میسره مدغریمیسره فردی از قبیله مظغره در شغل سقایی و در طول دوران عمرش رئیس قبیلهشان و مذهب فرقه صفریه از خوارج را ترویج میداده وی صاحب قیام بر حکومت وقت خود میباشد. ۱ - معرفی اجمالیمیسره نامی از قبیله مطغره در قیروان زندگی میکرده که طبق گفته منابع وی در ابتدا سقّایی بود که در مساجد قیروان آبفروشی میکرد. اما به احتمال در ابتدا طلبه بوده است، چه افکار و اعمال او نشان میدهد که دین اسلام را میشناخته است و از مبانی و اصول آن شناخت اصیلی داشته است. [۱]
ابن عبدالحکم، عبدالرحمن، فتوح مصر و المغرب و الاندلس، ص۲۱۸، طبعة دوزی الجزءان ۱و ۲، لایدن، ۱۸۵۱.
[۲]
نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱، ص۳۴، طبعه دار الکتب المصریه، مدرید، ۱۹۱۷.
اما این سخن صحت ندارد، چون ابن خلدون تاکید میکند که نامبرده رئیس قبیله مدغره «مطغره.» [۳]
ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۱، ص۱۵۰، چاپ دسلان.
و شاید هم وابسته یکی از خاندانهای بزرگ این قبیله بوده است وانگهی رویدادهای بعدی نشان میدهد که وی از یک وابستگی شدید (عصبیت) و پر اهمیت قبیلهای برخوردار بوده است این نکته قطعی میباشد که میسره در مجالس علمی مساجد قیروان رفت و آمد داشته و مردی باهوش، بلند پرواز و ماجراجو بوده است. مذهب صفریه یکی از مذاهب خارجی که حد واسط میان تندروی ازارقه و نجدات و میانهروی اباضیه بود، این مذهب را که عکرمه وابسته عبدالله بن عباس، محدث مشهور مغرب (قیروان) ایجاد کرد و میسره مدغری یکی از نخستین رهبران این مذهب بود. [۴]
مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ج۱، ص۳۱۵ - ۳۱۶.
او اصول اعتقادی صفریه را، راهی برای رسیدن به آرزوها و اهداف خود یافت، لذا این مذهب را پذیرفت و درصدد ترویج آن برآمد و ایالت طنجه را برای ترویج این مذهب انتخاب کرد. [۵]
ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، چاپ دسلان، ج۱، ص۱۶۷.
وی خود را فقیر، حقیر یا حقور نامید [۶]
ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۱، ص۱۷۶، قاهره، دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۵۸م.
[۷]
مونس، حسین، معالم المغرب و الاندلس، ص۶۳، قاهره، دار الرشد، ۱۹۹۳.
و به پیروی از او برخی از مورخان معاصر مغرب عبدالعزیز ثعالبی او را به حقیر ملقب کردند، تا خروج او از دین اسلام را تاکید کرده، وی را متهم به ارتداد کنند. [۸]
ثعالبی، عبدالعزیز، تاریخ شمال افریقیا من الفتح الاسلامی الی نهایة الی دولت الاغلبیة، ص۱۳۶، تحقیق احمد بن میلاد و محمد بن ادریس، بیروت، مغرب اسلامی، ۱۴۰۷.
۲ - زمینههای قیام میسرهعبیدالله بن حبحاب استاندار بخش غربی جهان اسلام از رفح تا اقیانوس اطلس و افریقیه و مغرب میانه و دور تا سجلماسه و سوس و آنگاه سراسر اندلس، فرمان میراند. رفتارهای نامناسب و ذهنیت عربی محض سر میداد به گونهای که جز به تازیان و مصالح و منافع آنها نمیاندیشید و به مصالح بومیان اصلاً توجهی نداشت که هیچ، بلکه احساسات آنها را جریحهدار هم میساخت که همین تعصبات باعث ایجاد نارضایتی و شورشهایی توسط اقوام بومی این منطقۀ وسیع شد. [۹]
مونس، حسین، فجرالاندلس (سپیده دماندلس)، ص۱۸۷ - ۱۸۸، مشهد بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، ۱۹۵۹.
[۱۰]
مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ج۱، ص۱۲۶ - ۱۳۷.
طبیعی بود که بربرها از این نحوه رفتار به خشم آیند به ویژه آن که به عنوان نیروهای مجاهد در ارتش خلیفه خدمت میکردند. به ویژه آن که شمار زیادی از خوارج در میان بربرها نفوذ کرده بودند و به استناد به این که این کارهایی که کارگزاران حکومت برای آنها انجام میدادند غیرشرعی و مخالف با روح اسلام است، بربرها را به قیام در برابر بنی امیه و عمال آنها ترغیب کردند. در این اثنا بربرهای زناتی برغواطه رهبر توانایی به نام میسره مدغری ظهور کرد. هم چنین وی در سپاه کارگزاران شرکت داشته و شخصاَ شاهد بدرفتاری بربرها با تازیان بوده است، لذا وقتی به میان قبیلۀ خود به منطقه «ریف» بازگشت، شروع به بیان این تبعیضهای ناروا کرد و خواهان آن شد که در سپاه اسلام میان تازیان و بربرها به یکسانی رفتار شود. جمع کثیری به میسره پیوستند و دعوتگران خوارج نیز گفتههای او را تایید کردند و به قیام و شورش ترغیبش کردند، اما، میسره و گروهی از آنان به دمشق رفتند و مدتی در آنجا ماندند بدون آن که بتوانند خلیفه را ملاقات کنند یا کسی به حرف آنان گوش دهد، به کلی از عدالت ناامید شدند و درصدد قیام برآمدند. از دیگر زمینههای قیام، واقعه حره در سال ۶۳ (ه.ق) بود که در پی آن گروه بزرگی از مردم حجاز، خصوصاً انصار، به مغرب و اندلس مهاجرت کردند که به صفوف دشمنان بنی امیه پیوستند و دیگر اینکه پس از کشته شدن عبدالله بن زبیر در سال ۷۳ و گوشمالی زبیریان «که بیشتر از انصار بودند» به دست عبدالملک بن مروان موج دیگری از مهاجرت انصار به این مناطق به وقوع پیوست، در میان این مهاجران، مبلغان سیاسی فراوانی بودند که مانند بربرها میاندیشیدند و مطالبات آنها را تایید میکردند از این رو با استقبال بربرها مواجهه شدند، و در میان قبایل آنها نفوذ کردند و در برخی از محافل بربری زمینههای قیام آماده شد. [۱۱]
مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ج۱، ص۱۳۱ - ۱۳۸.
۳ - میسره و قیام ویدر آن هنگام که میسره مشغول ترویج مذهبش در میان قبیله خود (مدغره)، بود، شروع به جلب هوادار و تحریک آنان برضد عربها و حکمرانان ایشان کرد، دیری نپایید که آنان را با خود همعقیده کرد، و پرچم عصیان را برافراشتند، و اندکی بعد دامنه دعوت، مکناسه را نیز در برگرفت و افراد این قبیله به میسره و قوم او پیوستند [۱۲]
مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ج۱، ص۱۳۱.
کارگزار امویان در ایالت طنجه، عمر بن عبدالله مرادی بود که تعصب شدید عربی داشت و بیاعتنا به احساسات بربرها به آنها ستم و اجحاف روا میداشت.بالاخره میسره و یارانش فرصت قیام علنی علیه بربرها را به دست آوردند، زیرا عبیدالله بن حبحاب در سال ۱۲۲ (ه.ق) فرمانده خود حبیب بن ابی عبیده را به همراه بهترین نظامیان خود به جنگ سیسیل فرستاد. [۱۳]
ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۱، ص۱۵۱.
[۱۴]
ابن عذاری مراکشی، احمد بن محمد، البیان المغرب فی اخبار الملوک الاندلس و المغرب، ج۱، ص۳۸، طبعة دوزی الجزء ان ۱و۲، لایدن، ۱۸۵۱.
۳.۱ - تصرفات سپاه میسرهسپاهیان میسره با استفاده از فرصت دوری سپاهیان عبیدالله بن حبحاب، هوارداران خود را بسیج کردند و به سمت طنجه به راه افتادند، میسره با همراهی قبایل شورشی دیگر، شورش و قیام علنی، علیه بنی امیه را آغاز کرد و طبیعی بود که نخستین نشانههای قیام در میان کوهنشینان نمایان شود، موج قیام آنان در منطقه «جبال ریف» کوههای هم مرز طنجه و سبته خوانده ظهور کرد، که آغاز آن در میان قبایل برغواطه و غماره و مکناسه انتشار یافت در آنجا مردی از بربرها مردی موسوم به طریف بن ملوک که از دعوتگران مذهب خوارج بود، به سر میبرد. شورشیان ابتدا طنجه را تصرف کردند و بر عمر بن عبدالله مرادی تاختند او را کشتند و عبدالاعلی بن جریح افریقی با آفریقائیان و وابستگان بنی نصیر، به میسره پیوستند و میسره او را والی طنجه کرد و خود به نواحی سوس رفت و آنها را به تصرف درآورده و اسماعیل ابن عبیدالله بن حبحاب حکمران سوس به قتل رساند. و بدین ترتیب سراسر مغرب اقصی از دست مسلمانان خارج شد و مسلمانان اندلس در موقعیت بدی قرار گرفتند. [۱۵]
ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۱، ص۱۳۷ – ۱۵۱.
[۱۶]
ابن عبدالحکم، عبدالرحمن، فتوح مصر و المغرب والاندلس، ص۲۱۸ - ۲۱۹، طبعة شارل توری، مطبعة جامعة ییل، ۱۹۲۲.
[۱۷]
ابن قوطیه، ابوبکر، تاریخ افتتاح الاندلس، ص۱۴ - ۱۵، اعده للنشر و نشره خلیان ریبیرا، ۱۹۲۶.
[۱۸]
ابن عذاری مراکشی، احمد بن محمد، البیان المغرب، ج۱، ص۳۹
[۱۹]
ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ج۵، ص۱۴۲، طبعة نور نبرج، لایدن، ۱۸۷۶.
عبیدالله بن حبحاب گروهی از بهترین سپاهیان خود را به فرماندهی یکی از بزرگان عرب افریقا به نام خالد بن حبیب فهری به جنگ میسره فرستاد. آنان در نزدیکی طنجه با قوای میسره روبه رو شدند در این نبرد امویان شکست خوردند و شمار زیادی از سپاهیان کشته شدند و میسره پیروزمندانه به مقر خود در طنجه بازگشت و سپس ادعای خلافت کرد و به همین عنوان با او بیعت شد. [۲۰]
نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، ج ۲۴، ص ۵۹، طبعة دار الکتب المصریه، مدرید، ۱۹۱۷.
۴ - دولت خوارج به رهبری میسرهپس از آن که خوارج اولیه اختلافات عقیدتی و فقهی خود را پیاده کرده و به چند فرقه منشعب گردیدند و در نقاط مختلف جهان اسلام پراکنده شدند که یکی از فرق مشهور آن صفریه بود. رهبری این فرقه با شهرستانی و سمعانی، زیاد بن اصفر، مقریزی، نعمان بن صفر، مبرد بن صفار نامیدهاند. [۲۱]
جعفری، یعقوب، خوارج در تاریخ، ص۱۸۶، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۱.
حکومت میسره مدغری [۲۲]
مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ج۱، ص۱۳۱ - ۱۳۸، ترجمه حمید رضا شیخی، تهران، سمت، ۱۳۸۴.
بر مناطق طنجه، سبته، تطوان، اصیلا، شادن و عرائش و دو شهر بزرگ وادی سبو (فاس، مکناس) بود که حاکمیت این منطقه زیبا در دست دولت خوارج که میسره مدغری و جانشینان او آن را رهبری میکردند، این دولت خارجی مذهب به مرور زمان به یک دولت کاملاً بیگانه و منصرف از اسلام تبدیل شد، که به نام زندقۀ برغواطه شهرت یافت. ظاهراَ این پیروزی او حکومت و پیروزی او را سرمست کرد و با مردم بنای بدرفتاری گذاشت و دیری نپایید که یارانش او را کشتند. [۲۳]
ابن عبدالحکم، عبدالرحمن، فتوح مصر و المغرب والاندلس، ص۲۱۸.
[۲۴]
مونس، حسین، فجرالاندلس (سپیده دماندلس)، ص۱۸۳، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۳.
[۲۵]
مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ج۱، ص۱۸، ترجمه حمید رضا شیخی، تهران، سمت، ۱۳۸۴.
۵ - پایان قیام ریفقیام میسره مدغری در سال ۱۲۱-۱۲۲ (ه.ق) نخستین حرکت ضد دولتی، از سوی خوارج صفریه بود این قیام که در سال ۱۲۳ (ه.ق) به رهبری میسره مدغری آغاز شد و پس از میسره رهبری این جنبش بر عهدۀ خالد بن حمید زناتی در مغرب گسترش یافت، [۲۶]
ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ص۸۳ - ۸۲، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ - ۱۳۷۱.
زمانی که این قیام برپا شد فرقی میان تازیان بلدی و شامی نگذاشت. لذا بلدیان که خود را یکی از اهداف بربرهای خشمگین یافتند، علیرغم میل خود، به شامیان پیوستند و سرانجام با جافشانیهای زیاد به پیروزی بلدیان خاتمه دادند. به دنبال آن میسره یکی از موالی آفریقایی، موسوم به عبدالاعلی بن ضریح افریقی را که رومیالاصل و از موالی موسی بن نصیر بود، بر طنجه گماشت و خود نیروهایش را بیرون راندند. عبیدالله بن حبحاب، رهسپار قیروان شد.ابن حبحاب به مقابله با میسره رفت. [۲۷]
مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ج۱، ص۱۳۱ - ۱۴۲، ترجمه حمید رضا شیخی، تهران، سمت، ۱۳۸۴.
۵.۱ - قتل میسرهابن حبحاب فرماندهی سپاه خود را به خالد بن ابی حبیب سپرد. خالد با سپاهیان خود تا وادی شلف پیش رفت و سپس به سوی تلمسان که میسره در آنجا مستقر شده بود حرکت کرد، ظاهراً میسره در رویارویی با خالد شکست خورده بود و تصمیم به عقبنشینی گرفت، اما سپاهیانش او را کشتند، زیرا خوارج دو دلی و ترس را ننگ میدانستند. [۲۸]
مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ج۱، ص۱۳۹، ترجمه حمید رضا شیخی، تهران، سمت، ۱۳۸۴.
با قتل میسره به دست پیروانش، خالد بن حمید زناتی رهبری قیام را به دست گرفت در نبردی که میان والی اموی و بربرها در طنجه رخ داد، اعراب شکست خوردند و تعدادی از سران آنها کشته شدند، که به تعبیر ابن عذاری، کشتهشدگان از حماة العرب بودند، بدین سبب این نبرد به معرکة الاشراف یا غزوة الاشراف معروف شد. [۲۹]
ابن عذاری مراکشی، احمد بن محمد، البیان المغرب، ج۱، ص۵۵
۶ - پانویس
۷ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «میسره مدغری» ۹۵/۰۵/۰۶. ردههای این صفحه : تراجم | خوارج صفریه | درگذشتگان سال ۱۲۲ (قمری) | درگذشتگان سده 2 (قمری) | رهبران خوارج | فرق و مذاهب | مذاهب کلامی اهل سنت | مقالات پژوهه
|