زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه

روح

روح، قدرتی نامرئی و بخشی از یک موجود زنده و شبحی غیرقابل لمس که برای لحظه‌ای ظاهر می‌شود و اثری از خود نمایان می‌سازد.
فیلسوفان، روان‌شناسان، عارفان و اسلام‌شناسان، هریک تعاریف و تقسیم‌بندیهای خاصی از روح ارائه کرده‌اند (نک‍ : لغت‌نامه ... ؛ دایرة‌المعارف ... ؛ یاحقی، 401) که وجه اشتراک همۀ آنها تأکید بر این نکته است که روح جوهری مجرد و غیرمادی، و منشأ و مصدر قوای ظاهری است و کیفیت رفتار آدمی را مشخص می‌کند و پس از مرگ، از کالبد مادی جدا می‌شود (یوسفی، 2/ 2؛ انوری)؛ در این ارتباط، در اصطلاح، شبح را صورتی موقت از شخص یا شیئی گفته‌اند که در معرض حواس نیست، ولی فرد آن را با چنان وضوحی در مقابل خود می‌بیند که قائل به وجود واقعی‌اش می‌شود (دزموند، 43؛ نیز نک‍ : دایرةالمعارف، ذیل واژه)؛ درکل، می‌توان در باور عامه این دو را یکی دانست. 
اصولاً اعتقاد به ارواح و اشباح، جنیان و شیاطین، و به‌طورکلی موجودات فوق‌طبیعی و غیرمادی، در میان مردم سابقه‌ای بسیار کهن دارد (نک‍ : الیاده، 66- 69؛ شوالیه، 3/ 369-372؛ رضی، 32). این باور در میان مردم بدوی آن‌چنان مقبول بوده است که‌ داشتن روح را نه‌تنها برای حیوانات (نک‍ : برهان ... ، ذیل روان؛ جنیدی، 95؛ هدایت، 13، 14؛ افشاری، 139)، بلکه برای موجودات بی‌جان طبیعت هم قائل بوده‌اند؛ تصوری که آنها از روح داشتند، کاملاً هیکل و صورتی مادی بود، اما بعدها، تصورشان از ارواح به شکل غیرمادی یا اشباح خارج از شمایل مبدل گشت (بهزادی، 143، 181-183؛ ساعدی، 35؛ دایرة‌المعارف، ذیل شبح). 
همین باورها رفته‌رفته شکل فلسفی‌تر و دینی‌تر به خود گرفت و منجر به اعتقاداتی مانند جاودانگی روح، حلول و تناسخ گشت، تا آنجا که دیگر مکتبی و مذهبی نمی‌توان یافت که به نوعی از تناسخ باور نداشته باشد (نک‍ : شهرستانی، 2/ 6 بب‍ ‌‌). اصحاب تناسخ معتقدند که روح انسان پس از مرگ در قالب موجودی دیگر، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان، درمی‌آید؛ این اندیشه در فرهنگ مردم نیز ریشه دارد (نک‍ : همو، 2/ 55- 56؛ نجفی، 88؛ مدرسی، 384؛ امیردیوانی، 159؛ اسدیان، 160). 
اعتقاد به نامیرایی و قابلیت تجسد روح سبب شده است که برخی از افراد، ادعای ارتباط با عالم ارواح را داشته باشند. این افراد روشهای مختلفی را برای احضار ارواح و گفت‌وگو با آنها ابداع می‌کنند و به‌این‌ترتیب، شمار زیادی از مردم عادی و حتى تحصیل‌کرده را به خود جلب می‌نمایند (نک‍ : عبید، 124-125، 399، 401؛ پاکـدامن، 148-156؛ آمـوزگار، 13 بب‍ ‌؛ دنی، 87؛ معطوفـی، 3/ 1960؛ فزونی، 524). 
یکی از باورهای مردمی دربارۀ روح، بازگشت آن به خانه است: مردم خراسان عقیده دارند که شخص درگذشته، در شب اول به خانه و مأوای قدیمی خود بازمی‌گردد تا ببیند آیا بازماندگانش به یاد او هستند یا خیر؟ (شکورزاده، 215). خراسانیها (نک‍ : همو، 225) و لرهای ایلام (نک‍ : اسدیان، همانجا) بر این باورند که در شبهای جمعه همۀ ارواح آزاد می‌شوند و هریک به خانۀ خود می‌روند و بر لب دیوار می‌نشینند و نظاره‌گر اعمال بازماندگانشان می‌شوند و اگر آنها را در حال خواندن نماز و قرآن بیابند، در حقشان دعا می‌کنند، وگرنه بر ایشان نفرین می‌فرستند. روستاییان کوهپایۀ ساوه نیز چنین باوری دارند؛ به همین سبب، هنوز خیرات شب جمعه برای مردم آنجا بسیار مهم است (سالاری، 239). 
در آذربایجان، هنوز هم هر شب جمعه، تا چهلم متوفا، بر سر قبر او حاضر می‌شوند و مجلس عزاداری برپا می‌کنند (اکبری). مردم آمل باور دارند که ارواح درگذشتگان در شبهای چهارشنبه به نزدیکانشان سر می‌زنند و طلب دعا و فاتحه می‌کنند؛ ازاین‌رو، این شبها با شگفتی، هراس و احترام همراه است (مهجوریان، 35). مردم خراسان در روز هفتم و چهلم پس از درگذشت، سر قبر مرده مجلس یـادبود می‌گیرند، زیـرا باور دارند در این ایام، روح میت از آسمان به زمین می‌آید و در کنار جسد قرار می‌گیرد و عمل بازماندگان را نظاره، و در حقشان دعا می‌کند، اما دیگر به جسد اعتنایی ندارد (شکورزاده، 224). برخی از همین مردم هنگام آمدن روح میت، شمعـی در اتـاق روشن می‌کنند، بـرای آنکه در وقت آمدن میت اتاق روشن باشد (همو، 620). در همان‌جا، در روز سوم، مجلس روضه‌ای برای میت ترتیب می‌دهند و برای او طلب آمرزش می‌کنند (همو، 215). تقریباً در همه‌جای ایران، مردم روی قبر میت خود آب می‌پاشند تا روح او تازه شود (موسى‌پور، 201)، و گاه، بر سر سفره برای ارواح درگذشتگان دعا می‌خوانند (هاشم‌نیا، 135). 
یکی از رفتارهای رایج، قسم‌خوردن به روح درگذشتگان است (همو، 117؛ شاملو، دفتر 1/ 242)، یا اینکه از روح متوفا بر سر مزارش طلب حاجت می‌کنند (شرف‌الدین، 2/ 999). 
مردم سروستان باور دارند وقتی مرده را دفن می‌کنند، هنوز جان دارد؛ بنابراین، مرده برمی‌خیزد و سرش به سنگ لحد می‌خورد و می‌افتد و این عمل 3 بار تکرار می‌شود، تا آنکه بار آخر قطره‌خونی از دماغش می‌آید و می‌میرد (همایونی، 329)؛ از این جهت است که پیش از دفن، تابوت مرده را 3 بار به زمین می‌زنند تا او را با گور آشنا کنند (موسى‌پور، 200؛ سالاری، 234). مردم کوهپایۀ ساوه نیز معتقدند روح میت در فضای مراسم تدفین شرکت دارد و موضوع فوت را درک می‌کند و به این ترتیب، تلقین‌خوان گفتنیها را به او یادآوری می‌کند (همانجا)؛ آنها باور دارند که وقتی مشایعت‌کنندگان در مراسم تدفین، میت را ترک می‌کنند و به خانه‌های خود بازمی‌گردند، میت نیز می‌خواهد با آنها به منزل خود برگردد، اما سرش به سنگ لحد می‌خورد و تازه می‌فهمد آن‌کس که مرده، خود او ست (همو، 235). 
از عهد کهن، باور بر این بوده است که ارواح مردگان نیز حیاتی شبیه به زندگان دارند (رضی، 32) و پس از جدایی از کالبد جسمانی که به‌دشواری انجام می‌پذیرد (ناس، 40)، به مدت 3 روز، سرگردان در اطراف جسد خود می‌مانند (بندهش، 124؛ هینلز، 190، 191؛ قس: «دانشنامه ... »، XIX/ 35) و روز چهارم به سوی پل چینوت رهسپار می‌شوند (گویری، 277؛ چاوش، 196-197؛ قس: اسدیان، 161). این ارواح از خیرات بستگان خود خشنود می‌گردند (اوشیدری، 375). اصولاً احترام به ارواح مردگان و یادکرد آنان نیز از آداب و رسوم بسیار کهن ایرانیان بوده است (نک‍ : دیاکونف، 363؛ افشاری، 139).
همچنین، در باورهای مردم، نشانه‌هایی برای بازگشت روح به خانه وجود دارد: برخی باور دارند که اگر پروانه در شب دور چراغ بگردد، روح مرده است که برای دیدن اقوام خود آمده است (همانجا). در بعضی از دهات خراسان، اگر شب جمعه پروانۀ سفید به دور خانه پرواز کند، می‌گویند روح یکی از خویشان آمده است (موسى‌پور، همانجا). 
دربارۀ خروج روح از بدن، باور بر این است که روح به‌صورت مگسی از سوراخ بینی خارج می‌شود (همایونی، 328): مردم بروجرد باور دارند که هرگاه شخصی به خواب رود، روح او به‌صورت مگسی از دماغش بیرون می‌رود (کرزبر، 235- 236)، یا بختیاریها مگس سبز را روح انسان می‌دانند که هنگام خواب از بینی او خارج می‌شود (سرلک، 59).
به عقیدۀ خراسانیها، اگر کنار میت در حال نزع، گریه و زاری کنند، «مرده جان‌به‌سر می‌شود»، یعنی روحش در سر یا بینی متوقف می‌شود (شکورزاده، 208). مردم لرستان و ایلام معتقدند پس از مرگ، روح به‌صورت نسیمی از تن خارج می‌شود و به آسمان می‌رود (اسدیان، 160). 
بسیاری از مردم برای ترساندن بچه‌های خود، از مسائلی چون ترس از ارواح، شبهای قبرستان، تنهاماندن در تاریکی، و اینکه ارواح به سراغ آدمیان می‌آیند، استفاده می‌کنند (رضایی، 465). 
مازندرانیها از پدیدارشدن ارواح خبیثه‌ای که افسانه‌های بسیار از آنها بر سر زبانها ست و به عقیدۀ ایشان در قلۀ دماوند خانه کرده‌اند، همیشه در بیم و هراس بوده‌اند (سرنا، 32). برخی از سیاحان نیز داستانهایی رعب‌انگیز دربارۀ ارواح خبیثه در صحراهای کویری نقل کرده‌اند (وامبری، 89، 90). 

مآخذ

آموزگار، حبیب‌الله، عالم ارواح، تلخیص و ترجمۀ الارواح طنطاوی، تهران، 1355 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افشاری، مهران، تازه به تازه نو به نو، تهران، 1385 ش؛ اکبری بیرق، حسن، تحقیقات میدانی؛ الیاده، میرچا، اسطورۀ بازگشت جاودانه، ترجمۀ بهمن سرکاراتی، تهران، 1384 ش؛ امیردیوانی، ابوالفضل، حیات جاودانه، قم، 1376 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ اوشیدری، جهانگیر، دانشنامۀ مزدیسنا، تهران، 1371 ش؛ برهان قاطع؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بهزادی، رقیه، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تهران، 1383 ش؛ پاکدامن، محمدحسن، جامعه در قبال خرافات، گناباد، 1378 ش؛ جنیدی، فریدون، زروان، تهران، 1358 ش؛ چاوش اکبری، رحیم، حماسۀ اهورایی گاهان، تهران، 1383 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دزموند، شاو، گفت‌وگو با مردگان، ترجمۀ زین‌العابدین کاظمی خلخالی، تهران، 1369 ش؛ دنی، لئون، عالم پس از مرگ، ترجمه و اقتباس محمد بصیری، تهران، 1348 ش؛ دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1357 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، از نگاهی دیگر، شیراز، 1387 ش؛ رضی، هاشم، دین قدیم ایرانی، تهران، 1343 ش؛ ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1355 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سرنا، کارلا، مردم و دیدنیهای ایران (سفرنامه)، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1363 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف الف، تهران، 1377 ش؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش سعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوایی، تهران، 1387 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، 1382 ش؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد سید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه؛ عبید، رئوف، انسان روح است نه جسد، ترجمۀ زین‌العابدین کاظمی خلخالی، تهران، 1368 ش؛ فزونی استرابادی، محمود، بحیره، چ سنگی، تهران، 1328 ق؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌‌زاده، تهران، 1388 ش؛ گویری، سوزان، یادداشتها بر یسنهای اوستا و زند آنها، به کوشش همو، تهران، 1382 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسپریتیسم (ارتباط با ارواح)، تهران، 1369 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ موسى‌پور، ابراهیم، دوازده + یک (سیزده پژوهش دربارۀ طلسم، تعویذ و جادو)، تهران، 1387 ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی‌اصغر حکمت، تهران، 1354 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ وامبری، آ.، زندگی و سفرها (دنبالۀ سیاحت درویشی دروغین)، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1372 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ هینلز، جان راسل، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ محمدحسین باجلان‌فرخی، تهران، 1383 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها در ادبیات فارسی، تهران، 1386 ش؛ یوسفی همدانی، محمدتقی، عالم ارواح تا آخرین منزل هستی، تهران، 1344 ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.