زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه
 

حرف تاء





ت، یکی از همخوان‌ها و چهارمین حرف از الفبای فارسی و سومین حرف از الفبای عربی و بیست و دومین حرف در ترتیب ابجدی، که آن را تِ، تا، تاء منقوط، تاء مثناة فوقانی (دو نقطه ) و تای قَرَشَتْ گفته‌اند.


۱ - صورت‌های نوشتاری تا



آن را به صورت‌های ت (در آغاز)، ت (در وسط)، ت (در پایان)، ت (جداگانه) و ة می‌نویسند.

۲ - حرف تا در حساب جمل



در حساب جمل برابر چهارصد است.

۳ - حرف تا در از لحاظ آواشناسی



از لحاظ آواشناسی، همخوانی سخت، دندانی ـ لثَوی، انسدادی بی واک است.
[۱] لاری هایمن، نظام آوایی زبان: نظریه و تحلیل، ج۱، ص۳۷۵، ترجمه یداللّه ثمره، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۲] محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، ج۲، ص۲۸۳، چاپ محمدعلی نجار، ج۲، قاهره ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
ابن سینا آن را از حروف مفرد می‌شمارد که وجود و حدوثشان در آنی است که فاصل میان زمان حبس و زمان رها کردن است؛ از آن رو که در زمانِ حبسِ تام ممکن نیست آوازی پدید آید، زیرا آواز از هوا حادث می‌شود و هوا در این حال به سبب حبس ساکن است.
[۳] ابن سینا، مخارج الحروف، ج۱، ص۶۴، یا، اسباب حدوث الحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۴۸ ش.


۴ - ضمیر واقع شدن حرف تا



در فارسی ت ضمیر دوم شخص مفرد است که به اسم و فعل و ضمیر و حرف می‌پیوندد و نوشتن آن احکامی دارد.
[۴] دهخدا، لغت‌نامه، ذیل مادّه.


۵ - دگرگونیهای حرف تا از دوره باستان تا نو



ابدالات و دگرگونی‌های این حرف از دوره باستان تا نو بدین ترتیب است.
[۵] هوبشمان، ص۱۸۸ـ۱۹۱.
:

۵.۱ - باستان میانه نو


ت در آغاز واژه، همه جا مانده است :
باستان میانه نو
tac ¡ tak/ ¡ xtan ¦ta تاختن
ra- a q t g ¦ i r ¦r/ ta ¦ta تار/ تاریک
tap، ftan ¦ta تافتن

۵.۲ - ت میانی باستانی


ت میانی باستانی نیز پس از واج‌های s، §s، x و f در دوره های بعد باقی‌مانده است :
zasta/ dasta- dast دست
ta- §vahis t §wahis بهشت
bax-ta baxt بخت
hapta haft هفت
و نیز در واژه‌هایی باقی‌مانده است که با حذف واکه‌ای از میان، حرف صفیردار و حرف ت کنار هم جای گرفته‌اند:
asa-tara astar استر
ت باستانی میان دو واکه در دوره میانه (از سده پنجم میلادی) در نوشتن مانده ولی در خواندن، مانند دوره جدید، به د بدل شده است :
pitar- pidar (ABytl) پدر
tar- ¦bra dar ¦bra (bl'tl) برادر
ت باستانی پس از همخوان ر در دوره میانه در نوشتن ت مانده ولی در خواندن به د بدل شده است :
fravartin n ¦ i fraward (æplwltyn) فروردین
zairita- zard (æzlt) زرد
ra- q a §artaxs ¦r i §ardas (yl §rts ß) اردشیر

۵.۳ - تبدیل ت به د در فارسی میانه و دوره جدید


ت باستانی پس از ن، در دوره میانه مانند دوره جدید، به د بدل شده است.
dantan- n ¦danda دندان
b r zant- buland بلند
هنگامی که واکه بعد از ت باستانی می‌افتد و ت پیش از همخوان جای می‌گیرد، اگر حرف بعد از آن §c، §s یا s باشد، ادغام پیش می‌آید:
pati-sanda- • passand پسند
pati-sahva- • x ¦passo پاسخ

۵.۴ - تبدیل ت به ی در فارسی میانه و نو


در غیر این صورت، این ت در فارسی میانه و نو (از سده پنجم میلادی) به ی بدل شده است :
pati-kara- pahikar (ptkl) پیکر
- ¦ma ¡ pati- n ¦payma پیمان

۵.۵ - تبدیل ت به د یا ث در تعریب


در تعریب، ت بیش‌تر به د، ندرتاً به ث یا جو بسیار کم به ش و ط بدل شده است، مانند بُت < بدّ، باتنگان < بادنجان، شبت < شوِد، غارت < غارج، تستر < شوشتر، کُرته < قرطه، تنگه < طنجه، ترید < ثرید.

۵.۶ - تبدیل ة عربی به ت در فارسی


ة عربی غالباً در فارسی به ت بدل شده است، مانند مراجعة < مراجعت، مصاحبة < مصاحبت.
گاه «ة» به های بیان حرکت بدل شده است، مانند قلعت < قلعه، اشارة < اشاره.
ت مصادر عربی باب مفاعله در فارسی حذف شده است، مانند مداراة < مدارا، محاباة < محابا.

۶ - ت به معنای قسم در عربی



در عربی، ت به صورت حرف جر برای افاده معنای قَسَم در آغاز نام خدا می‌آید: تَاللّهِ، تَرَبِّ الکعبةِ. برخی این ت را، که متضمن معنای تعجب نیز هست، بَدَل از « واو » قسم می‌دانند که آن نیز به نوبه خود بَدَل از « باء » قَسَم است. ت در آخر اسم به معنای حرف خطاب (اَنْتَ، اَنْتِ) وارد می‌شود، ولی گاهی بدون افاده این معنا، در نقش فاعلی و فقط به صورت مفرد مذکر می‌آید (اَرَأیتَکَ). در آخر فعل نیز حرف ت، به دو صورت دیده می‌شود: ضمیر فاعلی متحرک (قُمتَ، قمتِ) و علامت تأنیث ساکن (قامَتْ.

۷ - تبدیل و به ت در برخی فعل‌های عربی



در عربی فعل‌هایی که با حرف « و » آغاز می‌شود (وَصَلَ، وَحَدَ،...)، در باب افتعال حرف «و» آنها به ت بدل می‌گردد (اتصال، اتحاد) و این تبدیل در برخی از مشتقات دیگر این واژه‌ها نیز دیده می‌شود (تُراث < وُراث، تِجاه < وِجاه، تَقْوی ' < وَقْوی '). تبدیل س به ت نیز بندرت روی داده است، مانند طست < طسّ.
[۷] محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، ج۲، ص۲۸۳، چاپ محمدعلی نجار، ج۲، قاهره ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.


۸ - تا در ترکی



این حرف در ترکی عثمانی تِ/ تْ و در ترکی استانبولی te نامیده می‌شود. در الفبای ترکی عثمانی، که همان الفبای فارسی است، حرف چهارم و در الفبای امروزی ترکیه حرف بیست وچهارم به شمار می‌آید.

۹ - جایگاه تا در واژه‌های ترکی



در همه زبان‌ها و لهجه‌های ترکی، در آغاز، وسط و آخر واژه قرار می‌گیرد: íta ( سنگ ) در ترکی استانبولی، iz §tog (نُه) در قزاقی و قره قالپاقی، iz h te (دریا) در نوغایی، i alt (شش) در ترکی استانبولی، oltus (سی) در قرقیزی، دt §خg (پند) در ترکی استانبولی، tخrt (چهار) در قزاقی و بالکاری/ بالقاری.

۱۰ - حرف تا از لحاظ آواشناسی در ترکی باستان



از نظر آوایی، ت در ترکی باستان ( کتیبه‌های ینی سئی و اورخون)، بسته به این‌که با واکه ستبر یا ظریف همراه بوده باشد، دارای دو صدا بوده است، اما در ترکی (مفروض) مادر، و نیز در همه زبان‌ها و لهجه‌های ترکی امروز، فقط دارای یک صداست.

۱۱ - تبدیل تا در رسم الخط عثمانی



در رسم الخط عثمانی، این حرف، در برخی حالت‌های صرفی، و گاهی صرفاً به سلیقه نویسندگان روزگاران متفاوت، به د / ط تبدیل شده است: تارْلا < طَرلا (کشتزار)، بُلوت < بُلوط (ابر)، بُلودَه (به ابر)، بُلودُن (از آنِ ابر).

۱۲ - ابدال ت به د یا ی در برخی لهجه‌های ترکی



در بعض لهجه‌ها و زبان‌های ترکی، اِبدال ت به د یا ی دیده می‌شود.

۱۳ - کاربرد تا برای متعدی کردن در برخی از افعال ترکی



ت در پاره‌ای از افعال ترکی برای متعدی کردن، یا تعدیه مضاعف، به کار می‌رود: باغیرماق (rmak i §bag: فریاد زدن)، باغیرتْماق (mak + t + r i §bag: کسی را وادار به فریاد کردن/ فریاد کسی را درآوردن)؛ اوقوماق (okumak: خواندن)، اوقوتماق (okutmak: کسی را به خواندن وادار کردن.

۱۴ - فهرست منابع



(۱) ابن سینا، مخارج الحروف، یا، اسباب حدوث الحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۲) ابن هشام، جمال الدین بن یوسف، مغنی اللبیب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید.
(۳) دهخدا، لغت‌نامه.
(۴) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، چاپ محمدعلی نجار، ج۲، قاهره ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.

۱۵ - پانویس


 
۱. لاری هایمن، نظام آوایی زبان: نظریه و تحلیل، ج۱، ص۳۷۵، ترجمه یداللّه ثمره، تهران ۱۳۶۸ ش.
۲. محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، ج۲، ص۲۸۳، چاپ محمدعلی نجار، ج۲، قاهره ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
۳. ابن سینا، مخارج الحروف، ج۱، ص۶۴، یا، اسباب حدوث الحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۴۸ ش.
۴. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل مادّه.
۵. هوبشمان، ص۱۸۸ـ۱۹۱.
۶. ابن هشام، جمال الدین بن یوسف، ج۱، ص۱۱۵۱۱۶، مغنی اللبیب، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید.    
۷. محمدبن یعقوب فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، ج۲، ص۲۸۳، چاپ محمدعلی نجار، ج۲، قاهره ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.


۱۶ - منبع


دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ت»، شماره۲۹۹۷.    


رده‌های این صفحه : حروف الفباء




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.