ابنخفیف ابوعبدالله محمد بن خفیف ضبیابنخفیف، ابوعبدالله محمد بن خفیف بن اَسفکُشاذ (اسفکشار) ضبّی (د ۳۷۱ق/۹۸۱م)، معروف به «شیخ کبیر»، از مشایخ بزرگ صوفیه فارس و مؤسس سلسله خفیفیّه است. فهرست مندرجات۲ - تولد ۲.۱ - طول عمر ۳ - ابنای ملوک ۴ - مادر ۵ - تأمین معاش ۶ - مشایخ ۶.۱ - اقوال مختلف دیدار با جنید ۷ - سیر و سفر ۸ - روایت افسانهایی ۹ - ازدواجهای متعدد ۱۰ - فرزندان ۱۱ - زهد و ریاضت ۱۲ - تعاریف مؤلفان ۱۳ - مذهب ۱۴ - علم کلام ۱۵ - شطحگویی ۱۶ - مشایخ صوفیه ۱۷ - ترغیب به کسب علم ۱۸ - احترام طبقات مختلف ۱۹ - آثار ۱۹.۱ - تألیفات مفصل ۱۹.۲ - تألیفات مختصر ۱۹.۳ - متداول و مشهور ۱۹.۴ - وصیة ابنخفیف و معتقد ابنخفیف ۱۹.۵ - شرف الفقر ۱۹.۶ - بلوی الانبیاء ۱۹.۷ - ردّ علی بن سالم ۱۹.۸ - المشیخه ۱۹.۹ - وصیت ۱۹.۱۰ - معتقد ۱۹.۱۰.۱ - مطالب خاص طبقه صوفیه ۲۰ - سلسله نسبت خرقه ۲۱ - قبیله خفیفیه ۲۲ - طریقت ۲۳ - آرامگاه ۲۴ - فهرست منابع ۲۵ - پانویس ۲۶ - منبع ۱ - مهمترین مأخذشاگرد او ابوالحسن دیلمی کتابی در سیرت استاد خود نوشته و از دیدهها و شنیدههای خود نکات و روایات بسیار درباره احوال و اخلاق او نقل کرده است. اصل این کتاب از میان رفته، ولی ترجمه فارسی آن به قلم رکنالدین یحیی بن جنید شیرازی (سده ۸ - ۹ق) در دست است و مهمترین مأخذ درباره زندگانی ابنخفیف به شمار میرود. ۲ - تولدبه گفته دیلمی، خفیف، پدر شیخ از شهر کلاشمِ دیلمان بوده و در سپاه عمرولیث صفاری خدمت میکرده است و هنگامی که عمرولیث از خراسان بیرون آمد، خفیف در نیشابور از سپاهیگری توبه کرده و در همانجا دختر یکی از بزرگان کرّامیه را به همسری گرفت، اما دیری نگذشت که باز به سپاه عمرولیث پیوست و به شیراز رفت. ابنخفیف در همین زمان در شیراز به دنیا آمد و هنگامی که عمرولیث بار دوم از فارس به خراسان میرفت وی هشت ماهه بوده است. [۱]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۹، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
این وقایع بایست در فاصله میان سال ۲۶۶ق/۸۸۰م که عمرولیث به حکومت رسید و از جندی شاپور به فارس و از آنجا به سیستان و خراسان رفت و سال ۲۷۰ق/۸۸۳م، که عمرولیث بار دوم در اوایل حکومت خود از فارس رهسپار سیستان و خراسان شد، روی داده باشد. [۲]
تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرای بهار، ج۱، ص۲۳۵، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۳]
تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرای بهار، ج۱، ص۲۳۶، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۴]
تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرای بهار، ج۱، ص۲۴۱، تهران، ۱۳۵۲ش.
۲.۱ - طول عمربنابراین میتوان ولادت او را در حدود ۲۶۹ق دانست و این تاریخ با آنچه او درباره طول عمر خود بیان کرده [۵]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۴، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و دیگران درباره آن نوشتهاند [۶]
به نقل از سلمی، عبدالحی ابنعماد، ج۳، ص۷۶، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق.
و مدت عمر او را ۱۰۴ سال گفتهاند [۷]
یاقوت، بلدان، ج ۳، ص۳۵۰.
[۸]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۴، قاهره، ۱۳۲۴ق.
[۹]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۷، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم بوشی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
بسیار نزدیک و موافق است.روایتهای دیگری که برای سالهای عمر او آوردهاند: ۹۵ سال، [۱۰]
عبدالحی ابنعماد، شذرات الذهب، ج۳، ص۷۷، قاهره، ۱۳۵۰ق.
[۱۱]
عبدالله یافعی، مرآه الجنان، ج۲، ص۳۹۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۷- ۱۳۳۹ق.
[۱۲]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۴، قاهره، ۱۳۲۴ق.
[۱۳]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۷، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم بوشی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
۱۰۵سال [۱۴]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۱۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و حتی ۱۱۰، ۱۱۴ و ۱۲۴ سال [۱۵]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۵، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
[۱۶]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۱۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۷]
ابن ابی بکر حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۶۵۷، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
درست به نظر نمیرسد.۳ - ابنای ملوکتذکرهها و کتب طبقات او را از ابنای ملوک گفتهاند [۱۸]
علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۱۹]
علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۲۰]
عمر ابنملقن، طبقات الاولیاء، ج۱، ص۲۹۱، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
[۲۱]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۱، قاهره، ۱۳۲۴ق.
و این نسبت دور از احتمال نیست، زیرا نام جدش «اسفکشاذ» یا «اسفکشار» (ظاهراً به معنی «پرورش دهنده اسب») تعلق او را به طبقه امرا و سران سپاه به خاطر القا میکند.۴ - مادرمادرش «امّ محمد» زنی پرهیزگار بود و ابنخفیف خود از صفای باطن او حکایتی نقل کرده [۲۲]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۰۵-۲۰۶، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و جنید شیرازی [۲۳]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۳۶۸، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
و جامی [۲۴]
عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، ج۱، ص ۶۲۲، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۳۶ش.
نام او را در شمار زنان زاهد و عارف یاد کردهاند. چنین به نظر میرسد که مشوّق ابنخفیف در پیوستن به طریقه صوفیه مادرش بوده است. [۲۵]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۹۲، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
۵ - تأمین معاشابنخفیف در آغاز جوانی ناگزیر شده است که برای تأمین معاش خود و مادرش به کارهایی چون گازری و دوک تراشی و حقهگری بپردازد. او خود گفته است که «چهل سال بر من بگذشت که زکات فطر بر من واجب نگشت» [۲۶]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۹، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۷]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۶، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم بوشی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
۶ - مشایخنخستین استادان او در شیراز ابوالعباس احمد بن یحیی، مؤمل جصّاص و جعفر حذّاء [۲۸]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۲، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۲۹]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۳۰]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۳۱]
عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۱۴۴، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۳۶ش.
[۳۲]
عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۳۶ش.
بودند و از صحبت ابوبکر محمد عتایدی، ابوبکر شعرانی و مشایخ دیگری که در فارس بودند بهره میگرفت. [۳۳]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۳۴]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۳۸-۱۴۱، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
وی در همان اوقات نزد محدثان معروف شیراز، چون عبدالله بن احمد شاردانی و عبدالله بن جعفر ارزکانی و ابراهیم بن روزبه علم حدیث میآموخت [۳۵]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۴، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۳۶]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۶، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۳۷]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۰۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و در مجلس درس ابوالعباس ابنسُریج برای تحصیل فقه حاضر میشد. [۳۸]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۵، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم بوشی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
در آغاز جوانی در بصره به مجلس درس ابوالحسن اشعری پیوست. [۳۹]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۲۷۷، قاهره، ۱۳۲۴ق.
[۴۰]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۵-۱۵۶، قاهره، ۱۳۲۴ق.
در سفرهایی که در دورههای بعد به حجاز و عراق و شام داشت، با جمعی از بزرگان صوفیه چون، ابوالحسن مزیّن، ابوعلی رودباری، ابوبکر کتانی، ابوالحسین درّاج، ابویعقوب نهر جوری، ابوعمرو زجاجی، رویم، ابنعطاء جریری، شبلی و عمر بن شلّویه دیدار کرد و از صحبت آنان بهره گرفت [۴۱]
محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۸۵، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م.
[۴۲]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۵۱ -۸۰، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴۳]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۸۵ - ۱۲۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و حسین بن منصور حلاج را در زندان ملاقات کرد، اما درباره دیدار او با جنید اقوال مختلف است.۶.۱ - اقوال مختلف دیدار با جنیدبنابر روایتی که در بعضی از کتب آمده است، هنگامی که وی در سفر مکه به بغداد رسید، از سر نخوت به دیدار جنید نرفت، ولی در بازگشت، پس از واقعهای که در بیابان بر او روی داد، به جامع بغداد رفت و جنید که در آنجا بود، او را دید و با اشاره به آنچه در بیابان بر او گذشته بود، او را از اینکه در آن واقعه صبر پیشه نکرده بود سرزنش کرد. [۴۴]
زکریا قزوینی، آثار البلاد، ج۱، ص۲۱۲، بیروت، دارصادر.
[۴۵]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۶، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
[۴۶]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۲، قاهره، ۱۳۲۴ق.
طبق روایت دیگری، وی در مجلسی که جنید درباره حلاج سخن میگفت و او را به سحر و شعبده متهم میکرد، حضور داشت و بر سر این مسأله با جنید به گفت و گو و مشاجره پرداخت، [۴۷]
اخبار الحلاج، به کوشش لوئی ماسینیون و وپ کراوس، ج۱، ص۹۲، پاریس، ۱۹۳۶م.
ولی از سوی دیگر، بنابر روایتی که سلمی [۴۸]
محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص ۵۳۵، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م.
و پس از او انصاری [۴۹]
خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص ۳۰۱، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
نقل کردهاند، روزی ابنخفیف و علی بن بندار صیرفی در راهی میرفتند و چون به پلی رسیدند، ابنخفیف از علی بن بندار خواست که درگذشتن از پل بر او پیشی گیرد و در بیان سبب این درخواست گفت که تو جنید را دیدهای و من او را ندیدهام. اما روایتهای اول ظاهراً درست به نظر نمیرسد، زیرا در زمان حیات جنید، که در ۲۹۷ق/۹۱۰م وفات کرد، ابنخفیف دوران جوانی را میگذرانده و در حد آن نبوده است که نخوت صوفیانه او را از رفتن به دیدار جنید باز دارد و یا چنانکه ماسینیون یادآور شده است، بر سخن شخصی چون جنید اعتراض کند. دیلمی نیز که همه کسانی را که ابنخفیف در عراق ملاقات کرده است، یک به یک برمیشمرد، از دیدار او با جنید چیزی نمیگوید، ولی با شاگردان و اصحاب جنید چون ابنعطا و جریری و رویم مصاحبت و ارتباط داشته و گفتهاند که از دست رویم خرقه پوشید [۵۰]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۱-۴۲، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
و از مباحثه او با ابنعطا نیز در سیره دیلمی سخن رفته است. [۵۱]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۹۱-۹۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
۷ - سیر و سفردر بازگشت از سفر مکه در بغداد به زندان حسین بن منصور راه مییابد و با او آشنا میشود و پیامی از او به ابوالعباس بن عطا که ظاهراً چیزی از نوشتههای حلاج نزد او بوده است، میرساند [۵۲]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۹۳-۹۷، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۵۳]
محمد ابن باکویه، «بدایه حال الحسین بن منصور الحلاج و نهایته» (: Quatre در مآخذ لاتین)، ص ۳۹-۴۲.
ابنخفیف به شهرهای حجاز، عراق، شام و فلسطین سفر کرد و چند بار حج گزارد، اما اینکه برخی از مؤلفان از سفرهای او به روم و مصر و هندوستان سخن گفتهاند، [۵۴]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۷، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
[۵۵]
ابنبطوطه رحله، بیروت، ج۱، ص۱۴۳، دارالکتاب اللبنانی.
[۵۶]
محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۴، ص۳۴۱، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م.
[۵۷]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۳، قاهره، ۱۳۲۴ق.
ظاهراً اصلی ندارد و در کتاب دیلمی اشارهای به آنها نیست. گویا شهرت و آوازه او از یک طرف و اشتغالش به سیر و سفر [۵۸]
عبدالله یافعی، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، ج۱، ص۱۷۳، قبرس، مؤسسه عمادالدین.
[۵۹]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱، قاهره، ۱۳۲۴ق.
از سوی دیگر و نیز دور بودنش از شیراز در بخش بزرگی از نیمه اول عمر، موجب شده بود که امور غریب و سفرهای پرماجرا به او نسبت دهند و حکایاتی را که درباره کسان دیگر روایت شده بود، به او مربوط سازند، چنانکه سبکی از غالب شدن او بر برهمنان در اظهار کرامات داستانی نقل میکند [۶۰]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۲-۱۵۳، قاهره، ۱۳۲۴ق.
و ابنبطوطه در شیراز میشنود که راه جبل سراندیب را او کشف کرده و نیز داستان معروف گروهی از صوفیه را که در راه سراندیب از شدت گرسنگی بچه فیلی را میکشند و جز یک تن، همگی از آن میخورند، طبق شنیدههای خود مربوط به ابنخفیف دانسته است [۶۱]
ابنبطوطه، رحله، ج۱، ص ۱۴۳، بیروت، دارالکتاب اللبنانی.
[۶۲]
احمد ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۱۰، ص۱۶۰-۱۶۱، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
[۶۳]
فروزانفر، بدیع الزمان، ج۱، ص۸۷ –۸۸، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، تهران، ۱۳۳۳ش.
۸ - روایت افسانهاییاز حکایات غریب دیگری که درباره او ساختهاند، یکی نیز روایت افسانه گونهای است که ابنجوزی در تلبیس ابلیس [۶۴]
عبدالرحمان ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص ۳۶۹-۳۷۰، قاهره، ۱۹۲۸م.
نقل کرده است. این روایت با آنچه از سیرت و طریقت ابنخفیف میدانیم، منافات اساسی دارد و بیشک ساخته و پرداخته کسانی است که به صوفیه به دیده انکار و عداوت مینگریسته و به مجالس عُرس و سماع آنان از اینگونه نسبتها میبستهاند.۹ - ازدواجهای متعددابنخفیف از اواسط عمر در شیراز اقامت گزید و تا پایان عمر به تعلیم و ارشاد طالبان و مریدان اشتغال داشت. از زندگانی خصوصی او اطلاع چندانی در دست نیست. برخی از منابع از ازدواجهای متعدد او سخن گفتهاند و هجویری گوید که مردم شیراز به سبب اعتقادی که بدو داشتند، دختران خود را تبرکاً به عقد او درمیآوردند. [۶۵]
علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص ۲۱۸، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۶۶]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۸- ۱۲۹، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
در این باب نیز افسانههایی ساختهاند [۶۷]
علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص ۲۱۸، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۶۸]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۸- ۱۲۹، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
که شاید حاکی از آن باشد که وی به این سنت توجه خاص داشته است.۱۰ - فرزنداناو ظاهراً فرزندی داشته به نام عبدالسلام که در آغاز جوانی درگذشته است [۶۹]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۷، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۷۰]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۸- ۴۹، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
و دو تن به نامهای ابواحمد کبیر و ابواحمد صغیر تا پایان عمر خدمت او میکردند و هر دو در طریقت به مقاماتی رسیده بودند. اولی در ۳۷۷ق/۹۸۷م و دومی در ۳۸۵ق/۹۹۵م درگذشتند [۷۱]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۶- ۴۸، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
[۷۲]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۹، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
[۷۳]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۳۰، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
۱۱ - زهد و ریاضتعرفان ابنخفیف از لحاظ عملی با زهد و ریاضت و در عین حال التزام تمام به احکام و فرایض دینی همراه بود و از لحاظ نظری و فکری اساس آن بر تطبیق طریقت با شریعت قرار داشت. درباره تزهد و ریاضتهای او روایات بسیار نقل کردهاند. [۷۴]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۷۵]
جم، ابوالحسن دیلمی، ج۱، ص۱۵-۱۶، سیره الشیخ الکبیر، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۷۶]
علی ابنعساکر، تبیین کذب المفتری، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲، دمشق، ۱۳۴۷ق.
[۷۷]
عبدالکریم قشیری، الرساله القشیریّه، ج۱، ص۳۱، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
[۷۸]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
[۷۹]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۱-۱۵۲، قاهره، ۱۳۲۴ق.
او خود گفته است «هر اشارتی و رمزی کی این طایفه متصوفه گفتهاند و کردهاند، من آن را از شریعت به در آوردم» [۸۰]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۵، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و نیز «هر عارفی کی معرفت خود را به شریعت راست نکند و به شریعت مقابله نکند، عن قریب بیمعرفت گردد». [۸۱]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۶، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
۱۲ - تعاریف مؤلفاناغلب مؤلفانی که به ذکر احوال او پرداختهاند، از دانش او در علوم دینی و پای بندیش به احکام شریعت سخن گفتهاند. سلمی [۸۲]
محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص ۴۸۵، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م.
او را «اوحد المشایخ فی وقته» و «عالماً بعلوم الظاهر و علوم الحقائق» و متمسک به علوم شریعت در کتاب و سنت گفته است، ابونعیم اصفهانی او را شیخ وقت در علم و حال دانسته، [۸۳]
احمد ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۱۰، ص۳۸۵، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
انصاری گوید که او را «شیخ الاسلام» میخواندهاند، [۸۴]
خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص ۵۳۷، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
هجویری او را «عالم به علوم ظاهری و باطنی»، [۸۵]
علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص ۳۱۸، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
عطار او را یگانه عالم در علوم ظاهر و باطن [۸۶]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۵، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
دانسته، یاقوت او را از دانشمندترین مشایخ در علوم ظاهر شمرده [۸۷]
یاقوت، بلدان، ج۳، ص۳۵۰.
و ابنملقن گوید که وی از رویم و جریری و ابنعطا به علوم ظاهر داناتر بوده است [۸۸]
عمر ابنملقن، طبقات الاولیاء، ج۱، ص ۲۹۰، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۱۳ - مذهبابنخفیف از دوران نوجوانی، چنانکه اشاره شد، به سماع و گردآوری حدیث شوق بسیار داشت و به گفته دیلمی [۸۹]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۶، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
هر شب ۴۰ حدیث مینوشت [۹۰]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۲، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
و حتی در وقت مرگ او نیز کسانی از او حدیث میشنیدند. [۹۱]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۴۰-۴۱، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
کسانی چون ابوبکر باقلانی، دانشمند اشعری مذهب [۹۲]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۱، قاهره، ۱۳۲۴ق.
[۹۳]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۲، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم بوشی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
[۹۴]
عبدالحی ابنعماد، شذرات الذهب، ج۳، ص۷۷، قاهره، ۱۳۵۰ق.
و نیز سلمی [۹۵]
محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص ۴۸۵- ۴۸۶، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م.
و ابونعیم اصفهانی [۹۶]
احمد ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۱۰، ص۳۸۵ به بعد، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
از او حدیث نقل کردهاند، در فقه از شافعی پیروی میکرده و او را از فقهای این مذهب به شمار آوردهاند. [۹۷]
علی ابنعساکر، تبیین کذب المفتری، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲، دمشق، ۱۳۴۷ق.
[۹۸]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۰، قاهره، ۱۳۲۴ق.
[۹۹]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۱، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
۱۴ - علم کلامدر علم کلام نیز چنانکه گفته شد، از شاگردان ابوالحسن اشعری بوده و در مقالتی مفصل به شیوه مقاله پردازان، که در کتاب سبکی [۱۰۰]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۵- ۱۵۹، قاهره، ۱۳۲۴ق.
از کتاب غایة المرام فی علم الکلام ضیاءالدین رازی ( پدر امام فخرالدین رازی ) نقل شده، به ذکر فضایل و مناقب استاد خود پرداخته است.۱۵ - شطحگوییوی در آرا و اعمال صوفیانه روشی معتدل داشت: « رخصت جستن و قبول تأویلات»، [۱۰۱]
خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص۵۴۹، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
شطحگویی و برخی حرکات مغایر با احکام دینی را که نزد گروهی از صوفیه دیده میشد، مردود و نادرست میشمرد [۱۰۲]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۷- ۳۹، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۰۳]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۶۶ -۶۷، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
با آنکه نسبت به حلاج حسن ظن خاص داشت و او را «عالم ربانی» [۱۰۴]
محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م.
[۱۰۵]
احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۱۲، بیروت، ۱۳۴۹ق.
[۱۰۶]
خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص۳۸۰، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
و «موحد» [۱۰۷]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۰۰، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۰۸]
محمد ابن باکویه، «بدایه حال الحسین بن منصور الحلاج و نهایته» (: Quatre در مآخذ لاتین)، ج۱، ص۳۸.
میدانست و از کرامات او سخن میگفت، [۱۰۹]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۹۵-۹۷، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۱۰]
محمد ابن باکویه، «بدایه حال الحسین بن منصور الحلاج و نهایته» (: Quatre در مآخذ لاتین)، ج۱، ص۴۱-۴۴.
بعضی از سخنان شطح آمیز منسوب به او را رد میکرد. [۱۱۱]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۱۲]
محمد ابن باکویه، «بدایه حال الحسین بن منصور الحلاج و نهایته» (: Quatre در مآخذ لاتین)، ج۱، ص۴۴.
۱۶ - مشایخ صوفیهاز میان مشایخ صوفیه اقتدا به ۵ کس را توصیه میکرد: حارث محاسبی، ابوالقاسم جنید، ابومحمد رویم، ابوالعباس بن عطا و عمرو بن عثمان، زیرا روش ایشان بر طریقه صحو بوده و علم و حقیقت را با هم جمع کرده بودند [۱۱۳]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۷، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۱۴]
خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص۸۹، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۱۱۵]
خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص۲۳۲، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
و چنانکه ملاحظه میشود، کسانی چون بایزید بسطامی و حسین بن منصور حلاج را که از اصحاب سُکر بودند، در این شمار نمیآورد، زیرا «دیگر مشایخ ارباب حال بودند... و در هنگام استغراق گاه گاهی از ایشان سخنی چند صادر شده است، که به میزان شرع راست نیست، چون بازِ خود میآمدند، از آن سخنان توبت میکردند... و استغفار واجب میدیدند» [۱۱۶]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۷-۳۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
۱۷ - ترغیب به کسب علمبرخلاف بسیاری از صوفیه آن روزگار که از تحصیل علوم رسمی اجتناب داشتند. ابنخفیف شاگردان و مریدان خود را به کسب علوم ترغیب میکرد. او خود در جوانی از بیم اعتراض و بدگویی صوفیان پنهانی به مجلس علمای حدیث میرفت و همیشه دوات و کاغذ در لباس پنهان میکرد و چنان شد که سرانجام آنان همگی به او محتاج شدند و برای حل مشکلات خود به نزد او میرفتند. [۱۱۷]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۵، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۱۸]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۳۶، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۱۹]
علی ابنعساکر، تبیین کذب المفتری، ج۱، ص۱۹۱، دمشق، ۱۳۴۷ق.
[۱۲۰]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۴۶، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم بوشی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
۱۸ - احترام طبقات مختلفوی در روزگار خود مورد اعزاز و احترام طبقات مختلف بود و نه تنها اهل تصوف، بلکه فقها و محدثین نیز او را بزرگ میداشتند. [۱۲۱]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۲۲]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۳۹-۴۱، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
درباریان و دیوانیان از معتقدان او بودند [۱۲۳]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۲۴]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و گفتهاند که نزد عضدالدوله دیلمی مقرب بوده است. [۱۲۵]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۹-۱۳۰، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
[۱۲۶]
احمد زرکوب شیرازی، شیراز نامه، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش.
در روز مرگش انبوهی عظیم از مردم، حتی از یهود و نصارا و مجوس بر جنازه او حاضر شدند و صدبار بر وی نماز خوانده شد. [۱۲۷]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۱۸، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
۱۹ - آثاراغلب مؤلفان به کثرت تألیفات او اشاره کردهاند. [۱۲۸]
علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۱۲۹]
خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص۵۳۷، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۱۳۰]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۲۵، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
[۱۳۱]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۱، ص۱۵۱، قاهره، ۱۳۲۴ق.
دیلمی ۳۰ کتاب از آثار او را نام میبرد و گوید که از این جمله ۱۵ تصنیف مطّول و ۱۵ تصنیف مختصر بوده است [۱۳۲]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۲۱۲-۲۱۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
فهرست دیلمی در شدالازار جنید شیرازی [۱۳۳]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۲-۴۳، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
وارد شده و زرکوب نیز تعدادی از عنوانها را در شیرازنامه آورده است. [۱۳۴]
احمد زرکوب شیرازی، شیراز نامه، ج۱، ص ۱۲۷، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش.
گر چه از مجموع آثار ابنخفیف امروز چیزی جز یکی دو رساله مختصر در دست نیست، لیکن از عنوانهایی که ذکر کردهاند، میتوان به موضوعاتی که مورد توجه او بوده است به تقریب پی برد. فهرست دیلمی چنین است:۱۹.۱ - تألیفات مفصل۱. شرف الفقر (جنید شیرازی: شرف الفقراء المتحققین علی الاغنیاء المنفقین)؛ ۲. جامع ارشاد؛ ۳. الاستذکار؛ ۴. الفصول فی الاصول؛ ۵. المنقطعین؛ ۶. الجوع و ترک الشهوات؛ ۷. لیس المرقعات؛ ۸. الاعانه (جنید شیرازی: الاغاثه)؛ ۹. اختلاف الناس فی الروح؛ ۱۰. المعراج؛ ۱۱. الرد علی ابن سالم؛ ۱۲. الرد علی ابن زینان (جنید شیرازی: الرد علی ابن رزمان)؛ ۱۳. الاعتقاد (جنید شیرازی: المعتقد الکبیر و الصغیر، زرکوب: الاعتقاد الکبیر و الاعتقاد الصغیر)؛ ۱۴. المنهج فی الفقه. (زركوب: المفتح فى الفقه). ۱۹.۲ - تألیفات مختصر۱۵. الاقتصاد؛ ۱۶. اللوامع؛ ۱۷. المفردات؛ ۱۸. المشیخه (جنید شیرازی: اسامی المشایخ)؛ ۱۹. فضل التصوف؛ ۲۰. الفرق بین التقوی و التصوف؛ ۲۱. الاستدراج و الاندراج (زركوب: الاستدارج)؛ ۲۲. الجمع و التفرقه؛ ۲۳. بلوی الانبیاء؛ ۲۴. المحبه؛ ۲۵. الودّ و الالفه (جنید شیرازی: الردّ و الالفه)؛ ۲۶. رسائل علی بن سهل (جنید شیرازی: مسائل علی بن سهل)؛ ۲۷. السماع؛ ۲۸. معرفه الزوال. ۱۹.۳ - متداول و مشهورچنانکه ملاحظه شد، در کتاب دیلمی از ۳۰ تصنیف فقط ۲۸ عنوان ذکر شده است و از این تعداد شمارههای ۲۰، ۲۴ و ۲۷ در کتاب جنید شیرازی و زرکوب دیده نمیشود، ولی در عوض جنید از تصنیفی به نام شرح الفضائل یاد کرده و پسر او عیسی بن جنید در تذکره هزار مزار (که ترجمه گونهای از شدالازار جنید است) دو کتاب به عنوانهای آداب المریدین و جامع الدعوات بر فهرست دیلمی و جنید میافزاید. [۱۳۵]
عیسی بن جنید شیرازی، تذکره هزار مزار، ج۱، ص ۸۴، به کوشش نورانی وصال، شیراز، ۱۳۶۴ش.
دیلمی گوید که شرف الفقر نخستین و جامع الارشاد آخرین نوشته او بوده است [۱۳۶]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۲۱۲، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۳۷]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۲۱۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
همو درباره این دو کتاب روایاتی در جاهای دیگر از قول ابنخفیف نقل کرده است. [۱۳۸]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۲۱، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۳۹]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص ۱۹۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
شماری از این آثار تا روزگار زرکوب شیرازی ( قرن ۸ق) موجود بوده و از آنها با عبارت «متداول و مشهور» یاد میکند [۱۴۰]
احمد زرکوب شیرازی، شیراز نامه، ج۱، ص ۱۲۶-۱۲۷، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش.
و حاجی خلیفه نیز به یکی از تصنیفات او به عنوان کتاب الفضائل و جامع الدعوات و الاذکار اشاره میکند که در ۲۶۲ باب و شامل ذکر فضایل قرآن و نقل ادعیه انبیاء ، صحابه ، زهّاد و تابعین بوده است. [۱۴۱]
حاجی خلیفه، کشف، ج۵، ص۱۳۱، به کوشش گوستاوفلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱م.
ظاهراً این کتاب دو تصنیفی را که جنید به نام شرح الفضائل [۱۴۲]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۲، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
و عیسی بن جنید به عنوان جامع الدعوات آوردهاند، [۱۴۳]
عیسی بن جنید شیرازی، تذکره هزار مزار، ج۱، ص ۸۴، به کوشش نورانی وصال، شیراز، ۱۳۶۴ش.
در برداشته است.۱۹.۴ - وصیة ابنخفیف و معتقد ابنخفیفآنچه از ابنخفیف امروز در دست است. گذشته از اقوال پراکندهای که در کتب طبقات و تذکرهها از او نقل کردهاند و مقالتی در فضایل ابوالحسن اشعری که در طبقات سبکی [۱۴۴]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۵- ۱۵۹، قاهره، ۱۳۲۴ق.
وارد شده است، دو رساله کوتاه است که به نامهای وصیة ابنخفیف و معتقد ابنخفیف با ترجمه فارسی، به توسط خانم ا. شیمل - طاری، ذیل سیره ابن الخفیف دیلمی (ترجمه یحیی بن جنید شیرازی) به چاپ رسیده است و از کتاب الاقتصاد او نسخهای در کتابخانه پرتوپاشا (ترکیه) موجود است. در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نیز نسخهای از کتاب معتقد ابنخفیف همراه با شرح آن با عنوان الفوائد العمادیه فی القواعد الاعتقادیه موجود است [۱۴۵]
مرکزی، خطی، ج۱۱، ص۲۰۷۶.
که ظاهراً باید همان المعتقد الصغیر یا الاعتقاد الصغیر باشد که جنید شیرازی [۱۴۶]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۳، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
و زرکوب [۱۴۷]
احمد زرکوب شیرازی، شیراز نامه، ج۱، ص ۱۲۷، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش.
ذکر کردهاند و شاید همان کتابی باشد که جنید به عنوان شرح المعتقد الصغیر در شمار آثار مولانا افتخار الدین محمد بن نصرالله بن محمد دامغانی آن را ذکر کرده است. [۱۴۸]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۶۶ -۶۷، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
۱۹.۵ - شرف الفقرچنانکه گفته شد از آثار ابنخفیف جز این چند تصنیف چیزی در دست نیست، ولی از عنوانهایی که دیلمی و جنید نقل کردهاند، چنین به نظر میرسد که اغلب آنها در موضوعات مربوط به تصوف و چند تصنیف نیز در فقه و کلام بوده است. کتاب شرف الفقر او باید متضمن مطالبی بوده باشد که در مناظره او با ابوالعباس بن عطار بر سر فضیلت فقر بر غنا مطرح شده [۱۴۹]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۹۱-۹۲، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۵۰]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۱۲، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و این موضوعی است که در آن زمان میان عرفا مورد بحث و اختلاف نظر بوده است. [۱۵۱]
علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۷، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
[۱۵۲]
احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۲۸، بیروت، ۱۳۴۹ق.
۱۹.۶ - بلوی الانبیاءکتاب بلوی الانبیاء شاید بسط همان نکتهای بوده است که از او درباره «بلاء المحبین» نقل کردهاند. [۱۵۳]
محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م.
از سخنانی که از او درباره محبت نقل کردهاند [۱۵۴]
محمد سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م.
[۱۵۵]
محمد عطار، تذکره الاولیاء، ج۲، ص۱۳۱، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
[۱۵۶]
روزبهان بقلی شیرازی، عبهر العاشقین، ج۱، ص۱۰، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۳۷ش.
و نیز از کتابی که شاگردش دیلمی در این باب به نام عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف تصنیف کرده و در آن [۱۵۷]
ابوالحسن دیلمی، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، ج۱، ص ۱۹، به کوشش جک وادیه، بیروت، ۱۹۶۲م.
[۱۵۸]
ابوالحسن دیلمی، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، ج۱، ص۳۵-۳۶، به کوشش جک وادیه، بیروت، ۱۹۶۲م.
[۱۵۹]
ابوالحسن دیلمی، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، ج۱، ص۴۵، به کوشش جک وادیه، بیروت، ۱۹۶۲م.
[۱۶۰]
ابوالحسن دیلمی، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش جک وادیه، بیروت، ۱۹۶۲م.
بعضی از آرا و اقوال استاد خود را درباره محبت شاهد آورده است، میتوان به تقریب از مضامین کتاب المحبه و کتاب الودّو الالفه او نشانههایی یافت.۱۹.۷ - ردّ علی بن سالمکتاب ردّ علی بن سالم که از تصنیفات مفصل او بوده، چنانکه از عنوان آن برمیآید، در ردّ عقاید سالمیه بوده و به گفته انصاری [۱۶۱]
خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، ج۱، ص ۳۱۲، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
نیز وی به قول ابوعبدالله بن سالم دایر بر اینکه خداوند در ازل همه چیز را میدیده است، خرده گرفته بود.۱۹.۸ - المشیخهکتاب المشیخه او نیز باید اساس کار شاگردش ابوالحسن دیلمی، که تصنیفی در مشیخه فارس ساخته بود، قرار گرفته باشد. [۱۶۲]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۳۸، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
[۱۶۳]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۴۵، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
۱۹.۹ - وصیتوصیت ابنخفیف رساله کوچکی است شامل نصایح او به مریدان و سالکان، در ۲۵ وصیت در مراعات تقوی و طهارت پرهیز از شهوات و وساوس نفسانی، اجتناب از کبر و غرور و حسد ، تحصیل فضایل و کمالات اخلاقی و ممارست در ریاضت و مجاهدت . ۱۹.۱۰ - معتقدمعتقد ابنخفیف نیز رسالهای است کوتاه که اساس مطالب آن تصحیح و تصفیه اعمال و اخلاص در عبادات است. مضامین رساله شامل نکاتی است در تعریف توحید و تنزیه ذات باری تعالی و اشاراتی به اینکه علم غیر از رؤیت است، یعنی خداوند آنچه را که موجود است میبیند و آنچه را که معدوم است میداند؛ صفات خداوند قائم بر ذات اوست و رؤیت خداوند در قیامت ممکن است. در مسأله جبر و اختیار ، طاعت و معصیت ، خلق افعال و کسب افعال، نبوت و خاتمیت، معراج رسول اکرم و چگونگیِ آن و نیز در مسائل مربوط به ایمان و اسلام ، توحید و معرفت ، استطاعت و فعل، جنت و نار ، اخبار آحاد و متواتر ، عقل و شرع ، حسن و قبح و سایر موضوعات کلامی و اعتقادی از دیدگاه اشاعره گفتوگو میکند. ۱۹.۱۰.۱ - مطالب خاص طبقه صوفیهدر فصل چهارم رساله از مطالبی که خاص طبقه صوفیه است، سخن میرود: فقر بر غنی افضل است، زهد کلی بهتر از زهد جزئی است؛ رؤیت در دنیا محال است؛ نبوت بهتر از ولایت است؛ معجزه از انبیاست و کرامت از آنِ اولیاء؛ سکر مقام مریدان است و بر عارفان کامل روا نیست؛ صحو بر سکر رجحان دارد؛ ذخیره کردن مال وقتی که توکل درست باشد، زیان ندارد؛ تصوف نه علم است نه عمل، بلکه صفتی است که چون ذات صوفی بدان متجلی است، آنگاه هم صاحب علم و عمل میشود و هم میزان علم و عمل؛ میان تصوف و فقر و تقوی فرق نیست، فقر در سببها تصرف ندارد، ولی صوفی در سببها تصرف تواند کرد؛ حال غیر از وجود است؛ سماع عارفان را رواست، ولی مریدان را روا نیست و کلاً ترک آن اولی است، زیرا آفات آن بسیار است. در پایان رساله اشاراتی به فرق میان روح و نفس و حیات و مخالفت با نفس نیز دیده میشود. ۲۰ - سلسله نسبت خرقهسلسله نسبت خرقه ابنخفیف به صورتهای مختلف نقل شده است: مؤلف فردوس المرشدیه در ذکر سلسله خرقه ابوالحسن کازرونی آن را به صورتی آورده [۱۶۴]
محمود بن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، ج۱، ص۲۲، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۳۳ش.
و زرکوب شیرازی در بیان نسبت خرقه شیخ شهاب الدین سهروردی آن را به نوعی و از طریق شجره خرقه شیخ روزبهان بقلی به نوعی دیگر نزدیک به ترتیب مندرج در فردوس المرشدیه نقل کرده است، [۱۶۵]
احمد زرکوب شیرازی، شیراز نامه، ج۱، ص ۱۲۸-۱۳۰، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش.
اما هیچ یک از این صورتها با آگاهیهایی که درباره ابنخفیف از سیره دیلمی به دست میآید، سازگاری تمام ندارد. بنابر سلسلههایی که ذکر شد [۱۶۶]
محمد معصوم علیشاه شیرازی، طرائق الحقائق، ج۲، ص۹۲، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۶۷]
محمد معصوم علیشاه شیرازی، طرائق الحقائق، ج۲، ص۱۷۳، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۶۸]
محمد معصوم علیشاه شیرازی، طرائق الحقائق، ج۲، ص۳۰۸- ۳۰۹، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۹ش.
طریقه سهروردیه، طریقه کازرونیه و اصحاب روزبهان بقلی نسبت خرقه خود را با واسطههایی به ابنخفیف میرسانند.۲۱ - قبیله خفیفیهابنخفیف در شیراز دارای دستگاهی بوده و دوستان و مریدان بسیار داشته است. مؤلف فردوس المرشدیه در سبب تقرب مردمان به او گوید که طریق وی آن بود «که بستدی و بدادی». [۱۶۹]
محمود بن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، ج۱، ص۱۷، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۳۳ش.
در زمان حیات هجویری طریقه او به خفیفیه معروف بوده و همو گوید که خفیفیان به ابنخفیف تولاّ کنند. [۱۷۰]
علی هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص ۳۱۷، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده به «قبیله خفیفیه که ارباب و اکابر ابهرند»، اشاره میکند [۱۷۱]
ابن ابی بکر حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص ۶۵۷، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، ۱۳۶۲ش.
و آنان را از «تخمه» وی میداند، ولی معلوم نیست که مقصود مستوفی از این تعبیر چیست، زیرا از اولاد و احفاد ابنخفیف در هیچ مأخذی ذکری نیامده است و شاید این نکته اشارهای به گسترش طریقه او در آن نواحی باشد و به هر حال حاکی از آن است که در اوایل سده ۸ق کسانی در آنجا خود را به وی منسوب میداشتهاند. طریقه ابنخفیف به توسط مریدش حسین اکّار و به وسیله مرید او ابواسحاق کازرونی به تأسیس طریقه کازرونیه انجامید.۲۲ - طریقتاساس طریقت ابنخفیف بر مجاهدت بوده و از ریاضتهای سخت و طاعات و عبادات طاقت شکن و افراط او در کم خوردن و مخالفت با نفس داستانهای بسیار نقل کردهاند [۱۷۲]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۳، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۷۳]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۴، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۷۴]
ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ج۱، ص۲۹-۳۰، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۱۷۵]
عبدالکریم قشیری، الرساله القشیریّه، ج۱، ص۳۱، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
[۱۷۶]
علی ابنعساکر، تبیین کذب المفتری، ج۱، ص۱۹۲، دمشق، ۱۳۴۷ق.
[۱۷۷]
عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۱۵۱-۱۵۲، قاهره، ۱۳۲۴ق.
او را میتوان حلقه رابط میان مشایخ سدههای ۳ و ۴ عراق، چون جنید، رویم، شبلی و ابنعطا، با صوفیان دوره بعد در فارس و خراسان دانست و کسانی چون ابوالحسن دیلمی، ابن بساکویه، ابونصر سراج و ابوعبدالله مقاریضی از تربیت یافتگان او بودند.۲۳ - آرامگاهآرامگاه او در شیراز زیارتگاه اهل عرفان بوده و گروهی از بزرگان صوفیه فارس در حوالی آن به خاک سپرده شدهاند. [۱۷۸]
معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص ۳۸-۹۴، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
خانقاه او نیز محل آمدوشد و اقامت زایران بوده و موقوفاتی داشته است. به گفته فسایی از ابتدای حکومت صفویه این خانقاه از رونق افتاد، ولی کریم خان زند به عمران آن کوشید و اطراف صحن خانقاه و رباط و قبرستان اطراف آن را مسطح کرد و به صورت میدانی وسیع درآورد که به میدان نعل بندان موسوم و متصل به بازار وکیل است. [۱۷۹]
میرزا حسن فسائی، تاریخ فارسنامه ناصری، ج ۲، ص۱۵۸، تهران، ۱۳۱۴ش.
۲۴ - فهرست منابع(۱) محمد ابن باکویه، «بدایه حال الحسین بن منصور الحلاج و نهایته» (: Quatre در مآخذ لاتین). (۲) ابنبطوطه، رحله، بیروت، دارالکتاب اللبنانی. (۳) عیسی بن جنید شیرازی، تذکره هزار مزار، به کوشش نورانی وصال، شیراز، ۱۳۶۴ش. (۴) عبدالرحمان ابنجوزی، تلبیس ابلیس، قاهره، ۱۹۲۸م. (۵) علی ابنعساکر، تبیین کذب المفتری، دمشق، ۱۳۴۷ق. (۶) عبدالحی ابنعماد، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق. (۷) عمر ابنملقن، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م. (۸) احمد ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م. (۹) اخبار الحلاج، به کوشش لوئی ماسینیون و وپ کراوس، پاریس، ۱۹۳۶م. (۱۰) خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصّوفیّه، به کوشش محمد سرور مولائی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۱۱) روزبهان بقلی شیرازی، عبهر العاشقین، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۳۷ش. (۱۲) تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، ۱۳۵۲ش. (۱۳) عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۳۶ش. (۱۴) معین الدین جنید شیرازی، شدالازار، به کوشش قزوینی و اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش. (۱۵) حاجی خلیفه، کشف، به کوشش گوستاوفلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱م. (۱۶) ابن ابی بکر حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۱۷) احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، ۱۳۴۹ق. (۱۸) ابوالحسن دیلمی، سیره الشیخ الکبیر، ترجمه رکنالدین یحیی ابن جنید الشیرازی، به کوشش اشیمل - طاری، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۹) ابوالحسن دیلمی، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، به کوشش جک وادیه، بیروت، ۱۹۶۲م. (۲۰) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم بوشی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م. (۲۱) احمد زرکوب شیرازی، شیراز نامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ش. (۲۲) عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، قاهره، ۱۳۲۴ق. (۲۳) محمد سلمی، طبقات الصوفیه، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰م. (۲۴) محمد عطار، تذکره الاولیاء، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م. (۲۵) محمد غزالی، احیاء علوم الدین، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م. (۲۶) فروزانفر، بدیع الزمان، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، تهران، ۱۳۳۳ش. (۲۷) میرزا حسن فسائی، تاریخ فارسنامه ناصری، تهران، ۱۳۱۴ش. (۲۸) زکریا قزوینی، آثار البلاد، بیروت، دارصادر. (۲۹) عبدالکریم قشیری، الرساله القشیریّه، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م. (۳۰) محمود بن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۳۳ش. (۳۱) مرکزی، خطی. (۳۲) محمد معصوم علیشاه شیرازی، طرائق الحقائق، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۹ش. (۳۳) علی هجویری، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م. (۳۴) عبدالله یافعی، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، قبرس، مؤسسه عمادالدین. (۳۵) عبدالله یافعی، مرآه الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۷- ۱۳۳۹ق. (۳۶) یاقوت، بلدان. ۲۵ - پانویس
۲۶ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابنخفیف»، ج۳، ص۱۱۵۹. |