حسابرسی خویش (قرآن)تقوا ، زمینه محاسبه نفس و محاسبه نفس، سبب رشد و تقویت تقوا است. ۱ - لزوم محاسبه خویشلزوم حسابرسی به اعمال خویش: •یـایها الذین ءامنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون«اى كسانى كه ایمان آوردهاید، از خدا پروا كنید و هر كسى باید (به دیده دل) بنگرد چه چیزى براى فردا (ى خویش) پیش فرستاده و از خدا پروا كنید، كه خدا از آنچه مىكنید آگاه است.» هدف آیه این است كه مؤمنین را وادار کند كه به یاد خداى سبحان باشند، و او را فراموش نكنند، و مراقب اعمال خود باشند، كه چه مىكنند، صالح آنها كدام، و طالحش كدام است، چون سعادت زندگى آخرتشان به اعمالشان بستگى دارد. مراقب باشند كه جز اعمال صالح انجام ندهند، و صالح را هم خالص براى رضاى خدا به جاى آورند، و این مراقبت را استمرار دهند، و همواره از نفس خود حساب بكشند، و هر عمل نیكى كه در كردههاى خود یافتند خدا را شكرگزارند، و هر عمل زشتى دیدند خود را توبیخ نموده، نفس را مورد مؤاخذه قرار دهند، و از خداى تعالى طلب مغفرت كنند. و ذكر خداى تعالى به ذكرى كه لایق ساحت عظمت و كبریایى او است یعنى ذكر خدا به اسمای حسنی و صفات علیاى او كه قرآن بیان نموده تنها راهى است كه انسان را به كمال عبودیت مىرساند، كمالى كه انسان، ما فوق آن، دیگر كمالى ندارد و این بدان جهت است كه انسان عبد محض، و مملوك طلق براى خداى سبحان است، و غیر از مملوکیت چیزى ندارد، از هر جهت كه فرض كنى مملوك است و از هیچ جهتى استقلال ندارد. هم چنان كه خداى عز و جل مالك او است، از هر جهت كه فرض شود و او از هر جهت داراى استقلال است. و معلوم است كه كمال هر چیزى خالص بودن آنست، هم در ذاتش و هم در آثارش. پس كمال انسانى هم در همین است كه خود را بندهاى خالص، و مملوكى براى خدا بداند، و براى خود هیچگونه استقلالى قائل نباشد، و از صفات اخلاقى به آن صفتى متصف باشد، كه سازگار با عبودیت است، نظیر خضوع و خشوع و ذلت و استكانت و فقر در برابر ساحت عظمت و عزت و غناى خداى عز و جل. و اعمال و افعالش را طبق اراده او صادر كند، نه هر چه خودش خواست. و در هیچ یك از این مراحل دچار غفلت نشود، نه در ذاتش، و نه در صفاتش و نه در افعالش. ۲ - تقوا زمینه ساز حسابرسیتقوا، زمینه ساز حسابرسی اعمال و مراقبت از کردار خویش: •یـایها الذین ءامنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون«اى كسانى كه ایمان آوردهاید، از خدا پروا كنید و هر كسى باید (به دیده دل) بنگرد چه چیزى براى فردا (ى خویش) پیش فرستاده و از خدا پروا كنید، كه خدا از آنچه مىكنید آگاه است.» خداوند متعال در این آیه روى سخن را به مؤمنان كرده، مىفرماید: اى كسانى كه ایمان آوردهاید از مخالفت خدا بپرهیزید، و هر انسانى باید بنگرد تا چه چیز را براى فرداى قیامت از پیش فرستاده است؟ سپس بار دیگر براى تاكید مىافزاید: از خدا بپرهیزید كه خداوند از آنچه انجام مىدهید آگاه است. آرى تقوى و ترس از خداوند سبب مىشود كه انسان براى فرداى قیامت بیندیشد، و اعمال خود را پاك و پاكیزه و خالص كند. تكرار امر به تقوى، چنان كه گفتیم، براى تاكید است، چرا كه انگیزه تمام اعمال صالح و پرهیز از گناه همین تقوى و خدا ترسى است. ولى بعضى احتمال دادهاند كه امر اول به تقوى ناظر به اصل انجام اعمال است و امر دوم به كیفیت خلوص آنها، یا اینكه اولى ناظر به انجام كارهاى خیر است (به قرینه جمله" ما قدمت لغد") و دومى ناظر به پرهیز از گناهان و معاصى است، یا اینكه اولى اشاره به توبه از گناهان گذشته است و دومى تقوى براى آینده ولى در آیات قرینهاى بر این تفسیرها وجود ندارد، و تاكید مناسبتر به نظر مىرسد.تعبیر به غد (فردا) اشاره به قیامت است چرا كه با توجه به مقیاس عمر دنیا به سرعت فرا مىرسد، و ذكر آن به صورت نكره براى اهمیت آن است. تعبیر به نفس (یك نفر) ممكن است در اینجا به معنى هر یك نفر بوده باشد، یعنى هر انسانى باید به فكر فرداى خویش باشد، و بدون آنكه از دیگران انتظارى داشته باشد كه براى او كارى انجام دهند خودش تا در این دنیا است آنچه را مىتواند از پیش بفرستد. این تفسیر نیز در مورد تعبیر فوق گفته شده كه اشاره به كم بودن افرادى است كه به فكر فرداى قیامتاند، مثل اینكه مىگوئیم یك نفر پیدا شود كه به فكر نجات خویش باشد، ولى تفسیر اول مناسبتر به نظر مىرسد، و خطاب (یا ایها الذین آمنوا) و عمومیت امر به تقوى دلیل بر عمومیت مفهوم آیه است. اصولا خمیر مایه تقوى دو چیز است: یاد خدا یعنى توجه به مراقبت دائمى اللَّه و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى كه هیچ كار صغیر و كبیرى وجود ندارد مگر اینكه در آن ثبت مىشود، و به همین دلیل توجه به این دو اصل (مبدأ و معاد) در سر لوحه برنامههاى تربیتى انبیاء و اولیاء قرار داشته، و تاثیر آن در پاكسازى فرد و اجتماع كاملا چشمگیر است. قابل توجه اینكه قرآن در اینجا صریحا مىگوید: فراموش كردن خدا سبب خود فراموشى مىشود، دلیل آن نیز روشن است، زیرا از یك سو فراموشى پروردگار سبب مىشود كه انسان در لذات مادى و شهوات حیوانى فرو رود، و هدف آفرینش خود را به دست فراموشى بسپارد و در نتیجه از ذخیره لازم براى فرداى قیامت غافل بماند. از سوى دیگر فراموش كردن خدا همراه با فراموش كردن صفات پاك او است كه هستى مطلق و علم بى پایان و غناى بى انتها از آن او است و هر چه غیر او است وابسته به او و نیازمند به ذات پاكش مىباشد، و همین امر سبب مىشود كه انسان خود را مستقل و غنى و بى نیاز بشمرد، و به این ترتیب واقعیت و هویت انسانى خویش را فراموش كند. اصولا یكى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا كه ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را كه خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مىسپرد، و این مساوى با فراموش كردن انسانیت خویش است، و چنین انسانى تا سرحد یك حیوان درنده سقوط مىكند، و همتش چیزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود! ۳ - حسابرسی با خواندن نامه اعمالحسابرسی انسان، از اعمال خویش در قیامت، با خواندن نامه اعمال خود: •اقرا کتـبک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا«(به او گفته مىشود) كتاب (اعمال قلبى و بدنى) خود را بخوان، تو خود كافى هستى كه امروز حسابرس نفس خود باشى.» در این آیه چیزى در تقدیر است، و تقدیر آن چنین است: (یقال له اقرء كتابك ...) ین آیه دلالت مىكند بر اینكه حجت كتاب مذكور حجتى است قاطع به طورى كه خواننده آن هیچ تردیدى در آن نمىكند، هر چند كه خواننده خود گنهكار باشد، و چطور چنین نباشد و حال آنكه در كتاب به جاى خط و نقش، خود عمل دیده مىشود و پاداش و کیفر هم خود عمل است، خلاصه معناى آیات با در نظر گرفتن اینكه سیاق آنها سیاق توبیخ و ملامت است این مىشود كه: خداى سبحان قرآن را نازل كرده و آن را راهنماى ملتى قرار داد كه اقوم است و این كار بر طبق سنت الهی جریان یافته چرا كه سنت او در هدایت مردم به سوى توحید و بندگى و به سعادت رساندن راه یافتگان و بدبخت كردن گمراهان در همه اعصار این چنین بوده است و لیكن انسان خیر را از شر و نفع دهنده را از ضرر زننده تشخیص نداده است، نسبت به آنچه كه مطابق هوی و هوس باشد عجله مىكند، و در نتیجه شر را به عین حرص و ولعى كه در خیر از خود نشان مىدهد جستجو و طلب مىكند و حال آنكه عمل چه خیر و چه شر همچون سایه دنبال آدمى است، و از یكدیگر جدا شدنى نیستند بلكه در كتابى محفوظ شده تا به زودى در روز قیامت برایش بیرون آورند و در پیش رویش بگسترند، و بر سر آن بازخواستش كنند، و چون چنین است بر آدمى لازم است كه به هر چه كه دلش خواست مبادرت نورزد و در ارتكاب آن عجله نكند، بلكه در امورش قدرى توقف و تفكر نماید تا خیر و شر آن را از هم تشخیص داده و خیر را برگزیده و شر را رها سازد. •یوم ندعوا کل اناس بامـمهم فمن اوتی کتـبه بیمینه فاولـئک یقرءون کتـبهم ولا یظلمون فتیلا«(به یاد آر) روزى كه هر گروهى از مردم را با پیشواى خود (كه از وى پیروى داشتهاند) و با كتاب آسمانىشان (براى دریافت كتاب عمل) فرامىخوانیم. پس كسانى كه كتاب (عمل) آنها به دست راستشان داده شود آنها كتاب خود را مىخوانند، و به اندازه رشته پشت هسته خرما هم (كه كمترین چیز است) ستم نبینند (نه بیش از اندازه گناهشان كیفر ببینند و نه كمتر از استحقاقشان پاداش گیرند).» مقصود از یوم روز قیامت است، و ظرف یوم متعلق به مقدر است، و تقدیر كلام چنین است: (اذكر یوم فلان) بیاد آور روزى را كه و كلمه امام به معناى مقتداء است، و خداى سبحان افرادى از بشر را به این نام نامیده كه جامع آنان این است كه بشر را با امر خدا هدایت مىكنند.خداوند متعال در این آیه مىگوید: روز قیامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مىخوانیم یعنى آنها كه رهبرى پیامبران و جانشینان آنان را در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایشان خواهند بود، و آنها كه رهبرى شیطان و ائمه ضلال و پیشوایان جبار و ستمگر را انتخاب كردند همراه آنها خواهند بود. خلاصه اینكه پیوند رهبری و پیروى در این جهان بطور كامل در آن جهان منعكس مىشود، و بر اساس آن گروههایى كه اهل نجات و اهل عذابند مشخص مىگردند. سپس مىگوید: آنجا مردم دو گروه مىشوند: كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود آنها با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور نامه اعمالشان را مىخوانند و كوچكترین ظلم و ستمى به آنها نمىشود. ۴ - کفایت حسابرسی انسان از خودکفایت حسابرسی انسان از خود در قیامت، و نیاز نداشتن وی به مساعدت بیرونی: •اقرا کتـبک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا«(به او گفته مىشود) كتاب (اعمال قلبى و بدنى) خود را بخوان، تو خود كافى هستى كه امروز حسابرس نفس خود باشى.» در این آیه چیزى در تقدیر است، و تقدیر آن چنین است: (یقال له اقرء كتابك ...). این آیه دلالت مىكند بر اینكه حجت كتاب مذكور حجتى است قاطع به طورى كه خواننده آن هیچ تردیدى در آن نمىكند، هر چند كه خواننده خود گنهكار باشد، و چطور چنین نباشد و حال آنكه در كتاب به جاى خط و نقش، خود عمل دیده مىشود و پاداش و كیفر هم خود عمل است، خلاصه معناى آیات با در نظر گرفتن اینكه سیاق آنها سیاق توبیخ و ملامت است این مىشود كه: خداى سبحان قرآن را نازل كرده و آن را راهنماى ملتى قرار داد كه اقوم است و این كار بر طبق سنت الهی جریان یافته چرا كه سنت او در هدایت مردم به سوى توحید و بندگى و به سعادت رساندن راه یافتگان و بدبخت كردن گمراهان در همه اعصار این چنین بوده است و لیكن انسان خیر را از شر و نفع دهنده را از ضرر زننده تشخیص نداده است، نسبت به آنچه كه مطابق هوی و هوس باشد عجله مىكند، و در نتیجه شر را به عین حرص و ولعى كه در خیر از خود نشان مىدهد جستجو و طلب مىكند و حال آنكه عمل چه خیر و چه شر همچون سایه دنبال آدمى است، و از یكدیگر جدا شدنى نیستند بلكه در كتابى محفوظ شده تا به زودى در روز قیامت برایش بیرون آورند و در پیش رویش بگسترند، و بر سر آن بازخواستش كنند، و چون چنین است بر آدمى لازم است كه به هر چه كه دلش خواست مبادرت نورزد و در ارتكاب آن عجله نكند، بلكه در امورش قدرى توقف و تفکر نماید تا خیر و شر آن را از هم تشخیص داده و خیر را برگزیده و شر را رها سازد. ۵ - پانویس۶ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۰، ص۵۳۷، برگرفته از مقاله «حسابرسی خویش». ردههای این صفحه : حسابرسی | موضوعات قرآنی
|