تبری محمد (قرآن)خداوند در قرآن کریم اشاره به بیزاری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از مشرکان و اعمال آنها و از معبودان آنها دارد. ۱ - تبری از اعمال مشرکانمحمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از اعمال مشرکان بیزاری میجست: وان کذبوک فقل لی عملی ولکم عملکم انتم بریـون ممآ اعمل وانا بریء مما تعملون. و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام میدهید بیزارم!» فان عصوک فقل انی بریء مما تعملون. اگر تو را نافرمانی کنند بگو: «من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم!» در این آیات بحثی که در آیات گذشته در زمینه انکار و تکذیب لجوجانه مشرکان گذشت هم چنان دنبال میشود: در نخستین آیه، طریق جدیدی برای مبارزه به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تعلیم داده، میگوید: اگر آنها تو را تکذیب کنند به آنان بگو عمل من برای من و عمل شما برای خودتان باشد (و ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم). شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید، و من هم از اعمال شما بیزارم (انتم بریئون مما اعمل و انا بری ء مما تعملون). این اعلام بیزاری و بی اعتنایی که توام با اعتماد و ایمان قاطع به مکتب خویشتن است، اثر روانی خاصی، مخصوصا در منکران لجوج، دارد، و به آنها میفهماند که هیچ اصرار و اجباری در مورد قبول و پذیرش آنها نیست، آنها با عدم تسلیم در مقابل حق، خود را به محرومیت میکشانند و تنها به خویشتن ضرر میزنند. نظیر این تعبیر در آیات دیگر قرآن نیز آمده است، همانگونه که در سوره کافرون میخوانیم لکم دینکم و لی دین: آئین شما برای خودتان آئین من هم برای خودم. و از این بیان روشن میشود که محتوای اینگونه آیات هیچگونه منافاتی با دستور تبلیغ یا جهاد در برابر مشرکان ندارد، تا بخواهیم این آیات را منسوخ بدانیم، بلکه همانگونه که گفته شد این یک نوع مبارزه منطقی از طریق بی اعتنایی در برابر افراد لجوج و کینه توز است. ۲ - تبری از مشرکانپیامبر صلیاللهعلیهوآله، از مشرکان تبری و بیزاری جست: براءة من الله ورسوله الی الذین عـهدتم من المشرکین• واذن من الله ورسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بریء من المشرکین ورسوله... (این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آنها عهد بستهاید! و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر (روز عید قربان) که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! ... . در این آیات بار دیگر موضوع الغای پیمانهای مشرکان با تاکید بیشتری عنوان شده است و حتی تاریخ اعلام آن را تعیین میکند و میگوید: این اعلامی است از طرف خدا و پیامبرش به عموم مردم در روز حج اکبر که خداوند و فرستاده او از مشرکان بیزارند (و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بری ء من المشرکین و رسوله) در حقیقت خداوند میخواهد با این اعلام عمومی در سرزمین مکه و آنهم در آن روز بزرگ راههای بهانه جویی دشمن را ببندد و زبان بدگویان و مفسده جویان را قطع کند، تا نگویند ما را غافلگیر ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله کردند. سپس روی سخن را به خود مشرکان کرده و از طریق تشویق و تهدید برای هدایت آنها کوشش میکند، نخست میگوید: اگر توبه کنید و به سوی خدا باز گردید و دست از آئین بت پرستی بردارید به نفع شما است" (فان تبتم فهو خیر لکم). یعنی قبول آئین توحید به نفع شما و جامعه شما و دنیا و آخرت خودتان است و اگر نیک بیندیشید همه نابسامانیهایتان در پرتو آن، سامان مییابد، نه اینکه سودی برای خدا و پیامبر دربر داشته باشد. بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار میدهد که، اگر از این فرمان که ضامن سعادت خودتان است سرپیچی کنید بدانید هرگز نمیتوانید خداوند را ناتوان سازید و از قلمرو قدرت او بیرون روید (و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله). و در پایان این آیه به کسانی که با سرسختی مقاومت میکنند اعلام خطر مینماید و میگوید: کافران بت پرست را به عذاب دردناک بشارت ده (و بشر الذین کفروا بعذاب الیم). ۳ - تبری از معبودان مشرکانپیامبر صلیاللهعلیهوآله، از معبودان مشرکان نیز بیزاری میجست: قلای شیء اکبر شهـدة قل الله شهید بینی وبینکم... قل انما هو الـه وحد واننی بریء مما تشرکون. بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست ... بگو: «اوست تنها معبود یگانه و من از آنچه برای او شریک قرار میدهید، بیزارم!» قل یـایها الکـفرون• لا اعبد ما تعبدون• ولا انتم عـبدون ما اعبد• ولا انا عابد ما عبدتم• ولا انتم عـبدون ما اعبد• لکم دینکم ولی دین. بگو: ای کافران ! آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! و نه شما آنچه را من میپرستم میپرستید، و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم، و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم. این آیات احتجاج میکند بر مساله وحدانیت خدای تعالی از راه وحی. و حال آنکه این مساله عقلی و از مسائلی است که عقل از طرق مختلفی به آن راه دارد، و لیکن صرف این جهت باعث نمیشود که نتوان آن را از طریق وحی صریح قطعی هم اثبات نمود، مگر غرض از برهان عقلی، جز تحصیل یقین چیز دیگری است؟ وقتی غرض از آن تحصیل یقین به وحدانیت خدا باشد و بر حسب فرض، وحی الهی هم قطعی و غیر قابل تردید باشد چه مانعی دارد که همان وحی برهان بر وحدانیت خدا قرار گیرد آنهم وحیی چون قرآن که اساسش متکی بر تحدی است. پس از آنکه شهادت خدای را و اینکه خداوند بزرگترین گواه بر رسالت او است ذکر نمود و بیان کرد که او جز به منظور دعوت به دین توحید فرستاده نشده، و خاطرنشان ساخت که بعد از شهادت خدای سبحان بر اینکه او را در الوهیت شریک نیست، دیگر انتظار نمیرود کسی بر تعدد آلهه شهادت دهد، اینک نبی محترم خود را دستور میدهد که از آنان به طور استعجاب و انکار بپرسد که آیا باز هم به تعدد آلهه شهادت میدهند؟ و این معنا از بکار بردن حروف تاکید ان و لام در مورد سؤال بخوبی استفاده میشود، و گویا نفس نمیپذیرد که بعد از اینکه ایشان شهادت پروردگار را شنیدند باز هم به خدایی خدایان دیگر شهادت دهند. سپس با جمله قل لا اشهد دستور میدهد که با آنان در شهادت نابجایی که دادهاند مخالفت نموده، آن را از خود نفی نماید. این معنا از قرینه مقام استفاده میشود. آن گاه میفرماید: قل انما هو اله واحد و اننی بری ء مما تشرکون، و این همان شهادت بر وحدانیت خدای تعالی و برائت از شرک و شرکائی است که مشرکین مدعی آن بودند. ۴ - عناوین مرتبطمحمد و مشرکان (قرآن) ۵ - پانویس۶ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۳۲۷، برگرفته از مقاله «تبری محمد». |