیری حقایق آن، مایۀ همانندی انسان به باری تعالی میشود. [۲۴]
فارابی، المنطقیات، ج۱، ص۶-۷، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، قم، ۱۴۰۸ق.
[۲۵]
رسائل اخوان الصفا، قم، ج۱، ص۲۹۰، ۱۴۰۵ق.
[۲۶]
محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۲۰، بیروت، ۱۹۸۱م.
[۲۷]
محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۲۲، بیروت، ۱۹۸۱م.
[۲۸]
محمد خوانساری، «تعریف فلسفه به تشبه به الله»، ج۱، ص۲۶۵- ۲۶۷، خردجاودان، به کوشش علی اصغر محمدخانی و حسن سید عرب، تهران، ۱۳۷۷ش.
ابوحیان توحیدی (د ح۴۱۴ق) به نقل از ابوسلیمان منطقـی سجستانی گفتـه است کـه متکلمان دارای قلت تألـهاند. [۲۹]
ابوحیان توحیدی، المقابسات، ص۲۰۳، به کوشش محمد توفیق حسین، تهران، ۱۳۶۶ش.
۵.۱ - دیدگاه ابنسیناتأله از دیدگاه ابنسینا موجب تمایز انسان از همنوع خود میشود. [۳۰]
ابن سینا، النجاة، ج۱، ص۷۱۸، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۶۴ش.
۵.۲ - دیدگاه سهروردیمفهوم تأله در حکمت اشراقی شهابالدین سهروردی (۵۴۹-۵۸۷ق/ ۱۱۵۴- ۱۱۹۱م) گسترش یافت. سهروردی به گفتۀ خود رسالۀ «اعتقاد الحکماء» را به انگیزۀ دفاع از متألهان نوشته است. [۳۱]
یحیی سهروردی، «اعتقاد الحکماء»، ج۲، ص۲۶۲، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
به نظر وی هرمس و فیثاغورس و افلاطون از حکیمان بزرگ متألهاند. [۳۲]
حاشیه، یحیی سهروردی، ج۲، ص۱۵۸، «حکمة الاشراق»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
سهروردی در مقدمۀ «حکمة الاشراق» [۳۳]
یحیی سهروردی، «حکمة الاشراق»، ج۲، ص۱۱-۱۳، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
حکیمان را به چند طبقه تقسیم کرده است:۱. حکیم الاهی ژرفاندیش در تأله و فاقد بحث. شهرزوری در شرح این عبارت، اغلب اولیا و مشایخ صوفیه، مانند بایزید بسطامی، سهل بن عبدالله تُستَری و حسین بن منصور حلاج را از مصادیق آن میداند. [۳۴]
شهرزوری، محمد، شرح حکمة الاشراق، ج۱، ص۲۸، به کوشش حسین ضیایی تربتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۲. حکیم بحّاث و فاقد تأله، شهرزوری مشائیان پیرو ارسطو همانند فارابی و ابنسینا و پیروان آنها را مصداق این طبقه میشمارد. [۳۵]
شهرزوری، محمد، شرح حکمة الاشراق، ج۱، ص۲۸، به کوشش حسین ضیایی تربتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۳. حکیمالاهی ژرفاندیش در تأله و بحث، که به نظر شهرزوری، [۳۶]
شهرزوری، محمد، شرح حکمة الاشراق، ج۱، ص۲۸، به کوشش حسین ضیایی تربتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
سهـروردی خود بـه تنهـایـی مصداق این طبقـه است.۴. حکیمالاهی ژرفاندیش در تأله، اما متوسط یا ضعیف در بحث. ۵. حکیم ژرفاندیش در بحث و متوسط یا ضعیف در تأله. ۶. طالب تأله و بحث. ۷. طالب تأله. ۸. طالب بحث. به نظر سهروردی هر گاه در عصری، حکیم ژرفاندیش در تأله و بحث ظهور کند، ریاست از آن اوست و او خلیفۀ خداوند است و در غیر این صورت، ریاست از آنِ ژرفانـدیش در تأله و متوسط در بحث است و در صورت نبودن او، ریاست به حکیم ژرفاندیش در تأله و فاقد بحث اختصاص دارد و او جانشین خداوند است. به نظر او زمین هیچگاه از ژرفانـدیش در تأله خالـی نیست و ریاست هیچگاه به باحثـی که تنها در بحث و نه در تأله، ژرفاندیشی کند، نمیرسد، زیرا هیچگاه جهان هستی از ژرفاندیشی متأله خالی نیست. سهروردی دربارۀ شیوۀ ریاست متأله میگوید: ریاست متأله چیرگی نیست، او گاه مستولی و ظاهر و مکشوف، و گاه پنهان است. متأله «قطب» است، اگر چه در نهایت گمنامی به سربرد. هر گاه سیاست به دست او باشد، آن عهد، نورانی است. سهروردی بر این اساس طالبان علم را نیز چنین طبقهبندی کرده است: بهترین طالب علم، جویندۀ تأله و بحث و سپس جویندۀ تأله و پس از او جویندۀ بحث است. او خود میگوید که «حکمةالاشراق» را برای طالب تأله و بحث نوشته است و کسانی که تنها طالب بحثاند و متأله یا جویای تأله نیستند، بهرهای از آن نمیبرند. [۳۷]
یحیی سهروردی، «حکمة الاشراق»، ج۲، ص۱۱-۱۳، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
او مقام متألهان را برتر از فرشتگان میداند. [۳۸]
یحیی سهروردی، «حکمة الاشراق»، ج۲، ص۲۳۵، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
به نظر او حکیم متأله کسی است که امور متعالی را شهود کرده است و به آنها ذوق دارد. چنین کسی قادر است که گاه نفس خود را از بدن خارج کند. [۳۹]
یحیی سهروردی، «المشارع و المطارحات»، ج۱، ص۱۹۹، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۴۰]
یحیی سهروردی، «المشارع و المطارحات»، ج۱، ص۵۰۳، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
سهروردی دربارۀ عابدان متأله میگویدکه آنها با توسل به یک نور در نور دیگر سیر میکنند تا از ظلمت هجرت کنند و با اینکه برخی از افعال آنها شبیه مجنونان است، اما نورچشم عاقلاناند. [۴۱]
یحیی سهروردی، هیاکل النور، ج۱، ص۸۹، به کوشش محمدعلی ابوریان، قاهره، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۷م.
جلالالدین دوانی در ذیل این عبارت سهروردی، عابدان متأله را ارباب تجرید دانسته است. [۴۲]
محمد دوانی، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور، ج۱، ص۲۱۸، به کوشش محمدعبدالحق، مدرس، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۳م.
سهروردی متألهان را معتقد به عالم مثال میداند. [۴۳]
حاشیه، یحیی سهروردی، ج۲، ص۲۳۴، «حکمة الاشراق»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
شهرزوری در شرح سخنان سهروردی میگوید: متأله در عالم عناصر ریاست میکند و او نزدیکترین مخلوق به خداست [۴۴]
شهرزوری، محمد، شرح حکمة الاشراق، ج۱، ص۲۸، به کوشش حسین ضیایی تربتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
همچنین میگوید که حصول یقین از راه تأله نزدیکتر از طلب آن به واسطۀ بحث است. [۴۵]
شهرزوری، محمد، شرح حکمة الاشراق، ج۱، ص۳۰، به کوشش حسین ضیایی تربتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۵.۳ - حکمای پس از سهروردیحکمای پس از سهروردی به ابعاد دیگری از تأله، به ویژه در وجه نظری آن پرداختهاند. به نظر نظامالدین احمد هروی (د ۱۰۰۳ق) که تأله را به تفکر در ذات و صفات الاهی تعریف میکند، [۴۶]
احمد هروی، انواریه، ج۱، ص۱۲، به کوشش حسین ضیایی، تهران، ۱۳۵۸ش.
دانش ژرفاندیشان در تأله نامتناهی است. [۴۷]
احمد هروی، انواریه، ج۱، ص۱۳، به کوشش حسین ضیایی، تهران، ۱۳۵۸ش.
[۴۸]
اسماعیل شنب غازانی، شرح فصوص الحکمۀ فارابی، به کوشش علی اوجبی، تهران، ۱۳۸۱ش.
میرداماد (د۱۰۴۱ق/ ۱۶۳۱م) نظریۀ یکسان بودن زمان و حرکت را در تصور، به متألهان نسبت داده است. [۴۹]
میرداماد، محمدباقر، الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۲، به کوشش علی اوجبی، تهران، ۱۳۸۱ش.
در حکمت صدرالدین شیرازی (د ۱۰۵۰ق/ ۱۶۴۰م) مفهوم تأله در بیان مشرب خاص او در حکمت متعالیه به کار گرفته شده است. از دید اوعلم متألهان مسبوق به فیض علم یقینی حق است. [۵۰]
محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۲۰-۲۲، بیروت، ۱۹۸۱م.
[۵۱]
محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۳، ص۱۰-۱۲، بیروت، ۱۹۸۱م.
[۵۲]
محمد صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، ج۲، ص۵۰۰-۵۰۱، به کوشش محمد ذبیحی و جعفر شاه نظری، تهران، ۱۳۸۱ش.
وی مفهوم تأله را با نظریۀ همانند شدن انسان به خدا پیوند میدهد. [۵۳]
محمد صدرالدین شیرازی، المظاهر الالٰهیة، ص۴، به کوشش محمد خامنهای، تهران، ۱۳۷۸ش.
صدرالدین شیرازی میگوید که به تأسی از متألهان، شیوۀ اندیشۀ خود را آمیختهای از طریق تفکر حکیمان متأله و عارفان قرار داده، و حتی برخی از برهانهای خود را بر اساس تعقل آنها وضع کرده است. [۵۴]
محمد صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، ج۲، ص۶۳۶-۶۳۷، به کوشش محمد ذبیحی و جعفر شاه نظری، تهران، ۱۳۸۱ش.
[۵۵]
محمد صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، ج۲، ص۷۳۸، به کوشش محمد ذبیحی و جعفر شاه نظری، تهران، ۱۳۸۱ش.
از اینرو، وی در میان حکیمان مسلمان بیش از همه به نظرگاههای متألهان پرداخته است. به گفتۀ او، متألهان به تبع افلاطون وحکیمان بزرگ برآناند که موجودات عالم مثال در مکان و جهت نیستند و این عالم واسطۀ میان عالم عقل و حس است. [۵۶]
محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۳۰۰، بیروت، ۱۹۸۱م.
او در بحث جعل ماهیت، رأی متألهان را از حکیمان مشاء و اشراق متمایز دانسته، و ضمن رد سخنان آنها همان نظر متألهان را پذیرفته است. [۵۷]
محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۴۰۸، بیروت، ۱۹۸۱م.
وی در مبحث حرکت جوهری نیز یکی از مبانی نظریۀ خود را به متألهان نسبت داده است. [۵۸]
محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۳، ص۱۱۵-۱۱۶، بیروت، ۱۹۸۱م.
[۵۹]
محمد صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، ج۱، ص۳۲۰، به کوشش مصطفی محقق داماد، تهران، ۱۳۸۲ش.
[۶۰]
محمد صدرالدین شیرازی، المظاهر الالٰهیة، ج۱، ص۸۵، به کوشش محمد خامنهای، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۶۱]
محمد صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، ج۲، ص۷۰۷ ، به کوشش محمد ذبیحی و جعفر شاه نظری، تهران، ۱۳۸۱ش.
ملاهادی سبزواری (د ۱۲۸۹ق/ ۱۸۷۲م) تأله و اشراق را غایت طالب علم رسمی دانسته است که میتواند پس از طی مدارج علوم عقلی و نقلی به آن نائل گردد و چون به این مقام دست یافت، خواهد که در مقام حق الیقین تمکن یابد. [۶۲]
ملاهادی سبزواری، شرح دعاء الصباح، ج۱، ص۱۴۷، به کوشش نجفقلی حبیبی، تهران، ۱۳۷۵ش.
۶ - فهرست منابع(۱) عبدالحمید ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق. (۲) ابن سینا، النجاة، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۶۴ش. (۳) محییالدین ابنعربی، الفتوحات المکیة، به کوشش عثمان یحیی، قاهره، ۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م. (۴) احمد ابنفارس، معجممقاییس اللغة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، ۱۴۰۴ق. (۵) عبدالله ابن قتیبه، غریب الحدیث، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م. (۶) ابنکثیر، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴م. (۷) ابوالحسن عامری، الاعلام بمناقب الاسلام، به کوشش احمد عبدالحمید غراب، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م. (۸) ابوحیان توحیدی، المقابسات، به کوشش محمد توفیق حسین، تهران، ۱۳۶۶ش. (۹) احمد ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م. (۱۰) محمد ازهری، تهذیباللغة، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی و محمود فرج عقده، قاهره، ۱۳۸۴ق. (۱۱) ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، حیدرآباددکن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م. (۱۲) تفسیر القرآن الکریم، منسوب به ابنعربی، به کوشش مصطفی غالب، قم، انتشارات ناصر خسرو. (۱۳) محسن جهانگیری، «سقراط حکیم از دید حکمای ایرانی»، مجموعۀ مقالات سمینار سقراط فیلسوف گفت و گو، به کوشش موسی دیباج، تهران، ۱۳۸۱ش. (۱۴) خلیل بن احمد فراهیدی، العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، ۱۴۰۵ق. (۱۵) محمد خوانساری، «تعریف فلسفه به تشبه به الله»، خردجاودان، به کوشش علی اصغر محمدخانی و حسن سید عرب، تهران، ۱۳۷۷ش. (۱۶) محمد دوانی، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور، به کوشش محمدعبدالحق، مدرس، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۳م. (۱۷) رسائل اخوان الصفا، قم، ۱۴۰۵ق. (۱۸) ملاهادی سبزواری، شرح دعاء الصباح، به کوشش نجفقلی حبیبی، تهران، ۱۳۷۵ش. (۱۹) جعفر سجادی، فرهنگ علوم عقلی، تهران، ۱۳۶۱ش. (۲۰) یحیی سهروردی، «اعتقاد الحکماء»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش. (۲۱) یحیی سهروردی، «حکمة الاشراق»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش. (۲۲) یحیی سهروردی، «المشارع و المطارحات»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش. (۲۳) یحیی سهروردی، هیاکل النور، به کوشش محمدعلی ابوریان، قاهره، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۷م. (۲۴) اسماعیل شنب غازانی، شرح فصوص الحکمۀ فارابی، به کوشش علی اوجبی، تهران، ۱۳۸۱ش. (۲۵) شهرزوری، محمد، شرح حکمة الاشراق، به کوشش حسین ضیایی تربتی، تهران، ۱۳۷۲ش. (۲۶) محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، بیروت، ۱۹۸۱م. (۲۷) محمد صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، به کوشش مصطفی محقق داماد، تهران، ۱۳۸۲ش. (۲۸) محمد صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، به کوشش محمد ذبیحی و جعفر شاه نظری، تهران، ۱۳۸۱ش. (۲۹) محمد صدرالدین شیرازی، المظاهر الالٰهیة، به کوشش محمد خامنهای، تهران، ۱۳۷۸ش. (۳۰) محمد غلاب، «المشکلة الفلسفیة العظمی»، الازهر، قاهره، ۱۹۴۵م، ج۱۷، شم ۱. (۳۱) فارابی، المنطقیات، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، قم، ۱۴۰۸ق. (۳۲) قرآن کریم. (۳۳) محمود قطبالدین شیرازی، شرح حکمةالاشراق، به کوشش عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش. (۳۴) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م. (۳۵) محمد عبدالرئوف مناوی، الکواکب الدریة، به کوشش محمد ادیب جادر، بیروت، ۱۹۹۹م. (۳۶) میرداماد، محمدباقر، الصراط المستقیم، به کوشش علی اوجبی، تهران، ۱۳۸۱ش. (۳۷) ناصر خسرو، جامع الحکمتین، به کوشش هانری کربن و محمد معین، تهران، ۱۳۳۲ش. (۳۸) احمد هروی، انواریه، به کوشش حسین ضیایی، تهران، ۱۳۵۸ش. ۷ - پانویس
۸ - منبعحسین سید عرب، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تأله». |