خوارج
خَوارِج، عنوان طیفی از فرق اسلامی که پس از ماجرای حکمیت در پایان جنگ صفین، راه خود را از امام علی (ع) و جبهۀ مخالف جدا کردند و همۀ دستاندرکاران حکمیت را منتسب به کفر ساختند. جریان خوارج در دهههای پس از امام (ع) خاستگاه بسیاری از خیزشهای اعتراضی برضد حکومتهای وقت بود و درعینحال، برانگیزندۀ رشتهای از بحثهای اعتقادی در حیطۀ چیستی ایمان و جز آن بود که هویت فرقهای خوارج و جایگاه آن در دانش کلام را رقم زد. خوارج در تاریخ فرهنگ اسلامی همواره بهعنوان نمودی از تندروی در عملکرد سیاسی و اجتماعی، و نمادی از افراط و غلو در باور و اندیشه مطرح بودهاند.
خوارج در متون تاریخی با القاب مختلف مانند حروریه ــ منتسب به محلی به نام حرورا، بهسبب تشکیل اولین اردو پیش از نهروان در آنجا ــ شُرات، مُحَکِّمه و مارقه شهرت داشتهاند و به گفتۀ ابوالحسن اشعری، آنان همۀ این القاب بهجز مارقین را کمابیش بر خود میپسندیدند (ص 127). عنوان مارقه با الهام از یک حدیث نبوی با خوارج تطبیق داده شده است، حدیثی که دربارۀ گروهی از امت پیامبر (ص) سخن میگوید که از دین پرتاب میشوند، مانند تیری که از کمان پرتاب میشود (بخاری، صحیح، 3 / 1321؛ مسلم، 2 / 740).
I. گذاری بر تاریخ خوارج
الف ـ زمینههای پیدایی خوارج
در مطالعات تاریخ اسلام، خوارج بهعنوان گروهی شناخته میشوند که در سال 37 ق / 657 م، به دنبال ماجرای حکمیت پدید آمدند و راه خود را از دو سوی جنگ صفین، امام علی (ع) و معاویه جدا ساختند؛ به هنگام سخن از ویژگیهای این گروه نیز مجموعهای از صفات چون عبادت افراطی، قرآنبسندگی و ظاهرگرایی مطرح میشود که نسبت روشنی با همۀ عملکردهای آنان ندارد. دراینباره پرسشهایی مطرح است، مانند اینکه چرا جریان خوارج در میان قرّاء و عبادتورزان شامی پدید نیامد؟ یا اینکه چرا رجال متقدم خوارج از چند قبیلۀ مشخص بودند و در میان بسیاری از قبایل هرگز مذهب خارجی نفوذی نداشت؟ چرا بخش مهمی از اعتراضات خوارج اولیه به شیوۀ تقسیم غنایم و پرداختهای بیتالمال بوده است؟ چرا فردی مانند حُرقوص بن زُهَیر، فرمانده بخش مهمی از فتوح خوزستان، یکی از رهبران اصلیِ نهروان است؟ اصول تاریخپژوهی نوین اقتضا دارد در مطالعۀ خـوارج، فضاهای اجتمـاعی ـ سیـاسی، و نظامی ـ تشکیلاتی در کنار فضاهای اعتقادی ـ تبلیغی مورد توجه قرار گیرد.
در پاسخ به پرسش از نسبت خوارج با قراء و عبادتورزان عراقی و شامی، باید گفت براساس ثبت تاریخ، رجال خوارج در نسلهای آغازین همه عراقی بودند و این ویژگی از نظر تقابل عراق با شام در جنگ صفین، میتواند حائز اهمیت باشد. همچنین میدانیم که کوفه و بصره ــ یعنی اصلیترین شهرهای عراق در عصر متقدم اسلامی ــ هر دو خاستگاه رجال آغازین خوارج بوده است. اگر این دو گزاره در کنار هم قرار گیرند، میتوان نتیجه گرفت که مذهب خارجی در بدو پیدایی آن، یک پدیدۀ اجتماعی ـ دینی مربوط به فضای عراق و مرتبط با هویت عمومی عراقی بوده است (دربارۀ نسبت خوارج و جماعت قُرّاء، نک : ه د، 14 / 633).
دربارۀ خاستگاه قبایلیِ خوارج گزارشها نشان میدهد که این پدیده، کاملاً در جوامع قبیلهای بروز کرده و قریببهاتفاق افراد درگیر از قبایل حاشیهای یا حاشیۀ قبایل مشهور عرب بودند (نک : کنی، 1- 29؛ پاکتچی، «نظام قبیلهای ... »، 93 بب ). بجا ست به عبارتی از ابنحزم اندلسی اشاره شود که اسلاف خوارج را اعراب بدوی دانسته است (4 / 121). در سخن از بافت اجتماعی اردوگاههای خوارج این نکته حائز اهمیت است که بردگان فراری بهطورخاص، و موالی بهطورعام بخش مهمی از جمعیت را تشکیل میدادهاند و این ویژگی بهخصوص در اردوگاههای ازارقه بسیار مشهود بوده است (نک : بازورث، 35؛ نیز ه د، 7 / 137)، اما با وجود این، همچنان مناسبات 3 گروه بزرگ از قبایل عرب، یعنی مُضَر (شامل قریش)، ربیعه و قحطان (قبایل یمنی)، کلیدی مهم برای تحلیل تاریخ نخستین خوارج است (پاکتچی، همانجا).
با وجود آنکه خوارج حتى در همان آغاز پیدایی همواره کوشیدهاند تا انگیزههای سیاست قبیلهای خود را در پس باورها و شعارهای دینی پنهان کنند، ولی گاه نیز زبان به بیان آنچه در ضمیر داشتهاند، گشودهاند. زمانی که ابنعباس برای مناظره به اردوگاه حرورا رفت و بسیاری از خوارج را مجاب ساخت، کلام او بهعنوان «حجت قریش» که نباید فریب آن را خورد، ارزیابی شده، حال آنکه انتظار ارزشیابی علمی و دینی دراینباره میرفته است (نک : مبرد، 3 / 1080). وَصیلة بن عِتبان شیبانی از رجال خوارج خطاب به خلیفه عبدالملک از این امر شکایت دارد که در عراق به بکر بن وائل مهمترین فروع ربیعه بیتوجهی میشود و قدرت در دست قریش و همپیمانانِ آنان از ثقیف است (نک : بلاذری، انساب ... ، 8 / 32؛ ابناعثم، 7 / 60). زمانی که شرایطی در تاریخ پیش آمد کـه دو تن از خلیفهزادگان امـوی ــ یعنی عبدالله پسر عمـر بن عبـدالعزیز و سلیمان پسر هشام بـن عبدالملک ــ پشت ضحاک شاری از امامان خوارج نماز خواندند، آنچه شُبَیل بن عَزرۀ ضُبَعی شاعر خارجی را به شوق آورده، نه اقتدای دو اموی به امام خوارج، بلکه نماز گزاردن قریش پشتِ بکر بن وائل بوده است (نک : خلیفه، 378؛ بلاذری، همان، 8 / 232).
دربارۀ زمینههای مالی پیداییِ خوارج باید گفت در طول دورۀ بنیامیه همواره بخشی از شعارهای خوارج نقد عملکرد امویان در تقسیم غنایم و بیعدالتی در پرداختها از بیتالمال بوده است (بلاذری، همان، 7 / 399؛ ابنعبدالحکم، 147؛ ابنعبدربه، 4 / 146)، اما این جهتگیری در بحث از پیشینۀ خوارج بهخصوص در رویارویی با عملکرد عثمان در دادن اقطاعات و خمس غنایم به خویشاوندان نیز قابل پیجویی است (مثلاً نک : بلاذری، همان، 5 / 579، جم ؛ الامامة ... ، 1 / 50). بههرروی میدانیم چه پیش از نهروان و چه پس از آن، مطالبۀ عدالت اقتصادی همواره در شمار شعارهای اصلی این جماعت بوده است. اما فراتر، نکتهای پراهمیت در نامۀ ابناباض به عبدالملک این است که در شمارش خطاهای عثمان، به قانونی که عثمان گذرانده بود، اشاره شده، مبنـی بر اینکه اهل بحرین و عمان حق نداشتند پیش از بهفروشرسیدن غلات دولتی، غلۀ تولیدی خود را به بازار عرضه کنند (ص 128). باید دانست عمان و بحرین از نخستین مراکز رشد اندیشۀ خوارج در بیرون از عراق بوده است.
نکتۀ دیگری که در پیدایش و نضجگرفتن خوارج لازم است مد نظر قرار گیرد و حضور نظامیانی چون حرقوص در جمع رهبران خوارج را معنادار سازد، فضای نظامی بهوجودآمده در جریان فتوح است. چنین مینماید که نارضایتی رزمندگانِ جوانِ فتوح از چگونگی تقسیم غنایم همگام با گسترش روزافزون نفوذ اجتماعی آنان، میتواند توانِ جنگی این ماشین را بهسوی مرکز دستگاه خلافت بازگرداند و عامل تهدیدکنندۀ دولتهای همسایه به عامل تهدیدکنندۀ خلافت مرکزی تبدیل گردد. مروری بر اطلاعات بازمانده دربارۀ مقتل عثمان، بهروشنی نشان میدهد که این ظرفیت همزمان در اردوشهرهای عراق و مصر وجود داشته، و کشتن خلیفه حاصل همکاریِ معترضانی از این دو منطقه بوده است (مثلاً نک : طبری، 4 / 340؛ مسائل ... ، 15).
ب ـ در اردوگاه صفین
در آخرین ایام از جنگ صفین در سال 37 ق، شامیان که پیروزی سپاه امام علی (ع) را نزدیک میدیدند، چاره آن یافتند که قرآنها بر سر نیزه کنند و از تحریک احساسات قراء ــ یعنی پیشینیانِ خوارج در صف عراقیان ــ سود جویند. این ترفند کارگر افتاد و سپاه امام علی (ع) چنان افتراقی به خود دید که ادامۀ جنگ ناممکن مینمود. هنگام بالابردن مصاحف بر نیزه، مسعر بن فدکی و زید بن حصین از سران آیندۀ خوارج همراه با جمعی از یارانشان از قراء امام را به پذیرش این دعوت به کتاب خدا اجبار کردند و حضرت را تهدید کردند که در صورت عدم تمکین، آن حضرت و یارانش را تحویل دشمنان میدهند، یا گفتند: «با تو چنان میکنیم که با عثمان کردیم» (طبری، 5 / 49؛ ابناعثم، 3 / 185). در همین راستا از امام خواستند مالک اشتر را از خط مقدم جبهه بازگرداند، وگرنه مانند عثمان کشته خواهد شد و امام (ع) نیز برای پیشگیری از عواقب شومِ این اختلاف، از مالک و دستههای تحت فرمان او خواست به عقب بازگردند و از ادامۀ جنگ بپرهیزند (طبری، 5 / 50؛ نصر، 491).
مرحلۀ بعد در سیاست معاویه و عمرو بن عاص، پیشنهاد تنها دو حَکَم برای جستن راهی در راستای حل مخاصمه بر پایۀ حکم قرآن کریم بود؛ حضرت علی (ع) از آنجا که میتوانست نتایج این حیله را پیشبینی کند، قصد پذیرش آن را داشت، اما فشار در لشکر عراق و بهخصوص پیشینیان خوارج او را در شرایط گریزناپذیری قرار داد. برخی رجال چون عبدالله بن کواء ــ که بعدها در رأس خوارج قرار گرفت ــ از کسانی بود که بر پذیرش حکمیت اصرار داشتند؛ ابنکواء بعدها خطاب به امام (ع) اعتراف کرد که «تو به رأی ما در دین خدا حَکَم قرار دادی، اما ما اقرار داریم که کفر ورزیدیم و اکنون توبهکاریم و تو هم باید همانند ما به کفر اقرار و از آن توبه نمایی» (مبرد، 3 / 1099؛ اخبار ... ، 40).
در ادامه نوبت به تعیین حکم از سوی امام علی (ع) رسید و حضرت مایل بود ابنعباس را برای این مهم گسیل نماید، اما بار دیگر فشارها برای کنارگذاشتن ابنعباسِ قریشی و انتخاب حکمی از غیر قریش آغاز شد. در این میان عبدالله بن کواء از خوارج آینده، و اشعث بن قیس رئیس قبیلۀ کنده و از کسانی که در تحریک خوارج مؤثر بود، ابوموسى اشعری را به امام تحمیل کردند (طبری، 5 / 51؛ ابناعثم، 4 / 197؛ ابنعبدربه، 4 / 351). برخی منابع حکایت از آن دارند حتى آنگاه که امام علی (ع) خواست ابوموسى را بفرستد، زُرعة بن بُرج طایی، زید بن حصین طایی و حرقوص ابن زهیر سعدی آمدند و «لا حکم الا للّٰه» گفتند و درخواست توبه کردند (بلاذری، انساب، 2 / 355؛ طبری، 5 / 72). اگر این روایت قابل تکیه باشد، پشیمانی خوارج باید پیش از آغاز جلسۀ شورِ حکمین روی داده باشد.
عمرو بن عاص حَکَم معاویه، و ابوموسى اشعری، امام علی (ع) را از خلافت خلع کردند، اما روایات دراینباره که عمرو حیلهگرانه و بهطور ایجابی معاویه را به خلافت منصوب کرده باشد، اتفاق ندارند (نک : نصر، 499 بب ؛ دینوری، 192 بب ؛ طبری، 5 / 53-54). هرچه بود، با اعلام خلع حضرت و نپذیرفتن این نتیجه از سوی امام، گسستی در صف عراقیان به بار آمد که یک سوی آن یاران وفادار حضرت قرار داشتند که با نادیده گرفتن آن رخداد، جز ماندن در رکاب امام راهی نمیجستند، و گروهی که امام را بهسبب واگذاردن حکمیت به دو مرد ــ و نه خدا ــ آن را حُکمی به خلاف «ما انزل اللّٰه» میدانستند و آنکس را که به اصل حکمیت رضا دهد ــ ازجمله شخص امام علی (ع) را ــ به استناد آیات سهگانۀ مائده (5 / 44، 45، 47)، کافر، ظالم و فاسق شمردند (برای تفصیل، نک : ه د، 14 / 632). آنان از امام مصرانه درخواست داشتند تا بهصراحت از پذیرش حکمیت توبه کند تا همچنان وی را به امامت بشناسند (نک : مبرد، همانجا) و بهطبع حضرت که وجهی از حقانیت برای این خواسته نمیدید و میدانست که زبانگشودن به توبهای بیوجه، همچون پذیرش شکستی سیاسی میتواند صدمات جبرانناپذیری به ساختار حکومت و سپاه وارد آورد، از تأمین این خواسته سر باز زد.
اول کسی را که در همان آغاز اعلام حکمیت، فریاد «لا حکم الا للّٰه» سر داد، به اختلاف عروة بن ادیه یا عاصم بنیزید مُحاربی دانستهاند (بلاذری، همان، 2 / 336؛ نیز نک : اشعری، 128). امـا هَیثم بن عَدیّ بـه نقل از منابع خارجی، اولین کس را عبدالله بن وَهب راسِبی گفته (نک : ابنکثیر، 7 / 308)، و در روایتی از عبدالله بن کواء و شبث بن ربعی نام برده شده است (نک : ابنعساکر، 27 / 102). بههرروی، بیدرنگ آواز تحکیم به خیمههای مراد و راسب و تمیم نیز کشیده شده است (نک : نصر، 512-513؛ دینوری، 196-197).
اولین تَشَرّی ــ یعنی حرکت مرگجویانه ــ از سوی خوارج هم در همان اثنای صفین رخ داده است؛ برخی منابع اشاره دارند که نخستین کسی که تشرّی کرد، مردی از بنییَشکُر بود که نخست به اصحاب امام (ع) حمله کرد و یک نفر را کشت، سپس به اصحاب معاویه حمله کرد، ولی پیش از آنکه کسی را به قتل رساند، خود کشته شد (اشعری، همانجا؛ صاحب، 229-230؛ مسعودی، 3 / 138). همچنین به دو نفر از قبیلۀ عَنَزه (از قبایل ربیعه) به نامهای جعد و معدان اشاره شده است که بهمحض شنیدن بیانیۀ پذیرش حکمیت، گفتند میجنگیم تا کشته شویم؛ سپس به لشکر معاویه حمله بردند و در آستانۀ رواق معاویه به قتل رسیدند (نصر، نیز دینوری، همانجاها). اما هنوز بزرگان خوارج در آن زمان قصدی برای رویآوردن به خشونت نداشتند؛ زمانی که اشعث بیانیه را خواند و عروة بن ادیه تحکیمگویان به مرکب او حمله کرد، با اینکه آسیبی وارد نشده بود، برخی از سران خوارج مانند مسعر بن فدکی و شبث بن ربعی برای پوزش نزد اشعث رفتند (مبرد، 3 / 1098؛ طبری، 5 / 55).
در عهدنامۀ بین طرفین صفین که در 13 صفر 37 امضا شد (همو، 5 / 56-57)، بنا شد حکمین در راستای رسیدن به یک توافق بکوشند و بیانیۀ حکمین تا رمضان همان سال صادر شود، وگرنه سال بعد در اذرُح با هم ملاقات، و نتیجه را اعلام کنند (نک : دینوری، 195؛ طبری، 5 / 54، 57). از آنجا که طولانیشدن توافق حکمین پیشبینی میشد، در توافقنامۀ اول گفته شده بود که اگر یکی از حکمین در این اثنا وفات کند، جایگزین چگونه تعیین خواهد شد (نصر، 505؛ دینوری، همانجا؛ طبری، 5 / 54).
ج ـ در اردوگاه حرورا
پس از عقد قرارداد حکمیت، امام علی (ع) در حالی به کوفه بازگشت که اصحابش دچار اختلاف و تشتت شده بودند؛ بخشی از سپاه با او به کوفه بازگشتند و بخشی که به شعار تحکیم گراییده بودند، مسیر خود را بهسوی حرورا گردانیدند و در آنجا اردو زدند (ابن ابی شیبه، 7 / 556؛ ابنسعد، 3 / 32). حرورا مکانی در فاصلۀ 2 میل (حدود 4 کمـ ) از کوفه بود و حومۀ شهر کوفه محسوب میشد (نک : یاقوت، ذیل حرورا). به گفتۀ ابوالوَضیئ عَبّاد بن نُسیب از یاران علی (ع)، وقتی آنان به سمت کوفه بازمیگشتند و به مکانی با فاصلۀ 2 یا 3 شب از حرورا رسیدند، گروه بزرگی از همراهان جدا شدند و راه حرورا برگزیدند (نک : احمد، 1 / 140). اما با توجه به اینکه فاصلۀ حرورا از کوفه، با وسایل همان روز حدود یک ساعت بود، اگر مضمون روایت صحیح باشد، علت جدایی، جداشدن مسیر نبوده است. بههرروی گفته میشود ورود امام (ع) به کوفه و جدایی خوارج در ماه ربیعالاول بوده است (بلاذری، انساب، 2 / 342).
امام علی (ع) در طول مدت اقامت آنان در حرورا هم خود برای مناظره نزد آنان رفت و هم ابنعباس و صعصعة بن صوحان را برای اقناع آنان گسیل داشت (ابن ابی شیبه، ابنسعد، همانجاها؛ بلاذری، همان، 2 / 354). حاصل این گفتوگوها آن بود که درصد بزرگی از آنان توبهکار شده، به کوفه بازگشتند، اما همچنان جمعیت قابل ملاحظهای در حرورا باقی ماندند (ابنسعد، همانجا). گزارشها حکایت از آن دارد که در آغاز شمار راهجستگان به حرورا حدود 12هزار نفر بود (بلاذری، همان، 2 / 342؛ نیز ابن ابی شیبه، 7 / 558)، ولی مناظرهها بهشدت از عدد آنان کاست (همانجا). البته آمارها متفاوت است: عبدالله بن شداد در گزارشی خطاب به عایشه برآورد آنان را 8 هزار نفر و تعلق آنان را به گروه قراء دانسته (احمد، 1 / 86؛ حاکم، 2 / 165)، و ابوعبیده از عالمان خوارج که انگیزه برای اغراق داشته، جمعیت نخست آنان را در حدود 20 هزار نفر گفته است (نک : خلیفه، 192).
در بدو ورود به حرورا، سران خوارج دربارۀ رهبری خود توافق کردند و اعلام شد عبدالله بن کواء امیر صلات یا پیشوای فکری، و شبث بن ربعی امیر جنگ آنان است (بلاذری، همانجا). به امام علی (ع) گزارشهایی داده میشود که اهل حرورا از شهر کوفه تجهیزات و تدارکات دریافت میکنند، ولی امام واکنش تندی دراینباره نشان نداد (صنعانی، المصنف، 10 / 117).
برخی گزارشها مانند روایت ابورزین اسدی (د 85 ق / 704 م) حکایت از آن دارد که بخش مهمی از اهل حرورا در پی یکی از مناظرات متقاعد شده بودند که به شهر کوفه بازگردند و شرایط نظامی را ترک کنند (ابن ابی شیبه، 7 / 556). عبدالله بن شداد میگوید: این آمدگان به کوفه 4 هزار نفر بودند که ابنکواء در رأس آنان قرار داشته است (احمد، نیز حاکم، همانجاها). گویا در آستانۀ این بازگشت، نگرانیهایی برای امام علی (ع) از تحرک نظامی حروریان وجود داشت و بههمینسبب، حضرت گروهی را برای آمادگی مقابله در جَبّانة مُراد مستقر کرد، اما خبر آمد که ابنکواء و شبث بن ربعی به کوفه بازگشتهاند که معنای آن آشفتگی در صفوف حروریان بود که خطر را برای چندی مرتفع میساخت (نک : ابن ابی شیبه، 7 / 561).
به روایت ابورزین دو ـ سه روزی نپایید که در کوفه شایع شد امام علی (ع) شرط توبۀ آنان را پذیرفته است؛ همین امر موجب شد تا امام بهصراحت این شایعه را انکار کند و در پی این انکار، دیگربار بازگشتگان راهی حرورا شدند (همو، 7 / 556). برخی روایات حکایت از آن دارند که امام علی (ع) در یک سخنرانی در حرورا، گفته بود: «من از هر گناهی که انجام دادهام، استغفار میکنم» و در پی آن 6 هزار نفر از خوارج به او رجوع کرده بودند (مبرد، 3 / 1131؛ قریب به آن: ابنشبه، 2 / 202)؛ محتمل است این استغفار عام از سوی برخی بهمثابۀ توبه تلقی شده و آن شایعه پدید آمده باشد.
با توجه به خلقیات شناختهشده از خوارج، ابنکواء امکان بازگشت به اردو را نداشته، و براساس گزارشها هرگز هم بازنگشته است. میتوان انتظار داشت که در روایت ابورزین مبالغهای رخ داده، و تنها طیفی از خوارج بازآمده به کوفه به حرورا رجوع کرده باشند. چنین مینماید آنان که در مسجد کوفه مکرراً مجلس امام علی (ع) را تحکیمگویان آشفته میساختند، همین حروریان بازآمده به کوفه بودند؛ اما واکنش حضرت نسبت به آنان و همفکرانشان در حرورا بردبارانه بود و موضع رسمی وی در قبال بازگشتگان اینگونه بود که «از 3 چیز بازداشته نشوند تا زمانی که با مردم همراه هستند: از مساجد خدا برای ذکر نام خدا منع نشوند، تا زمانی که با جماعت همکاری میکنند، سهم آنان از غنایم محفوظ باشد و جنگی با آنان صورت نگیرد، تا زمانی که آنان خود آغاز به جنگ نکرده باشند» (طبری، 5 / 73، 74).
بههرروی، آشکار است که معنای بازگشت 4 هزار نفر از کوفه به حرورا بدون رهبرشان، ابنکواء، بروز یک شکاف در صف حرورا در حد دونیمشدن آنان است؛ چه منابع شمار آنان که بعد از آخرین مناظرۀ ابنعباس در حرورا ماندند را نیز حدود 4 هزار نفر گفتهاند (مبرد، 3 / 1133). معنای این گزارشها آن است که نیم دیگری از اهل حرورا در شرایط از دستدادن رهبرشان، با مشکلات جدی برای جانشینی ابنکواء مواجه بودهاند. آنچه در برخی از منابع گفته میشود که امیر اصلی خوارج در آغاز جدا شدن از حضرت، ابنکواء، و امیر جنگشان شبث بود و سپس با عبدالله بن وهب راسبی بیعت کردند (اشعری، 128؛ صاحب، 230)، با گزارش ابومریم مبنیبراینکه بازگشت ابنکواء و همراهان به کوفه همزمان با عید فطر یا قربان بوده است (ابن ابی شیبه، 7 / 561؛ طبری، 5 / 91)، به این نتیجه منجر میشود که اهل حرورا پس از آنکه مدتی کوتاه فاقد پیشوا بودند، ظاهراً پس از انتقال ابنوهب به حرورا، او را به پیشوایی پذیرفته، با وی بیعت کردند. درصورتیکه ترک ابنکواء برای عید فطر بوده باشد، اهل حرورا میتوانستند بیدرنگ پس از آمدن ابنوهب با وی بیعت کنند و درصورت عید قربان نیز بیسامانی آنان کوتاه بوده است.
در حد فاصل صدور بیانیۀ تحکیم تا آستانۀ جنگ نهروان، خوارج در حرورا تحرک محسوسی نداشتند. شورش خِرّیت بن راشد ناجی همراه 300 تن از بنیناجیه در 38 ق، بااینکه بهانهاش پذیرش حکمین بود، از مبانی فکری خوارج فاصله داشت (نک : مصعب، 440؛ طبری، 5 / 113). با تکیه بر روایت عبدالکریم بن ابیالمخارق (نک : سطور بعد)، خوارج کوفی با وجود بیعت با ابنوهب که در نهروان مستقر بود، تا حدود محرم 38 ق در حرورا ماندند و آنگاه که احتمال جنگ فزونی گرفت، همگی به اردوگاه نهروان پیوستند.