روضه دیر راهب
روضه دیر راهب از روضههای مربوط به واقعه کربلا و اسیران کربلا. در این روضه از مسلمان شدن راهب مسیحی سخن میرود که در راه کوفه و شام در دیری گوشهنشینی اختیار کرده بود. وی وقتی مشاهده میکند از سر امام حسین(ع) نوری به آسمان ساطع شده، ضمن گرفتن سر و شستشوی آن با مشک و گلاب، شهادتین جاری کرده و مسلمان میشود.
دیر راهب
دیر راهب نام محلّی در سرزمین شام است، که اسیران کربلا از آن گذشتند. در این سفر، که اسرا به همراه نیروهای یزید بن معاویه به شام برده میشدند، سرهای شهدا نیز همراه قافله بود. در یکی از منزلگاههای راه، به محلّی رسیدند به نام «قنّسیرین» که راهبی در دیری به عبادت مشغول بود. این دیر، هماکنون در منطقه راه سوریه به لبنان موجود است و بر یک بلندی مشرف به جاده قرار دارد.
در ماجرای اسیران اهل بیت از کوفه تا شام، حاملان سر امام حسین(ع) هنگامیکه به دیر راهب رسیدند سر را داخل دیر قرار دادند، راهب در آن شب دید نوری به سوی آسمان ساطع است، وقتی به سوی آنان رفته و از هویت آنان و صاحب سر آگاه شد پس از شماتت آنان، مقداری پول داده و از آنان خواست تا یک شب سر را در اختیار وی بگذارند. راهب در آن شب سر را بر روی سینه گذاشته و صبح گریه میکرد و به برکت آن سر صبح مسلمان شد، ماموران پس از مراجعت از آنجا به سراغ سکهها رفته اما دیدند همه سکهها به خاک ریزه تبدیل شدهاست.
روضه
در روضه راهب به ماجرای مسلمان شدن راهب مسیحی با دیدن کرامت از سر امام حسین(ع) اشاره میشود. راهب که در بین راه کوفه و شام در دیری واقع در کوهی گوشهنشینی اختیار کرده بود نیمه شب صدایی را میشنود که ذکر میگوید. او سر از دیر بیرون آورده متوجه نوری میشود که از صندوق کنار دیر به آسمان ساطع است. راهب فردا صبح با گریه و زاری به نزد حاملان صندوق رفته و از محتوای داخل صندوق میپرسد. با پاسخ ماموران حامل صندوق، متوجه راس امام حسین(ع) شده و با دادن مقداری پول از آنان میخواهد تا برای ساعتی آن صندوق را به وی تحویل دهند. وی سر امام حسین(ع) را با مشک و گلاب شستشو میدهد و ضمن ناله و گریه شروع به صحبت کردن با سر بریده میکرده و شهادتین بر زبان جاری مینماید.
نمونه اشعار
غلامرضا سازگار | ||
کرد نصرانی نزول از بام دیر | گرد سرها روح او سرگرم سیر | |
راهب پیر و سر خونین شاه | رازها گفتند با هم با نگاه | |
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه | کای جنایت پیشگان رو سیاه | |
کیست این سر؟کاین چنین خواند فصیح | وای من داوود باشد یا مسیح | |
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟ | این سر خونین، سر یک خارجیست | |
لرزه بر هفت آسمان انداختیم | اسبها را بر تن او تاختیم | |
شعلهها از هر طرف افروختیم | خیمه هایش را سرارسر سوختیم | |
ریخت نصرانی به دامن خون دل | گشت سرتا پا وجودش مشتعل | |
ثروت من هست چندین بدره زر | در جوانی ارث بردم از پدر | |
در بهای این همه سیم و زرم | امشب این سر را امانت میبرم |
سازگار | ||
ناگهان سر، غنچۀ لب باز کرد | با نصاری درد دل ابراز کرد | |
گفت کای داده ز کف صبر و شکیب | من غریبم من غریبم من غریب | |
آن امیر المومنین را نور عین | گفت راهب من حسینم من حسین | |
اشک راهب گشت جاری از بصر | گفتای ریحانۀ خیر البشر | |
از تو خواهمای عزیز مرتضی | شافع راهب شوی روز جزا | |
راهب از جام ولایت کام یافت | تا تشرف در خط اسلام یافت | |
راهب آن سر را چو جان در بر گرفت | باز با سر گفتگو از سر گرفت | |
گفت چون بر این مصیبت تن دهم | میهمان خویش بر دشمن دهم | |
چشم از آن رخ دل از آن سر برنداشت | لیک اینجا چارهای دیگر نداشت | |
داد سر را گفتای غارتگران | ای جنایت پیشگانای کافران | |
این سر ریحانۀ پیغمبر است | مادرش زهرا و بابش حیدر است | |
ظلم و بیداد و جنایت تا با کی | وای اگر دیگر زنید آن را به نی |
پانویس
منابع
- اشعری، عبدالحسین، ۷۲ مجلس در عزای مظلوم، قم، انصار المهدی، ۱۳۷۷ش.
- شوشتری، قاضی نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اوّل، ۱۴۰۹ق.
- محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ دوم، ۱۴۱۷ق.