ازارقه
اَزارِقه ](a)[azāreqe، یکی از شاخههای اصلی خوارج (مُحَکّمه) که در طول تاریخ فرهنگ اسلامی همواره به عنوان تندروترین شاخۀ آن مذهب شناخته شده است. عنوان این گروه برگرفته از نام پدر نافع ابن ازرق (نک : دبا، ﻫ م)، نخستین پیشوای آنان است.
از نظر فکری، به اجمال آنچه ازارقه را از دیگر گروههای اهل تحکیم جدا میساخت، در نگاه نخست تندروی آنان در محکوم ساختن «قُعود» و الزامی شمردن «قیام به شمشیر»، و روش افراطی آنان در برخورد با قاطبۀ مسلمانان و غیر هممسلکان خود بود؛ اندیشهای که در زمان حضور تاریخیشان (بهویژه در خلال سالهای 64- 78ق/ 684-697م) فرصتی برای تدوین نیافت. با مرگ یزید و بروز جنگهای شهری در بصره، نافع با گزینش شیوۀ اعتزال، اردویی نیرومند پی ریخت و اهواز را برای استقرار مناسب دید. بدین ترتیب، حوزۀ نفوذ این حاکمیت در درازمدت عملاً مناطق پراکندهای از خوزستان تا سیستان در شرق، و ری و طبرستان در شمال بود.
نافع ابن ازرق پس از مهاجرت به اهواز، با «دارالهجره» خواندن اردوگاه خود، اقامتگاههای غیر ازرقیان را «دارالکفر» خواند و آن کس را که در دارالکفر اقامت گزیند، حتى اگر در مذهب بر رأی محکمه باشد، محکوم به کفر دانست. همزمان با اقتدار یافتن خوارج در اهواز، نافع به سوی بصره (مرکز بیرقیب اهل تحکیم) تاخت و به سرعت تمام مناطق سواد و نواحی بصره را تصرف کرد. اما در جنگ سنگین دولاب کشته شد و عبیدالله ابن ماحوز به جای نافع به پیشوایی ازارقه رسید. در زمان او حکومت ازرقی در سراسر خوزستان و تا حدودی بر فارس تثبیت شد. اما حضور مهلب بن ابی صفره به عنوان فرمانده سپاه بصره، وضع را دگرگون کرد و در جنگی در منطقۀ اهواز، ابن ماحوز کشته شد و ازارقه شکست خوردند و به سمت ارجان پس نشستند. سپس زبیر بن علی را به پیشوایی برداشتند و او ضمن تجدید قوا، به مناطق شرقیتر، بهویژه فارس و سپس اصفهان عقب نشست. وی زیرکانه و بدون جلب توجه مصعب ابن زبیر، والی وقت بصره، سپاه خود را به اهواز رساند و از آنجا بدون درگیری به کوفه درآمد. او که قصد تسلط بر اصفهان را داشت، بر اثر مقاومت شدید مردم، ناکام ماند و در جنگی سخت کشته شد و ازارقه شکست خوردند. پس از او قطری بن فجائۀ مازنی با مستحکم ساختن پایههای حکومت ازرقی در فارس و یافتن آرامشی نسبی، در منطقه اقتدار تمام یافت و حتى اقدام به ضرب سکه کرد. اما بار دیگر مهلب به میدان آمد و ابتکار عمل را از دست ازرقیان ربود که نتیجۀ آن خلع قطری از سوی ازارقه بود. با روی کار آمدن حجاج در عراق و بروز برخی جنگها، ازارقه بسیار ناتوان شدند و در نهایت در 79ق به شکست قطعی تن دادند و حیات سیاسی ایشان به سرآمد.
از نظر اعتقادی ازارقه در روابط اجتماعی خود با غیر ازرقیان، رفتاری در حد رفتار با مشرکان داشتند و علاوه بر جایز شمردن تعرض به جان و مال آنان، نکاح و توارث با آنان را ممنوع و ذبایح ایشان را حرام میدانستند. همچنین تحریم تقیه در قول و عمل از عقاید خاص ازارقه بود که بهطور منطقی، وجوب هجرت را نیز به دنبال داشت. ازارقه همچون دیگر گروههای محکّمه، بر جواز «خُلُوّ زمان» از امام قائل بودهاند، اما در عمل همواره سلسلۀ امامان خود را پیوسته و ناگسسته نگاه داشتند و به محض از میان رفتن امامی، با مردی دیگر بیعت میکردند.
دربارۀ آراء فقهی خاص ازارقه، میتوان به این موارد اشاره کرد: انکار مشروعیت رجم در مجازات زنان محصنه؛ مختص دانستن حد قذف به قاذف زنان محصنه و اقامه نکردن حد بر قاذف مرد محصن؛ مشروط ندانستن قطع دست سارق به نصابی معین؛ تعیین محل قطع دست سارق از «مِنکَب». از فقیهان بنام ایشان، شخص ابن ازرق، و در ردههای بعد کسانی چون مقعطل و جانشین او یزید بن جابر از قاضیان اردوی ازرقی قابل یاد کردنند.
بر پایۀ منابع تاریخی و ادبی، در میان ازرقیان ادیبانی برجسته وجود داشتهاند، از برجستهترین خطیبان ازارقه زید بن جندب و قطری بن فجائه، و از شاعران ایشان عبیدة بن هلال را میتوان یاد کرد.*
مآخذ
ابن اثیر، الکامل؛ ابن حزم، علی، الفصل، به کوشش محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، شرکة عکاظ للنشر؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن عبدربه، احمد، العقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402ق/ 1982م؛ ابوالعرب، محمد، المحن، به کوشش یحیى وهیب جبوری، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ اسفراینی، شاهفور، التبصیر فیالدین، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، بهکوشش محمدمحییالدین عبدالحمید، قاهره،1405ق/ 1985م؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره،1367ق/ 1948م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج4(1)، بهکوشش احسان عباس، بیروت، 1400ق/ 1979م، ج4(2)، بهکوشش شلوسینگر، بیتالمقدس، 1971م، ج 5، به کوشش گویتین، بیتالمقدس، 1936م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، 1375ق؛ دبا؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد فتحالله بدران، قاهره، 1375ق/ 1956م؛ طبری، تاریخ؛ مبرد، محمد، الکامل، به کوشش محمداحمد دالی، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ نیز: