تقسیم (بلاغت)تقسیم (بلاغت)، استیفای اقسام موجود برای یک شیء و بیان وضع آنها است. ۱ - تقسیم در علوم قرآنییکی از اسلوبهای بلاغی و بدیعی قرآن "تقسیم" است. صنعت "تقسیم" آن است که ابتدا چند چیز و پس از آن چند چیز دیگر بیاورند که مربوط به همان الفاظ اول باشد و معلوم کنند که هر کدام از امور بعد مربوط به کدام یک از امور اول است. صنعت تقسیم مانند لف و نشر به دو قسم مرتب و مشوش تقسیم میشود. برخی "تقسیم" را این گونه تعریف کردهاند که چیزی را به اجزایی تقسیم و پس از آن، حکم هر جزئی را ذکر کنند؛ ۱.۱ - مثال اول(کذبت ثمود وعاد بالقارعة فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة واما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیة)؛ " ثمود و عاد آن حادثه کوبنده (قیامت) را دروغ انگاشتند؛ و اما ثمود بر اثر طغیان خود نابود شدند، و اما عاد با تندبادی سخت سرد و بنیان کن نابود شدند"؛ ۱.۱ - مثال اول(فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخیرات باذن الله)؛ "پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه رو و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند". در این آیه، بندگان خدا به سه گروه " ستمکار به خویش"، "میانه رو" و "پیشتاز در نیکوکاریها" تقسیم شدهاند. [۵]
بستانی، بطرس، ۱۸۹۸ - ۱۹۶۹، محیط المحیط قاموس مطول للغة العربیة، ص۷۳۵.
۲ - تقسیم در ادبیاتدر صنعت تقسیم، ابتدا دو یا چند چیز را ذکر میکنند و سپس به ترتیب و بهطور مشخص، متعلق و وابسته هر کدام از آنها را در سخن میآورند. ۲.۱ - نمونه اولبهعنوان مثال عثمان مختاری گفته است: به من نمود لب و چشم و زلف آن دلبر ••• یکی عقیق و دوم نرگس و سیوم عنبر عقیق و نرگس و عنبرش بستدند از من ••• یکی حیات و دوم قوت و سیوم پیکر در ابیات بالا ابتدا شاعر در مصراعهای اول سه چیز را ذکر کرده و سپس در مصراع دوم، بهطور مشخص وابستهی هر کدام را آورده است. ۲.۲ - نمونه دوممثال دیگر: لطافت لب لعل و دهان آن بت چین ••• یکی چو خاتم جم آمد و یکی چو نگین (بدر جاجرم) در این بیت ابتدا دو چیز (لب و دهان) ذکر شده سپس متعلق و وابسته هر کدام (خاتم و نگین) آورده شده است. در واقع میگوید دهان معشوق چون خاتم و انگشتری سلیمان و لب او همچون نگین این انگشتری است. ۳ - تفاوت تقسیم با لف و نشرتقسیم همیشه به صورت "یکی... دوم... سوم..." یا "یکی اینطور، دومی آنطور" به کار میرود. صنعت تقسیم شباهت زیادی با لف و نشر دارد، [۷]
بلاغت (معانی، بیان، بدیع)، محمدی، محمدحسین؛ تهران، زوار، ۱۳۸۷، اول، ص۱۵۸.
با این تفاوت که در لفونشر، معین نمیشود که کدامیک از امور نشر مربوط به کدامیک از امور لف است، و رابطهی میان اجزا و وابستهها را خواننده خود باید دریابد؛ اما در تقسیم این رابطه مشخص شده است. به سخن دیگر ارتباط میان اجزای نشر را در لفونشر از قرینه میفهمیم و در تقسیم از تصریح. [۸]
هنر بدیع، طباطبایی، محمدرضا؛ قم، دارالعلم، ۱۳۸۶، اول، ص۱۴۵.
بهطور مثال بیت زیر حالت لفونشر دارد نه تقسیم: نباشد چون جبین و زلف و رخسار و لبت هرگز ••• مه روشن، شب تیره، گل سوری، می احمر در بیت بالا شاعر نگفته است که کدام چیز شبیه کدام است و این خواننده است که باید بین موارد ذکر شده را دریابد. مثلا بفهمد که جبین معشوق مثل ماه روشن است یا زلف او مثل شب تیره است و... [۹]
بلاغت (معانی، بیان، بدیع)، محمدی، محمد حسین؛ تهران، زوار، ۱۳۸۷، اول، ص۱۵۹.
پس باید گفت صنعت تقسیم آن است که در ابتدا چند چیز و بعد از آن چند چیز دیگر بیاورند که مربوط به همان الفاظ اول باشد و معلوم کند که هر کدام از امور بعد مربوط به کدام یک از امور اول است. ۴ - اقسام تقسیمصنعت تقسیم مانند لفونشر به دو قسم، "مرتب و مشوش" تقسیم میشود. [۱۰]
بدیع (بر بنیاد آثار سعدی)، پیشگر، احد؛ تهران، نیک آموز، ۱۳۸۱، ص۱۲۷.
۴.۱ - تقسیم مرتبـــ تقسیم مرتب، مانند بیتهای زیر که از عثمان مختاری است: حیات و قوت و پیکر سه پایه گشت مرا ••• یکی ضعیف و دوم قاصر و سوم لاغر ضعیف و قاصر و لاغر شود به محنت عشق ••• یکی سپهر و دوم کوکب و سوم گوهر ـــ حافظ در تقسیم مرتب گفته است: سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت ••• بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش ••• اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام ۴.۲ - تقسیم مشوشتقسیم مشوش، مانند این شعر عنصری: یا ببندد یا گشاید یا ستاند یا دهد ••• تا جهان باشد همی مرشاه را این باد کار آنچه بستاند ولایت، آنچه بدهد خواسته ••• آنچه بندد دست دشمن، آنچه بگشاید حصار [۱۱]
هنر بدیع، طباطبایی، محمد رضا؛ قم، ۱۳۸۶، اول، ص۱۴۵
۵ - نمونههایی از سعدیـــ در یک بیت از دو بیت زیر تقسیم مشوش و در بیت دیگر آن تقسیم مرتب به کار رفته است: گرد من و گرد تو صفزده جانا مدام ••• گرد تو دلدادگان، گرد من اندوه و غم بخت من و چشم تو، هر دو خوابند، لیک ••• این یکی تا روز حشر آن یکی تا صبحدم (سعدی) ـــ دو مثال دیگر از سعدی: دو کس چه کنند از پی خاص و عام ••• یکی نیک محضر، دگر زشت نام یکی تشنه را تا کند تازه حلق ••• دگر تا به گردن درافتند خلق ـــ و: منم امروز و تو انگشت نمای همه خلق ••• من به شیرین سخنی تو به نیکویی مشهور [۱۲]
بدیع (از دیدگاه زیبایی شناختی)، وحیدیان کامیار، تقی؛ رضا انزابی نژاد، تهران، ۱۳۷۹، اول، ص ۸۷
۶ - پانویس
۷ - منبعفرهنگنامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «تقسیم (بلاغت)». پژوهشکده باقرالعلوم. |