پیرپیر در اصل به معنای سالمند و کهنسال و در اصطلاح عرفان به معنای شیخ ، مرشد و راهنما و انسان باتجربه است. فهرست مندرجات۲ - پیر در زبانهای ایرانی میانه ۳ - پیر در آثار ساسانی ۴ - پیر در اوستا ۵ - پیر در ادب فارسی ۶ - پیر در زرتشت و یهودیان ایران ۷ - مقصود از پیر در متون عرفانی ۸ - سیر تاریخی رواج واژه پیر ۹ - تعریف پیر ۱۰ - رابطه پیر و سالک ۱۱ - مفهوم ربط القلب بالشیخ ۱۲ - ویژگیهای پیر و مرید ۱۲.۱ - ویژگیهای پیر ۱۲.۲ - ویژگیهای مرید ۱۳ - پدر معنوی ۱۴ - اقسام پیر ۱۴.۱ - پیر خرقه ۱۴.۲ - پیرصحبت ۱۵ - پیر باطنی ۱۶ - پیر باطنی از دیدگاه شیخ اشراق ۱۷ - شهود پیرباطنی ۱۸ - مفهوم واژه پیر در آثار حافظ ۱۹ - مفهوم واژه پیر در آثار مولوی ۲۰ - اصطلاح پیر در رسالههای اهل فتوت ۲۰.۱ - رساله بیان ارشاد پیر مرشد ۲۰.۲ - فتوتنامه سلطانی ۲۰.۳ - دیگر رسالههای جوانمردان ۲۰.۴ - فتوتنامه نجمالدین زرکوب ۲۱ - اصطلاح پیر در دوران معاصر ۲۲ - نقش پیر در میان اهل حق ۲۳ - پیر نزد اسماعیلیه ۲۳.۱ - دلیل پنهان شدن زیر خرقه صوفیان ۲۳.۲ - رابطه ادبی میان صوفیه و اسماعیلیه ۲۳.۳ - اقتدار پیران محلی پس از سقوط الموت ۲۳.۴ - سلطه امامان قاسمشاهی ۲۳.۵ - رابطه نزاریه با صوفیه در اوایل دورۀ انجدان ۲۳.۶ - رواج اصطلاح پیر در میان اسماعیلیان نزاری ۲۳.۷ - کاربرد واژه پیر در ایران ۲۴ - فهرست منابع ۲۵ - پانویس ۲۶ - منبع ۱ - ریشه پیر در زبانهای باستانیبرای بن و ریشه این واژه در زبانهای باستانی دو نظریه وجود دارد: برخی آن را از صورت اوستایی prvya/ paro به معنای پیشین و مقدم مأخوذ میدانند [۱]
پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ج۱، ص۳۸، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ش.
[۲]
پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ج۱، ص۱۳۱، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ش.
[۳]
پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ج۱، ص۱۴۶، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ش.
و گروهی آن را همریشه پدر (در زبانهای ایرانی باستان : pitar و در فارسی میانه : pid و pidar و یا به صورت هزوارش : Abytl) تصور کردهاند. [۴]
پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ج۱، ص۳۵۰، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ش.
۲ - پیر در زبانهای ایرانی میانهدر زبانهای ایرانی میانه این واژه بیهیچ تغییری به صورت r ¦ i p دیده میشود. [۵]
بند ۵، کارنامه اردشیر بابکان، با متن پهلوی، آوانویسی، ترجمه فارسی و واژه نامه، چاپ بهرام فره وشی، تهران ۱۳۵۴ش.
[۶]
بند۲، زادسپَرَم، گزیده های زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشد محصّل، تهران ۱۳۶۶ش.
۳ - پیر در آثار ساسانیلفظ پیر در کتیبههای ساسانی دیده نشده است، ولی بر روی مهرهای آن روزگار و در ترکیب اعلام منقوش بر آنها مانند r-talm ¦ i p و § taxs ¦ r-a ¦ i § r-c ¦ i p حضور دارد. وجود اصطلاح پیرپیدا g ¦ pir payta به معنای پیرنما در دینکرد ۷ و ترکیب مردی پیر، مردم پیر در کارنامه اردشیر بابکان و گزیدههای زادسپرم درست به معنای سالخوردگان و هفتاد سالگان، شواهد خوبی برای معنای اصلی این واژهاند. ۴ - پیر در اوستابه اعتقاد دارمستتر لفظ اوستایی prvya بر مبنای قاعده میان نهشت، یعنی افزوده شدن یک مصوت در میان کلمه ، که قاعدهای خاص اوستایی است، ابتدا به صورت paoirya و بعداً به صورت پیر درآمده است. در بخش ششم کتاب بندهش که اضداد دو جهان برشمرده شده اند، ذکر پیری (البته با لفظ زرمانیه) بر ضد جوانی آمده است (بند ۴۸). ۵ - پیر در ادب فارسیبه هر حال، گذشته از معنای اصلی و اولیه پیر ( سالمند و سپیدموی )، این لفظ در ادب فارسی بیش از همه مترادف و هم معنای شیخ عربی است با تمام وسعت و گوناگونی کاربرد این واژه در زبان عربی . ۶ - پیر در زرتشت و یهودیان ایرانپیر نزد زرتشتیان به مفهوم راهنما و نزد یهودیان ایران به معنای پیامبر نیز به کار رفته است. ۷ - مقصود از پیر در متون عرفانیواژۀ پیر در متون عرفانی و ادبی فارسی به تنهایی و یا به صورت ترکیباتی همچون پیر طریقت، پیر صحبت و… به فراوانی به چشم میخورد. اصطلاح پیر که از دیرباز در میان صوفیان ایران ، به ویژه خراسانیان رایج بوده است، در متون فارسی تصوف مربوط به سدۀ ٥ق/١١م همچون ترجمه رساله قشیریه، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری و پندپیران، بسیار به کار رفته است؛ اما چنین به نظر میرسد که در این متون، در غالب موارد واژۀ پیر یا پیران هنوز بار اصطلاحی خود را نیافته، و در این گونه موارد مقصود از «پیران»، بزرگان، پیشروان طریقت و پیشکسوتان، و گاه به سادگی، صوفیان، و نه راهنمایان و مرشدان بوده است [۷]
قشیری، عبدالکریم، ج۱، ص١١، رساله قشیریه، ترجمه کهن فارسی، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۸]
قشیری، عبدالکریم، ج۱، ص٢٨، رساله قشیریه، ترجمه کهن فارسی، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۹]
قشیری، عبدالکریم، ج۱، ص٣٦، رساله قشیریه، ترجمه کهن فارسی، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۱۰]
قشیری، عبدالکریم، ج۱، ص٤٢، رساله قشیریه، ترجمه کهن فارسی، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۱۱]
قشیری، عبدالکریم، ج۱، ص٤٤، رساله قشیریه، ترجمه کهن فارسی، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۱۲]
قشیری، عبدالکریم، ج۱، ص٥٨، رساله قشیریه، ترجمه کهن فارسی، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۱۳]
خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص٢، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، ١٣٦٢ش.
[۱۴]
خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص٤، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، ١٣٦٢ش.
[۱۵]
پندپیران، به کوشش جلال متینی، ج۱، ص٤، تهران، ١٣٥٧ش.
[۱۶]
پندپیران، به کوشش جلال متینی، ج۱، ص١٢، تهران، ١٣٥٧ش.
[۱۷]
پندپیران، به کوشش جلال متینی، ج۱، ص١٨، تهران، ١٣٥٧ش.
[۱۸]
پندپیران، به کوشش جلال متینی، ج۱، ص٢٣، تهران، ١٣٥٧ش.
۸ - سیر تاریخی رواج واژه پیربا گذشت نزدیک به یک سده، در آثار عرفانی سدۀ ٦ق چون انسالتائبین احمدجام ، [۱۹]
احمدجـام، انس التائبین، ج١، ص١٢٦، به کوشش علی فاضل، تهران، ١٣٥٠ش.
اسرار التوحید محمد ابن منور [۲۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج١، ص٤٥ـ ٤٨، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
و تمهیدات عینالقضات همدانی ، [۲۱]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص١٠، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۲۲]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص٢٧- ٢٨، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۲۳]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص٣٠-٣١، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
آنجا که ویژگیهای پیر شرح داده میشود، این واژه به معنای دقیق اصطلاحی خود، یعنی مرشد و راهنما آمده است. از سوی دیگر، هرچند که در متون قدیمتر اصطلاح «شیخ» و جمع الجمع آن «مشایخ» نیز بهطور پراکنده دیده میشود، اما کاربرد این اصطلاح به تدریج رواج بیشتری مییابد، چندان که در متون فارسی مربوط به اواخر سدۀ ٦ق به بعد، اندک اندک هم پایه «پیر»، و گاه حتی بیش از آن به کار میرود. [۲۴]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص١٠، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۲۵]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص٢٧- ٢٨، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۲۶]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص٣٠-٣١، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۲۷]
نجمالدین کبری، «السائر الحائر الواجد الی السائر الواحد الماجد»، ج۱، ص٣٣٨، رساله عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ١٣٦٢ش.
[۲۸]
نجمالدین کبری، رسالة الی الهائم الخائف من لومة اللائم، ج۱، ص٥٧ -٦١، به کوشش توفیق هاشمپورسبحانی، تهران، ١٣٦٤ش.
[۲۹]
بخاری، محمد، ج۱، ص١٦٢-١٦٧، مناهج الطالبین و مسالک الصادقین، به کوشش نجیب مایل هـروی، تهران، ١٣٦٤ش.
[۳۰]
باخرزی، ج۱، ص٦٤ .
[۳۱]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص٢٧- ٢٨، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۳۲]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص٣٠-٣١، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
به این ترتیب، چنین مینماید که در سیری تاریخی، واژۀ پیر پس از آنکه مفهومی اصطلاحی یافته، جای خود را به تدریج به واژۀ شیخ داده است.۹ - تعریف پیردر متون عرفانی فارسی، پیر راهنما و مرشدی است که با دستگیری از سالک و هدایت او، وی را گام به گام در طریق سلوک پیش میبرد و با تربیت معنوی و اصلاح معایب نفسانی وی، او را به سرمنزل مقصود میرساند. ۱۰ - رابطه پیر و سالکدر این هدایت روحانی، آنچه موجب تحول سالک و تغییر جهت در زندگی او میگردد، نقش ولایی پیر در تولد معنوی مرید، با کمک «برکت» یا نیروی روحانی است که پیر با واسطه حلقههای سلسله طریقهاش از پیامبر صلیاللهعلیهوآله دریافت داشته، و « همت » یا اراده و عزم معنوی پیر است که بیآن، چنین ولادت دوبارهای امکانپذیر نخواهد بود. به باور صوفیه ، کوشش مرید هر چند پیگیر و مصرانه باشد، اگر بدون نظارت و حمایت پیری کامل صورت بگیرد، بیثمر و ابتر میماند و راه به جایی نمیبرد؛ از این روست که صوفیه از یک سو مرکز «مدار طریقت» را پیر دانسته، و او را «همچون نبی در میان امت» شمردهاند، و از سوی دیگر مریدی را که از هدایت پیر بیبهره باشد، بیبهره از دین خوانده و گفتهاند: مریدی که او را پیری نیست، پیر او شیطان است. [۳۳]
خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص٥٤٧- ٥٤٨، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، ١٣٦٢ش.
[۳۴]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج١، ص٤٦-٤٧، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۳۵]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج١، ص٢٩٦-٢٩٧، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۳۶]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص١٠-١١، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۳۷]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص٢٨، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۳۸]
عبادی، منصور، ج۱، ص٦٠، مناقب الصوفیه، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ١٣٦٢ش.
[۳۹]
سهروردی، عبدالقاهر، ج۱، ص١٠٥، آداب المریدین، ترجمه عمر بن محمد شیرکان، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ١٣٦٣ش.
[۴۰]
نجمالدین کبری، رسالة الی الهائم الخائف من لومة اللائم، ج۱، ص٥٧-٦٠، به کوشش توفیق هاشمپورسبحانی، تهران، ١٣٦٤ش.
[۴۱]
بخاری، محمد، ج۱، ص٢١١، مناهج الطالبین و مسالک الصادقین، به کوشش نجیب مایل هـروی، تهران، ١٣٦٤ش.
به علاوه، همانگونه که برای سالک، دادن دستارادتبهپیری راهدیده و اطاعتاز او، شرط لازم طیطریق است، برای پیر نیز دستگیری از مریدان و هدایت آنان به معنای ایفای نقش باطنی است که از سوی خداوند برای او در نظر گرفته شده است و از این رو، بر وی فرض و واجب شمرده میشود. [۴۲]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص١١، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۴۳]
علاءالدوله سمنانی، رسائل، ج۱، ص١٧٦، به کوشش وم ثکستن، ماساچوست، ١٩٨٨م.
۱۱ - مفهوم ربط القلب بالشیخمشایخ صوفیه بر این نکته تأکید کردهاند که در رابطه میان پیر و مرید، هشیاری نسبت به این نکته اهمیتی فوقالعاده دارد که این خداوند است که پیری خاص را برای ارشاد مریدی خاص برمیگزیند و به مصداق آیه «قَدْ عَلِمَ کُلُّ اُناسٍ مَشْرَبَهُم»، برای هر مریدی مشرب و آبشخور معنوی ویژهای در نظر میگیرد و از این روست که هر پیری قادر به هدایت هر مریدی نیست. با توجه به این اصل، مرید صادق باید قدر پیر خود را درست بشناسد و بداند که جز از طریق این پیر، به مطلوب خویش نمیرسد و به همین سبب، ارادۀ خود را تماماً تسلیم ارادۀ پیر خود کند و دل خود را با اشتیاق به ولایت پیرش، با او پیوند دهد، و این همان است که صوفیه از آن با عنوان «ربط القلب بالشیخ» یاد کردهاند. [۴۵]
نجمالدین کبری، رسالة الی الهائم الخائف من لومة اللائم، ج۱، ص٥٧، به کوشش توفیق هاشمپورسبحانی، تهران، ١٣٦٤ش.
[۴۶]
علاءالدوله سمنانی، رسائل، ج۱، ص١٢٣، به کوشش وم ثکستن، ماساچوست، ١٩٨٨م.
[۴۷]
علاءالدوله سمنانی، رسائل، ج۱، ص١٧١، به کوشش وم ثکستن، ماساچوست، ١٩٨٨م.
۱۲ - ویژگیهای پیر و مریددر بیشتر کتابهای صوفیه شرحی از ویژگیهای پیر کامل، آدابی که مرید در برابر پیر خود ملزم به رعایت آنهاست، و نیز آداب و ملاحظاتی که پیر در رابطه با مریدانش ملزم به رعایت و در نظر گرفتن آنهاست، آمده است. [۴۸]
هجویری، علی، ج۱، ص۶۲، کشف المحجوب، به کوشش و ژوکوفسکی، تهران، ١٣٥٨ش.
[۴۹]
احمدجـام، انس التائبین، ج١، ص١٢٦-١٣٦، به کوشش علی فاضل، تهران، ١٣٥٠ش.
[۵۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج١، ص٣١٥-٣١٦، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۵۱]
نجمالدین کبری، «آداب المریدین»، ج۱، ص٢٨٠، رساله عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ١٣٦٢ش.
[۵۲]
عینالقضات همدانی، تمهیدات، ج۱، ص٣٠-٣٤، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۵۳]
عزالدین کاشانی، محمود، ج۱، ص٢٢٧-٢٣٣، مصباح الهدایه، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ١٣٢٥ش.
[۵۴]
فرغانی، محمد، ج۱، ص١٧٢-١٧٥، مناهج العباد الی المعاد، به کوشش حسین حلمی بن سعید استنبولی، استانبول، ١٩٩٠م.
[۵۵]
فرغانی، محمد، ج۱، ص١٧٨-١٨٠، مناهج العباد الی المعاد، به کوشش حسین حلمی بن سعید استنبولی، استانبول، ١٩٩٠م.
[۵۶]
بخاری، محمد، ج۱، ص١٦٢-١٦٧، مناهج الطالبین و مسالک الصادقین، به کوشش نجیب مایل هـروی، تهران، ١٣٦٤ش.
۱۲.۱ - ویژگیهای پیردر این آثار، پیرکامل شیخ واصلی دانسته شده که در طریق سلوک با مجاهده و تزکیه نفس و تصفیه باطن خود، از مشاهدات، نصیبی وافر گرفته، و به مقام قرب حق رسیده است. این پیرِ منتهی راهبری است که به علوم شریعت ، طریقت و حقیقت آگاه است، روی دل به سوی خدا دارد، از هوسهای دنیوی فارغ است و به سبب وقوف به خطرات سلوک و مکاید نفس، و آشنایی با انواع واقعات و مشاهدات، با فراست و تصرف خود، مرید را در تزکیه نفس یاری میدهد، راز واقعاتش را بر وی میگشاید و مانع از بروز و رشد تکبر در سالک، و توقف او در منزلی از منازل سلوک میشود، و به این ترتیب، با همت خود دست مرید را میگیرد و او را از خطرات راه و آفتهای گوناگون آن میرهاند. [۵۷]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج١، ص٤٥، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۵۸]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ص ٣١٥-٣١٦، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۵۹]
نجمالدین کبری، رسالة الی الهائم الخائف من لومة اللائم، ج۱، ص٦٢، به کوشش توفیق هاشمپورسبحانی، تهران، ١٣٦٤ش.
[۶۰]
نجمالدین کبری، «السائر الحائر الواجد الی السائر الواحد الماجد»، ج۱، ص٣٣٨- ٣٣٩، رساله عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ١٣٦٢ش.
[۶۱]
نجمالدین کبری، «آداب المریدین»، ج۱، ص٢٨٠، رساله عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ١٣٦٢ش.
[۶۲]
احمدجـام، انس التائبین، ج۱، ص١٢٧، به کوشش علی فاضل، تهران، ١٣٥٠ش.
[۶۳]
عینالقضات همدانی، ص۳۰، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش.
[۶۴]
باخرزی، یحیی، ج۱، ص٢٧- ٢٨، «فصوص الآداب»، همراه ج۲ اوراد الاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، ١٣٤٥ش.
در کار هدایت سالک آنچه بر پیر واجب است، نخست آن است که از روی هوا و هوس و حظّ نفس کسی را به مریدی نپذیرد و تا آن هنگام که اذنی خاص نیافته است، به هدایت وی اقدام نکند. دیگر آنکه آنچه در خلوت خود با حق دریافت میکند، به مریدان مستعد انتقال دهد و در همه حال با فراست خود استعداد و توانایی هر مریدی را بشناسد و به قدر ظرفیت و توانش او را به انجام دادن امری وادارد، تا راه وصول او به هدف کوتاهتر گردد. دیگر آنکه در همه حال با خلق خدا با تواضع ، سکینه، طمأنینه و وقار سلوک کند و به هیچ روی به مال و جاه مرید چشم نداشته باشد. همچنین بر شیخ لازم است که کژی و اشتباه مرید را با مدارا و لطف اصلاح کند و او را با موعظه و نصیحت بر سر توبه آورد و تا آن هنگام که بر خطای خود اصرار نورزد، نظر صحبت و تربیت را از او باز نگیرد. [۶۵]
هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش و ژوکوفسکی، تهران، ١٣٥٨ش.
[۶۶]
محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۶۷]
عبدالقادر گیلانی، الغنیة لطالبی طریق الحق عز و جل، قاهره، ١٣٤٦ق.
[۶۸]
عزالدین کاشانی، محمود، مصباح الهدایه، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ١٣٢٥ش.
۱۲.۲ - ویژگیهای مریدآنچه در این سفر معنوی بر مرید صادق واجب است، آن است که بیهیچ پرسشی در متابعت کامل پیر خود باشد، و همه اراده، دانش و هوای خویش را به یک سو نهد، در حضور و غیبت او را حاضر بداند و حرمت او را نگاه دارد، در اجرای دستورهای وی به جان بکوشد و هرگز در انکار او در دل یا بر زبان سخنی نراند. [۶۹]
احمدجـام، انس التائبین، ج۱، ص١٣١-١٣٤، به کوشش علی فاضل، تهران، ١٣٥٠ش.
[۷۰]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج١، ص٣١٦، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۷۱]
سهروردی، عبدالقاهر، ج۱، ص١٠٥-١٠٦، آداب المریدین، ترجمه عمر بن محمد شیرکان، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ١٣٦٣ش.
[۷۲]
عبدالقادر گیلانی، الغنیة لطالبی طریق الحق عز و جل، ج۱، ص١٨٣، قاهره، ١٣٤٦ق.
[۷۳]
عبدالقادر گیلانی، الغنیة لطالبی طریق الحق عز و جل، ج۱، ص١٨٦-١٨٧، قاهره، ١٣٤٦ق.
[۷۴]
بخاری، محمد، ج۱، ص١٦٢-١٦٧، مناهج الطالبین و مسالک الصادقین، به کوشش نجیب مایل هـروی، تهران، ١٣٦٤ش.
[۷۵]
فرغانی، محمد، ج۱، ص١٧٨-١٨٠، مناهج العباد الی المعاد، به کوشش حسین حلمی بن سعید استنبولی، استانبول، ١٩٩٠م.
با رعایت این آداب و به کمک ریاضتها و مجاهدتها، مرید میتواند امیدوار باشد که مراتب سلوک را طی کند و به برکت نَفَس پیر، در عالم معنا دوباره متولد شود.۱۳ - پدر معنویاز آنجا که این ولادتِ معنوی با همت و هدایت پیر واقع میشود، صوفیان مرید حقیقی را «فرزند خلف رشید» پیر دانسته، و پیر را پدر معنوی مرید شمردهاند. [۷۶]
سهروردی، عمر، ج۱، ص٣٥، عوارف المعارف، ترجمه ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی، به کوشش قاسم انصاری، تهران، ١٣٦٤ش.
[۷۷]
نجمالدین رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص٢٤١-٢٤٤، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ١٣٦٥ش.
[۷۸]
عزالدین کاشانی، محمود، ج۱، ص٣١، مصباح الهدایه، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ١٣٢٥ش.
[۷۹]
عزالدین کاشانی، محمود، ج۱، ص٧٦، مصباح الهدایه، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ١٣٢٥ش.
بهرۀ معنوی مرید از پیر خود چنان است که پس از مرگ پیر نیز ادامه دارد. [۸۰]
قشیری، عبدالکریم، ج۱، ص٥٨٩-٥٩٠، رساله قشیریه، ترجمه کهن فارسی، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ش.
۱۴ - اقسام پیرصوفیان در آثار خود با توجه به روابط مختلف پیر با مرید، اصطلاحات چندی همچون پیرخرقه، پیرطریقت و پیرصحبت را به کار بردهاند. ۱۴.۱ - پیر خرقهپیر خرقه پیری است که پس از تشخیص صلاحیت مرید و حصول اطمینان از صداقت، استحقاق و استعداد او با فراست و بصیرت خود، به او خرقه میپوشاند تا از یک سو شایستگیاش برای حضور در جمع صوفیان و تلبّس به لباس ایشان را نشان دهد، و از سوی دیگر، او را از آثار عنایت الاهی و توجه خود برخوردار گرداند. این پیر را، پیر توبه و پیر ارادت نیز گفتهاند. شایستگی مرید برای پوشیدن خرقه ممکن است به سبب پرورش پیر خرقه او یا به مجاهدت پیر دیگری بوده باشد. ۱۴.۲ - پیرصحبتپیرصحبت پیری است که مرید را تلقین ذکر میدهد، او را در خلوت مینشاند، به تربیت و هدایت او همت میگمارد و در جریان سلوک، از تمام احوال او مراقبت میکند. برخی منابع صوفیه میان نسبت تلقین ذکر و نسبت صحبت تمایزی قائل شدهاند، چنانکه تلقین را به نخستین پیری که به مرید ذکر میآموزد، نسبت داده، و صحبت را منسوب به پیر یا پیرانی دانستهاند که مرید پس از درگذشت پیر اول خود، برای ادامه تربیت معنوی خویش به آنها رجوع میکند. [۸۱]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج١، ص٢٦-٢٧، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۸۲]
محمد بن منور، اسرار التوحید، ج١، ص٤٦، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
[۸۳]
فرغانی، محمد، ج۱، ص١٨٠-١٨٤، مناهج العباد الی المعاد، به کوشش حسین حلمی بن سعید استنبولی، استانبول، ١٩٩٠م.
[۸۴]
عزالدین کاشانی، محمود، ج۱، ص١٠٨، مصباح الهدایه، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ١٣٢٥ش.
۱۵ - پیر باطنیعلاوه بر معنای رایج پیر، یعنی راهنما و مرشد بیرونی در سلوک، این اصطلاح از سدۀ ٥ق/۱۱م به بعد در متون عرفانی فارسی بار معنایی جدیدی به خود گرفت و پیر به راهنمای درونی و باطنی اطلاق شد که پس از طی مراتب سلوک و کسب آمادگی لازم بر سالک ظاهر میشود و در سفری معنوی، هدایت او را برعهده میگیرد و با پاسخگویی به پرسشهای او، به شرح رازهای وجود و حقایق نهان هستی میپردازد. وصف این پیر درونی که همان عقل فعّال است، نخستینبار در رساله حی بن یقظان ابن سینا آمده است که مترجمی، محتملاً ابوعبید جوزجانی ، شاگرد وی در سدۀ ٥ق آن را به فارسی برگردانیده، و شرح کرده است. پس از آن، داستان دیدار با این پیر باطنی، با مضمون و جزئیاتی مشابه در سیر العباد و حدیقة الحقیقه سنایی ، و نیز قصیدهای از دیوان او، در مصیبتنامه عطار، فوائح الجمال و فواتح الجلال نجمالدین کبری و مصباحالارواح شمسالدین بردسیری کرمانی نیز آمده است. [۸۵]
ابن سینا، حی بن یقظان، ج۱، ص٣، ترجمه و شـرح فارسی منسوب به جوزجانی، به کـوشش هانری کربن، تهـران، ١٣٦٦ش.
[۸۶]
ابن سینا، حی بن یقظان، ج۱، ص٧، ترجمه و شـرح فارسی منسوب به جوزجانی، به کـوشش هانری کربن، تهـران، ١٣٦٦ش.
[۸۷]
ابن سینا، حی بن یقظان، ج۱، ص١١، ترجمه و شـرح فارسی منسوب به جوزجانی، به کـوشش هانری کربن، تهـران، ١٣٦٦ش.
[۸۸]
سنایی، حدیقة الحقیقة، ج۱، ص٣٤٥، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ١٣٥٩ش.
[۸۹]
سنایی، دیوان، ج۱، ص٣٤٠-٣٤١، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ١٣٣٦ش.
[۹۰]
سنایی، «سیر العباد الی المعاد»، ج۱، ص٦، همراه سیر نفس فخرالدین رازی، به کوشش نجیب مایل هروی، کابل، ١٣٤٤ش.
[۹۱]
عطار نیشابوری، فریدالدین، ج۱، ص٦٢، مصیبتنامه، به کوشش نورانی وصال، تهران، ١٣٣٨ش.
[۹۲]
نجمالدین کبری، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ج۱، ص٣١-٣٢، به کوشش فریتس مایر، ویسبادن، ١٩٥٧م.
[۹۳]
بردسیری کرمانی، محمد، ج۱، ص٢، مصباح الارواح، بهکوشش بدیعالزمانفروزانفر، تهران، ١٣٤٩ش.
۱۶ - پیر باطنی از دیدگاه شیخ اشراقشهابالدین یحیی سهروردی ، شیخ اشراق نیز در رساله «عقل سرخ» خود [۹۴]
سهروردی، یحیی، ج۱، ص٢٢٧- ٢٢٨، «پرتونامه»، «رسالة الابراج»، «عقل سرخ»، «مؤنس العشاق»، «هیاکل النور»، «یزدان شناخت»، مجموعه مصنفات، بهکوشش حسین نصر، تهران، ١٣٧٢ش، ج ٣.
داستان رؤیت این پیر نورانی را شرح داده، و در رساله «مؤنس العشاق» خود [۹۵]
سهروردی، یحیی، ج۱، ص٢٧٥-٢٧٦، «پرتونامه»، «رسالة الابراج»، «عقل سرخ»، «مؤنس العشاق»، «هیاکل النور»، «یزدان شناخت»، مجموعه مصنفات، بهکوشش حسین نصر، تهران، ١٣٧٢ش، ج ٣.
و «رسالة الابراج» [۹۶]
سهروردی، یحیی، ج۱، ص٤٦٩-٤٧٠، «پرتونامه»، «رسالة الابراج»، «عقل سرخ»، «مؤنس العشاق»، «هیاکل النور»، «یزدان شناخت»، مجموعه مصنفات، بهکوشش حسین نصر، تهران، ١٣٧٢ش، ج ٣.
که منسوب به اوست، به وجود چنین پیری اشاره کرده است. در همه این گونه داستانهای رمزی، این راهنمای درونی همان عقل فعال یا عقل دهم، یا به تعبیر شیخ اشراق «واهب الصور»، « جبرئیل » و «روح القدس» است که به واسطه عقول دیگر از عقل اول به وجود آمده، و خود موجد عنصریات و نفوس انسانی، و مدبّر عالم کون و فساد است. این عقل، از آن روی که با دیگر عقول از جمله نخستین آفریدگان پروردگار است، پیر به شمار میآید و به لحاظ آنکه ورای عالم کون و فساد است، ظاهری جوان و شاداب را با شکوه پیران همراه دارد و وجودش دستخوش هیچ سستی و ضعفی نشده است. [۹۷]
شرح حی بن یقظان، منسوب به جوزجانی (نک : هم، ج۱، ص٦-٧، ابن سینا).
[۹۸]
شرح حی بن یقظان، منسوب به جوزجانی (نک : هم، ج۱، ص١٠، ابن سینا).
[۹۹]
سهروردی، یحیی، یزدان شناخت، ص٤٣٠، مجموعه مصنفات، بهکوشش حسین نصر، تهران، ١٣٧٢ش، ج ٣.
[۱۰۰]
سهروردی، یحیی، «پرتونامه»، ص٥٣-٥٤، مجموعه مصنفات، بهکوشش حسین نصر، تهران، ١٣٧٢ش، ج ٣.
[۱۰۱]
سهروردی، یحیی، ص٩٦-٩٧، هیاکل النور، مجموعه مصنفات، بهکوشش حسین نصر، تهران، ١٣٧٢ش، ج ٣.
[۱۰۲]
سنایی، حدیقة الحقیقة، ج۱، ص٣٤٧-٣٤٨، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ١٣٥٩ش.
۱۷ - شهود پیرباطنیدیدار یا شهود این پیرباطنی یا عقلفعال هنگامی میسر میشود که سالک مراتب سلوک را طی کرده، جان خود را از آلودگیهای نفسانی پیراسته، و زنگار تعلقات را از چهرۀ دل باز شستـه باشد. در این حال است که این پیر درونـی ــ که دانای اسـرار جهـان و آگـاه به امـور عالم است ــ هدایـت سالک را برعهده میگیرد و با پاسخ به پرسشهای او، حقیقت را بر وی مینمایاند. [۱۰۳]
عطار نیشابوری، فریدالدین، ج۱، ص٦٢، مصیبتنامه، به کوشش نورانی وصال، تهران، ١٣٣٨ش.
[۱۰۴]
نجمالدین کبری، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ج۱، ص٢١، به کوشش فریتس مایر، ویسبادن، ١٩٥٧م.
[۱۰۵]
سهروردی، ج۱، ص٤٦٩-٤٧٠، «رسالة الابراج»، مجموعه مصنفات، بهکوشش حسین نصر، تهران، ١٣٧٢ش، ج ٣.
۱۸ - مفهوم واژه پیر در آثار حافظدر اشعار عرفانی فارسی، به ویژه در غزلیات حافظ شیرازی نیز اصطلاح پیر و ترکیبات گوناگون آن همچون پیر مغان، پیر دُردیکش، پیر خرابات، پیر میفروش، پیر گلرنگ، پیر میخانه، پیر طریقت، پیر پیمانهکش، پیر صحبت و... بسیار آمده است. در پارهای از ابیات حافظ، به ویژه ابیاتی که در آنها بر لزوم پیروی از پیر در مسیر سلوک تأکید شده است، درک معنای این واژه آسانتر مینماید، زیرا در این ابیات ظاهراً مقصود از پیر همان راهنمای بیرونی است که راهبری او برای رسیدن به مقصد ضروری است و دیگر نویسندگان صوفیه نیز بر لزوم تسلیم سالک به او تأکید کردهاند. اما به باور برخی محققان، در پارهای دیگر از ابیات حافظ که در آنها وی به بندگی ازلی خود نزد پیر اشاره میکند، پیری که با دانش فوق بشری خود معماهای هستی را میگشاید و با نگاه به جام جهانبینی که ایزد در هنگام آفرینش عالم بدو بخشیده است، گره از رازهای ناگفته میگشاید و به شاعر رخصت عیبجویی از بخت خود و عیببینی در کار عالم را نمیدهد، مراد از پیر همان پیر باطنی یا عقل فعال است. به اعتقاد این محققان، حافظ در اینگونه ابیات، با توجه بهسنتی عرفانی ـ ادبی که در آن وجود چنین پیر باطنی و هدایت او برای راهیافتگان به عوالم بالا مسلم دانسته شده است، به زبان اشاره و با بیان شاعرانه به شرح خصوصیات این پیر پرداخته است. [۱۰۶]
پورجوادی، نصرالله، ج۱، ص١٦٦-١٧٧، «پیر گلرنگ و عقل سرخ»، اشراق و عرفان، تهران، ١٣٨٠ش.
۱۹ - مفهوم واژه پیر در آثار مولویمولانا جلالالدین رومی نیز در بسیاری از ابیات مثنوی واژۀ پیر را به معنای اصطلاحی آن به کار برده است. در این ابیات، مولانا پیر را «نردبان آسمان» خوانده، و صعود سالک به آسمانِ معنا را تنها از طریق او میسر دانسته است و از اینرو، مکرراً بر لزوم متابعت از پیری مرشد تأکید کرده است. [۱۰۷]
مولوی، مثنوی معنوی، بیت ٢٩٣٩، به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش.
[۱۰۸]
مولوی، مثنوی معنوی، بیت ٢٩٦٩،به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش.
[۱۰۹]
مولوی، مثنوی معنوی، بیت ٧٤٧ ،به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش.
[۱۱۰]
مولوی، مثنوی معنوی، بیت ٢٩٨٠،به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش.
[۱۱۱]
مولوی، مثنوی معنوی، بیتهای٧٣٦،به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش.
[۱۱۲]
مولوی، مثنوی معنوی، بیت ٤١٢١،به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش.
در برخی ابیات دیگر مثنوی چنین به نظر میرسد که مولانا معنای عمیقتری از اصطلاح پیر را در نظر داشته، و این واژه را به معنی «انسان کامل» و حقیقت وجودی او ــ که به سبب تقدم وجودی نسبت به سایر موجودات، پیر خوانده میشود ــ در نظر گرفته است، حقیقتی دیرین که پیش از آفرینش عالم در دریای جود خداوند موجود بوده است. به باور مولانا، این پیر پیش از آنکه نقش صورت بپذیرد، جان پذیرفته، و پیش از آنکه زندگی در پیکر مادیاش را آغاز کند، زمانی نامعلوم را در دریای عنایت حق سپری کرده است. این پیر، با فکرتی که نه حاصل فعالیت دماغی و نه حاصل دریافت قلبی است، پیش از آنکه همه موجودات دیگر رنگ هستی بگیرند و به وجود خارجی متحقق شوند، به نقش همه آنها یا در واقع اسماء آنها آگاه بوده است. [۱۱۳]
بیتهای ٢٩٤٠،٢٩٤٢، مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش.
[۱۱۴]
مولوی، مثنوی معنوی، بیت ١٦٨، به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش.
۲۰ - اصطلاح پیر در رسالههای اهل فتوتاصطلاح پیر در سنت جوانمردان و نوشتههای به جا مانده از فتیان نیز معنای راهنما و مرشspan class="laquo";یزدان شناختدی را دارد که هدایت مرید را در مسیر سلوک برعهده میگیرد. [۱۱۵]
رساله نمدمالی، فتوت و اصناف، ج۱، ص١٥٠، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، ١٣٨١ش.
[۱۱۶]
رساله در باب پوست تکیه و کجکول، «رساله نمدمالی»، ج۱، ص٢٧٦-٢٧٧، فتوت و اصناف، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، ١٣٨١ش.
[۱۱۷]
رساله در باب پوست تکیه و کجکول، «رساله نمدمالی»، ج۱، ص٢٧٩، فتوت و اصناف، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، ١٣٨١ش.
[۱۱۸]
رساله در باب پوست تکیه و کجکول، «رساله نمدمالی»، ج۱، ص٢٨٧- ٢٨٨، فتوت و اصناف، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، ١٣٨١ش.
۲۰.۱ - رساله بیان ارشاد پیر مرشددر رساله «بیان ارشاد پیر مرشد» که از رسالههای اهل فتوت است، از اندرزها یا نَفَسهایی که لازم است پیر مرشد به مرید خود بدهد، سخن به میان آمده است. [۱۱۹]
بیان ارشاد پیرمرشد، فتوت و اصناف، ج۱، ص٢٦١-٢٦٥، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، ١٣٨١ش.
۲۰.۲ - فتوتنامه سلطانیدر فتوتنامه سلطانی، اثر حسین واعظ کاشفی سبزواری نیز پس از ذکر معنی پیر برای واژۀ شیخ، شرح ویژگیهای پیر کامل، ارکان شیخی، معیار شیخی و... آمده است. کاشفی در این اثر با برشمردن ٨ مقام تائبان، عابدان، شاکران، محبان، راضیان، صابران، زاهدان و عارفان، پیر کامل را کسی دانسته است که این ٨ مقام را دارا باشد. وی سپس به ٤ پیر، یعنی پیر تکبیر، پیر تربیت یا پدر طریقت، پیر صحبت و پیر ارشاد، اشاره میکند، آنگاه از ٤ پیر دیگر، یعنی عبدالرحمان، عبدالرحیم، عبدالرشید و عبدالکریم نام میبرد که ارکان چهارگانۀ عالم، یعنی مشرق، شمال، مغرب و جنوب قائم بدانهاست. [۱۲۰]
کاشفی، حسین، ج۱، ص٦٥-٧٣، فتوتنامه سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش.
۲۰.۳ - دیگر رسالههای جوانمرداندر دیگر رسالههای جوانمردان، همچون «فتوتنامه بنایان»، «فتوتنامه چیتسازان» و «فتوتنامه آهنگران» نیز اصطلاح پیر بارها به کار رفته است. در «فتوتنامه بنایان» به نقل از امام صادق علیهالسلام استادان بنا ١٢ تن دانسته شدهاند که پیر همه آنها حضرت علی علیهالسلام بوده است. در «فتوتنامه چیتسازان» نیز به نقل از همان امام، استادان چیتساز ١٢ تن، و پیر همه ایشان امیرالمؤمنین علیهالسلام خوانده شده است. در هر یک از این ٣ فتوتنامه، ٤ پیر شریعت، ٤ پیر طریقت، ٤ پیر حقیقت و ٤ پیر معرفت [۱۲۱]
فتوتنامه آهنگران، همراه آیین جوانمردی هانری کربن، ترجمه احسان نراقی، تهران، ١٣٨٣ش.
نام برده شده است. در هر ٣ رساله، ٤ تن از انبیای عظام خداوند، یعنی آدم علیهالسلام، ابراهیم علیهالسلام، موسی علیهالسلام و محمد صلیاللهعلیهوآله، و در «فتوتنامه آهنگران»، آدم علیهالسلام، نوح علیهالسلام، ابراهیم علیهالسلام و محمد صلیاللهعلیهوآله پیران شریعت به شمار آمدهاند. ٤ فرشته بزرگ، یعنی جبرئیل ، میکائیل ، اسرافیل و عزرائیل نیز در دو «فتوتنامه چیتسازان» و «فتوتنامه بنایان» به عنوان ٤ پیر طریقت شناخته شدهاند، اما در «فتوتنامۀ آهنگران» ٤ پیر حقیقت به شمار آمدهاند [۱۲۲]
فتوتنامه بنایان، به کوشش علیاکبر خانمحمدی، ج۱، ص١٤، صفّه، تهران، ١٣٧١ش، س ٢، شم ٥.
[۱۲۳]
فتوتنامه چیتسازان، ص٢٢٦-٢٢٧ ،رسایل جوانمردان، به کوشش مرتضی صراف، تهران، ١٣٥٢ش.
[۱۲۴]
فتوتنامه چیتسازان، رسایل جوانمردان، ج۱، ص٢٣١-٢٣٢، به کوشش مرتضی صراف، تهران، ١٣٥٢ش.
[۱۲۵]
فتوتنامه آهنگران، همراه آیین جوانمردی هانری کربن، ج۱، ص٢٠٩-٢١٠، ترجمه احسان نراقی، تهران، ١٣٨٣ش.
۲۰.۴ - فتوتنامه نجمالدین زرکوبنجمالدین زرکوب نیز در «فتوتنامه» خود به ٣ پیر قولی، شُربی و سیفی اشاره میکند [۱۲۶]
زرکوب، نجمالدین، ج۱، ص١٩٧، «فتوتنامه»، همراه آیین جوانمردی هانری کربن، ترجمه احسان نراقی، تهران، ١٣٨٣ش.
که نام هر یک از آنها متناسب با چگونگی نقش او در آیین پذیرش مریدان تازهوارد به جرگه اهل فتوت است. بر این اساس، پیر قولی پیری است که مرید پس از شنیدن اندرزها، آموزشها و دستورهای او، با پذیرفتن آنها و ادای سوگند وفاداری، در زمرۀ فتیان در میآید. پیر شربی پیری است که مریدان در آیین تشرف، به پیروی از سنت منسوب به پیامبر صلیاللهعلیهوآله، به نام او آبنمک میخورند، و پیر سیفی پیری است که در همان آیین، پس از آنکه مرید به قول با پیر خود عهد وفاداری میبندد، یا به نام او شربت آبنمک مینوشد، به پیروی از سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در اعطای ذوالفقار به علی علیهالسلام، به او شمشیری میدهد، و این شیوۀ تشرف بهجنگاوران و اهل غزا اختصاص دارد. [۱۲۷]
زرکوب، نجمالدین، ج۱، ص١٨٧ـ ١٩٢، «فتوتنامه»، همراه آیین جوانمردی هانری کربن، ترجمه احسان نراقی، تهران، ١٣٨٣ش.
۲۱ - اصطلاح پیر در دوران معاصردر میان طریقههای صوفیانۀ معاصر ایران نیز اصطلاح پیر رواج کامل دارد. در طریقه خاکساریه، و در معتقدات دودۀ نورایی، از ٤ پیر شریعت (ابراهیم، موسی، عیسی علیهالسلام و محمد صلیاللهعلیهوآله)، ٤ پیر طریقت، ٤ پیر معرفت، ٤ پیر عشق و ٤ پیر نظر، سخن به میان آمده است. [۱۲۸]
مدرسی چهاردهی، نورالدین، ج۱، ص١١١-١١٢، خاکسار و اهل حق، تهران، ١٣٦٨ش.
در دودۀ معصومعلیشاهی نیـز به وجـود ٤ پیر شـریعت (آدم، نـوح، ابراهیم و موسی علیهالسلام)، ۴ پیر طریقت (جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل)، ٤ پیر حقیقت [۱۲۹]
سلمان و قنبر، محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش.
و ۴ پیر معرفت ( خضر ، الیاس ، ادریس و عیسی علیهالسلام) اشاره شده است. [۱۳۰]
مدرسی چهاردهی، نورالدین، ج۱، ص١٣٠، خاکسار و اهل حق، تهران، ١٣٦٨ش.
به علاوه، برای تشرف به سلسله خاکساریه ، مرید شایسته نخست توسط یکی از دراویش که «پیر دلیل» نامیده میشود، با اصول و آداب این طریقه آشنا میگردد و برای شرکت در آیین خاص ورود به آن، آماده میشود. پیر دلیل همچنین از «پیر ارشاد» (پیر طریقت، مرشد، بابا) که منصبی بالاتر و در حکم شیخ است، برای مرید اسم طریقتی میگیرد. پس از آن، مرید داوطلب همراه با پیر دلیل در مراسم تشرفی که از مراحل مختلف تشکیل شده است و در میان شاخههای متعدد این سلسله با تفاوتهایی اجرا میشود، شرکت میکند. طی منازل بعدی در این طریقه نیز مستلزم اجرای آیینهای ویژهای است که در برخی از آنها حضور یک «پیرنظر» که یکی از مشایخ است، و یک «پیر دعا» که یکی از مرشدان است، ضروری است. [۱۳۱]
خواجهالدین، محمدعلی، ج۱، ص٠-١٠٤، کشکول خاکساری، تبریز، ١٣٦٠ش.
[۱۳۲]
منجمی، حسین، ج۱، ص١٢٨-١٥٧، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی، تهران، ١٣٧٩ش.
[۱۳۳]
مدرسی چهاردهی، نورالدین، ج۱، ص٦٤، خاکسار و اهل حق، تهران، ١٣٦٨ش.
۲۲ - نقش پیر در میان اهل حقدر میان اهل حق نیز هدایت مرید به سلک درویشان و رسانیدن او به آخرین مراتب سلوک، به کمک پیرانی صورت میگیرد که در سلسله مراتبی معین توسط «پادشاه» ــ کههمان شیخ یا پیر واصل است ــ به سمت خود منصوب شدهاند. در این سلسله مراتب، نخست «دلیل» است که با هدایت و دستگیری مرید، او را تربیت کرده، به «پیر» میسپارد. پیر نیز به نوبه خود، مریدانی که مراحل مقدماتی طی طریق را نزد دلیل گذراندهاند، ارشاد کرده، به مراتب بالاتر میرساند، تا به دست «پادشاه» به فیض رحمت الاهی برسند. با آنکه دو منصب پیر و دلیل توسط پادشاه تفویض میشود، اما در مواردی خاص، پیر نیز میتواند کسی را به دلیلی منصوب نماید. [۱۳۴]
الٰهی، نورعلی، ج۱، ص٥٣-٥٤، برهانالحق، تهران، ١٣٥٤ش.
نخستین شرط لازم برای به شمار آمدن در زمرۀ اهل حق، داشتن پادشاه، پیر و دلیل دانسته شده است. [۱۳۵]
الٰهی، نورعلی، ج۱، ص٦٠، برهانالحق، تهران، ١٣٥٤ش.
به باور اهل حق ، نخست سلطان اسحاق یا سلطان صحاک، مؤسس اهل حق پیر بنیامین را به سمت پیری، و داوود را به سمت دلیلی منصوب نمود و از این روست که اهل حق پیر بنیامین را اصل و ریشۀ مرتبۀ پیری میدانند. [۱۳۶]
الٰهی، نورعلی، ج۱، ص٤٩، برهانالحق، تهران، ١٣٥٤ش.
[۱۳۷]
الٰهی، نورعلی، ج۱، ص٦٥، برهانالحق، تهران، ١٣٥٤ش.
[۱۳۸]
مدرسی چهاردهی، نورالدین، ج۱، ص١٧٢، خاکسار و اهل حق، تهران، ١٣٦٨ش.
[۱۳۹]
خواجهالدین، محمدعلی، ج۱، ص٥١، سرسپردگان، تاریخ و شرح عقاید دینی اهل حق، تهران، ١٣٤٩ش.
۲۳ - پیر نزد اسماعیلیهاین اصطلاح در قالب سلسله دعوت اسماعیلیه نزاری، به شخص امام نزاری و گاه به مراتبی پایینتر از آن اطلاق میشد و آغاز کاربرد آنکه ظاهراً تحت تأثیر از اصطلاحات اهل تصوف است، به ابتدای دورۀ بعد از الموت در تاریخ نزاریه برمیگردد. ۲۳.۱ - دلیل پنهان شدن زیر خرقه صوفیانپس از تسخیر قلعهها و فروپاشی سازمان دعوت نزاریان در ایران به دست مغولان در ۶۵۴ق/۱۲۵۶م، اسماعیلیان نزاری وارد دورهای از تاریخ خود شدند که به سبب کمبود منابع تاریخی، بازسازی جزئیات آن دشوار به نظر میرسد. در این دورۀ مبهم، آنها بار دیگر به تقیه روی آوردند و از آنجا که در اتخاذ پوششهای مختلف برای مصون ماندن از آسیب و حفظ جان خویش تجربه کافی داشتند، در اوایل دورۀ پس از سقوط الموت، خویشتن را زیر خرقه صوفیان پنهان ساختند، بدون آنکه رابطهای رسمی با هیچیک از طریقههای صوفی داشته باشند. گواه این امر، ادبیات اندکی است که از آن تاریخ از نزاریان ایران و آسیای مرکزی به جای مانده، و آکنده از اصطلاحات صوفیانه و نیز اندیشههایی است که با تصوف ارتباط نزدیکی دارد. چنین بهنظر میرسد که در این دوراننوعی بههم آمیختگی و اختلاط میان تصوف ایرانی و اسماعیلیه نزاری ــ که دو سنت باطنگرای مستقل در اسلام بودند ــ پدید آمده بود. ۲۳.۲ - رابطه ادبی میان صوفیه و اسماعیلیهکاربرد زبان فارسی به عنوان زبان دینی نزد نزاریان ایران از زمان حسن صباح نیز رابطه ادبی میان صوفیه و اسماعیلیه نزاری را ممکن ساخته بود. کهنترین تجلی به ثبت رسیدۀ این پدیده را میتوان در آثار شاعری نسبتاً گمنام به نام حکیم سعدالدین بن شمسالدین، معروف به نزاری قهستانی (د ۷۲۰ق/۱۳۲۰م) مشاهده کرد. وی نخستین مؤلف نزاری است که صور شاعرانه و صوفیانه بیان را برای پنهان داشتن اندیشههای اسماعیلی برگزید و برای اولین بار در سنت نزاریان فارسی زبان اصطلاحات صوفیانه مانند خانقاه ، درویش ، قلندر و نیز پیر و مرشد را در دیوان خود به کار برد. [۱۴۰]
نزاری قهستانی، سعدالدین، ج۱، ص۶۱۷، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۷۱- ۱۳۷۳ش.
[۱۴۱]
نزاری قهستانی، سعدالدین، ج۱، ص۶۳۴، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۷۱- ۱۳۷۳ش.
[۱۴۲]
نزاری قهستانی، سعدالدین، ج۱، ص۷۵۳-۷۵۴، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۷۱- ۱۳۷۳ش.
۲۳.۳ - اقتدار پیران محلی پس از سقوط الموتبه علاوه، در نخستین سدههای پس از سقوط الموت که ارتباط میان امامان اسماعیلی و پیروان پراکندۀ آنها گسسته شده بود، جماعتهای نزاری در ایران و سرزمینهای اطراف توسط رهبران محلی اداره میشدند که یا منصوب امامان بودند و یا توسط خود آن جماعات برگزیده شده بودند، و در هر حال، بیشتر آنان با لقب پیر خطاب میشدند. این پیران محلی، به ویژه در مناطق دوردست به تدریج با کسب استقلال مالی، قدرتمند و خود مختار شدند و مقام آنها در میان خاندانشان موروثی گشت. این وضع به خصوص در شبه قاره هند ، از زمان نخستین پیران، یعنی پیر شمسالدین و پیرصدرالدین (ه م م) و اعقاب آنها وجود داشته است و این پیران، تا میانه سدۀ ۹ق/۱۵م که امامان نزاری شاخه قاسمشاهی در زیّ پیران صوفی در انجدان، در مرکز ایران، سر برآوردند و دعوت نزاری را دوباره سازمان دادند و تقویت کردند، همچنان از نفوذ بسیاری برخوردار بودند. ۲۳.۴ - سلطه امامان قاسمشاهیاما با قدرت گرفتن این دعوت از انجدان و فرستادن داعیان وفادار و معتمد از سوی امامان نزاری، اندک اندک از نفوذ آنان در جمعیتهای نزاریان کاسته شد و بر سلطه امامان قاسمشاهی افزوده گشت. در همیـن دوران و پس از آن نیز ایـن امامان ــ که هنـوز بـا رعایت تقیه ، ظواهر و جنبههای مشهود اهل تصوف را پوشش خود ساخته بودند ــ در میان جمع به صورت «پیران» صوفیه ظاهر میگشتند و پیروانشان نیز به همان شیوۀ صوفیان، «مرید» خوانده میشدند. ۲۳.۵ - رابطه نزاریه با صوفیه در اوایل دورۀ انجداندورۀ احیای دعوت نزاریه از انجدان که حدود دو سده به طول انجامید، تجدید حیات فعالیتهای ادبی در میان نزاریان را نیز با خود به همراه آورد. در زمینه رابطه نزاریه ـ صوفیه در اوایل دورۀ انجدان، شواهد مهمی در کتاب پندیات جوانمردی ، شامل مواعظ و نصایح امام مستنصربالله دوم (د ۸۸۵ق/۱۴۸۰م)، برجای مانده است. در این کتاب از نزاریان با اصطلاحات صوفیانه اهل حق و اهل حقیقت یاد شده، و در همان حال امام نزاری نیز پیر، مرشد و قطب خوانده شده است. ۲۳.۶ - رواج اصطلاح پیر در میان اسماعیلیان نزاریچنین به نظر میرسد تا سدۀ ۱۰ق/۱۶م که خیرخواه هراتی (د پس از ۹۶۰ق/۱۵۵۳م)، داعی و مؤلف نزاری، آثار اعتقادی خود را تألیف کرد، اصطلاح پیر در میان اسماعیلیان نزاری فارسی زبان رواج بسیار پیدا کرده بود و در ارجاع به شخص امام و دیگر مراتب عالی دعوت نزاریه، به خصوص حجت و داعی نیز به کار میرفت. خیرخواه هراتی که برجستهترین نویسندۀ نزاری در مسائل اعتقادی از اواسط دورۀ انجدان است، اصطلاحات «پیر» و «حجت» را به جای یکدیگر به کار برده است. وی همچنین بر این مدعاست که امام نزاری به وی منصب «پیرکل» داده بود. [۱۴۳]
خیرخواه هراتی، محمد رضا، ج۱، ص۳۴-۳۵، تصنیفات، به کوشش ایوانف، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۴۴]
خیرخواه هراتی، محمد رضا، ج۱، ص۵۰، تصنیفات، به کوشش ایوانف، تهران، ۱۳۳۹ش.
همو همچنین کتاب هفت باب ابواسحاق قهستانی (د پس از ۹۰۴ق/ ۱۴۹۹م) را انتحال کرد و آن را تحت عنوان کلام پیر به ناصر خسرو نسبت داد. [۱۴۵]
ایوانف، و، ج۱، ص۳-۶، مقدمه بر کلام پیر، بمبئی، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۴م.
۲۳.۷ - کاربرد واژه پیر در ایرانبدین ترتیب، طی دورۀ انجدان واژۀ پیر به حجت و داعی کل و دیگر داعیان مناطق مختلف در ایران و افغانستان و آسیای مرکزی و هند اطلاق میگردید؛ اما این اصطلاح، در ایران پس از پایان دورۀ انجدان، همزمان با اواخر دورۀ صفویه ، به سرعت کاربرد خود را از دست داد، در حالیکه نزد نزاریان آسیای مرکزی و هندوستان تا دوران معاصر همچنان مصطلح باقی ماند. پیر سبزعلی (د ۱۳۱۷ش/ ۱۹۳۸م) یکی از آخرین داعیان جماعت خوجههای نزاری هند بود که عنوان پیر را داشت. در سازمان دعوت نزاریه ایران، از دورۀ انجدان به بعد نیز فقط یک مرتبه حجت وجود داشت که آن هم عمدتاً با عنوان پیر مورد خطاب واقع میشد و در غالب موارد یکی از خویشاوندان امام که منصوب و جانشین آیندۀ او بود، به این مقام میرسید. آخرین کسی که به این مفهوم خاص در جماعت نزاریه به عنوان پیر شناخته شده بود، پیر شهاب الدین شاهحسینی ، فرزند علیشاه آقاخان دوم، چهل و هفتمین امام نزاری بود که قبل از پدرش در ۱۳۰۲ق/۱۸۸۵م وفات یافت. او نیز واژۀ پیر را در معنایی مترادف با امام به کار برده است. [۱۴۶]
شاه حسینی، شهابالدین، ج۱، ص۱۹، خطابات عالیه، به کوشش هوشنگ اجاقی، تهران، ۱۳۴۱ش.
۲۴ - فهرست منابع(۱) ابن سینا، حی بن یقظان، ترجمه و شـرح فارسی منسوب به جوزجانی، به کـوشش هانری کربن، تهـران، ١٣٦٦ش. (۲) احمدجـام، انس التائبین، به کوشش علی فاضل، تهران، ١٣٥٠ش. (۳) الٰهی، نورعلی، برهانالحق، تهران، ١٣٥٤ش. (۴) باخرزی، یحیی، «فصوص الآداب»، همراه ج۲ اوراد الاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، ١٣٤٥ش. (۵) بخاری، محمد، مناهج الطالبین و مسالک الصادقین، به کوشش نجیب مایل هـروی، تهران، ١٣٦٤ش. (۶) بردسیری کرمانی، محمد، مصباح الارواح، بهکوشش بدیعالزمانفروزانفر، تهران، ١٣٤٩ش. (۷) بیان ارشاد پیرمرشد، فتوت و اصناف، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، ١٣٨١ش. (۸) پندپیران، به کوشش جلال متینی، تهران، ١٣٥٧ش. (۹) پورجوادی، نصرالله، «پیر گلرنگ و عقل سرخ»، اشراق و عرفان، تهران، ١٣٨٠ش. (۱۰) خواجهالدین، محمدعلی، سرسپردگان، تاریخ و شرح عقاید دینی اهل حق، تهران، ١٣٤٩ش. (۱۱) خواجهالدین، محمدعلی، کشکول خاکساری، تبریز، ١٣٦٠ش. (۱۲) خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش محمد سرور مولایی، تهران، ١٣٦٢ش. (۱۳) رساله در باب پوست تکیه و کجکول، «رساله نمدمالی»، فتوت و اصناف، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، ١٣٨١ش. (۱۴) زرکوب، نجمالدین، «فتوتنامه»، همراه آیین جوانمردی هانری کربن، ترجمه احسان نراقی، تهران، ١٣٨٣ش. (۱۵) سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ١٣٥٩ش. (۱۶) سنایی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ١٣٣٦ش. (۱۷) سنایی، «سیر العباد الی المعاد»، همراه سیر نفس فخرالدین رازی، به کوشش نجیب مایل هروی، کابل، ١٣٤٤ش. (۱۸) سهروردی، عبدالقاهر، آداب المریدین، ترجمه عمر بن محمد شیرکان، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ١٣٦٣ش. (۱۹) سهروردی، عمر، عوارف المعارف، ترجمه ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی، به کوشش قاسم انصاری، تهران، ١٣٦٤ش. (۲۰) سهروردی، یحیی، «پرتونامه»، «رسالة الابراج»، «عقل سرخ»، «مؤنس العشاق»، «هیاکل النور»، «یزدان شناخت»، مجموعه مصنفات، بهکوشش حسین نصر، تهران، ١٣٧٢ش، ج ٣. (۲۱) شرح حی بن یقظان، منسوب به جوزجانی (نک : هم، ابن سینا). (۲۲) عبادی، منصور، مناقب الصوفیه، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ١٣٦٢ش. (۲۳) عبدالقادر گیلانی، الغنیة لطالبی طریق الحق عز و جل، قاهره، ١٣٤٦ق. (۲۴) عزالدین کاشانی، محمود، مصباح الهدایه، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ١٣٢٥ش. (۲۵) عطار نیشابوری، فریدالدین، مصیبتنامه، به کوشش نورانی وصال، تهران، ١٣٣٨ش. (۲۶) علاءالدوله سمنانی، رسائل، به کوشش وم ثکستن، ماساچوست، ١٩٨٨م. (۲۷) عینالقضات همدانی، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ١٣٤١ش. (۲۸) فتوتنامه آهنگران، همراه آیین جوانمردی هانری کربن، ترجمه احسان نراقی، تهران، ١٣٨٣ش. (۲۹) فتوتنامه بنایان، به کوشش علیاکبر خانمحمدی، صفّه، تهران، ١٣٧١ش، س ٢، شم ٥. (۳۰) فتوتنامه چیتسازان، رسایل جوانمردان، به کوشش مرتضی صراف، تهران، ١٣٥٢ش. (۳۱) فرغانی، محمد، مناهج العباد الی المعاد، به کوشش حسین حلمی بن سعید استنبولی، استانبول، ١٩٩٠م. (۳۲) قرآن کریم. (۳۳) قشیری، عبدالکریم، رساله قشیریه، ترجمه کهن فارسی، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ش. (۳۴) کاشفی، حسین، فتوتنامه سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش. (۳۵) محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران، ١٣٦٦ش. (۳۶) مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، تهران، ١٣٦٨ش. (۳۷) منجمی، حسین، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی، تهران، ١٣٧٩ش. (۳۸) مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش را نیکلسن، تهران، ١٣٦٣ش. (۳۹) نجمالدین رازی، مرصادالعباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ١٣٦٥ش. (۴۰) نجمالدین کبری، «السائر الحائر الواجد الی السائر الواحد الماجد»، رساله عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ١٣٦٢ش. (۴۱) نجمالدین کبری، رسالة الی الهائم الخائف من لومة اللائم، به کوشش توفیق هاشمپورسبحانی، تهران، ١٣٦٤ش. (۴۲) نجمالدین کبری، فوائح الجمال و فواتح الجلال، به کوشش فریتس مایر، ویسبادن، ١٩٥٧م. (۴۳) هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش و ژوکوفسکی، تهران، ١٣٥٨ش. (۴۴) ایوانف، و، مقدمه بر کلام پیر، بمبئی، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۴م. (۴۵) پندیاتجوانمردی، از موعظات مستنصر دوم، به کوشش ایوانف، لیدن، ۱۹۵۳م. (۴۶) خیرخواه هراتی، محمد رضا، تصنیفات، به کوشش ایوانف، تهران، ۱۳۳۹ش. (۴۷) شاه حسینی، شهابالدین، خطابات عالیه، به کوشش هوشنگ اجاقی، تهران، ۱۳۴۱ش. (۴۸) نزاری قهستانی، سعدالدین، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۷۱- ۱۳۷۳ش. (۴۹) نجمالدین کبری، «آداب المریدین»، رساله عرفانی، به کوشش حسین بدرالدین، تهران، ١٣٦٢ش. (۵۰) رساله نمدمالی، فتوت و اصناف، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، ١٣٨١ش. (۵۱) بندهش (گردآوری) فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ش. (۵۲) زادسپَرَم، گزیده های زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشد محصّل، تهران ۱۳۶۶ش. (۵۳) کارنامه اردشیر بابکان، با متن پهلوی، آوانویسی، ترجمه فارسی و واژه نامه، چاپ بهرام فره وشی، تهران ۱۳۵۴ش. (۵۴) پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ش. ۲۵ - پانویس
۲۶ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «پیر»، ج۱۴، شماره۵۵۹۳. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «پیر»، شماره۲۹۱۳. ردههای این صفحه : اصطلاحات صوفیه | تصوف
|