نفس

از دانشنامه‌ی اسلامی

حقيقت نفس‌

وجود انسان مركب از «بدن» و «روح» است؛ بدن انسان به تدريج رو به خرابى مى‌رود، اما روح او حقيقت او است كه بعد از زوال بدن باقى مى‌ماند.

مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در تعريف نفس فرموده است: نفس، گوهرى لطيف و ملكوتى است كه اين بدن جسمانى را براى رفع نيازهايش بكار مى‌گيرد، همان طور كه مولا خادم خودش را به انجام كارى وامى‌دارد و ذات و حقيقت انسان‌ كه درك مى‌كند، همين جوهر ملكوتى است كه در بدن انسان داراى لشكرى جسمانى است كه اعضاى بدن است و داراى لشكرى روحانى است كه قوا و استعدادهاى انسان است و خداوند مى‌فرمايد: يا در نفس هاى خودتان نمى‌نگريد؟ گاهى اين گوهر ملكوتى روح ناميده مى‌شود، چون حيات بدن متوقف بر اوست.

و گاهى او را قلب مى‌نامند، چون حالات مختلف پيدا مى‌كند و گاهى عقلش مى‌نامند چون معلوماتى كسب مى‌نمايد و ادراكاتى پيدا مى‌كند. بنابراين ملاك فضيلت و برترى انسان بر ساير حيوانات، نفس و روح انسانى است كه از روح الهى گرفته شده است.

خداوند، وقتى آدم را خلق كرد، خطاب به فرشتگان فرمود: فَاذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِن رُّوحى‌ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (سوره حجر: 29) چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابرش به سجده بيفتيد.

حالات نفس‌

نفس آدمى كه حقيقت انسان است حالات گوناگون پيدا مى‌كند و در هر حالى نام مخصوصى دارد. در اينجا به برخى از حالات نفس اشاره مى‌كنيم:

نفس مطمئنّه

قرآن كريم، گاهى نفس را به صفت «مطمئنه» مى‌خواند و مى‌فرمايد: «يا ايَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى‌ الى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» ؛ اى نفس مطمئنه! خشنود و پسنديده به سوى خدايت بازگرد. اين در حالى است كه انسان در اثر قرب به پروردگار، حالت اطمينان و آرامشى يافته كه جز خدا به چيزى نمى‌انديشد و همه چيز را مقهور و مغلوب اراده الهى مى‌داند به همين جهت، سختى و راحتى، غنا و فقر، بود و نبود، آرامش او را بر هم نمى‌زند و او خود را تسليم امر الهى مى‌بيند.

نفس لوّامه

گاهى خداوند نفس را به صفت «لوّامه» مى‌خواند و مى‌فرمايد:«وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»؛ سوگند به نفس بسيار سرزنش كننده. اين وقتى است كه انسان قواى حيوانى طغيانگر را مورد اعتراض و انتقاد قرار مى‌دهد و نمى‌تواند ظلم و خيانت آنها را تحمل كند.

نفس امّاره

گاهى نيز نفس را به صفت «امّاره» مى‌خواند. خداوند در داستان حضرت يوسف علیه السلام وقتى كه بى گناهى او ثابت شد از زبان همسر عزيز مصر نقل مى‌كند، كه گفت: «وَ ما ابَرِّى‌ءُ نَفْسى‌ انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوءِ الّا ما رَحِمَ رَبّى‌» من نفس خود را تبرئه نمى‌كنم، به درستى كه نفس فراوان انسان را به كارهاى زشت مى‌خواند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند.

در اينجا به حالت امّاره بودن نفس اشاره شده است و در اين حالت است كه هواها و هوسها به انسان رو مى‌آورد و انسانها بيشتر گرفتار اين حالت نفس هستند و غالباً مقهور و مغلوب آنند و آنچه در روايات به مبارزه با آن سفارش شده، همين حالت نفس است و چون اين حالت نفس با قواى حيوانى و خواهش هاى مادّى انسان مناسبت زيادى دارد، انسان ها غالباً اسير آن مى‌شوند و از اين راه سقوط مى‌كنند.

جهاد با نفس امّاره

در آموزه های اسلام «نفس امّاره» انسان که سرچشمه ی شهوات و خواسته های رنگارنگ و عامل انحراف از جاده اخلاق و انسانیت است بزرگترین دشمن انسان دانسته شده است. رسول خدا فرمود: «أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ»؛ دشمن ترين دشمن تو، نفسى است كه ميان دو پهلويت قرار دارد.

از این رو همواره مسلمانان به جهاد و مبازره با نفس و خواسته های نفسانی تشویق شده اند. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: « أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ.»؛ برترين جهاد اين است كه به خاطر خداوند متعال با نفْس و هواهاى نفسانيت جهاد كنى.

امام علی علیه السلام نیز می فرمایند:«اعلَموا أنَّ الجِهادَ الأكْبَرَ جِهادُ النَّفْسِ، فاشْتَغِلوا بجِهادِ أنْفُسِكُم تَسْعَدوا.» بدانيد كه جهاد اكبر جهاد با نفْس است، پس به جهاد با نفْسهاى خويش پردازيد تا نيك بخت شوید.

جهاد به نفس،  مقابله و مقاومت با خواسته های آن است و رشد و صلاح نفس در بستر مخالفت با هوای نفس شکل می گیرد. امام على عليه السلام فرمود:«في خِلافِ النَّفسِ رُشدُها» هدايت نفْس، در مخالفت كردن با آن است.

روشن است که زندگی بر محور خواسته های نفس انسان را از مسیر عقلانیت دور می سازد. به این جهت است که پیشوایان دین رشد خردندی  و حفظ عقلانیت را در مخالفت با نفس  دانسته اند. امام على عليه السلام می فرمایند: «حِفظُ العَقلِ بِمُخالَفَةِ الهَوى»؛ نگهدارى خرد، در گرو مخالفت با هواى نفس و دورى از دنياست .

حقیقت مجاهده

مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمت‌های الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است، آن‌گونه که درپاره مسلک‌های افراطی ترویج شده است، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است. در واقع، محدودیت که یک اصل منطقی در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر و امر الهی جریان دارد، رمز مصونیت و بقای موجودات و از جمله انسان است؛ مثلاً انسان با خصلت غریزی خود به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال، ساختار طبیعی بدن، او را محدود می‌سازد و آنگاه که نیاز بدن تامین شد و به مرز طبیعی رسید، آب و غذا را پس می‌زند.

پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانی را در مسیر کمال همراهی کنند و محدوده هر یک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو عقل و شرع، شهوت و غضب را مهار کند، نه آنکه به تعطیل بکشاند.

و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی نه تنها سد راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب به رکود و خمول کشیده شدن توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره می‌افکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن می‌سازد؛ به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع، ‌آزادی انسان را به طور مطلق نپذیرفته‌اند و همه مکاتب، نوعی محدودیت را الزامی می‌دانند.

مراحل تزکیه نفس

تزکیه از ریشه «زکا» به معنای رشد و نمو است.  و از آن‌جا که امکان رشد منوط به نبود آفات و موانع و وجود شرایط است، در اصطلاح نیز، تزکیه، پاکی نفس از اوصاف رذیله (موانع رشد) و آرایش آن به صفات جمیله (شرایط رشد) معنا شده است. قرآن کریم تزکیه نفس را شرط رستگاری انسان دانسته و می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»؛ بی تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد. امام على عليه السلام فرمود: «بِتَزكِيَةِ النَّفسِ يَحصُلُ الصَّفاءُ»؛ با تزكيه نفس است كه صفا[ى دل و نفس] حاصل مى شود.

مربیان اخلاق و ارباب سلوک، برای تهذیب نفس و حرکت از نقص به سوی کمال، مراحلی ذکر کرده‌اند که عبارتند از: یقظه، تفکر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکر.

  • یقظه: یقظه یعنی بیداری و تنبه و خروج از غفلت و خودفراموشی که بدون آن، آدمی هیچ گاه به فکر تزکیه نخواهد افتاد،
  • تفکر: تفکر «سیر باطن انسان است از مبادی به مقاصد» و هیچ‌کس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال جز به تفکر نتواند رسید. مبادی تفکر، یعنی نقطه آغازین‌ اندیشه، عبارت است از نظر در آیات «آفاق و انفس»،‌ تفکر در آثار خدا و نعمت‌های بیکران او که توجه به آن‌ها نفس را به خضوع و سپاس وا می‌دارد، و نیز‌ اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفه‌ای که در برابر آفریدگار خود دارد و این‌که هدف از این زندگی دنیوی چیست، مقصد نهایی حیات کجاست و برای وصول به آن مقصد چه باید کرد.
  • عزم: سومین مرحله تهذیب، عزم است؛ یعنی تصمیم بر ادای فرایض و ترک محرمات و جبران مافات و پایداری در راه حق. انسان بدون عزم و تصمیم، به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید.
  • مشارطه: مشارطه که آن را معاهده نیز می‌گویند، عبارت است از شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و پایبندی به عهد و میثاقی که در این خصوص بسته است.
  • مراقبه: مراقبه آن است که در تمام مدتی که فرد شرط کرده است خلاف نکند، مراقب خود باشد و بر عهد و پیمان بایستد و به وسوسه‌های شیطان و نفس دل نسپارد و از شر آن‌ها به خدا پناه ببرد.
  • محاسبه: محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب گیرد که چه طاعتی یا معصیتی مرتکب شده است. اگر طاعتی داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهی مرتکب شده در جبران آن بکوشد
  • تذکر: تذکر یعنی متذکر عظمت خداوند بودن و نعمت‌های او را یاد کردن و توجه داشتن به اینکه انسان در محضر خداست و باید از گناه بپرهیزد.

پانویس

  1. سوره فجر: 27- 28
  2. سوره قيامت آیه 2
  3. سوره يوسف آیه 53
  4. الوافي، ج‏12، ص: 216
  5. الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 467
  6. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 226
  7. تحف العقول، النص، ص: 98
  8. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 53
  9. مجموعة ورام، ج‏2، ص: 119
  10. رک: چهل حدیث ، امام خمینی

منابع

  • فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافي - اصفهان، چاپ: اول، 1406 ق.
  • ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي( للصدوق) - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.
  • تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1366ش.
  • ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق.
  • ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، مجموعة ورّام - قم، چاپ: اول، 1410 ق.
  • اصول اخلاق فردى، علی اصغر الهامی نیا و همکاران.
  • حکمت ها واندرزها، شهید مطهری، فصل ظلم به نفس و محاسبه نفس