کیکاووس
کیکاووس یا کیکاووس یا کیوس. در متنهای دینی فرزند کیاَپیوِه است که او فرزند کیقباد است؛ ولی در شاهنامه و در روایتهای بعدی کیکاوس را فرزند کیقباد دانستهاند. او یکی از فرمانروایان نامدار کیانی است. در برخی روایتهای متأخر او را با نمرود یکی دانستهاند. سوگنامهٔ رستم و سهراب و داستان سیاوش نیز به دوران پادشاهی کیکاووس تعلق دارد. کیکاووس در داستانهای اسطورهای ایران بیشتر به عنوان مظهر و قدرتی یاد شدهاست که با همهٔ تسلط و شکوه، در برابر جهان، ناچیز و رفتنی است. وی یکصد و شصت سال سلطنت کرد و پس از او کیخسرو به پادشاهی رسید.
کیکاووس | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
نام | کیکاووس |
منصب | پادشاه |
نژاد | کیان |
دودمان | کیانیان |
آئین | مزداپرستی |
زادگاه | پَهلو |
تختگاه | آمل |
ملیت | ایران |
سایر اطلاعات | |
شناخته شده | ایده پرواز |
پیش از | کیخسرو |
پس از | کیقباد |
جنگها | ایران و توران |
جنگ اول | جنگ مازندران |
جنگ دوم | جنگ هاماوران |
جنگ سوم | جنگ با افراسیاب |
خانواده | |
نام پدر | کیقباد |
همسران | سودابه |
فرزندان | سیاوش، فریبرز، ريونيز |
نبیره | کیخسرو |
کیکاووس در فرهنگ عامیانه
بنا بر باورهای ایرانیان کهن، کیکاووس بر دیوان و آدمیان هفت کشور فرمانروایی مطلق مییابد. او بر سر کوه البرز هفت کاخ میسازد: یکی از زر، دو از سیم، دو از پولاد و دو از آبگینه. او از این کاخها بر همه حتی بر دیوان مازندران فرمان میراند. این هفت کاخ چنانند که هر کسی بر اثر پیری نیرویش کم شود، به کاخ او در میآید و دیگر باره توان بدو بازمیگردد و جوان میشود.
سفر به آسمان
کیکاووس همچون فریدون و جمشید بیمرگ آفریده شده بود و دیوان برای این که مرگ را بر او چیره گردانند، دیو خشم (آئیشما) را به یاری میگیرند و او را میفریبند. دیوان کیکاووس را فریب داده و به فرمانروایی هفت کشور مغرورش میکنند آنگاه هوس پرواز به آسمان را در دل او زنده میکنند. آمده کیکاووس در اصرار بر پرواز از لجاجت و عناد دست برنداشت تخت خود را بر پای چهار عقاب بست و پرواز کرد تا مرز نور و تاریکی پیش رفت و از همراهان جدا ماند. در آسمانها فرّهایزدی از سیمایش پر کشید و از آن جای بلند بر زمین سقوط کرد.
از آن پس عقاب دلاور چهار | بیاورد و بر تخت بست استوار | |
نشست از بر تخت کاووسشاه | که اهریمناش برده بُد دل ز راه | |
چو شد گرسنه تیز پرّان عقاب | سوی گوشت کردند هر یک شتاب | |
ز روی زمین تخت برداشتند | ز هامون به ابر اندر افراشتند | |
بدان حد کهشان بود نیرو بجای | سوی گوشت کردند آهنگ و رای |
نریوسنگ، پیک اهورا مزدا، میخواهد او را بکـُشد که ناگاه، فرهوشی کیخسرو، که هنوز به دنیای مادی نیامده بود، در میرسد و به او میگوید: او را مکش که از او سیاوش و از سیاوش من به وجود خواهم آمد. پس بدین طریق کیکاووس از مرگ رهایی یافت، اگرچه پس از آن میرا شد.
شنیدم که کاووس شد بر فلک | همی رفت تا بر رسد بر مَلک | |
دگر گفت از آن رفت بر آسمان | که تا جنگ سازد به تیر و کمان | |
ز هر گونهای هست آواز این | نداند بجز پـُر خرد راز این | |
پریدند بسیار و ماندند باز | چنین باشد آنکس که گیردش آز | |
چو مرغ پرّنده نیرو نماند | غمی گشت و پرها به خوی در نشاند | |
نگونسار گشتند ز ابر سیاه | کشان بر زمین از هوا تخت شاه | |
سوی بیشهٔ شهر چین آمدند | به آمل به روی زمین آمدند | |
نکردش تباه از شگفتی جهان | همی بودنی داشت اندر نهان |
جنگ با دیوان
کیکاووس پس از آنکه فریب دیوان را میخورد، با وجود مخالفتهای پهلوانان و بزرگان به ویژه زال، آهنگ جنگ مازندران کرده تا آنجا را فتح کند. شاه مازندران از دیو سپید کمک میخواهد. دیو سپید جادو کرده چشمان کیکاووس و همراهانش را تیره و نابینا میسازد و لشکر ایران پریشان و پراکنده میشود. کیکاووس در این هنگام به یاد پندهای زال و بزرگان ایران میافتد و به رستم پیغام میفرستد که او را یاری نماید. زال هم رستم را برای یاری روانهٔ مازندران میکند. رستم پس از آزمایشها و نبردهای شگفتانگیز از هفت منزل - که به هفت خان رستم معروف است - میگذرد و بر دیو سپید پیروز میگردد.
کیکاووس و همراهانش توسط رستم از چنگ دیو سپید نجات مییابند و علاج بینایی کیکاووس قطرهای از خون جگر دیو سپید بود که رستم آن را دریده و در چشمان کیکاووس چکاند تا نور و روشنی به چشمش بازگشت.
مرگ
کیکاووس پس از ۱۶۰ سال پادشاهی درمیگذرد و پس از او کیخسرو به پادشاهی میرسد.
پانویس
منابع
- حسین، الهی قمشهای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.