حساب کاربری
​
زمان تقریبی مطالعه: 44 دقیقه
لینک کوتاه

معانی نام‌های ایرانی

مفهوم نام های ایرانی

در فهرست زیر نام‌های ایرانی به همراه معنی آن ذکر شده‌است.

فهرست
آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

آ

  • آبان: نام ایزد آب در دین زرتشتی
  • آبان‌دخت: همسر دارا (داریوش سوم)، دخترآبان
  • آبتین: نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
  • آتوسا: دختر کوروش بزرگ و همسر داریوش بزرگ همچنین دختر اردشیر دوم
  • آتنا:الهه عشق و مهربانی یونانی
  • آدنیا: الهه زیبایی‌ها
  • آذرنوش: نام یکی از پسران اسفندیار است
  • آذرخش: صاعقه
  • آذین: تزئین، آرایش، نام فرماندهٔ لشکر بابک خرمدین
  • آراد: نام فرشته‌ای است موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که بروز آراد متعلق است، روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی که آن را ارد نیز گویند و در این روز نو بریدن و نو پوشیدن را نیک و سفر و نقل و تحویل شوم شمردندی
  • آراه: نام فرشته موکل روز ۲۱ ازماه پنجم

درآئین زرتشت

  • آهیل: مرغ انجیرخوار، نامی پسرانه گیلکی
  • آرتا: پاک و مقدس
  • آرتمن:نام فرزند داریوش بزرگ و برادر بزرگ خشایارشا است.
  • آرتمیس: از ایزدان اسطوره‌ای یونان و خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی، نام یکی از فرماندهان جنگی خشایارشا شاه
  • آرتیا:پاک و مقدس، نگهبان آتش، انسان فهیم
  • آرتین: نام هفتمین پادشاه ماد به نقل از پیرنیا پاک و مقدس، پسر
  • آرزو: در شاهنامه دختر ماهیار گوهرفروش و همسر بهرام گور همچنین نام دختر سرو شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون است. کام، مراد، معشوق، امید.
  • آرش: درخشان، آفتاب، جد بزرگ اشکانیان - پهلوان کمانگیر ایرانی در لشگرمنوچهر
  • آرشام: بسیار قوی - پدر بزرگ داریوش هخامنشی، نیرومند
  • آرشان: فرزند اردشیر دوم هخامنشی
  • آرشیدا: در عرش و ملکوت، نام ترکی، دختر
  • آرمان: آرزو، خواسته، مراد، خواهش
  • آرمیلا :نام دختران در ایران باستان شاه خوارزم بکتاش
  • آرمیتا: آرامش یافته، کلمه‌ای زرتشتی است. الههٔ آتش میترایسم. الههٔ ماه اسفند
  • آرمین:کی آرمین پسر کیقباد پادشاه پیشدادی
  • آرنا: نژاد آریایی
  • آرنگ: نام کوهی در اِشکورات (پسرانه گیلکی)
  • آروید: خرد آریایی
  • آروین: تجربه، آزمایش، آزمون
  • آریا: آزاده و نجیب، نام فرماندهٔ سپاه ایران در زمان کوروش بزرگ، نام پادشاه ماد
  • آریا فر: دارنده شکوه آریایی
  • آریا مهر: دارنده مهر ایران، از سرداران داریوش سوم
  • آریتا: با فضیلت، پرهیزکار، نام یونانی، دختر
  • آرین: سفیدپوست آریائی
  • آزا: سالم - نام کردی و لُری و لَکی
  • آزاده: نام کنیزی رومی چنگ زن است که بهرام پسر یزدگرد او را خریده بود. بدون وابستگی به تعلقات دنیایی - وارسته
  • آزرم: شرم، مهر، دوست داشتن، نام دختر خسرو پرویز ساسانی
  • آزرم‌دخت: پس از پوراندخت به پادشاهی رسید و به مدت چند ماه پادشاه ساسانی بود. دختر همیشه جوان
  • آزیتا: آزاده
  • آلِندا: از شاهان باستانی، نام گیلکی، پسرانه
  • آسو: افق، نام کردی، پسر
  • آسام:عصا (معنای تحت اللفظی آن عصای پیری پدر و مادر)، نام لری، پسر
  • آفر: آتش - ماه نهم سال شمسی
  • آفره دخت: دختر آتش - دختری که در ماه آذر به دنیا آمده‌است.
  • آکام: سرانجام، نام کردی، پسر
  • آکو: قله کوه، نام کردی، پسر
  • آگرین: آتشین، نام یک کوهستان در کردستان، نام کردی، دختر
  • آلا: بیرق، پرچم، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر و پسر
  • آلان: نام کوهستانی در کردستان، نام کردی، دختر
  • آلیان:نام قدیمی و منطقه‌ای در فومن (پسرانه گیلکی)
  • آله: دختر مو بور، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر
  • آنام: از رزمندگان جنگل (پسرانه گیلکی)
  • آماندا: سزاوار عشق، ریشه نام لاتین، دختر
  • آمیتیس: شاهزاده خانم ایرانی نوهٔ کیاکساد پادشاه ماد
  • آناهیتا: نام الههٔ آب
  • آندیا: فرشتهٔ کوچک، دختر پاک، تششع خورشید، یکی از تمدن‌های عالی آغاز هزاره اول پیش از میلاد در حاشیه رود قزل اوزن، نام همسر بابلی اردشیر شهریار هخامنشی است،
  • آنیسا: به معنی مانند عشق، ایرانی، نام دختر
  • آوات: امید و آرزو، نام کردی، دختر و پسر
  • آوان: نام کوهستانی در کردستان، نام کردی، پسر
  • آونگ: شبنم نام کردی، دختر
  • آویسا: به سان آب
  • آهو: غزال، شاهد، معشوق، فریاد و آواز بلند
  • آیدا: نامی اروپایی، ترکی، عربی. ترکی:در ماه، اروپایی و عربی: پاداش و هدیه، دختر
  • آیدان: از ماه، آفریده شده ازماه، زیبا چهره‌ای که از ماه آمده باشد، نام ترکی، دختر
  • آیسان: مانند ماه، نام ترکی، دختر
  • آیشن: مهشاد، نام ترکی، دختر
  • آیلا: هاله اطراف ماه وسایرسیارات، شفق، درخشش، نام ترکی، دختر
  • آیلار: ماهان، ماه‌ها، مجازا به معنی زیبارو، نام ترکی، دختر
  • آیناز: مهناز، نام ترکی، دختر
  • آیلین: هاله ماه، نام ترکی، دختر
  • اَشاکید:
  • اَنور: نام رایج در گیلان قدیم (پسرانه)

الف

  • آبان: نام ایزد آب در دین زرتشتی
  • آبان‌دخت: همسر دارا (داریوش سوم)، دخترآبان
  • آبتین: نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
  • آتوسا: دختر کوروش بزرگ و همسر داریوش بزرگ همچنین دختر اردشیر دوم
  • آتنا:الهه عشق و مهربانی یونانی
  • آدنیا: الهه زیبایی‌ها
  • آذرنوش: نام یکی از پسران اسفندیار است
  • آذرخش: صاعقه
  • آذین: تزئین، آرایش، نام فرماندهٔ لشکر بابک خرمدین
  • آراد: نام فرشته‌ای است موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که بروز آراد متعلق است، روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی که آن را ارد نیز گویند و در این روز نو بریدن و نو پوشیدن را نیک و سفر و نقل و تحویل شوم شمردندی
  • آراه: نام فرشته موکل روز ۲۱ ازماه پنجم

درآئین زرتشت

  • آهیل: مرغ انجیرخوار، نامی پسرانه گیلکی
  • آرتا: پاک و مقدس
  • آرتمن:نام فرزند داریوش بزرگ و برادر بزرگ خشایارشا است.
  • آرتمیس: از ایزدان اسطوره‌ای یونان و خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی، نام یکی از فرماندهان جنگی خشایارشا شاه
  • آرتیا:پاک و مقدس، نگهبان آتش، انسان فهیم
  • آرتین: نام هفتمین پادشاه ماد به نقل از پیرنیا پاک و مقدس، پسر
  • آرزو: در شاهنامه دختر ماهیار گوهرفروش و همسر بهرام گور همچنین نام دختر سرو شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون است. کام، مراد، معشوق، امید.
  • آرش: درخشان، آفتاب، جد بزرگ اشکانیان - پهلوان کمانگیر ایرانی در لشگرمنوچهر
  • آرشام: بسیار قوی - پدر بزرگ داریوش هخامنشی، نیرومند
  • آرشان: فرزند اردشیر دوم هخامنشی
  • آرشیدا: در عرش و ملکوت، نام ترکی، دختر
  • آرمان: آرزو، خواسته، مراد، خواهش
  • آرمیلا :نام دختران در ایران باستان شاه خوارزم بکتاش
  • آرمیتا: آرامش یافته، کلمه‌ای زرتشتی است. الههٔ آتش میترایسم. الههٔ ماه اسفند
  • آرمین:کی آرمین پسر کیقباد پادشاه پیشدادی
  • آرنا: نژاد آریایی
  • آروید: خرد آریایی
  • آروین: تجربه، آزمایش، آزمون
  • آریا: آزاده و نجیب، نام فرماندهٔ سپاه ایران در زمان کوروش بزرگ، نام پادشاه ماد
  • آریا فر: دارنده شکوه آریایی
  • آریا مهر: دارنده مهر ایران، از سرداران داریوش سوم
  • آریتا: با فضیلت، پرهیزکار، نام یونانی، دختر
  • آرین: سفیدپوست آریائی
  • آزا: سالم - نام کردی و لُری و لَکی
  • آزاده: نام کنیزی رومی چنگ زن است که بهرام پسر یزدگرد او را خریده بود. بدون وابستگی به تعلقات دنیایی - وارسته
  • آزرم: شرم، مهر، دوست داشتن، نام دختر خسرو پرویز ساسانی
  • آزرم‌دخت: پس از پوراندخت به پادشاهی رسید و به مدت چند ماه پادشاه ساسانی بود. دختر همیشه جوان
  • آزیتا: آزاده
  • آلندا: از شاهان باستانی، نام گیلکی، پسرانه
  • آسو: افق، نام کردی، پسر
  • آسام:عصا (معنای تحت اللفظی آن عصای پیری پدر و مادر)، نام لری، پسر
  • آفر: آتش - ماه نهم سال شمسی
  • آفره دخت: دختر آتش - دختری که در ماه آذر به دنیا آمده‌است.
  • آکام: سرانجام، نام کردی، پسر
  • آکو: قله کوه، نام کردی، پسر
  • آگرین: آتشین، نام یک کوهستان در کردستان، نام کردی، دختر
  • آلا: بیرق، پرچم، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر و پسر
  • آلان: نام کوهستانی در کردستان، نام کردی، دختر
  • آله: دختر مو بور، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر
  • آماندا: سزاوار عشق، ریشه نام لاتین، دختر
  • آمیتیس: شاهزاده خانم ایرانی نوهٔ کیاکساد پادشاه ماد
  • آناهیتا: نام الههٔ آب
  • آندیا: فرشتهٔ کوچک، دختر پاک، تششع خورشید، یکی از تمدن‌های عالی آغاز هزاره اول پیش از میلاد در حاشیه رود قزل اوزن، نام همسر بابلی اردشیر شهریار هخامنشی است،
  • آنیسا: به معنی مانند عشق، ایرانی، نام دختر
  • آوات: امید و آرزو، نام کردی، دختر و پسر
  • آوان: نام کوهستانی در کردستان، نام کردی، پسر
  • آونگ: شبنم نام کردی، دختر
  • آویسا: به سان آب
  • آهو: غزال، شاهد، معشوق، فریاد و آواز بلند
  • آیدا: نامی اروپایی، ترکی، عربی. ترکی:در ماه، اروپایی و عربی: پاداش و هدیه، دختر
  • آیدان: از ماه، آفریده شده ازماه، زیبا چهره‌ای که از ماه آمده باشد، نام ترکی، دختر
  • آیسان: مانند ماه، نام ترکی، دختر
  • آیشن: مهشاد، نام ترکی، دختر
  • آیلا: هاله اطراف ماه وسایرسیارات، شفق، درخشش، نام ترکی، دختر
  • آیلار: ماهان، ماه‌ها، مجازا به معنی زیبارو، نام ترکی، دختر
  • آیناز: مهناز، نام ترکی، دختر
  • آیلین: هاله ماه، نام ترکی، دختر
  • اتابک: به معنی پدر بزرگ، نگاهدارنده، نام ترکی، پسر
  • اتسز: نام ترکی، لاغر و استخوانی، از پادشاهان خوارزم
  • اختر: ستاره، علم، درفش، فرشتهٔ موکل کرهٔ زمین
  • اشتاد: مقدس، نام پسرانه گیلکی
  • افرا: از درختان گیلان، پسرانه گیلکی
  • ارد: خیر وبرکت، فرشته نگهبان ثروت - نام چند تن از پادشاهان اشکانی
  • اردشیر: نام پادشاه ساسانی، اردشیر بابکان بنیان‌گذار سلسله ساسانیان
  • اردوان: پادشاه اشکانی
  • اردلان: (مرکب از: ارد درستی و راستی و پارسائی + لان مزید مؤخر) - اسم طایفه‌ای از ایلات کرد ایران که در سنندج مسکن دارند. اهالی آن از دیگر طوایف بحسن خلق و جلادت امتیاز دارند.
  • ارژن: نوعی درخت کوهی نام کردی
  • ارسو: اشک، نامی گیلکی، دخترانه
  • ایاز: شبنم، اسمی پسرانه و دخترانه، گیلکی
  • الیزه: اسم مکانی در رودبار، دخترانه گیلکی
  • ارژنگ: آرایش، کتاب مانی نقاش، پهلوان تورانی که به دست طوس کشته شد، نام دیوی در شاهنامه
  • ارسلان: شیر، دلیر و شجاع، نام پادشاه سلجوقی، نام ترکی، پسر
  • ارسیا :زلال و شفاف مانند اشک چشم-به کسر الف اول - مرکب از ارس (اشک چشم) + یا نسبت
  • ارشیا: تخت واورنگ پادشاهی
  • ارغوان: نام درختی با گل و شکوفه‌های سرخ رنگ، نام مغولی، دختر
  • ارمغان: هدیه، تحقه، سوغات، نام مغولی، دختر
  • ارنواز:دختر جمشید شاه پیشدادی، نوازش شده اهورا
  • اروانه: نام گلی کوهی است - نامی‌کردی
  • استدیریکا: مرد دانشمند
  • استر: ستاره، برادرزاده مردخای و همسر خشایارشا
  • اسرین: اشک (زلال)، نام کردی / اورامی/ هورامانی/، دختر
  • اسفندیار: - پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد، پاک آفریده شده
  • اشکان: منسوب به اشک، بنیان‌گذار پادشاهی پارت، همانند اشک (پاک و زلال)
  • اشکبوس: پهلوان دارای جامه کبود رنگ / (اَشک +کَبوس یا (کَبوث)/ «اشک» به معنی «پهلوان» و «کَبوس یا کَبوث» به معنی «رنگ کبود» و در مجموع اَشک کَبوس یا اَشکَبوس -که به سکون کاف نیز خوانده می‌شود- به معنی «پهلوان دارای جامه کبود رنگ» می‌باشد / اشکبوس در شاهنامه نام پهلوان کوشانی است که به کمک افراسیاب آمد، اما به دست رستم کشته شد.
  • افسانه: داستان، سرگذشت، شهرت یافته
  • افسون: نام شاعری پارسی گوی در هندوستان در قرن نوزدهم میلادی، سحر و جادو، حیله و تزویر
  • افشین:سردار ایرانی که بابک خرمدین را دستگیر کرد. با همت
  • افشار: شریک، رفیق نام ایل نادر شاه
  • اکوان (آکمین): مردی که همنبرد رستم بود
  • امید: (به زبان پهلوی امیت) نام پدر آذرپات، آرمان، انتظار، آرزو
  • انوش (آنوشا): بی مرگ، استوار و جاوید، دختر مهرداد ششم
  • انوشروان: دارندهٔ روح جاویدان، لفب خسرو اول پادشاه ساسانی
  • انوشه: خوش و شاد، آفرین
  • اورنگ: عقل و کیاست، تخت پادشاهی، نام فرستادهٔ پادشاه کشمیر به یمن
  • اوژن: شکست دهنده، دشمن برانداز
  • اوستا: اساس و بنیان، پناه و ملجأ نام کتاب آسمانی زردشت
  • اهورا: (اهورامزدا) نام خداوند
  • ایاز:نام غلام ترک سلطان محمود غزنوی، بزرگ و پاینده
  • ایده: فکر نو
  • ایران: نام پسر هوشنگ، منسوب به آریا، محل زندگی آریانژادان
  • ایراندخت: دختر ایران، نام مرکب
  • ایرج: یاری‌دهندهٔ آریائی‌ها، نام پسر فریدون، پادشاه و پهلوان ایرانی
  • ایزدیار: نامی در ویس و رامین، فرزند مسعود غزنوی، کسی که خداوند یار اوست
  • الناز:مایه فخر و ناز ایل و تبار. نامی ترکی برای دختران

ب

  • برسام: بسیار فروزان ودرخشان، از فرماندهان یزدگرد ساسانی
  • بابک: سردار ایرانی که علیه اعراب قیام کرد، جد اردشیر، پسر ساسان
  • باپوک: کولاک، نامی‌کردی
  • باربد: پرده دار، موسیقی دان و نوازنده دربار خسرو پرویز
  • بارمان: لایق - نام سردار افراسیاب
  • بامداد: پگاه، سپیده دم - نام پدر مزدک
  • بامشاد: کسی که در سحرگاهان شاد است - نوازنده مشهور دربار ساسانیان
  • بانو: خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب
  • بختیار: خوشبخت، خوش‌اقبال - استاد رودکی در موسیقی
  • بدری: ماه شب چهارده، بدر+ی، ریشه عربی
  • برانوش: مهندس رومی که پل شوشتر را در زمان شاپور ساسانی
  • بردیا: پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه
  • برزو: بلند قامت - پسر سهراب و نوه رستم دستان
  • برزویه: طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی
  • برزین: بلند و تنومند - ازپهلوانان ایران - نام پسر گرشاسب
  • برمک: از وزیران ساسانی - نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
  • بزرگمهر: خورشید بزرگ - نام وزیر دانشمند انوشروان ساسانی
  • بکتاش: بزرگ ایل و طایفه - نامی ترکی
  • بنفشه: گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتاً طولانی
  • بوژان: رشد کرده - نامی‌کردی-سرد و خنک
  • بویان: خوشبو - مامی‌کردی
  • به آفرید: نیکو آفریده - بهترین آفریده - دختر گشتاسب
  • بهادر: شجاع و دلاور - نامی ترکی
  • بهار: شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسی
  • بهارک: بهار کوچولو - چند روز کوتاه در زمستان که آب و هوا مانند فصل بهار می‌شود
  • بهاره: بهاری
  • بهتاش: خوب و مانند
  • بهداد: نیک آفریده شده - در کمال عدل وداد
  • بهراد: بهترین جوانمرد-پسر اسفندیار در شاهنامه
  • بهرام: پیروز، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، خدای جنگ در اساطیر یونان
  • بهدیس: خوش رنگ، خوشگل
  • بهدخت: دختر خوب و نیکو
  • بهرخ: زیبا چهره، قشنگ
  • بهرنگ: خوش سیما و خوش چهره
  • بهروز: خوشبخت، نیکبخت
  • بهزاد: نیک نژاد - مینیاتوریست مشهور صفویان - نام اسب سیاوش
  • بهشاد: خوشحال وشاد
  • بهمن: نیک‌اندیش - برف انبوه که از کوه فرو ریزد - جانشین اسفندیار
  • بهناز: خوش ناز و ادا - با ناز و کرشمه
  • بهنام: نیک نام
  • بهنود: سلامت، عافیت
  • بهنوش: کسی که نیک می‌نوشد
  • بیان: صبحگاه
  • بیتا: بی‌همتا، بی‌مانند
  • بیژن: ترانه خوان، جنگجو - پسر گیو و دلداده منیژه
  • بتین: آتشین، نام کردی، پسر
  • بهزاد: بهترین زادهض۱پ

پ

  • پارمین: تکه‌ای از بلور - نام همسر داریوش هخامنشی
  • پارمیس: نام دختر بردیا پسر کورش بزرگ، بهشت کوچک
  • پیتونک: پونه، گیاه معطر - نام گیلکی دخترانه
  • پاپلی: پروانه، نام دخترانه گیلکی
  • پارمیدا: مترادف: پارمیس، پردانش و دانا، پرمهر و پرعهدوپیمان، بهشت کوچک، دختر باران (عروس باران)
  • پارسا: پاکدامن، زاهد
  • پارسین: پسر ایران
  • پاکان: پاک‌ها، پاک (جمع و مفرد) - نامی‌کردی
  • پاکتن: نیکوچهرِ پاکیزه‌تن
  • پاکدخت: دختر پاک
  • پاکزاد: پاک‌نژاد، نجیب
  • پانته‌آ: زن زیبای شوشی. همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هدیه کردند، اما نپذیرفت
  • پدرام: آراسته، نیکو، شاد
  • پانترا: پلنگ زیبا، زیبای قدرتمند، نام یکی از شاهدخت‌های ایران باستان
  • پرشنگ: تابش، آتش‌پاره - نامی‌کردی
  • پرتو: روشن، تابش، فروغ
  • پرنسا: پرنسا، اسم اصیل ایرانی به معنای لطافت و زیبایی است.
  • پَرنگ: نام پسر سام
  • پوروچیستا: دختر دانا - نام دختر کوچک زرتشت گرامی و همسر جاماسپ
  • پرستو: پرنده مهاجر
  • پرویز: پیروز - لقب خسرو دوم، پادشاه ساسانی
  • پروین: (پَرو + ین) واژه «پَرو» در «پروانه و پروین» به معنای «پر» است و «پروین» یعنی "به ظرافت و زیباییِ پَر، دختر زیبا و باظرافت یا دختر سفیدروی و زیبا. پروین اعتصامی موجب ماندگاری این نام شد. واژهٔ پروین در «خوشهٔ پروین»، نام مجموعه‌ای از ستارگان، است که با عِقد ثریّا در عربی برابری می‌کند
  • پردیس: بهشت، باغ و بستان
  • پرهام: پرهام یکی از قدیمی‌ترین نام‌های پارسی باستانی (مخفف پیر همه) و به معنی فرشته خوبی است. همچنین نام پارسی و کهن یکی از پیامبران اولوالعزم است قبل از آنکه با نام ابراهیم و از طریق قرآن به ایرانیان معرفی گردد.
  • پژمان: افسرده، غمگین
  • پژوا: بیم و هراس
  • پژواک: انعکاس صدا، طنین
  • پرنیا: پارچهٔ حریر
  • پرنیان: حریر
  • پشنگ: میلهٔ آهنی - نام پدرافراسیاب
  • پشین: پسر کیقباد
  • پروانه: (پرو + انه = پروانه / به مانند پَر یا به ظرافت و زیبایی و سفیدی پَر پرندگان) حشره‌ای زیبا که خود را به شعله می‌زند
  • پرسام: پهلوان. مانند سام
  • پری: فرشته
  • پریچهر: زیباروی، دارای چهره‌ای به زیبایی پری - نام همسر جمشیدشاه
  • پریدخت: دختر پری، همسر سام نریمان و مادر زال
  • پریسا: همچون پری؛ نیز پری‌افسای = افسون‌کنندهٔ حور و پری
  • پرناز: پری نازدار
  • پریما: نام اصیل دین زرتشت، از کلمه پرومیزد و پرومیثه، دختر زیباروی ما، دختر خوش صورت و زیبا رخ، زیبا روی ماه مانند
  • پریوش: پری‌روی، فرشته‌روی
  • پریا: پری؛ زیبا جمع پری
  • پگاه: بامداد، سحر، صبحگاه
  • پوپک: هدهد
  • پوران: جانشین، یادگار
  • پوراندخت: نام دختر خسرو پرویز
  • پوریا: پوریا پیوند «پور» به‌معنی «پُر» و «ی» نسبت و «الف» زیبایی است. (پور + ی + ا = پوریا) پوریا یعنی بسیار دارنده.
  • نام‌های کهن ایرانی که در کتاب گنجینهٔ نام‌های ایرانی ثبت است نام‌هایی چون پوروبّراتَر: پُر برادر / پوروتور: دارندهٔ گاو نر بسیار / پوروداتا: بسیار دهنده، سخی را داراست. در این نام‌ها پور به‌معنی «پُر» است.
  • در روایتی دیگر، «پور» را به معنی <پسر> و «یا» را مخفف <آریا> می‌دانند که پوریا معنی پسر آریایی را می‌دهد.
  • این نام را به‌خاطر پوریای ولی (پهلوان محمود خوارزمی)، عارف و پهلوان ایرانی صاحب کتاب کَنزُالحقائق به‌عنوان نام برای پسر برمی‌گزینند.
  • پولاد: آهن سخت و کوبیده - نام پهلوان ایرانی زمان کیقباد
  • پویا: سرشار از زندگی
  • پویان: رونده و دونده - جستجوکننده - امیر پرویز پویان، رهبر نهضت سیاهکل
  • پونه: گیاهی خوش عطر و بو که در کنار جوی‌ها می‌روید.
  • پیام: الهام، وحی، پیغام
  • پیروز: کامیاب، فاتح - نام چند نفر از پادشاهان ساسانی
  • پیمان: عهد، قول و قرار - عنوان اسامی مردان در فارسی دری
  • پرسام: پهلوان. مانند سام

ت

  • تابان: تابنده، منور
  • تاباندخت: دختر تابناک
  • توکا: پرنده ای از انواع کاکلی‌ها، پسرانه گیلکی
  • توکالی: قله کوه، نامی گیلکی پسرانه
  • تورنگ: قرقاول، نام دخترانه گیلکی
  • تلایه: صبح زود، سپیده دم - نام گیلکی، دخترانه
  • تاجی: تاجدار، نام و عنوانی در فارسی دری
  • تارا: یک دسته ستاره، تور قرمز رنگی که عروس بر سر دارد (کردی)، الهه محافظ و نگهدارنده (هند و اروپایی)، مدینه فاضله (ایرلندی)،
  • تاراز: نام یکی ازقله‌های زاگرس (نامی لری)
  • تاویار: آتشبان - نامی‌کردی و پسرانه
  • ترانه: زیبا و صاحب جمال، سرود، نغمه
  • ترنج: از مرکبات درشت تر از مرکبات دیگر است. نام ایرانی دخترانه
  • تیدا:دختر خورشید (اوستایی-پهلوی)
  • تناز: نازنین، با ناز و کرشمه - نامی‌کردی مادر لهراسب - دختر آرش کمانگیر
  • توران: نام دختر خسروپرویز - سرزمین تور
  • توراندخت: دختری از توران
  • تورج: دلاور، یکی از سه پسر فریدون شاه
  • تورنگ: خروس صحرایی، قرقاول
  • توفان: باد سخت
  • توژال: برف اندک - نامی‌کردی
  • تیر داد: داده تیر، اشک دوم پادشاه اشکانی
  • تیام: چشمهایم (استعاره ازعزیزم) نامی لری
  • تینا: نام یک گل
  • تینو: تشنه، نامی‌کردی
  • تندیس:لوح با ارزش
  • تهمینه:زن شجاع و فداکار. مادر سهراب
  • تراب:خاک

ث

  • ثنا: ستایش و حمد خداوند
  • ثمین: گرانبها و قیمتی
  • ثریا: کهکشان، ستاره
  • ثمیلا: سرمه کشیده
  • ثمن: بها، ارزش

ج

  • جابان: سردار ایرانی یزدگرد
  • جامین: اسم یکی از قهرمانان ایران زمین، نامی‌کردی
  • جاماسب: وزیر گشتاسب که با دختر زرتشت ازدواج کرد
  • جاوید: پایدار، همیشگی
  • جریره: نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد.
  • جمشید: پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی
  • جوان: برنا، دلیر، شاداب
  • جویا: جوینده - پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد.
  • جهان: دنیا، عالم، گیتی، کیهان
  • جهانبخت: شانس و اقبال جهان
  • جهانبخش: بخشنده جهان
  • جهاندار: نگهبان جهان
  • جهانشاه: شاه جهان - نام یکی از امپراتوران مغول
  • جهانگیر: فاتح جهان - نام پسر رستم
  • جهان بانو: بانوی جهان، ملکه جهان
  • جهاندخت: دختر گیتی
  • جهان ناز: مایه فخر عالم
  • جیران: آهو، نامی ترکی
  • جانان:معشوق و محبوب
  • جاریه

چ

  • چابک: زرنگ، چالاک
  • چالاک: سریع و زبردست
  • چمران: نام پارسایی در پشت هشتم
  • چاوش: پیشرو و پیش قراول کاروان
  • چترا: دوازدهمین پادشاه سلسله ماد
  • چوبین: کنیه و لقب بهرام چوبین سردار انوشیروان
  • چهرزاد: نام دختر بهمن است که سی سال پادشاهی کرد
  • چاپار: نامه بر
  • چکامه:شعر

خ

  • خاتون: خانم، کدبانو، نامی ترکی
  • خاوردخت: دختر مشرق زمین
  • خداداد: خدا داده
  • خدایار: دوست خدا - فرمانروای بخارا بوده‌است.
  • خرداد به: خورشید داد - یکی از جغرافیدان‌های معروف اسلامی
  • خرم: شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است.
  • خرمدخت: دختر شاد و خندان
  • خسرو: مشهور، نیک نام - لقب چند تن از پادشاهان ساسانی
  • خشایار: قهرمان، نیرومند - (خشایارشا) نام پسر داریوش هخامنشی
  • خورشید: درخشنده آفتاب - معشوقه جمشید درداستان جمشید و خورشید
  • خجسته: مبارک، فرخنده، سعادتمند، گل همیشه بهار خاطره: به یادماندنی

ح

  • حافظ: نگهبان
  • حامی: حمایت‌کننده

د

  • دادمهر: عدالت دوست، نام استاندار پارسی طبرستان
  • دامون: جنگل، نام گیلکی برای پسر
  • دارا: مالدار، ثروتمند، از نام‌های خداوند
  • داراب: نام پسر بهمن پادشاه کیانی
  • داریا: دارنده، ازنامهایی که در اوستا آمده‌است.
  • داریوش: نگهبان نیکی - فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی
  • دانوش: از اسمهائی که در کتاب وامق و عذرا آمده‌است.
  • دامون: نام اصیل ایرانی - جایی که هرگز آفتاب ندیده انبوه از جنگل
  • داور: حاکم عادل، قاضی
  • دایا: طلایِ ناب، طلای سرخ
  • دایان: ماما، نامی‌کردی
  • دایان: سرزنده، شاداب، پر انرژی (نام ترکمنی)
  • دریا: بحر، نام فرزند علاءالدین عماد شاه
  • دل‌آرا: محبوب و معشوق
  • دل آویز: دلچسب، دلکش، آویزه دل
  • دلارام: مایه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
  • دل‌انگیز: گوارا، مطلوب
  • دلبر: برنده دل، یار و معشوق
  • دلبند: عزیز و گرامی
  • دلربا: رباینده دل، محبوب
  • دلشاد: شادمان و خوشحال
  • دلکش: جذب‌کننده دل، دلربا، دلپذیر
  • دلناز: آنکه قلب و دلش ناز است.
  • دلنواز: مهربان، مشفق
  • دلاور:شجاع، جنگجو، دلیر، بی‌باک
  • دورشاسب: نام جد پنجم گرشاسب، دور از اسب پادشاه
  • دنیا: عالم و گیتی
  • دیااکو: اولین پادشاه مادها در قرن هفتم پیش از میلاد
  • دیانا: الهه ماه و شکار در اساطیر روم باستان
  • دیانوش: دزد دریائی در داستان وامق و عذر
  • دیبا: پارجه ابریشمی رنگی، روی زیب
  • دیبا دخت: دختر زیبا، دختری همچون پرنیان

ر

  • رابو: نام گلی بهاری - نامی‌کردی است.
  • رابین: مشاور، معتمد - نامی پسر کردی است. این نام از اسم رابینو سفیر قبلی کرمانشاهان گرفته شده وی سالیان دراز رئیس بانک شاهنشاهی ایران (بانک انگلیس) در سال‌های (۱۹۱۲–۱۹۰۶ م) تهران بود.
  • رادمهر:خورشید بخشنده، پسر خورشید، نام سردار داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی
  • راد: فرزانه، دلیر، کامل، دانا
  • رادبانو: بانوی بخشنده و جوانمرد
  • رادمان (رادمن): نام سپهسالار خسرو پرویز ساسانی
  • رازبان: راز دار - عنوان مردان بزرگ در پارسی دری
  • رایکا: پسر محبوب و معشوق، نام پسرانه گیلکی
  • رایمون: پسر باهوش، نام گیلکی-پسرانه
  • راژانه: رازیانه - نامی‌کردی برای دختران
  • راسا: هموارو صاف - نامی‌کردی
  • راشین: سبز و خرم- نامی‌کردی برای دختران
  • راشر: درخشانترین ستاره شب
  • رامتین: آرامش تن - موسیقی دان عهد ساسانیان
  • رامش: فراغت، آسودگی، راحتی، نام هیربد زردشتی
  • رامشگر: خواننده و نوازنده، خنیاگر
  • رامونا: نگهبان عاقل
  • رامیار: کسی که ایزدرام (شادمانی) یاور اوست-چوپان و گوسفند چران
  • رامیلا: خدای بزرگ، نامی آشوری است.
  • رایمون: پسر باهوش، نام پسرانه گیلکی
  • رامین: معشوقه ویس، نام یکی از سرداران ایران
  • راویار: شکارچی - نامی‌کردی - رهگذر
  • راحیل: کوچ‌کننده - مسافر - نام مادر یوسف نبی - نامی عبری
  • رایان: نام پارسی به معنای «اندیشمند» از واژه اوستایی (Raonat/رینت)
  • راهله: فرشته نام سامی
  • رایحه: بوی خوش
  • راشر: درخشانترین ستاره شب
  • رزیتا: مانند گل رز
  • روژینا: مانند روز - نامی‌کردی
  • رومینا: پاک و درخشنده
  • رژینا: ملکه (نامی انگلیسی)regina
  • رخپاک: دارای چهره پاک
  • رخسار: چهره، سیم
  • رایکا: محبوب، معشوق - نامی گیلکی
  • رخشانه: منسوب به رخش
  • رخشنده: تابان، کنایه از خورشید است.
  • رز: نام گل
  • رزمیار: رزمنده، مبارز
  • رستم: تنومند و قوی اندام، جهان پهلوان ایرانی و قهرمان بزرگ شاهنامه
  • رکسانا: نورانی، روشن
  • روبینا: یاقوت سرخ
  • رودابه: فرزند تابان، زن پسرزا، نام قلعه‌ای در غرب ایران
  • رونیا: چهره‌ای که مارا به یادنیاکان می‌اندازد-اصیل زاده
  • روزبه: خوشبخت: بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی
  • روجا: درخشان‌ترین ستاره شب، آخرین ستاره که تا سپیده صبح می‌درخشد. نام دختر و از نام‌های مازندرانی و در گیلکی به معنای ستاره می‌باشد
  • روشنک: مشعل دار، همچنین نام دارویی گیاهی است، دشت گل آفتابگردان، آخرین ستاره ای که هنگام طلوع ناپدیدمی شود، شجاع، پهلوان، قوی، سپیده دم خورشید، طلوع آفتاب، سیارهٔ زهره، ستارهٔ دوردست
  • روناک: روشن
  • روماک: صادق، منظم، صاف و تمیز، محکم، نام پسرانه و دخترانه و از نام‌های مازندرانی
  • روئین: پسر پیران ویسه
  • رهام: رُهام پسر گودرز و نوه کشواد، از سرداران بهرام‌گور در جنگ با خاقان چین، از پهلوانان ایران در شاهنامه که در جنگ‌های رستم شرکت می‌کرد و از دوران کیکاووس تا اوائل پادشاهی لهراسب نام او در شاهنامه می‌آید. به معنای پرنده شکست ناپذیر.
  • رهی: راهی شده، روان، مسافر
  • ریبار: رهگذر، نامی‌کردی
  • ریونیز: نام داماد طوس و پسر کوچک کاوس
  • راسپینا: پائیز، لغت زند و پازند
  • روژان: خورشید، روز، نام کردی، دختر
  • روژانو: روز نو، نام کردی، دختر
  • روژین: مانند روز، مانند خورشید نامی دخترانه کردی
  • رحمان:بخشنده، سخاوتمند نامی عربی پسرانه
  • رؤیا:خواب شیرین و خوش
  • ریحانه:بوی خوش

ز

  • زادبخت: خوشبخت، خوش‌اقبال
  • زاد به: بهزاد، نیک زاده شده
  • زاد چهر: دارای نژاد پاک و اصیل
  • زاد فر: زاده روشنی
  • زال: فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم قهرمان ملی ایرانیان
  • زادماسب: برادر شاپور ساسانی، نام یکی از قضات ساسانی
  • زانیار: دانا، دانشمند (نام اصیل ایرانی)
  • زاوا: داماد، نامی‌کردی
  • زردشت: صاحب شتر زرد و زرین، پیامبر ایران باستان
  • زرنگار: طلا کوب، زرین
  • زری: طلائی، زربفت
  • زریر: نام گیاهی زرد رنگ. برادر گشتاسب
  • زرین: طلائی رنگ، منسوب به زر
  • زرینه: آنچه منسوب به زر است.
  • زلیخا: لغزنده - زن فرعون که عاشق یوسف شد
  • زمانه: روزگار، دهر
  • زونا: گیاهی با گل کبود رنگ، نامی‌کردی
  • زویا: در گویش طبری به معنی درخشان و در زبان روسی عزیزترین کس و زندگی می‌باشد.
  • زوبین: (ژوبین) پسر کاوس
  • زیبا: خوشگل، قشنگ، خوب ونیکو
  • زیبار: قبیله‌ای از کردها، نامی‌کردی
  • زیما: زمین، لغت اوستائی
  • زینو: زنده، پابرجا - نامی‌کردی
  • زویا: در گویش طبری به معنی درخشان و در زبان روسی عزیزترین کس

زامیاد:نگهبان زمین

ژ

  • ژاله: شبنم، قطره
  • ژالان: گل‌های دارای قطره و شبنم - نامی کردی
  • ژیار: زندگی، زندگی شهری - نامی کردی
  • ژیان: زندگی، نام دختر و پسر، کردی
  • ژینا: زندگی و حیات - نامی کردی
  • ژیوار: زندگی-نامی کردی
  • ژیلا: زیبا عاشق دوست داشتنی
  • روژان: خورشید، روز، اسم کردی

س

  • سارا: خالص - زبده - شاهزاده خانم - بی غل وغش
  • سارک: سار کوچک، پرنده‌ای سیاه رنگ و بزرگ‌تر از گنجشک
  • سارنگ: نام‌سازی شبیه به کمانچه
  • سیتکا: مرغ مینا، نام دخترانه گیلکی
  • ساره: خالص، بی‌آلایش - نامی‌کردی
  • سارینا: پاک، ناب - خالص، مقدس
  • ساسان: سؤال‌کننده، رئیس معبد آناهید استخر که خاندان ساسانیان به او منسوبند
  • ساغر: پیاله شرابخوری، جام
  • سام: بلند مرتبه - جهان پهلوان ایرانی وجد رستم
  • سامان: عاقل، سریع، باهوش
  • سانا: سهل و آسان
  • ساناز: کمیاب، نادر، زودقهر نام گلی است - اسمی ترکی است.
  • سانیار: حامی و یار و پشتیبان - نامی‌کردی
  • ساویز: خوش‌اخلاق، مهربان - نامی‌کردی
  • ساهی: آسمان صاف - نامی‌کردی
  • سایدا: (در کردی) سایه مادر، دختر
  • ساینا: سیمرغ، دانا و باخرد، فرشته پیروزی، خاندانی از موبدان زردشتی
  • سایه: منطقه تاریک پشت هر جسم، حمایت
  • سپنتا: مقدس،
  • سپند: اسفند
  • سپهر: آسمان، نام فرزند کیخسرو
  • سپهرداد: بخشیده آسمان - داماد داریوش هخامنشی
  • سپیدار: درخت سفید
  • سپید بانو: بانوی سفید و درخشان
  • سپیده: سحرگاه، سپیدی چشم
  • ستاره: کرات آسمانی که در شب می‌درخشند
  • ستایش :پرستش شده، سپاس، مورداحترام، یکی از نام‌های خداوند
  • ستی: دختر، سیت
  • سحر: سپیده دم، بامداد، پگاه
  • سرافراز: سربلند، متکبر
  • سرمد: همیشگی. دائم.
  • سرور: رئیس، پیشو
  • سروش: شنیدن و فرمانبرداری - فرشته مظهر اطاعت
  • سرور: شادمانی، خوشحالی
  • سروناز:معشوق خوش قدوقامت، مظهر جاودانگی وآزادگی
  • سوین: شادباش، عشق، علاقه، محبت شدید
  • سوبار: اسب سوار - لغت زند و پازند
  • سنبله: یک خوشه گندم
  • سودابه: دختر زا - سود ده
  • سوران: اسم شاخه اصلی زبان کردی، نام پسر
  • سوری: سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم
  • سورن: خانواده‌ای در دوره اشکانیان که قدرتمند بودند
  • سورنا: سردار دلیر و خردمند پارتی
  • سوزان: سوزنده، ملتهب
  • سوزه: سبزه، نامی لری و کردی
  • سوسن: گلی به رنگ‌های سفید، کبود، زرد و حنایی
  • سوشیانت: برگزیده دینی
  • سومار: نام قبیله‌ای از کرده
  • سولان: نام گلی است، نامی‌کردی
  • سولماز: زنی که پیرو پژمرده نمی‌شود
  • سوگند: شاهد گرفتن خدا یا بزرگی را گویند
  • سها: نام ستاره‌ای در دب اصغر (اسم دختر)
  • سهراب: سرخ روی، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیان بود
  • سهره: پرنده‌ای خوش آواز، با پرهای سبز و زرد
  • سهند: کوه آتشفشان قدیمی در آذربایجان
  • سهیلا: سهل، سهیل، سهیلا، بسیار آسان، بسیار روان، دراشعار به معنی آتش، ملایم و لطیف
  • سیامک: مجرد - نام پسر کیومرث
  • سیاوش: دارنده اسب سیاه، فرزند کیکاووس که ناجوانمردانه و بی گناه به قتل رسید
  • سیبوبه: مانند سیب، دانشمند شهیر ایرانی، منصف الکتاب
  • سیروس: صورت یونانی نام کورش پادشاه مشهور ایرانی
  • سینا: گشایش دهندهٔ دل، مرد دانشمند، نام پدر شیخ ابوعلی سینا، سینه، سوراخ‌کننده، کوه طور سینا
  • سیما: چهره. صورت، قیافه. نشان و علامتی که شناخته شود بدان خیر و شر. (غیاث اللغات). نشان. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص ۶۰). نشان. علامت. (منتهی الارب)
  • سیمدخت: دختر نقره‌ای و سفید
  • سیمین: نقره‌ای، سفید، روشن براق
  • سیمین دخت: دختر نقره‌ای و سفید
  • سیروان: نام رودی در منطقه اورامان کردستان ایران، نام کردی، پسر
  • سمیرا: دختر گندمگون

ش

  • شاپرک: پروانه
  • شادی: شادمانی، خوشحالی، شور شادان: شادمان
  • شادفر: از نام‌های دوران هخامنشی
  • شادکام: نام برادر فریدون
  • شادمان: خوشحال
  • شوروم: مه صبحگاهی، نام دخترانه-گیلکی
  • شادنوش: از نام‌های برگزیده
  • شادمهر: مهربان، با محبت
  • شاهرخ: از نام‌های برگزیده
  • شاهروز: نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر
  • شایان: سزاوار، شایسته
  • شایگان: گرانمایه، لایق
  • شاران: گردنبند مرواید
  • شاهپور: پسر شاه، شاهزاده - نام چند تن از شاهان ساسانی
  • شاهد: پسر خوبروی
  • شاهدخت: دختر شاه، شاهزاده خانم
  • شاهرخ: شاه منظر، کسی که رخساری همچون شاه دارد
  • شاهو: نام یکی از رشته کوه‌های مهم در منطقه کردستان ایران
  • شاهین: پرنده‌ای شکاری
  • شاهیندخت: دخت شاهین
  • شایسته: سزاوار، لایق
  • شباهنگ: بلبل، ستاره کاروان کش
  • شب بو: نام گلی است که شب هنگام باز می‌شود
  • شبدیز: سیه فام، سیه چرده، نام اسب خسروپرویز
  • شبنم: رطوبتی که شب هنگام روی گل‌ها می‌نشیند
  • شراره: جرقه آتش، گرمای سوزان، عشق فراوان، نامی‌کردی
  • شرمین: شرمسار، خجل
  • شروین: یکی از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساسانی
  • شکفته: خندان، بشاش
  • شکوفه: گل درختان میوه دار، شکفته
  • شکیبا: بردبار
  • شمشاد: درختی زینتی و تقریباً همیشه سبزکه دستمایه بسیاری از شاعران است.
  • شیشَم: از ابزار خنیاگری
  • شمین: خوشبو، خوش عطر
  • شوان: شبان، چوپان - نامی‌کردی[ش ُ / ش َ] (اِ) بمعنی شبان که چوپان و نگاه دارندهٔ گوسفند باشد.. نام پسر علیداد خان از پارسی گویان هند است.
  • [ش ُ] (اِخ) تیره‌ای از ایل کَلهُر. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۶۱). رجوع به ایل کلهر شود
  • [ش َ] (اِخ) کوهی است در نزدیکی بستان ابن عامر. در اینجا کوه دیگری موسوم به شوانان نیز هست
  • شمیلا: از نام‌های ارمنی ایرانی به معنی بانوی بزرگوار
  • شورانگیز: فتنه انگیز، ایجادکننده شور و شوق
  • شوری: خوش قیافه، قد بلند- نامی‌کردی
  • شهاب: شعله آتش، سنگ آسمانی، ستاره دنباله دار
  • شهبار: درخورشاه، لایق شاه
  • شهباز: باز سفید رنگ، شاه باز
  • شهبال: پر بزرگ پرندگان
  • شهپر: پرشاهانه
  • شهداد: شاه عادل (شه=شاه، داد= عدل)
  • شهرآرا: آنکه به زیبایی مایه آرایش شهراست، آرایش دهنده شهر
  • شهرام: = شاهرام، «شه» به معنای «شاه» و والا مرتبه و «رام» نام فارسی فرشته‌ای موکول بر سعادت و روزی است، «شهرام» معادل فارسی «میکائیل» است.
  • شهربانو: = شه بانو (همسر شاه)، ملکه، همسر حسین بن علی
  • شهرزاد: یا «شهزاد» به معنی شاهزاده - نقال قصه‌های هزار و یک شب
  • شهرناز: خواهر جمشید و همسر ضحاک ماردوش
  • شهرنوش: شیرینی شهر
  • شهروز: شاهروز - روز شاهان - شهرود نام‌سازی باستانی نیز بوده‌است.
  • شهره: مشهور و نامی
  • شهریار: پادشاه، یارشهر، نام پسر برزوپسر سهراب
  • شهلا: سیروان زن سیه چشم
  • شهناز: شاه ناز - دختری بود از خاندان آل بویه
  • شهنواز: نوازش شده شاه
  • شهین: منسوب به شاه
  • شیبا: نسیم شبانه - نامی‌کردی
  • شیدا: آشفته و عاشق
  • شیدسا: شید (خورشید)+سا (پسوند شباهت)، مانند خورشید
  • شیده: خورشید، درخشان
  • شیدوش: نام پسر گودرز. پهلوان نامی زمان
  • شیردل: پهلوان و دلاور
  • شیرزاد: شیر بچه، همچون شیر
  • شیرنگ: به رنگ شیر، مانند شیر
  • شیرو: پهلوان معاصر با گشتاسب، نام سردار فریدون
  • شیرین دخت: دختر شیرین
  • شیما: دخترانه، نامی‌کردی، دختر خالدار
  • شینا: قدرتمند، توانا - نامی‌کردی
  • شیرین: مطبوع و گوارا، معشوقه خسرو پرویز
  • شیوا: شیرین بیان، خوش زبان، ایزد بزرگ هندیان باستان
  • شیوانا: از مصدر شیوانیدن، فریبنده، مسحورکننده - فرهنگ عمید

ط

  • طغرل: باز شکاری
  • طوس: فرزند نوذر پهلوان ایرانی شاهنامه
  • طوطی: پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است - طوطی تازی شده توتی است یعنی پرندهای که توت می‌خورد
  • طهماسب: دارای اسب قوی - نام پسر منوچهر
  • طهمورث: روباه تیزرو و قوی، پادشاه پیشدادیان و پدر جمشید
  • طرلان: باز شکاری - نامی ترکی است.
  • طوطیا: مانند طوطی
  • طناز: تنناز - طناز تازی شده تنناز است.
  • طوبی: نام درختی در بهشت
  • طنین: آوای دلنشین - موسیقی زیبا

ع

غ

  • غوغا: آشوب، هیاهو
  • غنچه: گل نشکفته، کنایه از دهان معشوق
  • غزاله: آهوی ماده، وقتی خورشید در بالاترین نقطه قرار دارد هنگام ظهر، استعاره از معشوق در اشعار قدیم فارسی

ف

  • فرابرز: نام یکی از سرداران داریوش کبیر، به تعبیر دهخدا شاید همان فرامرز باشد، بلند بالا
  • فراز: بلندی و شکوه
  • فولوق: یک گل آتش، نام پسرانه گیلکی
  • فرامرز: شکوه مرزداری - نام پسر رستم دستان
  • فرانک:پروانه کوچک، سیاه گوش، نام مادر فریدون، نام همسر بهرام گور ساسانی
  • فراهان: محل شکوه و جلال
  • فربد: مناعت، بزرگی
  • فربغ: شکوه خداوند
  • فرجاد: دانشمند و فاضل
  • فرح:شادی بخش
  • فرخ: تابان و زیبا - نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان - مبارک
  • فرخ‌پی: نیک‌پی و نیک قدم
  • فرخ داد: مبارک آفریده شده
  • فرخ رو: دارای صورت زیبا
  • فرخ زاد: مبارک زاد، خجسته زاد، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانیان است.
  • فرخ‌لقا: درای چهره زیبا، خوشگل
  • فرخ مهر: زیبا چون خورشید
  • فرداد: داده شکوه وزیبائی
  • فردیس: بهشت، بوستان
  • فردین: یگانه، شکوه دین، مخفف فروردین ماه اول بهار
  • فرزاد: زاده فرو شکوه
  • فرزام: شایسته و لایق
  • فرزان: عاقل، حکیم، دانشمند
  • فرزانه: دانشمند، عاقل و عالم، هنرمند، دانا، استاد
  • فرزین: عالم، وزیر دربار
  • فرشاد: شا دمان، مسرور، خوشحال
  • فرشته: فرستاده الهی و آسمانی
  • فرشید: درخشانتر، نام برادر پیران ویسه
  • فرمان: دستور، حکم
  • فرنام:بالاترین نام
  • فرناز: داری ناز فراوان
  • فرناد: صدای باشکوه
  • فرنگیس (فری گیس): نام دختر افراسیاب و همسر دوم سیاوش
  • فرنود: دلیل و برهان
  • فرنوش: شکوه، نام پادشاه باستانی ماد
  • فرنیا: (فر) در فارسی یعنی دارای جلال و شکوه و (نیا) یعنی جد و پدربزرگ و در کل (فرنیا) یعنی (دارنده اصل و نسب و نیاکان بزرگ) و این اسم برای دختران مورد استفاده قرار می‌گیرد و ریشه آن در نهایت به زرتشت می‌رسد.
  • فروتن: افتاده حال، متواضع
  • فرود: پائین - نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو نام پسر خسرو پرویزو شیرین. فرود به معنای فروتن و کسی است که به نرمی با دیگران رفتار می‌نماید.
  • فروز: روشنائی، روشنی
  • فروزان: تابان، درخشان
  • فروزش: روشنی، تابش، درخشش
  • فروزنده: درخشان، درخشنده
  • فروغ: روشنائی، تابش
  • فروهل: نام پهلوانی ایرانی
  • فرهاد: باشکوه، عاشق افسانه‌ای شیرین
  • فرهنگ: شکوه، ادب، تربیت
  • فرهود: صداقت و راستی در دین
  • فربار: همراه خوب و شایسته
  • فریا: فریاد و آواز بلند، نام کردی، دختر؛
  • فریان: آزاده، آزادگی (نام پسر)؛ زبان سانسکریت (faryan)
  • فریبا: زیبا و فریبنده
  • فرید: بی‌همتا
  • فریداد: هدیه خدا، داده خدا
  • فریدخت: دختر خجسته
  • فریدون: دارای شکوهی اینچنین، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد
  • فریمان: فر و شکوه ایمان
  • فریماه: ماه شکوهمند و خجسته، ماه درخشان و باشکوه، زیباروی سعادتمند و باشکوه
  • فریناز: عشوه گر، پریناز
  • فرینوش: شکوه شیرین
  • فریوش: زنگ، همان پریوش هم هست
  • فیدان: نامی ترکی برای دختران-غنچه -گل بهاری- شکوفه
  • فیروز: پیروز و مظفر
  • فیروزه: سنگی گرانبها با رنگ فیروزه‌ای
  • فرزیب: فراتر از زیبایی، شکوه زیبایی

ق

  • قابوس: معرب کاووس است.
  • قباد: سرور گرامی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی
  • قدسی: بهشتی، روحانی
  • قزل ارسلان: شیر سرخ - نام دوتن ازاتابکان آذربایجان - نامی ترکی

ک

  • کابان: کدبانو، نامی‌کردی برای دختران
  • کاکوله: هدهد، نامی دخترانه گیلکی
  • کیشیم: از مرغان دریایی، نام گیلکی، برای دختر
  • کوبار: باران کوهستان، نام پسرانه، گیلکی
  • کابوک: کبوتر، نامی‌کردی برای دختران
  • کارا: فعال و کوش
  • کارَن: شجاع و دلیر، نام فرزند کاوهٔ آهنگر
  • کارو: نوید دهنده- نامی ارمنی برای پسران
  • کاراکو: نام یکی از سرداران ماد
  • کانژِ: درخت همیشه سرسبز
  • کجین: نقره، نامی گیلکی برای دختران
  • کاساندا: نام همسر کوروش بزرگ
  • کامبخت: کسی که بخت به کام اوست
  • کامبخش: آرزو دهنده، مراد بخش
  • کامبیز: صورت فرانسوی «کمبوجیه» پسر کورش است.
  • کامجو: کامجوینده
  • کامدین: یکی از دانایان دین زردشت
  • کامران: سعادتمند و خوشبخت
  • کامراوا: به مقصود و مراد رسیدن
  • کامک: آرزو و خواهش کوچک
  • کامنوش: کامروا، خوشبخت
  • کامیاب:پیروز و خوشبخت
  • کامیار: کامروا و پیروز
  • کانیار: معدن شانس، نامی‌کردی
  • کانی: چشمه، نام کردی، دختر
  • کاوان: صخره سنگی-انقلاب کبیر-[کردی]-پسر
  • کاووس: پادشاه توانا - از پادشاهان کیانی و پسر کیقباد
  • کاوه: آهنگر معروف ایران باستان که علیه ضحاک قیام کرد
  • کتایون: جهان بانو، دختر قیصر روم و مادر اسفندیار
  • کرشمه: ناز و غمزه
  • کسری: معرب خسرو است.
  • کلاله: موی پیچیده، دختری با موهای مجعد
  • کمبوجیه: نام پسر کورش کمبوجیه‌است.
  • کوشا: کوشنده، ساعی
  • کوروش: پادشاه نامی ایرانی، مؤسس سلسلهٔ هخامنشیان
  • کوهیار: دوست دار کوه، محکم، استوار و پابرجا، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان و دلاور ایرانی در لشکر کیخسرو
  • کهبد: خداوند کوه، عابد
  • کهرام: رام شده کوه نام برادر و سردار افراسیاب
  • کهزاد: زاده کوه، کسی که در کوه زائیده شده‌است.
  • کیا: بزرگ، قوی، مرزبان، نگهبان، خدا
  • کیارش: شهریار بزرگ، پسر کیقباد
  • کی آرمین: پسر کیقباد
  • کیان: پادشاه (نامی آرامی)
  • کیانا: فرستاده (نامی آرامی)
  • کیانچهر: دارای چهره پادشاهان
  • کیاندخت: شاهدخت، دختر شاه
  • کیانوش: بسیار شیرین، نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه
  • کیاوش: بزرگوار - نام پدر کیقباد
  • کیوش:مانند پادشاه
  • کیخسرو: پادشاه نیکنام، نام پسر سیاوش و سومین پادشاه کیانیان
  • کیقباد: پادشاه محبوب - پدر کیکاوس و سر سلسله کیانیان
  • کیکاووس: سیاه‌چرده، سبزه، نام پسر کیقباد و پدر کیاوش
  • کیمیا: همچون نقره، نقره فام (نامی مصری)
  • کیمیا: ماده‌ای که به گمان قدما فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره تبدیل می‌کند، اکسیر؛ / هر چیز نایاب و دست نیافتنی؛ افسون، مکر و حیله؛ انسان کامل مکمل که می‌تواند سالکان را تربیت کند و به مقامات عرفانی برساند.
  • کیمیا: تدبیر و چاره
  • کیوان: سیاره زحل و دومین سیاره منظومه شمسی پس از مشتری است.
  • کیوان دخت: دختر سیاره کیوان
  • کیومرث: نخستین انسان، و به گفته شاهنامه نخستین پادشاه
  • کیهان: جهان و گیتی
  • کیاندخت: دختر گیتی
  • کیهانه: جهان کوچک
  • کیاسان: همچون پادشاهان (دخترانه)

گ

  • گابان: یکی از یاران کرد پیامبر اسلام (ص) که به استقبال اسلام رفت
  • گئومات: نام موبدی بلندپایه در زمان پادشاهی کمبوجیه، پسر کورش بزرگ.
  • گیلار: از انواع مرغان دریایی، دخترانه گیلکی
  • گیلا: منسوب به گیل، مخفف گیلان، گیل دختر
  • گرد آفرید: پهلوان زاده شده
  • گردان: پهلوانان، یلان
  • گرشا: به ر وایت شاهنامه همان کیومرث اولین پادشاه است.
  • گرشاسب: صاحب اسب لاغر، پهلوان ایرانی و جد رستم
  • گرشین: شعله آبی، نامی‌کردی برای دختران
  • گرگین: منسوب به گرگ، پسر میلاد از پهلوانان زمان کیخسرو
  • گزل: زیبا، نامی ترکمنی است.
  • گشتاسب: صاحب اسب رمنده، پدر داریوش هخامنشی
  • گشسب: دارنده اسب نر
  • گشسب بانو: دختر رستم و زن گیو
  • گل: گیاهان رنگی کوچک که دستمایه شاعرانند
  • گل آذین: حالت قرار گرفتن گل‌ها روی شاخه
  • گل‌آرا: آراینده گل
  • گلاره: نور چشم، نامی کردی
  • گلاریس: موی بافته شده کردی
  • گلارین: پاک، زلال (کردی)
  • گِلان: به معنی گیلان (دخترانه)
  • گلاویژ: ستارهٔ شباهنگ، نام کردی، دختر
  • گل افروز: فروزنده گل
  • گلاله: دسته گل
  • گل‌اندام: آنکه اندامش مانند گل است.
  • گلاویز: گیاهی برای زینت گل
  • گلباد: داری بوی گل
  • گلبار: پرگل، گل افشان
  • گلبام: گلبانگ
  • گلبان: نگهدارنده گل
  • گلبانو: بانوی چون گل
  • گلبرگ: هر یک از برگ‌های یک گل، مثل برگ گل
  • گلبو: معطر، خوشبو
  • گلبهار: مثل گل بهاری
  • گلبیز: گل افشان
  • گلپاره: تکه گل، پاره‌ای از گل
  • گلپر: برگ گل، پر گل
  • گلپری: پری همچون گل
  • گلپوش: پرازگل، پوشیده از گل
  • گل پونه: کسی که چهره اش به لطافت گل است.
  • گلچین: باغبان، عاشق گل، کسی که گل می‌چیند.
  • گلچهر: به زیبایی گل، شبیه گل
  • گلدخت: دختر گل
  • گلدیس: به رنگ گل، مانند گل
  • گلربا: رباینده گل
  • گلرخ: بسیار زیبا همچون گل
  • گلرنگ: به رنگ گل، شرابی رنگ
  • گلرو: زیبا و سرخ رو
  • گلشن: گلزار و گلستان
  • گلریز: ریزنده گل
  • گلزاد: زائیده گل
  • گلزار: گلستان، جای پرگل
  • گلسا: مثل گل
  • گلشید: درخشان چون گل
  • گلشیفته: شیفتهٔ گل
  • گلنار: گل انار، شکوفه انار
  • گلناز: کسی که ناز و غمزه اش مثل گل است.
  • گلنسا: گل بانو، خانم گل
  • گلنواز: نوازش شده گل
  • گلنوش: شیرین مثل گل
  • گلی: مانند گل، قرمز رنگ
  • گودرز: از پهلوانان عهد کاوس وکیخسرو و یکی از پادشاهان معروف اشکانی
  • گوماتو: انقلابی زمان مادها که برای براندازی مادها و هخامنشیان قیام کرد
  • گهر چهر: آنکه چهره اش همچون گوهر است.
  • گوهر ناز: کسی که همچون گوهر نازش گرانبهاست.
  • گیتی: دنیا، جهان، عالم
  • گیسو: موی بلند زنان
  • گیلان: سرزمین گیل‌ها
  • گیلانا: دختر زیبای گیلان
  • گیلدا: دختری از تبار گیلک
  • گیلاندا: دختری از تبار گیلان
  • گیلانه: دختر اهل گیلان
  • گیلزاد: زادهٔ گیلان
  • گیو: پهلوان نامی شاهنامه و پدر بیژن

ل

  • لادن: گلی به رنگ‌های زرد و نارنجی (اسم لاتینی)
  • لاله: گلی که رنگ‌های گوناگون دارد و معروفترین آن لاله سرخ و صحرائی است.
  • لاله رخ: کسی که روی همچون لاله دارد
  • لاله دخت: دختر لاله
  • لبخند: تبسم
  • لیجار: نیزار نام گیلکی، دخترانه
  • لقاء: چهره، سیم
  • لومانا: نام محلی در کردستان، نامی‌کردی برای دختران
  • لهراسب: دارای اسب تندرو، از پادشاهای کیانی و پدر گشتاسب
  • لیانا: روشن
  • لیدا: محبوب همه (اسم یونانی)
  • لیندا:زیبا و قشنگ (ریشه لاتین)
  • لیلا: معانی پارسی این نام عبارت است از: باقی‌مانده و ته ماندهٔ شراب در جام و شروع حالت مستی. عشق (گمشده‌ای در تاریکی)
  • لیوسا: مانند خورشید، زیبا (لیو: خورشید، سا: مثل، مانند)
  • لیموآ: دختر لیمو. افسانه‌ای در رابطه با زاده شدن دختری از برکت لیمو یا از میان درخت لیمو.

م

  • ماتان: سفیدوزیبا- نامی ترکی برای دختران
  • ماسو: روشنایی مهتاب، نام دخترانه گیلکی
  • مانگه‌دیم: ماه رو، نام گیلکی- دخترانه
  • ملیجه: گنجشک، نام دخترانه گیلکی
  • مرخه: نگین، نام گیلکی برای دختر
  • مارال: آهو، غزال، زیبا- نامی ترکی برای دختران
  • ماری: کبک ماده، نامی‌کردی
  • مارتیا: انسانیت، جوانمرد، نام سردار ایلامی که علیه داریوش شورش کرد
  • مازار: یکی از سرداران مادی کورش
  • مازیار: او را مزدایار - پسر قارون فرمانروای طبرستان
  • مازستا: خوب، بهتر، بهترین (نام پسر داریوش اول)
  • مانلی:اسم دختر- جاویدان- در گویش محلی مازندران به معنی برابم بمان- در زبان گیلکی به معنای پری دریایی می‌باشد.
  • ماکان: شجاعت - نامی گیلکی برای پسران
  • مهدی:راهنما - درخشان زندگی
  • ماردین: نام کردی، پسر
  • محمد: نام پسر که به نام راهنمای مردم
  • مامک: مادر کوچک و مهربان
  • مالک:صاحب- بزرگ مالک نام فرماند کورش کبیر بود که بر روی فرمانده گان بیشتر است.
  • مونا: عاقل - * ماتان: نام دختر اردشیر
  • مبینا:روشنایی
  • ماسوک: الماس، نام دخترانه- گیلکی
  • مانا: ماندگار، جاودان، از نام‌های خداوند، پارسی بن مضارع ماندن (مان) + ا
  • ماننا: نام یکی از اقوام باستانی آذربایجان- نامی ترکی برای دختران
  • ماندانا: دختر آژدهاک و مادر کورش هخامنشی
  • مانوش: کوهی که منوچهردربالای آن متولد شده‌است.
  • مانی: پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی
  • مانیا: آرامش، نامی‌کردی
  • ماهان: منسوب به ماه
  • ماهاندخت: دختر ماهان
  • ماه برزین: یکی از بزرگان دولت ساسانیان
  • ماه جهان: زیبای جهان
  • ماهچهره: زیبا رو، قشنگ
  • ماهدخت: دختر ماه
  • ماهرخ: آنکه صورتی چون ماه زیبا دارد
  • ماهزاد: زاده ماه
  • ماهنی: آهنگ، ترانه- نامی ترکی برای دختران
  • مایسا: مثل مادر
  • مذگان: فروتنی، برگرفته ازسپندارمذ و اسفندگان. نشاندهندهٔ عشق مادری
  • مردآویز: جنگنده و دلاور
  • مرجان: گیاهی دریایی
  • مرداس: مرد آسمانی - نام پدر ضحاک که مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد
  • مرزبان: مرزدار - مرزبان بن رستم نویسنده کتاب مرزبان نامه
  • مرمر: ازسنگ‌های آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر
  • مریم: نام مادر عیسی، به معنای گلی سفید و خوشبو و دارای عطر با دوام (عبری و عربی)
  • مزدا: دانای بزرگ، پروردگار
  • مزدک: خردمند کوچک - مردی که در زمان ساسانیان ادعای پیغمبری کرد اما کشته شد
  • مژده: نوید، بشارت
  • مژان: غنچه گل نرگس
  • مژگان: مژه‌ها
  • مستان: شادان، شادمان
  • مستانه: خوشحال، مانند مست
  • مسیح: لقب عیسی، به معنی مسح شده، نامی برای پسران و دختران
  • مسیحا: انسان رهائی بخش، روح قدسی، مرد آسمانی. پسر هادی
  • مشکاندخت: دختر خوشبو
  • مشکناز: مشک ناز دار
  • مشکین دخت: دختر مشک آلود و معطر
  • مشیا: نام نخستین مرد در اوستا
  • مکابیز: نام یکی از سرداران داریوش هخامنشی
  • ملورین:مروارید سیاه به زبان بلوچی نامی برای دختران
  • ملورینا:مروارید در صدف در زبان سیستانی نامی برای دختران
  • ملیکا:ملکه، فرشته، معشوقهٔ زئوس خدایان یونان باستان
  • منیژه: پاک و سفید روی - نام دختر افراسیاب
  • منوچهر: کسی که چهره بهشتی دارد - از پادشاهان پیشدادی
  • مهان: منسوب به ماه است.
  • مهبانو: بانوی بزرگ، بانوی همچون ماه
  • مهبُد: کنایه از زیباتر از ماه، نام یکی از وزیران انوشیروان ساسانی، پسوند «بُد» به معنای صاحب یا حافظ
  • مه داد: از فرماندهان نظامی پارسیان ویکی از نام‌های دوران هخامنشی
  • مهتاب: ماه تابان، ماه تابناک
  • مهدیار: ۱)مهدی+یار=یار مهدی، ۲)مه+دیار=زیباروی سرزمین، ۳)مهد+یار=دوستدار میهن
  • مهدیس: ماهرو، زیبا، خوشگل
  • مه جبین: آنکه پیشانیش مانند ماه درخشان است.
  • مه دخت: ماه دخت، دختر ماه
  • مهر آذر: یکی از موبدان پارس در زمان انوشیروان - خورشید آذر
  • مهر آرا: آرایش دهنده مهر
  • مهر آسا: همچون خورشید زیبا روی
  • مهر آفاق: خورشید افقه
  • مهر آفرین: عشق آفرین، آفریننده عشق
  • مهر آیین: دارای آیین و کیش خورشید
  • مهرآب: کسی که فروغ خورشید دارد - نام جد مادری رستم
  • مهرداد: داده خورشید
  • مهر افزون: بالا برنده عشق و محبت
  • مهرام: رام شده ماه
  • مهران: به معنی منسوب به مهر (خورشید) است و یکی از خاندان‌های عصر ساسانی.
  • مهراد: (مِه = مِهتر) + (راد = جوانمرد)، ۱- جوانمرد مِهتر و بزرگتر
  • مهراندخت: دختر مهر و محبت
  • مهراندیش: دارای اندیشه با مهر و محبت
  • مهرانفر: شکوه
  • مهرانگیز: ایجادکننده مهر و محبت و عشق مهرپویا: پوینده مهر
  • مهراوه: مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + اوه (پسوند شباهت): الهه خورشید
  • مهرداد: داده خورشید - نام چند تن از پادشاهان اشکانی
  • مهر دخت: دختر آفتاب
  • مهرزاده: زاده خورشید، زیبا روی
  • مهرسانا: مانند خورشید، زیبا روی، درخشان
  • مهرناز: ناز خورشید
  • مهرنوش: خورشید جاویدان - یکی از پسران اسفندیار که بدست فرامرز کشته شد
  • مهرنکار: آرایش دهنده خورشید، مهر آرا- نام یزدگرد
  • مهرنیا: ازنژاد مهر
  • مهروز: آنکه روزی چون خورشید دارد
  • مهری: منسوب به مهر، منسوب به خورشید
  • مهریار: دوست خورشید
  • مهسا: مانند ماه زیبا روی
  • مهستی: ماه هستی، ماه روزگار، گرانبهاترین
  • مه سیما: آنکه صورتی چون ماه دارد
  • مهشاد: ماه شادمان
  • مهشید: پرتوماه
  • مهنام: آنکه نامش چون ماه است.
  • مهناز: نازماه
  • مهنوش: ماه همیشگی، جاودان
  • مهوش: مانند ماه
  • مهیار: فرمانده‌ای دوران هخامنشیان، نام پهلوانی در شاهنامه
  • مهکام: در آرزوی ماه
  • مهین: ماه زیبا رو
  • مهین دخت: دختر بزرگ
  • میتا: دوست، نامی کردی برای پسران
  • میترا: دوستی و محبت و مهر. نام همسر رامسس دوم (فراعنه مصر)
  • میخک: گلی زیبا به رنگ‌های قرمز، سفید، صورتی وزرد
  • میشا: گل همیشه بهار، نامی کردی برای پسران
  • میلاد:نام پارسی صورت دیگر مهرداد به معنی داده خورشید، از پهلوانان شاهنامه در شاهنامه از او یاد شده، عربی: تولد، روز تولد شخص بزرگ - نام ایرانی مردانه
  • مینا: گلی کوچک و زینتی، گردنبند
  • مینا دخت: دختر مین
  • مینو: بهشت، جنت
  • مینودخت: دختر بهشت، دختر پاک
  • مینوسا: مانند بهشت
  • مینو فر: دارای شکوه بهشتی
  • معین: یاری رسان، کمک‌کننده
  • مرسانا:هدیه خداوند

ن

  • نادر: کمیاب، بی‌همتا
  • نیک مهر :پسری با محبت و مهربان
  • نادیا: امید
  • نسپر: پرنده جنگلی خوش آواز، نام گیلکی- پسرانه
  • ناجه: آرزو، حسرت- نام دخترانه گیلکی
  • ناز آفرین: معشوقی که ناز فراوان می‌کند
  • نازبانو: بانوی ناز دار
  • نازپرور: پرورش یافته در ناز
  • نازچهر: کشی که چهره ناز دارد
  • نازفر: دارای شکوه
  • نازلی: پرناز و غمزه - نامی ترکی برای دختران
  • نازی: با ناز، اهل ناز
  • نازیدخت: دختر ناز
  • نازیلا: طناز - نامی ترکی برای دختران
  • نامور: مشهور، ارزنده
  • نامیا: مشهور (در گویش کوچکسرا- نام پسر)
  • نانی: منسوب به نان
  • ناهید: پاک و بی‌آلایش - نام مادر اسفندیار و مادر اسکندر
  • ناهیرا: معشوقهٔ پسر داریوش
  • نجمه: ستاره، کوکب (نام دختر)
  • نائیریکا: در فرهنگ ایران باستان دختری زیبا و دانا که پس از مرگ برشخص نیک گفتار و نیک کردار و نیک پندار ظاهر شده و او را از پل چینوت (صراط) می‌گذراند.
  • ندا: آواز، بانگ، فریاد
  • نرسی: فرشته وحی در اوستا - نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان
  • نرگس: گلی خوشبو و زیبا
  • نریمان: پهلوان، دلیر - نام پدر سام
  • نسترن: گلی سفید و زیبا از گونه‌های نرگس
  • نسرین: گلی سفید و پر برگ
  • نسرین دخت: دختر نسرین
  • نسرین نوش: نام همسر بهرام گور
  • نسیم: بوی خوش و باد ملایم
  • نشاط: شادمانی، شادی-نام دختر
  • نکیسا: نوازنده و خواننده دربار خسرو پرویز ساسانی
  • نگار: نقش، بت، صنم
  • نگاره: شکل دارای نقش و نگار
  • نگارین: نقاشی شده
  • نگین: گوهر قیمتی
  • نِلی: نوعی دیگر از نیلی -
  • نلین:رنگین کمان
  • نفیسه:گران‌بها، قیمتی؛ (در قدیم) ارجمند و گرامی؛
  • نیلاس:عشق بی پایان
  • نوا: ناله، آواز
  • نوژا: مثل درخت صنوبر همیشه سبز
  • نوش (انوش): زندگی جاوید
  • نوش آذر: آتش جاویدان - از آتشکده‌های عصر ساسانی
  • نوش آور: چیزی که زندگی و حیات می‌آورد
  • نوشا: نوشنده، آشامنده
  • نوش آفرین: آفریننده شادی و شیرینی
  • نوشدخت: دختر شاد
  • نوشروان (انوشیروان): جاویدان، اولین خسرو ساسانی
  • نوشفر: شکوه جاوید
  • نوشناز: دارای ناز و ادای شیرین
  • نوشین: گوارا و شیرین
  • نوید: مژده و بشارت
  • نوین: تازه، جدید
  • نوین دخت: دختر تازه به دنیا آمده
  • نیک بین: خوش بین
  • نیک‌پی: پاک نژاد
  • نیکتا: بی‌همتا کسی که در نیکی همتا ندارد
  • نیک چهر: خوشگل و زیب
  • نیک خواه: شخص خیر خواه و خیراندیش
  • نیکداد: بخشنده نیکی
  • نیکدخت: دختر پاک و نیکو
  • نیکدل: دل پاک
  • نیکزاد: زاده نیکی و پاکی
  • نیلوفر: گل پیچک و زینتی به رنگ‌های سفید و سرخ و آبی /نام فرشته گه در روز هفتم وهشتم مرداد فرمانروابود و در باستان انرا جشن م گرفتند
  • نیلی: نیلگون، به رنگ آسمان، کسی که همانند آسمان بیکران و یکرنگ است.
  • نیما: کمان - نامی مازندرانی برای پسران
  • نیوشا: شنونده

و

  • وارنی: ثروتمند، دارا - دارنده-صفت و نامی ترکی
  • واحد: یگانه، یکتا، بی‌همتا
  • وارش: باران، نام دخترانه گیلکی
  • ونداد: امید، بشارت، پیروزی- نام پسرانه گیلکی
  • وامق: دوست دارنده، عاشق - عاشق عذر
  • ورجاوند: ارجمند - به اعتقاد زردشتیان کسی که درآخر زمان ایران را آباد می‌کند
  • وریا: بیدار، آگاه - نامی محبوب برای پسران در میان کردها
  • وشمگیر: شکارچی بلدرچین - نامی دیلمی برای پسران
  • وهرز: نام مرزبان کشور یمن درعهد انوشیروان
  • وهسودان: نیک آسوده و آرام - عنوان یکی از سلاطین آذربایجان
  • ویدا: آموزنده و تعلیم دهنده
  • ویس: نام معشوق رامین در داستان ویس و رامین
  • ویشتاسب: صاحب اسبان فراوان
  • ونداد: امید، آرزو، نام سردار ایرانی، بشارت پیروزی
  • ونوشه: بنفشه به زبان مازندرانی
  • وجیهه: نامی ایرانی
  • ویانا: نام دختران کردی (عاشق و دلدار) و اوستایی (فرزانگی و فرهیختگی و دانایی)

ه

  • هژیر: خوب چهره، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
  • هخامنش: دوستار اندیشه - نام جد کورش کبیر
  • هربد (هیربد): حاکم آتشکده، موبد موبدان
  • هورمزد: اهورامزدا، خدای ایرانیان باستان - دانای بزرگ
  • هرمز: اهورمزدا، خدای بزرگ ایرانیان - نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان
  • همایون: مبارک، خجسته - نام تنی چند از پادشاهان هندوستان
  • هاله:سایه
  • هما: فرخنده، مبارک، مرغ سعادت - نام دختر گشتاسب و خواهر اسفندیار
  • همادخت: دختر مبارک و فرخنده بخت
  • همدم: رفیق و مونس و همزبان
  • همراز: محرم اسرار
  • همراه: دوست و یار موافق
  • هلاله: هلال ماه - گل لاله
  • هنگامه: غوغا، شلوغی، دادوفریاد
  • هوتن: خوش‌اندام، نام یکی از متحدان داریوش درحمله به مغان
  • هور: خورشید، آفتاب
  • هورتاش: همچون خورشید
  • هورچهر: تابان روی، زیب
  • هورداد: فرستاده و داده خورشید
  • هوردخت: دختر خورشید
  • هورزاد: زاده خورشید
  • هورمزد: روز اول فروردین (نوروز)
  • هورموند: نام یکی از سرداران قدیم ایرانی
  • هوروش: خورشید مانند، مثل خورشید
  • هوشنگ: هوش و درایت - نام یکی از سلاطین پیشدادی و فرزند سیامک -یا خوش صورت= (هو=صورت و شنگ=شادوخوش)
  • هوشیار: با هوش و آگاه
  • هومان: نیک‌اندیش، نام یکی از سرداران افراسیاب و نیز نام برادر پیران ویسه
  • هومن: نیک‌اندیش، مخفف کلمه هومان
  • هونام: خوشنام، نیکنام
  • هویدا: آشکار و نمایان
  • هیتاسب: صاحب اسب بسته شده
  • هیرمند: یکی از القاب گستاسب، آتش‌پرست
  • هیوا: میوه به - نامی ترکی برای دختران
  • هیوا: امید وآرزو - نامی کردی برای دختران و پسران
  • هیرکا: جواهر - نامی گیلکی برای دختران
  • هورام: اسم قدیمی سرزمین هورامان (اورامان)
  • هاوژین: همدم و یار زندگی(ژین =زندگی)، نام کردی دختر
  • هاوین: خورشید، تابستان، نام کردی، دختر
  • هستی: زندگی

ی

  • یادگار: آنچه از انسان به جای ماند - پسر پادشاه گرجستان
  • یاسمن (یاسمین): گل زیبائی به رنگ سفید و زرد و کبود
  • یاشار: جاوید- نامی ترکی برای پسران
  • یاور: کمک و همدست و یار
  • یزدان: خداوند، آفریدگار هستی
  • یکتا: بی نظیر
  • یگانه: بی نظیر، بی‌مانند بی‌همتا صمیمی همدل یکرنگ تنهاومنحصر به فرد
  • یوتاب: درخشنده و بی‌مانند
  • یوشع: نام پسر نوح پیغمبر
  • ییلماز: بی‌باک، شجاع- نامی ترکی برای پسران
  • یسنا: نماز و ستایش و پرستش
  • یسان: سزاوار ولایق

جستارهای وابسته

  • رایج‌ترین نام‌ها در ایران
  • فهرست نام‌های ایرانی

پانویس

  1. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۰.
  2. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۰.
  3. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۱۵.
  4. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۲.
  5. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۲۹۲.
  6. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۶.
  7. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  8. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  9. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۱۵.
  10. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  11. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۹.
  12. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  13. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  14. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۰.
  15. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۰.
  16. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۱۸.
  17. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۳.
  18. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۱۸.
  19. ↑ دانایی، فرهمنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  20. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  21. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  22. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۰.
  23. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۰.
  24. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۱۵.
  25. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۲.
  26. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۲۹۲.
  27. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۶.
  28. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  29. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  30. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۱۵.
  31. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  32. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۹.
  33. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  34. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  35. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۰.
  36. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۰.
  37. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۱۸.
  38. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۳.
  39. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۱۸.
  40. ↑ دانایی، فرهمنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  41. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  42. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  43. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۰.
  44. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۱.
  45. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۱.
  46. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۲.
  47. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  48. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  49. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  50. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  51. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  52. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۴.
  53. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۴.
  54. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۴.
  55. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۳۳.
  56. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۷.
  57. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۳۳.
  58. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۰.
  59. ↑ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامه، ۳۹.
  60. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۲.
  61. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۲.
  62. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۲.
  63. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۲.
  64. ↑ شاهنامه
  65. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۵.
  66. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۵.
  67. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۶.
  68. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۷.
  69. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۷.
  70. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۸.
  71. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۹.
  72. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۹.
  73. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۹.
  74. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۵۰.
  75. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۵۰.
  76. ↑ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۵۰.
  77. ↑ https://nameniko.com
  78. ↑ «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۱ اوت ۲۰۱۷. دریافت‌شده در ۵ ژوئیه ۲۰۱۴.

منابع

  • جهانگیری، علی (۱۳۶۹)، فرهنگ نام‌های شاهنامه، تهران: انتشارات برگ
  • دانایی، فریده (۱۳۶۷)، فرهنگ نام‌های ایرانی، تهران: انتشارات نگاه
آخرین نظرات
  • آبان
  • ابّ
  • فریدون
  • آب
  • آبتین
  • آب
  • آبان
  • آب
  • آتوسا
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.