عام الحزنعامالحزن از حوادث حزنانگیز صدر اسلام است، (سال دهم بعثت) در پی وفات ابوطالب و خدیجه (سلاماللهعلیهم) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این سال با عنوان «عامالحزن» یاد کردند. نامگذاری این سال بدین نام، خود، بیش از هر چیز دیگر، بیانگر خدمات شایسته و فداکاریهای بیمانند آن دو بزرگوار در راه دین و حمایت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. ۱ - سال دهم بعثتسال دهم بعثت سالی سخت و طاقتفرسا برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود؛ دو ماه و به نقلی هشت ماه و بیست و یک روز [۴]
مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۴۵، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰، چاپ اول.
پس از خروج از شعب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو تکیهگاه توانمند و دو یار پر نفوذ و راستین [۵]
دولابی، محمد بن احمد، الذریة الطاهره، ص۶۹ ۶۱، محمد جواد الحسینی الجلالی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۷.
[۷]
حمیری کلاعی، ابو الربیع، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۴۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰، چاپ اول.
و دو اهرم قدرتمند در پیشبرد اهداف الهی را از دست داد؛ این حادثه به قدری بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخت و ناگوار آمد که ایشان این سال را سال «غم و اندوه» نامیدند. در این سال، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عمویش ابوطالب را که از کودکی عهدهدار سرپرستیاش بوده و از حامیان و مدافعان بزرگ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از بعثت بود را از دست داد؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون خبر وفات ابوطالب را دریافت کرد به شدت دلتنگ و منقلب گردید و با شتاب خود را به بالینش رسانید سپس دست برپیشانی او میکشید و میفرمود: «عموجان در خردسالی تربیتم کردی، در یتیمی سرپرستیام نمودی و در بزرگی یاریام نمودی خدا از سوی من به تو پاداش خیر عطا فرماید.» اندکی قبل یا بعد از مرگ ابوطالب خدیجه (سلاماللهعلیهم) نیز از دنیا رفت به راستی خدیجه (سلاماللهعلیهم) برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نعمتهای ارزنده و والامقام آفریدگار بود که مدت بیست و پنج سال مهربانانه و دلسوزانه در کنارش از مشکلات و سختیهایش کاست و به روح و روان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آرامش داد و در تلخترین اوقات همچون فرشتهای او را کمک نمود و در راستای تبلیغ دین مبین اسلام و اعتلای کلمه توحید یار و یاور و در مبارزه سخت و پرمشقت علیه دشمنان شریکش بود و از بذل جان و مال هیچ دریغ نورزید. ایشان وزیری صادق برای اسلام و مایهی تسکین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیوسته از این بانو حتی پس از وفاتش (سلاماللهعلیهم) به شایستگی یاد کرده در ستایشش میفرمود: «او به من ایمان آورد زمانی که مردم کافر بودند و تصدیقم کرد، زمانی که مردم تکذیبم میکردند و به مالش یاری میرساند زمانی که مردم تحریمم کردند و خدا از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر زنان، نصیبم نکرد.» [۲۰]
نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۸، ص۱۷۲، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، ۱۴۲۳، چاپ اول.
[۲۱]
ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۲۳، بیروت، تحقیق علی محمد البجاوی، دارالجیل، ۱۹۹۲.
۱.۱ - وفات دو یار بزرگوار پیامبرمورخان در اینکه سال وقوع این رخداد سال دهم بعثت و پس از خروج از شعب ابیطالب بوده اتفاق نظر دارند؛ اما در روز و ماه وفات این دو بزرگوار و نیز فاصله زمانی بین وفات آنها به شدت اختلاف کردهاند، در منابع روایی و تاریخی از اول ذیالقعده، نیمه شوال [۲۶]
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۷، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲، چاپ اول.
و نیمه اول ماه رمضان، [۲۸]
شیخ مفید، محمد بن نعمان، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۲۲ ۲۳، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳.
به عنوان روز و ماه وفات ابوطالب یاد شده و وفات خدیجه (سلاماللهعلیهم) را نیز سه، سی، سی و پنج، پنجاه و پنج روز پس از این تاریخ عنوان کردهاند. همچنین در تقدم و تاخر وفات آنها از یکدیگر نیز بین مورخان و سیرهنگاران اختلاف است عدهای وفات ابوطالب را مقدم دانستهاند [۴۲]
طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵.
و عدهای نیز وفات حضرت خدیجه (سلاماللهعلیهم) را.۱.۲ - شدت اندوه پیامبرپس از وفات این دو یار عزیز و دو همراه شفیق، مصیبتها و محنتهای پیدرپی عرصه را بر حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، سخت تنگ کرد و مصیبتها از هر سوی بر حضرت به شدت فزونی گرفت. از هند بن ابیهاله اسدی نقل شده: «وقتی ابوطالب از دنیا رفت آن حضرت به شدت مورد اذیت و آزار قریش قرار گرفت تا جایی که فرمود: ای عمو چه زود جای خالی تو را احساس کردیم صله رحم تو برایت مفید باشد و خداوند به تو جزای خیر عنایت فرماید.» از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در وصف این ایام روایت شده: «ما زالت قریش کاعّة عنی حتی مات ابوطالب؛ قریش از من واهمه داشتند تا آن هنگام که ابوطالب از دنیا رفت.» شدت اندوه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از درگذشت دو یار وفادارش؛ ابوطالب (عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)) و حضرت خدیجه (همسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)) چنان زیاد بود که این سال را سال اندوه نامیدند. خدیجه نخستین ایمانآورنده به اسلام [۵۰]
امام علی، نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه قاصعه، ش۱۹۲.
و پشتیبان صدیق و صمیمی و مایهی آرامش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برابر جفاکاریهای قریش، [۵۱]
همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، ص۲۰۶، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۳.
که تمام داراییاش را برای گسترش اسلام صرف کرد، [۵۲]
یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵.
اندکی پس از خروج از شعب بر اثر سختی روزگار شعب در ۶۵ سالگی درگذشت. در این زمان شدت فقر مسلمانان به حدی بود که توان مالی دفن او را نداشتند و او را در همان صوقعهاش (صوقعه بر وزن (حوصله) روسری بلندی که زنان عرب بر سر میانداختند) به خاک سپردند. ابوطالب نیز کمی قبل یا پس از خدیجه [۵۳]
یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۹۳، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
در هشتاد و شش یا نود سالگی در شوال، رمضان یا ذیقعده سال دهم بعثت [۵۵]
یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۹۳.
از دنیا رفت. فاصله مرگ آن دو را برخی سه روز و جمعی سی و پنج روز [۵۷]
ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۶، ترجمه مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ واندیشه، ۱۳۷۴.
و بعضی شش ماه نوشتهاند. ابوطالب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از هشت سالگی سرپرستی کرد [۵۸]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۹۴، بیروت، دار القاموس الحدیث.
و او را بیش از فرزندانش دوست میداشت. چون خبر وفاتش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید، به شدت دلتنگ و منقلب شد و با شتاب خود را به بالینش رسانید. چهار بار سمت راست پیشانی و سه بار به سمت چپ پیشانی او دست کشید، آن گاه فرمود: عموجان! در خردسالی تربیتم کردی، در یتیمیسرپرستی نمودی و در بزرگی یاریم کردی. خدا از سوی من به تو پاداش خیر عطا فرماید. هنگام بدرقه پیکر بیجانش میفرمود: پیوند خویشی را نیکو به جای آوردی و پاداش نیکی دریافت نمودی.پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن دو را در «حجون» کوهی بیرون مکه دفن کرد که امروزه واقع در شهر مکه و به قبرستان «جنة المعلی» یا قبرستان ابوطالب معروف است. عبدمناف، عبدالمطلب، عبدشمس، قاسم و عبدالله پسران پیغمبر که در خردسالی درگذشتند، همگی در حجون مدفونند. ۲ - شخصیت حضرت خدیجهخدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصَی پانزده سال قبل از عامالفیل متولد شد. [۶۳]
ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۰.
او را در جاهلیّت «طاهره» و «سیده قریش» مینامیدند و خانهاش پناهگاه بینوایان بود. او نخست با ابوهاله تمیمی ازدواج کرد و دارای پسری به نام هند شد که در جنگ بدر یا احد حضور داشت و در جنگ جمل در رکاب علی (علیهالسّلام) به شهادت رسید. پس از فوت ابوهاله به ازدواج عتیق بن عائذ درآمد که ثمره آن دختری به نام هند بود. خدیجه با ثروتی که از این دو ازوداج به او رسید به تجارت پرداخت و با وجود آن که از لحاظ نسب، شرف و ثروت برترین زن قریش بود و ثروتمندترین مردان قریش از او خواستگاری کردند، [۶۹]
ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۰.
به هیچ یک پاسخ مثبت نداد.آشنایی با روح بزرگ و شخصیت منحصر به فرد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طی تجارت آن حضرت برای او، به ازدواج آن دو انجامید. [۷۰]
ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۰.
در حالی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۲۵ سال و خدیجه ۴۰ سال داشت؛ [۷۱]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۹۶
اما با وجود اختلاف سن بسیار، پیوندهای روحی عمیقی میان آنان ایجاد شد به گونهای که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حتی پس از مرگ خدیجه نیز همواره او را یاد میکرد و بزرگواری، ایمان و فداکاریهایش را میستود [۷۲]
خیامی، امیر مهنا، زوجات النبی و اولاده، ص۶۲-۶۳، بیروت، مؤسسه عزالدین، ط۱، ۱۴۱۱ق.
و او را یکی از چهار زن بهشتی خواند. سه تن دیگر مریم و آسیه زن فرعون و فاطمه زهرا دختر گرامیش بود، و فرمود: «برترین آنها فاطمه است». خدیجه (سلاماللهعلیهم) به فرموده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگامی به آن حضرت ایمان آورد که مردم در کفر غوطهور بودند و در حالی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تصدیق کرد، که مردم او را تکذیب میکردند و زمانی داراییاش را خالصانه بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرضه کرد که دیگران محرومش ساختند، و خدا از او فرزندانی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عطا کرد. دو پسر به نامهای قاسم و عبدالله؛ ملقب به طیب و طاهر که در کودکی در مکه از دنیا رفتند و چهار دختر به نامهای زینب، رقیه، امکلثوم، و فاطمه علیهاالسلام که همگی دوران نبوت را درک و به مدینه هجرت کردند و در آنجا از دنیا رفتند.گویند روزی خواهر خدیجه پس از وفات وی به خانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و سلام کرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنان منقلب گشت که اشک در دیدگانش گردید و فرمود: صدایش طنین آهنگ خدیجه و راه رفتنش چون او بود. ۳ - نقش ابوطالب در اسلامنفوذ ابوطالب در میان مکیّان یکی از مهمترین عوامل نضج و گسترش اسلام در مکه بود و دست قریش در آزار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا هنگام وفات ابوطالب کوتاه بود؛ [۷۷]
ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۹، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۳ ق.
اما پس از او با گذشت سیزده سال از بعثت و وجود پیروانی صدیق در مکه، شدَت آزار مشرکان بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن چنان فزونی یافت که کار دعوت به بن بست رسید و آن حضرت را به ناچار خانهنشین کرد. [۷۸]
ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۶.
۴ - ایمان ابوطالببا وجود شواهد بسیار بر ایمان راسخ ابوطالب؛ چون او برای گسترش اسلام و حفظ جان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ناگزیر ایمانش را پنهان داشت و مانند ابوذر و ابنمسعود آن را آشکارا اعلام نکرد؛ برخی با طرح احادیث ساختگی بازمانده از دوران حاکمیِت امویان در ایمان بزرگ مردی چون او خلل وارد آورده و میگویند هنگام جان دادن ابوطالب، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر چه کوشید که او به یگانگی خدا و نبوتش گواهی دهد زبانش نمیگشت، و این آیه نازل شد که: «انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء» یعنی تو نمیتوانی هر که را خواستی هدایت کنی ولی خدا هر که را بخواهد هدایت میکند. (با وجود شواهد بسیار در متون تاریخی و سیره اهل تسنن بر ایمان ابوطالب به رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، جای شگفتی است که شان نزول این آیه را برای ابوطالب میدانند) [۸۰]
بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۳۴۰، ترجمه مهدوی دامغانی، تهران، انتشارت علمیو فرهنگی، ۱۳۶۱.
کتب تفسیری شیعه این شان نزول را درباره ابوطالب رد میکند. هر چند در متونی از آثار اهل سنت نیز بر ایمان ابوطالب تصریح شده است. [۸۲]
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۴۰۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ ق.
علاوه بر آن با مراجعه به کتب تفسیری از محتوای آیات قبل و بعد آیه ۵۶، به وضوح آشکار است که سخن درباره دو گروه؛ مشرکان مکه و ایمان آورندگان به رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. بویژه آن که در آیه ۵۷ که عطف به آیه ۵۶ است، خداوند میفرماید: «آنها گفتند: ما اگر هدایت را همراه تو بپذیریم؛ ما را از سرزمینمان میربایند! » بنابراین آیه از سربرتافتن گروهی از مشرکان سخن میگوید. برخی تفاسیر شیعه شان نزول آیه را درباره حارث بن نوفل دانسته است.طرح سؤالهای علمیبرخاسته از اذهان آگاه و حقیقتجو امری پسندیده است. درباره ایمان ابوطالب با وجود شواهد تاریخی بسیار، میتوان تردیدها را زدود؛ امَا انکار حقیقت به این دلیل که او پدر علی (علیهالسّلام) نخستین مرد مسلمان است که به دلیل فضایل بیشمارش مورد لطف ویژه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و چون نمیتوان بر شخصیت بزرگش خدشهای وارد کرد پس برای کاستن از منزلتش ناگزیر، شخصیت پدر را خدشهدار سازند تا مبادا بر فضیلتی معترف شوند که دیگر خلفا از آن بیبهرهاند، جفایی نابخشودنی است. ۵ - دلایل تاریخی بر ایمان ابوطالب۱. فاطمه دختر اسد بن هاشم از ایمان آورندگان صدر اسلام بود که تا زمان وفاتش در همسری ابوطالب قرار داشت. حال آن که زن مسلمان نمیبایست در نکاح مرد کافر باقی بماند و خود به خود از آن جدا میشد. ۲. اشعار و سخنان ابوطالب که در آن به صراحت بر نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاکید کرده است. الف) ابوطالب پیش از ورود به شعب، وقتی از تصمیم قریش بر قتل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آگاه شد، آنان را تهدید کرد و این اشعار را در دفاع از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرود: «از سرخیرخواهی و هدایت دعوتم نمودی. بیشک راست گفتی و در دعوتت امین بودی، دینی را عرضه داشتی که از بهترین دینهای مردمان است. [۸۷]
یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۸۸.
»ب) ابوطالب در نامهای به نجاشی پادشاه حبشه درباره ماهیّت مهاجرین مسلمان نوشت: بدان که محمد پیغمبری است مانند موسی و عیسی بن مریم. (تعلم ملیک الحبش ان محمدا نبی کموسی و المسیح بن مریم). ج) ولقد علمت ان دین محمدٍ من خیر ادیان البریه دیناً [۸۹]
ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۵۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، ۱۹۶۱ م.
۴. ابوطالب برای حفظ جان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شعب، شبها خود و یا فرزندش علی (علیهالسّلام) را بر جای خویش میخواباند تا مبادا مشرکان گزندی به او رسانند. ۵. ابوطالب حتی در آخرین نفسهای حیات نیز بنیهاشم را به حمایت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و گرویدن به آیین او فرا خواند. [۹۰]
حلبی، علی بن برهانالدین، السیره الحلبیه، ج۱، ص۳۸۹_ ۳۹۰
۶. هنگامیکه مشرکان خواستند با او معامله کنند! تا محمد را به آنان واگذارد، نه تنها هیچ یک از پیشنهادهای آنان را نپذیرفت بلکه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: مردم را به سوی پروردگارت فراخوان و بدان که من هرگز از یاریت دست برنمیدارم. ۶ - پانویس۷ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عام الحزن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۱۵. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عام الحزن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۱۵ |