حکومت طاغوت (قرآن)حاکمیت طاغوت، جامعه را به سوی ظلمتها و تباهیها منحرف میکند. در این میان کفر، زمینهساز سرپرستی و حاکمیت طاغوت است. ۱ - کفر زمینهساز حاکمیت طاغوتکفر، زمینهساز سرپرستی و حاکمیت طاغوت است: •• «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»؛ «خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. (اما) کسانى که کافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند؛ آنها اهل آتشاند و هميشه در آن خواهند ماند». ۲ - حاکمیت طاغوت منحرفکننده جامعهحاکمیت طاغوت، منحرفکننده جامعه به سوی ظلمتها و تباهیهاست: •• «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»؛ « خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. (اما) کسانى که کافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند؛ آنها اهل آتشاند و هميشه در آن خواهند ماند». ۲.۱ - بررسی تفسیری آیه۲.۱.۱ - مراد از ظلمت و نورچند قول درباره مراد از ظلمت و نور و اخراج از ظلمت به نور و برعکس در سابق پارهاى مطالب در معناى (اخراج از نور به ظلمت) گذشت، و در آنجا گفتیم که این اخراج و معانى دیگرى نظیر آن، امورى است حقیقى و واقعى، و برخلاف توهم بسیارى از مفسران و دانشمندان از باب مجازگویى نیست، و قرآن نمىخواهد اعمال ظاهرى را که عبارت است از عدهاى حرکات و سکنات بدنى، و نیز نتایج خوب و بد آن را تشبیه به نور و ظلمت بکند. این عده گفتهاند: اعتقاد درست و حق، از این نظر نور خوانده شده که باعث از بین رفتن ظلمت جهل و حیرت شک و اضطراب قلب مىشود، عمل صالح هم از این جهت نور است که رشد آن روشن، و اثرش در سعادت آدمى واضح است؛ همچنان که نور حقیقى هم همینطور است و ظلمت هم عبارت است از جهل و شک و تردید و عمل زشت و همه اینها از باب مجاز است. ۲.۱.۲ - مراد از اخراج از ظلمات به نورو این اخراج از ظلمات به نور، که در آیه شریفه به خدای تعالی نسبت داده، مثل اخراج از نور به ظلمت است که به طاغوت نسبت داده، خود این عقاید و اعمال است، نه اینکه خداى تعالى ماوراى این عقاید و اعمال، کارى دیگر داشته باشد؛ مثلا دست کسى را بگیرد و از ظلمت بیرون آورد، براى اینکه ما به غیر از این اعمال، نه فعلى و نه غیر فعلى از خدا به نام اخراج ، و اثر فعلى از خدا به نام نور و ظلمت و غیر آن دو سراغ نداریم، این بود نظریه دستهاى از مفسران و دانشمندان. جمعى دیگر گفتهاند: خدا کارهایى از قبیل اخراج از ظلمات به نور و دادن حیات و وسعت و رحمت و امثال آن دارد که آثارى از قبیل نور و ظلمت و روح و رحمت و نزول ملائکه، بر فعل او مترتب مىشود، و لیکن فهم و مشاعر ما نمىتواند فعل خدا را درک کند؛ ولى چون خدا از چنین افعالى خبر داده، به آن ایمان داریم، و چون خدا هر چه مىگوید حق است، بدین جهت به وجود این امور معتقدیم، و آنها را فعل خدا مىدانیم، هر چند که احاطه و آگاهى به آن نداشته باشیم. لازمه این گفتار هم مانند گفتار سابق، این است که الفاظ نامبرده، یعنى امثال نور و ظلمت و اخراج، بهطور استعاره و مجاز استعمال شده باشد، فرقى که بین این دو قول هست این است که بنا بر قول اول، مصداق نور و ظلمت و امثال آن، خود اعمال و عقاید هستند، ولى بنابر قول دوم، ام و این دو قول (هر دو) از راه راست منحرف هستند، یکى به سوى افراط منحرف شده و دیگرى به سوى تفریط. ۲.۱.۳ - چیستی حق مطلبحق مطلب در مراد از خارج شدن از ظلمات به نور و بلعکس در آیة الکرسی حق مطلب این است که اینگونه امورى که خدا از آنها خبر داده که بندگان هنگام اطاعت و معصیت آنها را ایجاد مىکنند، امورى حقیقى و واقعى هستند، مثلا اگر مىفرماید که بنده مطیع را از ظلمت به سوى نور، و گناهکار را از نور به سوى ظلمت مىبریم، نخواسته است مجازگویى کند، الا اینکه این نور و ظلمت چیزى جاى از اطاعت و معصیت نیست، بلکه همواره با آنهاست، و در باطن اعمال ما قرار دارد و ما قبلا در این باره سخن گفتیم. و این معنا با دو جمله مورد بحث، کنایه از هدایت خدا و اضلال طاغوت باشد، منافات ندارد، چون در بحث مربوط به کلام و سخن گفتن خدا گفتیم: صحبت در مساله مورد بحث در دو مقام است: ۲.۱.۴ - مقام اولدر مقام اول در این زمینه بحث مىکنیم که آیا نور و ظلمت و کلماتى شبیه اینها که در کلام خدای تعالی آمده، در معانى مجازى استعمال شده و صرفا تشبیهى است که در این عالم هیچ حقیقت ندارد؟ و یا آنکه استعمال حقیقى است؟ چون در این عالم معناى حقیقى دارند. ۲.۱.۵ - مقام دومو در مقام دوم سؤال مىشود از اینکه به فرض آنکه قبول کنیم معانى حقیقى دارند، آیا استعمال این کلمات در آن معانى، مثلا استعمال کلمه نور در آن حقیقتى که منظور است؛ یعنى در حقیقت هدایت، استعمال لفظ در معناى حقیقى است و یا استعمال در معناى مجازى است؟ ۲.۱.۶ - هدایت و ضلالتو به هر حال پس دو جمله مورد بحث یعنى جمله (یخرجهم من الظلمات الى النور) و جمله (یخرجونهم من النور الى الظلمات) کنایه از هدایت و ضلالت مىباشند، و گرنه لازم مىآید که هر مؤمن و کافرى، هم در نور باشد و هم در ظلمت، مؤمن قبل از آنکه به فضاى نور برسد در ظلمت باشد، و کافر قبل از رسیدن به فضاى ظلمانى کفر، در نور باشد، و قبل از رسیدن به این دو فضا، یعنى دوران کودکى، هم در نور باشد و هم در ظلمت، و وقتى به حد تکلیف مىرسد اگر ایمان بیاور به سوى نور در آید، و اگر کافر شود به سوى ظلمت درآید و معلوم است که چنین سخنى صحیح نیست. ۲.۱.۷ - نور فطری انسانلیکن ممکن است این گفتار را تصحیح کرد و چنین گفت که: انسان از همان آغاز خلقت، داراى نورى فطرى است که نورى است اجمالى، اگر مراقب او باشند ترقى مىکند، و [[|تفصیل]] مىپذیرد؛ چون در همان اوان خلقت نسبت به معارف حقه و اعمال صالح به تفصیل نور ندارد؛ بلکه در ظلمت است؛ چون تفصیل این معارف براى او روشن نشده، پس نور و ظلمت به این معنا با هم جمع مىشوند، و اشکالى هم ندارد، مؤمن فطرى که داراى نور فطرى و ظلمت دینى است، وقتى در هنگام بلوغ ایمان مىآورد، به تدریج از ظلمت دینى به سوى نور معارف و اطاعتهاى تفصیلى خارج مىشود و اگر کافر شود، از نور فطریش به سوى ظلمت تفصیلى کفر و معصیت بیرون مىشود. و اگر در آیه شریفه کلمه نور را مفرد و کلمه ظلمت را جمع آورده، و فرموده: (یخرجهم من الظلمات الى النور و یخرجهم من النور الى الظلمات) اشاره به این است که حق همیشه یکى است، و در آن اختلاف نیست؛ همچنان که باطل متشتت و مختلف است و هیچ وقت وحدت ندارد؛ همچنانکه در جاى دیگر فرموده: (و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فنفرق بکم). ۳ - پانویس
۳.۱ - منبعفرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکومت طاغوت». |