جهانگیرخان قشقاییجهانگیرخان قشقایی (۱۲۴۳-۱۳۲۸ ق)، فیلسوف، حکیم، فقیه و عارف امامی قرن چهاردهم هجری قمری بود. وی از اهالی ایل قشقایی در اصفهان بود که در سن چهل سالگی وارد حوزه علمیه اصفهان شد و مراتب علمی را طی کرد و از علمای برجسته اصفهان شد. آیتالله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر به تدریس پرداخت. شاگردان فراوانی نزد او درس خواندند که شماری از آنان خود از فقها و علما و فلاسفه بزرگ شدند، از جمله آنان: حاج آقا رحیم ارباب، حاج آقاحسین طباطبایی بروجردی، میرزا حسین نائینی، آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و ... بودند. فهرست مندرجات۲ - تحصیل ۲.۱ - ورود به حوزه علمیّه ۲.۲ - تحصیل در اصفهان ۲.۳ - هجرت به تهران ۳ - سبک زندگی ۴ - تدریس ۵ - رونق فلسفه ۶ - مکتب فلسفی ۷ - موضع در مشروطه ۸ - ارتباط با عالمان معاصر ۹ - امر به معروف و نهی از منکر ۱۰ - استادان ۱۱ - شاگردان ۱۲ - دیدگاه دیگران ۱۲.۱ - شیخ عباس قمی ۱۲.۲ - میرزا حسنخان جابری انصاری ۱۲.۳ - بیگی شیرازی ۱۲.۴ - آقابزرگ تهرانی ۱۲.۵ - شهید مطهری ۱۲.۶ - حسن فسائی ۱۲.۷ - فرصتالدوله شیرازی ۱۲.۸ - معلم حبیبآبادی ۱۲.۹ - باقی شهرضائی ۱۲.۱۰ - جلالالدین همایی ۱۲.۱۱ - سید مصلحالدین مهدوی ۱۲.۱۲ - لطفالله هنرفر ۱۲.۱۳ - محمّدباقر کتابی ۱۲.۱۴ - حاج آقا رحیم ارباب ۱۲.۱۵ - محمّدحسین رکنزاده ۱۲.۱۶ - سید حجّت موحد ابطحی ۱۲.۱۷ - مظفر قهرمانی ۱۲.۱۸ - سید حسین مشکان طبسی ۱۳ - تألیفات ۱۴ - کتابهای موقوفه ۱۵ - درگذشت ۱۶ - تصویر منتسب ۱۷ - پانویس ۱۸ - منبع ۱ - معرفی اجمالیجهانگیرخان قشقایی در ۱۲۴۳ هـ. ق. در روستای دهاقان، از توابع شهرضا در اصفهان، بهدنیا آمد. [۱]
دیوان بیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش.
[۲]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
[۳]
رکنزاده آدمیت، محمدحسین، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج ۲، ص ۱۶۱، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش.
پدرش، محمدخان قشقایی اصفهانی درّهشوری، مردی عالم و صاحب کمال و از خانهای دره شور، از ایل قشقائی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم (سمیرم نام یکی از شهرهای استان اصفهان و در ۱۸۰ کیلومتری اصفهان واقع شده است) مادرش نیز از خانزادگان سمیرم اصفهان و از ساکنان دهاقان بود و به همینسبب مردم اصفهان، جهانگیرخان را دهاقانی نامیدهاند. ۲ - تحصیلوی خواندن و نوشتن را در زادگاهش فراگرفت. [۴]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
جهانگیرخان از هنگام تولد، در کنار مادرش میزیست و در اوایل کودکی خود از کوچ کردنِ با ایل، ممنوع بود. شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، شوق تحصیل در وی موجب شد تا پدرش معلمی برای او بگیرد [۵]
دیوانبیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش.
[۶]
رکنزاده آدمیت، محمدحسین، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج ۲، ص ۱۶۱، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش.
که در سفر به آموزش وی میپرداخت. استعداد و قابلیّت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آنها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد بنابراین تصمیم گرفت از آنها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد. [۷]
دیوانبیگی، سید احمد، حدیقة الشعرا، ج۱، ص۳۸۸.
۲.۱ - ورود به حوزه علمیّهدرباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیّه، سخنانی گفته شده است که در خور توجه است. استاد قدسی به نقل از جلالالدین همایی، فرزند طَرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان مینگارد: «در برخوردی که بین همای شیرازی (پدر بزرگ جلالالدین همایی که نام کامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش میآید، حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تار ساز را جویا میشود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه میشود که [ این مرد میان سال] آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است.به وی میگوید: با این استعداد حیف است، ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ میدهد: از خدا میخواهم. بدینترتیب حکیم قشقایی به [ راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب میگردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای میگیرد] » [۸]
قدسی، مجتبی، شعوبیه، ص۱۱۳.
در نقل دیگر گفته شده: حدوداً چهل ساله بود که روزی برای فروش محصولات و خرید مایحتاج سالانه ایل و تعمیر تار به بازار اصفهان رفت و با مشاهده مدرسه صدر ، مجذوب شکوه معنوی مدرسه و علمای آن گشت. شخصی، که احتمالاً همای شیرازی [۹]
مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرة القبور، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
بود، با مشاهده علاقه جهانگیرخان به مدرسه صدر او را به تهذیب نفس و تحصیل علم و معرفت دعوت کرد. [۱۰]
عبرت نائینی، محمدعلی، تذکره مدینة الادب، ج ۳، ص ۲۴۵، چاپ عکسی تهران ۱۳۷۶ ش.
[۱۱]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
[۱۲]
طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۷۱، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
جهانگیرخان، تحت تأثیر سخنان او، تحصیل علم را بر امور دیگر ترجیح داد و با راهنمایی او حجرهای در یکی از مدارس علمیه اصفهان گرفت و تا پایان عمر در آن شهر ماند. وی با اینکه در میانسالی به کسب علم روی آورده بود، با استعداد و شوق و همتی عالی به فراگیری علوم نزد مشایخ آن روز اصفهان پرداخت و چندی نگذشت که از مدرّسان علوم عقلی و نقلی گردید. [۱۳]
بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۱، ص ۲۸۴، تهران ۱۳۵۷ ش.
صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الهی بود که چنین تحوّل غیر قابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حکیم جهانگیرخان بعد از نصحیت «هما» به او میگوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟» [۱۴]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۲۳.
آن عارف فرزانه چنانکه گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش میکند. [۱۵]
صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، ص۸۴.
همت بلند حکیم قشقایی سبب میشود که بعد از گذشت ۴۰ سال (که بهارِ جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود) بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند. [۱۶]
هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص۲۹۹.
همچنین نقل میکنند: «در حالی که متاثر از گفته شخصِ راهنما بوده است در بازار [ اصفهان] مشاهده میکند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت میکنند و ادای احترام مینمایند. علت را جویا میشود؟ میگویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیرخان در ارادهاش مصممتر میشود و با جدّیت پی تحصیل دانش میرود.» [۱۷]
سازمان امور عشايری، فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره ۴، سال ۱۳۶۷، ص۱۲۷.
استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمّد نصیر (که متخلص به «طَرَبْ» بود) با حکیم جهانگیرخان مینویسد: «طرب با جهانگیرخان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت که پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت اینکه همای شیرازی [ عارف، شاعر] از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیرخان به تحصیل و ترک زندگانی ایلی بر وی حقی بود.» [۱۸]
طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، مقدمه، ص۶۹.
مورخ دیگری چنین نوشته است: «در یکی از تابستانها که ایل قشقائی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان میآمدند، او هم به اصفهان آمد و در ضمن تارش هم خراب شده بود و میخواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجرهای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبهاش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد.» [۱۹]
بامداد، مهدی، شرححال رجال ایران، ج۱، ص۲۸۴.
همت بلند دار که مردان روزگار• • • از همت بلند به جایی رسیدهاند ۲.۲ - تحصیل در اصفهانحکیم قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سکونت داشت. [۲۰]
انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران، نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره ۲، ص۵۷-۶۳.
او با آخوند کاشی (متوفا: ۱۳۳۲ هـ. ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمّدرضا قمشهای بودند. بعد از رحلت حکیم قشقایی، حکیم خراسانی و سپس آیتالله صادقی در این حجره تدریس میکردند. [۲۱]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۴۵-۵۴.
۲.۳ - هجرت به تهرانجهانگیرخان که سالها شاگرد علاّمه آقا محمّدرضا قمشهای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران میرود. او درباره استادش میگوید: «همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود، به کرباس فروشهای سِدِهْ میماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت: میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آنجا قهوه خانهای بود که درویشی آن را اداره میکرد. روز بعد اسفار ملاّصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر میخواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد که از خود بی خود شدم، میخواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشکند ابریق را». ۳ - سبک زندگیجهانگیرخان تا حدود چهل سالگی، همانند پدرش، به زندگی عشایری و دامداری و کشاورزی مشغول بود. در سواری و تیراندازی مهارتی چشمگیر داشت و به موسیقی علاقهمند بود و گاه تار مینواخت. [۲۳]
عبرت نائینی، محمدعلی، تذکره مدینة الادب، ج ۳، ص ۲۴۵، چاپ عکسی تهران ۱۳۷۶ ش.
[۲۴]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
حکیم قشقایی از هنگامی که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی که خاکیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل کلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند [۲۵]
صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص ۸۵.
سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت. [۲۶]
قمی، عباس، فوائد الرضویه: زندگانی علمای مذهب شیعه، ج ۱، ص ۸۸، تهران ۱۳۲۷ ش.
[۲۷]
جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج ۳، ص ۳۲۶، چاپ جمشید مظاهری (سروشیار)، اصفهان ۱۳۷۸ ش.
[۲۸]
مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرة القبور، ج۱، ص ۲۴۶، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
[۲۹]
صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۵، تهران ۱۳۵۹ ش.
شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمدرضا قمشهای اینگونه لباس میپوشید. بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام حسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند. حکیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت (به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز) کلاه از سر برمیگرفت و با شالکمر عمامهای درست میکرد و بر سر مینهاد. [۳۰]
جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان و ری، ص ۳۱۵.
«حکیم قشقایی از مال الاجاره زمینی که داشته است روزگار میگذرانده. [۳۱]
مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، ج۳، ص۴۲.
و از سهم امام و شهریه استفاده نمیکرده است. مال الاجاره زمین کشاورزی متعلق به وی در شهر دهاقان سالی ۴۰ تومان و از زمین روستای آغداش، ۱۵ الی ۲۰ تومان، برای وی میفرستادهاند.» [۳۲]
صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکماء، ص۸۵.
او تا پایان عمر لباس عشایری پوشید و لباس مرسوم عالمان را بر تن نکرد. [۳۳]
قمی، عباس، فوائد الرضویه: زندگانی علمای مذهب شیعه، ج ۱، ص ۸۸، تهران ۱۳۲۷ ش.
[۳۴]
جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج ۳، ص ۳۲۶، چاپ جمشید مظاهری (سروشیار)، اصفهان ۱۳۷۸ ش.
[۳۵]
مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرهالقبور، ج۱، ص ۲۴۶، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
[۳۶]
صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۵، تهران ۱۳۵۹ ش.
۴ - تدریسآیتالله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر (مدرسه صدر مشهورترین بنای تاریخی از دوره حکومت محمّدحسین خان صدر اصفهانی است. این بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان کهن کاج صفا و طراوت مخصوصی به این مدرسه داده است. [۳۷]
هنرفر، لطفالله، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص۵۷، بااندکی تصرف.
) به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند. حکیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی (مسجد جارچی در بازار بزرگ اصفهان و نزدیک مدرسه صدر واقع شده است. بانی آن، سلطان جارچیباشی، شاه عباس اول است. [۳۸]
رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم، آثار اصفهان، ص۵۲۴.
) تدریس میکرد. [۳۹]
گلچین معانی، احمد، گلزار معانی، ص۶۳۲.
او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت میپرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه میپرداخت و آن را با حکمت، تحلیل میکرد. [۴۰]
هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص۳۲۰.
نزدیک به ۱۳۰ نفر در درس شرح منظومه وی شرکت میکردند. [۴۱]
گلچین معانی، احمد، گلزار معانی، ص۶۳۲.
وی سطوح مختلف دروس حوزوی (حتی رتبه عالی درس خارج را) تدریس میکرد. او کتابهای اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس مینمود. [۴۲]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۵۸.
وی حکمت را آمیخته به عرفان و ممزوج با فلسفه مشاء و اشراق درس میداد. آوازه حوزه درس او بزرگان و مشتاقان علم را برای کسب فیض به اصفهان کشاند. [۴۳]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
[۴۴]
ایزدگشسب، اسداللّه، شمسالتواریخ: شرح احوال فقها و حکما و عرفا و شعرا و ادبا، ج۱، ص ۶۰، چاپ عبدالباقی ایزدگشسب، تهران ۱۳۴۵ ش.
[۴۵]
طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۷۱، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی در درس خارج او شرکت کرده بود. [۴۶]
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مجله نور علم، شماره ۷، دورهسوم، شماره ۲۸، ص۹۸.
آیتالله بروجردی فرمود: «ما در زمان جوانی، در حوزه علمیّه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار میخواندیم ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیةً به درس ایشان میرفتیم. [۴۷]
حسینی تهرانی، سید محمد، مهر تابان، ص۶۱.
حکیم قشقایی جزو نامدارترین مدرّسان حوزه علمیّه تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود که در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمّر بی نظیر ایران، آخوند ملاّمحمّد کاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند.» [۴۸]
هاشمی، محمد، تاریخ جرائد ایران، محمّدهاشمی، ج۱، ص۲۳۸.
شیخ عباس قمی مینویسد: «جهانگیرخان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.» [۴۹]
قمی، عباس، فوائد الرضویه، ص۸۸.
آقا بزرگ تهرانی مینویسد: «جهانگیرخان چنان کوشید که به اعلی درجات علم دست یافت ... و از سائر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش شتافتند. [۵۰]
آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه، ج۱، ص۳۴۴.
مورخ دیگری مینویسد: «میرزا جهانگیرخان قشقایی در مدرسه صدر اصفهان تدریس میکرد و بیشتر استادان معقول خوشهچین خرمن دانش او بودهاند.» [۵۱]
سپهرم، امیر مسعود، تاریخ مشاهیر ایران و عرب، ص۳۲.
چو لطف خدا با جهانگیر شد• • • جهانگیر نامش جهان گیر شد [۵۲]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، احمد گرسیوز، ص۱۰.
روش او این بود که فلسفه را برای مشتاقان به این شرط تدریس میکرد که در کنار آن فقه و اصول را نیز بیاموزند و در حفظ شعائر دینی بکوشند. بدینترتیب، حکمت را چنان رایج و مطلوب کرد که درسِ شرح منظومه سبزواری او، بهسبب کثرت طلاب، در خارج از حجره مدرسه صدر و در شبستان مسجد چارچی تشکیل میشد. [۵۳]
طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۷۱، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
[۵۴]
طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۷۰، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
[۵۵]
واعظ جوادی، اسماعیل، «جهانگیرخان قشقائی»، ج۱، ص ۶۰، جاویدان خرد، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۵۴).
از اینرو، واعظ جوادی [۵۶]
واعظ جوادی، اسماعیل، جهانگیرخان قشقائی، ج۱، ص ۶۰، جاویدان خرد، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۵۴).
وی را احیاکننده حوزه فلسفی اصفهان دانسته است.۵ - رونق فلسفهعناد متحجرین نسبت به فلسفه در زمان حکیم قشقایی به قدری زیاد بود که استاد جلالالدین همایی مینویسد: «مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند و آن را مایه فضل و مفاخرت میشمردند.» [۵۷]
همایی، جلالالدین، دو رساله همایی، ص۱۸.
و در «دیوان طَرَبْ» اصفهانی آمده است: «جهانگیرخان در اثر شخصیت بارز علمی و تسلّم مقام قدس و تقوی و نزاهت (پاکدامنی) اخلاقی و حسن تدبیر حکیمانه که همه در وجود وی مجتمع بود تحصیل فلسفه را که بین علما و طلاب سخت موهون (سست) و با کفر و الحاد مقرون بود از آن بدنامی به کلی نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت که نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بیدینی نبود بلکه مایه افتخار و مباهات محسوب میشد. وی معمولاً یکی دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچی سه درس پشت سر هم میگفت که درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حکمت) و سپس درس اخلاق بود و به این ترتیب فلسفه را به مانند «حشو جوز (هلو یا شفتالوی خشک شده که درون آن را با مغز جوز (گردو) پر میکنند.) و قند و لوزینه (یک نوع شیرینی که با مغز بادام، پسته، گلاب و شکر درست میکنند) فقه» با اخلاق بخورد طلاّب میداد. [۵۸]
طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، مقدمه، ص۷۰.
این مثال کنایه از این است که وی فلسفه را در میان دروس فقه و اخلاق، به سبک شیوایی تدریس میکرد.»۶ - مکتب فلسفی«بعد از ملاّصدرا (متوفا: ۱۰۵۰ هـ. ق.) دو مکتب فلسفی در اصفهان (که پایتخت کشور و مرکز علمی ایران در آن زمان بود) تشکیل شد: ۱. مکتب موافقان فلسفه ملاّصدرا، که بیشتر آنها اهل ذوق و عرفان بودند. ۲. مکتب مخالفان فلسفه ملاّصدرا که توسط استاد ملاّرجبعلی تبریزی اداره و تدریس میشد. شاگردان این مکتب عبارتند: علی قلیخان بن قرچقایخان، آقا جمال خوانساری، ملاّاسماعیل خاتونآبادی و بسیاری دیگر از بزرگان فلسفه و کلام. [۵۹]
همایی، جلالالدین، دو رساله همایی، ص۲۱-۲۲.
فلسفه ملاّصدرا گسترش یافت و میراث این مکتب در قرن ۱۲-۱۳ هـ. ق. توسط میرابوالقاسم مدرس خاتون آبادی (متوفا: ۱۲۰۲ هـ. ق.) از آقا محمّد بیدآبادی (متوفا: ۱۱۹۷-۱۱۹۸ هـ. ق.) به آقا علی نوری اصفهانی (متوفا: ۱۲۴۶ هـ. ق.) رسید که بزرگترین مدرّس فلسفه ملاّ صدرا در اصفهان بود. مدتی حدود ۶-۱۰ سال متوالی به این خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجستهای مانند ملاّ اسماعیل اصفهانی، ملاّ جعفر لنگرودی و میرسید رضی لاریجانی (متوفا: ۱۲۷۰ هـ. ق.) استاد آقا محمّدرضا قمشهای اصفهانی (متوفا: ۱۲۸۹ هـ. ق.) و ملاّعبدالله زنوزی و سرانجام ملاّهادی سبزواری (متوفا: ۱۲۸۹ هـ. ق.) از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمی را به اخلاف تحویل دادند. در اوایل قرن ۱۳ هـ. ق. حوزه تدریس و تعلیم فلسفه صدرایی حدود نیم قرن در اصفهان بوسیله دو استاد نامدار: ۱. علاّمه بزرگوار آخوند ملاّمحمّد کاشانی. ۲.حکیم جهانگیرخان قشقایی. گرمی و رونقی بهسزا داشت، چندان که طلاب این علم را از بلاد دور و نزدیک از ممالک مجاور برای درک محضر ایشان به اصفهان میشتافتند و سالیان دراز نام «آخوند» [ آخوند ملامحمّد کاشانی معروف به کاشی [ و خان] حکیم جهانگیرخان قشقایی] ورد زبان علما و محصلان علوم قدیم بود.» [۶۰]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۷۷-۷۸.
علاوه بر تبحر و شهرت و حسن تدبیر جهانگیرخان، عواملی دیگر چون خانزادگی و تعلق او به ایل قشقایی و ارادت و احترام ظلالسلطان (فرزند ناصرالدینشاه) به او، در ترویج علوم عقلی در مکتب اصفهان تأثیر داشت. [۶۱]
واعظ جوادی، اسماعیل، «جهانگیرخان قشقائی»، ج۱، ص ۶۰، جاویدان خرد، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۵۴).
۷ - موضع در مشروطهآیتالله حاج آقا رحیم ارباب فرمود: «پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجدشاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیرخان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی که فرمود: اگرچه توده مردم به مشروطه دل بستهاند و جانها باختهاند ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم میخواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است. [۶۲]
احتشامی، خسرو، از مضراب تا محراب، ص۳۴.
۸ - ارتباط با عالمان معاصرآخوند کاشی از دوستان صمیمی و یار با وفای حکیم جهانگیرخان قشقایی بود. جهانگیرخان از هنگامی که در مدرسه صدر بازار اصفهان به تحصیل و تدریس مشغول بود، هم مباحثه آخوند کاشی بود. هر دو از شاگردان آقا محمّدرضا قمشهای بودند. هر دو تا پایان عمر در آن مدرسه میزیستند. آخوند ملاّمحمّد کاشی مدت ۸۴ سال عمر نمود و در این مدت همچون حکیم قشقایی مجرد بوده و همسر اختیار ننمود. آخوند کاشی از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدریس، از اسوههای علم و عمل بود. حکایات عجیب از این عارف صمدانی و متاله ربانی نقل میکنند از جمله اینکه: «روزی پس از پایان درس، یکی از طلاب به محل درس آن بزرگوار [ آخوند کاشی] آمد و گفت: آقا این شیخ میگوید: دیشب به وقت سحر دیدم که از در و دیوار صدای «سُبوحّ قدّوس و ربّ الملائکة و الرُّوح» بر میآید و چون در نگریستم، دیدم که آقای آخوند به سجده افتاده و این ذکر را میگوید. آخوند کاشی فرمود: این در و دیوار به ذکر من متذکر گشته باشند، امری نیست بلکه مهم آن است که او از کجا محرم این راز گشته است؟!در این خصوص، آقای جابری انصاری (یکی از شاگردان حکیم قشقایی و آخوند کاشی) میگوید: هر نیمه شب، با سوز و گداز نماز میخواند که بدنش به لرزه میافتاد و از بیرون حجره صدای حرکت استخوانهایش احساس میشد». [۶۴]
صدوقی سها، منوچهر، تاریخ و حکما، عرفان و...، ص۷۵.
۹ - امر به معروف و نهی از منکرنکته قابل توجه در زندگی این حکیم فرهیخته این است که عارفی سالک به نام «همای شیرازی» وی را امر به معروف و نصیحت خیرخواهانه کرد و به کسب علم و ادب رهنمونش ساخت. حکیم قشقایی زندگی معنوی و دانشاندوزی خود را رهین نَفَس گرم آن عارف صمدانی میداند. [۶۵]
صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، و عرفا...، ص۸۴.
حکیم جهانگیرخان در برخورد با فاعل منکری مثل افراد شارب الخمر (که به مدرسه صدر بازار اصفهان میآوردند) میفرمود: «حبسش کنید تا به هوش آید». سپس خود به سراغش میرفت. وقتی مشاهده میکرد که فرد مست به هوش آمده، بهاندرز حکیمانه و موعظه و امر به معروف و نهی از منکر میپرداخت و او را به راه راست هدایت میکرد. [۶۶]
مهدوی، سید مصلحالدین، تاریخ علمی ـ اجتماعی اصفهان، ج۳، ص۵۶ با تغییراندک.
و با گفتار ناصحانه خود، زمینه توبه و بازگشت به خدا و اطاعت از فرامین الهی را برای فاعل منکر فراهم میکرد و در حالی که شارب مسکر از فعل ناپسند خود توبه کرده بود او را از مدرسه بیرون میکرد و آن فرد اگر صفای باطن و فطرت پاکی داشته باشد، دیگر اقدام به انجام منکری نمیکند و حتماً این حکیم فرزانه سلسله مراتب امر به معروف و نهی از منکر را در مورد این افراد غافل رعایت کرده است.۱۰ - استادانجهانگیرخان حکمت و فلسفه را نزد آقا محمدرضا قمشهای (متوفی ۱۳۰۶)، فقه و اصول و ادبیات عرب را نزد شیخ محمدحسن و محمدباقر نجفی و حاج ملاحسین علی تویسرکانی، طب را نزد ملاعبدالجواد طبیب معروف اصفهان، و ریاضی و هیئت و نجوم را از استادان سرشناس آن زمان فراگرفت. [۶۷]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
[۶۸]
مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرة القبور، ج۱، ص ۲۴۶، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
[۶۹]
هنرفر، لطفاللّه، اصفهان، ج۱، ص ۲۲۹، تهران ۱۳۴۶ ش.
[۷۰]
واعظ جوادی، اسماعیل، جهانگیرخان قشقائی، ج۱، ص ۵۸ ـ۵۹، جاویدان خرد، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۵۴).
۱. معروفترین استاد حکیم قشقایی، فیلسوف نامی و حکیم صمدانی، محمّدرضا صهبا قمشهای (متوفا: ۱۳۰۶ هـ. ق.) از حکما و عرفای اصفهان بوده است. استاد مطهری (رحمةاللهعلیه) درباره او مینویسد: «وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مانوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود در خشکسالی ۱۲۸۸ هـ. ش. تمام ما یملک منقول و غیر منقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حکیم قمشهای در اوج شهرتِ آقا علی حکیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن که مشرب اصلیش صدرایی بود، کتب بوعلی را تدریس کرد و بازار میرزای جلوه را که تخصصش در فلسفه بود، شکست بهطوری که معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حکیم قمشهای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیک مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد.» [۷۱]
مجلّه یادگار، سال سوم، شماره اول، ص۷۷.
۲. مولی حسینعلی تویسرکانی (متوفا: ۱۲۸۶ هـ. ق.): یکی دیگر از استادان حکیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسرکانی است. [۷۲]
هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص۲۲۹.
که در حوزه علمیّه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. کشف الاسرار (۱۱ جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رسالهای در ردّ اخباریّه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بر بست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تکیه آقاحسین خوانساری مدفون گردید.۳. حاج شیخ محمّدباقر نجفی مسجدشاهی: وی از شاگردان سید محمّدباقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در نجف بود. [۷۴]
مهدوی، سید مصلحالدین، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج۱، ص۳۱۳.
۴. ملاّحیدر صباغ لنجانی (متوفا: ۱۲۸۸ هـ. ق.): حکیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فرا گرفت. [۷۵]
جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج۳، ص۷۱.
۵. میرزا محمّدحسن نجفی (متوفا: ۱۳۱۷ هـ. ق.): حکیم قشقایی شرعیّات را نزد این مجتهد عالیمقام فرا گرفت. میرزا محمّدحسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود. ۶. ملاّاسماعیل اصفهانی درب کوشکی (متوفا: ۱۳۰۴ هـ. ق.) ۷. میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی (متوفا: ۱۳۲۷ هـ. ق.). ۱۱ - شاگردانشاگردان فراوانی نزد او درس خواندند که شماری از آنان خود از فقها و علما و فلاسفه بزرگ شدند، از جمله حاج آقا رحیم ارباب، حاج آقاحسین طباطبایی بروجردی، [۷۹]
صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۷، تهران ۱۳۵۹ ش.
شیخمحمد حکیم خراسانی، [۸۰]
مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرهالقبور، ج۱، ص ۴۷۵، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
سیدمحمد داعیالاسلام لاریجانی، [۸۱]
مرسلوند، حسن، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج ۳، ص ۱۷۲، تهران ۱۳۷۳ ش.
ضیاءالدین درّی، [۸۲]
کتابی، محمدباقر، رجال اصفهان (در علم و عرفان و ادب و هنر)، ج ۱، ص ۳۹۸، اصفهان ۱۳۷۵ شـ .
میرزامحمدعلی شاهآبادی اصفهانی، محمدحسین فاضل تونی، [۸۳]
حسنزاده آملی، حسن، در آسمان معرفت: تذکره اوحدی از عالمان ربانی، ج۱، ص ۳۶۰، قم ۱۳۷۵ ش.
سیدجمالالدین گلپایگانی، [۸۴]
حسنزاده آملی، حسن، در آسمان معرفت: تذکره اوحدی از عالمان ربانی، ج۱، ص ۳۶۰، قم ۱۳۷۵ ش.
حاج میرزا مهدی دولتآبادی، [۸۵]
مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرهالقبور، ج۱، ص ۵۳۱ ـ۵۳۲، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
سیدحسن مدرس، [۸۶]
بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۱، ص ۳۴۴، تهران ۱۳۵۷ ش.
شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی، [۸۷]
شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج ۷، ص ۱۱۱، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ ش.
آقا نجفی قوچانی، [۸۸]
صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۵، تهران ۱۳۵۹ ش.
میرزا حسین نائینی، [۸۹]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۵۹۳، مشهد ۱۴۰۴.
شیخ مرتضی طالقانی، شیخ جواد آدینهای که پس از درگذشت استاد تدریس حکمت را در اصفهان بهعهده داشت. [۹۰]
صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۳۰، تهران ۱۳۵۹ ش.
[۹۱]
صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۷، تهران ۱۳۵۹ ش.
[۹۲]
صدوقیسها، منوچهر، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین، ج۱، ص ۸۹، تهران ۱۳۵۹ ش.
۱. ملاّمحمّدجواد آدینهیی (متوفا: ۱۳۳۹هـ. ق.): وی از مدرسان حکمت، هیئت و نجوم و ... در مدرسه صدر اصفهان بود. قبر وی در تخت فولاد اصفهان است. ۲. سید محمّدعلی ابطحی سدهی (متوفا: ۱۳۷۱ هـ. ق.): وی ۵۰ کتاب نوشته است، از جمله شرح فارسی بر کفایه، تعلیقه بر فرائد و ختام الغرر. ۳. میرزا محمود ابن الرضا (۱۲۸۵-۱۳۵۵ هـ. ق.): وی جزوِ شاگردان آخوند کاشی و میرزا محمّدهاشم چهار سوقی خوانساری در اصفهان و سید محمّدکاظم یزدی، آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی در نجف اشرف بود. [۹۵]
شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۵، ص۵۵.
۴. آقا ضیاءالدین عراقی (۱۲۷۸-۱۳۶۱ هـ. ق.): وی از نام آوران علم اصول است. مقالات الاصول و شرح تبصره علاّمه از آثار اوست. [۹۶]
مرسلوند، حسن، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ص۱۱۰.
زندگی این فقیه بزرگ در مجموعه گلشن ابرار آمده است.۵. حاج آقا رحیم ارباب (۱۲۹۷-۱۳۹۶ هـ. ق.): وی سطوح عالی فلسفه و حکمت (مثل شرح اشارات و شفا) و نهج البلاغه و یک دوره اخلاق را نزد جهانگیرخان قشقایی و قسمت اعظم علوم عقلی را نزد آخوند کاشی فرا گرفت و مدتی طولانی در درس خارج فقه علاّمه سید محمّدباقر درچهای شرکت کرد. [۹۷]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۹۱.
شرح حال وی در مجموعه گلشن ابرار آمده است.۶. عبدالله اشراق (۱۲۳۵-۱۳۴۵ هـ. ق.) [۹۸]
اشراق، محمّدکریم، بزرگان جهرم، ص۱۰.
۷. میرزا مصطفی جعفر طیاری (متوفا: ۱۳۳۵). [۹۹]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۹۲.
۸. سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲۸۴-۱۳۶۵ هـ. ق.): آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی در روستای «مَدیسِهْ» از توابع لنجان اصفهان به دنیا آمد، پدرش (سید محمّد) همراه سیدعبدالحمید (پدر خود) از بهبهان به اصفهان و سپس به کربلا مهاجرت کرده بودند. آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی تا پایان عمر در نجف به تدریس و انجام امور مسلمانان اشتغال داشت. وی در کاظمین دیده از جهان فانی فرو بست و در صحن مطهر امیرالمؤمنین در کنار قبر فرزند شهیدش سید محمّدحسن مدفون گردید. [۱۰۰]
جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج۲، ص۵۸۹.
۹. شیخ حسنعلی اصفهانی، معروف به شیخ نخودکی (۱۲۷۹-۱۳۶۱ هـ. ق.): وی فلسفه را نزد حکیم قشقایی فرا گرفت. او دارای کرامات بسیاری بوده است. هزاران بیمار ممتنع العلاج با دعای او، شِفا پیدا کردند. [۱۰۱]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۱۰۱.
۱۰. میرزا محمّدباقر امامی (متوفا: ۱۳۶۴ هـ. ق.): وی از سادات امامی اصفهان، عالم، حکیم، فاضل، زاهد و از شاگردان جهانگیرخان قشقایی، آقا سید محمّدباقر درچهای و آخوند کاشی بود. او کتاب گرانسنگی در حکمت و کلام تالیف نموده است. ۱۱. حسین امین جعفری دهاقانی (۱۲۹۵-۱۳۶۹ هـ. ق.) ۱۲. اسدالله ایزد گشسب (۱۳۰۳-۱۳۶۶ هـ. ق.): وی دارای تالیفات بسیاری است. ۱۳. سید حسین بروجردی (متوفا: ۱۳۸۰ هـ. ق.): وی زعیم جهان اسلام، حضرت آیتالله بروجردی از شاگردان نامی حکیم قشقایی است. محل دفن وی مسجد اعظم قم است. [۱۰۴]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۱۰۸.
۱۴. علی بافقی (۱۳۳۶ هـ. ق.) ۱۵. محمّدحسن بیچاره بیدختی (۱۳۰۸-۱۳۸۶ هـ. ق.) [۱۰۵]
گنابادی، ملاعلی، صالحیه.
۱۶. میرزا مهدی بیدآبادی اصفهانی (متوفا: ۱۳۶۵ هـ. ق.): وی دارای تالیفات بسیار است از جمله: ابواب الهدی و اعجاز قرآن. [۱۰۶]
مدرس شیرازی، عبدالرحمان بن نصرالله، تاریخ علمای خراسان، ص۲۵۴.
۱۷. سید صالح توسلی منجیلی طارمی (متولد: ۱۲۹۲ هـ. ق.) [۱۰۷]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۱۱۰.
۱۸. سید حسن چهارسوقی (متولد: ۱۲۹۴هـ. ق.) [۱۰۸]
روضاتی، سید محمدعلی، زندگانی آیتالله چهار سوقی.
۱۹. میرزا حسنخان جابری انصاری (۱۲۸۷-۱۳۷۶ هـ. ق.) از این ادیب و مورخ توانا، ۲۴ اثر علمی ـ ادبی باقی مانده است. ۲۰. سید عبدالرسول حجازی (۱۲۶-۱۳۵۸ هـ. ق.) ۲۱. سید محمّد حقایق کشفی اصطهباناتی. ۲۲. حاج میرزا محمّدعلی حکیم الهی سلطانآبادی (۱۲۷۴-۱۳۲۵ هـ. ق.) ۲۳. محمّد حکیم خراسانی (متوفا: ۱۳۵۵ هـ. ق.) ۲۴. محمّدعلی حکیم الهی فریدنی (۱۲۸۴ ۱۳۸۴ هـ. ق.) ۲۵. محمّدعلی خوانساری (متوفا: ۱۳۵۰ هـ. ق.) ۲۶. سید فخرالدین خوانساری (متوفا: ۱۳۴۸ هـ. ق.) ۲۷. سید محمّد داعیالاسلام لاریجانی (۱۲۹۵-۱۳۷۰ هـ. ق.) ۲۸. میرزا فتحالله درب امامی (۱۳۰۱-۱۳۷۷ هـ. ق.) ۲۹. ضیاءالدین درّی (متوفا: ۱۳۷۵ هـ. ق.) ۳۰. فرجالله درّی (متوفا: ۱۳۸۲ هـ. ق.) ۳۱. حسن وحید دستگردی (۱۲۹۸-۱۳۲۱ هـ. ش.) ۳۲. میرزا مهدی بن هادی دولتآبادی (۱۲۸۸-۱۳۳۴ هـ. ق.) ۳۳. سید علیمحمّد دولتآبادی (۱۲۸۵-۱۳۴۱) ۳۴. شیخ نورالله دهاقانی، معروف به نور الشرق، (متوفا: ۱۳۷۱ هـ. ق.) ۳۵. سید عباس صفی دهکردی. [۱۱۰]
صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، ص۸۸، شماره ۱۱.
۳۶. آقا رحیم دهکردی (متوفا: ۱۳۶۸ هـ. ق.) ۳۷. غلامحسین ربّانی چادگانی. ۳۸. سید محمّد رضوی کاشانی (متولد: ۱۲۹۱ هـ. ق.) ۳۹. شیخ ابوالفضل ریزی (متوفا: ۱۳۳۹ هـ. ق.) [۱۱۲]
آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، شماره ۶۶۷.
۴۰. محمّدعلی زاهد قمشهای، معروف به ابو المعارف (متولد: ۱۲۹۰هـ. ق.) [۱۱۳]
اداره فرهنگ شهرستان شهرضا، سالنامه فرهنگ شهرضا، سال ۱۳۶۶، ص۴۹.
۴۱. میرزا حبیبالله ذوالفنون عراقی (۱۲۷۸-۱۳۶۷ هـ. ق.): وی در فلسفه، نجوم، اسطرلاب، هندسه، جبر، ریاضی، هیئت، ادب، فقه و تفسیر، استاد بود. [۱۱۴]
آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، شماره ۷۱۶.
۴۲. حسین سخنیار اصفهانی متخلص به سرور (متولد: ۱۳۰۸ هـ. ق.): وی دارای تالیفات بسیاری است. ۴۳. محمّدصادق سربندی بروجردی (متوفا: ۱۳۶۵ هـ. ق.): وی دارای بیش از ۱۰ تالیف است. [۱۱۶]
مولانا، غلامرضا، تاریخ بروجرد، ص۵۸۵.
۴۴. سید محمّدحسن سدهی اصفهانی (۱۲۷۷-۱۳۲۹ هـ. ق.): وی دارای ۱۲ اثر درباره موضوعات فقهی و اصولی است. ۴۵. محمّدعلی شاهآبادی، استاد عرفان حضرت امام خمینی (قدسسره) (۱۲۹۲-۱۳۶۹ هـ. ق.) ۴۶. عیسی بن فتحالله شاهرودی قزوینی: «مناهج الطریقه» اثر اوست. [۱۱۷]
خیری، سید محمّد، اسلام در چهارده قرن اخیر، ص۴۰۱.
۴۷. نصرالله شهیدی (۱۳۰۹-۱۳۹۸ هـ. ق.) ۴۸. میرزا علی آقا شیرازی (متوفا: ۱۳۷۵ هـ. ق.) [۱۱۸]
جواهری، علوم و عقاید، ص۸.
۴۹. ملاّ محمّدجواد صافی گلپایگانی (۱۲۸۷-۱۳۷۸ هـ. ق.)، پدر آیتالله صافی گلپایگانی از این عالم جلیل القدر، ۱۲ کتاب در موضوعات مختلف به زیور طبع آراسته گردیده است. [۱۱۹]
صافی گلپایگانی، محمدجواد، صافی نامه و فیض ایزدی، ص۱۶.
۵۰. آقا شیخ مرتضی طالقانی (۱۲۸۰-۱۳۶۴ هـ. ق.) ۵۱. محمّدحسن طالقانی (۱۲۸۷-۱۳۷۱ هـ. ق.) [۱۲۰]
شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۴، ص۵۰۶.
۵۲. آیتالله سید محمّدصادق طباطبایی اردکانی (متوفا: ۱۳۳۳ هـ. ق.) [۱۲۱]
سپهری، علی، تاریخ اردکان، ص۲۶۷.
۵۳. میرزا ابوالقاسم طَرَبْ اصفهانی شیرازی (۱۲۷۶-۱۳۳۰ هـ. ق.)، مکان دفن وی، امامزاده احمد اصفهان است. ۵۴. محمّدحسن عالم نجفآبادی (متوفا: ۱۳۸۴ هـ. ق.) محل دفن وی در تکیه کازرونی تخت فولاد اصفهان است. ۵۵. سید محمّدکاظم عصار (۱۳۰۵-۱۳۹۳ هـ. ق.) وی در مقبره ابوالفتوح رازی در شهر ری مدفون است. [۱۲۳]
همایی، ماهدخت بانو، دیوان سناء، ص۱۶۷.
۵۶. احمد عمار لویی. [۱۲۴]
موسسه کیهان، کیهان فرهنگی، سال چهارم، سال ۱۳۶۶، شماره ۴۴، ص۷.
۵۷. غروی کاشانی (۱۳۱۳-۱۳۹۸ هـ. ق.) ۵۸. محمّدحسین فاضل تونی (۱۳۰۹-۱۳۸۰ هـ. ق.) ۵۹. علی فقیه فریدنی (متوفا: ۱۳۷۳ هـ. ق.) ۶۰. آقا نجفی قوچانی (متوفا: ۱۳۲۲) ۶۱. مرتضی قمشهای (۱۲۳۶-۱۳۰۱) ۶۲. شیخ محمّدعلی کرمانی (۱۲۹۵-۱۳۸۰ هـ. ق.) ۶۳. سید جمالالدین گلپایگانی (۱۲۹۵-۱۳۷۷ هـ. ق.) ۶۴. شهید سید حسن مدرّس (۱۲۸۷-۱۳۵۶ هـ. ق.) ۶۵. محمّدحسین مدرس (۱۲۸۸-۱۳۷۶ هـ. ق.) ۶۶. حسین مدرس رفسنجانی (۱۲۴۹-۱۳۱۴ هـ. ق.) ۶۷. یحیی مدرس بیدآبادی (متوفا: ۱۳۴۹ هـ. ق.) ۶۸. سید حسین مشکان طبسی (متوفا: ۱۳۶۸ هـ. ق.) ۶۹. محمود مفید (۱۲۹۷-۱۳۸۲ هـ. ق.) ۷۰. حاج محمّد مقدس (۱۳۷۸ هـ. ق.): وی دارای تالیفاتی درباره فقه و اصول است. [۱۲۵]
مقدس، محمد، الاوائل، نشر نفائس مخطوطات.
۷۱. شهید میرزا محمّدتقی موسوی اصفهانی، معروف به احمدآبادی (۱۳۰۱-۱۳۴۸ هـ. ق.): وی دارای ۱۲ تالیف در موضوعات مختلف است. ۷۲. سید محمّدکاظم موسوی (۱۲۸۸-۱۳۶۶ هـ. ق.) [۱۲۶]
شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۲، ص۴۰۱.
۷۳. محمّدرضا مهدوی قمشهای (۱۳۲۰-۱۳۸۸ هـ. ق.) [۱۲۷]
جمالی، مسیحالله، تاریخ شهرضا، ص۸۲.
۷۴. آقا سید محمّدحسین میردامادی سدهی (۱۳۰۳-۱۳۸۰ هـ. ق.): وی دارای ۴ تالیف است. [۱۲۸]
مهدوی، سید مصلحالدین، دانشمند و بزرگان اصفهان، ص۲۸۵.
۷۵. میرزا محمّدحسین نائینی (۱۲۷۶-۱۳۴۸ هـ. ق.) [۱۲۹]
انصاری، مرتضی بن محمدامین، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۳۵۹.
۷۶. مشیرالملک نائینی (۱۲۷۶-۱۳۴۸ هـ. ق.) [۱۳۰]
بلاغی، عبدالحجت، انساب خاندان مرحوم نائینی، ص۸۴.
۷۷. علیمحمّد نائینی (متوفا: ۱۳۴۴ هـ. ق.) [۱۳۱]
صدوقی سها، منوچهر، تاریخ حکما، ص۸۸، شماره ۱۲.
۷۸. میرزا ابوالقاسم ناصر حکمت (متوفا: ۱۳۷۱ هـ. ق.): وی دارای کتابی است درباره داروهای گیاهی. [۱۳۲]
احمدآبادی، محمد، هشت بهشت.
۷۹. محمّدحسن نجفی رفسنجانی (۱۳۰۴-۱۳۹۲ هـ. ق.) ۸۰. عبدالوهاب نصرآبادی (متوفا: ۱۳۲۸ هـ. ق.) . ۸۱. سید صدرالدین هاطلی کوپایی (۱۳۰۱-۱۳۷۲ هـ. ق.) ۸۲. محمّد همایی (۱۲۸۲-۱۳۵۹ هـ. ق.) [۱۳۳]
مهدوی، سید مصلحالدین، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص۵۳۳.
۸۳. علیاکبر یزدی (متوفا: ۱۳۴۹ هـ. ق.) ۸۴. محمّدعلی یزدی (متوفا: ۱۳۵۱ هـ. ق.) ۱۲ - دیدگاه دیگراندر ادامه دیدگاه و نظرات دیگران در مورد جهانگیرخان قشقایی را بیان میکنیم: ۱۲.۱ - شیخ عباس قمی«در سنه ۱۳۱۹ هـ. ق. که از حج بیتالله الحرام مراجعت کردم به اصفهان رسیدم چنان به خاطرم میرسد که به آن مدرسه (صدر) رفتم (آن مرحوم [ حکیم قشقایی] را دیدم که با کلاه پوستی در یکی از حجرات نشسته و فضلا بر دور او احاطه کردهاند و مشغول تدریس است. وی عالم جلیل و فاضل نبیل (دانا) بزرگی بود در معقول و منقول و در عرفان به کمالِ اتقان.تعلم حکمت، فقه و ریاضت را پیشه گرفت و به تجرد و تحفظ مراتب خود ساعی شده و در علم و عمل بهجایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند و هشتاد سال عمر نمود. هیچگاه کلاه پوست را به عمامه تبدیل ننمود مگر در امامت جماعت که شال بر سر میپیچید.» [۱۳۵]
قمی، عباس، فوائد الرضویه، ص۸۸، بیتا.
۱۲.۲ - میرزا حسنخان جابری انصاری«جهانگیرخان، بزرگی در معقول و منقول و عرفان به کمال اتقان... به چهل سالگی برای پرداخت شغلی از ایل خود به شهر آمده هوای مدرسه صدر و عزت علم را قدر دانسته، ترک شغل مرجوع را نمود و تعلّم حکمت و فقه و ریاضت را پیشه گرفت.» [۱۳۶]
جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج۱، ص۲۱۴.
۱۲.۳ - بیگی شیرازی«جهانگیرخان مردی بود عالم و فاضل، مقبول قاطبه علما و جامع علم فقه و اصول و حکمت و طب و هیئت و نجوم، که طلاب متفرقه در مجلس درسش حاضر و استفاده میکردند.» [۱۳۷]
دیوانبیگی، سید احمد، حدیقة الشعرا، ج۱، ص۳۸۸.
«حکیم علیم اصفهان جهانگیرخان اصلاً از ایل قشقایی، برای شغل به اصفهان آمده، جذبه الهیه او را به تحصیل علوم کشیده، ذوقش حکمت مشاء و اشراق را پسندیده بهاندک مدتی تحصیل، جامع علوم گردید.» [۱۳۸]
ایزد گشسب گلپایگانی، اسدالله، شمس التواریخ، ص۳۳.
۱۲.۴ - آقابزرگ تهرانی«شیخ جهانگیرخان قشقایی اصفهانی، عالم کبیر و فقیه بارع از اعاظم حکما و اجلاء فلاسفه بود. جمع بسیاری از علما و حکما بعدا از وی، مُعترف به نبوغ و تفوق او بر دیگران بودند و بر شاگردیش افتخار میکردند. وی صاحب جاه و مقام و مورد وثوق جمیع طبقات بود. اقامه جماعت میکرده و قشرهای مختلف در نمازش شرکت مینمودهاند و نماز جماعتش از بزرگترین تجمعات در اصفهان بوده است.» [۱۳۹]
آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ص۳۴۵.
۱۲.۵ - شهید مطهری«مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی در متانت و وقار و انضباط اخلاقی و تقوا نمونه بوده است. تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بوده و فوق العاده مورد ارادت شاگردان و آشنایان بوده است.» ۱۲.۶ - حسن فسائی«از بزرگ زادگان ایل قشقایی است. زبده ارباب فضل و بلاغت، قدوه اصحاب مجد و فصاحت، وحید عصر، فرید دهر، کاشف معضلات، مخزن نفایس فروع و اصول، مظهر حقایق معقول و منقول، مجامع نکات اصلیه، حاوی احکام فرعیه، نادره زمان، جهانگیرخان قشقایی از تیره دره شوری در اوایل عمر طبعش از معاشرت اقران رسید، کربت غربت را بر آسایش اختیار کرده رختِ سفر را به جانب اصفهان کشید، تحصیل علم را بر کمالات دیگر ترجیح داد و در اندک مدتی گوی سبقت را از همگان ربود.» [۱۴۱]
فسائی، حسن، فارسنامه ناصری، ج۲، ص۱۵۸۱.
۱۲.۷ - فرصتالدوله شیرازی«... این مرد بزرگوار، ترک قشقایی است. پاکی فطرت او را وا داشته پیش علمای [ اصفهان] درس خواند. شخصی است عالم، فقیه، حکیم، ادیب، حلیم، محجوب، صاحب اخلاق حمیده، بحری موّاج ...» [۱۴۲]
شیرازی، فرصتالدوله، آثار العجم، ص۶۱.
۱۲.۸ - معلم حبیبآبادی«جهانگیرخان حکیم قشقایی از عظما، حکمای الاهیین و اجله فلاسفه معاصرین بود. چندین نفر از علما و حکما از فیض مدرس مقدس او بهرهمند و افتخار شاگردی آن جناب را دارند و حقیقتاً آن حکیم فاضل و انسان کامل مراتب انسانیت خود را حفظ کرده و کمتر کسی در اصفهان و غیره مانند او در این اعصار بهم رسیده.» [۱۴۳]
حبیبآبادی، محمدعلی، مختصر المکارم، ص۱۸۹-۱۹۰.
۱۲.۹ - باقی شهرضائی«جهانگیرخان قشقایی از اساتید مسلّم فلسفه و عرفان اصفهان است ... به مدرسه صدر اصفهان، واقع در بازار وارد شد. در پیرانه سر (زمانِ پیری، کنایه از چهل سالگی) تحصیل علم را شروع کرد و تا به آنجا رسید که از فلسفه دانان، هر کسی که میخواست اظهار فضل کند، خود را شاگرد جهانگیرخان عنوان میکرد. گویند: کارش به جایی رسید که ظلّ السلّطان، حاکم جابر اصفهان، خواست به دیدارش برود، به او اجازه نداد. لذا یک روز بدون اطلاع قبلی به مدرسه صدر رفت و وارد اتاق او شد و گفت: جناب جهانگیرخان! اگر سابق میخواستید مرا ببینید، چند ماه طول میکشید اما امروز من باید از شما وقت بگیرم و این به سبب مقام ارجمند علمی شماست.» [۱۴۴]
باقی شهرضائی، عبدالعلی، مدرس، مجاهدی شکست ناپذیر، ص۱۶۰.
ظلّ السلّطان کیست؟ ظلّ السلّطان فرمانروای ستمپیشه اصفهان و فرزند ناصرالدین شاه بوده است. وی فردی خوشگذران و مغرور و خودکامه و ۳۰ سال در اصفهان بر مردم ظلم و ستم روا داشته و پروندهای سراسر گناه و خیانت دارد. که به چند مورد از خیانتهای او در ذیل اشاره میشود: «روزی یکی از ستم دیدگان شهر [ اصفهان] شرح ستمهای شاه زاده [ ظلّ السلّطان] را به ناصرالدین شاه رساند. شاه نوشتهای بر او داد تا به ظلّ السلّطان دهد و حق خویش را باز گیرد. چون شاهزاده سنگدلنامه پدر را دید گفت: معلوم میشود این مرد که شکایت مرا به پدرم برده، مردی پر دل است. من باید دلش را از نزدیک ببینم. آنگاه فرمان داد که مزدورانش ستم دیده تیره روز را به خاک افکنند و دلش را بیرون آورند تا از نزدیک مشاهده کند. مزدوران نیز چنان کردند که شاه زاده فرمان داده بود.» [۱۴۵]
عبیری، عباس، حاج آقا نورالله اصفهانی، ستاره اصفهان، ص۵۴. (پاروقی)
و «روزی که در محله تخت فولاد اصفهان بر زنی باایمان ستم روا داشت [ پدر حاج آقا نورالله] که در امر به معروف و نهی از منکر شُهره بود، از مردم خواست که بازارها را بسته، در مسجد جامع، بست نشینند. امام جمعه و دانشوران دیگر اصفهان نیز به پشتیبانی استاد بزرگ آقا محمّدباقر، زبان به اعتراض گشودند. این همایش مردمی در ابراز انزجار از فرمانروای هوسپیشه و ستمگر شهر، دوازده روز به طول انجامید. سیل تلگرافها به پایتخت سرازیر شد و ظلّ السلّطان در گرداب خشم پیروان مؤمن آقا محمّدباقر گرفتار آمد.ناصرالدین شاه که هرگز چنین واکنشی را در برابر کردار زشت فرزندش تصور نمیکرد، با دلجویی از شیخ و پوزش غیرمستقیم توانست ظلّ السلّطان را [ موقتاً] نجات بخشد و دیگر بار بر اوضاع چیره سازد. متن تلگراف چنین بود: ظلّ السلّطان را به شما و شما را به خدا میسپارم. [۱۴۶]
مهدوی، سید مصلحالدین، تاریخ علمی واجتماعی در دو قرن اخیر، ج۱، ص۳۲۹.
اما قضیه به اینجا ختم نشد و علمای اصفهان به رهبری حاج آقا نورالله در مقابل جنایتهای او ایستادند و مبارزه کردند تا سرانجام او را از حاکمیت سی ساله اصفهان ساقط کردند و در سال ۱۳۲۴ هـ. ق. وی را از اصفهان بیرون کردند و قدرت در دست انجمن ملی به ریاست حاج آقا نورالله قرار گرفت. [۱۴۷]
نجفی، موسی،اندیشههای سیاسی و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نورالله اصفهانی، ص۱۵۳.
علاّمه کبیر حکیم قشقایی به دلایل مختلف و از جمله مصادیق فوق، به دیدن ظلّ السلّطان نرفت و برای او ارزشی قائل نبود. مؤرخین در خصوص موضعگیری سیاسی و علنی ایشان در مقابل حاکم مستبد اصفهان چیزی ننوشتهاند. ۱۲.۱۰ - جلالالدین همایی«مرحوم خان به قول شاگردان و اصحاب فهمیده برگزیدهاش، مصداق «انسان کامل» بود. وفور عقل و درایت و فضیلت، حسن خلق، مقام قدس، نزاهت و تقوا و دیانت او مسلّم جمیع طبقات بود.» [۱۴۸]
همایی، جلالالدین، دو رساله همایی، ص۱۸.
۱۲.۱۱ - سید مصلحالدین مهدوی«مرحوم قشقایی از اعاظم حکما و متالهین و اجله فلاسفه و مرتاضین بوده و از جمیع جهات ممتاز و در علم اخلاق زکیّه، بر عموم علما تفوّق داشت.» حکیم، فقیه و شاعر بود. [۱۵۰]
همایی، جلالالدین، معارف اصفهان، نسخه خطی، ص۳۷.
۱۲.۱۲ - لطفالله هنرفر«جهانگیرخان مردی بود منیع الطبع، منظم در دین، استوار، ثابت قدم، دلی لبریز از مهر و لبریز از لطف و عشق داشت و برای طلاب پدر مهربانی بود. بیانش فصیح و اخلاق و صفاتش یک انسان واقعی را به یاد میآورد، روزهای پنجشنبه و جمعه ریاضی و هیئت تدریس مینمود. گاهی هم به تدریس نهج البلاغه میپرداخت و آن را با حکمت تحلیل میکرد. کتاب اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس میکرد و گاهی هم به تعلیم شرح نفیسی همت میگماشت.» [۱۵۱]
هنرفر، لطفالله، اصفهان، ص۲۳۰.
۱۲.۱۳ - محمّدباقر کتابی«مرحوم جهانگیرخان، فیلسوف و فقیه و متکلم بزرگ اصفهان، از اعاظم علما و اجلاء فلاسفه اصفهان، بلکه خطّه ایران بود. شرححال و مراتب اخلاق و مراتب علمی او را مقالتی بسیار مفصل باید. وی در خدمت استادان بزرگ به کسب معارف پرداخت. استعداد سرشار و روح پاک بزرگ استادان معارف و بالاتر از همه شوق رغبت او به معارف، او را در علم، عرفان، فقه، اصول، ریاضی، طبیعیات و حتی موسیقی استاد مسلم گردانید. وی کاملاً مصداق شعر مولانا بود که: آب کم جو تشنگی آور به دست • • • تا بجوشد آبت از بالا و پست جهانگیرخان تشنه آب زلال علم و عرفان بود و سر انجام به آن چشمه رسید و نوشید. مرحوم جهانگیرخان، دانشمندی بود که علم را به زیور عرفان و اخلاق آراسته بود و وجودش منبع کمالات و فضایل اخلاقی بود. در دین استوار، ثابت قدم و در امور زندگی بسیار منظم بود. حتی در غذا خوردن، درس دادن، خواب رفتن.» [۱۵۲]
احوال زنده دلان (برنامهای از صدای اصفهان، سال۱۳۶۹، مصاحبه با آقای دکتر کتابی).
۱۲.۱۴ - حاج آقا رحیم ارباب«مرحوم خان، در اتقان، مردی بود کمنظیر که من مثل او را ندیدم. جامع حکمت، معقول و منقول، بسیار خوش اخلاق، نسبت به طلاب بسیار مهربان و در تربیت آنها کوشا بود. روزهای چهارشنبه درس ایشان به وعظ و اخلاق اختصاص مییافت. مردی بود منیع الطبع، از کسی پول قبول نمیکرد، حتی به هنگامی که نیاز داشت یا حتی مقروض بود. از عرفان بهرههای کافی و وافی داشت و خود عارفی وارسته بود و مراحلی از سلوک را گذرانده بود. و اشعار مثنوی را خوب میفهمید و گاهی در خلال درس میخواند.» [۱۵۳]
احوال زنده دلان (برنامهای از صدای اصفهان، سال۱۳۶۹، مصاحبه با آقای دکتر کتابی).
وی در روزهای تعطیلی، ریاضیات تدریس میفرمود و شاگردان زیادی داشت. [۱۵۴]
مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، مجلّه جاویدان خرد، سال اول، شماره ۲، ص۶۲.
۱۲.۱۵ - محمّدحسین رکنزاده«مرحوم جهانگیرخان در مدرسه صدر [ اصفهان] مدت چهل سال به تدریس علوم متداوله عصر از فقه، اصول، ریاضیات و حکمت مشغول بود.» [۱۵۵]
رکنزاده آدمیت، محمدحسین، دانشمندان و سخن سرایان فارس، ج۲، ص۱۶۱.
۱۲.۱۶ - سید حجّت موحد ابطحی«وی (حکیم قشقایی) از بزرگترین چهرههای فروزان در حکمت و الهیات و از اسوههای نیکو در تزکیه نفس، زهد و قناعت بوده است. او با آنکه در چهل سالگی به تحصیل علوم نقلی پرداخت، ولی موفق گردید بهعنوان یکی از بهترین اساتید حکمت به تدریس و تربیت طلاّب اشتغال یابد و یکی از بزرگترین استادان فلسفه اسلامی گردد.» [۱۵۶]
موحد ابطحی، حجت، آشنایی با حوزههایی علمیّه شیعه، ج۱، ص۳۹۰.
۱۲.۱۷ - مظفر قهرمانی«مرحمت پناه، جهانگیرخان دره شوری از مجتهدین و علمای بزرگ و فقهای جامع معقول و منقول و علاّمه دوران خویش بود. وارد مدرسه میشود. وارد شدن همان و درخشیدن بخت و اقبال هم همان. در اندک مدتی گوی سبقت را از همگان میرباید. مرجع فضلا و معتمدِ علما میگردد.» [۱۵۷]
قهرمانی ابیوردی، مظفر، گفتاری درباره عشایر و ایلات فارس، ص۴۳۶.
۱۲.۱۸ - سید حسین مشکان طبسی«در درس شرح منظومه مرحوم جهانگیر که در شبستان مسجد جارچی [ اصفهان] تشکیل میشد قریب یکصد و سی نفر شرکت میجستند.» [۱۵۸]
گلچین معانی، احمد، گلزار معانی، ص۶۳۲.
[۱۵۹]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۵۸.
۱۳ - تألیفات۱. شرح نهج البلاغه. ۲. دیوان شعر. [۱۶۰]
امینی، محمدهادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، ص۳۵۲.
[۱۶۱]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۶۵.
جابری انصاری که از شاگردان جهانگیرخان بوده است، مینویسد: «در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج البلاغه میخواندم و شرحی بر آن کتاب مستطاب مینوشت». [۱۶۲]
جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج۱، ص۵۶.
مؤلف «زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی» آورده است: «در کتب متعددی از شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم قشقایی سخن رفته است، لکن به نظر میرسد که منبع و ماخذ اصلی، همان کتاب «تاریخ نجف و حیره» [۱۶۳]
بلاغی، عبدالحجه، تاریخ نجف و حیره، ص۸۲.
باشد که آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباء البشر [۱۶۴]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، نقباء البشر، ص۳۴۴.
و الذریعه و عمررضا کحّاله هم در کتاب معجم المؤلفین و سید مصلحالدین مهدوی در کتاب رجال اصفهان [۱۶۷]
مهدوی، سید مصلحالدین، رجال اصفهان، ص۳۹.
و اخیراً آقای رضا استادی در کتابنامه نهج البلاغه [۱۶۸]
استادی، رضا، کتابنامه نهج البلاغه، ص۴۱.
از آن نام بردهاند». [۱۶۹]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۶۳-۶۴.
ولی تاکنون شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم به دست نیامده است». [۱۷۰]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۶۵.
در کتاب «طبقات المؤلفین» و کتاب «رجال اصفهان» نامی از «دیوان شعر» منسوب به حکیم قشقایی نیامده است بلکه در کتاب طبقات این عبارت است: (وَلَهُ شعرٌ فارسیٌّ) او دارای شعر فارسی است. داشتن شعر به معنای داشتن دیوان شعر نمیباشد. [۱۷۱]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۶۵.
این شعر منسوب به حکیم قشقایی است: دوش عشقت بُرد آرام از دل و از چشم خواب • • • یاد رویت بُود کارم تا بر آمد آفتاب دل گرفت از مدرسه یاران کجا کوی حبیب • • • جان فِسُرْد از وسوسه، ساقی بده جام شراب [۱۷۲]
دیوان بیگی، سید احمد، حدیقة الشعراء، ج۱، ص۳۸۸.
۱۴ - کتابهای موقوفهمیرزا جهانگیرخان قشقایی تا پایان عمر، ازدواج نکرد. طبق وصیّتش، (پس از فوت وی) کتابخانهاش به میرزا ابوالقاسم دهکردی رسید. دهکردی در مدرسه صدر، تدریس میکرد. او طی نامه ذیل، کتابهای موقوفه مرحوم جهانگیرخان را به فرزند خود آقا حسین واگذار کرد. بسم الله الرّحمن الرّحیم این مجلد [ و] پانزده مجلد دیگر کتب موقوفه جهانگیرخان است و تولیت این[ ها] بعد از حقیر باقرة العین اعز آقا حسین حفظ الله تعالی من کل سوء و او مختار است به هر کس تفویض کند به شرط آنکه در شهر بهنظر متولی برساند و بدون اذن جدید و قبض نگاه داشتن مجوز [ جایز] نیست و موقوف علیهم، علما و طلاب علوم دینیه اثنی عشریه هستند.الاحقر السید ابوالقاسم الدهکردی ـ شهر ربیع الثانی، سنه قمری ۱۳۳۲. [۱۷۳]
قرقانی، مهدی، زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص۳۶.
۱۵ - درگذشتآیتالله جهانگیرخان در ۸۵ سالگی، در رمضان سال ۱۳۲۸ هـ. ق. در اصفهان فوت کرد. ایشان پس از ۴۵ سال تحصیل، تدریس، سیر و سلوک و تربیت شاگردان، از دنیا رفت و مدفن وی در تخت فولاد اصفهان واقع است. [۱۷۴]
آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص ۳۴۵، مشهد ۱۴۰۴.
[۱۷۵]
جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ج ۳، ص ۳۲۶، چاپ جمشید مظاهری (سروشیار)، اصفهان ۱۳۷۸ ش.
در خصوص وفات این فیلسوف شهیر: خادم ایشان: آقا محمّدجعفر دهاقانی میگوید: «جهانگیرخان به بیماری کبد مبتلا بود. هنگامی که بیماریش شدید شد، من رفتم دنبال دکتر مخصوص ایشان به نام میرزا مسیحخان. گفت: شما چه نسبتی دارید؟ گفتم: خادمش هستم. دکتر گفت: من نمیآیم! خان آدم کوچکی نیست. من برای عیادت میآیم. آمدم جریان را برای خان گفتم: خان فهمید. گفت: برو بگو برای عیادتم بیاید. آنگاه دکتر به خدمتش آمد. خان تبسم کرد و به او گفت: هرچه تو میدانی، من هم میدانم. من خوب شدنی نیستم. میزرا مسیحخان رفت دکتر شافتر مسیحی را آورد. دکتر شافتر نسخه نوشت و دواها را از مریضخانه انگلیسیها تهیه کردیم ولی خان آنها را نخورد. سه چهار ساعت از شب گذشته بود که خان گفت: رختخواب را رو به قبله کنید. سپس یک لیوان آب خواست. پس از نوشیدن، به ذکر حق مشغول شد و چند لحظه بعد خلاص شد. تمام علما در همان شب حاضر شدند. جماعت انبوهی آمده بودند و صبح فردا تشییع جنازه به عمل آمد، آقا شیخ محمّدتقی نجفی بر او نماز خواند و در تکیه ترک دفن کردند». [۱۷۶]
مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، مجلّه جاویدان خرد، سال اول، ۱۳۵۴، شماره دوم، ص۶۰.
درباره او سرودهاند: بس «جهانگیر» ان که بی تاج و تخت• • • سُوده در هر بقعهای رخ بر زمین [۱۷۷]
عقیلی، احمد، تخت فولاد، م شفیق، انتشارات صغیر، ص۱۵.
۱۶ - تصویر منتسبعکسی که در تذکرة القبور [۱۷۸]
مهدوی، سید مصلحالدین، تذکرة القبور، ج۱، ص ۲۴۶، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ ش.
به جهانگیرخان نسبت داده شده، به گفته شاگردان وی، عکس یکی از مستوفیان دوره قاجار است، اما کشیشی از مبلّغان مسیحی در جلفای اصفهان، عکسی از خان گرفته بوده است که در دسترس نیست. [۱۷۹]
طرب اصفهانی، ابوالقاسم بن رضاقلی، دیوان طرب، ج۱، ص ۶۹ ـ۷۰، پانویس، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران ۱۳۴۲ ش.
۱۷ - پانویس
۱۸ - منبع• سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱/۲۳. • دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جهانگیرخان قشقایی»، شماره۵۲۷۱. • سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جهانگیر قشقایی (جهانگیر خان قشقایی)»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱/۲۳. ردههای این صفحه : تراجم | درگذشتگان سال 1328 (قمری) | شاگردان محمدباقر مسجدشاهی | شاگردان محمدرضا قمشهای | عارفان اصفهان سده چهاردهم(قمری) | عالمان شیعه قرن 14 (قمری) | علمای اصفهان قرن 14 (قمری) | فیلسوفان اسلامی قرن 14 (قمری) | فیلسوفان اصفهان قرن 14 (قمری) | قشقایی ها | مدفونان در تخت فولاد
|