گفتارهای ماکیاولی
گفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس (به ایتالیایی: Discorsi sopra la prima Deca di Tito Livio) یا به اختثار گفتارهای ماکیاولی، کتابی است که بهدست فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی اهل ایتالیا، نیکولو ماکیاولی در سال ۱۵۱۷ (سده شانزدهم میلادی) نگاشته شد اما این کتاب در سال ۱۵۳۱، یعنی چهار سال پس از مرگ ماکیاولی و بههمت برناردو جونتی برای نخستین بار با دریافت امتیازی ویژه از سوی پاپ منتشر گردید.
این گفتارها ساختار یکدستی ندارند، بلکه، چنانکه از نامشان پیداست، حاشیههایی هستند که بر ده جلد نخست کتاب از پیدایش روم، اثر مؤرخ رومی، تیتوس لیویوس، نوشته شدهاند؛ و در واقع مجموعه تأملات و یادداشتهایی هستند که میخواهند برپایهی درسهای تاریخ روم باستان، پایههای یک نظریهی سیاسی مدرن را پیافکنند.
کتاب گفتارها دربردارنده سه جلد است که روی هم رفته دارای ۱۴۲ فصل است (کتابهای از پیدایش روم نیز مشتملبر ۱۴۲ جلد هستند). ماکیاولی در این کتاب پیوسته شرح میدهد که رومیان باستان و دیگر جمعیتهای باستانی نمونههای ممتاز برای مردم همعصر خود میباشند. ماکیاولی این کتاب را به دو تن از دوستان خود، زانوبی بوندلمونتی و کوسیمو روچلای، تقدیم کردهاست. در جلد نخست ماکیاولی رویدادهای را شرح میدهد که وقوع آنها سبب شکلگیری منصب کنسول در روم میشود. در جلد دوم ماکیاولی تصمیماتی را بازگو میکند که اتخاذ آنها سبب گسترش امپراتوری روم شدهاست و سرانجام در جلد سوم نیکولو ماکیاولی با بیان اقدامات بزرگان روم باستان شرح میدهد که این اقدامات چگونه سبب درخشش این امپراتوری در گذر تاریخ شدهاند.
این اثر به سه کتاب تقسیم شده است:
کتاب نخست
از بسیاری جنبهها، مهمترینِ سه کتاب، کتاب نخست است که مشتملبر ۶۰ فصل است و به سیاست داخلی میپردازد: سازمان دولت، قوانین، و اهمیت دین بهعنوان ابزاری سیاسی در دست سیاستمداران. ماکیاولی حسرتِ دینهای بتپرستی رومی را میخورد که شهروند را وادار میکردند خود را در دولت حل کند؛ او در عینحال آیین عیسوی را نکوهش میکند که شهروند را از منافع و علایق اجتماعی و از عشق به میهن جدا میکند. آنچه در این کتاب جلب توجه میکند، این است که در اندیشهی ماکیاولی چگونه مذاهب در چارچوبی کاملاً سودمندگرایانه برای سیاست تفسیر میشوند، بیآنکه توجهی به صحت یا کذب این مذاهب بکند.
کتاب دوم
این کتاب از ۳۳ فصل تشکیل شده است و ماکیاولی در آن از سیاست خارجی و نظامیِ روم باستان سخن میگوید و باز توجه زیادی به مقولهی مذهب میکند. همچنین، فضیلت شهروندان را بهعنوان فاکتوری مهم در پایداری و عظمت دولت روم تلقی میکند؛ و بعد بر رابطهای که فضیلت را به بخت (شانس) ارتباط میدهد، تمرکز میکند و خاطر نشان میسازد که در حقیقت رومیانْ فتوحاتشان را نه مدیون شانس که مدیون فضایلشان بودند.
کتاب سوم
کتاب آخر مشتملبر ۴۹ فصل است و مباحث پراکندهای دارد و از چگونگی بسط روم بهدست مردان بزرگش، انحطاطش، و بحرانهای حکومت فلورانس سخن میگوید. از مهمترین فصلهای این کتاب، فصل نخست آنست که در آن از مفهوم «بازگشت به اصول اولیه» سخن میرانَد. نیز در این فصل از جواز انجام عمل غیراخلاقی و استقلال عمل جنگی از آنِ اخلاقی سخن رفته است.
خلاصۀ بخشی از کتاب
ماکیاولی در ابتدای کتاب گفتارها، ادعا میکند «آدمیان بالفطره حسودند و به نکوهش بیشتر میگرایند تا به ستایش». سپس از این گزاره نتیجه میگیرد که برقرار کردن نظامی جدید و یا تالیف قوانین جدید، عملی پرخطر است. استدلال و یا ارجاعی در کتاب برای تثبیت این گزاره موجود نیست. سپس نتیجهگیریِ ادامۀ کتاب را هم بدون ارتباط با مقدمۀ به کار برده شده، بیان میکند. از حسود بودن انسانها، به نحوی به سخت بودنِ ساخت حکومت جدید میرسد.
او در ادامه، انگیزۀ انجام کار خود(و احتمالا انگیزۀ عموم افراد) را "سازگاری با استعداد طبیعی خود" میداند. ماکیاولی، گلهای از غفلت مردم نسبت به تاریخِ حکومتهای قوی میکند و میخواهد فهمی جدید از تاریخ به مخاطب ارائه کند.
ابتدا تقسیمبندیای از شکلگیری شهرها ارائه میکند: 1- به دست مردم بومی 2- به دست مردم بیگانه: الف) مردمی آزاد ب) مردمی وابسته. سپس مطرح میکند که ساخت شهر در منطقۀ کمحاصل، باعث میشود مردم، سختکوشی پیشه کنند و به بطالت نگذرانند. در کل به نظر میرسد که سختی کشیدن را از نکات مهم زندگیِ درست میداند. گرچه به این مورد توجه نمیکند که ممکن است شرایطِ طبیعیِ سخت، مانع از به نتیجه رسیدنِ کوششها و در نتیجه، بیانگیزه شدنِ مردم شود. او متعاقبا، معتقد بود که باروری زمین و شرایط دلپذیر، افراد را تنپرور میکند و به بطالت سوق میدهد؛ پس باید به وسیلۀ قانون، افراد را مجبور به ادای تکالیف کرد. در نهایت، این حالت دوم را به عنوان وضعیت مورد قبول خود یاد میکند. به نظر میرسد که ماکیاولی، به دلایل نامعلومی با راحت بودنِ افراد مشکل دارد. او همواره به دنبال برقراری انضباط و ایجاد روحیۀ سختکوشی میان مردم است. از نظر او، «قومی نیکبخت است که مردی خردمند، چنان قوانین پایداری برای آنها وضع کند تا مدت ها دوام بیاورد«. تاکید زیادی روی نظم و دوام و ثبات دارد.
برای بررسی حکومتها، از افراد نامشخصی، دو نوع تقسیمبندی نقل میکند که نوع دوم، شامل نوع اول هم میشود و ماکیاولی خود این نوع را میپسندد: 1- مونارشی 2- حکومت استبدادی 3- آریستوکراسی 4- الیگارشی 5- دموکراسی 6- آنارشی که نوع 2 و 4 و 6، ناشی از انحراف و بد شدنِ نوعِ قبل از خود هستند. سپس به تبیینِ روندِ گذار از این حکومتها و تکرار شدنِ چرخه میپردازد. ابتدا مردم برای دفاع از خود، دلیرترین فرد را به رهبری برگزیدند. سپس مفاهیمِ نیک و بد به این صورت به وجود آمدند که هر چه که درتعارض با رهبر بود، بد بود و هر چه موافق بود، خوب تلقی میشد. نتیجتا، از روی همین حب و بغض، قوانینی برای کیفر دادن افراد ساخته شد و مفهوم عدالت پیش آمد. وقتی سر و کار افراد، با قانون و عدالت باشد، به جای فردِ دلیر، به فردِ خردمند احتیاج خواهیم داشت سپس روندی را بیان میکند که حاکم، در طول زمان منحرف میشود و لجام گسیخته میشود(استبداد)، پس افراد دیگری حکومت را به دست میگیرند(آریستوکراسی) ولی همانها نیز باز منحرف شده(الیگارشی) و جای خود را به حکومت مردم(دموکراسی) میدهند. در نهایت آنارشی پدید میاید و مردم متوسل به یک فردِ به ظاهر خردمند میشوند «همۀ دولتها این دایره را پیموده و هنوز میپیمایند؛ ولی به ندرت پیش میاید به شکل حکومت آغازین خود بازگردند. زیرا به ندرت دولتی پیدا میشود که بتواند زمانی دراز این دگرگونیها را تحمل کند و از پای در نیاید». به نظر میرسد که ماکیاولی، صرفا به یک مدلسازیِ ذهنی روی آورده. این روندی که بیان میکند را آیا از بررسیِ تمامِ دولت های تاریخ به دست آورده؟ این ها به نظر مدل هایی هستند برای تبیینِ عقلانیِ پدیدۀ حکومت. ماکیاولی راه حلی برای برون رفت از این چرخه پیشنهاد میدهد. این که ترکیبی از همۀ این انواع را به کار ببریم او با مثال زدن از اسپارت و روم، بیان میکند که باید میان سه چیز، موازنه برقرار کرد: 1- دولت 2–اشراف 3- مردم او وضعیت مطلوب را در برقراری عدالت و برابری در قدرت داشتنِ این سه نهاد میداند.
پانویس
- ↑ Strauss, Leo (1958). Thoughts on Machiavelli. Chicago: University of Chicago Press.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 3۵.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 3۵.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 3۵.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 36.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 37-38.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 39.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 39.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 41.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 42.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 42-44.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 42.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 43.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 44.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 44.
- ↑ ماکیاولی، گفتارها، 47.
منابع
- ماکیاولی، نیکولو (۱۳۸۸). گفتارها. ترجمهٔ محمدحسن لطفی. تهران: انتشارات خوارزمی.