بانوبانو به معنی زن بزرگزاده و ارجمند و عنوانی احترام آمیز در اول یا آخر نام زنان بزرگ است. در کتیبه های ساسانی و ادبیات زردشتی فارسی میانه، در لقب بعضی از ایزد بانوان هند و ایرانی و همراه نام همسران شاهان، امیران و بزرگان دربار دیده میشود. ۱ - معنی بانودر ادبیات فارسی، بویژه در منظومههایی مانند شاهنامه، ویس و رامین و خسرو و شیرین، به معنی زن بزرگ و ملکه کاربرد فراوان دارد. در تداول امروز، مرادف عنوان «خانم» و در زبان نوشتاری و رسمی، خصوصاً، در خطاب به زنان شوهردار آورده میشود. ۲ - تاریخچه کاربرد واژه بانوقدیمترین کاربرد این عنوان، در یکی از الواح تخت جمشید به خط عیلامی به صورت ba-nu-ka- (احتمالاً با تلفّظ بانوکا، ¦ ka ¦ nu ¦ Ba در لوحه شماره ۱۷۰۸) است که ظاهراً عنوان ملکه آتوسا (¦ Hutaosa، هوتس) دختر کورش، همسر داریوش و مادر خشایارشا، بوده است. در فارسی میانه و پارتی به صورت «بانوگ»، چندین بار در «کتیبه شاپور اول درکعبه زردشت»، در عنوان زنان دربار و به عنوان لقب ناهید ایزد بانوی نگهبان آب؛ در «کتیبه کردیر در کعبه زردشت» در نام آتشکده «اَناهیدْ بانوگ» [۱]
پرویز رجبی، «کرتیر و سنگنبشته او در کعبه زردشت»، ج۱، ص۶۶، مجله بررسیهای تاریخی، سال ۶، ش مخصوص (مهر ۱۳۵۰).
در «کتیبه نرسی در پایکولی» برای همین ایزد؛ در متون زردشتی فارسی میانه به همین عنوان به صورت «اَرذویسوربانوگ» [۲]
اوستا یشتها، یشتها، ج۱، ص۱۵۹، گزارش پورداود، چاپ بهرام فره وشی، تهران ۱۳۵۶ ش.
[۳]
داراب هرمزدیار، روایات، ج۱، ص۳۲۵ـ۳۲۶، چاپ مانک رستم اون والا، بمبئی ۱۹۲۲.
در لقب سپندارمذ، پنجمین امشاسپند، ایزدبانوی نگهبان زمین، مادر مخلوقات و نماینده بردباری و شکیبایی اهورامزدا به صورت «کَدَگْ بانوگِ وَهِشْت» (کدبانوی بهشت)؛ بر روی دو مُهر از روزگار ساسانیان آمده است.
در ادبیات فارسی در نامهای بازمانده از دوران افسانه ای و تاریخ ایران پیش از اسلام مانند «گُشَسب بانو» (دختر رستم، همسر گیو و مادر بیژن)، «زربانو» (دختر رستم از خاله شاه کیقباد)، «شهربانو ارم» یا «بانو ارم» (دختر گودرز و همسر رستم)، «بانودخت» (مادر خسرو اول)، «شهربانو» (دختر یزدگرد سوم) و «جهانبانو» خواهر او دیده میشود. ۲.۱ - استعمال واژه بانو در دوره ساسانیاندر اوایل دوره ساسانیان، به شهادت «کتیبه شاپور اول در کعبه زردشت»، بانوگ در سلسله مراتب زنان بزرگ دربار در مرتبه سوم، پس از «بانْبِشْنان ـ بانْبِشْن» (ملکه بزرگ)، «شهربانبشن» (ملکه کشور)، «بانبشن» (ملکه ایالتی) قرار داشته و در نام این مقامات به کار رفته است : «بانوگان هَنْدَرْزْبَد» اندرزبد و مشاور زنان، عنوان شخصی به نام «یَزدْبَد» که مشاور و مرشد روحانی زنان دربار بوده است؛ «نَرْسِه دُخْتِ سَگان بانوگ»، ملکه سکاها؛ «چَشْمَگ بانوگ» زنی بزرگ از درباریان؛ «مِرْدود بانوگ»، مادر شاپور. ۳ - ریشه واژه بانودرباره ریشه و پیشینه و معنای این واژه نظریات گوناگونی هست که هیچیک قطعی نیست، امّا وجه مرجّح این است که این واژه به شهادت الواح عیلامی تخت جمشید در ترکیب نام چندین زن و مرد دوره هخامنشیان (مانند § nus ¦ traba § , S § Irdabanus) و نیز در اردوان nu ¦ -ba ¦ arta، در ترکیب نام چند تن از شاهان اشکانی، دیده میشود، با واژه سنسکریتی ـ nu ¦ bha (روشنی، خورشید) که در ترکیب bhanu-mati (زن زیبا و شایسته) وجود دارد و باستاک اوستایی ـ nav ¦ ba یا ـ nu ¦ ba در ساخت چندین واژه مرکب از ریشه ¦ ba (درخشیدن)، نسبت دارد. از این ریشه در زبانهای ایرانی نوین «بُن» به معنی روز در زبان آسی [۴]
محسن ابوالقاسمی، درباره زبان آسی، ج۱، ص۲۹، تهران ۱۳۴۸ ش.
[۵]
محسن ابوالقاسمی، درباره زبان آسی، ج۱، ص۳۲، تهران ۱۳۴۸ ش.
و «بام» و «بامداد» به معنی صبح پگاه در فارسی و نیز در «بامی» یا «بامیگ»، صفت بلخ، به معنی خاوری یا روشن دیده میشود.
بنابراین، به احتمال زیاد، بانوگ عنوانی با معنی اصلی «درخشان، روشنی بخش» و معنی مجازیِ «بزرگ و زیبا» برای زنان بزرگ و والاتبار بوده است. کاربرد صفت و عنوان «کَدَگ افروز» به معنی خانه افروز یا روشنی بخش خانه برای «سرآمد زنان» [۶]
احمد تفضلی، واژه نامه مینوی خرد، ج۱، ص۱۹۰، تهران ۱۳۴۸ ش.
[۷]
مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، ج۱، ص۷۸ـ۷۹، تهران ۱۳۵۴ ش.
و نیز ترکیبات کنایی «هفت بانو» (سیّارات سبع) و «شش بانو» (ماه و پنج سیاره عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل) و نیز وجود عنوانهایی با معانی مشابه برای زنان بزرگ در دیگر زبانها (مثلاً Erlaucht آلمانی به معنی فروزان و درخشان و بعداً به معنی شریف) را میتوان مؤید این فرض دانست.
۳.۱ - نظریه ای در مورد ریشه واژهنظریه های دیگر مانند یکی بودن اصل این واژه با جزء «بان» در مرزبان و نگهبان از ریشه ¦ Pa به معنی «پادن و پاییدن» [۸]
علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل «بانو»، زیر نظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش.
و نیز با «بان» صورت دیگر بام به معنی «خانه» [۹]
پاول هرن و هانریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ج۱، ص۲۲۹ـ۲۳۲، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ ش.
و نیز به معنی «خداوند» و مؤنّث آن از طریق مقایسه «کدخدا» و «کدبانو»، به دلایل علمی زبانشناختی متکی نیست.
نظر آیلرز مبنی بر اینکه واژه بانو به احتمال قوی صورت کوتاه شده و مصغّر بانبشن (در اوستایی به صورت ni -pa ¦ no ¦ /nma ¦ no ¦ ma d) به معنی ملکه است با این اشکال بزرگ روبرو میشود که در این صورت «بان»، جزء اوّل آن، باید به معنی خانه (¦ no ¦ no/nma ¦ ma d اوستایی) باشد و این با ترکیب کدبانوگ با دو جزء به معنی خانه ناسازگار میشود. ۴ - معنی واژه در فارسی میانهاین واژه که در فارسی میانه در ترکیب «کدگ بانو» (کدبانو) نیز فراوان دیده میشود و برخلاف بانبشن ـ که ظاهراً استعمالش متروک شده و تنها در ارمنی برجای مانده است ـ با همان معانی به فارسی رسیده و کاربردش با معانی «زن و همسر»، «زن بزرگ و محترم» و «شاهبانو» [۱۰]
بنیاد فرهنگ ایران، شعبه تألیف فرهنگهای فارسی، فرهنگ تاریخی زبان فارسی، ذیل همین واژه، بخش اول، تهران ۱۳۵۷ش.
ادامه یافته است.
۵ - کاربرد واژه در دوره اسلامیدر دوره اسلامی در عنوان زنان شاهان و بزرگان کاربردی محدود دارد و از همان آغاز و بخصوص از روزگار فرمانروایی شاهان ترک نژاد به بعد، بتدریج عنوانهای عربی، ترکی و مغولی مانند سِتّی، سیّده، حرّه، بی بی، آغا، خاتون، بگم /بیگم و خانم جایگزین آن شده است، با این حال در ترکیب بعضی نامها به صورت «بانو» و «بانویه» برجای مانده است؛ مانند «بانو» نام خواهر هارون الرشید [۱۱]
ابن ابی اُصَیْبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج۱، ص۲۴۳، چاپ نزاررضا، بیروت.
و نام جدّه امیر خلف بن احمد، «بانویه» در نام خواهر یعقوب لیث و مادر اسحاق کازرونی عارف قرن پنجم، «ابن بانو» نام امیر بحرین در ۲۹۰، [۱۲]
ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۳، ص۳۶، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران ۱۳۶۹ ش.
«ارجمند بانو» (همسر شاه جهان)، «بهره ور بانو»، «پری بانو»، «تاجبانو»، «جهان زیب بانو» (دختر داراشکوه، شاهزاده تیموری هند)، «گوهربانو»، «بانوبگم» (همسر همایون، پادشاه تیموری هند)، «بانوترکان» (همسر محمدبن سعد از اتابکان یزد)، «بانو جهان» (همسر امیر مبارزالدین محمد میبدی).
بانو در نام بعضی از آبادیهای ایران نیز همچنان مانده است؛ مانند «بانو» در مهاباد و شهرکی در پارس، «بانوده» در هزار پی آمل، «بانوان» در بانه و سردشت، «بانو صحرا» در کرج، «بانو کُندال» در چاه بهار و «بانو گُشَسب» در گچساران. [۱۳]
علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل همین نامها، زیر نظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش.
[۱۴]
محمدحسین پاپلی یزدی، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، ذیل همین نامها، مشهد ۱۳۶۷ ش.
۶ - فهرست منابع(۱) ابن ابی اُصَیْبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزاررضا، بیروت. (۲) ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران ۱۳۶۹ ش. (۳) محسن ابوالقاسمی، درباره زبان آسی، تهران ۱۳۴۸ ش. (۴) اوستا یشتها، یشتها، گزارش پورداود، چاپ بهرام فره وشی، تهران ۱۳۵۶ ش. (۵) بنیاد فرهنگ ایران شعبه تألیف فرهنگهای فارسی، فرهنگ تاریخی زبان فارسی، بخش اول، تهران ۱۳۵۷ش. (۶) محمدحسین پاپلی یزدی، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد ۱۳۶۷ ش. (۷) احمد تفضلی، واژه نامه مینوی خرد، تهران ۱۳۴۸ ش. (۸) داراب هرمزدیار، روایات، چاپ مانک رستم اون والا، بمبئی ۱۹۲۲. (۹) علی اکبر دهخدا، لغت نامه، زیر نظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش. (۱۰) پرویز رجبی، «کرتیر و سنگنبشته او در کعبه زردشت»، مجله بررسیهای تاریخی، سال ۶، ش مخصوص (مهر ۱۳۵۰). (۱۱) مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، تهران ۱۳۵۴ ش. (۱۲) پاول هرن و هانریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ ش؛ ۷ - پانویس
۸ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بانو»، شماره۳۸۴. ردههای این صفحه : واژه شناسی
|