باغدار متکبر (قرآن)خداوند در قرآن کریم در سوره کهف اشاره به داستان باغدار متکبری دارد، که در چند آیه به اعتقادات و ادعاها و .... او اشاره میکند. ۱ - ادعای باغدار متکبرباغ دار متکبر، ادعا به داشتن باغی بهتر از باغ دنیا در آخرت، در صورت تحقق قیامت میکند: کلتا الجنتین ءاتت اکلها ولم تظـلم منه شیـا وفجرنا خلــلهما نهرا• ... فقال لصـحبه... انا اکثر منک مالا واعز نفرا• ... ولـئن رددت الی ربی لاجدن خیرا منها منقلبا. هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوههای فراوان،) و چیزی فروگذار نکرده بود و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش (در حالی که با او گفتگو میکرد) چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!» .... و باور نمیکنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت!» این دو باغ از نظر فرآوردههای کشاورزی کامل بودند درختان به ثمر نشسته، و زراعتها خوشه بسته بود، و هر دو باغ چیزی فروگذار نکرده بودند (کلتا الجنتین آتت اکلها و لم تظلم منه شیئا). از همه مهمتر آب که مایه حیات همه چیز مخصوصا باغ و زراعت است، به حد کافی در دسترس آنها بود چرا که، میان این دو باغ نهر بزرگی از زمین بیرون فرستاده بودیم (و فجرنا خلالهما نهرا). به این ترتیب صاحب این باغ و زراعت هر گونه میوه و درآمدی در اختیار داشت (و کان له ثمر). ولی از آنجا که دنیا به کام او میگشت و انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت هنگامی که همه چیز بر وفق مراد او بشود غرور او را میگیرد، و طغیان و سرکشی آغاز میکند که نخستین مرحلهاش مرحله برتری جویی و استکبار بر دیگران است، صاحب این دو باغ به دوستش رو کرد و در گفتگویی با او چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برترم، و آبرو و شخصیت و عزتم بیشتر و نفراتم فزونتر است (فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثر منک مالا و اعز نفرا). بنابراین هم نیروی انسانی فراوان در اختیار دارم، و هم مال و ثروت هنگفت، و هم نفوذ و موقعیت اجتماعی، تو در برابر من چه میگویی؟ و چه حرف حساب داری؟! کم کم این افکار همانگونه که معمولی است در او اوج گرفت، و به جایی رسید که دنیا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدی پنداشت. از آنجا که جاودانی بودن این جهان با قیام رستاخیز تضاد دارد به فکر انکار قیامت افتاد و گفت: من هرگز باور نمیکنم که قیامتی در کار باشد (و ما اظن الساعة قائمة). اینها سخنانی است که گروهی برای دلخوش کردن خود به هم بافتهاند. سپس اضافه کرد گیرم که قیامتی در کار باشد، من با این همه شخصیت و مقام اگر به سراغ پروردگارم بروم مسلما جایگاهی بهتر از این خواهم یافت (و لئن رددت الی ربی لاجدن خیرا منها منقلبا). او در این خیالات خام غوطهور بود و هر زمان سخنان نامربوط تازهای بر نامربوطهای گذشته میافزود که رفیق با ایمانش به سخن درآمد و گفتنیها را که در آیات بعد میخوانیم گفت. ۲ - اعتقاد باغدار متکبرپندار باغ دار متکبر، نسبت به جاودانگی و فناناپذیری باغ و سرمایههای خویش این بود: واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین... • کلتا الجنتین ءاتت اکلها ولم تظـلم منه شیـا وفجرنا خلــلهما نهرا• ... فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا• ودخل جنته وهو ظالم لنفسه قال مآ اظن ان تبید هـذه ابدا. (ای پیامبر! ) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ ... هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوههای فراوان،) و چیزی فروگذار نکرده بود و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش (در حالی که با او گفتگو میکرد) چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم! » و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمیکنم هرگز این باغ نابود شود! مغرورانه در حـالى کـه در واقـع بـه خـودش ستم مـى کـرد در باغش گام نهاد، (نگاهى به درختان سرسبز که شاخههایش از سنگینى میوه خم شده بود، و خوشه هاى پردانهاى که به هر طرف مایل گشته بود انداخت ، و به زمزمه نهرى که مى غرید و پیش مى رفت و درختان را مـشـروب مـىکـرد گوش فـرا داد، و از روى غفلت و بىخبرى) گفت : من باور نمى کنم هـرگـز فنا و نـیـسـتـى دامـن بـاغ مـرا بـگـیـرد)) (و دخل جنته و هو ظالم لنفسه قال ما اظن ان تبید هذه ابدا). باز هم از این فراتر رفت ، و از آنجا که جاودانى بودن این جهان با قیام رستاخیز تضاد دارد بـه فـکـر انـکـار قیامت افـتـاد و گـفت ((من هرگز باور نمى کنم که قیامتى در کار باشد)) (و ما اظن الساعة قائمة ). اینها سخنانى است که گروهى براى دلخوش کردن خود به هم بافتهاند. ۳ - تعداد باغهای باغدار متکبرباغ دار متکبر، دارای دو باغ با محصول فراوان بود: واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعنـب وحففنـهما بنخل وجعلنا بینهما زرعا• کلتا الجنتین ءاتت اکلها ولم تظـلم منه شیـا وفجرنا خلــلهما نهرا• ... فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا. (ای پیامبر! ) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم و در میانشان زراعت پر برکتی قرار دادیم. هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوههای فراوان،) و چیزی فروگذار نکرده بود و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش (در حالی که با او گفتگو میکرد) چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!» ۴ - تنبه باغدار متکبرباغ دار متکبر، پس از مشاهده نابودی باغ خویش تنبه و پشیمان شد: واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین... • ... فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا• واحیط بثمره فاصبح یقلب کفیه علی مآ انفق فیها وهی خاویة علی عروشها ویقول یــلیتنی لم اشرک بربی احدا. (ای پیامبر! ) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ .... صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش (در حالی که با او گفتگو میکرد) چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!» .... (به هر حال عذاب الهی فرا رسيد) و تمام ميوههاى آن نابود شد و او بخاطر هزينههايى كه در آن صرف كرده بود، پيوسته دستهاى خود را به هم مىماليد (در حالى كه تمام باغ بر داربستهايش فرو ريخته بود) و مىگفت: «اى كاش كسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم!». سرانجام گفتگوی این دو نفر پایان گرفت بی آنکه مرد موحد توانسته باشد در اعماق جان آن ثروتمند مغرور و بی ایمان نفوذ کند، و با همین روحیه و طرز فکر به خانه خود بازگشت. غافل از اینکه فرمان الهی دائر به نابودی باغها و زراعتهای سرسبزش صادر شده است، و باید کیفر غرور و شرک خود را در همین جهان ببیند و سرنوشتش درس عبرتی برای دیگران شود. شاید در همان لحظه که پردههای سیاه شب همه جا را فرا گرفته بود، عذاب الهی نازل شد، به صورت صاعقهای مرگبار، و یا طوفانی کوبنده و وحشتناک، و یا زلزلهای ویرانگر و هول انگیز، هر چه بود در لحظاتی کوتاه این باغهای پر طراوت، و درختان سر به فلک کشیده، و زراعت به ثمر نشسته را در هم کوبید و ویران کرد. ۵ - سرگذشت باغدار متکبرسرگذشت باغ دار متکبر، سبب پند و عبرت دیگران است: واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعنـب وحففنـهما بنخل وجعلنا بینهما زرعا• کلتا الجنتین ءاتت اکلها ولم تظـلم منه شیـا وفجرنا خلــلهما نهرا• وکان له ثمر فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا• ودخل جنته وهو ظالم لنفسه قال مآ اظن ان تبید هـذه ابدا• ومآ اظن الساعة قآئمة ولـئن رددت الی ربی لاجدن خیرا منها منقلبا• قال له صاحبه وهو یحاوره اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة ثم سولـک رجلا• لکنا هو الله ربی ولا اشرک بربی احدا• ولولا اذ دخلت جنتک قلت ما شآء الله لا قوة الا بالله ان ترن انا اقل منک مالا وولدا• فعسی ربی ان یؤتین خیرا من جنتک ویرسل علیها حسبانا من السمآء فتصبح صعیدا زلقا• او یصبح مآؤها غورا فلن تستطیع له طـلبا• واحیط بثمره فاصبح یقلب کفیه علی مآ انفق فیها وهی خاویة علی عروشها ویقول یــلیتنی لم اشرک بربی احدا. (ای پیامبر!) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم و در میانشان زراعت پر برکتی قرار دادیم. هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوههای فراوان،) و چیزی فروگذار نکرده بود و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش (در حالی که با او گفتگو میکرد) چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!» و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمیکنم هرگز این باغ نابود شود! و باور نمیکنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت!» دوست (با ایمان) وی (در حالی که با او گفتگو میکرد) گفت: «آیا به خدایی که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟! ولی من کسی هستم که «الله» پروردگار من است و هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمیدهم! چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که خدا خواسته است؟! قوت (و نیرویی) جز از ناحیه خدا نیست! و اگر میبینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمی نیست)! شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و مجازات حساب شدهای از آسمان بر باغ تو فروفرستد، به گونهای که آن را به زمین بی گیاه لغزندهای مبدل کند! و یا آب آن در اعماق زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانی آن را به دست آوری!» (به هر حال عذاب الهی فرا رسید،) و تمام میوههای آن نابود شد و او بخاطر هزینههایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهای خود را به هم میمالید (در حالی که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود) و میگفت: «ای کاش کسی را همتای پروردگارم قرار نداده بودم!» ۶ - فخرفروشی باغدار متکبرغرور و فخر فروشی باغ دار متکبر، به علت داشتن باغها، داراییها و افراد توانمند بود: واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین... • و کان له ثمر فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا• ... مآ اظن ان تبید هـذه ابدا. (ای پیامبر! ) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ .... صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش (در حالی که با او گفتگو میکرد) چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!» و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمیکنم هرگز این باغ نابود شود! ۷ - پانویس۸ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۱۰۵، برگرفته از مقاله «باغدار متکبر». |