حضور امام حسین در مکه
کاروان
امام حسین (علیهالسّلام) پنج روز پس از خروج از
مدینه در سوم
شعبان سال شصت هجری، وارد شهر
مکه شد.
نقل شده که چون حدود مکه از دور نمایان گردید و کوههای شهر از دور دیده شد، امام (علیهالسّلام) به
تلاوت این
آیه از
قرآن پرداختند: «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل؛ و هنگامی که
موسی (علیهالسّلام) متوجه شهر
مدین شد گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به
راه راست،
هدایت کند»
امام حسین (علیهالسّلام) وارد شهر
مکه شد ساکنان مکه و زائران
بیت الله الحرام با شنیدن خبر ورود امام (علیهالسّلام) به مکه بسیار شادمان شدند. مردم،
صبح و
شام، نزد حضرت (علیهالسّلام) در رفت و آمد بودند و این بر
عبدالله بن زبیر، سخت گران میآمد؛ چرا که
امید داشت مردم مکه با وی
بیعت کنند. لیکن آنچه را که در دل داشت، برای امام (علیهالسّلام) آشکار نمیکرد. او نیز چونان دیگر مردم با امام (علیهالسّلام) رفت و آمد داشت؛ در
نماز ایشان شرکت میکرد، نزد حضرت (علیهالسّلام) مینشست و به سخنان ایشان گوش فرا میداد؛ ولی با این همه، میدانست که تا امام حسین (علیهالسّلام) در مکه هست، کسی با او بیعت نمیکند؛ زیرا جایگاه امام حسین (علیهالسّلام) در نزد مردمان مکه، بسیار بالاتر از جایگاه پسر زبیر بود.
نامه کوفیان به امام (علیهالسّلام) و دعوت از او برای قیام:مدت چندانی از ورود امام (علیهالسّلام) به مکه نگذشته بود که
شیعیان عراق خبر
مرگ معاویه را دریافت کردند و از سرپیچی امام حسین (علیهالسّلام) و ابن زبیر از بیعت با
یزید با خبر گشتند، پس به جنبش در آمدند و در منزل
سلیمان بن صرد خزایی، گرد آمدند. آنان از هلاکت معاویه سخن به میان آوردند و
خداوند را بر آن
شکر نمودند. سلیمان بن صرد به پا خاست و خطاب به حاضرین در مجلس گفت: «به راستی که معاویه به هلاکت رسید و حسین (علیهالسّلام) از بیعت با آنان خودداری کرده است و به سمت مکه رهسپار شده است. شما، شیعیان او و شیعیان پدر او هستید. اگر در خود میبینید که او را
یاری دهید و با دشمنانش نبرد کنید، برایش نامه بنویسید و اگر بیم دارید که
سست و پراکنده شوید، او را نسبت به خود امیدوار نسازید. گفتند: هرگز؛ بلکه با دشمنانش نبرد میکنیم و جان خود را در راهش فدا میکنیم. گفت: پس برایش نامه بنویسید.»
آن گاه این چنین نامه نوشتند:
«به نام خداوند
بخشنده مهربان.
به حسین بن علی (علیهالسّلام) ، از سوی سلیمان بن صرد،
مسیب بن نجبه،
رفاعة بن شداد،
حبیب بن مظاهر و شیعیان او از
مؤمنان و
مسلمانان کوفه.
درود بر شما! به راستی که ما خداوند یگانه را
حمد میگوییم. اما بعد، ستایش خدایی را که
دشمن جبار و
سرکش تو را در هم شکست؛ دشمنی که در بدی کردن بر این
امت، شتاب کرد و زمام امور را به زور، به دست گرفت، ثروتهای عمومی را
غصب کرد و بدون رضایت امت، بر آنان حکومت نمود. آن گاه بهترینهای امت را به
شهادت رسانید و اشرار را رها کرد و ثروت الهی را میان ثروتمندان و زورمداران، قسمت کرد. از
رحمت خدا دور باد، چنان که
قوم ثمود، دور شدند! اینک ما، پیشوایی نداریم؛ به سوی ما روی آور. امید است که خداوند، ما را به واسطه شما بر محور حقیقت، گرد آورد.
نعمان بن بشیر، در قصر حکومتی است؛ ولی ما در
نماز جمعه و مراسم
عید او، حاضر نمیشویم. اگر به ما خبر رسد که شما به سمت ما میآیید، او را از
قصر بیرون میکنیم تا به خواست خدا به
شام برود. درود و سلام خدا بر شما باد! »
آن گاه نامه را به همراه
عبدالله بن سبع همدانی و
عبدالله بن وال روانه کردند
و به آنان دستور دادند با سرعت حرکت کنند. آن دو از کوفه حرکت کردند و با شتاب راه پیمودند تا اینکه خود را دهم
ماه رمضان در مکه به امام حسین (علیهالسّلام) رساندند.
دو روز از ارسال نامه اول کوفیان گذشت که آنان
قیس بن مسهر صیداوی،
عبدالرحمن بن عبدالله بن کدن ارحبی و
عمارة بن عبید سلولی را که حامل صد و پنجاه نامه و هر نامه شامل امضای یک تا چهار نفر بود را نزد امام (علیهالسّلام) گسیل داشتند.
محتوای تمامی این نامهها درخواست از حضرت (علیهالسّلام) برای آمدن به کوفه بود. پس از ارسال این نامهها کوفیان آخرین نامه خود را دو روز بعد به همراه دو قاصد به نامهای
هانی بن هانی سبیعی و
سعید بن عبدالله حنفی نزد امام (علیهالسّلام) فرستادند و از حضرت (علیهالسّلام) خواستند به کوفه بیاید
در این نامه آمده بود:
«به نام خداوند بخشنده مهربان.
به حسین بن علی (علیهالسّلام) ، از طرف شیعیانش از
مؤمنان و
مسلمانان.
اما بعد، به سوی ما بشتاب. به راستی که مردم، انتظار شما را میکشند و نظری به غیر شما ندارند. پس بشتاب، بشتاب. درود بر شما! »
جالب تر این که
شبث بن ربعی،
حجار بن ابجر، از سران هواداران حکومت
بنی امیه به همراه
یزید بن حارث بن یزید بن رویم،
عزرة بن قیس،
عمرو بن حجاج زبیدی و
محمد بن عمیر تمیمی، نامهای به امام (علیهالسّلام) نوشتند
و از آن حضرت (علیهالسّلام) در خواست کردند تا به کوفه برود. در این نامه آمده: «اما بعد، بشتاب که باغها سرسبزند و میوهها رسیدهاند.
زمین خرم است و درختان جامه ی سبز برتن کردهاند. هر گاه خواستی نزد ما بیا که به سوی سپاهی آماده جانبازی در رکاب خویش میآیی!».
و آن را همراه
پیکی به سوی امام (علیهالسّلام) فرستادند.
اما با وجود این همه نامه امام (علیهالسّلام) در پاسخ گویی به نامهها تامل و تانی میکرد تا این که در یک روز ششصد نامه از مردم کوفه به دست امام (علیهالسّلام) رسید
و پس از آن هم، نامههای دیگر نیز پی در پی میآمد تا آن که تعداد این نامهها به دوازده هزار نامه رسید.
نامههای بسیاری نزد امام (علیهالسّلام) جمع شد. پس نامهها را خواند و از فرستادگان در باره مردم، پرسش نمود. آنگاه نامهای نوشت و به هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی -که آخرین فرستادگان مردم کوفه بودند
داد.
در این نامه آمده:
«به نام خداوند بخشنده مهربان.
از
حسین بن علی (علیهالسّلام) به جمع مؤمنان و مسلمانان.
اما بعد؛ هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی با نامههای شما پیش من آمدند همه آنچه را که
حکایت کرده بودید و گفته بودید دانستم. گفته بیشترتان این بود که
امام نداریم بیا شاید به سبب تو خدا ما را بر
حق و
هدایت همدل کند اینک من برادر و پسر عمو و
معتمد و اهل خاندانم را سوی شما فرستادم و به او گفتم از حال و کار و رای شما به من بنویسد اگر نوشت که
رای جماعت و اهل
فضیلت و خرد چنان است که فرستادگانتان به من گفتهاند و در نامه هایتان خواندهام به زودی پیش شما میآیم ان شاء الله؛ به جان خودم که امام جز آن نیست که به کتاب عمل کند و
انصاف پیش گیرد و مجری حق باشد و خویشتن را خاص خدا کند والسلام.»
در پی آخرین نامه کوفیان، امام حسین (علیهالسّلام) پسر عمویش -
مسلم بن عقیل- را به حضور طلبیده سپس عازم عراق نمود تا اوضاع و احوال آنجا را بررسی نموده، آن را به ایشان گزارش دهد.
مسلم در نیمه ماه رمضان، مخفیانه از
مکه بیرون رفت و در پنجم
شوال به کوفه رسید
و در خانه
مختار بن ابی عبید منزل گزید.
در این زمان، امیر کوفه
نعمان بن بشیر انصاری بود. شیعیان پس از آگاهی از ورود مسلم، به نزدش رفته و با او بیعت کردند. گزارشها حاکی از آن است که، تعداد هجده هزار نفر از مردم کوفه با او بیعت کردند.
عبدالله بن مسلم و سپس
عمارة بن عقبه و پس از آنها
عمر بن
سعد بن ابی وقاص ناتوانی نعمان را در اداره امور کوفه به
یزید گزارش دادند.
یزید با
مشورت سرجون
مسیحی، اداره همزمان حکومت کوفه و بصره را به
عبیدالله بن زیاد سپرد.
عبیدالله با لباسی مبدل وارد کوفه شد و پس از ورود به قصر (
دار الاماره) خود را به همگان شناساند.
عبیدالله در مسجد کوفه به سخنرانی پرداخت و مردم را از مخالفت با خویش ترساند او بر سران قبایل و مردم بسیار سخت گرفت و مخالفان را به شدت
تهدید کرد.
مسلم بن عقیل، چون خبر آمدن عبیدالله و سخنرانی او را شنید و از سختگیری هایش بر مردم و سران قبایل باخبر گشت از خانه مختار بیرون آمد و به منزل
هانی بن عروه مرادی پناه برد.
او نامهای را به همراه
عابس بن ابی شبیب شاکری، برای امام حسین (علیهالسّلام) فرستاد
و در آن یادآور شد که «هجده هزار نفر با من بیعت کردهاند چون نامهام به دست شما رسید، در آمدن، شتاب کنید.»
ابن زیاد پس از تسلط نسبی بر کوفه، جهت اطلاع از محل اختفای مسلم، غلام خود –
معقل- را میان یاران مسلم نفوذ داد.
عبیدالله پس از اطلاع از مخفیگاه مسلم، هانی را با حیلهای به دارالاماره کشاند و او را
زندانی کرد
و سپس در
مسجد کوفه به ایراد سخن پرداخت.
با دستگیری هانی، مسلم یاران خود را با شعار «یا منصور امت» فرا خواند
و با چهار هزار نفر دار الاماره را در
محاصره گرفت.
عرصه بر عبیدالله تنگ شد پس به سرعت درهای قصر را بست
و از برخی سران کوفی مانند
کثیر بن شهاب بن حصین حارثی،
محمد بن اشعث،
قعقاع بن شور ذهلی،
شبث بن ربعی تمیمی،
حجار بن ابجر عجلی و
شمر بن ذی الجوشن عامری خواست تا هر کدام از آنان افراد قبایل خود را از اطراف پسر عقیل پراکنده سازند و از آنان خواست که در این راه از فریفتن مردم با وعده مال و منال حاکم کوفه و ترساندن آنان از لشکر شام که به طرف کوفه حرکت کرده است، هیچ دریغ نورزند.
با سخنان سران کوفه، رفته رفته یاران مسلم بن عقیل از اطراف او پراکنده شدند
تا آنجا که شب هنگام جز سی مرد، کسی همراهش نبود.
تا اینکه پس از
اقامه نماز مغرب و
عشاء و خروج از مسجد کوفه، باقی مانده همراهان مسلم نیز، پراکنده شدند و او تنها ماند.
مسلم در حالی که تنها مانده و در کوچهها سرگردان شده بود به منزل زنی به نام "
طوعه" پناه برد.
ابن زیاد پس از فروکش کردن قیام مسلم، به
مسجد رفت و پس از اقامه نماز و سخنرانی، دستور جستجوی خانه به خانه مردم، برای یافتن مسلم، را صادر کرد.
در این هنگام پسر طوعه که از محل اختفای مسلم با خبر شده بود آن را به اطلاع عوامل حکومتی رساند.
عبیدالله نیز
محمد بن اشعث را همراه هفتاد نفر راهی منزل طوعه کرد.
وقتی مسلم از
محاصره خانه مطلع شد، با شمشیر از خانه بیرون آمد و با آنان به نبرد پرداخت.
تا این که جراحتهای سنگین برداشت و به
اسارت در آمد.
پس از اسارت، مسلم از محمد بن اشعث و
عمر بن سعد خواست تا پیکی بفرستند و امام (علیهالسّلام) را از اوضاع کوفه با خبر سازند.
سرانجام مسلم در روز چهارشنبه نهم
ذی حجه سال شصت هجری
پس از دو ماه و چهار روز اقامت در کوفه، به
شهادت رسید. (بنا به نظر
مسعودی مسلم در نیمه
ماه رمضان، مخفیانه از مکه بیرون رفت و در پنجم
شوال به کوفه رسید)
فرستاده محمد بن اشعث و عمر بن سعد در
منزل زباله به کاروان
امام حسین (علیهالسّلام) رسید و پیام مسلم را ـ که خواسته بود شرح حالش را به امام (علیهالسّلام) گزارش دهد و پراکنده شدن کوفیان را پس از بیعتشان با او، بازگو کند ـ، رساند. امام حسین (علیهالسّلام) نامه را خواند، و از خبر شهادت
مسلم بن عقیل و
هانی بن عروه، بسیار متاثر گردید.