تغیر مسیر یافته از - آزادی
زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه
 

آزادی (فقه)





آزادی، مختار بودن و مجبور نبودن او توسط دیگران یا شرایط خاص یکی از مهمترین شروط وجوب تکلیف بر انسان بوده و در دو معنای رهایی انسان از سلطه دیگری و رهایی از بردگی، به کار می‌رود.
آزادی به اعتبار فعّالیت‌های گوناگون آدمی به آزادی عقیده، آزادی بیان و قلم، آزادی اجتماعات، آزادی کار،آزادی تجارت و آزادی سیاسی تقسیم می‌شود. آزادی به معنای رهایی از بردگی، در باب‌های مختلف فقهی آمده و موضوع برخی از احکام قرار گرفته است.


۱ - معانی آزادی



آزادی در دو معنا بکار می رود:
۱ - رهایی انسان از سلطه دیگری: آزادی فرد یا ملت، رهایی از یوغ بردگی دیگری و سلطه بیگانه و مستقل بودن در اراده و تصمیم‌گیری در عرصه‌های گوناگون اجتماعی اعم از فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن است. از این رو، آزادی و استقلال ملازم یکدیگرند؛ یعنی نبود استقلال، نبود آزادی و نبود آزادی، نبود استقلال را به همراه دارد.
۲ - رهایی از بردگی.

۲ - معنای اول آزادی



آزادی به معنای رهایی انسان از سلطه دیگری در مسائل مستحدثه فقهی مورد بحث قرار گرفته است.

۲.۱ - اصل حریت


از اصول و قواعد معروف فقهی، اصل حریت و آزاد بودن انسان‌ها در برابر یکدیگر است؛ یعنی هیچ انسانی از پیش خود بر دیگری ولایت و سلطنت ندارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در این باره می‌فرماید: «بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد قرار داده است».
قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» (جن و انس را جز برای آن که مرا بپرستند، نیافریده‌ام)
از این رو، اطاعت از کسانی که خداوند انسان را به اطاعت از آنان فرمان داده است- مانند رسول او و صاحبان امر که در آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ» امر به اطاعت از ایشان کرده- واجب است. فلذا همان‌گونه که اصل در انسان‌ها نسبت به یکدیگر، حریت است، نسبت به خداوند متعال، عبودیت و بندگی است.
آزادی از حقوقی نیست که در ابتدا بتوان به دیگری داد یا از وی ستاند، جز در موارد خاصّی مانند به بردگی گرفتن اسیران جنگی با شرایط خاص و یا آزاد کردن برده از سوی مولا. بلکه تحقق آزادی انسان‌ها، نیازمند چارچوب و ضوابطی است که از افراط و تفریط جلوگیری کند و گرنه، به هرج و مرج و استبداد و دیکتاتوری و در نتیجه سلب آزادی افراد منجر می‌شود.
اسلام با تشریع امر به معروف و نهی از منکر و تحت عناوین «معروف» و «منکر» چارچوب آزادی را تعیین نموده است؛ یعنی انسان‌ها در حکومت و نظام اسلامی، تنها؛ در چارچوب «معروف» می‌توانند در زمینه‌های مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی فعّالیت کنند و باید از انجام هر فعّالیتی که عنوان «منکر» بر آن صادق است، بپرهیزند.

۲.۲ - انواع آزادی


آزادی به اعتبار فعّالیت‌های گوناگون آدمی به انواع زیر تقسیم می‌شود: ۱. آزادی عقیده، ۲. آزادی بیان و قلم، ۳. آزادی اجتماعات، ۴. آزادی کار، ۵. آزادی تجارت، ۶. آزادی سیاسی.

۲.۲.۱ - آزادی عقیده


انسان در اندیشیدن و اعتقاد آزاد است و کسی نمی‌تواند دیگری را به انتخاب دینی مجبور کند- هم‌چنان که کسی بر باقی ماندن بر دین منتخب خود نیز مجبور نمی‌شود- ولی اگر با آزادی، اسلام اختیار کرد، حق تغییر دین خود را ندارد .
کافرانی که در سرزمین اسلامی زندگی می‌کنند، بر اساس ضوابطی، در ابراز عقیده خود بدون فراخواندن مسلمانان به آن آزادند. همچنین در انجام مراسم عبادی و نیز عمل بر طبق شریعت خود در ازدواج، ارث و معاملات، آزادی دارند؛ به شرط آن که آنچه را نزد مسلمانان منکر است، به طور علنی مرتکب نشوند. برای حل اختلافات خود نیز می‌توانند نزد قاضی مسلمانان یا قاضی خودشان مراجعه کنند و دولت اسلامی تا جایی که به حال مسلمانان ضرر و با مصالح کشور اسلامی منافات نداشته باشد، نمی‌تواند در شئون آنان دخالت نماید .

۲.۲.۲ - آزادی بیان و قلم


بر اساس اصل حریت، آدمی در ابراز اندیشه‌ها و افکار خود و نیز چاپ و نشر آن‌ها آزاد است، امّا پرهیز از دروغ، نشر باطل، ترویج منکرات، اهانت به فرد یا جامعه و آنچه موجب تضعیف نظام و امت اسلامی است، واجب و ارتکاب آن‌ها حرام می‌باشد.
از این رو، چاپ و نشر محصولات فرهنگی و کتاب‌های منحرف و ضاله جایز نیست و دولت اسلامی می‌تواند از آن جلوگیری کند و یا در صورت نشر، آن‌ها را جمع‌آوری نماید.
دولت اسلامی همچنین در دوران جنگ می‌تواند از فعالیت مطبوعاتی که باعث تضعیف روحیه رزمندگان اسلام می‌شوند یا اسرار را برای دشمن فاش می‌کنند، جلوگیری کند.

۲.۲.۳ - آزادی اجتماعات


بر اساس اصل حریت، مردم از حق برپایی اجتماعات‌ و گردهمایی برای مشورت و تبادل نظر در موضوعات مورد علاقه تحت عنوان حزب، اتحادیه و مانند آن برخوردارند و دولت اسلامی نمی‌تواند از آن ممانعت کند، مگر این که برای نظام و امت اسلامی مضر باشد.

۲.۲.۴ - آزادی کار


هر انسانی در عمل خود آزاد است و کسی نمی‌تواند او را به انجام کاری مجبور کند. آدمی در انتخاب نوع، زمان، مکان، کمیت و کیفیت کار آزاد است؛ هر چند در چارچوب مقرر در شریعت اسلام برخی کارها مانند شراب‌سازی حرام شمرده شده است. همچنین می‌تواند این آزادی را با بستن عقد یا عهد با دیگری، از خود سلب کند مانند این که کسی خود را به مدت ده روز در مکانی مخصوص برای عملی خاص مثل بنایی اجیر دیگری کند.

۲.۲.۵ - آزادی تجارت


آدمی بر اساس اصل حریت، در انواع تجارت‌های داخلی و خارجی با این شرط که کسب حلال کند و به دور از اجحاف، اضرار، احتکار و معاملات ربوی باشد، آزاد است. در اسلام، فرد مالک آنچه از راه مشروع کسب کرده است، می‌باشد؛ هر چند بر اساس ضوابطی باید خمس، زکات، و خراج آن را بپردازد. بنابراین، دولت اسلامی حق جلوگیری از تجارت‌های مشروع داخلی و خارجی و نیز مصادره اموال مشروع منقول و غیر منقول مردم را ندارد.

۲.۲.۶ - آزادی سیاسی


تمامی افراد جامعه- جز در مواردی که نص خاص وارد شده است- از حق دخالت در سرنوشت و اعمال حاکمیت ملی خود از راه انتخاب شدن و انتخاب کردن برخوردارند. بنابراین، اگر پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) یا امام منصوب از جانب ایشان حاضر نباشد، مردم می‌توانند حاکم خود را بر اساس موازین و معیارهای اسلامی انتخاب و در صورت تخلف وی از احکام شریعت، او را عزل نمایند. در صورت تعدد واجدان شرایط، رأی اکثریت ملاک است.
از مصادیق آزادی سیاسی، تشکیل احزاب و انجمن‌های سیاسی و برپایی اجتماعات است؛ با این شرط که مخل نظم عمومی و منافی با مصالح مسلمانان نباشد.

۲.۳ - قانون و آزادی


چنان‌که بیان شد، اصل در هر انسانی، آزادی در تمامی شئون خود است، مگر این که برای خود فرد یا دیگران اعم از فرد و جامعه ضرر دنیوی یا اخروی داشته باشد که در این صورت باطل و حرام است. از این رو، باید آزادی انسان‌ها در قانون‌گذاری در نظر گرفته شود و هر قانونی که آزادی افراد را در غیر موارد استثنا شده، محدود و مقید کند، باطل و وضع چنین قوانینی حرام است.
[۴] صدر، سیدمحمدباقر، خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، ص۱۱۵-۱۵۴.
[۵] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۰، ص۲۰- ۲۱.
[۶] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۰، ص۱۰۵.
[۷] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه ج۱۰۱، ص۲۷۳.
[۸] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۱، ص۲۸۲- ۲۸۸.
[۹] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۶۸- ۷۷.
[۱۰] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۹۰.
[۱۱] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۱۱۷-۱۲۴.
[۱۲] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۱۸۳-۱۸۵.
[۱۳] حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۲۱۳-۲۴۰.
[۱۴] جعفری لنگرودی، محمدجعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج۱، ص۲۴-۳۳.


۳ - آزادی به معنای دوم



آزادی به معنای رهایی از بردگی، در باب‌های مختلف فقهی اعم از عبادات مانند صلات، زکات، حج، جهاد، و عقود؛ نظیر تجارت، وکالت، وقف، وصیت، نکاح، و ایقاعات همچون عتق و نذر، و احکام مانند غصب، ارث و قصاص آمده و موضوع احکامی قرار گرفته است که به محورهای مهم آن اشاره می‌کنیم.
اصل در انسان آزاد بودن است. فرزند در آزاد یا برده بودن، تابع پدر و مادر خویش است، و به نظر مشهور، حتی اگر مادر به تنهایی آزاد باشد، فرزند نیز آزاد محسوب می‌گردد.
از شرایط وصیت‌کننده، وصی، واقف، موقوف علیه، موکل، وکیل، اقرار‌کننده، ولی، و یابنده گمشده (ملتقط)، آزاد بودن است.
همچنین وجوب نماز جمعه، زکات، حج، نذر، و جهاد بر مکلف، مشروط به آن است.
آزاد بودن زن موجب اختلاف عده او با کنیز و نیز تعداد شب‌هایی که برای آن دو حق همخوابگی با شوهر است، می‌شود و بنا بر قول مشهور، مادر در صورت آزاد بودن، تا هفت سال حق حضانت دخترش را دارد. مرد آزاد بیش از دو کنیز و برده بیش از دو زن آزاد نمی‌تواند به همسری برگزیند. بنا بر قول مشهور، عزل از همسر آزاد در صورت رضایت نداشتن وی مکروه است.
انسان آزاد، مال محسوب نمی‌شود. از این رو، کسی نمی‌تواند از طریق خریدن و مانند آن مالک وی گردد، و چنان‌چه کسی او را غصب کند، از جهت غصب ضامن نیست؛ هم‌چنان که دزدیدن انسان آزاد موجب ثبوت حد سرقت نمی‌شود، مگر آن که او را بفروشد.
انسان آزاد مالک منافع و کار خویش است و می‌تواند با اجیر شدن، آن را به کسی اجاره دهد و چنان‌چه کسی منافع و عمل او را غصب کند- مانند آن که به ستم، او را به کار بگیرد- ضامن مزد آن است. برده از آزاد و آزاد از برده ارث نمی‌برد. فرد آزاد در برابر برده قصاص نمی‌شود.

۳.۱ - اسباب آزادی در اسلام


اسلام برای آزادی برده اسباب ذیل را قرار داده است: الف- اسباب اختیاری، ب- اسباب قهری
اسباب اختیاری آزادی برده عبارت‌اند از: ۱. عتق که از مستحبات مؤکد درباره برده مؤمن است ۲. تدبیر ۳. مکاتبه ۴. استیلاد.
اسباب قهری آزادی برده عبارت‌اند از:
۱. ملکیت: یعنی تملک پدر یا مادر و جد یا جده و هر چه بالا رود و نیز تملک فرزندان و نوادگان و هر چه پایین آید، سبب قهری آزادی آنان است.
۲. سرایت: به قول مشهور آزاد شدن بخشی از برده، موجب سرایت به همه برده و آزادی وی می‌شود.
۳. تنکیل: به قول مشهور بریدن گوش، بینی و دیگر اعضای مملوک توسط مولا، سبب آزادی وی می‌گردد.
۴. اسلام: چنان‌چه برده پیش از مولای خود اسلام آورد و از قلمرو کفر به قلمرو اسلام در آید، آزاد می‌شود.
۵. بیماری: ابتلای برده به کوری، خوره و بیماری زمین‌گیر، سبب آزادی او می‌گردد.

۴ - پانویس


 
۱. امام علی (علیه‌السلام، )نهج البلاغه، ص۶۲۷، نامه۳۱.    
۲. ذاریات/سوره۵۱، آیه۵۶.    
۳. نساء/سوره۴، آیه۵۹.    
۴. صدر، سیدمحمدباقر، خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، ص۱۱۵-۱۵۴.
۵. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۰، ص۲۰- ۲۱.
۶. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۰، ص۱۰۵.
۷. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه ج۱۰۱، ص۲۷۳.
۸. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۱، ص۲۸۲- ۲۸۸.
۹. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۶۸- ۷۷.
۱۰. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۹۰.
۱۱. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۱۱۷-۱۲۴.
۱۲. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۱۸۳-۱۸۵.
۱۳. حسينى شيرازى، سیدمحمد، الفقه، ج۱۰۶، ص۲۱۳-۲۴۰.
۱۴. جعفری لنگرودی، محمدجعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج۱، ص۲۴-۳۳.
۱۵. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۴، ص۱۳۶.    
۱۶. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۰، ص۲۱۱.    
۱۷. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۲۷۰.    
۱۸. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج ۲۸، ص۳۹۹.    
۱۹. طباطبایی یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة الوثقی، ج۱، ص۲۰۷.    
۲۰. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۲۹.    
۲۱. طباطبایی یزدی، محمدکاظم، تکملة العروة الوثقی، ج۱، ص۱۳۴.    
۲۲. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۷، ص۳۹۵.    
۲۳. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۵۲۳.    
۲۴. طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، ج۵، ص۶۲۴.    
۲۵. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۵۸.    
۲۶. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۱، ص۲۵۹.    
۲۷. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۱۴.    
۲۸. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۷، ص۲۴۱.    
۲۹. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج ۱۷، ص۳۳۶.    
۳۰. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۵.    
۳۱. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۲، ص۲۳۰.    
۳۲. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۲، ص۲۷۴.    
۳۳. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۱، ص۱۶۵.    
۳۴. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۱، ص۲۸۶.    
۳۵. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۰، ص۵.    
۳۶. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۱۱-۱۱۴.    
۳۷. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۳۴۳.    
۳۸. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۷، ص۳۶.    
۳۹. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۵۱۰.    
۴۰. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۳۷.    
۴۱. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۷، ص۳۸.    
۴۲. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۹، ص۴۸.    
۴۳. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۸۱-۸۳.    
۴۴. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۴، ص۱۸۵.    
۴۵. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۴، ص۱۵۲.    
۴۶. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۴، ص۱۹۱.    
۴۷. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۴، ص۱۹۱.    
۴۸. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۴، ص۱۸۹.    


۵ - منبع



مؤسسه دایرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۷.    






آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.