اوضاع اجتماعی دوره طاهریاندر اوایل قرن سوم، طاهر بن حسین، یکی از سرداران مأمون عباسی از طرف او امیر خراسان شد و به دلیل آنکه عدم اطاعت خود را از مأمون اعلام کرد، اولین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام در ایران تشکیل شد و حکومت او به طاهریان معروف شد. در زمان طاهریان نیشابور به پایتختی برگزیده شد. طاهریان در جنگ با خوارج در شرق ایران به پیروزی دست یافتند و سرزمینهای دیگری مانند سیستان و قسمتی از ماوراءالنهر را به تصرف در آوردند و نظم و امنیت را در مرزها برقرار کردند. گفته میشود که در زمان حکومت طاهریان، به جهت اهمیت دادن آنان به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی میکردند. فهرست مندرجات۱.۱ - طبقه اول ۱.۲ - طبقه دوم ۱.۳ - طبقه سوم ۲ - فئودالیزم یا شیوه زندگی طاهریان ۳ - بازارهای نیشابور ۳.۱ - وصف کارگاههای صنایع دستی ۴ - شهر مرو ۵ - پوشاک ۵.۱ - لباس فقیهان و بزرگان ۵.۲ - لباس وزار و امرا ۵.۳ - لباس مردم عادی ۵.۴ - لباس سپاهیان ۶ - لهجه و زبان ۷ - خوراک ۸ - پانویس ۹ - منبع ۱ - طبقات طاهریانبرای آنکه به اوضاع اجتماعی جامعه طاهریان پی ببریم، در ابتدا باید دید که چه کسانی جامعه را در آن زمان تشکیل میدادند و از چه حقوقی برخوردار بودند. میتوان به طور کلی طاهریان را به سه دسته تقسیم کرد: ۱.۱ - طبقه اولامرا و اعیان و اشراف که غالباً از اصیلزادگان و نجبا بودند و تصدی مشاغل مهم را مانند وزارت و حکومت و ریاست سپاهیان داشتند و آنان حق معاشرت با پادشاه و ورود به دربار را دارا بودند و در شوراها در مواقع جنگ یا انتخاب پادشاه شرکت میکردند و از جمیع امتیازات طبقاتی و ضیاع و عقار برخوردار میشدند و چون این جماعت در قرون اولیه هجرت نزد مسلمین احترام و شرافتی نداشتند، ناگزیر بعضی از آنان خود را به خاندانهای بزرگ اعراب نسبت میدادند تا بتوانند به دستگاههای اداری راه یابند. در این صورت آنها را موالی یعنی بندگان میگفتند. ۱.۲ - طبقه دومطبقه دوم از ارباب حرف و صنایع و تجارت و ملاکین کل تشکیل میشد. این جماعت را به اصطلاح آن زمان دهقانان مینامیدند و دهقانان تا اندازهای در آسایش و رفاه به سر میبردند؛ ولی میبایست مالیات گزاف بپردازند تا از لحاظ جان و مال خویش در امان باشند. امرا و اشراف از تأدیه مالیات معاف بودند؛ اما در مواقع بروز جنگ باید به کمک پادشاه میشتافتند. همانطور که در تاریخ طبری آمده است در شرق (خراسان) محافلی اشرافی سرانجام طبقهای کاملاً منسجم و بسیار متحد به وجود آمد که فقط بین خود ازدواج میکردند و روستائیان و دیگران را پست میشمردند. با این همه در واقع اتکای موجودیت ایران بیشتر بدانها بود. به زودی اخذ خزاج نیز بر عهده افراد طبقه مذکور گذارده شده، [۱]
طبری، ابوجعفر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۰۸، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.
۱.۳ - طبقه سومطبقه سوم یعنی عامه از روستائیان تشکیل میشدند و این طبقه از جمیع امتیازات محروم بود و شرافت معاشرت و آمیزش با طبقه اول را نداشت و هنگام لشکرکشی پادشاه، افراد این طبقه بدون جیره و مواجب احضار میشدند و در تقسم غنائم سهم قلیلی داشتند. ۲ - فئودالیزم یا شیوه زندگی طاهریانپس از پیروزی عباسیان و دستهجات اعیان و مالکان اراضی ایران (دهقانان) که از آنها پشتیبانی کرده بودند، گرایش به سوی فئودالیزم در ایران شدیدتر شد. با آنکه تعداد زیادی برده وجود داشت، ولی شیوه اصلی تولید مبتنی بر بردهداری نبود؛ بلکه در جامعهای که دوران اول فئودالیزم را میگذراند، بردهداری یک نوع شیوه زندگی بود که البته در حیات اجتماعی و اقتصادی کشور تأثیر فراوان داشت. چون طاهریان با تجارت برده هم سود زیادی از آن میبردند و هم آنکه آن را به عنوان هدایا به دربار خلفای عباسی میفرستادند [۲]
ریچارد فرای، تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان، ص۱۱۷، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹.
این بردهها در املاک به ویژه در آبیاری زمینها و کارهای پر زحمت دیگری مشغول بودند. در شهرهای بزرگ عراق و ایران بازار برده فروشان وجود داشت. بازارهای بردهفروشان در بغداد و سامره و شهرهای ایران از قبیل ری، اصفهان، نیشابور و بلخ و غیره دایر بود و در این بازارهای خرید هر نوع بردهداری ممکن بود. از کارگر ساده گرفته تا صنعتکار چیرهدست و غلامان جنگی، موسیقیدانان و مطربان و آوازهخوانان، خرید و فروش میشدند. [۳]
پیکلوسکایا، تاریخ ایران، ص۱۸۷، ترجمه کشاورز، تهران، پیام، ۱۳۵۳.
حال باید ببینم دو شهر نیشابور و مرو در زمان طاهریان چگونه بوده است.۳ - بازارهای نیشابوربازارهای نیشابور در قرن چهارم هجری: «... بازارهای شهر نیشابور در خارج شهرستان و در ربض شهر بوده است، و دو بازار آن از دیگران بزرگتر بوده است: به نام «مربعه بزرگ» و «مربعه کوچک.» در این بازارها، کاروانسراها و مهمانسراهایی نهاده بودند که تجار در درون آنها به دادوستد و تجارت مشغول بودند و دکاکین زیادی در این بازارها بوده است که مرکز خرید و فروش اقسام امتعه و اجناس بوده است. در این مهمانسراها، تجار طراز اول مسکن داشتند و غالب کاروانسراها مملو بود از اجناسی که برای خرید و فروش به این شهر آورده بودند. در سراهای این بازارها، کارگران و ارباب صنایع نیز دکانها داشتند که سخت معمور و آبادان بوده است، و نیز بسیاری از این بازارها و سراها به دستههای مختلف پیشهوران تعلق داشت و به نام آنان نامیده میشد؛ مثل رسته کلاهدوزان، رسته کفشگران، صنعت پارچهبافی است، که نهتنها در دوران بعد از اسلام در حوزه نفوذ فئودالها، بلکه در اکثر دهات معمور و شهرها معمول بود و جمعی به کار ریسندگی اشتغال داشتند. منتها در بعضی نقاط، پارچههای پست برای مصرف طبقه سوم تهیه میشد، و در برخی مناطق، پارچههای ظریف و زیبا برای صدور به کشورهای مختلف، یا برای استفاده طبقات ممتاز به دست کارگران ورزیده کارگاهها فراهم میگردید». [۴]
گوهرین، صادق، حجة الحق ابوعلی سینا، ص۴۳، انتشارات محمد علی علمی، ۱۳۴۷، تهران.
۳.۱ - وصف کارگاههای صنایع دستیدر تاریخ بخارا نرشخی (۳۴۸، ۲۸۶ ه. ق) شرحی در توصیف کارگاههای صنایع دستی میخوانیم: «و بخارا را کارگاهی بوده است میان حصار و شهرستان، نزدیک مسجد جامع، و در وی بساط و شادروانها بافتندی، و یزدیها و بالشها (مصلیها) و بردیهای فندقی از جهت خلیفه بافتندی، که به یکی شادروان، خراج بخارا خرج شدی. و از بغداد هر سال عاملی علیحده بیامدی، و هرچه خراج بخارا بودی از این جامه، عوض بردی. باز چنان شد که این کارگاه معطل ماند و آن مردمان که این صناعت میکردند پراکنده شدند، و اندر شهر بخارا استادان بودندی که معین بودند مر، این شغل را، و از ولایتها بازرگانان بیامدندی ـ چنانکه مردم زندینجی میبردند ـ از آن جامهها بردندی تا به شام و مصر و در شهرهای روم، و به هیچ شهر خراسان نیافتندی. و عجب آن بود که اهل این صناعت به [[|خراسان]] رفتند بعضی، و آنچه آلت این شغل بود بساختند، و از آن جامه بافتند، به این آبوتاب نیامد. و هیچ پادشاه و امیر و رئیس و صاحب منصب نبودی که وی را از این جامه نبودی، و رنگ وی سرخ و سفید و سبز بودی، و امروز «زندینجی» از آن، معروفتر است به همه ولایتها. [۵]
نرشخی، تاریخ بخارا، ص۲۸، مصحح: مدرس رضوی، مترجم: ابونصر محمد بن نصر القرباوی، کتابفروشی سنایی، تهران.
در عهد عباسیان قسمتی از پیشهوران در کارگاههایی که «بیت الطراز» نامیده میشد و متعلق به خلیفه بود، کار میکردند و در آن کارگاهها، جامههای فاخری که به رسم خلعت به درباریان اعطا میشد و نیز پارچههای گوناگون دیگر تهیه میکردند. کارگاهها، در تحت نظر مأموری که «صاحب الطراز» نام داشت، اداره میشد و این شخص محصول کارگاه را به دربار عرضه میکرد و مازاد را به فروش میرسانید. به هریک از پیشهوران روزی نیم درهم دستمزد میدادند. [۶]
برتلس، آ. ی، ناصرخسرو و اسماعیلیان، ص۵۲، ترجمه یحیی آرینپور، تهران، فرهنگ ایران، ۱۳۴۶.
۴ - شهر مروو در مورد شهر مرو مقدسی میگوید: «که مرو شاه جان نیز خوانده شود. قصبهای زیبا، خوش، دلگشا، سبک، با خوراکیهای گوارا و پاکیزه مردم با خانههای خوش ساخت خود سر بلندند، در ظرافت میان مردم دو کرانه جای ویژه دارند، پیرانشان بزرگوار و خردمندند. دو جامع دارد بیتیر و بیسقف، همه شب گروههای پاکدامن در آنها گرد آیند، اندرزگران دانشمند پیرو بو حنیفهاند، دانشجویان هر مدرسه مواجب دارند، بازارهایش زیبایند صفهایشان در مسجد بالا از هر سو درهم پیچیده. خانه مشهور پر طاقچه با ایوان صاحب دولت در آنجاست. از گرمابههای مرو و از هریسه و نان آن و از عقل مردم و سرسختی ایشان مپرس که زبان زد است! ولی از آب و درآمد و مردانگی بپرس که اندک هستند. از زیرکی و جنجال ایشان دفتری پر کردهام، سخنانی درست، روشن، و ظریف، من از کسانی نیستم که از راه دانشفروشی نان بخورم؛ بلکه من خواهان بهشتم، و به دعوت رفیقم تمایل دارم. مرو شهرستانی ثروتمند است، مگر هنگامی که از مردمش کاسته شود. جز چند منزل همه ویران شده است. ربضی در بیرون دارد که یکسوم شهر مانند آثار باستانی ویرانه است، خانهها شکافته، سقفها فرو ریخته. گناه مردم آشکار، ماجراجویی علنی، درآمد اندک، تردستیهای زیبا دارند نه سخاوت دارند (و نه مردانگی؛ زیرا که خلیفه را بیرون راندند و نه آب فراوان برای کشت) و نه کوههایی پاکیزه گل آنجا چسب ندارد، تابستانشان گرم و خشک است. دفتر خراج و پلیس به نظر من ظرافت و عراقی نمایی مرو از آن است که خلیفه (مأمون) بر ایشان وارد شد». [۷]
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۲، ص۴۵۴، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چ اول، ۱۳۶۱ش.
۵ - پوشاکمقدسی در کتاب احسن التقاسیم آورده است که در خراسان آرایش به سهگونه است: ۵.۱ - لباس فقیهان و بزرگانفقیهان و بزرگان طیلسان پوشند... ایشان پوشاکی زمستانی ویژه دارند که دراعه را بر روی لباس پوشند و طیلسان را بر عمامه نهاده در اطراف دارعه از پشت بیاویزند. من در طوس ابیورد و هرات و گروهی را با چنین لباسی دیدهام... بازرگانان بزرگ طیلسان میپوشند... در ماوراءالنهر کسی جز فقیهان بزرگ یا بیگانگان طیلسان نپوشد، مردم قبای باز میپوشند [۸]
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۲، ص۴۸۰-۴۸۱، ترجمه علی نقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چ اول، ۱۳۶۱ش.
در مرو نیمچه عالمان طیلسان را تا کرده بر یک شانه خود اندازند، و هرگاه خواهند درجه فقیهی را بالا برند، دستور طیلسان پوشیدن بدو دهند. (فقیهان سرشناس و رؤسا طیلسان پوشند و حنک میآویزند، بازرگانان بزرگ، طیلسان پوشند بیحنک و پایین از ایشان نه طیلسان دارند و نه حنک... هر کس بخواهد میتواند اسبسواری کند) در ماوراءالنهر کسی جز (فقیهان) بزرگ (یا بیگانگان) طیلسان نپوشد». [۹]
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۲، ص۴۸۰، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چ اول، ۱۳۶۱ش.
۵.۲ - لباس وزار و امرالباس وزار و امرا و درباران با مردم عادی تفاوت داشت. ترکان دربار طاهریان دارای قباهایی با آستینهای گشاد و بلند بودند. بلندی آستینها گاهی تا یک متر و نیم میرسید که معمولاً آنها را در محل مچ دست برمیگداندند و از آن به عنوان محلی جادار استفاده میکردند و در داخل آنها تعداد زیادی جیب تعبیه میشد. در آن زمان درازی آستینها نشانه بزرگی بود [۱۰]
راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ص۷۷، تهران، نشر دنیا، ۱۳۵۳.
این جامهها معمولاً آستیندار بودند. [۱۱]
ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج۶، ص۲۸۵، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش.
ظاهر سرپوش آنان به جز عمامههای سیاه [۱۲]
ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج۶، ص۲۵۸، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش.
و سبز و سفید و سرخ که مزین به مروارید و جواهرات دیگر بود، کلاه سیاهی بود که از دیرباز در نواحی شمال شرقی اران مورد استفاده قرار میگرفت. [۱۳]
ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج۶، ص۲۵۸، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش.
۵.۳ - لباس مردم عادیو اما مردم عادی خراسان در زمان طاهریان عمامههای سیاه، سبز، سفید و از کلاههای قلنسوه مانند سیاه استفاده میکردند. [۱۴]
ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج۶، ص۲۵۸، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش.
طیلسان را همگان استفاده نمیکردند. [۱۵]
ناظر، محمد، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان، ص۷۷، تهران، ۱۳۷۴.
مردم قباهای خراسانی میپوشیدند که بلندی آنها ظاهراً تا ساق پا یا حوالی زانوان میرسید. این قباها جلو باز بود و یک لبه آن روی لبه دیگر بر روی سینه میخوابید [۱۶]
اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، کتاب الاغانی، ص۱۹۳، بیروت، داراحیا التراث، ۱۹۹۴.
و داری دو نوع بود: نوع اول آستین تنگ و نوعی آستین گشاد دو نوع آستین گشاد، لبه آستینها را که بسیار بلند و دراز بود برمیگرداندند و از آن به عنوان جیب استفاده میکردند و لوازم خود را در آن قرار میدادند [۱۷]
راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ص۱۷۷، تهران، نشر دنیا، ۱۳۵۳.
پاپوشان کفشهای ساده بود و پاپوشهایی را که پاشنه داشت، کمتر میپوشیدند [۱۸]
زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۸۹، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۴.
۵.۴ - لباس سپاهیاننظامیان این دوره تا حد زیادی مطابق سایر طبقات مردم لباس میپوشیدند؛ اما نوع ابزار جنگی همچون کلاه خود، زره، جوشن، شمشیر و نیز گاهی طوق، دستبند و سردوش آنها سبب تمایزشان با سایرین بود. [۱۹]
مؤلف ناشناس، تاریخ سیستان، ص۲۲۲، تحقیق ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، چ دوم، ۱۳۶۶ش.
[۲۰]
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۲۸.
سپاهیان خراسانی دارای کلاهای سیاه بودند. آنان دستارها و عمامههای سیاهی بر سر خود میگذاشتند که حاشیهدار بود. [۲۱]
ناظر، محمد، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان، ص۷۳، تهران، ۱۳۷۴.
۶ - لهجه و زبانمردم خراسان لهجههای گوناگون دارند. مقدسی آورده: «و زبان نیشابور رساتر و گیراتر است؛ ولی آغاز واژهها را کسره میدهند و آن را به «ی» اشباع میکنند... مردم طوس و نسا خوش زبانترند... . زبان مردم بلخ، شیرینترین زبانهاست؛ جز اینکه واژههای زشت به کار میبرند» و از زبان هرات و سگستان سخن میگوید و آن را زبان اصلی خراسان میخواند. [۲۲]
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۲، ص۴۸۶-۴۹۰، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چ اول، ۱۳۶۱ش.
۷ - خوراکآبادانی خراسان به دلیل رشد کشاورزی آن بود و این استان به انبار غلات ایران معروف بود، به سبب زیادی محصولات گندم، جو و برنج. به نظر میرسد غذای عمده مردم خراسان نان باشد. در احسن التقاسیم آمده است: بهتر از نان مرو یافت نمیشود. [۲۳]
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۲، ص۴۷۷، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چ اول، ۱۳۶۱ش.
و به دلیل وفور میوه و مرکبات، این محصولات نیز در زندگی مردم اهمیت زیادی داشت. محصولات آنان شامل مرکبات، زردآلو، گلابی، آلو، انجیر، هلو، خربزه، نیشکر، ریواس، که آمده است که گیاه ریواس را سر سفره شاهان میبردند [۲۴]
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۲، ص۴۷۷، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چ اول، ۱۳۶۱ش.
پسته، بادام، کنجد، انگور، کشمش را میتوان نام برد در کتاب تاریخ نیشابور از محصولات نیشابور اینگونه تعریف شده است: «از دلایل ارتفاع بقاع نیشابور بر بلدان و اماکن قریب و دور آن است که ثمار (منظور میوه است) در هیچ دیار در دوره سال برقرار نماند؛ الا نیشابور کی مثل امرود و سیب و بهی در دوازده ماه، هرگاه که خواهند، فی الجمله موجود است و در قرب نه ماه و ده ماه انگور و خربزه، تر و تازه در بیوت و اسواق و دروازه به بها و دریوزه توان یافت و از شمار شربتهای نافع توان گرفت و در بلاد شرق این مذکورات اگر باشد، زود منقص شود به، به نیشابور بر کمال خود باقی ماند مگر در محافظت مساهله نموده باشند. [۲۵]
الحاکم، تاریخ نیشابور، ص۲۶۸، ترجمه: محمدحسین خلیفه نیشابوری، تهران، آگه، ۱۳۷۵.
۸ - پانویس
۹ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اوضاع اجتماعی دوره طاهریان (۱)». سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اوضاع اجتماعی دوره طاهریان (۲)». ردههای این صفحه : مقالات پژوهه
|