ابولهب

ابولهب
از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر اسلام
اطلاعات کلی
نام عبدالعُزّی بن عبدالمُطَّلب
لقب/کنیه ابولَهَب
مذهب بت‌پرست
نسب قبیله قریش
خویشاوندان
سرشناس
حمالة الحطب
زادگاه مکه
محل زندگی مکه
وفات ۲۴ رمضان سال ۲ هجری قمری
اطلاعات دیگر
فعالیت‌ها همراهی وی با قریش در تحریم پیامبر(ص) و مسلمانان • توطئه قتل پیامبر(ص)
مرتبط نزول سوره مسد در نکوهش رفتارهای او و همسرش

عبدالعُزّی بن عبدالمُطَّلب (درگذشته ۲ق) مشهور به ابولَهَب، عموی پیامبر(ص) و از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر اسلام بود. ابولهب و همسرش، ام جمیل پیامبر(ص) را بسیار آزار دادند و در مخالفت با اسلام از هیچ کوششی فرو گذار نکردند؛ به همین جهت سوره مسد در نکوهش رفتارهای او و همسرش نازل شد.

ثویبه، کنیز ابولهب، مدتی پیامبر(ص) را شیر داد. عتبه و عتیبه، پسران ابولهب نیز، با رقیه و ام کلثوم، دو دختر پیامبر(ص) ازدواج کرده بودند اما پس از ظهور اسلام و نزول سوره مسد، ابولهب و همسرش پسرانشان را وادار به طلاق دادن دختران پیامبر(ص) کردند. او معجزات پیامبر را سحر می‌دانست و همواره با بدگویی از پیامبر مانع از تبلیغ اسلام می‌شد. وقتی قریشیان تصمیم به تحریم مسلمانان و بنی هاشم گرفتند، او تنها فرد از بنی هاشم بود که با قریش همراهی کرد. ابولهب از جمله سران قریش بود که تصمیم به قتل شبانه پیامبر(ص) گرفت. او در جنگ بدر شرکت نکرد، ولی به جای خود شخص دیگری را فرستاد. ابولهب هفت روز پس از واقعه بدر در اثر بیماری درگذشت.

زندگی‌نامه

نام اصلی او عبدالعزی بود و ابولهب، لقب و کنیه اوست. کنیه اصلی او ابوعُتبَه بود ولی پدرش، عبدالمطلب، او را به سبب زیبایی و سرخ‌رویی چهره، ابولهب می‌خواند. برخی منابع در کنار زیبایی، به انحراف چشم او هم اشاره کرده‌اند. مادر ابولهب، لُبنیٰ دختر هاجر بن عبدمناف از قبیله خزاعه، و ابولهب تنها فرزند او بود.

از زندگی ابولهب پیش از ظهور اسلام اطلاعات زیادی در اختیار نیست؛ اما از آیه دوم سوره مسد (مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ: دارايى او و آنچه اندوخت، سودش نكرد) برمی‌آید که احتمالا همچون بیشتر قریشیان به بازرگانی اشتغال داشته و ثروتی نیز اندوخته بوده است. ابولهب به همراه عده‌ای، غزالی طلایی که عبدالمطلب به کعبه هدیه کرده بود را دزدید. پس از دستگیری دزدان، دست برخی از کسانی که در دزدی نقش داشتند قطع شد، ولی دایی‌های ابولهب از قبیله خزاعه مانع قطع شدن دست او شدند.

پس از تولد محمد(ص)، پیش از آن که حلیمه شیر دادن او را بر عهده گیرد، کنیز ابولهب، ثُوَیبه، مدتی محمد(ص) را شیر داد. بعدها، پیامبر(ص) به ابولهب پیشنهاد کرد که ثویبه را به او بفروشد تا آزادش کند؛ اما ابولهب نپذیرفت. پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، ابولهب خود ثویبه را آزاد کرد.

در هشت سالگی محمد(ص)، عبدالمطلب در بستر مرگ، فرزندان خود را جمع کرد و آنان را به سرپرستی محمد(ص) وصیت نمود. ابولهب برای سرپرستی داوطلب شد، عبدالمطلب پاسخ داد: «شرّ خود را از او باز بدار» و سرپرستی پیامبر را به ابوطالب واگذار کرد.

پس از آن که پیامبر(ص) تبلیغ اسلام را آغاز کرد ابولهب با آن که عموی آن حضرت بود، هرگز ایمان نیاورد و همواره از دشمنان اسلام بود. وی خدمت بت عزّی و حمایت از آن در مقابل اسلام را برعهده گرفته بود. نقل شده است که او می‌گفت: «اگر عُزّی پیروز شود من خادمش هستم، و اگر محمد پیروز شود -که این گونه نمی‌شود- پسر برادر من است».

او سرانجام در اثر بیماری‌ای به نام عدسه هفت روز پس از واقعه بدر درگذشت و از بیم سرایت بیماری بدنش تا چند روز بر جای ماند تا بو گرفت. پس از آن، جسد او را در بیرون مکه کنار دیواری قرار دادند و با پرتاب سنگ از دور، روی آن را پوشاندند. ابن بطوطه از قبر او و همسرش در بیرون مکه یاد کرده که رهگذران بر آن سنگ می‌زده‌اند.

آزار پیامبر(ص) و ممانعت از تبلیغ اسلام

پس از بعثت پیامبر اسلام(ص)، ابولهب در زمره سرسخت‌ترین دشمنان آن حضرت درآمد و شهرت او در تاریخ اسلام به همین سبب است. او مخالفت با اسلام را از ابتدا دعوت علنی پیامبر(ص) آغاز کرد؛ هنگامی که با نزول آیه انذار، پیامبر(ص) مامور شد دعوت عمومی خود را از خویشان شروع کند، فرزندان عبدالمطلب را در خانه خود مهمان کرد و گرچه غذا کم بود اما در اثر کرامت پیامبر(ص) همه از آن خوردند و سیر شدند. ابولهب این را اثر سحر پیامبر(ص) دانست در نتیجه پیامبر(ص) سکوت کرد و موضوع دعوت به اسلام را به روز بعد موکول کرد.

گاهی هنگامی که پیامبر(ص) گروهی را به اسلام دعوت می‌کرد ابولهب و عباس بن عبد المطلب جلو رفته و می‌گفتند: «این برادرزاده ما دروغ‌گوست، شما را از دینتان گمراه نکند». در موسم حج نیز، هنگامی که پیامبر(ص) نزد گروه‌هایی که به زیارت کعبه آمده بودند می‌رفت تا آنان را به اسلام دعوت کند؛ قریشیان به میان آنان می‌رفتند و از پیامبر(ص) بدگویی می‌کردند، در این کار جدی‌ترین فرد ابولهب بود.

او به پیامبر(ص) آزار جسمی نیز می‌رساند. او گاهی به دنبال پیامبر(ص) راه می‌افتاد و او را با سنگ می‌زد؛ به گونه‌ای که پای وی را خون آلود می‌کرد و او را دروغ‌گو می‌خواند. یک بار وقتی پیامبر(ص) در سجده بود ابولهب سنگی بلند کرد تا بر سر پیامبر(ص) بزند اما دستش در همان حالت خشک شد، پس از التماس او، وقتی پیامبر(ص) آن حالت را برطرف کرد، ابولهب این را از سحر پیامبر(ص) دانست. پیامبر(ص) فرموده است که خانه‌اش در بین بدترین همسایه‌ها قرار داشت، عقبه بن ابی مُعَیط و ابولهب، که کثافات را بر در خانه ایشان می‌ریختند.

هنگامی که قریشیان بنی هاشم و مسلمانان را در شعب ابی طالب در محاصره اقتصادی قرار دادند، ابولهب با این که از بنی هاشم بود با قریشیان همراه شد و از کسانی بود که عهدنامه تحریم را مهر کردند.

موارد حمایت از پیامبر(ص)

با وجود دشمنی ابولهب با اسلام، در منابع مواردی ذکر شده که او از ابوطالب و پیامبر(ص) حمایت کرده است. یک بار قریشیان به دلیل حمایت ابوطالب از یکی از مسلمانان به او اعتراض کردند، ابولهب از ابوطالب حمایت کرد و تهدید کرد که با او همراهی خواهد کرد. این رفتار و کلام، ابوطالب را خوشحال کرد و سعی کرد با اشعاری او را به حمایت از اسلام دعوت کند؛ اما این تلاش او به نتیجه‌ای نرسید. یک بار سران مشرکین تصمیم به قتل پیامبر(ص) گرفتند؛ اما از ترس مخالفت ابولهب به او اطلاع ندادند. روزی که قرار بود نقشه اجرا شود، ابوطالب، علی(ع) را نزد ابولهب فرستاد و نقشه قتل پیامبر(ص) را به او اطلاع داد. ابولهب با عصبانیت نزد سران مشرکین رفت و آنان را از اجرای نقشه قتل نهی کرد و به لات و عزی سوگند یاد کرد که مسلمان خواهد شد، در نتیجه سران مشرکین از او عذر خواستند و از این کار منصرف شدند.

در منابع اهل سنت آمده که پس از فوت ابوطالب و خدیجه، قریش به صورت بی سابقه‌ای پیامبر(ص) را مورد آزار و اذیت قرار دادند وقتی این خبر به ابولهب رسید اعلام کرد که از دین عبدالمطلب برنگشته ولی از فرزند برادرش حمایت می‌کند اما وقتی دانست که از نظر پیامبر(ص) عبدالمطلب و همدینان او در آتش هستند شدت عمل خود بر پیامبر را بیشتر کرد. اما با توجه به اعتقاد شیعه به عدم شرک اجداد پیامبر، علمای شیعه این روایت را قبول نکرده‌اند.

توطئه قتل پیامبر(ص)

پس از وفات ابوطالب، در جلسه‌ای که سران مشرکان تصمیم گرفتند پیامبر(ص) را شبانه به قتل برسانند، ابولهب نیز شرکت داشت. وقتی می‌خواستند از میان قبايل قریشی کسانی را انتخاب کنند که در قتل پیامبر(ص) مشارکت داشته باشند، از بنی هاشم ابولهب داوطلب شد. وقتی که قصد داشتند به خانه پیامبر(ص) حمله کنند ابولهب آنان را از حمله شبانه بازداشت و گفت: «اگر در تاریکی به زنان و کودکان آسیبی برسد این ننگ در میان عرب تا ابد برای ما باقی خواهد ماند»، در نتیجه حمله تا صبح به تعویق افتاد.

جنگ بدر

ابولهب در جنگ بدر شرکت نکرد. در برخی منابع علت شرکت نکردن او بیماری ذکر شده است. در دیگر منابع آمده است که دلیل عدم شرکت او در جنگ، خواب عاتکه بنت عبدالمطلب بود که شکست مکیان را پیش بینی می‌کرد. ابولهب به جای خود عاص بن هشام بن مغیره را فرستاد که از او دینی بر گردن داشت و ابولهب به همین سبب بدهکاری او را بخشید.

در قرآن

مفسران معتقدند برخی از آیات قرآن درباره ابولهب نازل شده است، در این میان مشهورترین مورد سوره مسد است. وقتی پیامبر(ص) دعوت خویش را علنی کرد قبایل قریش را فراخواند و آنان را از عذاب الهی ترساند و به توحید فراخواند؛ ابولهب پیامبر(ص) را با لفظ «تبًّا لک» دشنام داد. پس سوره مسد نازل شد: «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَتَبَّ...» (نابود باد دستان ابولهب و خود او نیز نابود گردید). در مورد شان نزول این سوره نظرات دیگری هم ذکر شده است. پس از نزول این سوره، ابولهب بیش از ده سال زنده بود اما ایمان نیاورد و مشرک از دنیا رفت. این یکی از پیش‌گویی‌ها و معجزات قرآن است.

در سوره مسد از ابولهب با کنیه‌اش نام برده شده، در حالی که در کنیه نوعی از احترام نهفته است. در مورد دلیل این امر دلیل‌های مختلفی ذکر شده است از جمله:

  • او غالبا با کنیه‌اش شناخته می‌شده در نتیجه ذکر کنیه‌اش ایجاد احترام نمی‌کند.
  • ابولهب اسم او بوده نه کنیه‌اش.
  • از آن جا که نامش عبدالعزی (بنده بُت عزی) بوده است خدا نخواسته است او را بنده عزی بداند، حتی اگر نام او باشد.
  • در آیه بعد آمده «سَيَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ» (به زودی وارد آتشی شعله‌ور و پرلهیب می‌شود) پس «لهب» که در کنیه‌اش وجود دارد با «لهب» (شعله آتش) در جهنم مناسبت دارد و از این تناسب به منظور تحقیر استفاده شده است.

در تفسیر آیات دیگری نیز نام ابولهب به چشم می‌خورد. او از جمله افرادی بود که پیامبر(ص) را مورد تمسخر قرار می‌داد و خداوند در آیه ۹۵ سوره حجر (۱۵) به پیامبر(ص) وعده داد که شر آنان را رفع خواهد کرد. گفته شده که در آیه ۱۹ سوره زمر (۳۹) مقصود از «کسانی که فرمان عذاب در مورد آنان قطعی شده است»، ابولهب و پسرش و خویشان پیامبر(ص) که به او ایمان نیاوردند نازل شده است. در تفسیر آیه ۲۲ سوره زمر (۳۹) نیز گفته شده که مصداق «کسانی که خدا سینه‌شان را برای اسلام گشاده است»، حمزه و علی(ع) هستند در مقابل «آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند» که در آن، منظور ابولهب و فرزندانش هستند. نقل شده که ابولهب در جمع سران مشرکین که برای مقابله با دعوت پیامبر(ص) قصد تصمیم‌گیری داشتند گفت: «من محمد(ص) را به شاعری متهم می‌کنم» پس آیه ۴۱ سوره حاقه (۶۹) نازل شد: «و [قرآن] گفته شاعری نیست».

علل دشمنی با اسلام

در مورد علت دشمنی ابولهب با پیامبر(ص) چند دلیل ذکر شده است:

  • رقابت با ابوطالب: پس از عبدالمطلب ابوطالب بر بنی هاشم ریاست یافته بود و از پیامبر(ص) حمایت می‌کرد. نقل‌های تاریخی نشان می‌دهند که ابولهب و ابوطالب روابط خوبی نداشتند.
  • تعصب و گرایش‌های قبیله‌ای: همسر او، ام جمیل بنت حرب، خواهر ابوسفیان و از بنی امیه بود، در نتیجه ابولهب از بنی امیه حمایت می‌کرد. از طرف دیگر مادر او از قبیله خزاعه بود که نسبت به قریش کینه داشتند.
  • ترس از جنگ با عرب: ابولهب پذیرش اسلام را به معنای اعلام جنگ با کل عرب می‌دانست.

همسر و فرزندان

ام‌جمیل، همسر ابولهب، دختر حرب بن امیه و خواهر ابوسفیان است. او در اذیت و آزار پیامبر اسلام تلاش بسیاری کرد. در سوره مسد از او یاد شده که هیزم کش جهنم است.

ابولهب پسرانی به نام‌های عُتبه، مُعَتِّب، عُتَیبه، و لهب و دخترانی به نام‌های دُرَّه، عَزَّه، و خالده داشته است.

عتبه و عتیبه با رقیه و ام کلثوم دو دختر پیامبر(ص) ازدواج کرده بودند. پس از نزول سوره مسد ابولهب و ام جمیل پسران خود را وادار کردند تا دختران پیامبر(ص) را طلاق دهند.

در مورد عُتبه آمده که او به پیامبر(ص) جسارتی کرد و پیامبر(ص) او را نفرین کرد. در سفر تجاری، شبانه، شیری او را در حالی که بین کاروانیان خوابیده بود کشت، بدون این که به کس دیگری آسیبی بزند. گفته شده که این ماجرا در مورد عتیبه یا لهب بوده است. عتبه و مُعَتِّب، در فتح مکه مسلمان شدند و در جنگ‌های حنین و طائف شرکت کردند. این دو از معدود کسانی بودند که در جنگ حنین از اطراف پیامبر(ص) پراکنده نشدند.

وقتی دُرَّه بنت ابی لهب مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد، زنان مدینه او را به خاطر پدرش مسخره می‌کردند. پس از شکایت او، پیامبر(ص) آنان را از این عمل نهی کرد.او از پیامبر(ص) حدیثی نقل کرده است.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، ج۱، ص۹۳.
  2. ابن حبیب، المنمق، ۱۴۰۵ق، ص۴۲۳.
  3. ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۱، ص۱۱۰.
  4. مسد
  5. ابن حبیب، المنمق فی اخبار قریش، ۱۴۰۵ق، ص۵۹-۷۱؛ ابن درید، الاشتقاق، ۱۳۷۸ق، ص۱۲۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۲۵.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۱۰۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۹۶، یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۹.
  7. ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۳۵.
  8. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۸۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۴۷۸.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۴، ص۷۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۱.
  10. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۴۷۸.
  11. ابن بطوطه، رحله، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۸۲.
  12. خصیبی، الهدایه الکبری، ۱۴۱۹ق، ص۴۶.
  13. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۰۳.
  14. ابن خلدون، تاریخ، دار احياء التراث العربی، ج۳، ص۱۱.
  15. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۰۲.
  16. ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۷۸.
  17. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۱.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۰۹.
  19. طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ص۵۰.
  20. ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۱، ص۳۷۱.
  21. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۷۷.
  22. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۲۱.
  23. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۹، ص۲۲.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۲۸.
  25. طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۴۵.
  26. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۳.
  27. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۲۹۲.
  28. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص۴۳.
  29. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۳۳.
  30. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۱۹؛ طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفة، ج۷، ص۳۲۳.
  31. فخر رازی، التفسیر الكبير، ۱۴۲۰ق، ج۳۲، ص۳۴۹-۳۵۰.
  32. کراجکی، کنز الفوائد، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۷۸؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائج، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۵۳.
  33. طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفة، ج۱۰، ص۸۵۲.
  34. فخر رازی، التفسیر الكبير، ۱۴۲۰ق، ج۳۲، ص۳۵۰.
  35. ابن بابویه، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۲۷۹.
  36. شوکانی، فتح القدیر، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۵۲۴.
  37. واحدی، اسباب نزول القرآن، ۱۴۱۹ق، ص۳۸۳.
  38. ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۸۰.
  39. ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۰.
  40. شوشتری، احقاق الحق، ج۲۹، ص۶۱۳
  41. حسنی، سيره المصطفى، ۱۴۱۶ق، ص۲۲۳.
  42. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص ۴۳.
  43. ابن حزم، جمهره انساب العرب، ۱۴۰۳ق، ص۷۲.
  44. بیهقی، دلائل النبوه، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۳۳۸-۳۳۹.
  45. ابن حزم، جمهره انساب العرب، ۱۴۰۳ق، ص۷۲.
  46. ابن سعد، طبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص۵۰.
  47. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص۳۷-۳۶، بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۲۲-۱۲۳.
  48. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۲۲-۱۲۳، ۴۰۱.
  49. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص۳۶-۳۷.
  50. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص ۵۶؛ ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۸۰؛ هر دو به نقل از اهل سنت.
  51. بیهقی، دلائل النبوه، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۳۳۸-۳۳۹.
  52. طبری، تاریخ، دارالتراث، ج۱۱، ص۵۳۰.
  53. ابن اثیر، اسد الغابه، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۴۶۵.
  54. مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۴۱.
  55. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۱۰۳.
  56. طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفة، ج۲، ص۸۰۷.
  1. أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ (آیا تو می‌توانی کسی را که فرمان عذاب درباره او قطعی شده رهایی بخشی؟!)
  2. أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ فَهُوَ عَلىٰ نورٍ مِن رَبِّهِ ۚ فَوَيلٌ لِلقاسِيَةِ قُلوبُهُم مِن ذِكرِ اللَّهِ ۚ أُولٰئِكَ في ضَلالٍ مُبينٍ (آیا کسی که خدا سینه‌اش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهی آشکاری هستند!)
  3. وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ

منابع

  • ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
  • ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۲ش.
  • ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، نشر جهان، تهران، ۱۳۷۸ق.
  • ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، عبدالهادی التازی، اکادیمیه المملکه المغربیه، رباط، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م.
  • ابن حبیب، محمد، المنمق فی اخبار قریش، به کوشش خورشید احمد فارق، عالم الکتاب، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
  • ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
  • ابن خلدون، تاریخ، دار احياء التراث العربی، بیروت، بی تا.
  • ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م.
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تصحیح مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دار صادر، بی تا.
  • ابن شهراشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، علامه، قم، ۱۳۷۹ق.
  • ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
  • ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی السقا و دیگران، دارالمعرفة، بیروت، بی تا.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمید الله، قاهره، ۱۹۵۹م.
  • بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
  • حسنی، هاشم معروف، سيره المصطفى نظره جديده، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.
  • خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، البلاغ، بیروت، ۱۴۱۹ق.
  • شوشتری، نورالله بن شریف الدین، احقاق الحق و ازهاق الباطل، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۹ق.
  • شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، دار ابن کثیر، دمشق، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
  • طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، موسسه آل البیت، قم، ۱۴۱۷ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالمعرفة، بیروت، بی تا.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، بی تا.
  • فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۰ق/۱۹۹۹م.
  • قطب الدین راوندی، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، موسسه الامام المهدی، قم، ۱۴۰۹ق.
  • کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، دارالزخائر، قم، ۱۴۱۰ق.
  • کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری و دیگران، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ق.
  • مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
  • مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق.
  • ‌ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول قرآن، تحقیق کمال بسیونی زغلول، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۹ق/۱۹۹۸م.
  • واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
  • یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.

پیوند به بیرون