ابنفارض ابوحفص شرفالدین عمر بن علیاِبْنِفارِض، ابوحفص (ابوالقاسم) شرفالدین عمر بن علی بن مرشد بن علی (۵۷۶ -۶۳۲ق/۱۱۸۱- ۱۲۳۵م)، بزرگترین سراینده شعر صوفیانه در ادبیات عرب است. فهرست مندرجات۲ - شهرت ۳ - تولد ۴ - پدر ۵ - ارشاد ۶ - مذهب ۷ - قصیده دالیه ۸ - شیخ بقال ۹ - دوری از درباریان ۱۰ - درگذشت ۱۱ - وصف سیما ۱۲ - معانی سماع ۱۳ - لطافت روح ۱۴ - اوضاع اجتماعی و سیاسی ۱۵ - صوفی غیر متعارف ۱۶ - تائیه ابنفارض ۱۷ - مخالفان ۱۷.۱ - ابنخلدون ۱۷.۲ - ابنحجر ۱۷.۳ - ابن بنتالاعز ۱۸ - کتب مخالفان ۱۸.۱ - کتب بقاعی ۱۹ - مدافعان ۱۹.۱ - سیوطی ۱۹.۲ - سلطان قایتبای ۱۹.۳ - قاضی شافعی ۱۹.۴ - فقیه شافعی ۱۹.۵ - شعرانی ۱۹.۶ - سهروردی ۲۰ - شرح تائیه ۲۰.۱ - تدوینگر قصیده تائیه ۲۱ - وحدت وجود ۲۱.۱ - نظر ابنفارض ۲۱.۱.۱ - ادله نقلی ۲۲ - پایهگذار زبان رمزی ۲۳ - قصیده تائیه کبری ۲۴ - شعر ابنفارض ۲۵ - مقلدین سبک شعر ۲۵.۱ - عزالدین بصری ۲۵.۲ - قاضی نورالله شوشتری ۲۵.۳ - حافظ رجب بُرسی ۲۵.۴ - مؤیدالدین جندی ۲۵.۵ - شیخ شهابالدین بن ابیحجله ۲۵.۶ - عایشه باعونی ۲۵.۷ - عبدالرحیم بن احمد بُرَعی یمانی ۲۶ - آثار و شروح آثار ۲۶.۱ - شرح قصیده میمیه و خمریه ۲۶.۲ - ترجمه آثار ۲۷ - فهرست منابع ۲۸ - پانویس ۲۹ - منبع ۱ - اصل و نسبنسبت ابنفارض به گفته شیخعلی، نواده دختری او و به استناد خوابی که او خود دیده بود، به قبیله بنی سعد (قبیله حلمیه، مرضعه پیامبر ) میرسید [۱]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۷.
و اصل خاندانش به شهر حماه، در سرزمین شام تعلق داشت.۲ - شهرتپدرش از حماه به دیار مصر که در آن روزگار، مهمترین مرکز تمدن اسلامی بود، مهاجرت کرد و چون در محاکم قضایی سهم الارث زنان بر مردان مینوشت، به «فارض» مشهور شد. [۲]
ابنخلکان، وفیات، ج۳، ص۴۵۶.
[۳]
عبدالحی بنعماد، شذرات الذهب، ج۵، ص۱۴۹، قاهره، ۱۳۵۱ق.
۳ - تولدشیخعلی، جامع دیوان ابنفارض، در دیباچه آن به نقل از منذری مینویسد: «از ابنفارض درباره تاریخ ولادتش پرسیدم، پاسخ داد چهارم ذیقعده ۵۷۷ در قاهره . از ابنخلکان نیز چنین شنیدم»، [۴]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۶.
ولی ظاهراً در اینجا شیخعلی را سهوی روی داده است، زیرا این سخن را نه تکمله منذری تأیید میکند و نه وفیات ابنخلکان و این هر دو ولادت ابنفارض را در ۴ ذیقعده ۵۷۶ ضبط کردهاند [۵]
عبدالعظیم منذری، التکملة لوفیات النقله، ج۳، ص۳۸۹، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
[۶]
ابنخلکان، وفیات، ج۳، ص۴۵۵.
و قول دیگر مورخان نیز همین است. [۷]
محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۹۳، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م، طبقه ۶۴.
[۸]
ابنتغری بردی، النجوم، ج۶، ص۲۸۸.
۴ - پدرابنفارض مقدمات علوم را نزد پدر فراگرفت. پدرش مردی عالم و زاهد و مدتی نایبالحکم ملک عزیز ایوبی در قاهره بود و گاهی فرزند خویش را هم با خود به مجالس حکم میبرد. ۵ - ارشادزهد و ورع او موجب شد که دعوت سلطان را برای تصدی منصب قاضیالقضاتی نپذیرد و سرانجام از امور دولتی دست شوید و در جامع ازهر به ارشاد مردم مشغول شود. [۹]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵.
۶ - مذهبابنفارض در قاهره به استماع حدیث از بهاءالدین قاسم بن عساکر پرداخت [۱۰]
عبدالعظیم منذری، التکملة لوفیات النقله، ج۳، ص۳۸۹، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
[۱۱]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۶۸، به کوشش بشار عواد معروف و محییهلال سرحان، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
و مذهب شافعی را برگزید. [۱۲]
عبدالعظیم منذری، التکملة لوفیات النقله، ج۳، ص۳۸۹، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
[۱۳]
سیوطی، حسن المحاضره، ج۱، ص۵۸۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م.
سپس به تصوف روی آورد و به وادی « مستضعفین » در کوه مقطّم رفت و به ریاضت و مجاهدت پرداخت. [۱۴]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵.
گویند روزی، هنگامی که به قاهره بازگشته بود و قصد ورود به مدرسه «سیوفیه» داشت، پیرمرد بقالی را دید که برخلاف قاعده مقرر وضو میگرفت. ابنفارض به قصد اعتراض با او به سخن گفتن پرداخت، ولی پیرمرد که از اولیاءالله بود به او گفت که ای عمر ! گشایش کار تو در مصر نخواهد بود بلکه در مکه به مقصود خواهی رسید و اکنون هنگام آن فرارسیده است. [۱۵]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵.
۷ - قصیده دالیهپس از این دیدار ابنفارض به حجاز رفت و مدت ۱۵ سال در کوهستانهای پیرامون مکه به تزکیه نفس پرداخت [۱۶]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۵ -۶.
سالهایی که در این ناحیه به سر آورد، در زندگی روحانی و ذوقی وی تأثیرات عمیق برجای گذارد، چنانکه در تائیة صغری اشارات بسیار به این دوران دارد [۱۷]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۴۰، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
و قصیده دالیه او [۱۸]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
نیز که در مصر و بعد از بازگشت از سفر حجاز سروده شده است، آکنده از اشارات و سخنان شورانگیز درباره مکه و اماکن متبرکه آنجاست. ۸ - شیخ بقالاز آن شیخ بقال دیگر سخنی در میان نیست تا آنکه به گفته شیخعلی، بعد از ۱۵ سال روزی در باطن ابنفارض ندا میدهد که به قاهره باز آی و بر من نماز بگزار. ابنفارض به قاهره میشتابد و بر جنازه او نماز میگزارد و او را به ترتیبی که خود وصیت کرده بود، در «قرافه»، در دامنه کوه مقطّم و در مسجد عارض به خاک میسپارد. [۱۹]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۶.
شیخعلی و اکثر تذکرهنویسان، نام این شیخ را نگفته و از او تنها به عنوان «شیخ بقال» یاد کردهاند، اما ابنزیات، نام او را شیخ ابوالحسن علی بقال ضبط کرده است [۲۰]
احمد حسن زیات، تاریخ الادب العربی، ص ۲۹۷، قاهره، دارالنهضه.
و ابنایاس او را به نام شیخ محمد بقال میشناسد. [۲۱]
محمد بن ایاس، بدائع الزهور، ج ۱ (۱)، ص۲۶۷، به کوشش محمدمصطفی، قاهره، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م.
۹ - دوری از درباریانابنفارض، پس از بازگشت از حجاز، در صحن خطابه جامع ازهر ساکن شد. [۲۲]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۱.
وی مورد احترام خاص سلاطین ایوبی و امیران و درباریان بود، ولی هرگز به دربار و درباریان روی خوش نشان نداد و در مجالس آنان حاضر نشد و هرگونه اقدامی را که از طرف سلاطین برای نزدیک شدن به او به عمل آمد، رد میکرد. [۲۳]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۱-۱۲.
[۲۴]
محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۵۲ -۵۳، قاهره، ۱۹۷۱م.
۱۰ - درگذشتسرانجام وی در ۵۶ سالگی در روز سهشنبه دوم جمادی الاول ۶۳۲ در صحن خطابه جامع ازهر درگذشت [۲۵]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۶.
[۲۶]
ابنخلکان، وفیات، ج۳، ص۴۵۵.
و فردای آن روز در قرافه، دامنه کوه مقطم در کنار مسجد معروف به «عارض» نزدیک آرامگاه شیخ بقال دفن شد. [۲۷]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۶.
[۲۸]
ابنخلکان، وفیات، ج۳، ص۴۵۵.
۱۱ - وصف سیماشیخ کمالالدین محمد، فرزند ابنفارض در وصف سیمای پدر خود گفته است که وی مردی میانه بالا و نیکو منظر بود و رنگ چهرهاش به سرخی تمایل داشت و در مجالس وقار و هیبت او به گونهای بود که حاضران از هر گروه و طبقهای که بودند، کمال ادب و فروتنی را نسبت به او مراعات میکردند. با آنکه از کسی چیزی نمیپذیرفت، در معاش خود سهلگیر و بیتکلف بود و با نزدیکان و آشنایان با بخشندگی و گشاده دستی رفتار میکرد. [۲۹]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۴- ۵.
[۳۰]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۲.
۱۲ - معانی سماعتذکرهنویسانی که به شرح حال ابنفارض پرداختهاند [۳۱]
احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق.
و نیز شیخعلی [۳۲]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۶.
[۳۳]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۱.
[۳۴]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳.
کراماتی به وی نسبت دادهاند که غالباً دایر بر فراست یا اشراف او بر ضمایر است. از ویژگیهای زندگی صوفیانه ابنفارض، توجه خاص او به « سماع » است که برای او معنا و مفهومی بسیار گسترده داشت: از آواز خواندن رختشویان ساحل نیل به هنگام رختشویی [۳۵]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳-۱۴.
و نوحهسرایی نوحهگران در تشییع جنازه مردگان [۳۶]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۱.
تا سرود سرایی و نوازندگی کنیزکان. [۳۷]
احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق.
[۳۸]
عبدالحی بنعماد، شذرات الذهب، ج۵، ص۱۵۲، قاهره، ۱۳۵۱ق.
گاهی در کوی و برزن، صدای ناقوس نگهبانان دربار و شعری که میخواندند، احوال او را چنان دگرگون میکرد و او را به وجد میآورد که رهگذران نیز به وجد میآمدند و سماعی پرشور در میگرفت و گروهی در آن میان بیهوش میافتادند. [۳۹]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۰.
۱۳ - لطافت روحلطافت روح ابنفارض چنان بود که گاهی از مشاهده اشیایی که در اطرافش بود، به شدت متأثّر میشد. وی از دیدن کوزهای زیبا در دکان عطاری، به یاد جمال مطلق الهی میافتاد و از خود بیخود میگشت [۴۰]
عبدالحی بنعماد، شذرات الذهب، ج۵، ص۱۵۱، قاهره، ۱۳۵۱ق.
و یا هنگامی که آب نیل بالا میآمد، شبها از تماشای شکوه و خروش آن به وجد و طرب در میآمد. [۴۱]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳.
۱۴ - اوضاع اجتماعی و سیاسیعصر او به دلایل سیاسی و اجتماعی، آکنده از تمایلات دینی و عرفانی بوده است، اما قابلیت روحی خود او را هرگز نباید از نظر دور داشت که اصلیترین عامل گرایش او به عرفان بود. وی در روزگاری میزیست که از یکسو خاطره جنگهای صلیبی هنوز در یادها باقی بود و از سوی دیگر صلاحالدین ایوبی دستگاه خلفای فاطمی را برچیده بود. ایوبیان سعی بر آن داشتند که روحیه دینی را به گونهای در مردم تقویت کنند که هم دژ محکمی در مقابل مسیحیت اروپاییان باشد و هم سدی در برابر تشیع اسماعیلیان. از این رو مساجد و مدارس دینی را در همه جا بر مبنای مذاهب اهل سنت تأسیس و تقویت میکردند و از طرف دیگر به ترویج تصوف نیز توجه خاص داشتند. صلاحالدین ایوبی خانقاهی بزرگ در مصر ایجاد کرد که به نام «دار سعیدالسعداء» معروف بود و شیخ آن سمتِ «شیخالمشایخ» داشت و در پی آن، خانقاهها و رباطهای دیگر در نقاط مختلف ساخته شد. پیامدهای جنگهای صلیبی و به دنبال آن آشوبهای بعد از مرگ صلاحالدین و درگیریهای فرزندان و برادران او بر سر تقسیم حکومت ، اوضاع اجتماعی را نابسامان و زمینههای روحی را برای ترک دنیا و گرایش به زهد و تصوف بسیار آماده و مساعد کرده بود. [۴۲]
عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۴۱- ۵۵، بیروت، دارالاندلس.
۱۵ - صوفی غیر متعارفابنفارض نیز بیتردید از این رویدادها متأثر بوده است. از آثار او و نیز از آنچه درباره او نوشتهاند، به روشنی برمیآید که وی یکی از درخشانترین چهرههای عرفان اسلامی بوده است، اما هرگز نمیتوان او را یک صوفی به مفهوم متعارف آن به شمار آورد و در چهارچوب نظام تصوف خانقاهی قرار داد. چنانکه به گفته فرزندش او لباس نیکو میپوشید و بوی خوش به کار میبرد [۴۳]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۴.
و نیز در دیداری که با شیخ شهابالدین سهروردی - صاحب عوارف المعارف - داشته است، سهروردی از وی میخواهد که اجازه دهد تا فرزندان او را خرقه بپوشاند و به طریقت خود درآورد، ولی او نخست نمیپذیرد و میگوید که «روش ما چنین نیست». [۴۴]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳.
۱۶ - تائیه ابنفارضنام ابنفارض، در حوزه عرفان و تصوف قرن ۷ قمری، در کنار نام کسانی چون ابنعربی و صدرالدین قونوی جای میگیرد و قصاید او مخصوصاً تائیة کبری، همراه با فصوص الحکم و فکوک در خانقاهها و حلقههای صوفیه تدریس میشده است. تائیه ابنفارض آکنده از مفاهیم و اصطلاحات عرفان نظری است، مانند اتحاد، فنا و بقا، وجد و فقد، فرق و جمع، صحو الجمع و فرق الثانی و... که با توانایی اعجابانگیزی در قالب تمثیلها و تعبیرهای شاعرانه بسط و گسترش یافته است. از همین روست که علمای ظاهر پیوسته به انکار او برخاسته و از او به عنوان «شیخ اتحادی» نام برده و تائیهاش را همچون حلوایی دانستهاند که روغنش از سم افعی است [۴۵]
محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۹۳-۹۴، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م، طبقه ۶۴.
و چنان در اظهار این نظر مبالغه کردهاند که تائیه را سرچشمه ضلال و زندقه شمرده و بزرگان دین را به دفع و محو آثار آن فراخواندهاند. [۴۶]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۹۳-۹۴، به کوشش بشار عواد معروف و محییهلال سرحان، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۴۷]
احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق.
۱۷ - مخالفاناز سرسختترین مخالفان و دشمنان ابنفارض، تقیالدین ابن تیمیه (د ۷۲۸ق) عالم حنبلی است که به شدت با رقص و سماع ابنفارض مخالف است و او را در کنار کسانی مانند ابنعربی ، صدرالدین قونوی، ابنسبعین و حلاج، وحدت وجودی و حلولی میداند. [۴۸]
محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۱۷- ۱۱۹، قاهره، ۱۹۷۱م.
۱۷.۱ - ابنخلدونابنخلدون نیز در این باره نظری مشابه دارد و ابنفارض را به حلول و وحدت نسبت میدهد. [۴۹]
ابنخلدون، مقدمه، ج ۱، ص۴۷۳، بیروت، دارالفکر.
۱۷.۲ - ابنحجرابنحجر گوید که شعر ابنفارض در ظاهر پوششی از عرفان و اشارات صوفیان دارد، ولی در زیر آن افکار فلسفی و آراء الحادی و کفرآمیز نهفته است. وی خوانندگان را از خطر افتادن در ورطه افکار او برحذر میدارد، ولی در عین حال معترف است که ابنفارض به سبب زهد و ورع و انقطاع از امور دنیوی، نزد مردم چهرهای مقبول و شخصیتی بزرگ داشته است. [۵۰]
احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق.
۱۷.۳ - ابن بنتالاعزابن بنتالاعز که در روزگار سلطان ملک منصور قلاوون صالحی در مصر منصب وزارت و قاضی القضاتی داشت، از مخالفان سرسخت افکار ابنفارض بود. وی روزی در مجلسی در خانقاه صالحیه، شمسالدین اَیکی، شیخ خانقاه سعیدالسعداء را ملامت کرد که چرا صوفیه را به خواندن قصیده نظم السلوک ابنفارض ترغیب میکنی، در حالی که او در این قصیده به «حلول» گراییده است؟ همین ابن بنتالاعز چندی بعد که از منصب قضا و وزارت معزول و به اتهام فساد عقیده مطرود شده بود، با ملاحظه بیتی از تائیه که در آن به منزه بودن آن قصیده از نظریه حلول تصریح شده است، [۵۱]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۷۳، بیت ۸، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
از عقیده خویش مبنی بر حلولی بودن ابنفارض برگشت و از سخنی که درباره او بر زبان رانده بود، استغفار کرد. [۵۲]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۸ -۹.
۱۸ - کتب مخالفانمخالفان ابنفارض در رد عقاید او کتابهایی هم نوشتهاند، از آن جمله است شیخ برهانالدین ابراهیم بن عمر بقاعی شافعی (د ۸۸۵ق) مؤلف الناطق بالصواب الفارض لتکفیر ابن الفارض؛ حاجى خلیفه نام این كتاب را صواب الجواب للسائل المرتاب المعارض المجادل فى كفر ابنفارض، ضبط كرده است. [۵۳]
حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۷.
۱۸.۱ - کتب بقاعیبقاعی دو کتاب دیگر هم در این زمینه دارد: تنبیه الغبی الی تکفیر ابنعربی و تحذیر العباد من اهل العناد ببدعة الاتّحاد، که هر دو تحت عنوان مصرع التصوف چاپ شده است. [۵۴]
عبدالرحمان وکیل، مقدمه بر مصرع التصوف (بقاعی در همین مآخذ)، ص ۱۰.
بقاعی در این کتابها روشی دارد که با روش بیشتر نویسندگان عصر او متفاوت است. وی در نقد و رد آراء ابنعربی و ابنفارض و پیروان آنان و در ارائه نظریات خود کلی گویی نمیکند، بلکه به روشی نقادانه و مستند در هر مورد عین اقوال آنان را همراه با گفتههای مخالفانشان نقل کرده، درباره آنها به استدلال و داوری میپردازد. او در این کتابها توجه خاص به اشعار ابنفارض دارد و چه در بررسی آراء صوفیه دیگر و چه در فصولی که به افکار ابنفارض اختصاص دارد، به اشعار وی استناد میکند. [۵۵]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۵۴، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۵۶]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۵۷ – ۵۸، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۵۷]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۷۱-۷۳، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۵۸]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۷۷- ۷۸، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۵۹]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۸۶، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶۰]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۸۹، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶۱]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۱۰۰، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶۲]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۱۰۳، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶۳]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۱۲۶-۱۲۷، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
بقاعی همچنین فهرست مفصلی از علما و مشایخی که در دورههای مختلف به تکفیر ابنفارض رأی دادهاند، ارائه میکند [۶۴]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۱۳-۲۱۷، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
و در بخشهایی از کتاب فساد عقاید ابنفارض را در موضوعاتی چون حلول و ظهور خداوند در هیأت مخلوقات، به کار بردن ضمیر مؤنث برای ذات حق ، وحدت همه ادیان و سایر اینگونه اقوال او را که میتوانست ریختن خونش را واجب گرداند، برمیشمارد. [۶۵]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۱۸، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶۶]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۱۹-۲۲۰، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶۷]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۳۶، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶۸]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۴۰، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶۹]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۴۱، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۷۰]
برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، ص ۲۴۶، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
۱۹ - مدافعانبا وجود مخالفان بسیار، بزرگانی هم بودهاند که مقام ابنفارض را شناخته و از او با القاب و عناوینی چون سلطان عاشقان یاد کردهاند. [۷۱]
عبدالحی بنعماد، شذرات الذهب، ج۵، ص۱۴۹، قاهره، ۱۳۵۱ق.
۱۹.۱ - سیوطییکی از مدافعان ابنفارض، سیوطی است که به عقیده او اعتراض برخی از فقها بر اشعار ابنفارض نه از سر دشمنی و اهانت است، بلکه به سبب بیم از آن است که عوام، معنای حقیقی اشعار او را درک نکنند و معنای ظاهر ابیات، آنان را گمراه کند. سیوطی به کسانی که بر سخنان صوفیه خرده میگیرند، یادآوری میکند که برخی از این سخنان در حال سکر و غلبه وجد بر زبان آمده است و چون صوفی در آن حال از خود بیخود و بیخبر است، شرعاً تکلیفی بر او مترتب نیست و نباید طعن و انکار نسبت به او روا داشت. [۷۲]
عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۶۲ – ۶۳، بیروت، دارالاندلس.
در دورههای بعد نیز کسانی از بزرگان به طرفداری از ابنفارض برخاستند. ۱۹.۲ - سلطان قایتبایسلطان قایتبای درگیر و دار مجادلاتی که در زمان او بر ضد ابنفارض به راه افتاده بود، به دفاع از عقاید او برخاست و هنگامی که دولت عثمانی در مصر مستقر شد و در ۹۲۴ق/۱۵۱۸م سلطان عثمانی دستور داد که در هفت نقطه مشهور قاهره، در ماه رمضان قرآن تلاوت کنند، یکی از آن هفت نقطه، مسجد ابنفارض بود. [۷۳]
محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م.
۱۹.۳ - قاضی شافعیدر ۹۲۶ قمری قاضی شافعی زکریا بن محمد انصاری، فتوایی در برائت ابنفارض از تهمتهایی که دایر بر فساد عقیده بر او وارد میکردند، صادر کرد. [۷۴]
محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م.
۱۹.۴ - فقیه شافعیفقیه شافعی، احمد بن هجر هیتمی (د ۹۷۳ق/۱۵۶۵م) نیز از مدافعان ابنفارض بوده است. [۷۵]
محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۰، قاهره، ۱۹۷۱م.
۱۹.۵ - شعرانییکی دیگر از طرفداران ابنفارض که ارادت تام نسبت به او دارد، عبدالوهاب شعرانی (د ۹۷۳ق) است که سعی در انطباق طریقت و شریعت دارد و میکوشد که ابنفارض و ابنعربی را از نسبتهای ناروا مبرا کند. او همواره از ابنفارض به عنوان «سیدی عمر بن فارض» یاد میکند. [۷۶]
محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، ج۱، ص۱۳۳، قاهره، ۱۹۷۱م.
[۷۷]
عبدالوهاب شعرانی، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
۱۹.۶ - سهروردیشیخ شهابالدین سهروردیِ (د ۶۳۲ق) نیز از جمله بزرگانی بود که نسبت به ابنفارض، ارادت خاص نشان میداد. در مراسم حج سال۶۲۸ میان آن دو دیداری صورت گرفت و با اصرار سهروردی دو فرزند ابنفارض به نامهای کمالالدین محمد و عبدالرحمان - پس از امتناع نخستین ابنفارض - به دست سهروردی خرقه پوشیدند. [۷۸]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳.
۲۰ - شرح تائیهمهمترین کسی که ابنفارض را به اشتراک عقیده با او متهم کردهاند، محییالدین ابنعربی (د ۶۳۸ق) است. ابنعربی به تائیه ابنفارض توجهی خاص داشت و گویند که میخواست بر آن شرحی بنویسد، ولی ابنفارض به او گفت که فتوحات مکیه تو شرح تائیه است. [۷۹]
احمد مقری، نفح الطیب، ج۲، ص۱۶۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
گرچه این سخن شاید ساختگی و بیاصل باشد - البته بروکلمان از شرح ابنعربی بر تائیة کبری دو نسخه در کتابخانه دینی و شهید علی پاشا نشانی دادهاست: لیکن ظاهراً محییالدین شاگردان خود را به شرح کردن تائیه تشویق میکرده است، چنانکه صدرالدین قونوی در پایان جلسات درس خود، ابیاتی از تائیه ابنفارض را میخواند و شرحی از کلام ابنعربی بر آن میآورد و مطالبی هم به زبان فارسی درپی آن میگفت. همین تقریرات بود که سعیدالدین فرغانی آنها را گردآوری کرده، در حضور جلالالدین محمد مولوی خواند و به نظر صدرالدین نیز رساند و سرانجام شرح فارسی تائیه را به نام مشارق الدراری بر مبنای آن ترتیب داد. وی خود این کتاب را به عربی ترجمه کرد و آن را منتهی المدارک نام نهاد. [۸۰]
حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.
۲۰.۱ - تدوینگر قصیده تائیهصدرالدین قونوی در مقدمهای که بر مشارق الدراری نوشته است، میگوید که در آخرین روزهای حیات ابنفارض «در یک جامع جمع شدیم، لیکن ملاقات مقدر نشد» با آنکه هر دو «در بند آن بودیم که اجتماع حاصل شود». صدرالدین در همانجا مینویسد که در ۶۴۳ق/ ۱۲۴۵م که از شام به مصر میرفته است، قصیده تائیه را در دیار مصر و شام و روم با جمعی از فضلا خوانده و مشکلات آن را برای ایشان مطرح کرده و سعید فرغانی تنها کسی است که آن تقریرات را به رشته تحریر کشیده و تدوین کرده است. [۸۱]
صدرالدین قونوی، مقدمه بر مشارق الدراری (فرغانی در همین مآخذ)، ص ۵ -۶.
۲۱ - وحدت وجودظهور مکتب ابنعربی و نظریه وحدت وجود آن در آغاز سده ۷ق و توجه خاص پیروان این مکتب به آثار ابنفارض موجب شد که شارحان تائیه غالباً این قصیده را از دیدگاه نظریه وحدت وجود شرح کنند. هرچند که برخی از ابیات این قصیده رنگ و بوی وحدت وجودی دارد، [۸۲]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۶ -۶۷، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
[۸۳]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
[۸۴]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۷۵، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
[۸۵]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۸۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
[۸۶]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۱۰۰، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
[۸۷]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۱۰۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
اما کلّ آن را نمیتوان با اصول و مبانی این مکتب منطبق دانست.۲۱.۱ - نظر ابنفارضنظرگاه عرفانی ابنفارض مجموعاً با وحدت شهود سازگارتر است. برخلاف ابنعربی که نظریه عرفانی خود را به شیوه فلسفی و استدلالی و به طور جامع و فراگیر ارائه میدهد، ابنفارض درپی تبیین فلسفی نظام هستی نیست. ابنفارض وجود واجب را با وجود خود عالم یکی نمیداند، بلکه معتقد است که سالک در سیر و سلوک خویش به مقام و مرحلهای میرسد که از انسانیت خود و از جمیع خواهشهای نفسانی تهی میشود و در نتیجه به نوعی از هشیاری دست مییابد که در آن خود را با حق یگانه میبیند و محب و محبوب و شاهد و مشهود یکی میشوند. در این مقام شهود که از آن به صحو الجمع یا صحو ثانی یا صحو بعد از محو تعبیر میشود [۸۸]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۷، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
هستی شاهد در هستی مشهود فانی میشود و از او اثری برجای نمیماند، چنانکه با حضور خورشید از ستارگان اثری باقی نمیماند. در این حالت سالک و اصل، مجرای اراده حق میگردد و هر چه او کند در حقیقت کرده حق است. در چنین حالتی، سخنان او رنگ شطح به خود میگیرد: خود قبله و کعبه خود است، برای خود نماز میگزارد، [۸۹]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۱، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
[۹۰]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۶۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
همه نیکوییها از فیض اوست [۹۱]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۶، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
و ذاتش با آیات خودش بر خودش دلالت دارد. [۹۲]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۸۹، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
۲۱.۱.۱ - ادله نقلیاو برای توجیه عقیده خود به ادله نقلی هم توسل میجوید. موضوع دحیه کلبی که جبرئیل در صورت او بر پیامبر ظاهر میشد، نمونه اینگونه ادله است: وقتی که جبرئیل در هیأت دحیه کلبی ظاهر شد، آیا جبرئیل همان دحیه بود؟. [۹۳]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
او همین دلیل را برای نفی حلول از عقیده خویش به کار میگیرد. [۹۴]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص ۷۳، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
اما با اینهمه مشاهده میشود که او را هم به حلول متهم کردهاند، هم به وحدت وجود. ۲۲ - پایهگذار زبان رمزیابنفارض شاعر ممتازی است که از یکسو قدرت و استعداد شاعری را به کمال داراست و از سوی دیگر احساس و ادراک دینی و عرفانی او در غایت کمال و علو است. برخی معتقدند که ابنفارض پایهگذار زبان رمزی در شعر عرب است، [۹۵]
احمد حسن زیات، تاریخ الادب العربی، ص ۳۵۴، قاهره، دارالنهضه.
[۹۶]
عمر فروخ، التصوف فی الاسلام، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
اما اگر چنین هم نباشد، وی بیشک از تجربهها و ابداعات گذشتگان در این امر، یعنی از ادبیات صوفیانه و خصوصاً از شطحیات صوفیه، به نحو شایستهای استفاده کرده و آن را در شعر خود به کمال رسانده است. زبان رمز و بیان کنایهآمیز به شعر او نیرو و دامنه تأثیر بسیار بخشیده و یکی از مهمترین علل بسط و رواج آن نیز همین کیفیت است. ۲۳ - قصیده تائیه کبریاوج شعر ابنفارض در قصیده تائیة کبری جلوهگر است. این قصیده با بیش از۷۵۰ بیت، حدود نیمی از کارنامه شعری او را در بر میگیرد و علاوه بر این نمایانگر سلوک معنوی اوست و معراجنامه او به شمار میرود. ابنفارض این قصیده را در آغاز «انفاس الجنان و نفائس الجنان» نامیده بود، سپس آن را به «لوائح الجنان و روائح الجنان» موسوم ساخت و بعد از آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را به خواب دید، به اشاره آن حضرت نام «نظم السلوک» بر آن نهاد. [۹۷]
شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ)، ج۱، ص۸.
او خود معتقد است که آنچه در این قصیده به طالبان میبخشد، از مواهب الهی است که به وی رسیده است، زیرا وجود خویش را از انوار ذات حق روشن مییابد و خود را «او» میداند. [۹۸]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۱۱۵، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
به گفته شیخعلی، [۹۹]
عمر بن فارض، دیوان، ج۱، ص۱۱۵، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
ابنفارض را اوقاتی حاصل میشد که در آن نه صدایی میشنید و نه چیزی میدید، همچون مردهای از خود بیخود میافتاد و کمابیش ۱۰ روز بر او میگذشت و پس از آن به خود باز میآمد و ابیاتی از تائیه را میسرود. ۲۴ - شعر ابنفارضشعر ابنفارض متأثر از سنت شعری روزگار وی و آکنده از انواع صناعات بدیعی است و دیوان او به ویژه در مواردی که به تکلف گراییده است، از عیوب و تعقیدات شعری خالی نیست، ولی با اینهمه آراستگی کلام و ذوق او در انتخاب الفاظ به سرودههای او امتیاز خاص میبخشد، چنانکه ماسینیون شعر او را به قالیچه زربفتی تشبیه میکند که حاجیان با خود به کعبه میبرند. [۱۰۰]
محمدرضا شفیعی کدکنی، تعلیقات بر تصوف اسلامی (نیکلسون در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۶۰.
ابنفارض، شاعر عشق است و قصیدههای او نیز چون غزل مشحون از مضامین و تعبیرات عاشقانه است و از آنجا که عشق او - به خصوص در نظمالسلوک - عشق الهی است، بسط دامنه معنا موجب میشود که دامنه سخن دراز شود و تکرار مضامین و معانی و آوردن صنایع بدیعی از انواع لفظی و معنوی، جناس و طباق و تضاد و ایهام و انواع مجاز و استعاره بر طول قصیده بیفزاید. هامر، مستشرق آلمانی درباره این قصیده میگوید: «تائیه ابنفارض در شعر عرب، همچون غزل غزلهای سلیمان است در تورات ». [۱۰۱]
انیس مقدسی، امراء الشعر العربی فی العصر العباسی، ج۱، ص۴۵۹، بیروت، ۱۹۸۳م.
۲۵ - مقلدین سبک شعر۲۵.۱ - عزالدین بصریبعد از ابنفارض کسانی به تقلید و اقتباس از اشعار او پرداختهاند، از آن جمله ابوالفضل عزالدین عامر بن عامر بصری ( سده ۸ق) است که تائیه او را در قصیدهای در ۵۰۲ بیت تتبع کرده است. این قصیده عارفانه نیز به سبک غزل سروده شده است. [۱۰۲]
عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۷۴۶، بیروت، ۱۴۰۳ق.
۲۵.۲ - قاضی نورالله شوشتریقاضی نورالله شوشتری بخشی از قصیده مزبور را که به «ذات الانوار» موسوم است، همراه با مقدمه منثور این شاعر شیعی در مجالس المؤمنین آورده است. [۱۰۳]
نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج ۲، ص۵۸ -۶۱، تهران، ۱۳۶۵ش.
عامر در این مقدمه به دفاع از عقیده توحیدی ابنفارض پرداخته، اتهام حلول را با استدلال از شعر او نفی میکند. ۲۵.۳ - حافظ رجب بُرسیحافظ رجب بُرسی، عالم دیگر شیعی (سده ۸ -۹ق) نیز برخی از اشعار ابنفارض را مورد تقلید قرار داده است. [۱۰۴]
کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف، ج۱، ص۲۶۴- ۲۶۵، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۱۰۵]
علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «ابنفارض، شاعر حبالهی»، ج۱، ص۱۳۹، نشریه معارف، تهران، ۱۳۶۵ش، دوره ۳، شم ۳.
۲۵.۴ - مؤیدالدین جندیمؤیدالدین جندی از عرفای سده ۷ق، اشعار لطیفی در بیان حقایق و معارف، به طریقه ابنفارض دارد و قصیده تأئیه فارضیه را جوابی نیکو گفته که جامی دو بیت از آن را در نفحات الانس نقل کرده است. [۱۰۶]
عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، ص ۵۵۹، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۳۶ش.
۲۵.۵ - شیخ شهابالدین بن ابیحجلهشیخ شهابالدین بن ابیحجله، قصایدی در مدح پیامبر دارد که در آنها از اوزان و قالبهای شعری ابنفارض پیروی کرده است [۱۰۷]
احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۱۸-۳۱۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق.
۲۵.۶ - عایشه باعونیاز شعرای دیگری که از ابنفارض پیروی کردهاند، عایشه باعونی (د ۹۲۲ق) است که اکثر سرودههای او بدیعیاتی است مقتبس از اشعار ابنفارض [۱۰۸]
عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۹۲۷، بیروت، ۱۴۰۳ق.
۲۵.۷ - عبدالرحیم بن احمد بُرَعی یمانیدر دیوان عبدالرحیم بن احمد بُرَعی یمانی هم تقلید از ابنفارض آشکار است. [۱۰۹]
عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۸۲۱، بیروت، ۱۴۰۳ق.
۲۶ - آثار و شروح آثاردیوان ابنفارض که توسط شیخعلی نوه دختری او گردآوری شده است، شامل قصاید، دوبیتها، الغاز و موالیاست که نخستین بار در ۱۲۵۷ق در حلب به چاپ رسید و پس از آن بارها طبع و نشر شده است. علاوه بر دیوان، حاجی خلیفه قصیدهای به نام «الدر النضید» به ابنفارض نسبت داده است. [۱۱۰]
حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۷۳۵.
از دیوان ابنفارض چند شرح در دست است که مهمترین آنها عبارت است از: ۱. شرح شیخ حسن بورینی (د ۱۰۲۴ق/۱۶۱۵م)، که شرحی است ادبی و لغوی و خالی از تأویلات صوفیانه. شرح بورینی البحر الفائض فی شرح دیوان ابنفارض، نامیده شده [۱۱۱]
حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۷۶۷.
و در ۱۲۷۹ق در قاهره به چاپ رسیده است.۲. شرح شیخ عبدالغنی نابلسی (د ۱۱۴۳ق) موسوم به کشف السر الغامض من شر دیوان ابن الفارض، که ناظر بر تأویلات عرفانی است. این شرح در ۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م در قاهره به چاپ رسیده است. ۳. رشید بن غالب دحداح، دو شرح مزبور را تلفیق کرده، درپی بیت نخست شرح ظاهری و لغوی بورینی را آورده و سپس شرح نابلسی را بدان افزوده است. این کتاب بارها به چاپ رسیده و فاقد شرح «تائیه کبری» است. در چاپ ۱۳۱۰ق این کتاب در قاهره، شرح کاشانی بر آن قصیده نیز در حاشیه افزوده شده است. [۱۱۲]
علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «ابنفارض، شاعر حبالهی»، ج۱، ص۱۲۰، نشریه معارف، تهران، ۱۳۶۵ش، دوره ۳، شم ۳.
مهمترین اثر ابنفارض، قصیده «تائیة کبری» یا «نظم السلوک» است که «نظم الدر» نیز نامیده شده و شروح بسیار بر آن نوشته شده و از آن جمله است: ۱. مشارق الدراری، که پیش از این درباره آن سخن گفتیم. ۲. منتهی المدارک، که ترجمه عربی مشارق الدراری است به قلم سعید فرغانی. [۱۱۳]
جلالالدین آشتیانی، مقدمه بر مشارق الدراری (فرغانی در همین مآخذ)، ج۱، ص۱۳۴.
۳. کشف الوجوه الغرلمعانی نظمالدر، از عزالدین محمود بن علی کاشانی (د ۷۳۵ق). این شرح به عربی است و در ۱۳۱۰ق در قاهره به ضمیمه شرح دیوان ابنفارض چاپ شده و در تهران نیز در ۱۳۱۹ق به چاپ رسیده است. کشف الوجوه الغر را به غلط از کمالالدین عبدالرزاق کاشانی دانستهاند و به نام همو نیز به چاپ رسیده است. جلالالدین همایی در مقدمه کتاب مصباح الهدایه تألیف عزالدین محمود کاشانی، به بررسی این موضوع پرداخته و تعلق آن را به عزالدین کاشانی به اثبات رسانده است. [۱۱۴]
جلالالدین همایی، مقدمه بر مصباح الهدایه عزالدین محمود کاشانی، ج۱، ص ۱۶، تهران، ۱۳۶۷ش.
[۱۱۵]
جلالالدین همایی، مقدمه بر مصباح الهدایه عزالدین محمود کاشانی، ج۱، ص۱۹، تهران، ۱۳۶۷ش.
۴. شرح نظم الدر، از صاینالدین علی بن محمد ترکه (د ۸۳۵ق). حاجی خلیفه شرح مزبور را به خطا از صدرالدین دانسته است. [۱۱۶]
حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۲۶۶.
[۱۱۷]
عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، ج۱، ص۶۰، بیروت، دارالاندلس.
بروکلمان علاوه بر شروح «تائیة کبری» شروحی نیز برای «تائیة صغری» معرفی کرده است، ولی تائیة صغری قصیده کوتاهی است در دیوان و برای اینکه با تائیة کبری اشتباه نشود به این نام خوانده شده است و آنچه بروکلمان درباره آن گفته، در واقع راجع به نظم السلوک یا تائیة کبری است. ۲۶.۱ - شرح قصیده میمیه و خمریهپس از تائیة کبری، مهمترین و مشهورترین قصیده ابنفارض، قصیده عرفانی میمیه با خمریه اوست که در وصف شراب حب الهی است و شروح متعددی دارد که ۲ شرح فارسی آن تاکنون به چاپ رسیده است: ۱. مشارب الاذواق، از امیر سیدعلی همدانی ملقب به علی ثانی که به کوشش محمد خواجوی در تهران (۱۳۶۲ش) و در مجموعه احوال و آثار میر سید علی همدانی به کوشش محمدریاض در پاکستان (۱۳۶۴ش) به چاپ رسیده است. ۲. لوامع انوار الکشف و الشهود علی قلوب ارباب الذوق و الجود، مشهور به لوامع از عبدالرحمان جامی. این کتاب نیز بارها به چاپ رسیده است، از جمله در مجموعهای تحت عنوان لوامع و لوایح، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۰ش. [۱۱۸]
علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «ابنفارض، شاعر حبالهی»، ج۱، ص ۱۲۱، نشریه معارف، تهران، ۱۳۶۵ش، دوره ۳، شم ۳.
[۱۱۹]
حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۳۳۸.
بر قصاید «یائیه»، «ذالیه» و الغاز ابنفارض نیز شروحی نوشتهاند. [۱۲۰]
حاجی خلیفه، کشف، ج۲، ص۱۳۹۴.
۲۶.۲ - ترجمه آثاراقبال مستشرقان به آثار ابنفارض سبب شده است که قصاید او به زبانهای مختلف چون آلمانی، ایتالیایی، انگلیسی، فرانسوی و دانمارکی ترجمه شود که از آن جمله ترجمههای تائیة کبری، چون ترجمه منظوم هامر پورگشتال به آلمانی، ترجمه اینیاتسیودی ماتئو به ایتالیایی و ترجمه انگلیسی نیکلسون را میتوان نام برد. یک ترجمه فارسی از تائیة صغری نیز در جلد پنجم نامه دانشوران به چاپ رسیده است. [۱۲۱]
اوانس اوانسیان، مقدمه بر یادداشتهایی در باب فصوص الحکم ابنعربی از نیکلسون، ج۱، ص۲۳، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۲۲]
علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «ابنفارض، شاعر حبالهی»، ج۱، ص۱۲۲، نشریه معارف، تهران، ۱۳۶۵ش، دوره ۳، شم ۳.
۲۷ - فهرست منابع(۱) جلالالدین آشتیانی، مقدمه بر مشارق الدراری (فرغانی در همین مآخذ). (۲) محمد بن ایاس، بدائع الزهور، به کوشش محمدمصطفی، قاهره، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م. (۳) ابنتغری بردی، النجوم. (۴) احمد بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق. (۵) ابنخلدون، مقدمه، بیروت، دارالفکر. (۶) ابنخلکان، وفیات. (۷) محمد بن زیات، الکواکب السیاره، قاهره، ۱۹۰۷م. (۸) عبدالحی بنعماد، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۱ق. (۹) عمر بن فارض، دیوان، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م. (۱۰) اوانس اوانسیان، مقدمه بر یادداشتهایی در باب فصوص الحکم ابنعربی از نیکلسون، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۱) برهانالدین بقاعی، مصرع التصوف، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م. (۱۲) عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۳۶ش. (۱۳) حاجی خلیفه، کشف. (۱۴) محمدمصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، قاهره، ۱۹۷۱م. (۱۵) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «ابنفارض، شاعر حبالهی»، نشریه معارف، تهران، ۱۳۶۵ش، دوره ۳، شم ۳. (۱۶) محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م، طبقه ۶۴. (۱۷) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محییهلال سرحان، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م. (۱۸) رشید بن غالب، شرح دیوان ابنفارض (للشیخین بورینی و نابلسی)، قاهره، ۱۳۱۰ق. (۱۹) احمد حسن زیات، تاریخ الادب العربی، قاهره، دارالنهضه. (۲۰) سیوطی، حسن المحاضره، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م. (۲۱) عبدالوهاب شعرانی، الطبقات الکبری، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م. (۲۲) محمدرضا شفیعی کدکنی، تعلیقات بر تصوف اسلامی (نیکلسون در همین مآخذ). (۲۳) نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران، ۱۳۶۵ش. (۲۴) کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، ۱۳۵۹ش. (۲۵) شیخعلی، مقدمه بر دیوان ابنفارض (رشید بن غالب در همین مآخذ). (۲۶) صدرالدین قونوی، مقدمه بر مشارق الدراری (فرغانی در همین مآخذ). (۲۷) سعیدالدین سعید فرغانی، مشارق الدراری، به کوشش سید جلال آشتیانی، تهران، ۱۳۵۷ش. (۲۸) عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق. (۲۹) عمر فروخ، التصوف فی الاسلام، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م. (۳۰) انیس مقدسی، امراء الشعر العربی فی العصر العباسی، بیروت، ۱۹۸۳م. (۳۱) احمد مقری، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م. (۳۲) عبدالعظیم منذری، التکملة لوفیات النقله، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م. (۳۳) عاطف جوده نصر، شعر عمر بن الفارض، بیروت، دارالاندلس. (۳۴) رنالد نیکلسون، تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۵۸ش. (۳۵) جلالالدین همایی، مقدمه بر مصباح الهدایه عزالدین محمود کاشانی، تهران، ۱۳۶۷ش. (۳۶) عبدالرحمان وکیل، مقدمه بر مصرع التصوف (بقاعی در همین مآخذ). ۲۸ - پانویس
۲۹ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابنفارض»، ج۴، ص۱۵۸۱. |